از یادداشتهای سفر افغانستان/سعید نفیسی

استاد سعيد نفيسي بهدعوت دولت افغانستان در سال 1330 سفري به آن كشور كرد. روز هفتم مردادماه آنسال از تايباد ايران گذشت و به اسلامقلعه افغانستان رسيد و روز هفتم ديماه، پنجماه پس ازآن، بهوطن بازگشت. در اين سفر مانند همة سفرها از لحظهاي كه از طهران حركت كرد، هرچه ديده و هرچه شنيده و آنچه تحقيق كرده است يادداشت كرده چنانكه در همة دقايق عمر چنين كرده است. در خواندن و باز نوشتن اين يادداشت كه براي نمونه اينجا ميآورم پردههاي مختلفي از پيش چشمم گذشت. در پايان اين سير اطاق درازي را با سقف بلند ديدم كه يك پنجره به حياط داشت و گرداگرد آن را قفسههاي چوبي كهن پوشانده بود كه روزگاري انباشته از كتاب بود، اما دو سال پيش براي گذران زندگي بجائي ديگر منتقل شد. در اين اطاق اكنون تهماندة يك كتابخانة عظيم ماندهاست و در گوشة آن تختي چوبين با بالشي پنبهاي و روي آن شبح پيرمردي نحيف كه در دست لرزانش قلمي است و چشمانش گاهي يادداشتهاي پراكندهاي كه در كف اطاق و توي قفسهها و روي ميزها و پشت پنجره را پوشانده مينگرد و زماني جاي خالي كتابهاي گرانبهایي كه حالا در جاي تميزتر و روشنتري نشستهاند اما متون آنها در حافظة قوي آنمرد دانا جا دارند تماشا ميكند، در چشمانش از حسرت گرفته چيزي نيست ولي براي ديدن آينده فروغي عجيب دارد، هر دم طرحي نو جهت كتابي تازه ميريزد و در ذهن تواناي خويش تاريخ گذشته و حال را زيرو رو ميكند.
صبح پنجشنبه كه با پسر بزرگش ساعتي را در اينجا گذرانديم، همهچيز همچنان بود جز اينكه بر آن تخت چوبين آن دانشور فقيد را نميديديم. او اكنون مدتي است كه به سراي جاودان شتافته ولي كتابهايش كه اقلاً يكي در خانة هر ايراني يافت ميشود با نام او همواره زنده خواهند ماند. در خلوتي كه آنروز داشتم در فكر نوشتن يادداشتي بودم دربارة آن گمشدة عزيز كه همگان را بكار آيد چشمم به پارههاي كاغذ افتاد كه در گوشهاي توده شده بود و در ميان آنها يادداشتهاي مختلف استاد را يافتم و اينك يك نمونه از سفرنامهنويسي او را در اين اوراق نقل ميكنم باشد كه بهزودي سفرنامهاي متعدد او را تنظيم كنيم و در دسترس طالبان دانش قرار دهيم.
در نقل اين يادداشتها كمي رعايت تلخيص شده و گاهي جملات مكرر به حسب مقتضيات برداشته شده است.
احمد نفيسي
دوشنبه 7 امرداد
ساعت پنج اينجا كه چهار تهران باشد (اينجا مقصود تايباد است) بيدار شديم و ساعت شش حركت كرديم. جمعي مسافر و رؤساي ادارات محلي هم همراه بودند. در نيمه راه دو آبادي بزرگ دست راست جادة پهلوي هم گفتند ماميزك و ذندجان نام دارند كه همان پوشنگ قديم باشند و اينك بهدو محله در دو طرف رود تقسيم شدهاند و مجموعشان همان پوشنگ قديم است. در دست راست جاده آبادي كوچكتري بود كه رباط پريان نام دارد. بالاخره ساعت نهونيم سواد هرات از دور پيدا شد و منارهاي معروف آن جلب توجه كرد. در يك فرسخي كه ميفروش نام دارد جمع كثيري با پنجشش اتومبيل ايستاده بودند و به استقبال ما آمده بودند. رئيس فرهنگ همه را معرفي كرد. به همه دست دادم، نطق بسيار مهرباني كرد. جواب دادم. سه نفر ديگر از ادبا و دانشمندان شهر هم نطق كردند و همه منتهاي مهرباني را كردند. بالاخره در اتومبيل رئيس فرهنگ نشستيم و به شهر آمديم. شهر بسيار سبز و خرم و باصفائيست. نزديك مهمانخانه در خيابان شاگردان مدارس ايستاده بودند صف كشيده و بيرق خود را هم آورده بودند. يكي از آنها يكمشت برگ گل به سر من ريخت و ديگري پيش آمده لايحة بسيار مهرباني خواند، فارسي بسيار خوب و فصيح. من هم جواب دادم و گفتم پنجشش روز پيش كه از تهران حركت كردم يگانه كدورتي كه داشتم اين بود كه چهار فرزند خود را رها كردم امروز كه خدا ده برابر آنها در اين شهر زيبا به من عطا كرده است همة آن نگرانيها و حرمانها جبران خواهد شد. پس از آن از علائق افغانستان و ايران شرحي گفتم و گفتم من چون همه اوقات شبانروزم با جوانان ايران ميگذرد بهترين احساسات جوانان ايراني را براي شما آوردهام و مخصوصاً از شما خواهش دارم در اين چند روزي كه در هرات هستم هر خدمتي داريد بهمن رجوع كنيد و مرا خدمتگزار معارف افغانستان بدانيد. در ميان نطق من چهاربار دست زدند. سپس جوانان هر يك برگ گل بر سرمن ريخته يكي از آنها دسته گل بزرگي بهمن داد و ديگري تاجي از گل بر گردن من انداخت و از آنجا بههتل آمديم. همه مستقبلين با آنها آمدند. چند دقيقه بعد مستوفي هرات و مير گازرگاه و مزار خواجه عبداللـه انصاري و متولي مقبرة او كه مرد بسيار نوراني و بسيار دانشمند و حكيم و صوفيمشرب و از سادات حسيني اينجا و از طرف مادر از اعقاب خواجه است آمدند، به منتهيدرجه مهرباني و احترام كردند. در هتل اطاق بسيار خوبي با حمام به من دادند در منتهاي راحتي و خوشفكري. سلجوقي شاعر معروف اينجا را مهماندار من كردهاند و مأمور كردهاند در هتل هميشه باشد. اشخاص مهمي كه به ديدن ما آمده بودند: محمد عثمانخان مستوفي؛ ميرعابدينخان، مدير عمومي معارف؛ ميرعبدالعلي شايق هروي، رئيس مطبوعات؛ دكتر محمد آصفخان سهيل، مدير صحيه؛ رجائي، مدير مجلة هرات. نزديك ظهر حمام پشت اطاق مرا گرم كردند، حمام خوبي رفتم. چون بيرون آمدم معلوم شد دكتر ميرمحمد امينخان كحال بيمارستان هرات كه پسر دوم مرحوم مير محمدعليخان آزاد كابلي شاعر معروف و نايب سابق سفارت افغانستان در طهران كه امسال اواخر بهار به طهران آمده بود و مكرر با او ملاقات كردهام آمده بود و كارت گذاشته و رفته است.
حاج نديمباشي هروي پيرمرد مهذّب كه از قديم هم او را ميشناختم و بارها ديده بودم آمد، مدتي نشستيم با او سخن گفتيم. اين كرامت حافظ را براي او نقل كردم كه چون سخن از آمدن به افغانستان بود ديوان حافظ تفأل كردم اين غزل آمدم:
گر ميفروش حاجت رندان روا كند | ايزد گنه ببخشد و دفع بلا كند |
تا امروز نميدانستيم كه شأن نزول اين مطلع چيست، امروز كه به استقبال آمده بودند وقتي كه سوار شديم به شهر بياييم از آقاي مدير عمومي معارف پرسيدم اسم اين آبادي چيست گفت: «ميفروش»، و معني اين غزل معلوم شد! حاج نديمباشي گفت وقتي كه كلنل محمدتقي خان پسيان كه خود درويش و ذهبي بود در مشهد قيام كرد ميرزا عبدالحسين زوارزادة مشهدي كه احول بود و بعد وكيل مشهد شد آرزوي اين داشت كه محمدتقي خان كار مهمي و حكومتي بهاو رجوع كند بهديوان حافظ تفأل كرد اين بيت آمد:
راست بين از سخن راست بمقصود رسيد | احول از چشم دو بين در طمع خام افتاد |
باز او گفت كه اماناللـهخان وقتي كه بچه سقا قيام كرد تفأل كرد اين شعر آمد:
خاك تسليم بسر كن كه درين دشت هلاك | تو نداري سپر و در كف دشمن تيغ است |
من يادم افتاد كه در طهران در انجمن آثار ملي كه مشغول ساختمان قبر ابنسينا هستند روزي در جلسه در فكر اين بودهاند كه از اعيان همدان از پي اين كار اعانه بخواهند و متمولترين آنها قراگوزلوها هستند، در اين باب ترديد بوده است كه چيزي ميدهند يا نه؟
مستشارالدولة صادق ديوان حافظ را باز كرده و اين مطلع آمده است:
مرا مهر سيهچشمان ز سر بيرون نخواهد شد | قضاي آسمانست اينو ديگرگون نخواهد شد |
قراگوزلو بهمعني سياهچشم است.
در خانة ميرغلام حيدر، مير گازرگاه متولي مزار خواجه عبداللـه انصاري، فكري سلجوقي ميگفت در هرات روزي سخن از اين پيش آمد كه حافظ شراب ميخورده است يا نه؟ به ديوان او تفألي كردند اين شعر آمد:
در حق ما به دردكشي ظنّ بد مبر | كالوده گشت خرقه ولي پاكدامنم… |