گفتگوها در همدان/ابراهیم تیموری

مقدمه
چنانكه ميدانيم ايران در قرن نوزدهم صحنه رقابتهاي سياسي قدرتهاي جهاني يعني امپراطوري انگليس و روسيه تزاري بود. در ايام سلطنت محمدشاه قاجار روسها با اغتنام فرصت از مخالفت روحانيون با پادشاه و وزيراعظم او حاجي ميرزا آقاسی، در صدد ایجاد اغتشاشی در نواحی مختلف ایران بودند تا بهاصطلاح از آب گلآلود ماهی بگیرند. بدین جهت وقتی یکی از مامورین روسیه به همدان رفته بود تا با یک مجتهد مهم شهر همدان ملاقات و مذاکره بنماید و نامهای از طرف وزیر مختار روسیه برای او ببرد نایب مجتهد، هنری راولينسون افسر انگلیسی را که از کرمانشاه به تهران باز میگشته اشتباهاً به جای یک افسر روسی گرفته و با او مذاکره میکند.
هنری راولينسون افسر جوان انگلیسی که بعدها بهواسطه کشف رمز خواندن خط میخی کوه بیستون و خدمات دیگر به فرهنگ و تاریخ ایران شهرت جهانی پیدا کرد، نقش خود را به جای یک افسر روسی به خوبی ایفا کرد و آنچه را که دیده و شنیده بوده است به اطلاع مکنیل وزیر مختار وقت انگلیس در تهران رساند.
بدین جهت برای آنکه موضوع این مقاله که شرح چگونگی اشتباه نایب مجتهد و ایفای نقش هنری راولينسون افسر انگلیسی به جای یک افسر روسی میباشد برای خواننده بهتر نشان داده شود، ابتدا به شرححال و نظرات و عقاید کسانیکه در این ماجرا نقشی داشتهاند یعنی هنری راولینسون ـ محمدشاه قاجار و وزیر اوحاجیمیرزا آقاسی ــ فهرستوار و خلاصه اشارهای مینمائیم.
هنری کرسویک راولینسون[1] متولد 11 آوریل سال 1810 در چادلینگتون[2] بود که بعد از تحصیلات مقدماتی آماده برای خدمت نظامی در هند شد و در سال 1827 که هفده سال داشت با کشتی به هند عزیمت کرد و مدت شش سال در نواحی مختلف آن سرزمین به انجام خدمات نظامی پرداخت. در سال 1833 با توجه به رقابتهای سیاسی بین انگلیس و روسیه، لرد ویلیام بنتینک[3]، حکمران کل هند، تصمیم گرفت یک دسته از سپاهیان هندی را همراه هشت نفر افسر جوان برای آموزش نظامی و اصلاحات ارتش فتحعلیشاه به ایران اعزام دارد. یکی از افسران لیوتنانت[4] هنری راولینسون بود که از طریق بوشهر و شیراز در اواسط مارس سال 1834 وارد تهران شد و سه چهار هفته بعد به اتفاق دیگر افسران انگلیسی برای معرفی به دیدن فتحعلیشاه رفتند.
به گفته راولینسون در روز شنبه 12 آوریل سال 1834 (2 ذیحجه سال 1249) گروه افسران مزبور و اعضای هیئت دیپلماتیک انگلیس که دستهای از غلامان شاهی و فراش آنها را همراهی میکردند با گذشتن از خیابانهای باریک و بازاری که منتهی به ارک میشد و عده زیادی از مردم تهران برای تماشا در کنار خیابان ایستاده بودند به حضور فتحعلیشاه رفتند. فتحعلی شاه با گفتن «خوش آمدید» از آنها احوالپرسی کرد و پس از گفتگوهایی نه چندان طولانی افسران مزبور کاخ سلطنتی را ترک کردند.
فتحعلیشاه در این ایام روزهای پایانی زندگانی خود را میگذراند. بطوریکه شش هفت ماه بعد یعنی روز پنجشنبه، 19 جمادی الاخر سال 1250 (23 ماه اوکتبر 1834) بعدازظهر هنگامی که میخواست وضو بگیرد و نماز بخواند جان به جانآفرین تسلیم نمود.
هنری راولینسون که از نزدیک فتحعلیشاه را دیده بود چهره او را در روزهای پایانی عمر چنین توصیف میکند:
پادشاه پیر از نشانه پادشاهی فقط یک نیمتاج بر روی کلاه مخملی مشکی رنگ خود داشت که با تعداد زیادی دانههای الماس در جلو و در طرفین آن تزئین شده بود. ریش پیرمرد هنوز خیلی بلند میباشد و صورتش تیرهرنگ و پر از چین و چروک است، تمام دندانهای او ریخته و دیگر نشانهای از زیبائی دوران جوانی که از آن برخوردار بود و هنوز در نقاشیهایی که همه روزه از او ترسیم میکنند دیده میشود، خبری نیست.
هنری راولینسون چند ماه پس از حادثه، مرگ فتحعلیشاه در سن 76 سالگی و ورود محمدشاه به تهران و تاجگذاری او را شاهد عینی بوده و به بیشتر حوادث آن روزها اشاره کرده است.[5]
راولینسون ابتدا جزءِ هیئت کارشناسان نظامی انگلیس برای تعلیم نیروی نظامی آذربایجان به تبریز رفت و سپس در اواسط ماه نوامبر 1834 به تهران بازگشت و در مراسم و تشریفات تاجگذاری محمدشاه که در روز 31 ژانویه 1835 (روز اول ماه شوال (عیدفطر سال 1250) صورت گرفت شرکت کرد. او ضمن مشاهدات خود از جمله میگوید:
«پردههایی که معمولاً «دیوانخانه» را از نظر عموم پنهان نگاه میدارد کنار زده شد، و من برای اولینبار دکوراسیون و تزئینات گرانبهای آنجا را مشاهده کردم. تختی از مرمر سفید شفاف بر روی شانه مجسمههایی که از لحاظ مجسمهسازی در ایران نسبتاً شایان توجه میباشد گذارده شده است. این تخت در وسط تالار قرار داvد و تقریباً چهارپا ارتفاع آن است و با پلههای مرمری به بالای آن میروند و گمان میکنم تقریباً طول آن هشت پا و عرض آن پنج پا باشد. آئینهکاری و تذهیبات در این ساختمان مجللتر از کاخهای دیگر و نسبت به شکوه و عظمت آن هماهنگی بیشتر است. خارج دیوانخانه در دو طرف کنار حوض بزرگ که معمولاً در مرکز قرار دارد، شاهزادگان اصیل صف کشیده بودند، به این ترتیب که در طرف راست روبروی تخت سلطنت طرفداران و آنهایی که مورد لطف و عنایت هستند و در طرف چپ ناراضیان.»
راولینسون پس از اشاره به اینکه در آن قسمت به هیچکس دیگر اجازه توقف داده نشده بود به شرح دیگر قسمتها و سایر شرکتکنندگان میپردازد و از جمله میگوید:
دو زاویه بالا به قائم مقام (میرزا ابوالقاسم) و پسرش اختصاص داده شده بود و بین این دو گوشه و جایی که شاهزادگان ایستاده بودند، دارودستة انگلیسیها و روسها قرار داشتند. قسمت بالای راهروی مرکزی را وزیران و صاحبمنصبان دربار و پایینتر از آنها را میرغضبان، که با قبای قرمز و دستار و تبرزینهایشان به آنها قیافهای باهیبت میداد، اشغال کرده بودند. در قسمتهای واقع در پشت سر قائممقام و پشت سرش میرزایان، رؤسای ایلات، حکیمان (پزشکان)، بیگلربیگیها و در واقع تمام مأمورین دولت حاضر در پایتخت قرار گرفته بودند.
این افراد خلعتهای زربفت خود را که صبح آن روز دریافت کرده بودند دربرداشتند و آنهایی که به مناصب تازه تعیین گشته فرامین خود را با سرفرازی در بالای کلاههای سیاه خود قرار داده بودند. یک گارد نیرومند از فوج روسی[6] در پائین خیابان و نیروهای دیگر در پشت کاخ صف کشیده بودند.
سرانجام شاه وارد تالار شد و با حرکات سبک و بیوقار معمولی خود و راه رفتن اردکوار از وسط تالار خود را به کنار تخت مرمر رساند و با زحمت و با دست و پا از پلههای تخت بالا رفت و در سطح عقب آن نشست و به پشت مرمری آن که با ظرافت کندهکاری شده تکیه داد. در این حالت قیافه و منظره شاه بیشتر از آنچه که قبلاً دیده بودم مضحک و خندهآور بود». زیرا او مجبور بود که تاج سنگین را (که بالایش سنگینتر از قسمت پائین آن بود) با یکدست روی سرخود نگهدارد. این علامت پادشاهی دستاری از شال نفیس بهشکلی که سایر درباریان بر سر میگذارند ـ خیلی شبیه کلاه اسقفی است، بدون قسمت وسط آن، ولی پوشیده از الماس میباشد و بدین جهت سنگین بود.

لباس پادشاه خیلی ساده و عبارت بود از قبای تنگ ارغوانی که تا مچ پایش میرسید و بازوبند و چند رشته مروارید که روی سینهاش ریخته بود. وقتی او بر روی تخت نشست زنبورکها سه بار وتوپخانه یکبار به ادای احترام شلیک نمودند. یکی از ملتزمین شروع کرد به قرائت خطبه و قلیانی برای اعلیحضرت آوردند. این قلیان زیباترین و مجللترین شئای بود که تاکنون دیدهام، زیر قلیان، تنهونی و سرقلیان چنان با جواهر و سنگهای قیمتی تزئین شده بود که به سختی، طلائی را که قلیان از آن ساخته شده بود میتوانست دید. کمی پس از قلیان، قهوه آوردند، ظرفهای قهوه نیز بسیار مجلل و گرانبها بود.
راولینسون ضمن اشاره به اتمام خطبه که بیشتر عبارات آن عربی بود و قرائت قصیدههایی مبنی بر تهنیت جلوس سلطنت و اظهار امیدواری برای یک پادشاهی افتخارآمیز و فتح هرات و بخارا و خیوه و اورگنج میگوید وقتی سکوت در تالار حکمفرما بود صدائی بلند و رسا سکوت را شکست و دیده میشد که شاه باب گفتگو را با آصفالدوله باز کرده است. این گفتگو که به زبان ترکی بود بیشتر درباره حوادث مساعد و مطلوبی دور میزد که منجر به جلوس سلطنت بدون خونریزی گردیده و آنرا مقدمهای برای سروصورت دادن هر چه زودتر به مسائل و مشکلات کشور میدانستند.
آصفالدوله در حالیکه مشغول گفتگو با شاه بود تنها و جدا از دیگر اشراف ایستاده و بازوان خود را روی عصائی که در جلویش قرار داشت گذارده و به آن تکیه داده بود. شکل و هیکلش موقر و صدایش رسا و پرطنین بود، اما وضع و رفتار او هر چند با اتیکت تطبیق میکرد، بنظر راولینسون مودبانه نبود.
راولینسون تعداد شرکتکنندگان در این مراسم را در حدود پانصد نفر تخمین زده که همه مرتب و منظم در جاهای خود قرار گرفته بودند. در میان شاهزادگان که در مراسم تاجگذاری محمدشاه در دیوانخانه شرکت کرده بودند بیش از همه حضور پادشاه سابق یعنی علیشاه ظلالسلطان که بالاترین و ممتازترین جا به او اختصاص داده شده بود جلب توجه میکرد. «وضع ظاهرش طبق معمول سنگین و با وقار مینمود، اما در چهرهاش افسردگی عمیقی دیده میشد. با توجه به اینکه چند هفته قبل همان تختی را که اکنون در جلو آن ایستاده و مجبور گردیده تهنیت بگوید، خود او اشغال کرده بود، نمیتوان تصور نمود که احساسی خیلی مسرتبخش داشته باشد. این از وقایع نادر و کمیاب حوادث تاریخ ایران است، شاهزادهای که خودش زمام امور کشور را در دست داشته اکنون بیآنکه در قید و بند باشد و بدون آنکه کور یا ناقصالعضو شده باشد در مراسم تاجگذاری جانشین خود شرکت مینماید.»
پس از خاتمه مراسم، شاه از روی تخت بلند شد و در حالیکه یک دستش همچنان بر روی سرش قرار داشت تا از افتادن تاج سلطنت جلوگیری کند، عقبعقب از روی پلههای تخت پایین خزید و اردکوار از وسط اطاق بیرون رفت. بنظر میآمد از اينكه از یک مراسم و تشریفات خسته کننده و پرزحمت خلاص شده بینهایت خوشحال است.[7]
درباره هنری راولینسون و خدمات او به تاریخ و فرهنگ ایران و بطور کلی مقبولیت او در ایران در پایان این قسمت توضیحات بیشتری خواهیم آورد.
عقاید و نظرات محمدشاه و حاجیمیرزا آقاسی
محمدشاه از روزی که به سلطنت رسید تمام فکر و ذکرش معطوف به لشکرکشی به هرات و تصرف آن شهر بود که به حق آن را مانند دوران صفویه متعلق به ایران میدانست، ولی با مخالفتهای سرسختانه دولت انگلیس روبرو گردید و نتیجه آن شد که بعد از هزینههای جانی و مالی که برای ایران آن روز سنگین مینمود، بالاخره ازین فکر موقتاً منصرف گردید.
هنری الیس که به عنوان سفیر فوقالعاده پادشاه انگلیس ظاهراً به منظور تبریک به محمدشاه برای رسیدن به مقام سلطنت به ایران اعزام شده بود، تقریباً ده یازده ماه بعد از تاجگذاری او در گزارشی درباره عقاید مذهبی محمدشاه از جمله میگوید:
محمدشاه شخصاً دارای بسیاری خصائل خوب میباشد، او بهکلی از عادات مذموم خیلی از هممیهنانش بری است، بهکارهای عمومی و دولتی علاقمند است و بیشتر اوقات خود را مصروف آن میکند، اما او مردی قاطع و باارادهای نیست مگر در مواردی که خشم و غضب او کاملاً برانگیخته شود، در آن صورت با سختگیری معمولی یک فرمانروای مستبد عمل مینماید. از آنجا که او دارای طبیعت آرامی میباشد در حد یک پادشاه آسیایی میتوان گفت مردی رحمدل است. بدبختانه از لحاظ ایران، شاه پیرو فرقه صوفیان است که میتوان آنرا شبیه فرقه اشراقیون[8] آلمان دانست و چون او فقط یک شاگرد و مرید است مانند یک صوفی تابع مرشد است. پیروی از مشرب صوفیگری شاه را باید بهواسطه تلقینات معلم سابق و محرمترین مشاور فعلی او حاجیمیرزا آقاسی دانست. گفته میشود حاجی در علوم شرقی خیلی متبحر است و دارای زیرکی و استعدادهای خداداد میباشد، اما فضایل و کمالات او، زرنگی و شایستگی او هر چه باشد تحت تاثیر پوچی و غرور و خودبینی او قرار دارد. از آنجا که او وابسته به یکی از فرق عرفانی است و در آن مقام والائی دارد، پُر از افکار واهی و افراطی است که معمولاً مستلزم چنان موقعیت مذهبی و معنوی میباشد. در هر حال حاجی تسلط زیادی بر شاه دارد و به دیگران هیچ اعتنائی نمیکند و چون مقام و موقعیتش در میان پیروانش تقریباً او را از سرنوشتی مانند قائممقام مصون میدارد و جان او را حفظ میکند، او نقش خود را در دربار با تهور و گستاخی بیشتر از دیگران ایفا مینماید. او هنوز جرأت نکرده عنوان صدارت را برای خود درخواست کند و شاید هم شاه میترسد که مبادا مورد تمسخر و مضحکه قرار بگیرد و بگویند یک نفر عالم فلسفه و حکمت را وزیراعظم خود کرده است بدین جهت از اینکار خودداری مینماید.
حاجی خود دقیقاً مواظب است که هیچکس دیگر هم این عنوان را بدست نیاورد و میخواهد خودش بدون داشتن عنوان صدارت و یا مسئولیت، قدرت را در دست داشته باشد.
این موضوع یعنی صوفیگری محمدشاه یکی از علل مخالفت و خصومت روحانیون بود که میخواستند او را از مقام سلطنت برکنار کنند.[9]
محمدشاه در چهار پنج سال اول دوران سلطنت خود بهواسطه گرفتاریهای مختلف مانند درگیری با مخالفان و مدعیان سلطنت و سپس اختلاف با انگلیسیها بر سر هرات چندان به امور کشور نمیرسید و در نتیجه اوضاع غالب شهرها مغشوش و ناامن شده بود[10] چنانکه مردم کرمانشاه بر منوچهرخان معتمدالدوله حاکم خود شوریدند و او را از آن شهر بیرون کردند.[11] اوضاع اصفهان نسبت به دیگر شهرها از همه جا بدتر بود. به گفته ضیعالدوله در سال 1354 هـ.ق./ 1838 «اشرار و الواط اصفهان بنای شرارت را گذاشته شبها به خانه متمولین و تجار رفته با تهدید به قتل، از آنها دریافت وجوه و نقود کرده به مصارف لهو و لعب خود میرسانیدند، بنابراین منوچهرخان معتمدالدوله به حکومت اصفهان منصوب شد.»[12]
ظاهراً بیشتر کسانی که نظم و امنیت را برهم میزدند لوطیهای اصفهان بودند که سردسته آنها شخصی بنام حاجی غلامحسین یا لوطیغلامحسین بود و چون اين اشخاص از مريدان مرحوم حاج سيدمحمدباقر شفتي حجهالاسلام بودند مانند مردم عادي از پشتيباني طبقه روحاني برخورداري داشتند.
محمدشاه تقريباً يك سال بعد از بازگشت از هرات در اوايل زمستان سال 1255 هـ.ق/ 1839 با نيروئي مركب از 7000 نفر پياده نظام و 37 عراده توپ با وجود بيماري و عليرغم اصرار درباريان روانه اصفهان گرديد. در تهران مقصد اين سفر را محرمانه نگهداشتند و بدين جهت شايعاتي در بين مردم منتشر گرديده بود، معهذا عدهای به درستی حدس میزدند «شاه تصمیم گرفته با نیروی نظامی اغتشاشات مستمر و پیدرپی مردم و روحانیت ناآرام اصفهان را سرکوب کند.»[13]
محمدشاه برای تهیه مقدمات این سفر به «قصد شاهزاده عبدالعظیم» در نزدیکی تهران رفت و به تهیه «لوازمات و تدارک سفر» پرداخت.
مرحوم سیدمحمدباقر شفتی و دیگر روحانیون مقیم اصفهان وقتی از تصمیم محمدشاه اطلاع یافتند عدهای از علمای آن شهر را به ریاست مرحوم حاجی محمدابراهیم کلباسی مجتهد اصفهان به نمایندگی خود به قم فرستادند تا شاید شاه را از رفتن به اصفهان منصرف نمایند.[14]
جاستین شیل کاردار انگلیس که در این ایام بهواسطه تعلیق رابطه بین دو کشور بر سر هرات با دیگر اعضاء نمایندگی خود به ارزروم رفته بود و از آنجا حوادث و رویدادهای ایران را همچنان زیر نظر داشت و توسط عوامل و جاسوسان خود اطلاعات و اخبار لازم را بدست میآورد، در گزارشی در اواسط زمستان آن سال (سال 1840) میگوید:
شاه به سفر خود به اصفهان ادامه میدهد، ولی بهجای عبور از شهر قم از طریق دیگر[15] راهی اصفهان شده است زیرا در آن شهر عده زیادی به نمایندگی از طرف روحانیت اصفهان جمع شدهاند تا شاید با ابراز خشم و نفرت خود شاه را متقاعد نمایند از ادامه سفر به اصفهان منصرف شود. مقصد بعدی محمدشاه کاملاً محرمانه نگاهداری شده است. گفته میشود او از اصفهان به تهران باز میگردد، در حالیکه بعضی میگویند به شیراز و بوشهر خواهد رفت.[16]
محمدشاه در سر راه رفتن به اصفهان در کاشان دستور داد عدهای از «الواط» آن شهر را دستگیر کردند و به استراباد تبعید نمودند و در روز چهاردهم شوال 1255 (21 دسامبر 1839) همراه نیروهای خود وارد اصفهان گردید و در «عمارت پادشاهان صفویه» اقامت نمود. به نصرالهخان کشیکچیباشی دستور داد اشرار را تأدیب کند. یکصدوپنجاه نفر از افراد شریر گرفتار و تنبیه شدند و بعضی از آنها را به زندان اردبیل فرستاد و اهالی اصفهان آسوده گردیدند.[17]
شیل کاردار انگلیس در گزارشی که با استناد به نامههای مستر بونهام[18] کنسول انگلیس در تبریز برای وزیر امورخارجه انگلیس فرستاده میگوید:
عدهای از لوطیهای اصفهان و یکی از رؤسای آنها بهنام حاجی غلامحسین با زجر به قتل رسیدند. دندانهای این شخص (لوطی غلامحسین) را درآوردند و در کاسه سر او فرو کردند.
لوطیها طبقهای از اشخاص شرور و مُخّل نظم و امنیت بودند که در شهرهای ایران بهخصوص اصفهان موجب بینظمی و اغتشاش میشدند.[19]
اقامت محمدشاه در اصفهان پنج شش ماه بهطول انجامید و در اوایل تابستان (سال 1256 هـ.ق./1840) از طریق همدان راهی پایتخت گردید[20] و روز جمعه 8 رجب 1256 (5 سپتامبر 1840) وارد تهران شد.[21]
به گفته بون هام، کنسول انگلیس در تبریز، بنا به اظهار میرزامحمدخان زنگنه امیرنظام والی آذربایجان، محمدشاه قصد داشت با نیروهای خود از همدان به بغداد لشکرکشی کند ولی بهواسطه اعتراض شدید «دوهامل» وزیر مختار روسیه ازین کار صرفنظر نمود.

در مدتی که محمدشاه در اصفهان بسر میبرد. هیچ دیداری از مرحوم سیدمحمدباقر شفتی حجتالاسلام که بر علمای عصر خود ریاست تامه داشت و از نفوذ بیسابقهای بین تمام مردم ایران برخوردار بود به عمل نیاورد، در حالیکه فتحعلیشاه هر وقت گذارش به اصفهان میافتاد به دیدار مرحوم شفتی میرفت و مدتی با او به گفتگو مینشست.
شیل، کاردار انگلیس، عقیده داشت در ایران دو طبقه یکی بازرگانان و دیگر روحانیون متنفذترین طبقه هستند در گزارشی که تقریباً دو ماه بعد از بازگشت محمدشاه از اصفهان تهیه کرده بود میگوید سابقاً گفته بودم که شاه نخواهد توانست قاضی بندر بوشهر را که از طبقه روحانی میباشد بهواسطه تخلفی که نسبت به وابستگان نمایندگان سیاسی انگلیس در آن بندر مرتکب شده تنبیه نماید.[22] این عقیده در آن موقع بهنظرم صحیح بود. قدرت و اقتدار روحانیت در ایران همیشه زیاد بوده است، هر چند در میزان و وسعت آن غالباً اغراقگویی میشده است. ایالت فارس با تشویق و تحریک روحانیون به مرحله قیام و شورش رسیده بود و بوشهر قبل از جلوس پادشاه فعلی (محمدشاه) به عللی و از جمله تغییر سریع حکام تقریباً مستقل و بهدور از حاکمیت دولت مرکزی بود. شیل با اشاره به اینکه وضع اکنون تغییر کرده و اعضای نمایندگی سیاسی انگلیس در بوشهر میتوانند با امنیت و بدون اذیت و آزار در آنجا اقامت نمایند میگوید:
«شاه با عزیمت به اصفهان که مرکز قدرت روحانیت و اغتشاش بود، با اقدامات سخت و شدید در آن شهر اقتدار برتر و تفوق دولت خود را نشان داد و قدرت روحانیون را لااقل برای حال حاضر درهم شکست، حاجی سیدمحمدباقر، رئیس علمای ایران، مورد تحقیر قرار گرفت و پسر او به کربلا نزدیک بغداد تبعید گردید و خود او نیز در خواست کرده به او اجازه داده شود گوشهگیری اختیار کند. رهبر لوطیهای اصفهان گروهی سرکش و ناآرام، که در ارتکاب جنایات خود از پشتیبانی برخی از روحانیون برخورداری داشتند به دستور شاه با عدهای دیگر به قتل رسید.»
در شیراز نیز مشابه همان اعمال قدرت از طرف محمدشاه صورت گرفت و شورشهایی که از طرف روحانیون تشویق میشد سرکوب گردید و رئیس علمای آن شهر مجبور شد تحتنظر به حضور شاه برود و در بوشهر هم اکنون یک پادکان نظامی مستقر گردیده است.[23]
عللی که باعث شده بود تا نایب ملاحسین از مجتهدان مهم شهر همدان با یک افسر روسی ملاقات کند و زمینه اغتشاش و احتمالاً قیام علیه محمدشاه را برای سرنگونی او فراهم نمایند بهواسطه صوفیگری محمدشاه و حاجیمیرزا آقاسی بود که بین آنها و روحانیت بطور متقابل حسننظر وجود نداشت. روحانیت با صوفیگری مخالف بود و صوفیان هم روحانیون را قبول نداشتند.
در این مقاله در یکی دو مورد به نام عبدالله خان امینالدوله و مخالفت او با محمدشاه و حاجیمیرزا آقاسی اشاره شده است. امینالدوله مردی متدین و مذهبی بود و با روحانیون به خصوص مرحوم سيد محمدباقر شفتی رئیس علمای وقت دوستی و روابط حسنه داشت و آنها از او پشتیبانی میکردند.
یکی از علل مخالفت امینالدوله با محمدشاه و حاجیمیرزا آقاسی را باید صوفیگری آنها دانست و بدین جهت برای ممانعت از رسیدن محمدشاه به تاج و تخت سلطنت فعالیت زیادی انجام داد ولی به موفقیت نینجامید.[24]

مقبولیت هنری راولینسون در ایران
همانطور که قبلا اشاره شد هنری راولینسون از انگلیسیهای بسیار معدودی بود که به ایران و ایرانی و میراث فرهنگی آن علاقمند بود و با خواندن خطمیخی و تحمل زحماتی که برای جانش مخاطرهآمیز بود خدمت شایانی به کشف نکات تاریخی باستان ایران نمود.
راولینسون پس از ورود به ایران مدتی را در تهران و آذربایجان گذراند و سپس در آوریل سال 1835 به دستور محمدشاه به کردستان رفت و با عنوان مشاور و دستیار بهرام میرزا حاکم آن ایالت که برادر پادشاه بود، مشغول انجام وظیفه شد. راولینسون مورد استقبال بهرام میرزا قرار گرفت و فرماندهی تمام نیروهای آن ایالت برعهده او گذاشته شد.
هنوز یک ماه بیشتر از اقامت راولینسون در کرمانشاه نگذشته بود که نوشته کوه بیستون در نزدیکی آن شهر مورد توجه و علاقه او واقع شد. راولینسون برای تهیه رونوشتی از سنگنوشتههای بیستون پس از بالا رفتن به قله کوه، با به مخاطره انداختن جان خود با طنابی که به کمر خود میبست بین زمین و آسمان معلق میماند و به تهیه رونوشت از سنگ نوشتهها میپرداخت. در آن زمان داربست فلزی یا چوبی بلند که به سنگ نوشتههای کوه بیستون برسد وجود نداشت. توجه راولینسون هنگامی به سنگ نوشتههای کوه بیستون معطوف گردید که او هنوز در عنفوان جوانی بود و از آن پس او در هر کجا که بسر میبرد، چه در انگلستان و چه در خارج از آن کشور بیشتر وقت خود را مصروف مطالعه در تاریخ و فرهنگ ایران میکرد.
راولینسون با خواندن خط میخی و اکتشاف در خرابههای آشور و بابل شهرت جهانی پیدا نمود.
یکی از سمتهای جالب راولینسون ماموریت کوتاه او با مقام وزیر مختاری در ایران بود.
در سال 1859 به منظور زدودن آثار نارضائیهای ناشی از جنگ ناخواسته با ایران بر سر هرات و نیز تندرویهای چارلز موری وزیر مختار از خودراضی و بیتجربه انگلیس، وزارت امور خارجه آن کشور تصمیم گرفت سر هنری راولینسون را که به زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران آشنایی داشت با عنوان وزیر مختار فوقالعاده بهنمایندگی از طرف پادشاه انگلیس به دربار ناصرالدینشاه بفرستد.

راولینسون در ماه اوت سال 1859 از طریق پاریس و اسلامبول و تفلیس عازم ایران گردید و روز 9 دسامبر آن سال وارد تهران شد و مورد استقبال گرم مقامات ایران قرار گرفت.
راولینسون وقتی وارد محل رزیدانس سفیر انگلیس در تهران شد عده زیادی که از سابق او را میشناختند به دیدار او رفتند و روز بعد شاه، او و اعضای هیئت نمایندگی انگلیس را به حضور پذیرفت. در این جلسه وزیر مختار انگلیس نطقی به زبان فارسی ایراد کرد بطوریکه تمام حاضرین در آن مجلس را تحت تاثیر قرار داد.
راولینسون، وزیر مختار انگلیس، پس از شروع بهکار به قول خودش برای آنکه سفارت انگلیس را از انزوا به در آورد بلافاصله از شاهزادگان و رجال ایران برای شرکت در ضیافتهای ناهار و شام دعوت کرد، متقابلاً آنها نیز او را به چنان ضیافتهائی دعوت میکردند. منظور راولینسون ازین کار آن بود تا مردم به روش سابق به سفارت انگلیس آمد و رفت داشته باشند. از هنگام جنگ انگلیس با ایران بر سر هرات ایرانیان از مراوده با سفارتخانه مزبور منع شده بودند.
مدت اقامت راولینسون وزیر مختار انگلیس در تهران کوتاه بود و فقط کمی بیش از پنج ماه بهطول انجامید، معهذا در این مدت کوتاه توانست توجه ناصرالدین شاه را از هر جهت به خود جلب کند و مورد اعتماد و مشورت او قرار گیرد.
هنوز دو ماه از فعالیتهای راولینسون با عنوان وزیر مختاری در تهران نمیگذشت که بهواسطه انتقال امور نمایندگی انگلیس از کلکته (بنگال) به لندن او درخواست کرد از این مقام معاف و مستعفی گردد.
وقتی ناصرالدین شاه خبر احضار راولینسون را شنید این خبر به اندازهای برای او غیرمنتظره بود که نمیتوانست آنرا باور کند.
به گفته خود راولینسون «انتشار خبر احضار او مانند صاعقه در تهران فرود آمد و برای همه غیرمنتظره بود. من صبح به دنبال فرخخان (امینالدوله) فرستادم ولی نتوانستم او را ببینم، چون شاه او را احضار کرده بود. بعد از ظهر با او دیدار کردم دیدم همان موقع دستخطی از شاه دریافت کرده که در آن چنین نوشته شده است:
وزیر امور خارجه همین الان به من گفت «راولینسون صاحب» احضار شده است.
یعنی چه؟ من خیلی زیاد ناراحت شدم والـله از وقتیکه این خبر را شنیدم حالم به اندازهای دگرگون شد که هیچوقت هرگز چنین نبودهام. فورا راولینسون را ببین و چگونگی آنرا تحقیق کن و نتیجه را بهعرض برسان.»
راولینسون اضافه میکند که موضوع را تا آنجا که میتوانسته برای فرخخان توضیح داده است. اما نمیتواند انتظار داشته باشد که او این تغییر را فقط به عنوان یک ترتیب اداری بپذیرد. در اینجا همهچیز شخصی است، و ایرانیان نمیتوانند قبول کنند که احضار من با اجازه به ترک اینجا نشانگر تغییر سیاست نیست. فرخخان بدگمان صریحاً میگفت که دولت (انگلستان) فکر کرده است که من بیش از اندازه طرفدار مصالح ایران بودهام و میخواهند نماینده سختگیرتری اعزام دارند. ترتیبی داده شده تا درخواست شرفیابی کنم و فردا به حضور شاه برسم و سعی کنم با دادن اطمینان به اعلیحضرت که من در انگلستان بهتر از ایران میتوانم از مصالح او پشتیبانی نمایم به او آرامش خاطری بدهم و همچنین بگویم اگر موضوعی جدی اتفاق افتاد ممکن است مرا دوباره (به ایران) اعزام دارند تا آنرا سر و صورت دهم.»
وقتی راولینسون صبح روز 18 ماه مه 1860 تهران را ترک میگفت عده زیادی با حسرت او را بدرقه کردند.
لوئیسپلی کاردار سفارت انگلیس یک هفته بعد از عزیمت راولینسون از تهران در گزارشی پس از اشاره به رفتن ناصرالدین شاه به اطراف تهران برای استراحت میگوید:
«خبر خیلی مهمتر که از طرف همة طبقات در این شهر به من میرسد عبارتست از اینکه شاه هنوز بهواسطه عزیمت سر هنری راولینسون اندوهگین هستند. شاهزاده فیروز میرزا عموی شاه و حاکم تهران امروز بعدازظهر درباره این موضوع با من صحبت کرد.
نواب والا میگفت «من حامی هیچ دارودستهای در کشور نیستم. معهذا چون عضوی از خاندان سلطنت هستم، علاقمند به خیر و سعادت ایران میباشم و میبینم که کنار گذاردن این وزیر مختار انگلیس برای شاه ضایعهای است که دوست خیلی مورد اعتماد خود را از دست داده و برای کشور فاجعه ملّی است. پادشاه طبعاً یک آدم شکاک و سوءظنی است. قبل از آمدن سر هنری راولینسون به تهران اعلیحضرت از دیدن یکنفر انگلیسی بیزار بودند و حوصله شنیدن این کلمه را نداشتند این بیگانگی و بیزاری توسط این وزیر مختار تبدیل به صمیمت نسبت به انگلیس و یک دوستی واقعی نسبت به خود او گردید بطوریکه شاه از نظرات او بیشتر از وزیران خود استفاده مینمودند و تمام دستجات و گروهها که دریافته بودند نتایج این نظرات خوب و عاقلانه میباشد کمکم به او اعتماد پیدا کرده بودند. من عقیده دارم و فکر میکنم که این روابط دوستانه ادامه خواهد یافت، اما وقتی میبینم دولت ایران بطور مطلق تحت تاثیر نفوذ یک نماینده خارجی قرار میگیرد و خود شاه وقتی اطلاع پیدا میکند این نماینده در شرف ترک این کشور است اشک در چشمانش حلقه میزند، نمیتوانم اظهار رضایت کنم.»[25]
خلاصه گفتگوها در همدان
در راه بازگشت از کرمانشاه به پایتخت (تهران) در ماه جاری، (سپتامبر 1837)، چند روزی در همدان توقف کردم. در مدت توقفم یک روز صبح که در منزل یک ارمنی مشغول صرف صبحانه بودم بمن اطلاع دادند که «نایب» ملاحسین، یکی از مجتهدان مهم شهر [همدان]، برای انجام کاری میخواهد به دیدن من بیاید. من قبول کردم و او آمد و بعد از احوالپرسیهای معمول گفت که مجتهد علاقمند بود خودش شخصاً با من گفتگوئی بعمل آورد، اما غفلتا ناچار شد برای انجام کارهائی چند روزی همدان را ترک کند و بنابراین او (نایب) را بنمایندگی خود برای گفتگو با من اعزام داشته است.
ما به یک اطاق خصوصی رفتیم و نایب در حالیکه میگفت به هیچکس دیگر اجازه ورود داده نشود بدون مقدمهای وارد موضوع ماموریتش شد. او ابتدا پرسید از «وزیرمختار» چه خبر، و چون تصور کردم به وزیر مختار انگلیس اشاره میکند، در پاسخ گفتم شب قبل قاصدی از تهران آمد اما خبر جالبی با خود نیاورده بود.
او پرسید «همانطور که قرار گذارده بودیم آیا او نامه دوم را برای مجتهد نیاورده است؟»
من گفتم در پاکتی که برای من آورده بود نامهای برای او نبود. او سپس درباره آنتون آقا[26] مترجم نمایندگی روسیه پرسید که اخیرا در راه بازگشت از کرمانشاه به پایتخت از طریق همدان عبور کرده و ماموریت داشته در کرمانشاه به بعضی ترتیبات مالی بین حکومت روسیه و معتمدالدوله حاکم آن ایالت[27] رسیدگی و آنها را تسویه کند و در عین حال چون او به بعضی مکاتبات محرمانه بین آن شخص و مجتهد اشاره نمود که ظاهرا موضوع ملاقات فعلی او با من بوده، من ناگهان متوجه شدم که بایستی او مرا بجای یک افسر روسی اشتباه گرفته و منظور از «وزیر مختار» که او انتظار نامه دوم را از او داشته میبایست سفیر روسیه[28] باشد.
حالا دیگر درباره فهمیدن معمای ملاقات «نایب» سردرگم نبودم، به این ترتیب متوجه شدم که «مجتهد» ظاهرا با سفیر روسیه در یک توطئه درگیر شدهاند و چون میدانستم که دولت متبوع من (انگلیس) خواهان کشف چنین طرحها و خنثی کردن آنها میباشد، بر آن شدم نقش شخصی را که من اشتباها بجای او گرفته شدهام ایفا کنم تا بتوانم چگونگی موضوع را بطور کامل کشف نمایم. به این ترتیب «نایب» بدون هیچگونه سوءظنی درباره اشتباهش، به صحبت خود ادامه داد:
او گفت «شما اکنون به تهران میروید. شما بایستی به سفیر روسیه بگوئید که مجتهد نامهای را که توسط آنتون آقا ارسال شده بود دریافت کرده و آنتون آقا دستورات شفاهی را که مامور ابلاغ آن بود رسانده است و «مجتهد» نهایت سعی و کوشش خود را بکار برده تا خواستهها و انتظارات سفیر را برآورده سازد.
در همدان تدابیر مقدماتی تکمیل شد، شهر همانطور که قطعا شما ملاحظه کردهاید در یک وضع فوقالعاده هیجانانگیز بسر میبرد، شاهزاده حاکم[29] کوچکترین اقتداری ندارد، مردم با علاقمندی روزافزونی به روحانیون چسبیدهاند و آنها را تنها حامی و پشتیبان طبیعی خود میدانند و اکنون فقط منتظر اعلامیه از طرف مجتهد در مسجد بزرگ شهر هستند تا همگی بپا خیزند و بیچون و چرا اوامر او را اطاعت کنند.

«این وضعی است که فکر میکنم سفیر [روسیه] میخواست در همدان حکمفرما باشد، همچنین در ایالات دیگر همه چیز بروفق میل و خواسته ماست. سیدمحمدباقر[30] چنانکه شما میدانید او که رئیس روحانیون ایران میباشد، چند روز قبل ضمن نامهای که به ملاحسین نوشته گفته که او وامین الدوله نامههای سفیر روسیه را دریافت داشتهاند و آماده میباشند تا طبق دستوراتی که در آینده ممکن است دریافت کنند با ما همکاری نمایند. کار عمده آنتون آقا در کرمانشاه، که البته شما هم اطلاع دارید، فراهم کردن زمینه دوستی و صمیمیت بین آقا محمدجعفر مجتهد و متحد ما معتمدالدوله بود که اگر تحقق پیدا کند کل حکومت کرمانشاه را بطرفداری از ما تضمین خواهد نمود.
من خاطر نشان کردم آقا محمدجعفر تاکنون زیاد اظهار تمایل نکرده که به دسته ما ملحق شود و من میترسم آنتون آقا کارش مشکلتر از آن باشد که فکر مینموده است. او پاسخ داد «وقتی شما کرمانشاه را ترک کردید، آقا محمدجعفر هنوز نامه سید محمدباقر را دریافت نداشته بود، آن نامه با نامه به ملاحسین باینجا رسید و منوط به آن بود، وقتی مجتهد کرمانشاه، ببیند همه ما در این موضوع دارای یک فکر هستیم دیگر او جرات نمیکند و نمیتواند با ما مخالف باشد، اما شما بایستی به سفیر [روس] تفهیم نمائید که موقع عمل نزدیک است ـ همه چیز بطور رضایتبخشی آماده شده و فرصت به این خوبی بندرت دوباره برای ما بدست میآید. شاه با تمام نیروی نظامی در اختیارش در خراسان است، امپراطور شخصا در مرز ما میباشد، نارضائی زیادی در سرتاسر کشور حکمفرماست، همچنین احساس عمومی آنست که یک انقلاب عمومی نزدیک است و متنفذترین روحانیون هم طرفدار شما هستند. با این وضع که تحرک درست و مناسبی به افکار عمومی میدهد شما میتوانید اطمینان داشته باشید که ایران از آن شماست. شاه و حاجی[31] که دیگر اعتمادی به انگلیسیها ندارند بنظر میرسد که نقش خود را دقیقا طبق میل شما ایفا مینمایند.
توده مردم از مدتها پیش میدانستهاند که برای امنیت خود فقط میتوانند به حمایت خارجی امیدوار باشند و چون اعتماد خود را به انگلیسیها برای آن حمایت بتدریج از دست دادهاند بطرف دیگر متوجه شدهاند.
با گرایش و تمایل بطرفداری از شما، شما باید مطمئن باشید که اگر امینالدوله و سید محمدباقر از اصفهان، ملاحسین از همدان و معتمدالدوله و آقامحمدجعفر از کرمانشاه، وقتی قدم قاطعی برای درخواست حمایت از امپراطور (روسیه) بردارند تمام ایران از آنها پیروی خواهند کرد. اما یادتان باشد که ما به دستورهای صریح و مثبت از طرف سفیر و یک تضمین صریح حمایت احتیاج داریم. اگر ما باید بطور دستهجمعی برویم و وفاداری خود را به امپراطور اعلام کنیم، همگی باید در همدان به عنوان یک نقطه مرکزی با یکدیگر ملاقات نمائیم و همینطور بایستی به اطلاع داده شود که آیا میخواهند فقط چند نفر از سران جامعه به تنهائی بروند یا ما باید با افزایش تعداد خودمان بصورت یک دسته بزرگ از طرفداران متنفذ برویم.
اگر مقتضی باشد که فقط یک عرضحال نوشته شود، سفیر باید بطور خیلی محرمانه آنرا ارسال دارد و تضمین کند که در صورت کشف آن از ما حمایت خواهد شد، ما همه بیمعطلی آنرا مهر خواهیم کرد. بهر حال هر کاری که باید بشود، سفیر باید دستورهای صریح و قاطع ارسال دارد و مهمتر از همه آنکه لزوم اقدام فوری در این موقع که شاه در خراسان و امپراطور در مرز میباشد و روحیه انقلابی و ناآرامی در همه ایالات حکمفرماست، به سفیر خاطر نشان گردد.
بعد از چند بار تکرار این نکته که هدف اصلی او از ماموریتش همین بود، «نایب» خداحافظی کرد و رفت.
وقتی به خانه میرزا هاشم یکی از متنفذین شهر که در مدت اقامت در همدان در خانه او سکونت داشتم، بازگشتم، با اغتنام از فرصتی که پیش آمد موضوع بازدید آنتون آقا و مضمون و مفاد کلی گفتگوهای او با روحانیون و دیگر متنفذین محل را جویا شدم.
میرزا هاشم اظهار داشت «این درست موضوعی است که منهم میخواستم بطور خصوصی دربارة آن با شما گفتگو کنم.»
همدان، همانطور که شاید شما هم ملاحظه کرده باشید، بواسطه حماقت شاهزاده حاکم و روشظالمانه وزیر[32] او در یک حالت برانگیختگی و در نهایت نارضائی میباشد و در نتیجه زمینه برای انجام طرحهای عوامل دسیسه کار که هدفشان برافروختن آتش طغیان و شورش است، هموار شده است. آنتون آقا بعنوان یک مستخدم رسمی دولت روسیه به اینجا آمد ـ او از طرف سفیر روسیه برای ملاحسین مجتهد که اخیرا توجه زیادی از طبقات پائین مردم همدان را بخود جلب کرده و همچنین برای بعضی دیگر از روحانیون و همینطور برای خود من و تقریبا برای تمام ریشسفیدان و متنفذین شهر نامههائی آورد، او در اظهارات خود با لحنی در نهایت آشوبگرانه و فتنهجویانه سخن میگفت و اظهار میکرد حکومت محمدشاه محبوبیتی ندارد که البته شما در تمام ایالاتی که از آنها عبور کردهاید ملاحظه نمودهاید. اینکه ساکنان عراق عجم[33] و فارس با علاقه برای توسل به هر وسیلهای که آنها را از ظلم و ستم زیادی که در زیر فشار آن ناله میکنند برهاند نیز بر همه آشکار است، آنتون آقا به بازدید امپراطور (روسیه) از مرز ایران[34] به عنوان بدیهیترین و آسانترین وسیله تحصیل آن رهائی که آن همه مورد درخواست آنها میباشد، اشاره میکرد. طبق اظهار آنتون آقا بازدیدی که امپراطور بعمل میآورد بخصوص بدان منظور است که از او درخواست حمایت و پشتیبانی بشود و این بازدید طوری ترتیب داده شده که همزمان شاه و وزیر اعظمش (محمدشاه و حاجی میرزا آقاسی) برای لشکرکشی در خراسان یعنی در فاصلهای دور باشند ـ او میگفت «فرار شاهزادگان از اردبیل[35] قسمتی از این طرح از پیش هم آهنگ شده میباشد و در صورت احساس یک نشانه کلی بطرفداری از ظلالسلطان در سرتاسر ایران، تردیدی نیست که از طرف امپراطور نیز از او پشتیبانی خواهد شد. او (آنتون آقا) به خود من اینطور گفت، میرزا کریم، وزیر همدان یک هزار تومان گوش شما را بریده. آیا میتوانید از شاه و حاجی که در خراسان هستند عدالتخواهی کنید؟ آیا فکر میکنید که هرگاه آنها به تهران برگردند به درخواست شما گوش بدهند؟ چه اطمینانی دارید که شما هر ماه در معرض مشابه چنین اجحاف و تعدی قرار نمیگیرید؟ تا کی میخواهید مثل بره به چنین ظلم ناهنجاری تن در دهید؟ اما اگر تصمیم دارید حق خود را بگیرید هیچ فرصتی مناسبتر از این میتوانید پیدا کنید؟ شاه و حاجی و ارتش در یک ایالت دور میباشند، امپراطور (روسیه) شخصا در ظرف چند روز دیگر از ایروان بازدید میکند، شاهزادهای که بر تخت سلطنت ایران نشسته بود ملتمسانه خود را به پای او انداخته است[36] و امپراطور فقط منتظر درخواست از طرف ایران میباشد تا حمایت خود را شامل حال او بنماید. پس چرا شما تاخیر میکنید؟ فرض کنید امروز همدان علیه شاهزاده حاکم قیام کند، فردا نصف کشور از آنها پیروی خواهند کرد و سرانجام هر یک از ایالات به شورشیان خواهند پیوست.
در آنچه که او (آنتونآقا) بهر یک اظهار نمود حقیقت زیادی نهفته اما او واقعیت مهمی را نادیده گرفته است، همان اندازه که ما فارسزبانها از محمدشاه و ترکزبانها بیزار هستیم خیلی بیشتر همه از روسها وحشت داریم و از آنها متنفریم. با این حال در همدان خیلی هستند که بیشتر از خود من در معرض ظلم و جور قرار گرفتهاند و در نتیجه از حکومت موجود بیشتر ناراضی میباشند. آنتونآقا به فرد فرد هر یک از آنها مطالبی بهمان مضامین اظهار کرده است و احتمالا ممکن است در نزد آنها نسبت به من با موفقیت بیشتری روبرو شده باشد، معهذا چون سفیر شما (انگلیس) دوست شخصی من میباشد، و من همیشه به انگلیسیها دلبستگی داشتهام، دلم میخواست این اوضاع و احوال را بشما بگویم، تا هر وقت شما به تهران رسیدید او (سفیر انگلیس) را مطلع کنید که مواظب باشد و اجازه ندهد که این روسهای دسیسه کار روحیه طغیان و شورش را که در ایالات وجود دارد دامن بزنند.
من سپس درباره شخصیت و نفوذ ملاحسین مجتهد از میرزا هاشم پرسیدم و خلاصه گفتگوی خود با «نایب» را که صبح صورت گرفته بود برای او شرح دادم.
میرزا هاشم در پاسخ گفت «ملاحسین فقط دراین اواخر نفوذ و شهرتی در همدان پیدا کرده است. مجتهد اصلی آقا سید[37] میباشد که دوست شخصی سفیر شماست، و اگر او با مجتهد دیگری که اکنون در همدان بطرفداری پروپا قرص روسها معروف شده، مخالفت کند، شما دیگر نباید هیچ نگرانی داشته باشید، و وعدههائی را که او بشما بدهد احتمالا تحقق خواهد یافت. به عقیده من در هیچ شرایطی، حتی اگر تمام مجتهدین در ایران برای انجام آن اقدام با هم متحد بشوند نخواهند توانست فارس زبانها را متقاعد کنند که دستهجمعی بروند و حمایت امپراطور (روسیه) را درخواست نمایند.
ساکنان عراق عجم و فارس (فارس زبانها) همیشه عادت داشتهاند که با انگلیسیها و محمدشاه اظهار همبستگی نمایند و ترکزبانها با روسها، خلاف این وضع که آنتون آقا میخواهد کاملا مورد تازهای میباشد و نمیتواند یک روزه مورد قبول واقع شود و نخواهد شد.
به عقیده من تعصب فارسزبانها (ساکنان عراق عجم) برضد روسها ریشههای خیلی عمیق و استمراری خیلی زیاد دارد و نمیتوان فقط با یک اعلام و اظهار مجتهدین آنرا محو کرد و از بین برد، با این حال تردیدی نیست که مردم عموما خسته شدهاند و از ظلم وجور حکامشان جانشان به لب رسیده و خواهان انقلاب در کشور میباشند ـ اگر متقاعد بشوند که شما (انگلیسیها) توجهی به حال آنها ندارید، در حالیکه روسها دور نمای فوقالعاده فریبندهای را به آنها نشان میدهند و در عین حال سران روحانیون نیز متقاعد میشوند که آشکارا خود را طرفدار امپراطور اعلام نمایند. مسلم نیست که نتیجه چه خواهد بود.
بنابراین از راه احتیاط و برای پیشگیری سیاست شما باید ایجاد انحرافی در اردوی دشمن باشد. شما نباید اجازه بدهید سازمان منظم و همیشگی روحانیت مصالح و منافع روسیه را به پیش ببرد. در همدان آقا سید که شخصا با ملاحسین میانه خوبی ندارد محققا طرفدار انگلستان است و بکارگیری کمی از اقتدار او کافیست که اثرات مضر ناشی از دسیسههای ملاحسین را خنثی کند. اجازه بدهید فردا صبح به دیدن آقاسید برویم ـ شما میتوانید او را بطور خصوصی ببینید و نظرات او را در اینباره بفهمید. بدین جهت صبح همراه میرزا هاشم به خانه مجتهد رفتیم، میرزا هاشم قبلا باو تفهیم نموده بود که من مطلب محرمانهای دارم که میخواهم باطلاع او برسانم. مرا به یک اطاق خصوصی راهنمائی کردند، و مجتهد هم ظاهرا با نگرانی آمد تا ببیند منظور من از این دیدار چیست.
ما درباره امور کلی و دولتی در کرمانشاه و همدان و دیگر ایالات شروع به صحبت کردیم.
او اظهار داشت «ایالات محققا در وضعی سردرگم و آشفتگی خیلی رقتباری بسر میبرند، اما آنچه که بنظر من عجیبترین واقعه و چشمگیرترین نشانه هرجومرج کامل در کشور بنظر میآید احساسی است که در همه جا شایع و متداول است که ما در آستانه یک انقلاب بزرگ هستیم ـ بنظر میرسد که این عقیده با قاطعیت تمام در افکار عمومی رسوخ یافته است و در شهر همدان کمتر کسی است صبح که از خواب برمیخیزد و از خانه بیرون میرود تا موقعی که دوباره به خانهاش مراجعت میکند تا حدی بدون این احساس باشد که اخبار مهم و غیرعادی دریافت نخواهد کردـ با وجود این روز بروز میگذرد و هیچ چیزی که این بیاعتمادی عمومی را تائید کند یا حتی توجیه نماید روی نمیدهد.
من در پاسخ گفتم غیبت شاه که برای یک لشگرکشی خطرناک و دور دست رفته، با مشکلات مالی دولت که همه از آن اطلاع دارند، بنظر میرسد علت عمده ناراحتی و اختلال افکار عمومی بوده باشد، اما در همدان به عقیده من توطئه چینیهای خصوصی بیشتر باعث ایجاد هیجان عامه میگردد.
او گفت «واقعیت آنست که در همدان شاهزاده فتحالـله میرزا (حاکم) به اندازهای مورد تحقیر و میرزا کریم وزیرش به اندازهای مورد تنفراست که بندرت در شهر کسی پیدا میشود که خواهان تغییر نباشد، اما با حکومت فعلی چه تغییری را ما میتوانیم انتظار داشته باشیم که بنفع ما باشد ـ در ظرف دو سال ما سه شاهزاده حاکم و چندین وزیر داشتهایم، و مشکل است که بگوئیم کدام یک از آن سه نفر کمتر بما ستم و تعدی روا داشته است. محمدشاه در ایام حیات پدرش (عباسمیرزا) مدتی حاکم همدان بود، بواسطه خوش رفتاری و مهربانی خیلی محبوبیت داشت و در ابتدا وقتی به تخت سلطنت جلوس کرد نشانههای زیادی از بستگی و علاقه نسبت به وابستگان قدیم خود بروز میداد، اما از وقتی که حاجی میرزا آقاسی به قدرت رسید بنظر میرسد این احساس از بین رفته است. ما هم اکنون در ردیف سایر مردم عادی عراق عجم قرار گرفتهایم، اما چون این تغییر غیرمنتظره بود بنابراین برای ما ناگوارتر بنظر میرسید و در صورتیکه سانحهای برای محمد شاه روی دهد، همدان پیشرو شورش و قیام خواهد بود.»
او سپس از من پرسید آیا صحیح است که امپراطور [روسیه] به ظلالسلطان (علیشاه) وعده حمایت و پشتیبانی داده است؟ من پاسخ دادم تاکنون بیتردید امپراطور، ظلالسلطان را تا آنجا که مربوط به جان و آزادی او میشود حمایت کرده، اما او یعنی امپراطور تا وقتی که بطور کلی درخواست صریحی از طرف ایرانیان در آن باره دریافت ندارد نمیتواند برای دخالت به منظور رساندن او به قدرت و حاکمیتی عذر و بهانهای داشته باشد.
او گفت: «در هیچ شرایطی نمیتوان ایرانیها را وادار کرد که دخالت روسها را تقاضا کنند، زیرا گرچه آنها از محمدشاه و حاجی ناراضی هستند اما از اینکه بدست روسها بیفتند واقعا ترس و وحشت دارند.»
من پاسخ دادم «معهذا اطلاع یافتهام که ملاحسین در اینجا، میخواهد شخصا در این راه قدم بردارد و تمام نفوذ خود را در بین همدانیها بکار ببرد تا آنها نیز از او پیروی نمایند.»
او پاسخ داد «ملاحسین! شما واقعا فکر میکنید همدانیها آلت دست آخوند پست دسیسهکار جاهطلبی مثل ملاحسین میشوند؟ آیا آنها احساسات خودشان و منافع خودشان و مذهب خودشان را برای نظارت مغرضانه مردی مانند او قربانی میکنند؟ ملاحسین جرات نمیکند در همدان درباره درخواست و حمایت از روسها حرفی بزند. منهم البته زمزمههائی شنیدهام که چنین فکری در میان است، اما من آنرا یک شایعه بیهوده تلقی میکنم، و مطمئن هستم که این طرح موجب تباهی و نابودی خود او و کسی خواهد شد که بیملاحظه آنرا تبلیغ کند.»
در این موقع من گفتگوی خودم با نایب ملاحسین را برای آقا سید شرح دادم و اظهار نگرانی کردم که توطئهای تا حدی گسترده به منظور جلب حمایت روسیه در میان روحانیون سازمان داده شده است.
او پاسخ داد «البته همانطور که شما ماجرا را شرح دادید جای نگرانی هست اما من عقیده ندارم که موضوع به مرحله سازمان دادن، بصورتی که نایب ملاحسین برای شما شرح داده، رسیده باشد. بیتردید سیدمحمدباقر[38] با دولت فعلی در نوعی سازش و مصالح میباشد و ممکن است با سفیر روسیه نیز باصطلاح عشق بازی میکند تا اگر کارش به جای باریک کشید و دولت شما (انگلیس) هم از حمایت او امتناع کرد، بتواند پناهگاهی برای خود پیدا کند، ولی اینکه در حال حاضر واقعا در فکر همکاری با ملاحسین باشد تا حمایت امپراطور (روسیه) را بدست بیاورد چیزیست که نه میتوانم باور کنم و نه باور خواهم کرد. او همیشه از قدیم یک دشمن سرسخت روسها بوده است و مطمئن هستم هیچ چیز بجز ترس از جانش نمیتواند او را وادار کند که با آنها دوستی نماید و به عقیده من در حال حاضر هیچگونه خطری هم او را تهدید نمیکند.»
«درباره کرمانشاه هم تصور میکنم غیرممکن است که ائتلافی بتواند بین معتمدالدوله و آقا محمدجعفر به منظور بدست آوردن اهدافی که شما پیشبینی میکنید بوجود آید. معتمدالدوله بیتردید از طرفداران امپراطور (روسیه) میباشد ولی آن مجتهد وابسته و متکی به سید محمدباقر است و رفتار و سلوکش را هم او که مافوق اوست تعیین مینماید. درباره ملاحسین در این محل خیال شما از هر جهت راحت باشد ـ اگر او جرات کند و آشکارا در جستجوی حمایت از روسیه برآید، خود من شخصا فتوای از بین بردن او را خواهم داد. تفوق و برتری نفوذ روسیه و انگلیس مدتهای مدید موجب نگرانی و بحث و گفتگو در میان روحانیون این کشور میباشد و من خیلی بندرت به صدائی که معارض با نظر اکثریت باشد برخورد کردهام ما وضع و حال جامعه مسلمان و روحانیت آنرا در ایالاتی که از طرف ایرانیها به روسها واگذار گردید با وضع و حال شیعیان در هندوستان مقایسه میکنیم، و همانطور که ممکن است شما هم باور داشته باشید تا آنجا که به احساسات مذهبی مربوط میشود، ما تردیدی نداریم که مصلحت در ترجیح و برتری انگلیس به روسیه میباشد ـ اما مسئله آنست که آیا شما (انگلیسیها) از ما پشتیبانی خواهید کرد یا پشتیبانی نخواهید کرد؟ طبق محاسبات منطقی، حتی بدون دخالت بیمورد و غیرلازمی از طرف روسیه، معهذا در ظرف یک سال از این تاریخ انقلابی در ایران بوقوع خواهد پیوست. اگر پادشاه در خراسان با شکستی روبرو شود کشور یک پارچه قیام خواهد نمود و بعد معلوم نیست که نتیجه چه خواهد بود. من اعلام کردم که بنظر من انگلستان به آسانی اجازه نخواهد داد ایران یک ایالت روسیه بشود.
مجتهد گفت «خوب، آنچه را که بشما میگویم یادتان باشد، هر وقت که دولت محمدشاه سرنگون شود، آن وقت البته باقی میماند مسئله میان روس و انگلیس. ممکن است آذربایجان با تهدید وادار شود که به روسیه ملحق گردد، اما فارس و عراق عجم و تمام دیگر ولایات همگی بشما (انگلیسیها) تمایل دارند. اگر شما تا حدی از ما پشتیبانی کنید، تا آنجا که مربوط به تاسیس یک دولت پادشاهی مستقل در جنوب ایران است، تردید زیادی درباره آن نمیتوان داشت. اما اگر شما از پشتیبانی ما خودداری نمائید ما بایستی تا آنجا که میتوانیم خود نهایت سعی و کوشش را برای خودمان بعمل آوریم ـ ما حتی پادشاهی از چوب خواهیم تراشید، تا کما بیش مراکز تجمعی برای مقاومت در مقابل روسها داشته باشیم، ودر این صورت نتیجه کار با خدا خواهد بود و توکل به او، هر وقت انقلابی وقوع یابد و روسها وارد ایالات شمالی بشوند ـ عراق عجم پادشاهی را برای خود علم میکند، و هیچ چیز غیر از زور واقعی نمیتواند کشور را به وضع یک ایالت روسی تنزل دهد.
او در ادامه اظهارات خود گفت:
«آیا شما میرزا ابوالقاسم را دیدهاید؟ او دوست شخصی سفیر شما و یکی از لایقترین مردان در ایران است، و درباره همدان و کرمانشاه و ایالات همسایه نفوذ و قدت او به اندازهای زیاد و گسترده است که در رابطه با صحنه نمایشی که ممکن است بنام شاهزادهای ترتیب داده شود، او میتواند در صورت وقوع انقلابی هر کاری را که میخواهد با آنها انجام دهد. دخالت در امور داخلی خارج از حیطه قدرت من است، اما اگر در نظر داشته باشید در مقابل دستاندازی روسها مقاومت بشود، میرزا ابوالقاسم میتواند عامل مناسب و مستعدی برای دولت شما باشد.
تا آنجا که مربوط به نفوذ روحانیت در همدان است شما میتوانید اطمینان داشته باشید که من با دقت مصالح شما را در نظر دارم. من مواظب ملاحسین خواهم بود و اگر نشانهای از طرح حاکی از اجرای توطئههائی که نایب او برای شما تعریف کرد بدست آمد من تدابیر موثری اتخاذ میکنم تا به کار او خاتمه داده شود.»
مجتهد گفتگوی خود را با این درخواست پایان داد که سلام و احترامات او را به عنوان یک دوست قدیم به سفیر انگلیس (دکتر مکنیل) برسانم و من خداحافظی کردم و بیرون آمدم.
پس از آن در اولین فرصت به دیدن میرزا ابوالقاسم رفتم. او را برای مذاکره و یک گفتگوی سیاسی خیلی مشتاق دیدم. بواسطه شهرتی که او از لحاظ لیاقت و شایستگی و وسایل گسترده کسب اطلاعات دارد برای اظهارنظرهای او میتوان اهمیت زیادی قائل شد.
میرزا ابوالقاسم گفت «من عقیده ندارم که به این زودی انقلابی در شرف وقوع باشد. البته یک احساس همگانی وجود دارد که شاه دیگر از خراسان بازنمیگردد و به این جهت یک روحیه نافرمانی و طغیان در همه جا حکمفرماست. بنظر من این احساس ناشی از سوء اداره جمعآوری درآمدهای مالیاتی ایالات است که عده زیادی از مردم را در معرض شدیدترین ظلم و تعدیات قرار داده است، از آنجا که بشر آنچه را که بدان چشم امید بسته باور میکند در نتیجه آنها را متقاعد کرده تنها راه رهائی آنها از ظلم و ستمی که در زیر فشار آن ناله میکنند انقلاب در کشور است که وقوع آنرا پیشبینی مینمایند. اما به عقیده من زمینه کافی برای تحقق این نظر و عقیده وجود ندارد، یعنی آنکه شاه متحمل شکست و ناکامی در خراسان بشود بطوریکه اقتدار و حاکمیت او را سرنگون کند ـ برکناری حاجی میرزا آقاسی در هر موقع موجب رهائی او از مشکلاتش میگردد و او را بدون کمک و پشتیبانی خارجی در موقعیتی خیلی بالاتر از موقعیت دیگر رقبای مدعی تاج و تخت سلطنت ایران قرار میدهد. تا آنجا که اطلاعات من حاکیست، دولت انگلیس از روابطش با حکومت ایران رضایت ندارد[39] اما فکر میکنم رویهمرفته آمادگی پشتیبانی از رقبای دیگر را هم برای سلطنت ایران نداشته باشد. از طرف دیگر در حال حاضر روسها مسلما با دخالت مسلحانه در امور ایران خود را به مخاطره نمیاندازند زیرا در اینصورت مستقیما با انگلستان رو در روئی خواهند داشت.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که اگر محمدشاه صحیح و سالم از خراسان بازگردد، موضوع دخالت خارجی در بین نخواهد بود، باید مطمئن باشید که نارضائی کشور در حال حاضر بصورت غرولندهای توخالی و گاهگاهی هم ناآرامی و اغتشاش آنطور که نمونههایش را در اصفهان و کرمان داشتهایم[40] درمیآید.
با اینحال بنظر من روسها سعی و کوشش مینمایند دسیسه و وعده و زمینهسازی نفوذی آنچنان در این کشور بدست آورند که بتوانند در صورت شکست یا مرگ محمدشاه، یعنی موقعی که دخالت خارجی قابل جلوگیری نیست بتوانند موقعیتی برتر نسبت به انگلیسیها داشته باشند. قطعا شما بازدید اخیری را موقعیتی برتر نسبت به انگلیسیها داشته باشند. قطعا شما بازدید اخیری را که آنتون آقا مترجم روسیه از همدان بعمل آورد و طرز ناهنجار و گستاخانهای که سعي ميكرد نظرات و عقايد روسها را در سرتا سر اين شهر اشاعه دهد شنيدهايد – او يك نامه تعارفآميز از طرف سفير روسيه براي من آورد، اما در این گفتگوی خصوصی، به طرزی غیرعادی پیشنهادهائی داد و آنقدر چرتوپرت گفت که از شنیدن آن حوصلهام بدر رفت. وقتی او، یعنی یک مترجم ارمنی در واقع با جسارت و گستاخی حکومت ایالات جنوب غربی (ایران) را به رسم بهای حمایت من از منافع روسیه پیشنهاد میکند، شما میتوانید اهمیتی را که برای پیغام و اظهارات او قائل شدم تصور نمائید. من با کمال بیاعتنائی با او رفتار کردم و حتی پاسخ نامهآی را هم که او آورده بود ندادم.»
در این موقع گفتگوئی را که با نایب ملاحسین داشتم برای میرزاابوالقاسم تکرار نمودم و عقیده او را درباره اوضاع و احوالی که به طرزی غیرعادی از آن اطلاع پیدا کرده بودم خواستار شدم.
او گفت «برای شما توضیح دادم که به عقیده من در حال حاضر روسها آماده برای دخالت نیستند حتی اگر از آنها درخواست هم بشود و در نتیجه این ائتلاف هر چند ممکن است به سازماندهی هم رسیده باشد که شما تصور میکنید دارای اهمیتی نیست، اما به عقیده خود من ائتلاف به چنان مرحلهای از سازماندهی نرسیده و احتمال هم نمیرود به چنان مرحلهای برسد. ملاحسین یک آخوند فضول تازه به دوران رسیده و بیسواد است و بدون تردید به منظور پیشبرد منافع شخصیاش میخواهد شخص خودش را در یک طرح و توطئه روسی درگیر کند ـ اما درباره سید محمد باقر و امینالدوله – من فکر میکنم در اوضاع و احوال فعلی دیوانگی خواهد بود، اقدامی تا آن حد قاطع، آنطور که شما عقیده دارید، بعمل آورند. بخاطر بیاورید که ما همه مالک اموالی در ایران هستیم و بنابراین نمیتوانیم علنا خودمان را به گروههائی انگلیسی یا روسی و ابسته کنیم، تا آنکه مطمئن شویم دولتی که ما از او طرفداری میکنیم حاضر باشد تدابیر موثری برای دخالت اتخاذ نماید و در نتیجه منافع فردی ما را حمایت کند. دربارة امور ایالت کرمانشاه، شما هم مثل من به امور آنجا بخوبی آشنائی دارید و بنابراین میتوانید یک برآورد صحیح از وضع احتمالی آقا محمدجعفر با توجه به مالکیت زمینهای وسیع و دیگر اموالی که او در آن ایالت دارد و رفتن او از کرمانشاه به تفلیس فقط بخاطر پیشنهاد یک ارمنی دسیسه کار پستی مثل آنتون آقا، داشته باشید. سید محمدباقر و امینالدوله[41] در اصفهان در رابطه با املاک و دارائیهایشان نیز در همان وضعی هستند که آقا محمدجعفر در کرمانشاه میباشد. در اوضاع و احوال فعلی یعنی وقتی که احتمال و امید یک دخالت مسلحانه فوری از طرف روسیه در میان نیست، هیچ چیز مگر ترس از جان، نمیتواند شخص آنها را وادار کند از امپراطور (روسیه) درخواست حمایت نمایند. ملاحسین ممکن است در اینجا عدهای از عوامالناس را در اطراف خودش جمع کند ـ ولی نمیتواند به آنها متکی باشد، هیچ مرد صاحب نفوذ و آبرومندی فریب دسیسههای او را نمیخورد که منافع شخصی خود را فدا کند.»
من در اینجا عقیده او را جویا شدم که در صورت وقوع مرگ محمدشاه چه وقایعی ممکن است روی بدهد. او گفت «در صورت وقوع مرگ محمدشاه یا در صورت وقوع یک انقلاب، همانطور که بشما گفتم، من عقیده ندارم در شرف وقوع باشد، البته دو گروه وجود خواهد داشت، روسی و انگلیسی. در آذربایجان، روسیه بیتردید طرفداران زیادی خواهد داشت، اما راهنمای اکثریت رفتار و روش امیرنظام[42] خواهد بود. اگر امیرنظام احتمال تاسیس یک کشور پادشاهی مستقل را بدهد، در اینصورت فکر نمیکنم او از مصالح روسیه، که بخواهد ایران را به موقعیت یک کشور خراجگزار و تحتالحمایه تنزیل دهد، طرفداری نماید، اما در اینجا نکتهای وجود دارد که قابل تامل است و مشکل است که بتوان درباره آن بطور قاطع اظهار عقیده نمود. در هر شهر و هر ایالت عدهای مردان صاحب نفوذ و با بصیرت هستند که راهنمایان بزرگی برای افکار عمومی میباشند، بعنوان مثال در اصفهان امینالدوله و سید محمدباقر که برای ایجاد تحرک و انگیزه احساس عمومی اهمیت و نفوذ زیادی خواهند داشت. در همدان و کرمانشاه و ایالات مجاور نفوذ خود من کافیست که رفتار اکثریت از مردم را مشخص نماید. همه ما دوستان شخصی سفیر شما هستیم و تصمیم داریم از آرمان گروهی طرفداری کنیم که مورد پشتیبانی دولت انگلیس هستند زیرا این طریق بهترین امید و چشمانداز امنیت برای جان و مال ما را تامین مینماید.
ارتباطات شخصی سید محمدباقر همیشه با هندوستان بوده[43] و نه با روسیه، و مطمئن باشید هر چند که برای اهداف موقتی ممکن است با روسها عشقبازی کند، اما وقتی ضرورت ایجاب نماید که برای راه و روش خود مسیر و سیاست قاطعی را انتخاب کند، آنوقت او از طرفداران پروپا قرص مصالح انگلستان خواهد بود. امین (امینالدوله) شخصیت خیلی بیتصمیم و مرددی است و برای تعیین مسیر راه و روش خود متکی به اظهارنظر میرزا تقیعلیآبادی[44] است که در تهران با سفیر شما و در اینجا با خود من دوستي دارد. در صورت وقوع يك انقلاب در كشور، وزیر مختار انگلیس وسیله تجمع برای مردان متنفذ فارس و عراق عجم خواهد بود. ما نمیدانیم شما چه تدابیری بخصوصی اتخاذ خواهید کرد، ولی با توجه به جهت اصلی سیاست شما در ایران بنظر میآید که هدف شما استقرار یک پادشاهی مستقل تحت سرپرستی و حمایت انگلیس در جنوب ایران به منظور سدی در مقابل قدرت روسیه در شمال خواهد بود. بنابراین ما به مصالح شما علاقمند و وابسته هستیم و از دستورات سفیر شما پیروی میکنیم، هرگاه واقعا کاری باشد که باید انجام شود مسترمکنیل (وزیر مختار انگلیس) باید بلافاصله دنبال من بفرستد تا او را در تهران ملاقات کنم و من مسئولیت راهنمائی و اداره تمام ایالات جنوب غربی کشور را برعهده میگیرم. او در تهران میرزاتقی را با خود دارد، میرزا تقی هر چیز مهمی را به امین (امینالدوله) اطلاع میدهد، اما خود من نمیتوانم قبول کنم که موقع اقدام بلافاصله در شرف وقوع میباشد و بنابراین خیلی به این قبیل نظرات و حدس و گمانها علاقهای ندارم و توجهی نمیکنم. معهذا از قول من به سفیر (انگلیس) بگوئید که او در مقابل اعمال و رفتار دسیسهآمیز روسها باید مواظب و هوشیار باشد، زیرا لحن ماموری مثل آنتون آقا در نزد اشخاص با بصیرت و متفکر و اندیشمند موثر واقع نمیشود و نمیتواند هیچ نوع نتیجه فوری و جدی حتی در نزد مردم عوام داشته باشد، معهذا ممکن است در راه تدابیر و اقدامات آینده ما مشکلاتی ایجاد کند که آنرا هم بموقع میتوان از بین برداشت. من به او توصیه میکنم که به مکاتبه تعارفآمیز با دوستان قدیم خود در ایالات ادامه بدهد، زیرا اینکار بخوبی برای آنکه آنها را علاقمند به مصالح او نگاهدارد، کفایت میکند و در عین حال نه خطری برای آنها و نه خطری برای خود او خواهد داشت. همچنین وزیر مختار را مطمئن سازید که من همان میرزا ابوالقاسمی هستم که او همیشه میشناخته و در موقع عمل میدان را خالی نخواهم گذارد.
من بلافاصله بعد از گفتگو با میرزاابوالقاسم همدان را ترک کردم و پس از رسیدن به تهران این گزارش را بنا به درخواست سفیر تهیه نمودم. تهران، 29 سپتامبر 1837 (28 جمادی الاخر سال 1253)
میجرراولینسون در حال انجام وظیفه در ایران[45]
جان مکنیل وزیرمختار وقت انگلیس در تهران پس از دریافت گزارش هنری راولینسون تحت عنوان «خلاصه گفتگوها در همدان»، آن را به ضمیمه گزارشی به شماره 84 مورخ دوم اکتبر 1837 برای لرد بالمرستون وزیر امور خارجه انگلیس ارسال داشت و ضمن توضیحاتی از جمله پس از اشاره به اینکه آنتون آقا مترجم روسی از دستورالعمل خود تجاوز نموده میگوید: هرچند روسها به نارضاییهای مردم ایران دامن میزنند، اما خواهان برهم زدن نظم و آرامش عمومی در کشور نیستند.
مکنیل ضمن اظهار نظر در این باره میگوید با نظر میرزا ابوالقاسم دوستم مبنی بر اینکه با وجود نارضاییها بحران پیشبینی شده نزدیک نمیباشد موافق است و امکان ندارد حاجی سیدمحمدباقر یا امینالدوله خود را به روسها وابسته نمایند. هرچند عقیده ندارم ما به زودی شاهد انقلابی در این کشور خواهیم بود معهذا با فوت محمدشاه یا شکست مصیبتبار او زمینه یک قیام عمومی فراهم خواهد شد.
مردم عقیده دارند خسوفی (ماهگرفتگی) که در پاییز امسال روی میدهد، بنا به پیشبینی منجمین متضمن حادثه بد و مصیبتبار برای شاه و به عقیده بعضی مرگ او خواهد بود. همانطور که در مورد مرگ عباسمیرزا و فتحعلیشاه منجمین پیشبینی میکردند.[46] به هر حال هیچیک از پیشبینیها تحقق نیافت و بعد از فوت محمدشاه که در شب ششم شوال سال 1264 هـ. ق. (4 سپتامبر 1848) اتفاق افتاد، شورش و قیام عمومی در کشور روی نداد و با آمدن ناصرالدین میرزا ولیعهد خردسال با عنوان ناصرالدین شاه از تبریز به تهران و انتخاب غیرمنتظره میرزاتقیخان امیرنظام (امیرکبیر) به صدارت اغتشاشاتی که در بعضی شهرها و نواحی از جمله خراسان روی داد سرکوب شد
[1]) Sir Henry Creswicke Rawlinson
[2]) Chadlington, Oxfordshire
[3]) Lord W.C. Bentinck
[4]) Lieutenant (ستوان)
[5]) برای اطلاع بیشتر مراجعه فرمایید به «خاطرات میجرجنرال سر هنری کرسویک راولینسون» نوشته جرج راولینسون چاپ لندن، سال 1898.
[6]) احتمالاً منظور از فوج روسی فوج موسوم به ينکی مسلمان میباشد.
[7]) صفحات 52 تا 55 خاطرات میجر جنرال سرهنری راولینسون
[8]) Illuminati
[9]) از گزارش شماره 14 مورخ 13 نوامبر 1835 هنری الیس از تهران به لرد پالمرستون وزیر امور خارجه انگلیس F.O.60/37
[10]) اکسیر التواریخ ص 513
[11]) گزارش مورخ 17 ژوئیه 1839 شیل از ارزروم F.O.249/31
[12]) منتظم ناصري ج 3 172
[13]) از گزارش شماره 7 مورخ 6 فوریه 1840 جاستین شیل از ارزروم به پالمرستون F.O.249/32
[14]) جهانگیر میرزا تاریخ نو ص 270
[15]) به نوشته جهانگیر میرزا در تاریخ نو (ص 270) محمدشاه برای اجتناب از عبور از قم از راه ساوه و زرند و خلجستان عبور کرد.
[16]) گزارش شماره 10 مورخ 24 فوریه 1840 شیل از ارزروم به پالمرستون F.O.249/32
[17]) جهانگیر میرزا، تاریخ نو ص 271ـ صنیع الدوله، منتظم ناصری7ج 3 ص 173
[18]) W. Bonham
[19]) گزارش شماره 18 مورخ 6 ماه مه 1840 شیل از ارزروم به پالمرستون F.O.249/32
[20]) از گزارش شماره 28 مورخ 2 ژوئیه 1840 شیل ارزروم به پالمرستون F.O.249/32
[21]) فرهاد میرزا معتمدالدوله، جام جم بهنقل از منتظم ناصری ج 3 ص 173
[22]) از گزارش شماره 23 مورخ 21 مارس 1839 شیل از ارزروم به پالمرستون F.O.249/31
[23]) از گزارش شماره 42 مورخ 24 ماه اوت 1840 شیل ارزروم بالمرستون F.O.242/32
[24]) برای اطلاع بیشتر مراجعه فرمائید به سفرنامه رضاقلی میرزا و سفرنامه جیمز فریزر ترجمه دکتر منوچهر امیری و غیر آنها
[25]) گزارش شماره 92 مورخ 25 ماه مه 1860 لوئیس پلی به لرد جان راسل وزیر امور خارجه انگلیس F.O.60/249
[26]) ANTON AGA
[27]) منوچهر خان معتمدالدوله گرجی از اسرائی بود که آقا محمدخان قاجار او را از تفلیس به ایران آورد و در ایام سلطنت فتحعلی شاه بواسطه لیاقت و شایستگی به مقام حکومت ایالات و وزارت و پيشکاری رسید. مراجعه فرمائید به مهدی بامداد، تاریخ رجال ایران ج 4 ص 159
[28]) منظور از سفیر روسیه کنتسیمونیچ است که از سال 1832 تا 1838 وزیر مختار روسیه در ایران بود و در امور ایران زیاد دخالت میکرد. برای شرح حال او مراجعه فرمائید به مقدمه خاطرات وزیر مختار نوشته سیمونیچ ترجمه یحیی آرینپور چاپ پیام 1353 ـ در این گفتگوها بطور کلی به وزیر مختار روسیه یا وزیر مختار انگلیس سفیر گفته شده که منظور نماینده روسیه یا انگلیس است و نه سفیر که در عرف دیپلماتیک مقامی بالاتر از مقام وزیر مختار میباشد.
[29]) حاکم همدان در این ایام فتحالـله میرزا (1226ـ1286 هـ.ق) پسر فتحعلی شاه و پدر شکوهالسلطنه زن ناصرالدین شاه و مادر مظفرالدین شاه بود. فتحالله میرزا مدتی حکومت زنجان را داشت و در سال 1256/1836 از طرف محمد شاه به حکومت همدان منصوب گردید. مهدی بامداد، تاریخ رجال ایران، ج 3 ص 55
[30]) سیدمحمدباقر موسوی شفتی حجةالاسلام متولد سال 1180 هـ.ق در شفت گیلان و مردی عالم و فاضل و در فنون مختلفه ادب و اصول و فروع مسلط و مبرز بود و سالها ریاست تامه علمای ایران را داشت. او که در ابتدا در فقر و تنگدستی بسر میبرد بعدها به یکی از ثروتمندان ایران تبدیل شد. وقتی فتحعلی شاه و محمدشاه به اصفهان رفتند مرحوم شفتی با کوکبه و جلالی که گوئی شاهی به دیدن شاهی میرود به دیدن آنها رفت. حجةالاسلام شفتی اقامه حدود شرعی را در غیبت امام واجب میدانست و مدعی بود که حکم او به عینه همان حکم حضرت صاحبالزمان(ع) است. عدد کسانی که سید ایشان را در اصفهان به تازیانه حد زده از حساب بیرون است و شمار کسانی را که او بدست خویش بعنوان اقامه حدود کشته تا یکصدوبیست نفر نوشتهاند. به گفته مرحوم عباس اقبال نویسنده مقاله شرح حال او امر عجیب در کار وی این است که او متهمین را ابتدا به اصرار و ملایمت تمام و یه تشویق اینکه خودم در روز قیامت پیش جدم شفیع گناهان شما خواهم بود به اقرار و اعتراف وامیداشته. سپس غالباً با حال گریه، ایشان را گردن میزده و خود برکُشته آنان نماز میگزارده و گاهی هم در حین نماز غش میکرده است. برای اطلاع بیشتر مراجعه فرمائید به مجله یادگار شماره پنجم سال دهم مورخ خرداد 1328 ص 28
[31]) حاجی میرزا آقاسی وزیر اعظم محمدشاه
[32]) نام این وزیر میرزا کریم بود.
[33]) عراق عجم به منطقه مرکزی ایران گفته میشد که شهرهای همدان ـ اصفهان ـ تهران ـ ملایرـ گلپایگان ـ اراک (سلطانآباد) کاشان ـ قم ـ قزوین و زنجان را در برمیگرفت.
[34]) در سال 1253 هـ.ق./1837 هنگامی که محمد شاه و حاجی میرزا آقاسی در خراسان (دور از پایتخت) بسر میبردند اطلاع رسید که نیکلای اول امپراطور روسیه برای بازدید ولایاتی که در جنگ دوم ایران و روسیه از ایران جدا و به روسیه منضم شده به ایروان (مرکز ارمنستان) سفر کرده است.
محمدشاه دستور داد ناصرالدین میرزا ولیعهد خردسال (هفتساله) باتفاق محمدخان امیرنظام زنگنه با هدایائی به ملاقات او بروند. منظور از بازدید امپراطور روسیه از مرز ایران این موضوع میباشد. برای اطلاع بیشتر مراجعه فرمائید به میرزا تقیخان امیرکبیر تالیف عباس اقبال به کوشش ایرج افشار ص 24 و گزارش مورخ 2 ژانویه بونهام به جان مکنیل (f.0.60/56) و گزارش شماره 106 مورخ 17 دسامبر1837 جانمکنیل به لرد پالمرستون (f.0.60/51) و غیر آن
[35]) بعد از اعلام سلطنت محمدشاه در سال 1250 هـ.ق./1834، میرزا ابوالقاسم قائم مقام صدراعظم شاهزادگانی را که تصور میرفت در آینده با سلطنت محمدشاه مخالفت کنند و اسباب زحمت و دردسر بشوند به زندان انداخت. بعد از قتل قائم مقام و قرار گرفتن حاجی میرزا آقاسی بر کرسی صدارت، در سال 1251 بیماری وبا با شدت در تهران شیوع یافت. محمدشاه برای فرار از وبا وقتی میخواست به روستای «امامه» در شمال تهران برود شاهزادگان زندانی از جمله علیشاه ظلالسلطان و علینقی میرزا رکنالدوله و امام ویردی میرزا را به زندان اردبیل فرستاد. بعد از مدتی با زدن نقب به زندان توسط طرفدارانشان چند نفر از آنها مانند علیشاه و علینقیمیرزا و امام ویردی میرزا توانستند از زندان فرار کنند و به روسیه و سپس عثمانی بروند.
[36]) منظور علیشاه ظلالسلطان است که میدانیم فقط مدت چهل روز تخت سلطنت را غصب کرد و خود را شاه میخواند.
[37]) منظور مرحوم سیدمحمد باقر شفتی حجةالاسلام است که خلاصهای از شرح حال او اشاره شد وبه گفته میرزا هاشم فوقالذکر با وزیر مختار انگلیس یعنی جان مکنیل دوست بوده است.
[38]) سید محمدباقر شفتی حجهًْ الاسلام
[39]) چنانکه میدانیم دراین ایام بر سر تصرف شهر هرات بین ایران و انگلیس اختلاف نظر بود. کمی بعد در 23 نوامبر 1837 نیروهای محمد شاه هرات را محاصره کردند و مکنیل وزیر مختار انگلیس ضمن اولتیماتوم به ایران رابطه سیاسی بین دو کشور را قطع کرد و یک نیروی دریائی انگلیس در ماه ژوئن 1838 جزیره خارک را تصرف کرد و محمد شاه مجبور شد دست از محاصره هرات بردارد و در 9 سپتامبر 1838 به طرف غرب بازگردد.
[40]) جان کمبل نماینده حکومت انگلیس در هند در تهران در گزارشی ضمن انتقاد از حکومت قائم مقام و نارضائی عمومی و اشاره به تاخیر عزیمت خسروخان گرجی حاکم اصفهان بواسطه عدم اعطاءاختیارات لازم از طرف قائم مقام به او، یعنی اختیارات وسیعی که در سابق او به عنوان حاکم اصفهان از آنها برخوردار بوده میگوید «اخبار مربوط به سرقت و تجاوز و قتل و غارت در اصفهان همه روزه بما میرسد و در نتیجه بزرگترین مرکز بازرگانی این کشور دستخوش اعمال گروهی جنایت پیشه میگردد که رهبر آنان خود را بنام «رمضانشاه» مینامد و برای جلوگیری از شرارتهای او اقدامی بعمل نمیآید. خانه و زندگی و اموال بازرگانان مشهور و ثروتمند اصفهان با خشونت به میزان زیاد مورد غارت و چپاول دستهای از «لوطی»ها قرار گرفته و از طرف حکومت تازه اقدامی برای خاتمه دادن به این صحنههای شرمآور و ویرانگر که برای صلح و آرامش و ترقی و پیشرفت این کشور زیانآور میباشد بعمل نیامده است.» (گزارش شماره 61 مورخ 10 ژوئن 1835 کمبل به مکنا تن f.o.249/30) رمضان شاه سرکرده لوطیهای اصفهان بود ـ این افراد بواسطه آنکه بعضی مواقع از طرف امام جمعه و علما و از جمله مجتهد قدرتمند اصفهان حاجی سیدمحمدباقر شفتی حمایت میشدند و اعمال آنها نادیده گرفته میشد نمیتوانست از طرف مامورین حکومت مورد تعقیب قرار بگیرند. (ویلم فلور، جستارهائی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمهابوالقاسم سری ـ ج اول. ص 284)
اغتشاشات و آشوبهای اصفهان توسط لوطیها به سرکردگی لوطی غلامحسین یا حاجی غلامحسین کما بیش ادامه یافت تا در اوایل سال 1840 دستگیر شد و سپس دندانهای او را کشیدند و به کاسه سرش فرو کردند و باین طریق با زجر و شکنجه او را بقتل رساندند. (از نامه شماره 18 مورخ 6 ماه مه 1840 جستین شیل کاردار انگلیس به پالمرستون f.o.249/32)
اغتشاشات کرمان نیز بواسطه خود سریهای آقاخان محلاتی حاکم کرمان بود که پس از فوت فتحعلی شاه و شروع سلطنت محمد شاه مدتی ادامه داشت. مراجعه فرمائید به احمدعلی خان وزیری کرمانی، تاریخ کرمان به کوشش دکتر ابراهیم باستانی پاریزی ص 602
[41]) عبدالله خان صدر اصفهانی ملقب به امینالدوله پسر ارشد میرزا محمدحسین خان صدراعظم میباشد. بعد از مرگ میرزا محمدحسین خان وظایفش برعهده پسرش واگذار شد ولی عنوان صدارت را به این پسر ندادند و بقول میرزا فضلالله شیرازی در تاریخ ذوالقرنین «خدمات دیوان صدارت بدون اسم مزبور بعلاوه منصب مستوفی الممالکی به حضرت عبدالـله خان ولدش عنایت شد.» عبدالـله خان امینالدوله با روحانیون به خصوصی با مرحوم سید محمدباقر موسوی شفتی روحانی متنفذ وقت روابط حسنه داشت.
[42]) منظور میرزا محمدخان امیرنظام زنگنه میباشد که در این موقع عملا حاکم آذربایجان بود.
ادوارد بون هام کنسول انگلیس در تبریز وقتی روز اول ژانویه 1838 برای مذاکراتی به دیدن میرزا تقیخان وزیر نظام (امیرکبیر بعدی) رفته بود میگوید پس از گفتگو درباره سفر ایروان و ملاقات با نیکلای اول امپراطور روسیه و شکایت او از اینکه روسها به ناصرالدین میرزا ولیعهد مانند خسرو میرزا احترام و اعتنای لازم را بعمل نیاوردند در پاسخ این سئوال که اگر اتفاقی برای شاه (محمدشاه) بیفتد چه حوادثی در انتظار این کشور خواهد بود، میرزا تقی ابتدا تمام مستخدمین را از اطاق مجاور به بیرون فرستاد وسپس با آزادی کافی گفت:
«چه میتواند اتفاق بیفتد جز مشکلات، اگر این شاه حیوان ولیعهد را در اینجا (تبریز) با امیر (میرزا محمدخان امیرنظام زنگنه) تنها گذارده بود، امیر میتوانست ولیعهد را بر تخت سلطنت بنشاند و لااقل تمام آذربایجان به آنها ملحق میشدند، اما اکنون او قهرمان میرزا را به اینجا فرستاده و این شاهزاده تمام قدرت را در دست دارد و امیر هیچ اختیاری ندارد. قهرمان میرزا تاج و تخت را برای خودش میخواهد….. رعیت از او متنفر است ولی چند سرباز آنها را ساکت خواهد کرد زیرا آنها رهبری ندارند.»
در پاسخ این سئوال کنسول انگلیس که امیرنظام و ولیعهد چه خواهند کرد، میرزا تقی میگوید قطعا قهرمان میرزا ولیعهد را بقتل میرساند و امیر هم اگر به چنگش بیفتد کشته خواهد شد که همه فقط کار نیم ساعت است، اما اگر امیر اول اطلاع پیدا کند قهرمان میرزا را دستگیر مینماید و پادشاهی ولیعهد را اعلام میکند و اگر وقت اینکار را نداشته باشد سعی خواهد کرد که فرار کند. روسها به قهرمان میرزا کمک خواهند کرد اما نخواهند توانست او را شاه کنند حتی اگر تهران را هم بگیرند. اینکه سفیر انگلیس چه خواهدکرد میرزا تقی میگوید «شما بهتر میدانید. من میدانم که بدون موافقت شما (انگلیسیها) هیچکس نمیتواند در اینجا سلطنت کند، او احتیاج به نیروی نظامی ندارد، فقط یک کلمه از طرف او و دادن مقداری پول به طوایف جنوبی ایجاد هرجومرج در کشور خواهد کرد که هیچ شاهی نمیتواند آنرا کنترل نماید.» گزارش مورخ دوم ژانویه 1838 بون هام از تبریز به مکنیل وزیر مختار انگلیس f.o.60/56
[43]) به نوشته میرزا محمد تنکابنی در قصصالعلماء وقتی فتحعلی شاه در اصفهان در عمارت هفت دست که در بیرون شهر بود بسر میبرد، با دوربین صحرا را تماشا میکرد، دید فیلی را بار کرده و میآورند، گمان برد برای اوست. اما متوجه گردید فیل از اردوی او دور شد. فتحعلی شاه استفسار کرد فیل از کیست و بارش چیست؟ «بعرض او رسانیدند که این فیل از تجار و ارباب دولت از مسلمانان هند است که برای حجتالاسلام (سیدمحمدباقر) فرستادهاند و بارش تنخواهیست که تجار هند از وجوه بّر و مال امام برای آن جناب فرستادهاند، سلطان (فتحعلیشاه) را در باطن خوشآیند نشد. چون فیل را نزد سید بردند و حکایت سلطان را نیز بعرض جناب سید رسانیدند سید بار آنرا که تنخواه بود قبض نمود و فیل را برای سلطان فرستاد.»
قصص العلماء چاپ تهران صفحه 113
[44]) میرزا تقی یا میرزا محمدتقی علیآبادی از منشیان دربار فتحعلی شاه بود که در سال 1224 هـ.ق با لقب صاحبدیوان به وزرات عبدالـله میرزا حاکم 13 ساله شهر زنجان منصوب شد. میرزا تقی در سال 1245 هـ.ق. به سمت منشیالممالک (رئیس دفتر مخصوص فتحعلی شاه) منصوب شد و تا سال 1249/1833 در این سمت باقی بود. (تاریخ رجال ایران.ج 3 ص 322)
جان کمبل نماینده انگلیس در تهران در یادداشت روز 4 ژوئیه 1833 (15 صفر 1249) نوشته است امروز شاه منشی الممالک (میرزا تقی) را از مقامش عزل کرد و نزدیک بود چشمهای او را هم کور کند، اما با زحمت از این خطر جست. علت برکناری او دریافت رشوه و انتقال دادن فرمانی به دیگری بود که در نتیجه این تقلب دولت را از قسمتی از درآمدهایش محروم میساخت. (f.o.249/29)
میرزا فضلالله خاوری شیرازی در تاریخ ذوالقرنین میگوید «میرزا محمد تقیعلیآبادی مدت سه سال منشیالممالک دیوان فتحعلی شاه بود و در این مدت با سوءاستفاده از موقعیت و مقامی که بدست آورده بود فرمان قریه از خالصه جات بلوک شهریاری را بدون عرض حضور از دفتر خانه مبارکه گذرانید.» و در نتیجه ارتکاب این «جنایت» از آن مقام معزول شد. (نسخه خطی کتابخانه ملک شماره 4302 ص 591)
میرزا تقی طبع شعر داشت و تخلص او صاحب بود. در زمان سلطنت محمدشاه و بعد از قتل قائم مقام از داوطلبان مقام صدارت بود ولی سعی و کوشش او به جائی نرسید و حاجی میرزا آقاسی به صدارت رسید.
[45]) ضمیمه گزارش شماره 84 مورخ دوم اوکتبر 1837 جان مکنیل از تهران به لرد پالمرستون f.o.60/51
[46]) f.o.60/51