در شماره ۱۰۵ بخارا یکصد و پنجاه شعر از دکتر شفیعی کدکنی منتشر شده است . در اینجا ده شعر منتشر نشده از این یکصد و پنجاه شعر را میخوانیم :
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
به استاد شجریان
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، ز نو، جوان شود، دمی دگر برآورد
به روی نقشه وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد
برون ز ترس و لرزها، گذر کند ز مرزها،
بهارِ بیکرانهای به زیب و فر برآورد
چو موجِ آن ترانهها برآید از کرانهها
جوانههای ارغوان ز بیشه سر برآورد
بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغ ما گل ظفر برآورد
سیاهی از وطن رمد، سپیدهای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمهات ز شب شرر برآورد
شب ارچه های و هو کند، ز خویش شستشو کند
در آن زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای توست جادهای که میرود که میرود
به باغ اشتیاق ما وزان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو، در آسمان باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پر برآورد
سفیرِ شادی وطن، صفیر نغمههای توست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد.
به گُلِ سرخ
ـ آه، ای هستیِ باسخاوت!
ای گلِ سرخ!
کاین چنین عطرِ خود میفشانی
هیچ میدانی، ای دوست، ای دوست!
زیر این آسمان،
روی این خاک
روزکی بیشتر زین نمانی؟
□
ـ آری، این دانم و نیک دانم
کاندرین فرصتِ ناگهانی
هیچ کس نیست.
جاودانی.
لیک در خاطرِ روزگاران
آن بمانی که بیشک همانی!
زیرِ همین آسمان و رویِ همین خاک
دیر شد، آری،
دیر و همه رنجِ ناگزیر شد آری
چهر وطن سالخورد و پیر شد آری
□
با همه اینها به یاد آر که گیتی
در دلِ دیرینگی هماره جوان است
سوی هزاران هزار چهره دیگر
رود زمان نغز و پر سرود روان است.
□
باش که بینی
ساختهاند این جوانههای برومند
پایگهِ آرزو، سرای وطن را
پنجرهاش از غبارِ وسوسهها پاک
زیرِ همین آسمان و رویِ همین خاک.
در چامه و جوانیِ گُلهای اطلسی
شادیت بیکرانه و خوش باد!
ای آفتابِ اوَّلِ خرداد!
بر هر کجا بتاب
با جام عدل و داد
بر شرق و غرب و کوه و گریوه
در هر کجا گیاهی و در هر کجا گُلی
در بامدادِ آینهها،
نیز
در نیمروز روضه رضوان
آنجا که مادرم
در جامه و جوانیِ گلهای اطلسی
سر برکشیده، از شکنِ خاک، بامداد.
شبِ دریا
ز یک سو میزند چشمک ستاره
ز یک سو موج میگیرد کناره
زمین و آسمان در حالِ لبخند
شبِ دریا و ابرِ پاره پاره.
□
خوشا دریا و خشم ناگزیرش
که خصم، ار آسمان، آرد به زیرش
خوشا موج و خوشا خیزاب و توفان
دلِ دریا و مردانِ دلیرش.
□
شبِ دریا و بوی باد و باران
من و موج و نسیم از رهسپاران
خوشا رفتن برین ساحل، برین شن،
برهنه پا چو موجی بر کناران.
□
شب دریا صدای موج و خیزاب
رباید غم ز دل وز دیدهها خواب
صدای قایق و امواج گوید
تلاش زندگی این است دریاب.
آن سفر پایان ندارد هیچگاه
هفت شهر عشق را دیدی همه
از جنون تا اضطراب و واهمه
شوق بود و ناامیدی و امید
صبر کز آفاق هستی میرمید
جرأت و دلشوره بود و اضطراب
گرمی و نستوهییی چون آفتاب
گر بدان اقلیم ره بگشایدت
هفت شهر عشق، هفتاد آیدت
عمر پایان یابد اندر سال و ماه
وان سفر پایان ندارد هیچ گاه.
ورق زدنِ توفان
به هنگام طفلی، دلم، هیچگاه
عبور زمان را نمیدید و آه!
کنون بهرِ آن روزها،
لحظهها
چنان لک زده، میتپد در غروب
غروبی که خورشیدهایش غریق،
زبون، دست و پا در شفق میزند
□
به گاهِ جوانی، گذشت زمان
چنان بود کز شِکْوَه با خویشتن
همی گفتم: «این دفتر عمر را
ورق میزند، این نسیم و
دریغ!
چه آهسته و بیرمق میزند!»
□
کنون در سراشیب این برگریز
شتابان شده لحظهها در گریز
یقین دارم اوراقِ تقویم عمر
ز شیرازه برکنده خواهد شدن
که طوفانش اکنون ورق میزند.
۳۰/۱/۸۸
مثلِ قلبِ زخمخورده پرندهای
گام مینهی به سوی من
با درنگ و بی شتاب
گام مینهم به سوی تو
آنچنان که مؤمنی به مسجدی و عارفی به خانقاه
در میان جذبه جلیل
لحظههای آبی برهنه
بینقاب.
میتپد دلم
مثل قلب زخمخورده پرندهای
در غروب آفتاب.
کاش
کاش ای غم عاشقی، دلم بود
جای تو و خَلق را خبر نه
تا لذّت عشقِ جمله عُشاق
من داشتم و کسی دگر نه.
چو خورشید بر لبِ آفاق
صدای قلبِ من است این، صدای دریا نیست
صدای همهمههای تهی ز معنا نیست
صدای رعشه عشق است و جاری از همه سو
به سوی بیسویِ جان، کِش کرانه پیدا نیست
سر ار به سینه من برنهی صداهایی
شنید خواهی کز جنس این صداها نیست
ترنُّمِ گل سرخ است در نسیم سحر
دلش تپنده، لبش جز به عشق گویا نیست
اگر نباشم و شعری ز من به لب آری
بُوَد طنین دلم، ور تنم در آنجا نیست
ترانهای است چو خورشید بر لبِ آفاق
نه آن سرود که امروز هست و فردا نیست.
17 Comments
محمد ایلخانی زاده
من چه گویم یک رگم هشیار نیست
کورش امیرپور
یارب به خدایی خداییت
وانگه به کمال کبریاییت
از عمر من آنچه هست برجای
بستان و به عمر استاد شفیعی افزای
سالار عبدالمحمّدیان
بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب،
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند
احمد رضا نظری چروده
با درود بیکران بر بزرگوار ادیب ودانشمند شاعر شفیعی کدنی دراین ده قطعه شعر منتشر نشده طنین وطن دوستی شفیعی وصدای میهن بیش از شعرهای منتشر شده اش به گوش میرسید انصاف را دکتر شفیعی بیش از همه در باره شاعران معاصر از وطن دوستی اشان سخن گفته این نغمه نیز هوای دیگری داشت برای من شفیعی تجسم عین وطن است دیر زیاد این بزرگوار خداوند/ جان گرامی به جانش اندر پیوند دکتر نظری چروده
سارا ازوجى
بینهایت دوستتون دارم
…
Fariborz Rashid
It is great. Thank you Mr Dehbashi with your valuable Bokhara. Thanks Dr. Kadkani for his amazing poems. You guys made my Nowrooz this year.
Fariborz Rashid
This is great news. Thank you Mr Dehbashi for your valuable efforts and of course may thanks to Dr. Kadkani for his amazing poems. You guys made my Norooz this year.
علی تایبی
درود بر دهباشی عزیز و درود بر همشهری فرهیخته ام شاعر و استاد مسلم ادبیات کهن فارسی دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی ، پیشاپیش نوروز باستانی و سال نو را به محضرتان شادباش عرض میکنم. تندرست باشید و مانا.
بهروز مرادی
با درود و شادباش و تبریک پیشاپیش نوروز و سال ۱۳۹۴ به استاد علی دهباشی که با آن همت بی مثالش یک تنه چراغ مجله وزین بخارا را روشن نگه داشته است و هم به استاد بزرگوار دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی این مایه دلگرمی و امید دوست داران زبان و ادبیات و فرهنگ ایران زمین که شنیدن نامش و دیدن چهره شریفش کویر دلمان را سر سبز می کند. چه اغازی برای نوروز ۱۳۹۴ بهتر از کرانه های بخارای نوروزی و نسیم دل انگیز و عطر آگین اشعار دکتر شفیعی کدکنی.
اسماعیل احمدی / زرتشت
درود . جشن نوروز بر دوستان پرتلاش بخارا شاد و سال نو گرامی و فرخباد ….
سيمين
از اشعار دل انگیز استاد شفیعی کدکنی لذت بردم به یاد کوچه باغ های نیشابور اشکی فشاندم و استاد را دعا گفتم که از سرمایه های حقیقی این میهن دیرسال اند هرکجا که هستند تندرست و شادمان باشند اما به قول خودشان گذر عمر سرعت گرفته از توفان حوادث در پناه خداوند بسلامت گذر کنند و میراث گرانبهای خود را به فرزندان شایسته ی این کهن بوم و بر بسپارند به یاد دوران خوش کودکی که زمان احساس نمی شد شعرهای زیبایشان را زمزمه می کنم همگی در پناه یزدان دادگر باشید
سيمين
از اشعار دل انگیز استاد شفیعی کدکنی لذت بردم به یاد کوچه باغ های نیشابور اشکی فشاندم و استاد را دعا گفتم که از سرمایه های حقیقی این میهن دیرسال اند هرکجا که هستند تندرست و شادمان باشند اما به قول خودشان گذر عمر سرعت گرفته از توفان حوادث در پناه خداوند بسلامت گذر کنند و میراث گرانبهای خود را به فرزندان شایسته ی این کهن بوم و بر بسپارند به یاد دوران خوش کودکی که زمان احساس نمی شد شعرهای زیبایشان را زمزمه می کنم در پناه یزدان دادگر باشید
مرتضی
دهباشی و شفیعی کدکنی،
خداوند این دو بزرگ را برای فرهنگ ایرانی حفظ کند…
ناتی
غیر قابل توصیف است . درود بر ایشان
الهه تاجیک زاده
درود همیشگی.
و تبریک سال نو.
سپاس از درج زیبایی و معنا.
گیله مرد
درود بر هر سه عزیز: دهباشی- شفیعی کدکنی و شجریان. خداوند سایه پر مهرشان را بر سر فرهنگ و هنر این کهن بوم و بر پاینده بدارد.
امید
و چه باشکوهند استاد شفیعی کدکنی و استاد شجریان.سایه ی این بزرگان راستین بر سر ایران و ایرانی مستدام باد .