بزرگداشت رضا قیصریه در سالروز تولدش با حضور سفیر ایتالیا در ایران
شب « رضا قیصریه» صد و پنجاه و دومین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، مدرسه ایتالیاییها و کتاب خورشید عصر روز چهارشنبه 30 بهمن ماه 1392 همزمان با سالروز تولد قیصریه در محل مدرسه ایتالیاییها برگزار شد.
علی دهباشی در ابتدای این مراسم از ترجمه آثار ایتالیایی به زبان فارسی سخن گفت:
« ادبیات ایتالیا در زبان فرارسی سابقه طولانی دارد ولی بیشتر از زبان انگلیسی و فرانسوی ترجمه شده است. اما بودند و هستند کسانی که از زبان ایتالیایی به زبان فارسی برگرداندهاند.
در اینجا باید از مترجمینی که از زبان ایتالیایی به فارسی ترجمه میکردن و اکنون در میان ما نیستند یاد کنیم: فیروز ملکی، بهمن محصص، مهدی سحابی، محسن ابراهیم و بهمن فرزانه.
رضا قیصریه متعلق به نسل بعد از این مترجمان است و در طی سی و چند سال اخیر ، کارنامهاش به دهها کتاب، صدها مقاله و تریبت صدها دانشجو میرسد که خود از زمره استادان زبان ایتالیایی هستند. »

سپس لوکا جانسانتی ، سفیر ایتالیا در ایران، درباره نقش و اهمیت ترجمه در انتقال فرهنگ به سخنرانی پرداخت که سخنان او را حانیه اینانلو به زبان فارسی برگرداند.
« يكي از مهمترين وظايف كساني كه نماينده ملت خود در خارج از كشورشان هستند، آشنايي و ارج نهادن به افرادي است كه به موجب فعاليتهايشان به مثابه پلي ميان دو فرهنگ بوده و با نقش مهمي كه ايفا ميكنند، ارزشها، سنتها و فرهنگ ديگري را براي طيف وسيعي از مخاطبين خود قابل فهم مينمایند .مترجمين، افرادي كه اغلب در صنعت فرهنگي مهجور واقع شدهاند. این نیاز را به دقت مرتفع میسازند. مترجم بايد فرهنگ نويسندهي كه اثرش را به زبان خود برميگرداند، درك كرده، از آن خود بداند و بدان عشق بورزد. به علاوه مترجم بايد اين مهارت را داشته باشد كه نثري روان و در عين حال قوي را به نگارش درآورد و بداند كجا ميتواند از اصل وفاداری به متن اصلی عدول ورزد تا تفكرات، احساسات و زيبايي متن مبدأ را به بهترين شكل در متن مقصد پياده نماید. مترجم نبايد در دام شباهتهای صوری بسيار نزديك میان واژگان گرفتار شود بلكه باید بتواند مشابهتهای دور را بيابد. در نهايت بايد مفسريراستگو بوده و هر دو واقعيت را عميقاَ بشناسد. به راستي چندین نويسنده شهرت خود را وامدار توانايي مترجمينشان نيز هستند؟ چقدر از شهرت عمر خيام در دنیای غرب مرهون قلم ادوارد فيتزجرالد است؟ و اما استاد رضا قيصريه يكي از معدود شخصيتهايي است كه توانست نثر برخي از مهمترين نويسندگان ايتاليايي- و البته غير ايتاليايي- را به صورت تمام و كمال به زبان فارسي ترجمه نمايد. مگر ميتوانيم از ترجمه آثار موراويا، كالوينو، پيراندللو و يا حتي استفانو بنني و ارّي دلوكا نام نبريم؟! آثاري كه نقش زيادي در شناساندن نويسندگان ما در ايران داشتند. مگر ميشود از شهرت او به عنوان مترجم ارنست همينگوي، كه شايد بتوان گفت بزرگترين رمان نويس مدرن است، حرفي به ميان نياورد؟ استاد قيصريه در ارائه ترجمههاي قوي موفق بوده زيرا او خود نيز یک نويسنده است. نويسنده كتابهای “كافه نادري”، داستاني كه در يكي از مكانهاي نمادين تهران پيش از انقلاب جريان دارد، “هفت داستان” و سرانجام، “در ستايش 77 سالگي”. همگي اين آثار دريچهاي به دنياي فردي هستند كه بزرگداشت امشب، به افتخار او برپا شده است در سال 2003 وزارت ميراث فرهنگي ایتالیا جايزهاي را به پاس فعاليتهاي رضا قيصريه براي ترجمههاي متون ادبي، نمايشنامهها و فيلمنامههايي از زبان ايتاليايي به فارسي به وي اهدا نمود. البته شايد مهمترين كار او تدريس در دانشگاههاي ايران بوده باشد. او كار تدريس را از سال 1365 آغاز نمود و در طي اين سالها سهم بسزایی در تعلیم و تربیت چندين نسل از مترجمين و محققين زبان ما داشته است. او توانسته عشق به ایتالیا را، كه ارمغان سالهاي دانشجويیاش در کشور من، یعنی زماني كه به تحصيل در رشته علوم سياسي اشتغال داشت، به دانشجويان خود نيز انتقال دهد. و امروز ما ميخواهيم از اين محقق و مترجم برجسته و از اين روشنفكر تمام عيار تجليل بعمل اوريم، كسي كه سهم زیادی در آشنايي فرهنگ دو كشور داشته است. مطمئن هستيم بذري كه او كاشته، جوانه خواهد زد، چونان كه هم اينك نيز در حال سبز شدن است، و اطمينان داریم در سايه تعاليم او مترجمين برجسته جديدي به منصه ظهور خواهند رسيد. اکنون رشته كلام را به افرادی واگذار مينمايم كه رضا قيصريه را بهتر میشناسند، افرادی که در طول يك عمر تحصيل و عشق و پژوهش با او همراه بودهاند.»

پروفسور کارلو چرتی سخنران بعدی بود که از آشناییاش با رضا قیصریه حکایت کرد:
« ابتدا از مجله بخارا و سردبیرش بسیار سپاسگزارم.
در سالهای قبل که به ایران سفر میکردم ، به کافه نادری میرفتم که حال و هوای جذابی داشت و بعد با کتاب رضا قیصریه با عنوان “کافه نادری” آشنا شدم. و همواره در فکر ترجمهاش بودم و هنوز فرصتش را نیافتهام. بعد که مجددا ً به ایران برگشتم با شخصیتهای مهمی آشنا شدم، از جمله رضا قیصریه که این آشنایی برای من بسیار مغتنم و ارزشمند بود.
من وجوه مشترک زیادی با رضا قیصریه پیدا کردم و میتوانستیم ساعتها با هم حرف بزنیم. قیصریه در حالی که خیلی دقیق با فرهنگ ایتالیا آشناست و به نظر خیلی ایتالیایی است اما شدیداً ایرانی باقی مانده است. از رضا قیصریه متشکرم که در این سالها که من در ایران هستم همواره کمک کرده تا فضای گرم ایران را بیشتر درک کنم. »

سپس نوبت به دکتر آنتونیا شرکاء رسید تا از « همان چهرۀ آشنای سر کلاسهایش» حرف بزند:
رضا قیصریه زبان طناز وگزنده ای دارد و این وجه از شخصیت علمی و ادبی او بیش از هرجا در مقالات و مطالب او که طی سه دهه در نشریات ادبی و سینمایی به چاپ رسیده، به چشم می خورد. به یاد می آورم مطلب بازیگوشی را که استاد با عنوان ” فرهنگ سوررئالیستی قبیلۀ مافیا!” در نقد فرهنگ لغاتی ایتالیایی – فارسی که الکن و پر از ایراد بود نوشت. او ضمن مقایسۀ طنزآمیز این کتاب ناقص و غلط انداز با فلسفۀ واقعیت و مجاز در آثار نویسنده و نمایشنامه نویس محبوبش لوئیجی پیراندللو، نقد خود را این چنین به پایان می رساند: « آیا همان طور که روند صنعتی شدن و بحران های ناشی از آن تاثیر بسیار در آثار پیراندللو به جا گذارد و او را به قولی به تمسخر فلسفه کشاند، آلودگی هوا، هجوم ویرانگر بساز و بفروش ها، استفادۀ بسیاری از مردم از اتومبیل های شخصی برای مسافرکشی، “هیأت مؤلفین” را دچار بحران هایی از گونۀ هویت، زبان، ارزش اجتماعی و غیره نساخته است که به نوشتن فرهنگ لغات روی آورده اند؟ پاسخ این پرسش ها را نسل آینده خواهد داد البته اگر حوصله اش را داشته باشد چون نسل فعلی در حال حاضر از این فرهنگ در دانشگاه ها برای فراگیری زبان ایتالیایی استفاده می کند و ککش هم نمی گزد. به هرحال و در تحلیل نهایی باید اذعان کرد که این فرهنگ لغت خود دلیل محکمی است که کار نشد ندارد و می توان تنها با تکیه بر یک ارادۀ پولادین و بدون هیچ گونه شناختی از یک زبان بیگانه و زبان فارسی و مسائل اصلی و جنبی آن فرهنگ لغت نوشت و مطمئن بود که جزو بهترین آثار سوررئالیستی در این مرز و بوم شمرده خواهد شد.» ( مجله آدینه، شمارۀ 75)

اما رضا قیصریه در چه موضوعاتی مقاله نوشته و می نویسد؟
بخش قابل توجهی از مطالب چاپ شده از او در نشریات، نقدهایی بر آثار مهم و کلاسیک ادبیات ایتالیا به بهانه انتشار ترجمۀ آنها به زبان فارسی است. از جمله نقد ” در مصاف تاریخ ” که نگاهی به رمان تاریخ اثر الزا مورانته و ترجمۀ منوچهر افسری دارد که این بررسی برای او بهانه ای می شود برای مرور تاریخ ادبیات و اندیشۀ ایتالیا از دوران رمانتیسم و جنبش وحدت ملی تا جنگ جهانی دوم و ادبیات رئالیستی و سینمای نئورئالیست؛ یا چاپ ترجمۀ فارسی آونگ فوکو ی اومبرتو اکو که قیصریه را به بررسی این فیلسوف و نویسندۀ بزرگ ایتالیایی و دیگر آثارش سوق می دهد. نقد ” زندگی نامه ای اشرافی در قالب رمانی مدرن ” در بررسی یوزپلنگ اثر جوزپه تومازی دی لامپه دوزا و ترجمۀ نادیا معاونی و نقد ” بوتزاتی ِ پست مدرن؟ ” در تحلیل کتاب بیست داستان اثر دینو بوتزاتی و ترجمۀ زنده یاد محسن ابراهیم نیز از نمونه کوشش های استاد نه تنها در معرفی ادبیات خصوصا معاصر ایتالیا بلکه هم چنین در راه تجلیل از مترجمان پیش کسوت ( و البته تشویق کم تجربه ترها ) نیزهست. استاد قیصریه با توجه به سابقه ای که در تدریس مکتب های ادبی ایتالیا، نقد متون ادبی و گزیدۀ ادبیات ایتالیا در دانشگاه دارد، یکی از مهم ترین مقالات خود با عنوان ” عصر روشنگری در ایتالیا ” را به تاریخ و ادبیات و فلسفه در سدۀ هجدهم ایتالیا اختصاص می دهد که این بررسی او را به دوران رنسانس و اومانیسم و تفکرات خردگرایانۀ ماکیاولی بازگشت می دهد. از دیگر مقالات مفصل وی با عنوان ” جای نویسندگان بزرگ در صحنۀ فرهنگی ایتالیا خالی است؟ ” تحلیلی بر ادبیات قرن بیستم ایتالیاست که استاد علاقۀ ویژه ای به آن دارد. کافی ست به کتاب هایی که از نویسندگانی چون آلبرتو موراویا، ایتالو کالوینو، لوئیجی پیراندللو و لئوناردو شاشا به فارسی برگردانده، توجه کنید. اکثر مطالب ادبی رضا قیصریه در مجلاتی چون بخارا، آدینه، دنیای سخن، گردون، گلستانه و جهان کتاب به چاپ رسیده است.

از دیگر علائق رضا قیصریه سینما و نقد فیلم است و مهم ترین مطالب او در هنر هفتم را می توان در ماهنامۀ سینمایی فیلم جست از جمله: مطلبی تحلیلی در باب ظهور و سقوط نئورئالیسم با عنوان ” نان کپک زدۀ دسیکا ” که به بررسی خاستگاه ها و چهره های شاخص این نهضت سینمایی می پردازد. یا یادداشت هایی خواندنی به مناسبت درگذشت جان ماریا وولونته، آلبرتو سوردی، مارچللو ماسترویانی …، بازیگران شهیر و فقید ایتالیایی. هم چنین نقد فیلم تودومودو ساختۀ الیو پتری که برای او بهانه ای می شود برای پرداختن به لئوناردو شاشا نویسندۀ موردعلاقه اش که فیلم از روی آن برداشت شده است. از دیگر مطالب خواندنی استاد که در مجلۀ گلستانه به چاپ رسیده ” زنان درسینمای ایتالیا ” نام دارد که به معرفی سه پرتره از زنان بزرگ سینمای ایتالیا می پردازد: لینا ورتمولر، لیلیانا کاوانی و فرانچسکا آرکی بوجی. نقد فیلم حرفه خبرنگار ( میکل آنجلو آنتونیونی ) با عنوان ” جبر زمان ” نیز برای او بهانه ای می شود برای بررسی دوره ای مهم از تاریخ سینمای ایتالیا. چنان که نقدهای او بر فیلم های نانی مورتی از جمله اتاق پسر ( ” واکنش به برلوسکونی “) و آوریل ( ” فریاد بر موتورسیکلت ” ) در بستر سیاسی/اجتماعی ایتالیای دهۀ نود میلادی تعریف می شود. از دیگرمقالات تحلیلی استاد می توانیم به ” روابط مافیایی: همۀ پدرخوانده های کاپولا ” و ” احترام و وحشت: دربارۀ تشکیلات مافیا ” اشاره کنیم که در علاقۀ ویژۀ او به جنایات سازمان یافتۀ ایتالیا و بازنمایی آن در ادبیات و سینما می گنجد. ترجمۀ ” مارلون براندو: نغمه هایی که از مادرم آموختم ” یکی از شیدایی ترن کارهای دکتر است که از میزان علاقمندیش به بازیگری اسطوره ای چون مارلون براندو خبر می دهد. وقتی داریو فو نمایشنامه نامه نویس نامی ایتالیایی جایزۀ نوبل ادبی را از آن خود کرد، رضا قیصریه نه تنها او را به جامعۀ ایران معرفی کرد بلکه به عنوان مطالعۀ موردی، نمایشنامۀ مرگ تصادفی یک آنارشیست او را نیز – که دست برقضا این روزها در تالار سایه به روی صحنه است – واکاوی کرد. در زمینۀ هنرهای نمایشی، معرفی کارلو گلدونی نمایشنامه نویس طنز قرن هجدهمی ایتالیا، از ابتکارهای ارزشمند استاد است چرا که آن قدر که این شخصیت در ایتالیا مهم است در ایران شناخته شده نیست.
رضا قیصریه نقد نقاشی ( نقاشی های مینا نوری ) و رمان ایرانی ( ثریا در اغما ) را نیز در کارنامه مطبوعاتی خود دارد که این نکته، نشان از شخصیت چند وجهی او می دهد.
در نگاهی کلی تر، استقلال رأی، صداقت، صمیمیت، بی طرفی و دقت از مهم ترین ویژگی های رضا قیصریه در تحریر مطالب مطبوعاتی اش است. مقالات وی همواره دارای منابع و مآخذ متعددی هستند که با تجربیات و خاطرات شخصی استاد از شخصیت ها و رویدادهای تاریخی در آمیخته و جان می گیرند. برای رضا قیصریه حتی یک اتفاق کوچک مانند چاپ کتابچه ای به ظاهر نه چندان مهم بهانه ای ست برای پرداختن به دوره ای تاریخی با همۀ شاخصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زمینه ساز آن. بنابراین خواننده این فرصت را پیدا می کند که اثر را نه به عنوان کتاب یا فیلمی منتزع ورها شده در خلاء بلکه به مثابۀ مخلوقی ” پدر و مادردار ” که در بستر شرایطی دیده به جهان گشوده، بخواند یا ببیند.
مطلبم را با بخشی از یک یادداشت طنز استاد آغاز کردم و اینک با بخشی از مطلب نوستالژیک و زیبایی با عنوان ” همان چهرۀ آشنای فیلم هایش ” که در سال 1383 در رثای از دست رفتن مارچللو ماسترویانی برای کتاب سال مجله فیلم (شماره 278) نوشت و خاطرۀ شخصی او از حضور سرصحنۀ زندگی شیرین ( فدریکو فلینی) در سال 1967 در رُم است، به پایان می رسانم: « بالاخره بعد از سه ربعی که از پایان نمایش می گذرد او[ماسترویانی] می آید. […] نزدیک تر می روم، خودش است با همان چهرۀ آشنای فیلم هایش. لبۀ کلاه شاپو را تا روی ابروی چپ پایین کشیده، پالتوپوش است، سیگاری لای انگشت دست چپ روشن دارد. لبخند می زند و با مهربانی امضا می دهد و به سوال ها جواب می گوید، با همان صدای زنگ دارش. امضا دادن که تمام می شود صورتش را بالا می برد، حالا می شود خوب دیدش، چهره ای خسته دارد، خُب معلوم است بعد از آن همه آوازخوانی و بالا و پایین پریدن یا تیپ تاپ به شیوۀ فرد آستر و جین کلی. می گوید Ciao a tutti (خداحافظ همگی). می رود سمت یک ماشین مازاروتی آبی رنگ، سوار می شود، عقب و جلو می کند و خیابان سیستینا را بالا می رود. »
پس از آن منوچهر سادات افسری ضمن خير مقدم و با توجه به كارنامه فعاليتهاي آقاي قيصريه ،سخنانش را اين گونه آغاز كرد كه شايد خيلي از مترجمان ديگر در زمينهها و زبانهاي ديگر فعاليتهاي و كارنامههاي حرفهای را عرضه داشتهاند اما چطور است كه برادرم رضا (خطاب به آقاي قيصريه) شهرت ، محبوبيت و جامعيتي ملي كسب كرده و سمبلي از فرهنگهاي متفاوت شده است و آيا اين مقوله تنها مربوط به كار حرفهاي او و ترجمه و نوشتن است كه از يك كارگزار و از يك خدمتگزار فرهنگي يك چهره محبوب ملي پديد ميآورد؟
وي در پاسخ بيان كرد كه اهميت مسئله مذكور را در يك نكته از نكات بسيار قرار ميدهد و آن نكته را در روح مترقي و مسالمتجوي ايران دانست كه در عروق اين نويسنده و مترجم و محقق و آموزگار به تمام معني ايراني نيز رسوخ كرده است . او به نوشتهاي از” بِنه دتو كروچي” از ايتاليا اشاره داشت و اظهار كرد كه شخصا از اين نوشته بسيار پند گرفته و بارها به غور تفكر فرو رفته است و آن را با مخاطبين به اين صورت در ميان گذاشت كه “بِنه د تو كروچه” معتقد است كه” تا چيزي درون ما نباشد ما از چيزي خوشمان نميآيد” يعني اگر در وجودمان سزار ، ناپلئون يا مالارمه نباشد نه مالارمه را درك مي كنيم نه ناپلئون و نه سزار را. يعني اين درك به تجربه به ما نازل نشده است و اين مقوله درك و تجسم، خصيصهاي ذاتي است كه در همه ما به گونهاي هست.

و رضا قيصريه كه اين محبوبيت را نزد دوستدارانش كسب كرده اين مژده را هم براي ايشان به ارمغان ميآورد كه هر يك از ما در درون خويش يك رضا قيصريه داريم و اين از دلايل ديگر موفقيت اين نويسنده و مترجم هست چرا كه آن بخشهايي از وجودمان كه ناكام و ناكارآمد مانده و يا نتوانستهايم آن بخشها را به درستي پرورش دهيم ، رضا قيصريه پرورانده و كارامد كرده و از بالقوگي به بالفعل رسانيده كه در چارچوب وجودي ما نيز هست و رضا قيصريه از ما جدا نيست و هريك از ما شايد ميتوانستيم يك رضا قيصريۀ ديگري به دنيا متولد كنيم .
وي در ادامه اظهار داشت كه رضا قيصريه سه استاد در زندگي براي خودش مي شناسد ؛ صادق هدايت ، فدريكو فليني و ارنست همينگوي و نيز سه عشق هم براي خود برميشمرد؛ دانشجویانش، شهر به معناي مدنيت و تمدن و سومي سلوك و معاشرت .
منوجهر سادات افسري در مورد عشق رضا قيصريه به مقولۀ شهر بيان داشت كه رضا قيصريه به شهر عشق ميورزد و به به اماكن شهري دل بسته است شايد بيشتر از همه به كافهها ، حتماً كه او اين گرد همايي امشب را در “كافه نادري” بيشتر هم دوست دارد اما شهري كه او براي خودش ساخته ميتواند در روم ، برلين و يا تهران باشد چرا كه گويي رضا قيصريه اين نكته را نيز به خوبي از” ايتالو كالوينو ” گرفته است همان گونه كه ايتالو كالوينو معتقد است كه امروز تمام شهرهاي جهان جهنم هستند و هيچ تفاوت نميكند كه اين شهر در كجاست و معتقد است به دو شيوۀ برخورد با شهر . يك شيوه اين كه اين قدر در شهر رفت و آمد داشته باشيم تا عين خود شهر شويم و ديگر رنج نبريم و مثل شهر و همگان خواهيم بود اما ديگر تمام حساسيتهايمان را از دست خواهيم داد و اين بهايي است كه ميپردازيم و شيوۀ ديگر كه رضا قيصريه آن را برگزيده ،گشتن و يافتن جايي است كمتر جهنم گونه. پرورش دادن و يافتن اين نقطه و كند و كاو در آن و محاط كردنش در وجود خويشتن و به ثمر رساندن آن كاريست كه رضا قيصريه انجام ميدهد.
نادیا معاونی سخنران بعدی بود که مروری داشت بر زندگی و آثار رضا قیصریه.
سال 1365 پس از فارغالتحصیلی از کشور ایتالیا و مراجعت به ایران در پی ملاقاتی با وابسته فرهنگی ایتالیا پروفسور بلونه جهت تدریس از طرف سفارت ایتالیا به گروه زبان ایتالیایی دانشگاه تهران معرفی شدم. در آن سال آقای دکتر رضا قیصریه که ییش ازان با انجمن فرهنگی ایتالیا همکاری داشتند، تدریس در گروه زبان ایتالیایی را در پیش گرفته بودند و بدین نحو آشنایی و دوستی ما آغاز شد و آینده حرفهای هر کدام که از دانشگاهها و رشتههای متفاوتی میآمدیم با یکدیگر گره خورد.
دکتر رضا قیصریه متولد تهران است. جهت تحصیلات به کشور اتریش رفت. خودشان تعریف میکنند: “در وین طب میخواندم اما با ناموفقی کامل.
اعتراف میکنم اصولا علاقهای به آن نداشتم اما رسم زمانه این بود که به خارج از کشور میرفتی تا تحصیل کنی یا باید دکتر میشدی یا مهندس غیر از این متصور نبود. یادم میاید در جلسهای با حضور سرپرست دانشجویان ایرانی یکی از دانشجویان گفت که جنگلبانی میخواند، همه دانشجویان تعجب کردند حتی خندیدند. سرپرست دانشجویان تمسخرآلود پرسید: خب درست را که تمام کردی میخواهی چه کاره شوی؟ دانشجو گفت تارزان در جنگل.”

در سال 1965 راهی ایتالیا شده و به شهر رم رفتند. آن سال از نظر تاریخی اغاز تغییرات بزرگ در جامعه ایتالیا بود، به عبارتی ایتالیا شروع کرده بود به پوست انداختن که باعث دگرگونیهای زیادی در رفتار و کردار اجتماعی و اصولا به وجود آمدن دیدهای جدیدی در سطح جامعه ایتالیا شده بود که ایتالیای امروز آن کردارها را قرون وسطی تلقی میکند و این دگرگونیها در ابتدا از دانشگاه شروع شد و کشیده شد به محیطهای فرهنگی و هنری. این همه در پایان سالهای 1969 بود: حرکتهای نوین دانشجویی و کارگری در محیطهای دانشگاهی و کارگری.
دکتر رضا قیصریه در دانشگاه علوم سیاسی دانشگاه ساپینزا ثبت نام کرده بودند. ابتدا میخواستند روزنامه نگاری بخوانند اما شنیده بودند در دانشگاه رم چنین رشتهای وجود نداشت و باید به شهر پروجا میرفتند، اما در آنجا مدرسه روزنامه نگاری بود که ارزش مدرسه ای داشت نه دانشگاهی، بنابراین در رم ماندند و علوم سیاسی را ادامه دادند.
وقایع جامعه ایتالیا که گهگاهی بسیار رادیکال می شد همچون آزمایشگاه کمکی بزرگ بود برای دیدن از نزدیک حوادث، یعنی به نوعی درسهای تجربی بود وبه عبارت دیگر تئوری در دانشگاه و پراتیک در جامعه. در سال 1976 فارغ التحصیل شدند. در فاصله تا فارغالتحصیلی فرصتی برایشان پیش امد یعنی پیشنهادی برای ترجمه بعضی از آثار صادق هدایت که انشارات فلترینلّی در سال 1976 با عنوان ” سه قطره خون “چاپ کرد که در سال 2006 دوباره چاپ شد.به عقیده دکتر قیصریه این ترجمه ها از عوامل موثر علاقه ایشان به ترجمه ادبی شد منتها این بار از زبان ایتالیایی به فارسی که در همان ایتالیا آغاز کردند با ترجمه” روز جغد” از لئوناردو شاشا که پس از بازگشت به ایران در سال 1358 چاپ شد.
در بازگشت به ایران دکتر رضا قیصریه در پی هکاری با انمجن فرهگی ایتالیا در سال 1365 تدریس در گروه زبان و ادبیات ایتالیا یی در دانشگاه تهران را آغاز کردند و پس از تاسیس رشته مترجمی زبان ایتالیایی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال در سال 1366 به تدریس در آن دانشگاه پرداخته و بعدها به عضویت هیئت علمی آن درآمدند. ترجمه آثار ایتالیایی در دهه 1360 و 1370 همچنان ادامه پیدا کرد و آثار گوناگونی را از نویسندگانی چون آلبرتو موراویا، دینو بوتزاتی، فرناندو پی وانو، ایتالو کالوینو، لوییجی پیراندلو، استفانو بنّی و نویسندگان جوانتری چون ملانیا مادزوکو، مارکو لودلی و همچنین نمایشنامههای از آئورلیو پس، لئوناردو شاشا، ادواردو د فلیپّو و لوییجی پیراندلّو ترجمه کردند.
دکتر قیصریه در مصاحبهای اظهار داشتند در میان این نویسندگان بیش از همه آلبرتو موراویا را میشناسند و کارهایش را دوست دارند.چون خود را به شیوه داستان سرایی او نزدیک می بینند.
موراویا این نویسنده بزرگ ایتالیایی به عقیده ایشان تنها یک نویسنده نامدار نیست بلکه یک منتقد اجتماعی است. شاید از این رو دکتر قیصریه در کارهای تالیفی خویش مجموعه هفت داستان که در سال 1372 برنده قلم زرین مجله گردون شد و رمان کافه نادری که خوانندگان بسیاری جلب کرده و به کرات توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسید از تیپ روایت گری موراویا تاثیر گرفتهاند. در پاسخ این سوال که خودشان در این مورد چگونه فکر میکنند؟ دکتر قیصریه اظهار داشتند: “از موراویا تاثیر گرفتهام چون سبک و سیاق نوشتن او را دوست دارم.”
دکتر رضا قیصریه در سال 1383 برای ترجمه آثار ایتالیایی و مقالاتی در مورد ادبیات، سینما و تئاتر ایتالیا به زبان فارسی جایزهای برای ترجمه از وزارت فرهنگ و میراث فرهنگی ایتالیا دریافت کرد.»
در ادامه خانم معاونی فهرستی از ترجمهها و تألیفهای دکتر قیصریه ارائه داد و افزود: دکتر رضا قیصریه در طی این سالها سخنرانیهای متعددی نیز داشته اند از قبیل:
“عصر روشنگری در ایتالیا” در دانشگاه شهید بهشتی
سخنرانی با ارائه مقاله ” در باره ترجمه” در نخستین همایش منطقه ای اموزش زبان ایتالیایی سال 1386 و همچنین سخنرانیها ی دیگر در دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه ازاد اسلامی واحد تهران شمال و در همکاری با بخش فرهنگی سفارت ایتالیا در مدرسه ایتالیایی ها در تهران “پیترو دلاواله” در باره نویسندگان ایتالیایی و بارها به عنوان استاد نمونه و پزوهشگر نمونه دانشکده زبانها ی خارجی برگزیده شده اند.

سخن از وصف خاطرات و توصیف خصوصیات اخلاقی دکتر قیصریه در فرصتی کوتاه نمی گنجد. در طی این سالهای همکاری و دوستی با ایشان به راستی در یافته ام که “درخت هر چه پربارتر سربه زیرتر”کما اینکه ایشان با برگزاری این مراسم شبی اختصاص یافته به خود”شب رضا قیصریه” مخالف بوده اند و نظرشان این بود که شبی در باب ترجمه برگزار گردد.
به راستی همیشه فروتن و افتاده هر که را در عرصه ترجمه ادبیات ایتالیایی وارد گشته و گام برداشته یاری و حمایت کرده اند. از جمله خود من که وقتی اولین کتاب ترجمه خویش “رمان یوزپلنگ” را می خواستم به چاپ برسانم، با لطف و محبت ایشان به ناشر معرفی گشتم. اما نه تنها من تکتک همکاران،دوستان و دانشجویان ایشان از این لطف و محبت برخودار بوده اند، چه بسا ساعتهای متوالی که با صبر و شکیبایی وقف شنیدن، خواندن و یا تصحیح داستان های ترجمه شده از سوی دیگران نموده اند و به عنوان یکی از پیشکسوتان عرصه ترجمه آثار ایتالیایی همواره حامی و پشتیبان هر که پا به این عرصه گذاشته است بوده اند و به جرات می گویم که در این راستا هیچ کس از ایشان جواب”نه ” نشنیده است. همین شیوه و مرام ایشا در امر تدریس و آموزرش زبان ایتالیایی و فن ترجمه بوده است. با کلام نافذ خود با طنزی دلنشین و به جا که خاصه خودشان است و تمام دوستان، دانشجویان و آشنایان به آن واقفند همیشه در دلها رسوخ کرده و جایافته اند.
دکتر قیصریه فردی متعهد تابع اصول اخلاقی درست می باشند که شاید کمتر اقبال مواجه شدن با چنین اشخاصی را بیابیم، هرگز چشم به منافع دنیوی نداشته اند و هیچگاه مشاهده نکرده ام دنبال جاه، مقام و کسب آوازه و شهرت باشند و در این راه بخواهند دیگران را خار و زبون کرده و از آنها برای پیشرفت خویش بهره جویند، چه بسا شاهد پست و مقامهایی که به ایشان پیشنهاد شده است بوده ام که نپذیرفته اند. انسانی فرهیخته، آزاده و فارغ از قید و بندهای نا به جا که عزتمندی ادمی را برتر از منافع مادی جهانی می داند و من به سهم خویش به دوستی و همکاری با ایشان مباهات می کنم.»
مسعود کازری آخرین سخنران این شب بود که از آشنایی و کار با رضا قیصریه حکایت کرد:
حضور مهمانان گرامی سلام عرض میکنم، لازم است به سهم خود از آقای چرتی رایزن محترم فرهنگی و خانم مرهاو مدیر محترم مدرسه، که امکان برگزاری این نکوداشت را فراهم آوردند و آقای علی دهباشی، مدیر محترم نشریه و شبهای ماندگار بخارا هم تشکر کنم.
وجود کتاب مهناز در یوسف آباد که تنها کتابفروشی نبود، بلکه به عنوان پاتوقی فرهنگی با حضور نویسندگان و مترجمان بنامی همچون آقای قیصریه و دوستانی مانند آقای منوچهر افسری شکل دهندة روابطی بود که تا به امروز پایدار مانده است. به یاد دارم تا پیش از آشنایی با آقای دکتر قیصریه فقط از عینک آفتابی استفاده میکردم، اما در حال حاضر هم عینک نزدیک بین دارم هم عینک دوربین. البته تقصیر این شرایط به گردن آقای رضا قیصریه نیست، زمان طولانی آشنایی و ارادت این شرایط را به وجود آورده است.
آقای قیصریه معلم کلاسِ درسِ فرهنگ، با آداب و رسوم آن است. اعتقاد و اعتماد به کار گروهی، دیدن دیگران، میدان دادن به جوانترها، یاد دادن و یاد گرفتن از دیگران، آموزشهای اوست. شناخت از ادبیات، سینما، تئاتر و علوم سیاسی، قیصریه را به مترجمی توانا تبدیل کرده است. ترجمه هایی که حاصل درک جامع از زبان و فرهنگ مبدأ و مقصد است. آقای قیصریه در اوایل دهة هشتاد با انتشار رمان کافه نادری به قلم خودشان و ترجمة کافة زیر دریا، عنوان کافه و فضای کافه نشینی را دوباره زنده کردند و شاید بتوان به معنی دیگر زنده کردن فضای گفتگو و تفاهم فرهنگی نیز نامید.
با شکل گیری طبقه بندی حرفهای و موضوعی در کتاب خورشید و راهنمایی های دکتر قیصریه توجه به ادبیات ایتالیا بیشتر شد، به صورتی که متوجه شدیم جای یک مجموعة ادبی منسجم با ترجمة خوب از زبان اصلی ایتالیایی، به عنوان شاخه ای مهم از ادبیات جهان، در ایران خالی است.
امروز با گذشت 12 سال که از شکل گیری این مجموعه می گذرد، خوشحالم توانسته ایم با انتخاب هایی متناسب و همکاری بهترین مترجمان زبان ایتالیایی حدود 40 عنوان از برجسته ترین آثار نویسندگان ادبیات ایتالیا را منتشر کنیم. در روند انتخاب آثار و معرفی مترجمان و مراحل مقابله و ویرایش از وجود آقای قیصریه بسیار استفاده برده ایم.
خاطره ای کوتاه از شرایط انتشار کتابی با ترجمة آقای قیصریه را که البته از زبان انگلیسی انجام شده تا چشمه ای از شیوه و کار ایشان باشد، بازگو میکنم.

اواخر سال 1388 در ملاقاتی درخواست بازچاپ کتاب تپه های سبز آفریقا، اثر ارنست همینگوی را از آقای قیصریه داشتم. سالها قبل این کتاب را خوانده بودم و حال که ناشرش وجود نداشت امیدوار بودم در کتاب خورشید منتشر شود. ایشان کتاب را بازنگری کردند و تحویل دادند. درضمن توضیحات مفصلی راجع به ویژگی این کتاب و تفاوت آن با سایر آثار همینگوی و اینکه دقت و حوصلة زیادی در نزدیک کردن این اثر به اصل کار همینگوی بکار بردهاند، ارائه کردند. کتاب حروفچینی مجدد شد و آمادة نمونه خوانی. اول خانم زهرا تعمیدی، سرویراستار انتشارات، کتاب را خواند. چند روزی با خودش کلنجار رفت و در آخر گفت این کتاب مرا آزار داد و شاید اگر منتشر نشود بهتر باشد. من هم کتاب را خواندم و با او کاملا موافق بودم. زیرا صحنه های دقیق شکار و وصف کشتن حیوانات و خشونت لابهلای سطرهای کتاب خواننده را از زندگی سیر میکرد و ما را می آزرد. یک سالی دست دست کردیم و جواب درستی برای آقای قیصریه نداشتیم. کتاب روی میز من بود و هر از گاهی چشمکی میزد. تا پس از گذشت یک سال و چند ماه، در سال 1390 و در حال و هوایی متفاوت، دوباره آن را خواندم. صحنه های توصیفی زیبای طبیعت و نظرات ادبی همینگوی همه و همه در این اثر وجود داشت. متوجه شدم که شکار ادبی یعنی چه و با ترجمة دقیق و هوشمندانة آقای قیصریه چه اتفاقی رخ داده است. کتاب آمادة انتشار شد و در سال 1391 به چاپ رسید.
حتماً این گفته را شنیده اید که کتاب خوب، فیلم یا نمایش خوب تا مدتها بعد در ذهن مخاطب به زندگی خود ادامه میدهد، ترجمه های آقای قیصریه نیز چنین هستند. شما با خواندن داستانهای کافة زیر دریا از استفانو بنی، داستانهای کوتاه کلاغ آخر از همه میرسد و قارچها در شهر اثر ایتالو کالوینو، من که حرفی ندارم از مجموعه داستانهای رمی و همچنین داستانهای طنز و سوررئالیستی گوسالة دریایی اثر آلبرتو موراویا، داستانهایی را میخوانید که تا مدتها در ذهن خود مرور میکنید. و دست آخر به نویسنده و مترجم، هر دو آفرین میگویید.
در پایان نوبت به رضا قیصریه رسید که سخنرانیاش را با تشکر از پروفسور چرتی و مجله بخارا و سفیر ایتالیا آغاز کرد و گفت:
« مجله بخارا امروز یک نهاد شده است و آنچه را که دربارۀ فرهنگ و هنر و ادبیات جهان انجام میدهد، کاری است که بعدها ما به اهمیتش پی خواهیم برد» سپس رضا قیصریه یادی از سحابی،محسن ابراهیم و بهمن فرزانه کرد و بعد بحثی مفصل را درباره مفهوم ترجمه ارائه داد و به نقش فردی مترجم اشاره کرد که مترجم باید آگاه بر نقش تاریخی و ادبی خود باشد و ضرب المثل ایتالیایی را مطرح کرد که میگوید:« مترجم خائن است» و افزود « به این معنا هرگز نمیتوان ظرافتهای ساختاری موجود در یک زبان را به دیگری منتقل و بیان کرد. نتیجه این که ترجمه همان حالت اقتباسی را به خود میگیرد، در حالی که چه در زبان ایتالیایی و چه در زبان فارسی ترجمههایی وجود دارد که خلاف این گفته را ثابت میکند. در زبان ایتالیایی ترجمهای موجود است از نویسنده بزرگ چزاره پاوزه از موبی دیکِ هرمان ملویل که به زیبایی از پس آن برآمده است.

در زبان فارسی هم ترجمهای وجود دارد از بهمن فرزانه از رمان صد سال تنهایی مارکز ، یا رمان تاریخ که منوچهر افسری ترجمه کرده است یا رمان یوزپلنگ که خانم نادیا معاونی ترجمه کرده است. این نمونههایی است از ترجمههای موفق. »
رضا قیصریه در خاتمه پیشنهاد کرد که یک شب خاص برای ترجمههای فارسی از زبان ایتالیایی با حضور مترجمین برگزار شود.