شب « محمد تقی دانش پژوه» برگزار شد
شب « محمد تقی دانش پژوه» صد و چهل و چهارمین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، دایرهالعمارف بزرگ اسلامی،بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و میراث مکتوب غروب چهارشنبه 20 آذر ماه 1392 در ساختمان کانون زبان فارسی برگزار شد.
این مراسم همراه بود با افتتاح کتابفروشی آینده وابسته به بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و به همین مناسبت این مراسم در دو بخش ارائه شد. و علی دهباشی برای بخش اول آن ابتدا از دکتر سید مصطفی محقق داماد، ریاست شورای تولیت بنیاد موقوفات دعوت کرد تا چند کلمهای دربارۀ این کتابفروشی سخن بگوید.
دکتر محقق داماد ضمن خوشآمد گویی به حاضران چنین عنوان کرد:
به مناسبت بزرگداشت شخصیتی عالم، فاضل و خدمتگزار به فرهنگ تشریف فرما شدهاید ، جناب شادروان محمد تقی دانش پژوه. آن بزرگوار نام خودش را در کنار نام دانش و فرهنگ ایران حک کرده و لذا ماندگار شده است. در کشور ما شخصیتهای معدودی هستند که با فرهنگ ایران عجین شدهاند. یکی از آنها ایشان و دوست مرحومشان استاد ایرج افشار است. این دو بزرگوار ، دو عزیزی بودند که همواره در کنار کتاب و فرهنگ و دانش عمر خودشان را سر میکردند.
آقای دانش پژوه فرهنگ اسلامی را دنبال میکرد و شیفتۀ فرهنگ اسلامی ـ ایرانی بود. مرحوم ایرج افشار نیز همانند خاندان بزرگش است، مرحوم دکتر محمود افشار، که سرمایه و اموال و اندوختههای خودش را برای رفاه و اعتلای نام ایران نهاد و هم اکنون از فروشگاه و نمایشگاهی که برای همین منظور تعبیه شده و فراهم شده بازدید خواهید فرمود و میبینید که در این چند سال آن چه این مرحوم گذاشته است ، چقدر کتاب عرضه شده و احیا شده. شورای انتخاب این کتابها از عالیترین اساتید هستند. بحمدالله تلاش میکنند آنچه که خاص ایران هست عرضه کنند به کسانی که جویای این رشتهها هستند. امیدواریم در آینده هم افرادی همین راه را بروند و پا جای پای آنها بگذارند. این بزرگداشتها و این تجلیلها برای آنهاست که بدانند هیچ کس نمکشناسی را فراموش نمیکند، قدردان بزرگان هستند، مردم فرهنگ دوست و فرهیخته ایران و برای کسانی که دنبال این راه را باید بگیرند، نکتهای است تربیتی و بسیار آموزنده خواهد بود.
من فقط عرض سلام خدمت خانمها و آقایان بنا داشتم ، عرض دیگری نداشتم و وقت را بیش از این نمیگیرم و در خدمت دوستان هستم که استفاده بکنم. مرحوم دانشپژوه را همه کس میشناسد و کسانی که هستند انشاءالله دربارۀ ایشان سخنان بسیار خواهند گفت.
سپس علی دهباشی از داود موسایی، مدیر انتشارات فرهنگ معاصر دعوت کرد تا به عنوان ناشر و کتابفروش دعوت کرد در این باره سخن بگوید:
« چنین شبی برای ما مغتنم است که این نهاد به نام کسی افتتاح میشود حق بزرگی به گردن فرهنگ این مملکت دارند، یعنی زنده یاد دانش پژوه. آنچه همواره در جلساتی که در این محل برپا میشد و من هم حضور داشتم ، جای خالی یک کتابفروشی را واقعاً احساس میکردم و واقعاً به چنین فضایی در اینجا نیاز بود. و هفته پیش که شب خاندان مولانا در اینجا بود ، این مژده را به ما دادند که چنین فضایی را دارند راهاندازی میکنند. من هم از همان موقع آمادگیمان را به عنوان ناشر و کتابفروش جهت هر گونه کمک اعلام کردم.
همانطور که میدانید وضعیت کتاب و کتابفروشی در مملکت ما بسیار اسفناک است و با توجه به جمعیت ما آمارها بسیار پایین است.نمیدانم شما خبر دارید که در مملکت ما چند تا کتابفروشی وجود دارد؟ و همانطور که شما میدانید کتابفروشی امروزه بخشی فرهنگی است و بخشی تجاری. بخش تجاری آن بیشتر بخشی است که کتابهای آموزشی میفروشند و در واقع چرخۀ اقتصاد نشر را بیشتر آنها دارند میچرخانند. لذا آن بخش عمومی که ادبیات، تاریخ ، فلسفه و .. را عرضه میکنند بسیار اندک است . شاید شما باورتان نشود که در این کشور هفتاد و پنج میلیونی، تعداد واقعی کتابفروشیها که به معنای واقعی کتاب عمومی میفروشند ، شاید از 500 فروشگاه کمتر باشد، چه در تهران و چه در شهرستانها. یکی از دلایل آن این است که اقتصاد نشر اقتصاد بسیار کم بازدهی است . همه میدانیم که در این سالها تیراژ کتاب از 3000 حتی به 700 نسخه و یا 500 نسخه رسیده است که دلایل متعددی دارد که فعلاً در اینجا مجال بحث آن نیست. اما آنچه که مهم است این است که به علت کمی بازدهی کمتر به آن روی میآورند و کمتر برایش سرمایهگذاری میکنند. مگر این که نهادهایی که توانایی دارند ، آستین همت بالا زده و به این حوزه کمک کنند. این کتابفروشی که هم اکنون افتتاح میشود قطعاً میتواند بسیار مفید باشد. چرا که در محلی واقع شده که مردم از تمکن مالی بیشتری برخوردارند و با وجود این تعداد کتابفروشیها در این منطقه انگشت شمار است. اما ای کاش مکانی که اختصاص داده شده ، کمی فضای بیشتری داشت. به هر جهت من باز هم تأکید میکنم تا به عنوان ناشر و کتابفروش هر کمکی که از دستمان برمیآید به این کتابفروشی تازه تأسیس بکنیم.»
علی دهباشی سپس از حاضران دعوت کرد تا پس از اتمام مراسم از این کتابفروشی دیدن کنند.
سید عبدالله انوار اولین سخنرانِ بخش دوم این مراسم، یعنی تجلیل از زندهیاد محمد تقی دانش پژوه بود. اما پیش از سخنرانی وی، علی دهباشی در سخنانی کوتاه به معرفی بیشتر این پژوهشگر پرداخت:
« دکتر محمد تقی دانشپژوه، فهرستنگار، کتابدار، معلم و پژوهشگر در 1290 در آمل به دنیا آمد. تحصیلات اولیه را نزد پدرش و سپس در حوزه علمیه قم نزد سید شهابالدین مرعشی نجفی و چند تن دیگر آموخت. در 1316 در مدرسه مروی تهران ادامه تحصیل داد و بعد دورۀ دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران را گذراند و در 1320 از این دانشکده درجۀ لیسانس گرفت.
دانش پژوه به زبانهای انگلیسی و فرانسه تسلط کامل داشت و از 1319 در کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران آغاز به کار کرد و در 1331 معاون این کتابخانه شد. همچنین به ریاست کتابخانه مرکزی دانشگاهتهران و کتب خطی منصوب شد. در 1355 بازنشسته شد و در همان سال به سمت استادی رسید.
دانشپژوه فعالیتهای فرهنگی متعددی داشت، اما اساساً در حوزۀ کتاب و کتابداری کار کرد و سرانجام در 27 آذر 1375 در 85 سالگی در تهران درگذشت. از او 326 مقاله در حوزۀ منطق ، فلسفه ، جلدسازی، ریاضی و موسیقی باقی مانده است.
او به همراه ایرج افشار ، منوچهر ستوده، مصطفی مقربی و عباس زریاب خوبی از فروردین 1332 تا 1362 نشریه فرهنگ ایران زمین را منتشر میکرد.
برجستهترین تصحیح استاد دانش پژوه در حوزۀ منطق کتاب سه جلدی « المنطیقات» فارابی است و مجموعه فهرستهای دانش پژوه منبع پژوهش محققان و خاورشناسان است.»
و سپس سید عبدالله انوار دربارۀ محمد تقی دانش پژوه و فعالیتهای او چنین سخن گفت:
«اکنون که ما در این مجلس عالی گرد هم آمده ایم و به یادبود و بقول اینجانب به سوگ انسانی نشسته ایم که بر اثر انهماک در کتاب به مرحله ای رسیده بود که باید او را تمثال کتاب گرفت، چه جز کتاب نمی گفت وجز کتاب نمی شنید و بقول شاعر :
سخن یا از تو گفتم یا شنیدم
این انسان زنده یاد محمد تقی دانش پژوه است که عمر خود را در خدمت بالاترین عنصری به نام کتاب گذاشت چه او به خوبی تشخیص داده بود که سر باید بر آستانی ساید که از باد و باران آن را گزندی نرسد و یا چون به بازار هستی هر جانداری برگزیده و با ارزش ترین متاع خود را آورد و آدمی نیز در این بازار با کتاب آید متاع او بر همه متاع ها برتری خواهد جست. چه متاع او متاعی است که برکشیدگان الهی آن را معجزه خدایی معرفی کرده و فی المثل آیهه «وأتوا بسورة من مثله» یکی از این معرفات است.
زنده یاد دانش پژوه یکی از انسان هایی است که سر و جان در این کلام الهی باخت آنهم به حدی که اگر منطقی میخواست تعریفی از او بیابد و او را به زیر پرسش «ما هو» یا «من هو» ببرد، پاسخ «کتاب» درمی یافت. چه آنقدر صدق کتاب بر دانش پژوه صدق واقعی است که حمل کتاب بر او حمل ذاتی اولی است نه حمل شایع صناعی. این چنین اسناد و این چنین حملی یعنی حمل وصفی از اوصاف موصوفی بر موصوف، وقتی بدرجه ای رسد که موصوفی جز آن وصف در شناسایی موصوف باقی نگذارد و موصوف عین وصف و وصف عین موصوف گردد، از دیرباز مورد توجه اهل فحص قرار گرفته و در علم بلاغت عالمان به علم بیان این امر را در استعاره یافتند چه در استعاره دیدند که گاه مجاز به آن حد از تقرب به معنی حقیقی می رسد که معنی مجازی بجای معنی می نشیند یعنی معنی غیر ماوضع له بجای معنی ماوضع له می آید بدون آنکه ایجاد ابهامی در کلام کند و معنی مقصود را میرساند و فی المثل لفظ شیر بجای زید شجاع می نشیند بدون آنکه ابهامی پیش آورد گزاره «شیر آمد» همان معنایی را میرساند که گزاره «زید شجاع آمد» میرساند. سکاکی در اینجا یعنی در جانشینی مستعارله برای مستعارعنه برآنست که مستعمل یعنی بکار برنده استعاره و آورنده لفظ «شیر» بجای «رجل شجاع».
او در این استعمال خود عملی جز وضع جدید نمی نماید یعنی لفظ شیر برای معنی رجل شجاع وضع جدیدیست که بوسیله استعمال کننده آن بعمل آمده است و بدین ترتیب الفاظ بر اثر استعارات گونه گون وضع های متعدد می یابند. این قول سکاکی گرچه مورد پذیرش اساطین دیگر علم بیان قرار نمی گیرد و آنها برآنند که استعارات، مجازاتی هستند که بر اثر کثرت استعمال در معنای مجازی به آن حد رسیده اند که می توانند افاده معنی مجازی کنند بدون قرینه وضع جدید نیست و در ینجا وضع همانست و آنچه وجود دارد و شدت مجازیست که هست. باری اینکه بگوییم در این مواقف برای لفظ وضع پیش می آید گرچه در علم زبان شناسی این قول قول جدیدیست ولی نمی تواند پاسخ به اصل مسئله دهد بلکه بحث لفظی است و از مباحث لفظی نمی توان به دلائل نفس الامری رسید و باید پرسش را از جای دیگر پاسخ گرفت.
در فلسفه مشاء که طرح ماده و صورت را در تکوین اجسام پیش آورده اند و صورت را مقوم ماده لایتعین می دانند گویی یک غفلت در تکوین آدمیان کرده اند چون بقول ناصرخسرو:
آدم اگر این تن سائیستی جز که یکی جانور را کیستی
چه اگر در تکوین آدمی اصل این تن سائیده و فناشونده باشد این تکوین او با تکوین فلان جانور غیرانسانی هیچ فرق و امتیازی ندارد زیرا هر دو در غاذیه و نامیه و مولده و فناشونده و ملحقات این امور با هم شریکند و فرقی یکی از دیگری ندارند در حالیکه آدمی واجد قوه تفکر است و در این قوه قوای متغیره و صناعیه و مخترعه با هم به وجود دارند که در هیچ یک از جانوران این سه قوه با هم نیستند و اگر جلوه ای هم بوجه ضعیف از یکی از این سه قوه است آنهم غریزی است نه از ناحیه فکر.
این قوه تفکر که خود جهانی است در انسانها صورتی اند که جسم حاصل از انضمام ماده و صورت را به صورت ماده برای این صورت ثانوی گرفت و این صورت دوم با صورت اول این فرق را دارد که در صورت اول همه انسانها در وجدان آن صورت به تساویند یعنی فصل ناطقیت در همه یکی است ولی در اینصورت همه اوصاف قابل توصیف انسانی تا حد کمال موجود و در هر انسان باصورت اول بالقوه این صورت ثانی وجود دارد و هر انسانی می تواند در یکی از این اوصاف مندرج در صورت ثانی بحد کمال رسد و بصورتی درآید که مبین او این وصف گردد
چنانکه وصف تعلق به کتاب و با کتاب یکی شدن وصفی بود برای زنده یاد دانش پژوه که او به آن نائل آمدو از آنجا که این وصف اشرف اوصاف انسانی است ، زنده یاد دانش پژوه بر بسیاری از انسانها والایی و برتری بر اثر این وصف گرفت و برای آنکه این عرایض خالی از ابهام شود نامناسب نمی نماید که یک نکته مهم در بالایی کتاب گوییم و ببینیم که کتاب در این بالایی واجد چه ویژگی هایی است که بر اثر این ویژگی کتاب می تواند پاسخگوی چه خواست انسانی شود.
گوییم کتاب چون تکیه بر وجود کتبی دارد مندرجاتش کم قارالذاتی است که هر جزء ماقبل هر ترکیب آن نباید فانی شود تا جزء ما بعد بوجود آید بعکس وجود لفظی که کلمه ما بعد در این وجود نمی تواند تکوین یابد مگر با عدم کلمه قبل، بدین ترتیب ما با وجود لفظی تاریخ نداریم ما با وجود لفظ آنچه داریم از حال داریم نه از ماضی. در وجود لفظی محتویات حافظه انسانی نمی تواند در خط مستقیم همه آنچه به لفظ میدهد در خارج بالفعل داشته باشد بوجهی که همانطور که حال وجود دارد ماضی هم وجود داشته در حالیکه در وجود کتابی و انواع دیگر از ثباتهاست که همگی کتبی اند و حال و گذشته با هم می آیند. در کتاب سلطان حواس یعنی چشم بکار است در صورتی که در لفظ حس سمع ادراک کننده می باشد. سمع نمی تواند آنچه را که شنیده با آنچه می شنود همراه کند ولی چشم می تواند گذشته را با حال همراه کند. پس انسانی که با وجود کتبی سروکار داشت به خزانه ای راه دارد که فاقد آن از این خزانه محروم است .
زنده یاد دانش پژوه کلید این خزینه بشری را بدست داشت. کتبی که او از غث و سمین محتویات این خزینه بازار نقد ارائه داده بس گرانبهاست. او به کتابهایی آشنا بود که کمتر کسانی باین کتب دسترسی داشتند در حالیکه آنها از بزرگان اهل کتاب بودند.
زنده یاد دانش پژوه روزی به فهرست نگاری نسخ خطی دست یازید که در آن روز شاید کسانی که به کار فهرست مشغول بودند از شمار دو یا سه تجاوز نمی کرد. او با فهرستهای مفصل و مجمل خود راهنمای خزائن کتابخانه های نسخ خطی شد که اگر همت والای او نبود بعید می نمود که این رازهای بافخامت انسانی روشنی بخش مشتاقان شود. او بواقع با سروری بر مفتخرترین پدیدارهای انسانی زیست و با نیکوترین زنده نامها در خاک آرمید. له الرحمه»
دکتر نوش آفرین انصاری دومین سخنران این بخش بود که از استاد دانش پژوه چنین یاد کرد:
« روزی یکی از استادان از من سئوال کردند که این روزها چه میکنم. گفتم که اگر شورای کتاب کودک بگذارد استادداری میکنم و استاد یاری . منظورم یاد کردن از استاد دکتر محقق است که امشب در جمع ما نیست و چون درس داشت و نمیتوانست بیاید. ولی عذر خواست از همه. ولی در آن بخش دوم، یعنی استادیاری، از من خواست که سه نکته را در مورد استاد بزرگ محمد تقی دانش پژوه خدمت شما عرض کنم.
یکی نقش ایشان در توسعه دانش اسلامی، تأکید کردند که خدمت شما بگویم که ایشان بسیاری از متون فقهی را از عربی برای فارسی زبانان ترجمه کردند . سفری به هند که با هم بودند ، از کتابخانهای دیدار کردند ، وقت کار کتابخانه تمام شده بود. استاد از دکتر محقق خواستند تا از مسئولان اجازه بگیرند که ایشان شب را همان جا بمانند و بر نیمکتی بخوابند تا فردا اول وقت از مخازن استفاده کنند. درسفری به آمریکا برای شرکت در اجلاس سالانه شرق شناسان آمریکا، همه و همه از احاطه و شناخت ایشان از منابع فلسفی و اخلاقی اسلامی شگفتزده بودند و این بود پیام دکتر محقق به محضر شما عزیزان.
من به چند پرده از خاطرات خودم با استاد میپردازم و برای هر کدامشان یک اسم انتخاب کردم و یک مقدمه کوتاه.
نخستین دیدار من با استاد در 1338 هست، در کنگرۀ شرق شناسان در مسکو. به هر حال بعد در انجمن کتاب از سال 42 به بعد در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران پیوند نزدیکتر به خاطر دوستی ایشان با دکتر محقق، همکار شدن من و ایشان و بعد خیلی متفاوت در دانشگاه تهران ، هر دو به عنوان کتابدار و به خاطر حمل این اسم، آشنایی با بانوی بزرگوار، همسر استاد و آشنایی با دکتر محمد دانش پژوه و سرکار خانم و جریان مستمر طب جسمانی و طب روحانی که در محضر ایشان طی سالهای زیاد بودیم. این از مقدمه.
درس اول: سال 47 و 48 است. همه چیز در دانشگاه تهران قرار است که آمریکایی بشود و همه چیز قرار است که عوض بشود. کتابخانهها قرار است متحول شوند. و دو تا کتابخانه بزرگ رو به روی هم قرار دارند. یکی کتابخانه دانشکده حقوق و دیگری کتابخانه دانشکده ادبیات و دو دختر جوان منصوب میشوند به ریاست این دو کتابخانه. یک اتفاقی میافتد در دانشکده حقوق که واقعاً میتوانم بگویم که طوفانی در ذهن استاد دانش پژوه برقرار میکند. دلبستگی استاد به مجموعه دانشکده حقوق باعث شد که وقتی آن کتابدار جوان تلاش کرد مجموعه را تفکیک بکند، واقعاً ما با غرش طوفان رو به رو شویم. این کتابدار ناخواسته تصمیم گرفته بود که یک مجموعه وقفی را تفکیک بکند.کتابهای قدیمی شیمی ، فیزیک،کتاب زبانآموز فرانسه، کتاب ادبیات فرانسه و غیره، طبعاً جایی در یک مجموعه تخصصی خوب نداشت. اما بحث وقف استاد را واقعاً ناراحت کرده بود. اصلاً نمیتوانم برای شما وصف کنم که چقدر ایشان عصبی شده بودند . البته همان نکتهای که آقای محقق داماد فرمودند. عجین بودن عمیق ایشان با فرهنگ اسلامی، با فرهنگ و سنت و ریشهها. و مشکل دوم این بود که اولین مجموعهای را که باز این کتابدار بینوای تحصیل کرده آمریکا تصمیم گرفته بود مجموعه دکتر محمد مصدق بود. شما تصور بفرمایید که چه وضعی استاد در آن زمان پیدا کردند. وارد این بحث نمیشوم که آن اتفاقات چی بود، ولی میخواهم بگویم که این غرش استاد یک غرش فرهنگی بود که بر من یک تأثیر بسیار بسیار عمیق گذاشت که من فکر میکنم از آن روز یک درسی گرفتم که تا امروز این درس با من همراه هست. و آن بحث احترام به فرهنگ است، احترام به ریشههاست و این حساسیتهایی است که خودم تلاش کردهام در مسئولیتهای خصوصی و عمومیام به کار ببرم.
و مسئله تاریخ. در همان سالهای پنجاه ما تصمیم گرفتیم که مجموعههای خطی پراکنده در دانشگاه تهران را تجمیع کنیم در کتابخانه مرکزی. پزشکی، حقوق، ادبیات که مجموعههای نسبتاً بزرگی داشتند. استاد فوقالعاده با این کار مخالف بودند. فکر میکنم فقط از استاد بزرگ ایرج افشار برمیآمد که ایشان را راضی بکنند که بپذیرند تجمیع را . تشریف آوردند پیش من و به من گفتند که شما اگر تاریخ بخوانید، متوجه میشوید که چرا من اینقدر نگرانم و در زمان جنگ، جنگ تحمیلی، یک روز به من گفتند که نوشین خانم دعا کن که مخزن کتابخانه مرکزی در امان بماند. و باز حس ایشان به اثر و به کتاب بود.
مبحث سوم، مبحث قهر و آشتی است. استاد دانش پژوه و استاد عبدالله نورانی همیشه با هم بحثهای بسیار داغ میکردند. یک بار کار به قهر کشید. استاد نورانی محل مشاجره را ترک کردند و رفتند . من هم از همه جا بیخبر، با همان ماشین پژوی سبزمان آمدم دکتر محقق که ایشان را ببرم. دیدم استاد اشاره میکنند که بیا بیا، ما باید خدمت استاد دانش پژوه برویم تا استاد نورانی را پیدا کنیم. من هم شروع کردم به رانندگی. استاد محقق کنار من بود و استاد دانش پژوه نیز در صندلی عقب. سعی کردم که کمی استاد را نصیحت کنم. و ایشان چنان غریدند که من هم دست و پایم را جمع کردم و دیگر چیزی نگفتم. و رسیدیم به خیابان وصال. و آقای محقق اشاره کردند که حاج آقا در صف اتوبوس است. و به استاد دانش پژوه گفتند سرتان را بدزدید وگرنه استاد سوار نمیشود. و استاد دانش پژوه هم حرف گوش کردند و سرشان را دزدیدند و استاد نورانی هم که نیک میدانستند استاد با ما هستند سوار شدند.
غذا خوردن : اوایل سالهای 60 بود، در آن سالها در منزل استاد بر روی فهرستهای خطی کار میکردیم. در مقدمههای فهرستهای خطی. نزدیک ظهر صدای بانوی خانه را شنیدم و چون آن موقع گوشهایشان هم سنگین شده بود، بلند حرف میزدند و فکر میکردند یواش حرف میزنند. به هر تقدیر شنیدیم که گفتند بیا بیا دانش این قابلمه را بگیر و چند پرس چلوکباب بگیر که مهمان داریم. استاد مظلوم هم قابلمه به دست ، از پلهها پایین میآمدند، در پاگرد اول قابلمه را از دست ایشان گرفتم و سرجای خودش برگرداندم. خانم فرمودند که آخر ما پیر شدهایم و شما جوانید. ما امروز ناهار آبگوشت کدو داریم و جای شما خالی ما آن روز غذای بسیار خوشمزهای خوردیم.
زبان باز کردن: روزی سرکار خانم تلفن زدند و از ما خواستند به خانهشان برویم. گفتم چی شده؟ گفتند حال دانش خوب نیست. گفتند به یک زبان صحبت میکند که من نمیفهمم. من هم فوراً راه افتادم و به آنجا رفتم. استاد در بستر بودند و با کلامی نامشخص صحبت میکردند . بیشتر که گوش کردم دیدم به زبان فرانسه از ابن رشد و تفسیر کلام ماوراءالطبیعه صحبت میکنند. به خانم گفتم نگران نباشید. این ورقهای زبانی به هم ریخته است و طبعاً همه چیز درست میشود و خلاصه برای من تجربه خیلی جالبی بود.
احضار به طبقۀ پنجم: روزی روزگاری که من کتابدار بودم از بخش امور مالی ما تلفن کردند که باید بروم نزد معاون . پاک حیران شده بودم که معاون دانشگاه کجا و رئیس کتابداری کجا. مدیریت هم طبقه پنجم بود. به هر حال رفتم نزد استاد همه ما، دکتر حری ، و گفتم که چه خبر. گفتند که انشاءالله خیر است. باری سر ساعت در محل حاضر شدم. معاون امور مالی بسیار بسیار جوان بودند، سربازیشان را در دانشگاه میگذراندند. اسمشان آقای هاشمی بود. به من گفتند که شما استاد دانش پژوه را میشناسید که خوب پاسخ من مثبت بود. آقای هاشمی گفتند که استاد به ایشان گفتهاند که تمام امکانات مالی و اداری را فراهم بکنم و شما مدیریت بکنید که دوره کارشناسی ارشد نسخ خطی را با همکاری کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران راه اندازی کنیم. اولاً یک لحظه احساس کردم که این درگیری در واقع سنت و مدرنیته است. احساس خوبی هم داشتم که آقای دانش پژوه به من اعتماد کردند . وقتی که خداحافظی کردم، آقای معاون دانشگاه گفتند که این پاکت را هم ضمناً با خودتان ببرید. گفتم چی هست این پاکت؟ گفتند برنامه درسی است. گفتم شما میخواهید بگویید که استاد دانش پژوه حتی برنامه درسی کارشناسی ارشد نسخ خطی را هم نوشتهاند؟ گفتند بله نوشتهاند و شما تا به حال برنامه 3000 ساعته دیدهاید؟ و ما هر دو خندیدیم. این مسئله حاکی از عشق استاد دانش پژوه بود وگرنه برنامه نمیشد به این وسعت باشد.
در مورد دستاوردهای این دوره، هم من قبلاً صحبت کردهام و هم نوشتهام. هم دوستان دیگر.واقعاً به نظرم میرسد که اگر موفقیتی نصیب این دوره شد به خاطر آزادی عملی بود که آقای دانش پژوه بر آن پافشاری میکرد. همواره فکر کردم که ایشان مدرن بودند و نه ما . آن حسی که همیشه با ما بودند، همیشه در کتابخانه مرکزی بودند . واقعاً عشقشان هم بود.
به هر حال زمان گذشت و حالا دیگر استاد ما به کندی حرکت میکرد. از منزل به دنبالشان میرفتم. کتشان را میپوشیدند، دمپایی به پا میکردند، روی صندلی جلو مینشستند تا میرسیدیم به دم در کتابخانه مرکزی. بچهها از جمله خانم اصیلی، خانم کرم رضایی و خانم افکاری بخ پیشباز میآمدند، دستان استاد را میگرفتند و ایشان را راهنمایی میکردند و من شکرگزار این همه حقشناسی نسل جوان بودم.
و بالاخره بهمن سال 79، بیمارستان دی، جراحی قلب باز، روی برانکار به سوی اتاق عمل میرفتم. احتمالاً موقع تزریق داروی بیهوشی، خانم پرستار میپرسد: شما چه نسبتی با دکتر دانش پژوه دارید که همه اینقدر سفارش شما را میکنند؟ یادم هست که گفتم من از دوستان پدر ایشان هستم و بعد هم بیهوش شدم. »
پس از آن نوبت به کامران فانی رسید تا از محمد تقی دانش پژوه و عشق او به فلسفه و منطق بگوید:
«خوشبختم که دربارۀ یکی از برجستهترین چهرههای فرهنگی روزگارما، و باید اضافه کنم یکی از دوستداشتنیترین و شریفترین انسانهای دوران ما چند کلمهای صحبت کنم.
حوزۀ کار استاد دانش پژوه، حوزه فهرست نویسی،نسخهشناسی، فهرست پژوهی بود و شاید از نظر گستردگی کار بینظیر باشد. جنبهای که معمولاً بر آن تکیه میشود، و به حق هم تکیه میشود؛ نقش ایشان و شیفتگیاش به کتاب و فهرست نسخ خطی و زنده کردن آثار گذشته ما زیر نظر ایشان بود. ولی من میخواهم از یک وجهۀ دیگر ایشان سخن بگویم که معمولاً به آن اشاره نمیشود.یا شاید اصلاً اشاره نمیشود. مهمترین ویژگی مرحوم دانش پژوه به نظر من این بود شفیتۀ فلسفه و منطق بود . یعنی فیلسوف و منطقدان بزرگی بود. به هر حال ایشان آثار بزرگی در حوزۀ منطق و فلسفه چاپ کرده ، به عنوان مصحح. اما فراتر از این بود. من خودم خیلی به فلسفه علاقمندم و اصلاً روابط من با ایشان بیشتر در همان حوزه فلسفه و منطق بود. یک بار من به ایشان گفتم که شما مثل آنتون چخوف میمانید. چخوف پزشک بود، پزشک خیلی خوبی هم بود. چخوف میگوید: پزشکی همسر قانونی من است ولی ادبیات معشوقۀ من است. شما هم همین جورید. در واقع تمام کارهای محققانهای که میکنید یک طرف، ولی آن چیزی که در درون شما میجوشد، همان عشق به خردورزی است که در فلسفه و منطق منعکس شده.
مسئله این است که ایران نقش اصلی و ممتازی را در جهان اسلام و در حوزۀ فلسفه داشته است و در این باره شکی نیست. در حالی که کانونهای فلسفه در جهان اسلام خاموش شده بودند، بعد از احتمالاً ابن رشد، این اجاق تنها در ایران و در حوزههای علمیه بود که همچنان روشن مانده بود. ولی نکتهای که من به آن توجه میکردم این بود که این جور هم نیست. قبول دارم که فهرستنویسان دیگری هم هستند، بسیار نادر، من فقط استاد انوار را میشناسم که جز فهرست نویسی عشق و علاقهشان به فلسفه و به ویژه منطق هست، ولی بسیار نادراند. ولی حوزۀ و محفل آقای دانشپژوه معمولاً افرادی بودند که در حقیقت من متوجه شده بودم که ضد فلسفهاند. حداکثر این بود که اعتنایی به فلسفه نداشتند فلسفه را یک جور لفاظی و بازی با کلمات میدانستند که جدی نیست و در واقع به یک معنا پوزیتیویست بودند. از علامه قزوینی شروع کنیم که مطلقا اعتقادی به فلسفه نداشت .برای این گروه آنچه در فرهنگ ایران مهم بود ادبیات بود و تاریخ. این گروه سردمدار اصلیاش آقای افشار بود. آقای افشار مطلقا اعتقادی به این بازیهای فلسفی و بحثهای انتزاعی نداشت. یادم است یک بار در کتابخانه مرحوم مینوی بودیم . ایشان من را به مرحوم دکتر یحیی مهدوی معرفی کرد. آقای مهدوی گفت بله ایشان مقالات فلسفی مینویسد. آقای افشار اضافه کرد بله ایشان کتابدار خوبی است ولی گاهی این کارها را هم میکند. چنان با لبخند این را گفت که یعنی چرا وقتش را تلف میکند و به این مسائل میپردازد. این مسائل به جایی نمیرسد. لیست این اشخاص زیاد هست اگر من بخواهم نام برم. خود مرحوم مینوی این جور بودند. درست است که ایشان کتاب فلسفه چاپ میکرد ولی این را به خاطر چاپ متنی قدیمی میکردند، مطلقا اعتقادی نداشتند .ایشان معتقد بودند که در واقع وقت تلف کردن است. دکتر شهیدی هم همین جور بودند. دکتر شهیدی هم مطلقا به فلسفه اعتقادی نداشت. فلسفه در ایران به خصوص در حوزههای علمیه همیشه زنده بوده و خیلیها بودند و در این حوزه دیگر که به هر حال مدرنتر بودند، به خصوص حلقۀ دوستان مرحوم دانشپژوه ، همهشان و در صدرشان آقای افشار فکر میکردند که درست است آقای دانش پژوه روی فلسفه و منطق کار کرده ولی این کارش به خاطر این است که نسخههای خطی را شناسانده، نه این که عشق این کار را داشته باشد، این جزو عشق اصلی مرحوم دکتر دانش پژوه بود. در واقع من فکر میکنم در خلوتش همیشه به فلسفه میاندیشید. مثالی که خانم انصاری دربارۀ ابن رشد زدند، خیلی خوب نشان میدهد که در آن حالت میخواست بگوید ذهن من در این حالت دیگر دنبال نسخههای خطی نیست که صدهزارتاش را من فهرست کردم. شاید با مشکلی در ذهنش رو به رو بود که جوابش را از ابن رشد میخواست. من خیلی دقت میکردم به این علاقهای که ایشان به فلسفه داشت. دغدغۀ اصلی استاد دانش پژوه این بود که تاریخ منطق را در جهان اسلام بنویسد و من نمیدانم چرا این کار را نکردند.
بیتردید در سراسر جهان هیچ کس شایستهتر از ایشان نبود که تاریخ مفصل منطق را بنویسد. دو سه تا کتاب به زبانهای انگلیسی هست، به خصوص از پیترز که راجع به ورود منطق ارسطویی به جهان اسلام و گسترشش است و در ضمن به سیر آن میپردازد. ولی هیچ کدام از آنها قابل مقایسه با کار آقای دانش پژوه نبود.
من به چند اثری که ایشان تصحیح کرده و از آن مهمتر بر آن مقدمه نوشته اشاره میکنم. مرحوم افشار هم در جایی نوشته بود که اصولاً در حوزۀ تحقیقات بیشترین آثار ایشان در زمینۀ فلسفه، منطق و کلام است. نیمی از آثاری هم که ایشان تصحیح کردهاند در همین حوزه است، ولی آنچه که مهم است مقدمههایی است که ایشان نوشتهاند.ما به چند تا از آنها اشاره میکنم و نمیدانم چرا قدر این چیزها را نشناختند. مهمترینشان مقدمهای است که بر کتاب نزةالارواح شهرزوری نوشتهاند که کتابی است در حوزۀ تاریخ فلسفه است، در حقیقت تذکرهالفلاسفه است و مقدمه بیش از 150 صفحه است. آقای افشار که اعتقادی هم به فلسفه نداشتند، در جایی نوشته بودند که در کتابشناسی مأخذ فلسفۀ اسلامی تا کنون اثری به این گستردگی و گرانقدری نوشته نشده است که اشاره کردند به همین مقدمهای که مرحوم دانش پژوه بر نزةالارواح نوشتهاند. مقدمه مفصلی دیگری که در این مورد نوشتهاند، باز هم مقدمهای است که بر کتاب منطقی ابن سهلان ساوی نوشتهاند به نام تبصل. این یک متن کوتاه منطق است. خود ابن سهلان در ایران کمتر شناخته شده است. منطقدان بسیار برجستهای بوده . در حقیقت عجیب است که این کشف را عربها که هیچ اعتقادی هم به منطق نداشتند کردند. بهترین کتاب ایشان هم است البصائر النصیریه که راجع به منطق است. محمد عبدو دانشگاه الاظهر را بالاخره راضی کرد که شما که با فلسفه دشمناید، دست کم یک کتاب منطق در این حوزه مهم اهل سنت بخوانید و خودش آمد که این کتاب البصائر النصیریه را چاپ کرد. آقای دانش پژوه متوجه شدند که این چه اهمیتی دارد، به خصوص آثار فارسیاش. سه رساله که یکی همین رساله تبصره است ولی مهمتر آن که 150 صفحه مقدمه نوشتهاند بر این رسالۀ کوتاه. و در آن از ورود فلسفه، از فلسفۀ ارسطو شروع کردهاند. اولش آمدهاند از منطق چین صحبت کردهاند، بعد از منطق هند، بعد منطق در یونان، منطق ارسطو ، ورودش به جهان اسلام و سیر آن. و به ویژه خوب توجه کردهاند به این که ما در حوزۀ منطق چه کارهای کردهایم و چه نوآوریهای کردهایم.
یکی از کارهای بسیار مهم ایشان کتاب منطق ابن مقفع است. این قدیمترین کتاب قرن دوم است. ابن مقفع این کتاب را از پهلوی به عربی ترجمه کرده است. آقای دانش پژوه مفصلاً در اینجا گفته که منطق قبل از اسلام هم در ایران بوده و این را توضیح داده است. و بالاخره این که این کتاب به زبان پهلوی بوده که نشان میدهد ما قبل از اسلام با منطق ارسطویی آشنا بودهایم.
این شیفتگی به منطق و نگاه گسترده به فلسفه بود و ایشان کتاب نجات ابن سینا را چاپ کرد، با چاپی درجه یک. شاید این بهترین کتاب جمع و جور ابن سینا باشد که به اندازۀ شفا مفصل نیست. ایشان آمدهاند با آن مقدمهای که نوشتهاند در واقع سیر منطق را در جهان اسلام و ورودش به ایران و خروجش را از ایران دربرمیگیرد.
به هر حال مهمترین کار ایشان در حوزۀ منطق جمعآوری کلیه آثار فارابی است به نام منطقیات فارابی در سه جلد مفصل.و با آن مقدمۀ مفصلی که باز راجع به فارابی نوشتهاند و معلوم کردهاند که قدر فارابی چقدر در جهان اسلام ناشناخته مانده است. در واقع باید گفت ابن سینا در حق دو نفر ظلم کرد. فارابی واردکننده منطق است، فارابی کارش پراکنده است. رازی هم در حوزۀ پزشکی کارش پراکنده است. ولی هر دو آدمهای اورجینالی بودند . ابن سینا از نظریات آنها استفاده کرده اما آمده به طور سنجیده و منظم و مرتب در دو کتاب شفا و قانون کاری کرد که بعد از آن کسی نه به کتابهای رازی نگاه کرد و نه به کتابهای فارابی، به خصوص به منطق فارابی. و در مورد فارابی هم یک نکته را بگویم. من سال 61 و 62 نشر دانشگاهی کتاب میآورد.من یک کتاب منطق از آنجا خریدم . خیلی هم گران بود ، آن هم بخشی از کتاب ارسطو بود ، همان بخش العباره که در زمینۀ منطق است و زینرمان آن را به انگلیسی ترجمه کرده و مقدمه مفصلی هم بر آن نوشته بود. من این کتاب را در مجله نشر دانش معرفی کردم .دو سه روز بعد آقای دانش پژوه را دیدم. ایشان از من پرسید این کتاب را از کجا آوردید و من گفتم از همین جا خریدم. گفت که من شنیده بودم این کتاب را آوردهاند و رفتم و دیدم نیست. و به قدری ایشان شیفتۀ این کتاب بود که من آن را به ایشان دادم. و هنوز هم این کتاب در کتابخانه آقای دانش پژوه در مجموعه کتابخانه آقای مینوی موجود هست. و ایشان بعد از این مطلب مفصلی درباره این کتاب نوشت . من به همین دلیل اینقدر به مستشرقین اعتقاد دارم. این که فردی با این وسعت دانش میآید و رسالۀ کوتاه فارابی را با این تفصیل به جهان معرفی میکند که ما قدر یکی از بزرگان خود را بدانیم.
آقای دانش پژوه در حوزه علمیه و در علوم نقلی درس خوانده بوده . در حوزۀ فلسفه سه استاد خوب داشت. از همه مهمتر میرزا مهدی آشتیانی است که شاید مهمترین مدرس در حوزه فلسفه در تهران بوده و تا حدی هم از میرزا طاهر تنکابنی که او هم آدم برجستهای بوده و مرحوم عصار. ولی تا آن جایی که من میدانم ایشان خودآموز بود. فلسفه را بیشتر خودش آموخت. و فلسفۀ غرب هم بر ایشان تأثیر گذاشت.میدانید خود ایشان تعریف میکند که من فرانسه را اینطور یاد گرفتم که کتاب روش دکارت را به فرانسه گرفتم، ترجمه فروغی را هم گذاشتم . سه بار از اول تا آخر مقایسه کردم، لغتهایش را درآوردم . ولی دو سه تا کتابی که ایشان خودش عنوان میکرد که بر ایشان تأثیر گذاشته و باعث شده فلسفه غرب را بشناسد کتاب لار است ، همان کتاب دورۀ فلسفه که کتاب معروفی است در فلسفه، یا دست کم در آن زمان بوده. این هم در کتابخانه ایشان هست و اگر نگاه کنید این کتاب پاره پاره شده. دوم کتابی است از ژانه که ایشان میگفت خیلی از آن تأثیر گرفته است. و همه را به کتابخانه مینوی تقدیم کرد. اگر شما نگاهی به کتابخانه ایشان بیندازید، متوجه نکتهای که من در همان اول گفتم خواهید شد. در بخش مینوی فکر نمیکنم کتاب فلسفه به زبان خارجی ببینید. اما در کتابخانه مرحوم دانش پژوه که در طبقه دوم است، بخش مهمی به کتابهای فرانسه و انگلیسی و آلمانی اختصاص دارد که در زمینه فلسفه است، چه در مأخذشناسی فلسفه و چه مباحث فلسفی.
غرض من همین بود که این حیات درونی و سلوک باطنی آقای دانش پژوه در این حوزه بود. شاید اگر بنا بود که یک زمانی انتخاب کند بین شیفتگیاش به کتاب و نسخه خطی و فلسفه و منطق ، بیتردید ایشان منطق و فلسفه را انتخاب میکرد.
نکتۀ دیگری را هم بگویم که جزو حیات عاطفی ایشان است. آقای دانش پژوه شیفتۀ زبان فارسی بود . متنهایش هم فارسیگراست و هر قدر هم بیشتر پیش میرفت، فارسیتر مینوشت. و یکی از خدماتش را هم این میدانست که من کتابهایی در حوزههای مختلف چاپ کردم که این ها کمک میکند به گسترش زبان فارسی و استفاده از این واژگان. خیلی ایران دوست بود، گاهی هم به افراط. و معتقد بود ما هر چه داریم از ایران داریم.
و همانطور که گفتم استاد دانش پژوه صرفاً نسخهشناس و نسخهپژوه و فهرستنگار نبودند، فیلسوف و منطق دان بزرگی هم بودند و شیفتۀ خردورزی و من معتقدم ما نباید این وجه از شخصیت ایشان را از یاد ببریم. یادش گرامی باد. »
سپس اکبر ایرانی دربارۀ آثار شیعی و زبان فارسی محمد تقی دانش پژوه سخن گفت:
«شادروان استاد محمدتقی دانشپژوه، فهرستنگار برجستۀ نسخ خطی، کتابشناس و مصحح کوشای متون کهن فارسی و عربی است. او در سال 1290 خورشیدی در آمل متولد و همچون یار دیرینش استاد ایرج افشار در سن 85 سالگی در تهران درگذشت. وی از سال 1319 خ و همزمان با تدریس در دبیرستانها، در کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران به کتابداری اشتغال یافت و بدون آنکه معلّم مشخص و مستقیمی در فهرستنگاری نسخ خطی داشته باشد، با دقت در روش کار فهرستنگاران اروپایی و فهارس نوشتهشدۀ آنها، فهرستنگاری زُبده در شناسایی و معرفی نسخ خطی عربی و فارسی گردید، به ویژه پس از اهدای مجموعۀ خطی مرحوم مشکوة به دانشگاه تهران که استاد دانش پژوه فهرست نویسی مجموعه را همراه با استاد دکتر علینقی منزوی آغاز کردند.
افزون بر تألیف فهارس نسخههای خطی کتابخانههای بزرگ ایران، با همکاری ایرج افشار نشریهای به نام نسخههای خطی را نیز بنیان نهاد، تا مباحث مرتبط با فهرستنویسی در آن مطرح شده و فهرست مجموعه های کوچک نیز امکان چاپ یابد. وی در ترویج فهرستنگاری نسخ خطی به روش خاورشناسان اروپايی در ميان مسلمانان (به ويژه در ايران) نقشی بسزا داشت؛ و به تشویق و پیشنهاد او بود که دو فهرستنگار برجسته نسخ خطی در دورۀ معاصر به تدوين كتابشناسی موضوعی نسخ خطی دست یازیدند: دکتر سيد محمدباقر حجتی با تأليف فهرست موضوعي نسخههاي خطي عربي كتابخانههاي جمهوري اسلامي ايران (کشاف الفهارس)،و احمد منزوی با تأليف فهرست نسخههای خطی فارسی.
اما با وجود شهرت بحق دانشپژوه در عرصۀ فهرستنگاری نسخ خطی، نباید از یاد برد که او به تصحیح و چاپ و نشر متون کهن بسیاری نیز همت گماشت و در فاصلۀ سالهای 1335 تا 1376 ش قریب به چهل متن را تصحیح و منتشر کرد؛ جدای آنکه بر چاپ نسخهبرگردانهایی مانند الرساله المُعینیه خواجه نصیرالدین طوسی (چاپ 1335 ش) و حل مشکلات معینیه همو (چاپ 1335 ش) مقدمه نوشت و النکت الإعتقادیه صدوق و مصادقه الأخوان ابن بابویه را طی سالهای 1324 و 1325 به فارسی ترجمه نمود و به چاپ رسانید.
مرحوم افشار در باره اهتمام زنده یاد دانش پژوه در موضوع تصحیح متون می گوید:« کوشش او همواره درین زمینه بر آن بوده که نایابها، ناشناخته ها، گمشده ها و بالاخره مؤثرها را چاپ کند. او با ذهن گوهر شناس و دانش جوهر خود توانسته است متونی را که حاوی آراء و عقاید فیلسوفان و متکلمان، اقوال و مقامات صوفیان و عارفان، مسائل و آثار ریاضی و ….. را به چاپ برساند.» استاد افشار دلیل دیگر اهتمام دانش پژوه را به احیاء متون، غنی سازی زبان فارسی ذکر می کند و می افزاید: « دیرینگی و کهنگی نسخ خطی برای او پسندتر و بیش بها تر بود. او همیشه به تأکید، گفته است که با به دست آوردن این گونه نوشته ها و تازه ساختن واژه های معادل برای مفاهیم جدید می توان از آنها سو جست.»(دانش پژوه، دانشمند و فهرست نگاری جهانی، کلک، ش51/52(تیر 1373)ص155.)
متون کهنی که دانشپژوه تصحیح و منتشر کرده، از نظر موضوعی گسترهای وسیع به پهنای جوانب گوناگون مطالعات اسلامی دارد: از فلسفه و کلام اسلامی و تاریخ علم گرفته تا حدیث و اخلاق و ادبیات فارسی. در حوزۀ منطق دورۀ اسلامی، دانشپژوه آثاری همچون تبصره و دو رساله دیگر از عمر بن سهلان ساوی (چاپ 1336 ش)، در طبیعیات دو رساله دربارۀ آثار علوی از عمر بن سهلان ساوی و شرف الدین مسعودی مروزی (چاپ 1337 ش)،در فلسفه آثاری چون: کسر أصنام الجاهلیه ملاصدرای شیرازی (چاپ 1340 ش)، جامع الحکمه بابا افضل کاشانی (چاپ 1361 ش)، جام جهاننما در ترجمۀ التحصیل بهمنیار (چاپ 1362 ش، با همکاری عبدالله نورانی)، نجات ابنسینا (چاپ 1364 ش)، المنطقیات فارابی (چاپ 67-1366 ش)، حیات النفوس اسماعیل بن محمد ریزی (چاپ 1369 ش) و مجمل الحکمه از مترجمی گمنام (چاپ 1375 ش) را تصحیح و منتشر کرد؛ در کلام متونی مانند فصول خواجه نصیرالدین طوسی به زبان فارسی با ترجمۀ آن به زبان عربی از رکنالدین علی بن محمد جرجانی (چاپ 1335 ش)، رسالۀ امامت همو (چاپ 1335 ش) و معتقد الإمامیه عمادالدین طبری (چاپ 1339 و 1361 ش)؛ در فقه متونی همچون النهایه شیخ طوسی با ترجمۀ فارسی کهن آن در سه جلد (چاپ 42-1342 ش) به چاپ رساند، ابتکار زنده یاد دانش پژوه در تصحیح متن عربی و ترجمه کهن فارسی النهایه، به این صورت بود که هر صفحه فارسی را مقابل صفحه عربی از آن قرار داد، و مقابله هریک با چندین نسخه و گاه بهره گیری از نسخه بدل هر یک برای تصحیح دیگری، در نوع خود شیوه ای بدیع و کم نظیر است. البته این مزیت مختصّ دانشمندان ایرانی است که با تسلط به زبان عربی، بهتر می توانسته اند متون کهن فارسی را تحقیق و تصحیح کنند، کاری که مرحوم افشار در تصحیح مسالک و ممالک کرد و شادروان زریاب خویی در تصحیح متن عربی الصیدنه نمود و سقطات نسخه عربی را از نسخ خطی کهن فارسی تکمیل نمود، طبعاً محققان عرب از نعمت زبان فارسی بی بهره اند و بدین روی در تصحیح متون عربی که از آنها ترجمه های کهن فارسی در دست است، محرومند و تحقیقاتشان مخدوش و قابل اعتنا نیست.
هرچند کیفیت تصحیحات دانشپژوه به دلیل پرکاری و مشغلۀ بسیار، فراز و فرودهایی دارد، اما انتشار این همه متن به تنهایی، نه تنها شایان توجه و تقدیر، بلکه اعجابانگیز است و حکایت از ذهن جوّال و دانش گستردۀ او در حوزههای گوناگون علوم و فنون و فرهنگ اسلامی دارد.
در این میان، سهم دانشپژوه در تصحیح و عرضۀ متون کهن شیعی، به ویژه متون شیعی به زبان فارسی، شایان توجه بسیار است و شاید بتوان او را در این عرصه از پیشگامان و طلایه داران شمرد. در ميان محققاني كه به بررسي تاريخ تشيع در ايران و سير تحولات آن پرداختهاند، دانشپژوه با آگاهی و تیزبینی و به درستي، به آثار فارسي شيعي توجهي ويژه کرد.ترجمۀ کهن فارسی از مختصر النافع محقق حلی (چاپ 1343 ش) و ترجمۀ فارسی شرایع الاسلام محقق حلی از ابوالقاسم بن احمد یزدی (چاپ 53-1346 ش)؛ تصحیح شرح فارسی شهاب الأخبار قاضی قضاعی بر اساس نسخه ای از قرن ششم (چاپ 1349 ش)، فرمان مالک اشتر با ترجمۀ فارسی حسین علوی آوی (چاپ 1359 ش)، معارج نهج البلاغه علی بن زید بیهقی (چاپ 1367 ش) و معتقد الامامیه (تهران، 1339 )؛ که ترجمهگونهای است از غنیه النزوع ابن زهرة حلبی به قلم عمادالدین حسن طبری (قرن هفتم) در علم کلام، فقه و اصول فقه، این کتب بخشی از آثاری است که وی به زیور نشر در آورد.
همچنین آن شیدای کم مانند نسخ خطی، در نوشتهها و پژوهشهايي مستقل به موضوع بررسی ابعاد تاریخ تحولات ادبیات شیعی در مقدمه برخی کتب پرداخت(مانند: مقدمهای بر جلد اول نزهه الکرام محمد بن حسین بن حسن رازی به کوشش محمد شیروانی، چاپ 1361 ش؛ بخشهایی از فهرستوارة فقه هزاروچهارصد سالة اسلامی در زبان فارسی؛ و برخی نوشتهها و مقالات پراکندة دیگر)
علاوه بر همۀ اینها، دانشپژوه با تصحیحات خود از متون کهن فارسی که موضوعات گوناگونی را شامل می شود، غنای زبان فارسی در واژه سازی و قدرت این زبان دیرپا و عریق و عمیق را در انتقال مفاهیم و علوم بر همگان روشن ساخت.
این حقیر سعادت داشتم که در اواخر سال 72 در طلیعۀ راه اندازی پروژه احیاء میراث مکتوب، حضورشان شرفیاب شوم تا از محضرشان کسب فیض کنم. با این که در بستر بیماری بودند با اشتیاق از این کار استقبال کردند و بنده را به تداوم این راه تشویق فرمودند. بسسیاری از آثار کهن فارسی و شیعی که از سوی میراث مکتوب منتشر شده، از جمله کتبی است که انتشار آنها جزء آمال و آرزوهای آن استاد یگانه بوده است. چاپ دو کتاب دستور الجمهور و تحفة المحبین با همکاری ایشان و مرحوم ایرج افشار از سوی مرکز پژوهشی میراث مکتوب زینت بخش آثار این مرکز است.
بی شک این پژوهشگران شیفتۀ فرهنگ ایران اسلامی، در ثمرات معنوی و تعالی علمی جامعه که از آثار محققان و مصححان و علاقه مندان نسخ خطی، حاصل و عاید می شود، سهمی بسزا دارند و در حافظۀ تاریخی فرهنگ ایرانی سرافراز و جاوید خواهند ماند.»
سپس نوبت به فریبا افکاری رسید تا از استاد خود یاد کند :
« با سلام حضور اساتید ارجمند و محققان گرامی که در شب استاد محمد تقی دانش پژوه، به ذکر مناقب استادی گرد هم آمده ایم که به واقع دانش و پژوهش را معنا بخشید. سخن گفتن از مردی که تمامی عمر خود را در حوزه های گوناگونی از دانش غوطه خورده و صدفهای ارزشمندی تحصیل نموده و عرضه کرده است، کاری است بس دشوار.
مردی که همراه همیشگی اش ایرج افشار که امشب جای خالیش بیش از هر زمان دیگری در توصیف او احساس می شود، او را به نام «دانش» می خواند و چه نام با مسمایی.
خوب به یاد دارم هنگامی که در سال 1386 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تالار مطالعه نسخه های خطی را آماده ساخته بود تا به نام استاد ایرج افشار که حق بزرگی بر گردن کتابخانه داشت نامگذاری شود، استاد نپذیرفتند و پیشنهاد نمودند تا این تالار به نام محمد تقی دانش پژوه مزین شود و چنین شد. در این تالار مجموعه ای بالغ بر 1000 جلد فهرست نسخه های خطی کتابخانه های ایران و خارج از کشور و دیگر کتابها و فهرستهای مربوطه وجود دارد. کار خدمات رسانی مجموعه های نسخه های خطی اسناد، عکسهای تاریخی، میکروفیلم ها و نسخه های عکس و چاپ سنگی نیز در این تالار انجام می شود.
از آنجا که استاد حق استادی بر من دارد می کوشم تا از نگاه یک شاگرد کوچک به برخی از خاطرات و ویژگی های علمی استاد بپردازم.
نمیدانم که تربیت نسل دانش پژوه ها چگونه بوده است که میتوانستند در چندین حوزه مختلف و حتی گاه بعید همزمان به پژوهش و تحقیق و تصحیح و فهرست بپردازند. بقول بزرگی عصر دایناسورهای علمی، دیگر گذشته است. آنان که به قول اهالی امروز قطب های علمی هستند که هر یک قله ای عظیم در حوزه خود بوده و سالها و سده ها در آن ماندگار شده اند. زنده یادان محمدتقی دانش پژوه، ایرج افشار و علینقی منزوی و خدایشان سلامت بداراد استاد سید عبدالله انوار، عبدالحسین حائری، دکتر مهدی محقق و احمد منزوی و محمدحسن سمسار. در نسخه پژوهی و فهرست نگاری. از منطق و فلسفه و کلام و تاریخ علم گرفته تا ادبیات فارسی و عربی، از هنر و خط و خوشنویسی و نگارگری و کاغذشناسی گرفته تا متن شناسی و تصحیح و فهرست نگاری در تمامی این رشته ها به حد کمالند و به واقع صاحب نظر، اما در نسل ما با وجود توسعه گرایشهای میان رشته ای در جهان، نگاه تک بعدی و اصطلاحا تخصصی مانعی است برای ورود به دانش واقعی که چیزی نیست جز نگاه همه جانبه و کامل به درک روابط علوم با یکدیگر …
سال 1369 بود که در امتحان ورودی کارشناسی ارشد نسخ خطی دانشگاه تهران پذیرفته شدم و برای مصاحبه با اساتید وارد اتاقی شدم. استاد دانش پژوه با جدیت به سوال و جواب پرداختند و از تحصیلات گذشته ام جویا شدند و گفتند چرا این رشته را انتخاب کردی؟ و پیش از آنکه پاسخی گفته باشم پرسیدند آیا حاضری برای دیدن نسخه های خطی به ماموریت زاهدان بروی؟! آیا حاضری با کتاب های خاک گرفته و کهنه 30 سال کار کنی و چند سوال دیگر. همانجا دریافتم که با استاد سختگیر و جدی در این رشته روبرو شده ام و همانجا صدای مهربان و آرام خانم دکتر انصاری مرا از تعجب و حیرت به در آورد که گفتند استاد بسیار ایده آل گرا هستند و میخواهند نظر شما را نیز به عنوان دانشجویی که قصد ورود به این رشته دارید بدانند.
بهرحال پذیرفته شدم و کلاسها در محل کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران در سالن رشید الدین فضلالله همدانی برگزار می شد. استاد دانش پژوه یکشنبه ها ساعت 12-10 درس تقسیم علوم در فرهنگ و تمدن اسلامی می دادند. خانم دکتر انصاری با خودروی شخصی خود ایشان را از منزل به کتابخانه می آورند و استاد عصا زنان وارد کلاس می شدند و بلافاصله درس را شروع می کردند. خود جزوه ای مهیا کرده و با استناد به متون معتبر و کهن آن را به گونه ای منظم و تطبیقی فراهم آورده و سیر تحول علوم را بیان داشته بودند.
تتبع عمیق و علاقه استاد به این حوزه به ویژه در منطق و فلسفه و موسسیقی و ریاضی و حتی پزشکی در آثار ایشان مشهود است تا آنجا که خود به تدوین کتاب فهرست آثار دانشمندان ایرانی و اسلامی در غنا و موسیقی پرداخت که در کنار کتاب فارمر یکی از مهمترین کتابشناسی آثار موسیقیایی است و بعدها توسط مرحوم مسعودیه نیز تکمیل شد.
استاد در قید و بند نمره نبودند و اگر دانشجویی نظری داشت یا منبعی جدید می شناخت به او توجه ویژه ای می کردند و میخواستند تا آن را برای دیگران نیز در کلاس معرفی کند. استاد خود نیز از آخرین تحقیقات کتاب شناسی و نسخه شناسی ایرانی و خارجی مطلع بود، هیچگونه بخلی در اختیار نهادن کتابها و منابع شخصی نداشت و حتی دانشجویان را در یافتن منابع و کتابها یاری می کرد. به یاد دارم یکی از دانشجویان قصد داشت تا درباره سرلوح ها و آرایه های هنری در نسخ خطی تحقیقی انجام دهد. استاد گفتند که سالها پیش محققی در روسیه این پژوهش را انجام داده است تو که بیش از او نمی توانی؛ گفته های او را نیز که قصد نداری تکرارکنی پس کتاب او را امانت بگیر و بخوان و ببین چه چیزی می توان به آن اضافه کنی؟! کتابداران گفتند کتاب را نداریم گفتند بهانه نیاورید به مسئولان کتابخانه بگویید کتاب را به صورت امانت بین کتابخانه ای سفارش دهند و بگیرند شما هم زیراکس کنید و بخوانید. اگر نشد از قول من به آقای آکی موشکین در روسیه نامه ای بنویسید تا او کتاب را تهیه کند و بفرستد و کتابخانه مرکزی خرجش را بدهد. از نظر ایشان هیچ بهانه ای برای نیافتن کتاب و عدم مراجعه به تحقیقات قابل استناد وجود نداشت. آن هم در دوره ای که امکانات مجازی امروزی وجود نداشت.
یکی از نکات جالبی که استاد در تدوین سرفصل های درسی نسخه شناسی دانشگاه تهران بر آن پای می فشرد وجود 68 واحد درسی مختلف زبانهای خارجی شامل آشنایی با زبانهای آلمانی، فرانسه، ترکی قدیم و اردو هر یک 4 واحد و انگلیسی و عربی تخصصی هر یک 10 واحد بود و هنگامی که در مقابل سوال برخی اساتید که چرا این تعداد واحد زبان در درس کارشناسی ارشد عرضه می شود قرار می گرفتند می گفتند آیا دانشجوی نسخه شناسی نباید بتواند از فهرستهای مختلف در حد تشخیص نام کتاب و مولف و معرفی نسخه ها برآید؟ ایشان آشنایی با زبانهای خارجی را یک امر ضروری می دانستند و خود نیز به زبانهای انگلیسی، فرانسه و عربی تسلط داشتند و در سالهای آخر عمر به آموزش زبان آلمانی مشغول بودند و می گفتند «هنگامی که کتابخانه های بسیار ارزنده کشورهای اروپا و آمریکا را دیده و دانشمندانی را که یک تنه به چندین زبان آشنایی داشته اند زیارت کردم خود را بسیار کوچک یافتم».
از ویژگی های علمی استاد در حوزه نسخه شناسی نگارش مقدمه های بسیار تخصصی در فهرستهای نسخ خطی با زبانی سلیس و روان از فارسی کهن است که در فهرستهای دیگر کمتر به چشم می خورد. ایشان ضمن برشمردن اهمیت نسخه های فهرست شده در هر جلد و معرفی نسخه های اقدم و نفیس آن به معرفی اهداءکنندگان و مجموعه داران نیز می پرداختند و روش کار خود را به دقت بیان می دارند. مقدمه های استاد بویژه در مجلدات دانشگاه تهران مقاله ای تخصصی و فنی در شناخت روشهای فهرست نگاری ایرانی و عربی است. که امروزه یکی از مهمترین منابع آموزش فهرست نگاری نسل جوان به شمار می رود. استاد جزو نخستین فهرست نگارانی است که تمامی مداخل کتاب شناسی و بویژه نسخه شناسی دقیقی در فهرست خود بکار گرفته اند مداخل که شاید درفهرستهای مشابه کمتر با این دقت به آن پرداخته شده باشد که از جمله می توان به شناخت انواع کاغذها، یادداشتها، مهرها، توصیف آرایه ها و استفاده از منابع و فهرستهای دیگر اشاره کرد.
از جمله دیگر ویژگی های فهرست نویسی استاد ، همکاری مشترک در تدوین فهرست های نسخ خطی است. این همکاری با استاد ایرج افشار در فهرست کتابخانه ملک و مجلس و نشریه نسخ خطی و با مرحوم علینقی منزوی در فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران انجام پذیرفت و هیچگونه حساسیتی در حفظ نام خود بر فهرست نداشت.
یکی دیگر از تجارب منحصر بفرد استاد غیر از فهرست نگاری و نسخه پژوهی، تجربه عملی است که ایشان در حوزه کتابداری و رده بندی کتابهای چاپی داشته اند. خود سالها مدیریت کتابخانه های حقوق و دانشگاه را به عهده داشته و عملا با مشکلات این بخش نیز بخوبی آشنا بودند و در یکی از شیرین ترین و ارزشمند ترین گقتگوهای خود با استاد افشار و گروهی که در این مصاحبه شرکت داشتند به مسایل و تقابل کتابداری سنتی و مدرن ایران پرداخته اند..
این گفتگو با عنوان «دیدارها و ره آورد» در آبان 56 در راهنمای کتاب بچاپ رسید و با حضور استاد ایرج افشار، عبدالحسین آذرنگ، علینقی منزوی، عباس زریاب خویی، محمدحسین دانش، فرخ امیرفریار، در محل کتابخانه مرکزی انجام گرفت و بعدها در کتاب حدیث عشق که به مناسبت بزرگداشت استاد در آیین حامیان نسخ خطی برگزار شده بود، منتشر گردید. استاد کتابخانه خود را که مجموعه ای بالغ بر 4000 کتاب چاپی، 100 نسخه خطی، 74 میکروفیلم و 250 بسته عکس و فتوکپی از نسخه های خطی گردآوری شده از گوشه و کنار جهان است در تاریخ 26/1/74 به پژوهشگاه علوم انسانی و هیات امنای کتابخانه اهدایی استاد مجتبی مینویی اهداء و منتقل نمودند. جالب اینکه این هردو استاد در گردآوری فهرستها و تصاویر مجموعه های نسخه های خطی خارج از کشور و بویژه ترکیه بیشترین تلاش را نموده و آن را به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران اهداء نمودند.
ویژگی دیگر استاد با وجود دقت فراوان در تهیه فهرستهای نسخه های خطی ، سرعت بسیار ایشان در شناسایی فهرست نسخه های خطی است. استاد در سفرهای خارجی با وجود ضیق وقت بیشترین تعداد نسخه های خطی را فهرست نموده اند. به عنوان مثال در سفر کوتاه خود به دعوت از دانشگاه لوس آنجلس طی دو ماه و نیم نزدیک به 5000 نسخه را فهرست نموده و پس از بازگشت به ایران با کمک مراجع کتابشناسی و نسخه شناسی آن را تکمیل نموده ، و در نشریه نسخه های خطی بچاپ رسانیدند. همین روش سالها بعد توسط استاد افشار نیز در فهرست نگاری کتابخانه سلطنتی اتریش به کار گرفته شد. استاد افشار طی یک ماه و نیم فهرستی از نسخه های خطی آن کتابخانه را فراهم آورود و در ایران آن را کامل کرد و پس از بازگشت دوباره به اتریش نواقص کار را مرتفع نمودند. روشمند بودن کار، تسلط ایشان به شناخت کتابها و رسالات و موضوعات مختلف موجب شد تا در کوتاهترین زمان بیشترین نسخه ها مطالعه و شناسایی و فهرست شوند آن هم بدون وجود کتاب شناسی های آن لاین و اینترنت پرسرعت بانکهای اطلاعاتی که در چشم برهم زدنی امروز کلیه اطلاعات را در اختیار محقق می گذارند.
در سال 1375 بزرگداشت استاد توسط زنده یاد دکتر حسن حبیبی در ریاست جمهوری برگزار گردید. در آن شب خجسته، استاد در حلقه شاگردان و دوستدارانشان سخنرانی کوتاهی ایراد نمودند و تنها یک خواهش را از مسئولین امر درخواست نمودند و آن حمایت از آموزش و تربیت نیروی انسانی متخصص در حوزه نسخه های خطی و دانشجویان این رشته بود. ایشان تقاضا نمودند تا دانشگاه تهران امکانی فراهم آورد تا دانشجویان بتوانند در مقطع دکتری ادامه تحصیل داده و نیروهایی برای خدمت در بخش خطی دانشگاه ها تربیت شوند. این درخواست سالها بعد در سال 1388 توسط دکتر حسن حبیبی که خود از علاقمندان به نسخ خطی و آثار کمیاب بود در بنیاد ایرانشناسی به بازنشست و رشته کارشناسی ارشد نسخ خطی و مرمت با همکاری دانشگاه شهید بهشتی با تصویب آن در وزارت علوم اجرا گردید و تاکنون 4 دوره دانشجو از آن فارغ التحصیل شده اند و امید است دکتری آن نیز در یکی از دانشگاه های ایران برگزار گردد و روزی خواسته استاد جامه عمل بپوشد.
در پایان یادآور می شوم که استاد دانش پژوه به گواه فهرستهای نسخه های خطی که تهیه نموده اند یکی از پرکارترین نسخه پژوهانی است که در جهان بیشترین تعداد نسخه های خطی را مطالعه و فهرست نموده است. هیچ فهرست نگار دیگری در جهان همچون او با حجم انبوهی از نسخه های مختلف و موضوعات متنوع روبرو نبوده است. سفرهای زیادی به عراق، عربستان، آلمان، هلند، آمریکا و روسیه نمود و به قول استاد ایرج افشار همواره در قبال سوال تنظیم کنندگان برنامه سفرهای خود در این کشورها که میپرسیدند چه برنامهای را دوست دارید برایتان تدارک بینیم، میگفت که من فقط سه چیز می خواهم، کتابخانه، مسجد و گورستان.»
در بخشی دیگر از این مراسم، علی دهباشی بخشهایی از یادداشتهای ایرج افشار را دربارۀ محمدتقی دانش پژوه برای حاضران قرائت کرد:
دانشپژوه، دانشمند و فهرستنگاری جهانی
« یکی از روزهای پاییز سال 1325 بود که در دانشکدة حقوق درس میخواندم. برای یافتن کتابی که جویای آن بودم و نمییافتم به میزی که آقای محمدتقی دانشپژوه معاون کتابخانه پشت آن نشسته بود و سر در کتابی فرو برده بود نزدیک شدم و سلام کردم. پیش از آن نام ایشان را که بر صدر چند مقالهای که در همان سالها در مجلههای جلوه و دانشنامه چاپ شده بود دیده بودم. اما هنوز روبرو نشده بودیم و سخنی میانمان نرفته بود. دانش در آن روزگار معاون استاد من دکتر محسن صبا بود که روانش شاد باد. میانشان الفتی تمام در حد دوستی وجود داشت.
سلام من دانش را که به ژرفی و شیدایی غرق در مطالعة کتاب بود به خود آورد. به بالا نگریست و به خوشرویی پرسشم را شنود و مشکل را گشود. بدین صورت که برخاست و شمارة کتاب را در برگهدان یافت و به مرحوم مشهدی محمد داد تا کتاب را بیاورد. به من هم با مهربانی گفت هر وقت این گونه دشواری داشتید به من مراجعه کنید. اگر کتابی هم بخواهید که نداشته باشیم آن را سفارش میدهیم. وظیفة کتابدار همین است. پس از آن هر بار که به ایشان برخوردم سخنمان بیشتر گرمی میگرفت و دامنه مییافت و از مرحلة یافتن و دیدن کتاب به مرتبة استفادة علمی ازیشان شد و به پایهای انجامید که باید بگویم ایشان یکی از استادان من بوده است.
از آن روزگاران تاکنون که چهل و هفت سال میگذرد باری نبوده است که با ایشان صحبتی پیش آمده باشد (حتی تلفنی) و آگاهی نوینی نیاموخته باشم. به قول شاعر «چه به از لذت همصحبتی دانایی».
نیکبختی من این بود که ده سال آزگار از خدمت رسمی را در کنار ایشان و در کار فنی کتابداری گذرانیدم و از ایشان هر دم نکتهای یاد گرفتم. خوشبختی بیشترم آنکه چون کارمان پایان میگرفت شش روز هفته را برای رفتن به خانه از دانشگاه تا چهارراه کافه شهرداری، همراه بودیم. قدمزنان که راه میآمدیم باز گفتوگویمان بر سر نسخ خطی، کتاب تازه، رسالة نایاب، کراسة مندرس، سند تاریخی، مقالة تحقیقی و مجلههای خاورشناسی یا اقوال و آثار بزرگان پژوهش معاصر بود.
پس از نوزده سالی که من در بخشهای دیگر دانشگاه به خدمت رفتم و همچنین در شانزده سال اخیر حقة مهر ایشان بر همان نشان پیشین بر جای بود و دمی و موردی پیش نیامد که از ارشاد و مساعدت و همکاری کوتاهی کند، چه در سفرهای بسیاری که با هم در ایران و کشورهای دیگر داشتیم و چه در خانة یکدیگر یا در کنگرهها و مجلسها و جلسههای فرهنگی و دانشگاهی و هم کمیسیونهای فنی که مناسب حال و ذوقمان بود. ایشان همیشه و همهجا همه را از گنجینة دانش کممانند و خزانة حافظة مالامال خود بهرهور میساخت و باری نبود که دربارة نسخههای خطی خاموش مانده باشد. دانش دریایی است که آرامیپذیر نیست. هماره باید موج بر سر آرد تا آنچه در دل نهفته دارد به تشنگان ساحل برساند.
شوق دانش در یافتن نوادر علمی و بازگفتن آنها عشقی است جاودانه و پایانناپذیر که ذهن و جان او بدان عجین شده. نه زمان میشناسد و نه مکان، نه خاورشناس خارجی نه ایرانشناس خودی. او به هر کجا سفر کرد این ولع و عشق بیکرانه و پایدار را با خود همراه داشت. ناچارم از میان خاطرههای بسیار زیادی که دارم چهار حکایت را اگرچه ممکن است برای بعضی خوانده و تکراری باشد بازگو کنم، تا مگر اشارتم رساتر شود.
حکایت اول این است که دکتر زریاب و دانش و مرحوم حسین محجوبی اردکانی از سوی ادارة انتشارات دانشگاه برای مشارکت در سمینار نسخههای خطی که در کابل برگزار میشد به آنجا رفتند. زریاب گفت چون در فرودگاه کامل در تاکسی نشستیم و سر صحبتمان با راننده باز شد، دانش بیتابانه از رانندة تاکسی که مردی ساده بود پرسید بازار نسخة خطی فروشان کجای شهر است. طبعاً راننده «هاج و واج» به مطلب دیگری پرداخت.
حکایت دوم روایتی است که از یکی از مهمانداران دانش در باکو شنیده است. که گفته بود سالی که فرهنگستان علوم آذربایجان ایشان را دعوت کرده بود پیشاپیش برنامهای را تنظیم کرده بودند که در آن، دیدار از مؤسسات مناسب حال ایشان و ضمناً چند جای گردشی و نمایشی هم گنجانیده شده بود. اما دانش با دیدن آن برنامه گفته بود من خواستار سه چیز بیش نیستم، کتابخانه، مسجد و گورستان. به یک کلام به سراغ کتاب آمدهام و کتابه (کتبیه).
اتفاق سوم آن که خودم شاهد بودم در لندن روی داد. مرحوم مینوی بود و دانش و احمد اقتداری و من. به کتابفروشی رفته بودیم. دانش کتابی را آنجا یافت که سالها مشتاق به دست آوردنش بود. چون کتاب را یافت و کتابفروش در بهای آن هشت پوند خواستار شد، او یک اسکناس بیست پوندی داد و بیتابانه به بازکردن کتاب و خواندنش پرداخت. کتابفروش به جای دوازده پوند، هشت پوند بازپس داد. مینوی که روبرو و ناظر قضیه بود از بیتوجهی دانش برآشفت و گفت آقای دانشپژوه چرا مواظب نیستید. این آقا باید دوازده پوند به شما داده بود. اقتداری به شوخی گفت آقای مینوی ناراحت مباشید. علت این است که اسکناسها چاپی است نه خطی.
چهارمین حکایتی که عرض میکنم مربوط است به سفری که با مرحوم اللهیار صالح و دانش به کاشان میرفتیم تا نسخههای خطی چند کتابخانة آنجا را ببینیم. پسینی بود که از تهران راه افتادیم و چون دیرشب شد برای آرمیدن به سوی باغ برادر صالح در آران که فرسنگی بیش، از شهر کاشان دوردست نیست، رهسپار شدیم. راه میان کاشان و آران که کویری است در آن سالها اسفالته نبود و همیشه رگههایی از ریگ روان آن را میپوشید. در تیرگی شب اتوموبیل به سختی در ریگ فرو رفت و از حرکت بازماند. ناچار پیاده شدیم. من از گوشه و کنار مقداری شاخة بوتة گز و قیچ کندم که زیر چرخها بخوابانم تا مگر اتوموبیل حرکت کند. دانش که بالای سر من ایستاده بود با نگرانی و التهاب به مرحوم صالح گفت آقای صالح اگر ماشین راه نیفتد فردا چگونه به دیدن و فهرستنویسی نسخهها برویم. مرحوم صالح گفت آقای دانشپژوه، اکنون به فکر آن باشید که اگر ماشین راه نیفتاد درین صحرا چه باید کرد.
باری، این وجود عاشق، اما پرتوان و دانشپرست که در یافتن و دیدن و فهرست کردن و بازنوشتن و چاپ کردن نسخهها و اسناد قدیم کوششی مستمر از سال 1324 (سال انتشار مجلة جلوه) تاکنون داشته است (یعنی پنجاه سالی که خواب نبوده است) پیش از پنجاه شصت متن کهن و نزدیک به صد رسالة نادر فراموششده را از میان هزارها عنوان کتاب برگزیده و به چاپ رسانیده و افزون از سیصد مقاله در مجلههای ایران و جهان نوشته و بی هیچ گزافه چهل پنجاه هزار نسخة خطیر را در چهار گوشة جهان دیده و برای یافتن آگاهی دربارة آنها به هزارها کتاب و مقاله در زبانهای عربی و فارسی و ترکی و روسی و انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و ایتالیایی و حتی گرجی و ارمنی و چهبسا زبانهای دیگر نگریسته و چنان مجموعة عظیمی از فهرستها و متنها و پژوهشها به دوستداران فرهنگهای ایرانی و اسلامی عرضه کرده که دانش و کوشش و کارش او را به مرتبت دانشمندی جهانی رسانده است.
اعتبار علمی جهانیدانش و شناختگی او در مجامع مربوط به مطالعات ایرانی و اسلامی و عربی مخصوصاً به سه کار بزرگ اوست. یکی فهرستنگاری نسخههای خطی است اعم از فارسی و عربی و ترکی و گاهی اردو و کردی که او یکتنه کماً و کیفاً کاری بیش از توانایی مرسوم و معمول برای یک فهرستنگار را انجام داده است. و امروزه نتیجة کار سترگ او در سراسر جهان خاورشناسی، در همة کتابخانهها و مؤسسهها دستمایة پژوهشگران است. و جزین در دنیای کنونی که کتابشناسی و فهرستهای مشترک مقامی والا و اساسی یافته است محققان اسلامی ناچار از آنند که به فهرستهای او بنگرند و حتی در روشهای کامپیوتری فهرستنگاری مآخذ اسلامی، از کارهای او بهرهور شوند. کما اینکه بطور مثال بنیاد فرهنگی انقلاب اسلامی که به کار ادغام فهرستهای مختلف پرداخته ناگزیر فهرستهای ایشان را مورد استفاده قرار داده است.
کار مهم دیگر دانش تصحیح و طبع متونی است که هر یک به مناسبتی ضرورت داشته است به چاپ برسد و طبعاً بصیرت و اشراف او در شناخت نسخههاست که با پشتوانة جامعیت علمی او موجب شده است مقداری از متون باارزش فراموششده به دسترس پژوهشگران بیاید.
سه دیگر پژوهشهای منفرد اوست که بیشتر در زمینههای منطقی و فلسفی و کلامی و بررسی آراء و عقاید متفکران اسلامی انتشار یافته است و باید دانست که او در شناساندن کارهای ارسطو و فارابی و ابنسینا و ابنکمونه و ابنرشد و ابنمیمون و غزالی و ناصرخسرو و خواجه نصیر و بابا افضل کاشانی و ملاصدرا و ملامحسن فیض و سی چهل دانشمند دیگر از این رسته گفتارهای معتبری دارد که در مقالات و تحقیقات خاورشناسان استناد بدانها شده است و میشود و برای ایران مایة مباهات است.
بازمیگردم به زمینة فهرستنگاری او. این خدمت وسیع دانش تنها منحصر بدان نبوده است که به معرفی ظاهری نسخهها پرداخته باشد. کار گران او درین است که با توجه ژرف و همهجانبه به آنچه در یکصد سال اخیر در غرب انجام شده و نیز عنایت و تجسس در ضوابط و شواهدی که در مآخذ خودمان و از میان اصل نسخهها برمیآید، قواعد و فنون فهرستنگاری را تبثیت کرده و حتی در مواردی تغییر داده و اسلوبی روشمند و متناسب را عرضه کرده است. او با توجه به مبانی فهرستنویسی از میان چهل پنجاه هزار نسخة متفاوتالشکل دقایقی را به دست آورده است که مبلغی از آنها پیش از این به نظر فهرستنگاران نیامده بود. مثلاً ذکر مشخصاتی از قبیل عرض، کراسه، اجازه، بلاغ، مقابله، انهاء و یادداشتهای مذکور در اول و آخر نسخهها از قبیل بهای نسخه و طرز خریداری و تملکهای متفاوت و مطالب دیگری از این دست. جزین، در معرفی متن و مطلب، در بسیاری از موارد آنچه او نوشته است هنوز آخرین تحقیق در احوال یا آثار فلان مؤلف تواند بود.
قصد نهایی و اصلی دانش از نسخهشناسی رسیدن به مرحلة کتابشناسی و بالمآل متنشناسی است. نمونة کوششهای والایی که درین زمینهها ازو دیده میشود کتابشناسی کتابهای موسیقی، فهرستوارة فقه، فهرستهای خاص کتب اخلاق و سیاست، ترسلات و منشئات (دبیری)، پیماننامهها، گنجوری و کتابآرایی است. درین گونه کتابشناسیها اغلب نظر ارزشیابی او مندرج است. شمار نسخهها و مآخذ متنوع اساسی معرفی شده و مشخصاتی از مؤلف آمده و در حقیقت فهرستی است که سرگذشتنامه و کتابشناسی در آن به هم آمیخته است، همان چیزی که در اصطلاح فرنگی Bio Bibliography گفته میشود.
دانش در مواردی که کیفیت نسخه یا همیت موضوع یا هویت مؤلف در مراجع و منابع دیگر نیامده باشد به تفصیل میپردازد و دامنهگیری فهرست را درست میداند. حقیقتاً، بعضی از نوشتههای او که در لابلای فهرستهایش مسطورست و به عبارت بهتری گمگشته مانده (مانند بسیاری از نوشتهها در جلد سوم فهرست نسخههای اهدایی مشکوة به دانشگاه تهران که یادش به خیر باد) از پژوهشهای پرارزش اوست. به طور مثال یاد میکنم از آنچه دربارة صریحالملک، جمالالاسلام یزدی مؤلف نامة همایون، یا رستمالحکما و مؤلفات او به طور استطرادی در فهارس خود آورده است.
دانش در زمینة گردآوری نسخههای خطی، اعم از خریداری یا تهیة میکروفیلم از نسخههای پراکنده در جهان کوششی عجیب و وسیع کرد. سه جلد فهرست میکروفیلمهای کتابخانة مرکزی که هم او آن را تألیف کرده نشانهای است از کشش سالهای دراز درین راه، و هدف. البته باید گفت که مرحوم مجتبی مینوی و استادم دکتر ذبیحالله صفا هم در تهیة میکروفیلم از کشورهای ترکیه و اروپا زحمات زیاد متحمل شدهاند و یادخیرشان نباید فراموش شود.
خدمت دیگر دانش تدوین نشریة نسخههای خطی است که کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران ناشر آن است. برای اینکه حقی از میان نرود و یادی از دانشمندی نسخهشناس به میان آمده باشد باید عرض کنم که فکر تأسیس و نشر این نشریه در سال 1336 پیش آمد. زمانی که دکتر صلاحالدین المنجد کتابشناس و دانشمند مشهور عرب، مدیر وقت معهد المخطوطات العریبه در قاهره به دعوت ایران در تهران بود و میدانیم که او خود مؤسس مجلة المخطوطات العریبه بود که هنوز هم منتشر میشود. یکی از روزها که با او و دانش در خیابان نزدیک باشگاه دانشگاه قدم میزدیم منجد به ما گفت ضرورت علمی ایجاب میکند در ایران هم نشریهای که معرف نسخههای خطی کتابخانههای کوچک و بیفهرست و اطلاعهات مرتبط با نسخهها باشد منتشر سازید تا اهل علم بدانند که در کتابخانههای پراکندة خصوصی و عمومی کشور شما چه نفایسی مخزون مانده است. این مطلب را چند روز بعد به دکتر ذبیحالله صفا که در آن اوقات رئیس ادارة انتشارات دانشگاه بود عرضه داشتیم. ایشان بیتأملی فرمود مطالبی را که میدانید مفیدست گردآورید و به من بدهید تا چاپ شود. اکنون شمارههای نشریه به دوازده رسیده است و بیگمان هفتاد درصد صفحات آن مطالبی است که از زیر قلم دانش بیرون آمده و معرفی نسخههایی است که او اینجا و آنجا دیده بوده است. ازجمله در کتابخانههای مختلف روسیه و اقمار آن و آمریکا و ممالک اروپایی. افسوس که این نشریه چندسالی است متوقف مانده است.
خدمت دیگر دانش همکاری در طرح فهرستنویسی نسخههای کتابخانههای شهرستانهاست که انجمن آثار ملی پیشین هزینههای آن را پذیرفته بود و سه جلد از آن مربوط به فهرست ده کتابخانة عمومی مشهد و رشت و همدان و چند کتابخانة خصوصی بود که در سلسلة انتشارات فرهنگ ایرانزمین منتشر شده است.
خدمت دیگر دانش مشارکت در جلسات تقویم نسخههای خطی از جمله برای کتابخانههای مجلسهای شورا و سنای قدیم و دانشگاههای تهران، همدان، و مشهد و چند جای دیگرست و باید عرض شود که همیشه در آن جلسهها، دیدهها متوجه آن بود که از زبان دانش شنیده شود آیا نسخة دیگری از نسخة عرضه شده در گوشهای از جهان هست یا نیست. اگر هست از کدام قرن است و در مقام تطبیق میان نسخة عرضه شده و آن نسخه چه تفاوتها وجود دارد تا بتوان برای ارزش مالی نسخه، معیارسنجی کرد.
دربارة توانایی شگفتآور و شکیبایی دانش در فهرستنویسی همین بس که گفته شود که فهرستهای کتابخانههای مرکزی دانشگاه تهران و عدهای از دانشکدههای آن و مدرسة سپهسالار را (که البته قسمتی با همکاری دکتر علینقی منزوی انجام شده) در مدت ده سال به انجام رسانید و پس از آن مدت شش سال در فهرستنویسی کتابخانههای ملک و مجلس و کتابخانههای خصوصی صرف وقت کرد و چون صبحها در کتابخانة دانشکدة حقوق موظف بود ناگزیر از آن بود که بعدازظهرها چه در زمستان سرد و چه در تابستان گرم کار دلپذیر خود را دنبال کند. به طور مثال مدت قریب به پنج سال معمولاً هفتهای دو سه روز بعدازظهرها از خانهاش از بالاهای خیابان یوسفآباد بود خود را با اتوبوس به خانة من در چهارراه کالج میرسانید تا به کتابخانة ملی ملک در بازار بینالحرمین برویم و خدمتی را که به معرفی و تشویق مرحوم دکتر علیاکبر سیاسی تعهد کرده بودیم به پایان برسانیم. البته بخشی از مقدمات کار با همکاری تنی چند از فضلا از جمله آقایان دکتر محمدباقر حجتی و احمد منزوی سرانجام یافت. با همین پشتکار و دلبستگی بوده است که دانشپژوه سی چهل کتابخانة بزرگ و کوچک را فهرست کرده و فهرستهای آنها را به چاپ رسانیده است.
زحمات و خدمات و تفکرات دانش در زمینة نسخههای خطی و فهرستنویسی بیگمان میتواند موضوع رسالهای در رشتة کتابداری باشد که امیدوارم روزی صاحب وقوفی به این نکته عنایت کند.
گفتیم خدمت گرانقدر دیگر دانش تصحیح و طبع متون کهن است. کوشش او همواره درین زمینه بر آن بوده است که نایابها، ناشناختهها، گمشدهها، و بالاخره مؤثرها را چاپ کند. او با ذهن گوهرشناس و دانشیجوهر خود توانسته است متونی را که حاوی آراء و عقاید فیلسوفان و متکلمان، اقوال و مقامات صوفیان و عارفان، مسائل و آثار ریاضیدانان و منطقیان، منشئات و مکاتبات مترسلان و دبیران، وقایع و حوادث مضبوط توسط مورخان و وقایعنگاران است، حتی رسالهها و مقامهها و خطابهها و سندهایی نظیر طاووسخانة اصفهان، تعداد قشون ایران در عهد شاه سلطانحسین، عطرنامة علائی، قوسنامه و بازنامه، اسب نوبتی بر در کاخ ابومسلم، نامة آلفتهها به آشفتهها، کتاب شویان را به چاپ برساند که از هر یک نکتهای تاریخی یا مطلبی اجتماعی به دست میآید.
برای اینکه گوناگونی و دامنة گستردة کارش را نموده باشم درین فرصت کوتاه ناچارم نمونهشمار و فهرستوار مقداری از چاپکردههای برجستة او را برشمارم:
در معارف اسلامی (فقه و کلام و حدیث و ملل و نحل و فلسفه و حکمت): النکت الاعتقادیة، معتقد الامامیة، کسر اصنام الجاهلیة، النهایة، مختصر نافع، بحر الفوائد، النجاة، حکمت اشراق ریزی، شرح شهاب الاخبار، جام جهاننما یا ترجمة تحصیل بهمنیار (با همکاری دانشمند گرامی آقای عبدالله نورانی).
در منطق: تبصرة ساوی و رسائل متعدد از عدهای دانشمندان پیشین. گرانتر و جهانیتر از همه مجموعة سهجلدی المنطقیات فارابی است که در سالهای اخیر موفق به انتشار آن شده است.
در علوم و فنون: رسائلی از خواجه نصیر، دو رساله در آثار علوی، الاسرار و سرالاسرار رازی، تجارب شهریاری، یواقیت العلوم، نوادر التبادر.
در پزشکی: مفتاح الطب و دو بخش ذخیرة خوارزمشاهی.
در عرفان و تصوف: روزبهاننامه، آثار درویش طبسی، مناقب الصوفیه.
در اخلاق و سیاست: اخلاق محتشمی، اخلاق ظهیری، الادب الوجیز، اخلاق نیشابوری، تحفه.
در تاریخ: بخشهای اسماعیلیة جامعالتواریخ و زبدةالتواریخ، مکاتیب رشیدالدین فضلالله همدانی، تاریخ الوزراء قمی.
برای اینکه بدانید اکنون چه میکند ترجمة قدیم الاحکام السلطانیة ماوردی (با همکاری چنگیز پهلوان)، نهایة العرب، بستان العقول زنگی بخاری، مجمل الحکمه (ترجمة رسائل اخوان الصفا)، مقامات بایزید بسطامی، فهرست نسخههای خطی کتابخانة مجتبی مینوی را زیر چاپ دارد.
دانشپژوه به مناسبت خدمات درخشان علمی در سال 1348 که پروفسور فضلالله رضا رئیس دانشگاه بود به مرتبت دانشیاری دانشگاه برگزیده شد و چندی نگذشت، آنکه استاد بود، پیش از آنکه بازنشسته شود عنوان استادی یافت. اما او تدریس دانشگاهی را در چند رشته حدود ده سال پیش از آن آغاز کرده بود و در این سالهای دراز در دانشکدة الهیات و معارف اسلامی و ادبیات و علوم انسانی درس میگفت و خوشبختانه هنوز هم دانشجویانی چند از محضر پربرکت او بهرهمندند.
ناگفته نمیتوان گذاشت که گوشهای از کوشش دانش در برگزیدن بعضی از متون پیشین برای چاپ، ارزشمندی زبان فارسی پرمایة آنها و احتواء هر یک بر مقداری کثیر از واژههای نایاب و فراموششدهای است که همگی معشوقکان دانشپژوهند. طرفهتر آنکه هرچه دیرینگی و کهنی آنها بیش باشد برای او پسندتر و بیشبهاترند. او همیشه به تأکید گفته است که با به دست آوردن اینگونه نوشتهها و تازه ساختن واژههای دیرینه در زبان کنونی، بر غنای زبان افزوده خواهد شد و در ساختن واژگان معادل برای مفاهیم جدید میتوان از آنها سود جست.
از شما بزرگواران که بردباری کردید تا یادداشتم به پایان برسد سپاسگزارم. امیدوارم همگی برای تندرسی و شادکامی این دانشمند کممانند که نامش در زمینة پژوهشهای ایرانیان جهانی شده است به درگاه پروردگار دعا کنید. »
و قدرت الله پیشنماززاده سخنران بعدی بود که دربارۀ علاقه استاد به کتاب صحبت کرد:
« کتاب هرگونه نوشتهایست که مقصودی رابرساند…ودرصفحه آغازین جلد 3 فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران آورده که برکتبیه گنجینه کتابهای مقدس 2500 سال قبل از میلاد مسیح نوشته اند “داروی جان ها”.
خانه اش در خیابان وزرا کوچه بیستم کوی گلبرک در دو طبقه پر از کتاب بودک.ناره های حیاط و حیاط خلوت هم جعبه های پر از یاداشتها و سیاهه ها و خبرها و کپی های نسخه ها و کتابها بود همه کتابهای این خانه به مجموعه استاد مجتبی مینوی پیوست و6 هزارشماره آن کتابخانه رابه خود اختصاص دادو گنجینه دانش پژوه نام یافت. او این دوستان نزدیکتر از جانش رابه جامعه فرهنگی ایران اهدا نمود .
کتاب آوری برای دانش پژوه حال وهوای خاصی داشت ، از یک موضوع کتابها در زبانهای عربی، آلمانی، فرانسه، انگلیسی و فارسی. حتی چاپهای مختلف کنار هم می آمد. دانش پژوه به متن فارسی یا عنوانی از متون کهن میرسید، رسا و شیرین و باصدای بلند می خواند، همواره طنین آن دکلمه با من همراه است و با خود زمزمه می کرد الکتاب بستان العلما…علم باشد کلید گنج وجود …علم باشد خلاصه المقصود
آموزه گفتارهایش درباره کتابشناسی و انواع و تقسیم علوم و منطق و سفارش به کتابداران و فهرست نگاران در دانستن این علوم به همه جا راه یافت .در گفتارهایش در متون از هر موضوعی که بود از کند وکاو تاریخی در آن فارغ نبود. نکته های تاریخی در مقدمه ها و مقالاتش عنوانی بارز است
در استنساخ متون نسخ خطی تاکید داشت که نامفهوم در برداشت خبر ترسیم وتصویر شود که استنباط درست آن پس از مطالعه تطبیقی و سنجشی با تعلیقات و گزارش بیاید.
همواره سفارش داشت که به اصل نوشته بنگرییم نگارنده آنرا بیابیم و به اندیشه او پی ببریم. از گزیدهها، گلچین ها، سرگذشت ها ،نامه ها ،سندها،.فرامین.اجازه ها، یادداشتها و حتی از حواشی دور نمانیم. از روی هم گذاردن همین آگاهیهاست که کتابهای کلان تاریخ و آرای علمی وکتابشناسی های بزرگ پدیدار میگردد
به زبان فارسی وگویش آن علاقه باطنی داشت و گسترش زبان فارسی را در تصحیح ومعرفی سر چشمه های بنیادی جهت پر بار کردن این زبان می دانست
از این خاطر بود که در پایان هر کتابی با هر موضوعی ازدرج فهرست واژه های فارسی دریغ نداشت کلمات فارسی .اصطلاحات .مشاغل .صفحاتی از فهرستهای پایانی کتاب را به خود اختصاص میداد. شیفتگی او به مباحث فلسفی از نوشته هاو تصحیحاتش پیداست.
گاهی دایرهالمعارفگونه سخن و مقاله داشت.مقدمه وتصحیح بر منطقیات فارابی. نجات ابن سینا. آثارصدرای شیرازی ، اخلاق محتشمی، شرایع الاسلام و مختصرالنافع علامه محقق حلی، نهایه شیخ طوسی ، تصحیح نسخه های چند دانشی و طبی. در همه جا سخت در یافتن واژه های فارسی جهت جایگزینی مفاهیم علمی وفرهنگی و مدنی جدید و غیر فارسی بود
در ترتیب و شکل کتاب دل به سلیقه و انتخاب ایرج افشار داشت .مجله آینده را با شوقی ورق میزد، بعضا تصاویر پشت جلدش را در زاویه نگاهش قرار میداد. نمیدانم چرا گاهی چشمانش از این نگاه پر از اشک می شد. سفارش دکتر غلامحسین صدیقی را مکرر تکرار میکرد مجلات بخوانید تا به نظر دیگران پی ببرید.
باری بسیاری نوشته هاو یاداشتهایش به دانشگاه هاو کتابخانه های بزرگ جهان راه یافت. واین بود که افشار نوشت دانش پژوه دانشمند و فهرست نگار جهانی.
در بستر بیماری بود که رسایل اخوان الصفا ازچاپ درآمد. مجلدی رابرایشان بردم با زحمتی نشست و کتاب را نگاه کردو به سختی لبخندکوتاه و بی رنگی بر لبانش نشست.
پس از در گذشت ایشان درمیراث مکتوب دستورالجمهور ودر مرکز نشر دانشگاهی آثار خطی در موسیقی و در بنیاد موقوفات افشار بیست وپنج جستار به زیور طبع آراسته گردید .
فرخ امیر فریار درجهان کتاب در خبر در گذشت او نوشت .احاطه اش در فلسفه. منطق. ادبیات. الهیات.ونیز علوم قدیم یادآور دانشمندان بزرگ قرن گذشته اروپا بود.
به دکتر یحیی مهدوی وزریاب خویی ارادتی فاضلانه داشت.
در مکاتبات با نویسندگان و اندیشمندان دیگر کشورها دکتر احمد تفضلی را فرا میخواند.
هرکه ما را کند به نیکی یاد
یادش اندر جهان به نیکی باد»
و سرانجام فرزند استاد، دکتر محمد دانش پژوه از حاضران و سخنرانان و برگزار کنندگان این مراسم سپاسگزاری کرد.
و در پایان مجلداتی از سوی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار توسط دکتر سید مصطفی محقق داماد به دکتر محمد دانش پژوه اهدا شد.
یکی دیگر از بخشهای این برنامه پخش فیلمی مستند از محمد تقی دانش پژوه بود.
و سپس حاضران برای بازید از کتابفروشی آینده در محل ساختمان کانون زبان فارسی از بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار رفتند.