میتل هولتسر: تنوع فرهنگ غنی ایران هر مشاهدهگری را مسحور خود میکند
شب « والتر میتل هولتسر» صد و چهل و هشتمین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری سفارت سوئیس در ایران، بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت، دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار عصر روز چهارشنبه 2 بهمن 1392 در محل کانون زبان فارسی برگزار شد.
علی دهباشی در آغاز این مراسم ، ضمن خوشامدگویی به سفیر محترم سوئیس در ایران و دبیر دوم این سفارت و همراهانشان درباره این خلبان و عکاس سوئیسی چنین گفت:
« در واپسین سالهای حکومت قاجار و درست در زمانی که ایران دستخوش شرایط سختی بود، حکومت ایران از خلبانی به نام والتر میتل هولتسر خواست که برای تعیین خطوط هوایی خود به ایران سفر کند. این خلبان سوئیسی در اصل عکاس و فیلمبرداری بسیار ماهر بود. وی همچنین از سال 1919 شرکتی در سوئیس دایر کرد که وظیفهی آن مسافرت هوایی و نیز عکسبرداری و فیلمبرداری بود. این شرکت بعدها همان شرکت هواپیمایی سوئیس شد.
میتل هولتسر به سرزمینهای بسیاری با هواپیما سفر کرده است و حاصل این سفرها کتاب، عکس و ساعتها فیلم است. این فیلمها بهتازگی از محبوبیت زیادی در اروپا برخوردار شدهاند. او از خاطرات خود کتابی هم نوشته که دکتر سعید فیروزآبادی آن را ترجمه کرده است و به زودی توسط انتشارات فرهنگ معاصر منتشر خواهد شد. نکتهی جالب در مورد میتل هولتسر آن است چندان چهره شناخته شدهای در ایران نیست. در هر حال زمان سفر این هوانورد سوئیسی مصادف با دورهای خاص در تاریخ ایران است.
سفر میتل هولتسر به ایران از دیدگاه عکاسی و اکتشاف جغرافیایی اهمیت بسیاری دارد،. در هر حال این خلبان سوئیسی با گذر از ایتالیا، یونان، ترکیه به ایران میآید و از مسیر کرمانشاه، همدان، قزوین به تهران میرسد و درنهایت سفری به بوشهر میکند. در این سفر از شهرهای قم، کاشان، اصفهان و شیراز میگذرد و در راه عکسهایی از مردم و زندگی آنها میگیرد که در نوع خود بینظیر است.»
پس از آن دهباشی از جولیو هاز ، سفیر سوئیس در ایران دعوت کرد تا این مراسم را رسماً آغاز کند .
آقای هاز در ابتدا از مجله بخارا و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برای برپایی این شب تشکر کرد و افزود: « احساسی که من در اینجا داشتم احساس بسیار خوشایندی بود و در همین لحظه که ما اینجا هستیم، آقای روحانی، رئیس جمهور محترم ایران نیز در سوئیس است و به کوههای پوشیده از برف آنجا نگاه میکند.
امشب دربارۀ شخصی صحبت میکنیم که صد وبیست سال پیش متولد شده است و نوشتههایی هم دارد که برای یک چنین فردی غیرمعمول است و شگفتانگیز.هولتسر عکاس و فیلمبردار و خلبانی بود که در آن زمان در عرصۀ بینالمللی بسیار شهرت داشت. وی پروازهای بسیاری را انجام داده بود. نخست به آفریقا سفر کرد و به همین دلیل ما امشب اینجا هستیم. هولتسر یکی ازنخستین کسانی است که به ایران پرواز کرد. امیدواریم که یکی از جایگزینهای میتل هولتسر که به زودی با بالن و با استفاده از انرژی خورشیدی سفر میکند. مشاهده میکنید که سوئیس کوچک هم میتواند کارهایی را انجام بدهد.
و اجازه بدهید که من صحبتم را با این امید پایان بدهم که در آینده همکاریهای بیشتری با مجله بخارا و بنیاد موقوفات افشار همکاری داشته باشیم. و سالها در این سالن مراسمی را برگزار کنیم. »سخنان جولیو هاز را دکتر سعید فیروزآبادی ترجمه کرد.
سپس بخش اول از فیلم مستند ساخته میتل هولتسر از ایران به نمایش درآمد و دکتر فیروزآبادی زیرنویسهای این بخش را برای حاضران ترجمه کرد.
و بعد نوبت به کریستینا فیشر، دبیر دوم سفارت سوئیس در ایران، رسید که وی نیز به سهم خود از مجله بخارا و نیز سخنرانان این مراسم تشکر کرد و در ادامه افزود:
« همانطور که در بخش اول فیلم دیدید ، میتل هولتسر در راه سفر به ایران است و من امروز خوشحالم که میتوانیم یکی از بزرگترین خلبانان و یکی از پیشگامان هوانوردی را گرامی بداریم. آقای دهباشی بود در جلسهای که به مناسبتی دیگر بود به من خبر داد که کتاب میتل هولتسر به فارسی ترجمه شده و قرار است که به زودی منتشر شود. آقای دهباشی خبر نداشتند که من هشت سال پیش در جشنواره فیلم لوکارنو ، فیلم بازسازی شده میتل هولتسر را دیده بودم و هیچ وقت هم این فیلم از خاطرم نرفت. همین خاطره باعث شد که میل من و آرزی من برای کار کردن و زندگی کردن در ایران بیشتر بشود.
سفر میتل هولتسر از پاریس آغاز میشود و سپس به سوریه و ترکیه میرود و بعد هم به ایران میآید که شما بخشهایی از این سفر را در این فیلم خواهید دید که راهها و مردم را نشان میدهد و نیز تجربههایی را که این عکاس طی سفر داشته است. میتل هولتسر در این سفر شش هزار کیلومتر مسیر را در چهل ساعت پرواز طی کرد. این سفر از راه بغداد به تهران انجام میشد و بسیار هم پر ماجرا بود.در حقیقت آنچه میتل هولتسر در فیلم خود ثبت و ضبط کرده بود در زمان خود یکی از پدیدههای بزرگ رسانهها بود و بسیار هم مورد توجه قرار گرفت.
نخستین سفرها به کشورهای دوردست باعث شد که خلبانهای سوئیسی و به ویژه این خلبان شهرت پیدا کند و خلبانی سوئیس در سرزمینهای دوردست به شهرت رسید. فیلمهای او بسیار محبوب بود و هر سوئیسی فیلمهای او را دیده است.
خانمها و آقایان شما طی این شب از گفتههای دو سخنران بهرهمند خواهید شد و من در اینجا نه تنها از مجله بخارا و بنیاد موقوفات دکتر افشار بلکه از سینماتک سوئیس هم تشکر میکنم که این فیلم را در اختیار ما قرار داد. »
پس از آن بخشی دیگر از فیلم میتل هولتسر به نمایش درآمد و در ادامه دکتر سعید فیروزآبادی از میتل هولتسر و زمانۀ او سخن گفت:
« هرچند هزار سال پیش از این، فردوسی شاعر بزرگ این سرزمین، آرزوی پرواز مردمان را با کیکاووس و تخت و عقابهای تیزپرواز عظیمش به نظم درآورده بود، ظاهرا میل ایرانیان به پرواز حدود سال 1293 هجری قمری حاج حسین آقای تهرانی را که مدتها «در فرنگستان درکار ساختن و پرداختن کشتی هوایی» بود، بر آن داشت که بالن خود را از باغ لاله زار در تهران به پرواز دربیاورد و در باغ شاه به زمین بنشاند.
اما نخستین هواپیما را در سال 1332 هجری قمری خلبانی روسی یا لهستانی به نام کوزمینسکی به ایران آورد. ورود این هواپیما برای مردم تهران بسیار جذاب بود و چون مکانی برای فرود درنظر گرفته نشده بود، هواپیما ناگزیر در محل مشق دیویزیون قزاق یا همان وزارت امور خارجه فعلی فرود آمد. احمد شاه و مردم به این مکان آمدند و عکسی هم به یادگار گرفتند. ظاهرا خلبان نمایشی هوایی نیز داده و پولی هم از بابت آن دریافت کرده و در راه بازگشت سقوط کرده بود.
اما نخستین خطوط هوانوردی ایران در واقع با حمایت کمپانی آلمانی یونکرس فعالیت خود را آغاز کرد. دلیل حضور یونکرس در ایران آن بود که ایران به دلیل همسایگی دیرینه با دو ابرقدرت آن دوران، یعنی انگلستان و روسیه، و شرایط خاص جغرافیایی و سیاسی، پیوسته به دنبال ارتباط با کشورهایی جز این دو ابرقدرت بود. نمونۀ بارز آن حضور فعال اتریشیها در تأسیس دارالفنون و انتصاب به سایر مقامهای دولتی و مناصب رسمی است. از این رو دولت ایران اولین هواپیمایی که خرید، یونکرس اف 13 بود. این رخداد در سال 1301 اتفاق افتاد و هواپیما از قلعه مرغی که نخستین فرودگاه ایران شد، به هوا برخاست.
در هر حال در سال 1302 ایران با کمپانی یونکرس قراردادی عقد کرد و نمایندگی این کمپانی در تهران تأسیس و با وارد کردن چند هواپیما خطوط هوایی تهران، مشهد، شیراز، بندر انزلی و بوشهر برقرار شد. وظیفۀ اصلی این هواپیماها حمل محموله های پستی و مسافر بود. درضمن مردم تهران نیز در روزهای تعطیل می توانستند با مبلغی حدود 50 ريال یا 3 دلار بر فراز آسمان تهران گشتی بزنند و به تماشای آن بنشینند.
از جمله خلبانانی که در آن سالها برای تحویل هواپیما و بررسی مسیرهای هوایی سفر به سرزمینهای شرقی به ایران آمدند، والتر میتل هولتسر سوئیسی بود. این خلبان سوئیسی که عکاس و فیلمبردار نیز بود، نخستین شرکت هوانوردی سوئیس را در سال 1919تأسیس کرد. پرواز او به ایران در سال 1924 و به سفارش دولت ایران بود. همان گونه که میتل هولتسر در مقدمۀ کتابش «سفر به ایران» شرح میدهد، تقریبا هیچ حمایت رسمی از سفر او نشد. به همین دلیل نیز به رغم درخواست کتبی از وزارت امور خارجه سوئیس هیچ کس برای کسب مجوز از دولتهای مسیر حرکت او اقدامی نمی کند و به همین خاطر هم هواپیمای او را دو هفته در ازمیر توقیف می کنند و سفر او به تأخیر می افتد. البته این موضوع چندان تازگی نداشته است، بسیاری از فرستادگان اتریشی که چند دهه قبل هم به ایران آمده بودند، ابتدا موظف شدند که از خدمات دولتی اتریش استعفا دهند، تا مبادا دو ابرقدرت حاضر و ناظر در این منطقه نسبت به فعالیت آنان حساس شوند.
تصویرهای هوایی موجود از ایران و مسیر حرکت او در میان مردم و شهرها جذابیتهای فراوانی دارد. صحنه هایی از فیلم او یادآور بخشهایی از زندگی مردم ایران است. مجموعه این عکسها و فیلمها در آرشیو ملی سوئیس نگهداری می شود و فیلم او نیز بخش عمده ای از این مجموعه است. آنچه در کتاب «سفر به ایران» میتل هولتسر توجه خواننده را جلب میکند، نثر دشوار نویسنده و گاه بس شاعرانه است. این نثر ریشه در شیوۀ اندیشه و نگاه رومانتیک او به مشرق زمین از یک سو و نگرش یک هوموفابر، انسان صنعت زده، از دیگر سو دارد. در همان آغاز کتاب او ایران را مهد بشریت عنوان می کند و با نگاه رومانتیک به شرق و ایران به دنبال آن است که گوشه های شگفتانگیز از زندگی مردم ایران را نشان دهد، هرچند یکسره از ضرورت راههای هوایی بین فواصل طولانی شهرهای ایران سخن به میان می آورد و در عین حال نگاه او نگاه اروپاییها به آسیایی هاست، در دورۀ سخت بین دو جنگ جهانی که گوشه هایی از آن را در فیلم هم می توان مشاهده کرد.
میتل هولتسر در بخشی با عنوان خاطرات من از ایران می نویسد: «برای آنکه تصویری صحیح از زندگی مردم ایران ارائه کنم، بی تردید باید زبان فارسی را کامل یاد بگیرم وچندین سال با مردم طبقات مختلف این کشور ارتباط داشته باشم. هر تازه واردی در برابر فرهنگ کنونی متنوع ایرانی شگفت زده میشود. فراوانی، تنوع این فرهنگ غنی هر مشاهده گری را مسحور خود می کند…» با این حال میتل هولتسر به خوبی از وضعیت ایران آگاه است: «ایران، این سرزمین کهن با تاریخی افتخارآمیز تا همین چندی پیش به خوابی طولانی فرو رفته بود و در حالی که در غرب عصر فرهنگی جدیدی آغاز شده بود، در ایران همان شرایط کهن وجود داشت.»
پس از این مقدمه انتقادی شدید از رفتار مردم ایران می شود که بخشی از آن به دلیل وجود فساد فراوان در نظام اداری و اخلاقی اواخر دوره قاجار است. بیتردید بخشی از این انتقادها در خصوص وضعیت اخلاقی قدرتمندان این دوره و به تبع آن کسانی که میتل هولتسر با آنان رابطه داشته است، درست به نظر م یرسد. با این حال بخش پایانی این فصل کتاب سفر به ایران درباره اصلاحات آن دوره است. میتل هولتسر مینویسد: «تاریخ حوادث اخیر به ما آموخته است که ترقی و رشد ایران تنها با اتکا به نیروهای درون ایران امکان پذیر است، زیرا رقابت بین روسیه و انگلیس بزرگترین مانع بر سر راه ترقی ملت ایران است.»
با تمام این اوصاف، این سفرنامه و مجموعه عکسهای آن ارزش تاریخی والایی دارد. از این رو امیدوارم کتاب هر چه زودتر به فارسی منتشر شود.»
و سپس نوبت به مهشید میرمعزی رسید تا از زبان میتل هولتسر از« پرواز بر فراز دماوند» روایت کند :
« آن بیرون هوا دیگر روشن شده بود که من پس یک خواب فوقالعاده و رفع خستگی از صدای آواز و چهچهۀ پرندهها که اشتیاق عشق بهاری در قلبشان رخنه کرده بود، بیدار شدم. آخرین روز فعالیت خلبانی من در ایران، مانند تمام روزهای پیش از آن، با آسمانی بیابر و آبی تیره و آفتابی درخشان آغاز شده بود. آخر بهسختی میشد طور دیگر باشد. در طول اقامت 43 روزهام در ایران، هوا فقط دو روز ابری و بارانی بوده است! چه سرزمین ایدآلی برای ترددهای هوایی! با وجود مرتفع بودن اصفهان که 1600 متر بالای سطح دریا قرار دارد، هوای شبانگاهی ملایم بود. در فرودگاه که ما در میان خیل عظیمی از تماشاگران، آخرین آمادهسازیها را انجام میدادیم، آفتاب با نیروی شگفتآوری بر رویمان میتابید. البته امروز به دلیل وجود مه نمیشد رشته کوههای مرتفع شمال را دید که قرار بود از بالای آنها پرواز کنم، ولی در عوض از محل پرواز ما که بالاتر قرار داشت به شهری که زیر پایمان بود و کوههای اطراف ما، چشماندازی با زیبایی خارقالعادهای داشتیم.
از آشناهای مهربان خود خداحافظی میکنیم، بعد پرندۀ ما با صدا و سرعت، دامنۀ کوه را پایین میرود و پس از مدت کوتاهی که برای دور گرفتن نیاز داریم، رأس ساعت 8 در هوا هستیم.
آن پایین، روی سنگهای مرمر درخشان حیاط مسجد بزرگ میدان شاه، انبوهی از مردم پرندۀ عظیم فلزی ما را میبینند که با سر و صدا از بالای سرهای وحشتزده عبور میکند
در عرض چند دقیقه از بالای قصرهای منهدم شدۀ شاه، گنبدها، برجها و دیوارها میگذرم و به مزارع سبز گندم و دهکدههایی میرسم که پراکنده اینجا و آنجا قرار دارند. ولی بعد کویر بیکران آغاز میشود که پشت آن در قسمت شمالی، بهتدریج طرح کوه کرکس سر بلند میکند که 4200 متر ارتفاع دارد.
ساعت 8 و 40 دقیقه مرتفعترین قلۀ آن زیر پای من قرار دارد. دیوارهای عمودی، صخرههای لایه لایۀ قهوهای متمایل به سرخ را قطع میکنند که به سمت شمال کشیده شدهاند و تا کمرکش صخرههای در هم و نامنظم کویر نمک میرسند. از چهارده روز پیش و بار اولی که از اینجا عبور کردم، آفتاب با قدرت برف را آب کرده است؛ اما در خاک کویر که بیثمر است، هیچ گیاه کوچکی هم جوانه نمیزند.
هوای شمال، خاکستری و گرفته است. امروز بیهوده در جستوجوی هرم برفی قلۀ دماوند هستم که در اولین پروازم از فاصلۀ 250 کیلومتری، چنان خارقالعاده میدرخشید. هر چه آفتاب بیشتر پشت پردۀ مه پنهان میگردد، امیدم برای دیدن آن قلۀ محجوب، بهسان بار اول پروازم بیشتر و بیشتر نقش بر آب میشود.
در حال پرواز بدون موتور، از ارتفاع 4500 متری پایینتر میآیم و حالا شهر کاشان زیر پایم نمایان میشود که در ساعت 9 و 5 دقیقه به منظور فیلمبرداری، کاملاً در ارتفاع پایین از بالای آن عبور میکنم. سپس راه کاروان را دنبال میکنم که به قم میرود تا از شهر مقدس شیعیان، با گنبد طلایی مسجد آن بازدید کنم. اکثر اوقات با ارتفاعی که بیش از ده متر بالای جاده نیست، از کاروانی پس از کاروان دیگر پیشی میجوییم و از آشفتگی که در اثر سر و صدای هواپیمای ما در آن پایین به وجود میآید، شاد میشویم. ضمن اینکه شترها با آرامش و شکیبایی، فقط سرها را بالا میگیرند، قاطرها و الاغها وحشتزده میجهند، از جاده خارج میشوند، در گودالها و سوراخها معلق میزنند و در همین حال بارهای خود را بر زمین میاندازند.
ولی این بازی سرگرمکننده، خیلی زود تمام میشود. ساختمانی که حالا سر راهم قرار میگیرد، باعث میشود محض احتیاط، ارتفاع بگیرم. هنگامیکه پس از نیم ساعت، مجدداً به ارتفاع 3000 متری میرسم، در خلاء خاکستری آسمان، ناگهان یک مثلث روشن و تقریباً متساویالزاویه را معلق میبینم. ابتدا آن را اشتباه دید میپندارم، ولی پس از مدتی، دیگر هیچ تردیدی برایم باقی نمیماند؛ دماوند است که مرتفعترین قلۀ آن از میان پردۀ مه، سر برآورده!
آیا قرار است آرزوی مشتاقانۀ من برآورده شود؟ براساس محاسباتم احتمالاً شاید در 90 کیلومتری جنوب دماوند باشم. حالا موتور را با تمام قوا به کار میاندازم و پیروزمندانه در پردۀ مه و از عمق تیره و خاکستری کویر مرگبار نمک به سوی نور خیره کنندۀ خورشید صعود میکنم.
ساعت ده و سی دقیقه به ارتفاع 5000 متری رسیدهام. زیر پایم دریای مواجی از مه، بالای سرم آسمان آبی متمایل به سیاه و پیش رویم دریایی از صدها قلۀ نه چندان برجستۀ پوشیده از برف و از میان آنها دماوند، قلهای که زمانی آتشفشان بوده، بهسان یک تصویر ناآشنا با ارتفاع دستکم 2000 متر بلندتر از بقیه سر بلند کرده است. اینجا و آنجا سوراخهایی در ابرها پدیدار میگردد، به پایین چشم میاندازم و به دهکدههای کوچک کوهستانی در تنگههای عمیق مینگرم که بهسان لانۀ پرندگان، به برکههای سبزفام و کفآلود و ردیف تپهها چسبیدهاند. هنگامیکه در ارتفاع 5700 متری از سطح دریا و کمی بیش از 30 متر بالاتر از دماوند، از فراز قلۀ مخروطی آن بهسرعت در جهت شمال حرکت میکنم و به حریم خالی هوایی میرسم، زمانسنج هواپیمایم، دقیقاً ساعت 10 و 46 دقیقه را نشان میدهد. بهمحض اینکه میخواهم فرمان هواپیما را برای چند لحظه رها کنم تا دستگاه فیلمبرداری را بگیرم که بیساِگر در صندلی دیدهبان از نو شارژ کرده است، ناگهان از روی صندلیهای خود به هوا پرتاب میشویم و با سر بر زمین میخوریم. تازه بعد از چند ثانیه، هواپیما را مجدداً تحت کنترل خود دارم. پشت سرم، دماوند، مقتدرانه سر برافراشته است. نگاهی به ارتفاعسنج به من نشان میدهد که فشار باد ما را تا ارتفاع 5500 متری پایین آورده است. موتور در اثر این کاهش شدید ارتفاع، موقتاً خاموش شده و در نتیجه جریان بنزین در کاربراتور متوقف گردیده بود. طوری که هواپیما تکان میخورد و میلرزید. وضعیت، حسابی ناخوشایند بود! پرواز با یک هواپیمای قدیمی و پرقدرتتر، چقدر سادهتر و ایمنتر است. چنین هواپیمایی در اثر بهوجود آمدن اینگونه مازاد انرژی، بهراحتی ما را از ارتفاع 6000 متری و بیشتر، عبور میداد. جایی که از دسترس بادهایی که موجب کاهش ارتفاع میشدند، مطمئناً در امان بودیم.
رشته کوه در جهت شمال، بهسرعت جای خود را به تنگههای پر درخت و مزارع برنج مازندران و دریای خزر میدهد که خط ساحلی آن، به سختی قابل تشخیص است. با یک چرخش به سمت چپ، مجدداً رو به شمال قرار میگیرم، با فاصلهای همراه با احترام، از دماوند عبور میکنم و پس از عبور از فراز چندین زنجیرۀ طولانی از کوهها، به سمت جنوب غربی و تهران پرواز میکنم. در دوردستهای غرب، از فراز دریایی از قلهها و کوهها و ابرها، سه رشتهکوه برفی سربرمیدارند که بیش از 4500 متر ارتفاع دارند. چهار هفته پیش از آنجا گذشتم و به سوی دریای خزر پرواز کردم. یک بار دیگر چرخ میزنم و اجازه میدهم جلال کوههای مرتفع ایران، چشمهایم را سیراب کنند. اما دیگر چارهای جز دل کندن و رفتن نیست!
در ارتفاع 3600 متری از یک سوراخ در ابرها عبور میکنم و تکه ابر، یک بار دیگر اساسی و مانند یک توپ بازی، اینسو و آنسو پرتاب میشود. کمی دورتر از تهران به ارتفاع پایینتر میرسم. این پایین بوی بهار میآید، هوا بهطرز دلپذیری گرم است و در باغهای پایتخت، تکههای سرسبز زیادی دیده میشوند که در پرواز قبلیام همه عریان بودند. پس از یک پرواز چهار ساعته، ساعت 11 و 50 دقیقه به سلامت در فرودگاهی در خارج از دروازههای شهر قزوین بر زمین مینشینم.
متأسفانه با این پرواز عجیب باید عملیات پروازی خود را فعلاً در ایران بهپایان برسانم. اگرچه تمام برنامههای خود را به طور کامل اجرا نکردهام. اقامت برنامهریزی نشده و ناگزیرم در ازمیر، وقت زیادی از من گرفت. اکنون مجبور بودم به موطن خود بازگردم و این در حالی بود که دولت ایران، هواپیمایم را خریده و تحویل گرفته بود. امیدوارم که این هواپیما با هدایت خلبانان آلمانی، مدتهای مدید بر فراز کشور بسیار بزرگ ایران به پرواز خود ادامه دهد. »
و در پایان بخش دیگری از فیلم میتل هولتسر به نمایش درآمد
و چند عکس از آرتور میتل هولتسر :