شب سرایندۀ « ای ایران» برگزار شد
غروب روز یکشنبه 27 مرداد ماه شب « حسین گل گلاب » بود که به عنوان صد و بیست و هشتمین شب مجله بخارا با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در کانون زبان فارسی برگزار شد.
علی دهباشی در آغاز ضمن خوشامدگویی از طرف مجله بخارا و دیگر برگزارکنندگان این مراسم ، از دکتر گل گلاب چنین یاد کرد:
« امشب برای بزرگداشت و یادکرد شخصیتی گرد هم آمدهایم که در چندین زمینه آثار بسیار ماندگار و درجه اولی را از خودش به جا گذاشته است. در حوزههای گوناگون، در گیاهشناسی یگانه بود که هنوز آثارش مورد مراجعه است. در زمینۀ شعر از شاعران خوب زمانۀ ما بود. و از اعضای بسیار مؤثر فرهنگستان ایران. تصنیفها و سرودهایی که ساخت ماندگار است و بسیاری او را فقط به خاطر تصنیف مشهورش که زمزمهگر هر ایرانی است میشناسند.

خودش در این باره میگوید: چيزهايي را به عنوان سرود ساختهام. شعر به آن معني كه نيست. موسيقي را با كلنل علينقيخان وزيري كار كردم. خودم، اول تار ميزدم. در 1303 به كلاس كلنل رفتم و بعد با او همكاري ميكردم. در آن زمان كساني بودند كه براي ساختههاي كلنل ترانه ميساختند، اما من چون هم با شعر و هم با نت آشنا بودم، توانستم با كلنل مدت زيادي كار كنم. بيشتر سرودهاي حماسي و ميهني ميساختم. كلنل آدم بزرگي بود، و در موسيقي ايراني كار كرده بود. ميخواست آن را تثبيت كند بعد ديد كه كار بسيار مشكلي است. سه چهار سالي به فرنگ رفت و آنجا حسابي كار كرد. بعد به ايران بازگشت. بجز سرودهاي حماسي چندتايي كار ليريك براي كلنل ساختم 20 تا اپرت و چند تا تصنيف عاميانه. بعضي از آنها را «روحانگيز» خواند. بعد از جنگ، انجمن كلنل تا حدي از بين رفت. ايران اشغال شد. سربازهاي روسي، آمريكايي و انگليسي به ايران آمدند. يك روز در 1323 از خيابان هدايت رد ميشدم. يك سرباز آمريكايي، يك بقال ايراني را كتك ميزد. خيلي ناراحت شدم. به انجمن موسيقي خالقي رفتم و بياختيار چيزي درست كردم. خالقي براي آن آهنگ ساخت. شد همان سرود معروف «اي ايران« كه بنان آن را خواند. بيشتر سرودهاي حماسي ساختهام. يكي از آنها همان سرود «آذرآبادگان» است. آن هم تحت تأثير حمله خارجيها بود.” »
پس از آن، کامران فانی به عنوان نخستین سخنران از گل گلاب گیاهشناس حکایت کرد:
« وقتی آقای دهباشی به من تلفن کردند و گفتند که این بار شبهای بخارا مربوط به استاد حسین گل گلاب است و از من خواستند تا در این جلسه شرکت کنم البته به عنوان مستمع. من گفتم حتماً خواهم آمد. چون من شاگرد ایشان در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بودم. و خاطرات خوشی از کلاس درس و محضر گرم و صمیمی و به یاد ماندنی استاد گل گلاب داشتم. تأثیر عمیقی روی من گذاشت و کمابیش مسیر زندگی مرا عوض کرد.
استاد گل گلاب چهرهای با جنبههای بسیار گوناگون بود.جنبهی هنری ایشان البته بسیار شناخته شدهتر است، برای این که در سرودها و شعرهای ایشان منعکس است و در صدرشان هم سرود « ای ایران، ای مرز پرگهر» است. حتی همین یک اثر هم کافی بود تا نام و یاد ایشان در دل و جان ایرانیان همواره پایدار بماند. فکر میکنم دربارۀ این موضوع در این جلسه سخن بسیار خواهند گفت. ولی من به جنبههای دیگر شخصیت ایشان میپردازم و سعی میکنم برخی از خاطرات آن سالها را هم بتوانم نقل کنم.
آن سه جنبه دیگری هم که من میخواهم روی آن تأکید کنم، یکی نقش اساسی مرحوم گل گلاب در ترویج علم در ایران بود. یعنی ایشان با تألیف و تدریس علوم طبیعی و در صدرشان گیاهشناسی، سالها در واقع از دبیرستان تا دانشگاه زمینۀ آموختن علوم جدید را به ما یاد دادند. و در کنار آن آثار دیگر ایشان بود که همچنان در حوزۀ زبان علم بود. و این خیلی مهم است چون ایشان عضو فرهنگستان اول هم بودند. بیتردید نقش بزرگی در ساختن اصطلاحات و واژهسازی داشتند و چون ذوق هنری و شم شعری هم داشتند ، پیشنهادهای ایشان که امروزه برای ما واژههای خیلی عادی و روزمره است جایگزین واژههای فرنگی یا واژههای صعبالتناول عربی شد که اشاره خواهم کرد، و بالاخره به منش و شخصیت ایشان به خصوص در کلاسهای درس.

استاد گل گلاب در مدرسه علمیه درس خواندند، احتمالاً دورۀ دبستان و سیکل اول. مدرسه علمیه مدرسهای بود که ناظمالاطباء نفیسی، پدر سعید نفیسی، تأسیس کرده بود. من فکر میکنم از همان جا این رشتۀ الفتی که استاد گل گلاب با رشتۀ پژشکی داشتند آغاز شده بود. بعد ایشان به دارالفنون رفتند. دارالفنون آن موقع دارالفنون زمان ناصرالدین شاه نبود، خیلی سطحش آمده بود پایین. ولی در کنار دارالفنون مدرسۀ طب دارالفنون بود که البته پیشرفتهتر بود و به آن بیشتر میرسیدند و ایشان کمابیش با آنجا هم آشنا بود. نمیدانم چقدر ایشان درس پزشکی خواندند ولی به احتمال زیاد، یا لااقل آنجور که ما یادمان است، ایشان مدتی در واقع علاقمند بودند که رشتۀ پزشکی را ادامه بدهند و در همان سالها البته تدریس هم میکردند ولی بعداً فکر میکنم نظرشان تغییر کرد و برگشتند به دانشکده حقوق و علوم سیاسی. از آنجا لیسانس هم گرفتند ولی آن را هم دنبال نکردند. رشتۀ مورد علاقۀ ایشان همان بود که بعداً سالها در رشتۀ گیاهشناسی دانشگاه تهران ، دانشکده پزشکی و داروسازی ادامه دادند.
به هر حال استاد گل گلاب، همانطور که گفتم، همواره به یک نحو با پزشکی ایران رابطه داشته، ایشان استاد ممتاز دانشکدۀ پزشکی تهران هم بودند. وقتی که دانشگاه تهران در 1313 تأسیس شد ایشان به اضافۀ چند نفری دیگری که قبلاً کار کرده بودند در حوزههای علوم طبیعی، با دادن یک رساله به دانشگاه عنوان دکترا گرفتند و استاد دانشگاه شدند. و از آن پس همواره تا سال 1344 که سال اجباری بازنشستگی استادان قدیمی بود ایشان هم بازنشسته شدند، پس از نزدیک به چهل سال.
کتابهایی که استاد گل گلاب در حوزۀ ترویج علم نوشتند، سه جلد کتاب جغرافیا بود. علاقهشان به جغرافیا و جغرافیای طبیعی همواره ادامه داشت. ولی به هر حال کار مهم ایشان مجموعه کتابهایی بود که دربارۀ علوم طبیعی،یعنی گیاهشناسی، جانورشناسی، زمینشناسی را برای دبیرستانها تألیف کردند. ایشان تقریباً 9 دوره کتاب را در آن سالها، سالهای 1312-1310 تألیف کردند که کتاب دبیرستانهای ایران بود. بعد ایشان به دانشگاه رفتند. یعنی به طور رسمی. چون ایشان زمانی هم که در مدرسه طب بودند، در آنجا هم تدریس میکردند. و در آنجا کتاب گیاهشناسی را نوشتند. این کتاب در واقع کتاب کلاسیک گیاهشناسی رشتۀ پزشکی بود. رشتۀ پزشکی در سالهای اول و دوم معمولاً علوم پایه را درس میدهند، فیزیک، شیمی، گیاهشناسی، جانورشناسی. و در واقع این کتابها دانشجو را آماده میکرد ، برای اینکه وارد رشتۀ خاص پزشکی بشود. بعد از این، یک کتاب دیگر بود که این بار ترجمه کردند، آن هم از زبان روسی. استاد گل گلاب چندین زبان را به خوبی میدانستند؛ انگلیسی، فرانسه، روسی و لاتین . من یادم هست که سر کلاسها اغلب معادل لاتین گل و گیاهها را ذکر میکردند و میگفتند ما برای معادل فارسی آنها باید با توجه به اصطلاج لاتینشان تصمیم بگیریم که چه معادل فارسی برای آنها به کار ببریم. بنابراین ایشان علاقمند بودند. در هر صورت در سال 1335 کتابی به زبان روسی درآمد در مورد جغرافیای طبیعی ایران. کتاب عجیبی بود. یعنی تا آنجا که من یادم هست این کتاب سیر جغرافیای ایران را شاید از میلیونها سال پیش تا زمان ما بررسی میکرد.در آنجا رستنیها، حیوانات، سنگها، مجموعهای بود از تمام اینها که ایران را در طی دورانهای زمینشناسی ساختهاند، شاید از میلیونها سال پیش . این کتاب، کتابی بود که تقریباً ما نظیرش را نداشتیم. ایشان آنقدر به این کتاب علاقمند بود که بلافاصله وقتی کتاب منتشر شد آن را از روسیه خواستند و شروع به ترجمه کردند و دانشگاه تهران این کتاب را چاپ کرد. اما مهمترین کتابی که من خوب یادم هست، چون من سال اول بودم، در رشتۀ پزشکی کتاب « گیا» بود. گیا بدون « ه» که در قدیم هم در شعر فارسی به کار میرفته ، یعنی مجموعۀ گیاهان. یعنی کتابی که شما مشخصات ظاهری و طبیعی گیاه را توصیف میکنید تا بتوانید آن گیاه را تشخیص بدهید. این کتاب حاصل بیش از چهل سال تحقیق و تتبع استاد گل گلاب در حوزۀ گیاهشناسی بود. من فکر میکنم سال چهل و یک چاپ شد چون سالی بود که من رفتم به دانشگاه . کتابی است مصور و خیلی هم فشرده. ولی کتابی است که واقعاً نشان میدهد اسم و نام گل گلاب چقدر مسما بوده برای این کتاب. چون روح لطیف ایشان هم با گل و گیاه هم نوا بوده. به هر حال این کتاب آخرین کار مهم استاد بود در حوزۀ ترویج علم.

اما کتابهای دیگر ایشان. من آن قسمتی را که دربارۀ زبان است در آخر میگویم. کمی از سر کلاس ایشان من بگویم. بیش از چهل سال تمام دانشجویان رشتۀ پزشکی دانشگاه تهران در سال اول درس خود را با کلاس گیاهشناسی استاد گل گلاب شروع میکردند. درسش گیاهشناسی بود ولی در کنارش خیلی چیزهای دیگر بود. دانشجویان جز گیاهشناسی بسیار چیزهای دیگری در کلاس از استاد گل گلاب میآموختند، در واقع ادب و فرهنگ و تاریخ را در این کلاسها میآموختند. من هم در واقع علاقهام به این رشتهها بود. من مطلقا علاقهای به رشتۀ پزشکی نداشتم. ولی در آن زمان رسم بود و شاید الأن هم باشد که در هر شهرستان حتماً یک نفر از دانشآموزانش باید در رشتۀ پزشکی دانشگاه تهران قبول میشد. من هم از بد حادثه قبول شدم ولی علاقهای به ادامهاش نداشتم و در حقیقت هم ترک کردم و به رشتۀ ادبیات که مورد علاقهام بود آمدم. ولی در کلاسهای استاد گل گلاب بود که حس کردم که یک استاد رشتۀ پزشکی ـ در آن موقع هم ما به ایشان دکتر گل گلاب میگفتیم ـ میتواند انسان را در حوزههای مختلف، از جمله حوزه ادب و زبان هم ببرد و در واقع پزشکی فقط مداوا نیست . مضافاً ایشان همیشه در سر کلاس سعی میکردند تاریخچه و گذشته خیلی چیزها را بگویند، از جمله دانشکده پزشکی که ما در آن بودیم که دانشکده دانشگاه تهران هم بود. ایشان سوابق این دانشکده را از زمان دارالفنون تا زمان خودشان خیلی دقیق بیان میکردند. درس ایشان خیلی درس شیرینی بود و با مثالهای بسیار مؤثر و به یادماندنی ادامه پیدا میکرد. مثالی را بگویم. وقتی به داروها و گیاههای سمی رسیدند که تدریس کنند، ایشان در پاسخ به این سئوال که سم چیست، گفتند این سم همه چیز است. یعنی هر چیزی سم است، فقط بستگی به مقدار مصرفش دارد. اگر شما یک میلیگرم سیانور بخورید درجا کشته میشوید، اگر یک بشکه آب هم بخورید میمیرید. هر دوی آنها سم است فقط مقدارشان مهم است. یعنی در اینجا کمیت کیفیت را تعیین میکند. بنابراین نگویید سم چیه، بگویید چه مقدار از آن ماده مصرف میشود. هر مادهای از یک حدی، حد مجازش که تجاوز کند تبدیل میشود به سم. به این ترتیب کل مسئلۀ سمشناسی را برای ما روشن میکردند. من آن موقع همانطور که گفتم خیلی علاقه داشتم به تاریخ پزشکی تا علم پزشکی. همان سالهای اول. خیلی هم از ایشان سئوال میکردم که در آن دورهها، در سالهای دارالفنون و مدرسۀ طب قبل از دانشگاه چه کتابهایی را میخواندند و خیلی دلم میخواست که آن کتابها را ببینم، کتابیهایی را که مثلاً صد سال قبل در رشتۀ پزشکی تدریس میکردند. خیلی علاقه نداشتم به زمان حاضر خودمان. ایشان کتابهای زیادی به من معرفی کرد. هنوز هم یادم هست که کتاب شلیمر را ایشان معرفی کردند شلیمر پزشک دارالفنون بود در زمان ناصرالدین شاه و معروف بود به شلیمر، حکیم فلاماندری. فلاماندر که بخشی است از بلژیک و هلند امروزه. و ایشان بیست سی سال در ایران بود و تدریس پزشکی میکرد.شلیمر کتابی دارد با عنوان فرهنگ پزشکی که در زمان ناصرالدین شاه چاپ شده و چاپ قشنگی هم دارد. ایشان گفت اگر میخواهی این کتاب را ببینی، برو به کتابخانه. کتابخانه دانشکده پزشکی هم کتابخانۀ دارالفنون بود، یعنی تمام کتابهای کتابخانۀ طب دارالفنون منتقل شده بود به کتابخانۀ دانشکدۀ پزشکی و بقیۀ کتابهای دبیرستان دارالفنون هم در آن زمان آمده بود به کتابخانۀ ملی.ولی من اغلب میرفتم به دانشکدۀ پزشکی و آن کتابهای قدیمی را میخواستم بیینم که در سالهای 1860 و 1870 دانشجوهای ایرانی چه کتابهایی را برای اولین بار میخواندند و در واقع با طب جدید آشنا میشدند. در تمام این چیزها استاد گل گلاب را یک جور مظهر سنت گذشتۀ خودمان میدیدم که در مقابل من هست. و از این نظر بود که به عنوان یک چهرۀ فرهنگی خیلی تأثیر روی ما میگذاشت.
یک کار مهم استاد گل گلاب که مغفول هم مانده ، نقش ایشان در ساختن واژههای علمی به زبان فارسی است. میدانید در زمان رضا شاه که ما با تمدن مدرن به طور جدی داشتیم آشنا میشدیم بسیاری از واژههای خارجی در کتابها به همان صورت میآمد . تصمیم گرفته شد که فرهنگستان زبانی درست بشود و معادل فارسی را برای این اصطلاحات خارجی و اصطلاحات خیلی مشکل عربی واژه متناسب فارسی پیدا کنند. و آقای گل گلاب این کار را شروع کرده بود. وقتی کتابهای دبیرستانی را در حوزۀ علوم طبیعی مینوشت، سعی میکرد برای این اصطلاحات معادلهایی در زبان فارسی پیدا کند و بعداً که فرهنگستان تأسیس شد بلافاصله ایشان عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان ایران شد. شغل دیگری هم که در فرهنگستان داشت ، سرپرست و ریاست فرهنگستان هم به عهده داشت. در طی آن سالها شاید نزدیک به هزار واژه ساخته شد. واژههایی که امروز خیلی عادی است. مثلاً آن موقع بلدیه و نظیمه و عدلیه میگفتند حالا شهرداری، شهربانی و دادگستری میگویند. در کنارش هم که واژههای علمی بود. حدود 100 تا 150 واژۀ گیاهشناسی هم در اینجا وجود دارد که به احتمال زیاد از ساختههای خود استاد گل گلاب است. آن موقع حتی در دورۀ خود ما که به پرچم اتامین میگفتیم. یا پتال میگفتیم به گلبرگ. و معرفهالتبات میگفتند که تبدیل شد به گیاهشناسی. ولی از همه جالبتر اصطلاحات صعبالتناول عربی بود. اصطلاحی بود به نام بارزالتناسل، این همانی است که ما امروز میگوییم پیدازادان. مخفیالتناسل بود که میشد نهان زادان. یا اصطلاح دیگری بود که من یادداشت کردم ، عریانالبذور، یعنی بازدانگان. بذور که جمع بذر است ، عریان هم که یعنی باز. و یا مستورالبذور یعنی نهان دانگان. مجموعۀ این اصطلاحات وقتی کم کم به کار رفت، نقش مرحوم گل گلاب نقشی اساسی بود در این زمینه. ایشان با شم زبانی که داشتند با علاقهای که به شعر داشتند، علاقهای که به زبان فارسی داشتند و همچنین تسلط ایشان بر چند زبان، میتوانستند معادلهای خیلی خوبی پیدا کنند. مرحوم گل گلاب در فرهنگستان دوم هم عضو بودند. ولی فرهنگستان دوم اصولاً کارنامۀ خیلی درخشانی نداشت. شاید آخرین کتابی هم که ایشان نوشته تاریخچۀ فرهنگستان دورۀ اول است.

در واقع مجموعۀ اینها به ما میگوید که استاد گل گلاب چه نقش اساسی در ترویج علم در ایران، در زبان علم در ایران داشتند و این اثری است که همیشه باقی میماند.سخنان من تنها گوشههای بسیار کمی از کارنامۀ پربار استاد گل گلاب بود. یاد و خاطرۀ ایشان همواره پایدار بماند.»
سپس نوبت به دکتر علی غضنفری رسید تا دربارۀ سرود « ای ایران» سخن بگوید:
ذکر این نکته ضروریست که استاد گل گلاب یک باره و ناگهانی به سرودن این قطعه نپرداخته است. به قول شاعر اتریشی، اشتفان سوایگ، یک ادیب و یک هنرمند بیست و چهار ساعت روز در خدمت ادب و هنر است و به اینها و ایجاد یک اثر میاندیشد، منتهی تراوشها و باروریها در یک لحظه بیرون میریزند وخلق میشوند.
دربارهی سرود ای ایران نیز چنین است. مگر میشود بگوییم استاد گل گلاب برای خودش فارغ از آنچه که درباره وطنش بوده راحت زندگی میکرده و یک باره دیده که یک سرباز کشور بیگانه به بقالی توهین میکرده و با سیلی به او زده و درست در همین بزنگاه استاد متأثر و ناراحت شده و این سرود را تحریر کرده است.
ماجرا هر چه باشد مهم نیست، گرچه این واقعه را خانم هما گلاب رد کرده و در فیلم مستند «مرز پرگهر»، ساختهی هومن ظریف هم به آن اشاره کرده است.
در فکر و ذکر استاد گل گلاب و سایر کسانی که چنین سرودهایی سرودهاند، دایم عزت و سربلندی و افتخار ایران و ایرانیان موج میزده، حال کجا و کی این امر تبدیل به یک اثر برای دیگران میشود، کسی این زمان و مکان را نمیداند و نمیشناسد.
ترانه مرغ سحر گرچه یک سرود ملی نیست، ولی ببینید چند خوانندهی معروف آن را اجرا کردهاند. من در چندین کنسرت خوانندگان مطرح کشور که شرکت کردم، آخر کار مردم فریاد میکشیدند، مرغ سحر، مرغ سحر، درست مانند ای ایران که استاد فرهاد فخرالدینی در پایان کنسرتها رو به مردم میایستادند و ارکستر هم سرود ای ایران را مینواخت و مردم سرود ملی را میخواندند.

این پرسش را از خویش بکنیم که چرا چنین است؟
احساسات مردم در آن لحظه برانگیخته میشود و بیادشان میافتد همهی آنچه که در سرود و واژههای آن نهفته است، بپا میخیزند و احترام میگذارند، هم به سرود و هم به سرایندهی آن و سرود را میخوانند. من کشوری را سراغ ندارم که مانند ایران، یک سرود ملی این سان مورد توجه و احترام باشد و این گونه مردم با آن عجین باشند. برخی تنگ نظران ایراد میگیرند که چرا عدهای در هنگام شنیدن این سرود بپا میخیزند. این بدیهی و طبیعی است که انسان برای احترام بپا میخیزد، درست مثل اینکه فردی وارد مجلسی شود و دیگران به احترام وی از جا بلند میشوند.
در سرزمینهای دیگر قهرمانان ملی وجود داشتهاند و برایشان سرود هم ساخته شده یا خود این قهرمانان ملی اثری باقی گذاشتهاند که مورد توجه مردم است، لیکن نه با این نکو داشت بیمانند که در ایران در باب سرود «ای ایران» شاهد هستیم.
برای ویلهلم تِل قهرمان ملی سوییس شعرهای فراوان گفته شده ولی سرود ملی نیستند.
خوزه مارتی، قهرمان ملی کوبا شعر زیبای سوری سفید (Rosa Blanca) را سروده که در مدارس کوبا و اسپانیا دانش آموزان آنرا گهگاه میخوانند، ولی سرود ملی نیست.
نکتهی جالبی که باید به آن توجه داد اینست که آهنگ و متن سرودهای پرچم ممکن است به دلایلی تغییر یابند، در حالی که سرودهای ملی ثابت هستند. در کنار این نکته ممکن است برخی به سرود پرچمی یا سرود پرچم خودشان اعتراض داشته باشند که برای نمونه این امر را دربارهی سرود پرچم آلمان بعد از جنگ جهانی اول شاهد بودیم.
ماجرا چنین است:
شعر سرود پرچم آلمان از شاعریست به نام Fahllersleben که در سال 1841 سروده شده است:
سرودِ آلمانها
آلمان، آلمان، فراتر از همه چیز،
فراتر از همه چیز در دنیا،
و همواره در پاسداري و پایداري
برادروار متحد میماند.
از ماس تا مِمِل،
از اِتش تا بلِت
فراتر از همه چیز در دنیا!
آلمان، آلمان، فراتر از همه چیز،
زنانِ آلمانی، وفاي آلمانی،
شرابِ آلمانی، سرودِ آلمانی،
نواي کهن زیباشان مرا،
همچنان پایدار نگهدارند،
ما را در همهي عمر
در کار نیک به وجدآورند،
زنانِ آلمانی، وفاي آلمانی،
شرابِ آلمانی، سرودِ آلمانی،
اتحاد، مساوات، آزادي
براي سرزمین پدري، آلمان!
بیایید براي آن، همه با هم تلاش کنیم
برادروار، جان برکَف!
اتحاد، مساوات، آزادي
پشتوانهي خوشبختیاند:
در برقِ این خوشبختی شکوفا شو،
شکوفا شو، سرزمین پدري، آلمان!
این سرود از سال 1922 سرودِ ملی آلمان شد. در رایشِ سوم تنها بند اول آن خوانده میشد. پس از سرودِ هانس وِزِل در دوران نازیها، درسال1952 فرمان داده شد که در مراسم رسمی تنها بند سوم آن خوانده شود و درنهایت با اتحاد دو آلمان (شرقی و غربی) درسال1990، در دوران صدراعظمی هِلموت کُهل، بند سوم آن درسال1991 بهعنوان سرود ملی آلمان اعلام شد.
بسیاری از بانوان آلمانی از اینکه از زن آلمانی و شراب آلمانی سخن گفته می شود انتقاد کردند.
نیچه به سرود و اینکه سرود ملی است سخت خرده گرفت، بهویژه بخش: «آلمان فراتر از همه چیز»، را دیوانهترین شعارِ دنیا اعلام کرد. توخولسکی، شاعر و طنزپرداز آلمانی نیز در سال1929 در واخواستی شدید آن را بیتِ دیوانهکنندهی یک شعرِ گزافگو نامید. درسال1937 هیتلر از این شعر دفاع و آنرا سرودِ بزرگِ شور و اشتیاق نامید و دوسال بعد، پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، این نظریه که ابیات سرود بوی سرمایهداری میدهند را رد کرد. در سال 1991 و نیز درحال حاضر به این انتخاب خرده میگیرند (مقالهی مجلهی اشپیگل در24 ژوئن 2006).
در پایان اشاره کنم که سرودهای ملی دارای پیام هستند و این پیام را نباید فراموش کرد. اینکه ما لحظه در هنگام نواختن سرود احساساتی شویم و بعد پیام سرود را فراموش کنیم، کاریست ناپخته و فقط برخاسته از شور و شوقی آنی.
پیام سرود ای ایران اینست که میگوید: دور از تو اندیشهی بدان، یعنی نخواهیم گذاشت اندیشهی بد بر این سرزمین حاکم شود و یا اینکه:
ای … دشمن ار تو سنگ خاره ای، من آهنم. یعنی در برابر دشمنان این مرز و بوم به خاطر پاس داری از دین و آیین و سرزمینم سراپا ایستادهام، پرقدرت و با صلابت، یعنی اینکه ما به دنبال آرامش و صلح و دوستی هستیم و نه در پی دشمنیها.
در ترانه مرغ سحر هم چنین است: ظلم ظالم، جور صیاد. یعنی نمیگذاریم جو و ستم بر ما حاکم شود و باز هم به دنبال آرامش، دوستی و صلح هستیم. در سرود سمفونی خلیج فارس هم چنین است: تنب بزرگ، تنب کوچک، ابوموسی، تربت پاک جبینم. یعنی این سه جزیره عزیر ما هستند و یا: آنکه آزادت نمیخواهد مباد، آنکه آبادت نمیخواهد مباد. یعنی ما تو را ای سرزمین نازنین آزاد و آباد میخواهیم که باز هم پیام آبادانی، عزت و بزرگی را بازگو میکند.
تأکید میکنم نباید این پیامها را فراموش کرد و فقط لحظهای احساسی را با شنیدن اینها سپری کرد و سپس همه را فراموش کرد.
و سپس دکتر مهدی فیروزیان به توصیف چگونگی سرایش تصنیف و آهنگ « ای ایران» پرداخت:
« ترانة بلندآوازة ای ایران را همگان با نام خوانندة آن غلامحسین بنان میشناسند و کسانی که با موسیقی ایرانی آشنایی بیشتری دارند نام آهنگساز چیرهدست آن روحالله خالقی را نیز به یاد میآورند. اما شاید شماری اندک از کسانی که ای ایران -یا دستکم بخشی از آن- را از بر هستند، نام ترانهسرای آن را بدانند؛ و باز از میان آنان که حسین گلگلاب را به نام میشناسند، اندکاند کسانی که با زندگی و کارهای او آشنا هستند. از اینرو شایسته است که در اینجا کوتاه و گذرا از دکتر حسین گلگلاب و توانمندیها و دستآوردهای زندگی پربارش یاد کنیم. او فرزند مهدی مصورالملک نقاش نامی روزگار قاجار بود و با هوش و ذوقی سرشار، در چند رشته از دانش و هنر توانایی داشت:

1- موسیقی: نوازندگی تار و سهتار را نزد میرزا حسینقلی و درویشخان آموخته بود و پس از گشوده شدن مدرسۀ وزیری از نخستین شاگردان مکتب وزیری شد. در برخی زمینهها هم یاری و همکاری خود را از وزیری دریغ نمیداشت؛ برای نمونه به گفتۀ خالقی جزوۀ صداشناسی مدرسه را گلگلاب نوشته است.
2- ترجمه: افزون بر آموختن زبان فرانسه در دارالفنون با زبانهای انگلیسی، عربی و روسی آشنایی داشت. ترجمۀ بیش از 50 نمایش برای هنرستان هنرپیشگی و برگردان اپرای کارمن و اپرای فاوست از کارهای او در زمینۀ ترجمه است.
3- حقوق: در سال 1301 در رشتۀ قضایی و علوم سیاسی از مدرسۀ عالی حقوق فارغالتحصیل شد.
4- گیاهشناسی: در سال 1314 پس از چند سال پژوهش عملی گیاهشناسی در دانشکدۀ پزشکی توانست در رشتۀ علوم به مدرک دکتری و کرسی استادی دانشکدۀ پزشکی دست یابد. او گذشته از کتابها و مقالاتی که در زمینۀ گیاهشناسی نوشت، نخستینبار آزمایشگاههای گیاهی ایران را به میکروسکوپ مجهز کرد.
5- جغرافیا: نوشتن کتابهایی چون دورۀ جغرافیا (در سه جلد) و فرهنگ اصطلاحات جغرافیایی (با همکاری احمد آرام، غلامحسین مصاحب و …) از دستاوردهای او در زمینۀ دانش جغرافیا هستند.
6- واژهگزینی: از سال 1314 به عضویت فرهنگستان ایران درآمد و با تکیه بر دانش گستردۀ خود در علوم تجربی که با توان ترجمه و آشنایی با زبانهای بیگانه و ذوق ادبی و هنری همراه شده بود، توانست واژههای پارسی بسیاری را در زیست و گیاهشناسی جایگزین واژههای بیگانه کند. جالب است بدانید که واژههایی چون گلبرگ، کاسبرگ، پرچم، تخمدان، گلسنگ، قارچ و جلبک از پیشنهادها و برابرنهادههای دکتر گلگلاب هستند که امروز بهخوبی در زبان پارسی جا افتادهاند و همگان آنها را پذیرفتهاند.
7- ترانهسرایی: آشنایی با نت، نوازندگی و زیر و بم موسیقی ایرانی، کار او را در ساختن ترانه بر روی آهنگ آسان کرده بود. وزیری پیش از آشنایی با گلگلاب بر روی شعر پیشینیان آهنگ میساخت اما ذوق گلگلاب مایۀ دلگرمی او شد تا بتواند تصنیفهایی با همکاری ترانهسرایان بسازد. همکاری این دو با «عاشق ساز» (که هدیۀ گلگلاب به وزیری و در ستایش او بود) آغاز شد و سالها پایدار ماند. از آنجا که تاکنون ترانههای گلگلاب گردآوری نشده است، نام برخی از کارهای وزیری را که گلگلاب برای آنها ترانه سروده در اینجا میآوریم: «دوست»، «زبان عشق»، «ناامید»، «سرود صبح»، «وصال دوست»، «جور فلک»، «ای زاهدان»، «کار خویش»، «مارش ظفر» و «سرود دانش»، «اپرت گلرخ»، «اپرت شوهر بدگمان»، «سرود مهر ایران»، «جدایی»، «مارش حرکت»، «مارش آدمیت»، «بلبل مست»، «وصال دوست»، «سرود ماه» و «گنجشگک». یکی دیگر از ترانههای گلگلاب که بر روی آهنگی از وزیری ساخته شده «بستۀ دام» در آواز دشتی است که چنین آغاز میشود:
چه شود گر فکنی بر من مسکین نگهی تو مهی بر آسمانـی و منم خار رهی

این ترانه بارها با آواز برخی از خوانندگان زن (روحانگیز، پریسا، هنگامه اخوان) اجرا شده و پس از انقلاب دو اجرای دیگر از آن درخور یادکرد است: 1) در آلبوم «غوغای جان» با تنظیم ملیحه سعیدی و خوانندگی عبدالحسین مختاباد که با دریغ نام آهنگساز و ترانهسرا در آنجا نیامده و گردآورندگان آن را «آهنگ قدیمی» خواندهاند. 2) در آلبوم «آشنایی با آواز دشتی» با تار کیوان ساکت و خوانندگی رضا شاکری. علی مصفا هم در دومین ساختۀ بلند سینمایی خود، «پلۀ آخر» از «بستۀ دام» بهره برده است.
گلگلاب جز ترانهسرایی بر روی آهنگهای وزیری (که بیشترین همکاری را با او داشت) و خالقی (که از همکاریهای این دو تن، گذشته از ای ایران، برای نمونه میتوان دو سرود «اصفهان» و «آذرآبادگان» را نام برد) برای آهنگسازان دیگر هم ترانههایی سروده است که از میان آنها میتوان از «پایدار ایران» با آهنگ علیمحمد خادم میثاق و «آفتاب» با آهنگ سلیمان سیاح سپانلو یاد کرد.
این دانشیمرد ترانهسرا همچنین در هنر عکاسی دستی داشت و چنانکه تا اندازهای روشن ساختیم، دستاوردهای زندگی هشتاد و هفت سالۀ او بسیار ارزشمند بوده است. از وی سه فرزند به نامهای همــا، فرّخ و داریوش بهجای ماند. سخنان خالقی دربارۀ گلگلاب که آمیخته با احساسات و هیجان ویژۀ اوست نیز خواندنی است:
«اطبّای قدیم، دارویی درست میکردند که خاصیتهای متعدد داشت و آن را معجون مینامیدند. راستی گلگلاب را هم میتوان معجونی از علم و فضل و هنر دانست. چیزی نیست که او نداند. هرچند متخصص در نباتشناسی است، اما گلگلاب در حقیقت مانند کتابچۀ اشعار سابق است که مردم ادبدوست برای خود ترتیب میدادند و آن را جنگ مینامیدند. او هم جنگ دانش و گنجینۀ فضیلت است. تصوّر نمیشد یک مرد عالم فیزیکدان و شیمیدان و ریاضیدان و نباتشناس و سنگشناس، شعر هم بگوید؛ ولی چون او استعداد فوقالعاده داشت، وقتی هم شعر گفت، به این خوبی از عهده برآمد که کلنل مشکلپسند را مفتون خود ساخت … و تنها کلنل نبود که مفتون او شد. کیست که آن قیافۀ خندان آرام سادۀ بیتظاهر و آن اخلاق عالی را در مرد بزرگی چون استاد گلگلاب ببیند و مجذوب و مفتون چنین شخصیت ممتازی که به ندرت در بین مردم خاکی ظهور میکند، نگردد»
هومن ظریف در فیلمی به نام «مرز پرگهر» که در بخش جنبی پنجمین جشنوارۀ بینالمللی سینمای مستند به نمایش درآمد، به بررسی زندگی حسین گلگلاب پرداخته است.
دربارۀ ای ایران
ای ایران نخستینبار با همخوانی گروه کر در سومین برنامه از برنامههای انجمن موسیقی ملی در دبستان نظامی (خیابان سپه) اجرا شد. خالقی در اینباره چنین مینویسد:
«سرود ای ایران … که آهنگساز و گویندۀ اشعار، تحت تأثیر اوضاع زمان ساخته بودند و اولین دفعه در این کنسرت شنیده شد، آنقدر در شنوندگان حسن اثر بخشید که چند بار تکرار آن را خواستار شدند. در آن وقت کشور ما را قوای انگلیس و روس و آمریکا اشغال کرده بودند و جنگ بینالملل دوم هنوز دوام داشت. تظاهرات ملی نمیشد زیرا وضع آماده نبود ولی آهنگ و شعر این سرود، احساسات ملی را سخت برانگیخت و مخصوصاً در مقابل خارجیان که در آن مجلس هم بودند از طرف ایرانیان تظاهرات بیشتری شد و اولین ضربهای بود که بهطور غیرمستقیم بر پیکر ارتش خارجی که ناخوانده مهمان ما بودند، زده شد.

آهنگ این سرود با آنهمه تأثیر موجب شد که وزیر فرهنگ، هیئت نوازندگان را به مرکز پخش صدا فرستاد و صفحهای از سرود ضبط شد که همهروزه از رادیو تهران پخش شود و هنوز هم که این سطور نگاشته میشود همین سرود روزی یکبار از رادیو شنیده میشود»
از دید موسیقایی، نکتۀ مهم دربارۀ ای ایران، آن است که سرودی چنین پرشور، در آواز دشتی که با همۀ دلپذیری و زیبایی، همگان آن را از نغمههای اندوهبار موسیقی ایرانی میدانند، ساخته شده است و آهنگساز توانسته با بهرهگیری از ذوق سرشار خود در ملودیپردازی و ریتم دوضربی -که در مقدمه تندتر از بخش باکلام نیز هست- حالت مارشگونه را با حالات موسیقی ایرانی هماهنگ سازد. خالقی که در سراسر عمر -با اینکه خود استاد بیچون و چرای موسیقی بود- خویش را شاگرد وزیری میدانست، در بسیاری زمینهها از استاد اثر پذیرفته است. در ساختن آهنگ ای ایران هم نشان اثرپذیری از وزیری را میتوان دید؛ زیرا پیش از خالقی، وزیری از آواز دشتی (و نیز ریتم دوضربی) برای ساختن سرودی میهنی به نام «ای وطن» بهره برده بود و خالقی بر پایۀ آنچه در سرگذشت موسیقی ایرانی دربارۀ آن آهنگ نوشته به این نکته و نوآوری موسیقایی توجه داشته است: «این سرود با اینکه در حدود سی سال است ساخته شده هنوز کهنه نشده و مطلوب عموم میباشد و شاید هم علتش این است که در مایۀ دشتی است که طرف مهر و علاقۀ مردم ایران میباشد. البته آنهایی که میگویند موسیقی ایرانی مخصوصاً آواز دشتی بسیار محزون و غمانگیز است شاید توجه ندارند که این سرود هم در مایۀ دشتی است ولی حزن آن کم و نشاطش بیشتر است». پس از این، خالقی با الهام گرفتن از استاد خویش، سرودی میهنی در آواز دشتی و ریتم دوضربی ساخت که توانست به آوازه و جایگاهی بلندتر از کار وزیری دست یابد.
یکی از نکتههای نغز در آهنگسازی ای ایران این است که خالقی در مقدمۀ آهنگ همان ملودی بخش باکلام را با اندکی دگرگونی و دست بردن در ریتم بهکار برده است. شنونده بیآنکه بهدرستی دریابد، ملودی آغازین ترانه را پیشتر در مقدمه شنیده و هنگامی که به بخش باکلام میرسد ناخودآگاه آمادگی بیشتری برای شنیدن این نغمهها دارد و همین حس، مایۀ دلپذیری بیشتر آهنگ شده است. با نگاهی به نت آهنگ، همانندی جملههای آغازین مقدمه و بخش باکلام ترانه را در پرش از می به سی و تکرار آن و سپس توالی نتهای «سی- دو- ر (در بخش باکلام: +دو)- سی» میتوان دریافت. بر پایۀ پژوهش هوشنگ سامانی، این ملودی برگرفته از تعزیۀ حرّ است که در مناطق مرکزی ایران روایی دارد و برداشتی از آن را نیز در آهنگ «لالۀ سر» (در مجموعۀ موسیقی بختیاری «مندیر»، با تنظیم محمدعلی کیانینژاد و آواز ملکمحمد مسعودی) میتوان شنید. سامانی دربارۀ ویژگیهای موسیقایی ای ایران چنین مینویسد: «استفاده از فواصل پرشی چهارم و پنجم، در كنار ریتم پر تب و تاب، هیجان سرود را تضمین میكند. بهكار گرفتن فاصلۀ پرشی ششم کوچک نیز بدعتی در موسیقی ایرانی به حساب میآید که رنگ و بویی حماسی دارد. این اتفاق در روی عبارت «دور از تو اندیشۀ بدان» رخ میدهد. علاوه بر این نحوۀ تلفیق شعر و آهنگ در بیان مفهوم و ایجاد ارتباط با شنونده حرف نخست را میزند. برای نمونه آنجا كه شعر از نظر مفهومی دشمن را مورد خطاب قرار میدهد، آهنگ نیز به نقطۀ اوج میرود تا خطاب قرار دادن دشمن توأم با فریاد باشد: ای دشمن ار تو سنگ خارهای، من آهنم.

بهرهگیری از تكنیك دوصدایی و سازگار با موسیقی ایرانی، نفوذ كلام را قوت میبخشد. یعنی وقتی گروه كر مردان مصرع «ای دشمن ار تو سنگ خارهای من آهنم» را سر میدهند، پیش از آن كه هجای دوم «آهنم» ادا شود، گروه كرِ زنان همان مصرع را با تغییری اندك چنین آغاز میكنند: «دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم». از نظر جامعهشناسی و توجه به اینكه وطن برای زن و مرد ارزش یكسانی دارد و در مقولۀ دفاع از وطن، زنان پابهپای مردان و معمولاً پیرو آنان حركت میكنند، زیبایی سرود بیش از پیش خودنمایی میكند، اما وقتی نوبت به مصرع پایانی بیت آخر میرسد، زن و مرد به طور همصدا و همزمان صدا سر میدهند: پاینده باد خاك ایران ما».
در بررسی کار ترانهسرا گذشته از تلفیق بی کاستی شعر و موسیقی و هماهنگی هجاهای ترانه با نتهای آهنگ، نکتۀ مهم دربارۀ ای ایران، تلاش گلگلاب در پرهیز از بهکارگیری واژههای تازی در این سرود میهنی است تا خود پیش از هر کس، پایبندی خویش به پاسداشت فرهنگ و هنر و زبان ایران را نشان دهد. در سراسر این سرود تنها چهار واژۀ تازی راه یافته: «فدا»، «دُر»، «دَور» و «نور». در این زمینه نکتۀ درخور درنگ به دام افراط و سرهگرایی نیفتادنِ ترانهسراست. گلگلاب در کنار گرایش به بهرهگیری از واژگان پارسی، روان بودن و سادگی زبان را در نظر داشته و همچنین به نقش و بار معنایی واژگان توجه کرده است. برای نمونه او نکوشیده تا به جای «فدا» (= فدایی، قربانی) که در گفتار و نوشتار همۀ ایرانیان جایگزین واژۀ پارسی «برخی» شده است، واژهای دیگر بنشاند؛ زیرا با هیچ واژهای جز این، نمیتوان آن معنی و حس را به شنونده منتقل کرد. به دیگر سخن او تنها جایی از واژۀ تازی سود جسته که کنار نهادن آن واژه آسیبی به شیوایی و زیبایی ترانه میرسانده است.. نکتۀ گفتنی دیگر بهره جستن هوشمندانه از تکرار است که هم برای تأکید بر پیام سرود و هم برای استوار کردن ساختار و بههم پیوستن بندهای آن کاری سودمند بوده است. ای ایران در سه بند سروده شده که هر بند دارای ده لخت است اما چهار لخت پایانی در هر سه بند یکسان هستند.
اثرگذاری ای ایران
وجود اجراهای گوناگون از یک آهنگ، نشاندهندۀ اثرگذاری آن تواند بود. ای ایران را شاید بتوان دارای بیشترین شمار اجرا (آلبومها، کنسرتها، محافل فرهنگی) در میان سرودهای میهنی (جز سرود ملی رسمی کشور) دانست. گذشته از غلامحسین بنان که نامدارترین اجرای ای ایران را خوانده است، خوانندگان بسیاری در سبکها و سطحهای گوناگون از جمله رشید وطندوست، اسفندیار قرهباغی، شهرام ناظری، اشرفالسادات مرتضایی، حسین سرشار، علیرضا قربانی، رضا شاکری، انوش جهانشاهی، سالار عقیلی، زویا ثابت، کاملیا دارا، دریا دادور، محمد خاکپور خوانندۀ پاپ و حتی دیا خوانندۀ ایتالیایی ای ایران را اجرا کردهاند. اجراهای بیکلام ای ایران هم کمشمار نیستند که از آن میان میتوان به اجرای ویلن جهانشاه برومند اشاره کرد. رضا روحانی هم که به کارهایی بر پایۀ موسیقی جاز و آمیختن آن با نواهای شرقی میپردازد در مجموعۀ «بذر ماه» در تکنوازی پیانو خود از ای ایران بهره برده است.
ای ایران جز آن که در همۀ کتابهای گلچین ترانههای موسیقی ایرانی آمده به کتابهای آموزشی نیز راه یافته است. برای نمونه کیوان ساکت در دفتر دوم شیوۀ نوین آموختن تار و سهتار و محمدرضا ابراهیمی و علی صمدپور در همساز12 ترانه و نت ای ایران را همراه با زندگینامۀ خالقی آوردهاند. ساکت در نسخۀ شنیداری کتاب آموزشی خود (آلبوم آشنایی با آواز دشتی با خوانندگی رضا شاکری و همراهی تمبک نرگس ترشیزی) نیز ای ایران را اجرا کرده است. گذشته از این، اثرگذاری و بازتابهای فرهنگی و اجتماعی این سرود بلندآوازۀ میهنی چندسویه و گسترده است که ما در اینجا تنها از چند نمونه یاد میکنیم:
یکی از نخستین بازتابهای فرهنگی و ادبی ای ایران، در شعر «ای مرز پرگهر» از دفتر تولدی دیگر فروغ فرخزاد دیده میشود. فروغ در این شعر با شیوۀ طنز ارزشهای پوشالی جامعۀ مصرفی و پوچی شعارهایی چون قانونگرایی و میهندوستی را در روزگار خود نقد میکند. روشن است که آماج تیر او نه سرود زیبای خالقی و گلگلاب است و نه حتی مفهوم میهندوستی. او هوشیارانه از بلندآوازگی این سرود (آن هم تنها در نامگذاری؛ در خود شعر هیچ اشارهای به ای ایران نشده) بهره برده است تا انحراف جامعه را نشان دهد و به کسانی که با فریبکاری، از احساس و ناآگاهی تودههای مردم برای رسیدن به هدفهای خود سود میجویند، دهنکجی کند. خالقی خود در سرگذشت موسیقی ایران مینویسد: «امروز تظاهر به میهنپرستی بیشتر است ولی معنی و حقیقتی در کار نیست».

ناصر تقوایی در سال 1368 با بهرهگیری از هنر بازیگری و خوانندگی زندهیاد حسین سرشار، فیلمی به نام «ای ایران» ساخت که در آن سرشار، سرود ای ایران را به گروهی از کودکان میآموزد. در این فیلم، گذشته از حسین سرشار بازیگرانی چون اکبر عبدی، حمید جبلی، غلامحسین نقشینه (که سالها پیش از آن با بازی در نقش نامدار داییجان ناپلئون با تقوایی همکاری کرده بود و بازی در «ای ایران» واپسین کار سینمایی او بهشمار میرود)، ثریا حکمت و محمد ورشوچی در این فیلم بازی کردهاند و موسیقی آن را ناصر چشمآذر ساخته است. نکتۀ گفتنی دربارۀ فیلم «ای ایران» این است که تقوایی در ترانه دست برده و برخی واژههای سرودۀ گلگلاب را دگرگون کرده است. گفتنی است که بهرهگیری از آهنگهای خالقی در سینما پیشینهای دراز دارد. علی دریابیگی چهار دهه پیش از تقوایی، در فیلم «طوفان زندگی»که غلامحسین بنان نیز در آن حضور داشت، از چند آهنگ خالقی بهره برده است.
فرهاد فخرالدینی که در سال ۱۳۵۰ با رهبری ارکستر بزرگ راديو تلويزيون ملی ايران و خوانندگی اسفندیار قرهباغی ای ایران را اجرا کرده بود، پس از پذیرفتن رهبری ارکستر موسیقی ملی ایران در پایان کنسرتهای گروه این سرود ماندگار میهنی را اجرا میکرد. بارها تماشاگران برنامههای ارکستر ملی، برپای ایستاده، سرود را اجرا کردهاند و چند بار نیز فخرالدینی رو به مردم و پشت به ارکستر، به گونهای نمادین گروه کر بزرگ مردمی را در اجرای ای ایران رهبری کرده است. با آغاز شدن کار گروه «مهرنوازان» فخرالدینی، که پس از جدایی از ارکستر ملی برای دو سال و نیم خانهنشین شده بود، در بخش پایانی نخستین کنسرت خود با «مهرنوازان» ای ایران را با خوانندگی سالار عقیلی به صحنه برد و بار دیگر گروه کر تماشاگران را رهبری کرد.
پس از کناره گیری فخرالدینی از ارکستر ملی و جایگزین شدن رهبر جوان، بردیا کیارس ، باز هم ای ایران در برنامههای گروه گنجانده شد. برای نمونه در کنسرتی شش آهنگ از خالقی با تنظیم گلنوش خالقی اجرا شد و در پایان بخش نخست برنامه، همۀ حاضران ای ایران را همنوا با هم خواندند. پس از اجرا تشویقها چنان گرم بود که گروه بهناچار بار دیگر به صحنه آمد و سرود جاودانۀ خالقی را نواخت. این اجرای موفق در کنسرت کویت هم تکرار شد و دوستداران میهن، ای ایران را همراه با ارکستر ملی و با شور بسیار و دیدگان اشکبار همخوانی کردند. در واپسین اجرای ارکستر ملی به رهبری آرش گوران (رهبر مهمان) و خوانندگی علیرضا قربانی نیز ای ایران به عنوان حسن ختام برنامه اجرا شد.
هنگامی که مشکاتیان پس از هفت سال خاموشی تلخ، گروه عارف را به روی صحنه برد چند آهنگ میهنی از ساختههای خود را به اجرا درآورد و دلهای پریشان جمع را از فرّ و فروغ مهر ایران سرشار ساخت؛ اما در پایان برنامه، با نواختن ای ایران این مستی را به اوج رساند. در آن شب بهیاد ماندنی با نواخته شدن نخستین نتهای ای ایران، تماشاگران یکپارچه از جا برخاستند و ایستاده به آواز شکوهمند شهرام ناظری گوش سپردند.
ای ایران
بند نخست:
ای ایران ای مرز پرگهر ای خاکت سرچشمۀ هنر
دور از تو اندیشۀ بدان پاینده مانی تو جاودان
ای دشمن ار تو سنگ خارهای، من آهنم جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشهام دور از تو نیست اندیشهام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما
بند دوم:
سنگ کوهت درّ و گوهر است خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم بر گو بی مهر تو چون کنم
تا گردش جهان و دور آسمان بهپاست نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشهام دور از تو نیست اندیشهام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما
بند سوم:
ایران ای خرّم بهشت من روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گلم مهر اگر برون رود گلی شود دلم
مهر تو چون شد پیشهام دور از تو نیست اندیشهام
در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما
و سپس نوبت به دکتر هما گل گلاب، فرزند حسین گل گلاب رسید و وی طی سخنانی کوتاه چنین یادآور شد:
« با درود و تشکر. آنچه را من میخواستم بگویم سروران گفتند. من چند نکته را فقط یادآوری میکنم. یکی آن که پدر فرزند مهدی مصورالملک و ایران بودند.علت لقب مصورالملک هم از آن جهت بود که ایشان نقاش دوران قاجار بودند و پدرم نیز که نقاشی را ارث برده بود هم نقاشیاش خوب بود و هم خط بسیار خوبی داشت. البته دربارۀ چیزهای دیگر صحبت کردند که من تکرار نمیکنم.
پدر به غیر از « ای ایران، ای مرز پرگهر» سه چهار سرود بسیار قشنگ دیگر هم دارد به نام « آذرآبادگان». سرود ای ایران که 23 مهر 1323 ساختند، آذربایجان را سال بعدش ساختند و سرودی است بسیار قشنگ و هم تراز همین سرود ای ایران و در آرشیو رادیو ایران هم هست. سرود سومش سرود دانشگاه است که موجود هست و در مراسم میزنند.
از اتفاقات خیلی جالب، یک سال پیش من بین اوراق یکی از کتابهایش سرود و نتی هست که دربارهی هواپیمایی ملی هما است و تا کنون کسی دربارهاش اطلاعی نداشته. و من مترصد اینم که کسی بتواند آن را اجرا کند و بسیار سرود قشنگی است.
از کارهای پدر که بخواهم بگویم، پدر علاوه بر این سرود میگفت و استاد دانشگاه تهران بود اولین رادیوی با باتری خشک را ساخته و با گوشی و به زحمت به آن گوش میداد و فوقالعاده مورد توجه بود. و اولین عکس رنگی را در ایران گرفت. این عکس در بعضی نمایشگاهها هنوز هست.

اما نکتهای که بسیار برای همه جالب بود. پدر محلی را بداشت در سوهانک ، در شرق تهران که خیلی دور از تهران بود. منزل پدر در خیابان ایران یعنی عینالدوله سابق بود. پدر اوایل یک موتور سیکلت ساید کار داشت، مال هالی ویدلسون و بعداً ـ سال 1335 ـ یک اتومبیل داشت. پدر چون در تهران درس میداد مجبور بود به تهران بیاید و برگردد. آن موقع تلفن و موبایل و این حرفها نبود. ما یک تلسکوپ داشتیم . تلسکوپی بود که از آنجا میتوانست خیابان ایران ، یعنی سه راه امین حضور را ببیند. چون تلفن نبود هر بار که به تهران میآمد و میخواست برگردد، کسی نبود که خبر بدهد امشب برمیگردد یا نه. علامتش این بود که یک پارچۀ قرمزی آویزان میکردند که یعنی نمیآیم و یک پارچۀ سفید که یعنی میآیم. این یک رمزی برای ایشان بود. و وقتی هم که میآمد از این جادۀ پاسداران بود که دو طرفش هم پر از درخت زال زالک بود. یک اتومبیل که از آنجا رد میشد تا مدتها خاک بالا میرفت چون آسفالت نبود و بعضی اوقات هم با دوستانشان میآمدند، با آقایان کلنل وزیری، خالقی، صبا، ارجمند. و ما از آنجا با دوربین میفهمیدیم که پدر با یک عهده مهمان میآید. ولی هنوز نمیدانستیم چه کسانیاند. به رودخانه نزدیک دارآباد که میرسیدند، پیاده میشدند چون اتومبیل باید سبک میبود تا پدر بتواند اتومبیلش را از آن آب رد بکند. و ما با آن دوربین میفهمیدیم که مهمانها چه کسانی هستند و این برای پدر و ما خیلی جالب بود.
و از خانوادهمان بگویم. پدر چهار فرزند داشت: فرزند کوچکتر به عللی فوت شد، یک پسر بزرگتر از من داشتند، مهندس فرخ گل گلاب که الأن در امریکاست و من بودم که دومی هستم و دکتر داروساز و بازنشستۀ دانشگاه تهران. نفر سوم هم دکتر داریوش گل گلاب بود و در نیویورک بود و متأسفانه در سال 1367 فوت شد. بیش از این وقت شما را نمیگیرم چون همه گفتنیها را گفتند و من فقط چند نکتۀ کوچک را یادآوری کردم.»
بخشی از فیلم مستند « ایران، مرز پرگهر» ساخته هومن ظریف بخش پایانی این مراسم بود و هومن ظریف پیش از پخش فیلم درباره ساخت آن چنین نقل کرد:
هر که از میهن سخن گوید کلامش دلرباست
نغمه های بلبلِ این باغ رنگینتر بود
“رهی معیری”
به نام خداوند خرد و جان و وطنم ایران که پیامبرِ نیک روش و نیکو خاندان فرموده است: «حب الوطن من الایمان»
خانم ها و آقایان! سلام و درود
مرا سخن زیادت چه خواهد بود، در پیشگاهِ شما و یادبودِ آن نازنین ودود؟
برای من، دکتر گل گلاب، شمیم آزادگی کاکوتیهای کوهستان های شیراز و مشهد استو این هارمونی گیاهان صحرایی، هنگام چیدنِ کاکوتیهای کودکی، با سرودها و تصانیف ایرانی ترکیب شد و به دهه شصت شمسی رسید.
دهه شصت، دهه آشنایی من با زنده یاد کمال الحق سلامی ، “مجری” آشنا با فرهنگ و واژه گزینی بود.
کمال الحق سلامی ، این مردی که در رسانه ملی ، همچون رستم فرخزاد ، در برابر واژگان بیگانه ایستاد باعث شد امروز در برابر شما خدایگان فرهنگ و ادب بایستم و با جسارتی فراوان ، زیره به کرمان ببرم.
سال 1387، اوایل جنب و جوش و فعالیتهای انتخاباتی ریاست جمهوری، سرود ای ایران را مخدوش شده شنیدم.
بر این اساس با سرکار خانم دکتر هما گل گلاب بنا بر وظیفه روزنامه نگاری مصاحبه ای کردم
قرار شد برای دکتر گل گلاب ، کتابی تدوین کنم و بعد هم به ساخت فیلمی مستند ترغیب شدم.
اما به قول دکتر اکبر عالمی ، گل گلاب در دوربین هیچ مستند سازی جای نمیگیرد.
نبود اگر همتِ چند دوست دیرینهام در فراز تشنگی میماندم، هرچند هنوز هم تشنه روایت دیدار علی دهباشی و دکتر گل گلاب هستم.
من برای این فیلم ، با استادان حسین دهلوی، ناصر چشم آذر، ناصر تقوایی، فرهاد فخرالدینی، احمدرضا احمدی، خانواده زنده یاد حسین سرشار، مصطفی کمال پور تراب، محمدرضا درویشی، محمدرضا شجریان، حسن ناهید، انوشیروان روحانی، میرعلی نقی، کاوه دیلمی و دکتر غلامعلی حداد عادل گفتگوهایی داشتم و از این میان اگر قرار بود مستندی چون مستندهای رایج ساخته شود، دور از امکان نبود.
دکتر حسین گل گلاب در موسیقی صاحب نظر است و صاحبِ سرودها و تصانیفی است که از جمله آنها میتوان به تصنیف «بسته دام» اشاره کرد که در فیلم سینمای پله آخر جناب علی مصفا بارها زمزمه و اجرا شده است. سرود آذرآبادگانِ گل گلاب و استاد روح الله خالقی نیز تقریبا نایاب است که به همت پیمان خازنی و علی زند وکیل برای مستند مرز پرگهر دوباره اجرا شد.
برای کتاب مرز پرگهر که درباره دکتر گل گلاب در حال تدوین است، دوست آسترولوژی به نام احسان خازنی زادروز ایشان را استخراج کرد و از این پس 27 امرداد 1276 خورشیدی را به سور مینشینیم و از سوگ فاصله می گیریم.

میدان پژوهش برای بزرگان این دیار بسیار فرخ است و با وجود تذکره الاولیای استاد روح الله خالقی به نام کتاب سه جلدی سرگذشت موسیقی و قصه شمعِ زنده یاد نواب صفا باید گفت حوصله پژوهشمان اندک است و کال. کمتر از حوصلهء دوستان در وقت اضافه شهرآورد فوتبال.
مثلا دکتر هادی شفائیه در سال 1312 رشته عکاسی را صاحبِ کرسی کرد اما ما شاهد هستیم که دکتر گل گلاب در سال 1303 در لابراتوار خانگی اش، براساسِ آشنایی اش به علم شیمی، نخستین عکس رنگی را به ثبت رسانیده است و یا پیوند عاطفی خالقی و گل گلاب را میتوان در نامگذاری فرخ گل گلاب و فرخ خالقی دید و احساس کرد.
دوستان و سروران گرامی! از اینکه در محضر شما بزرگواران زیره به کرمان بردهام، حقیر را عفو بفرمایید.
درود و فاتحه ای نثارِ دکتر حسین گل گلاب و مادرش بانو ایران بفرستید.

