در غرب چه خبر؟(50) / ایرج هاشمی زاده
204- صندلی واسیلی
سالهاست با نامش آشنایم و سالهاست که یکی از صندلیهای او مرا تعقیب میکند!
در شمال تهران ــ سالهای 56 و 57 شمسی ــ برحسب تصادف صندلی او را پشت ویترین یکی از بوتیکهای شیک آن زمان دیدم؛ ماشین را توی خیابان ول کردم و به درون بوتیک رفتم. برایم بیتفاوت بود صندلی را به چه قیمتی عرضه میدارد؛ در ضمن به این واقعیت هم واقف بودم که تولید آن مانند بسیاری از صندلیهای طراحان بزرگ در انحصار یکی دو شرکت است و جز آن هیچ شرکتی حق ساختن و فروش آن را ندارد. و اگر اینجا و آنجا ــ و تازگیها دراینترنت ــ شرکت گمنامی صندلی معماران صاحبنام را با قیمت ارزان ارائه میدهد؛ با اطمینان خاطر میتوان ازتولید تقلبی آن سخن گفت.
وارد بوتیک شدم و یکراست بهسوی صندلی رفتم؛ تبسم صاحب بوتیک داد میزد که ماهی درون تور افتاده!
به سوی صندلی رفتم، گمانم درست بود، چرم مصنوعی بود و دوختودوز آن بساز و بفروشی؛ تنها اسکلت فلزی صندلی تا حدودی بیعیب و نقص بود، ولی مگر میتوان به عاشق گفت که مرد ول کن و صبروحوصله پیشه کن!
نیمساعت بعد با پیکان کشتی میگرفتم تا بهنحوی صندلی را درون آن جای دهم، وقتی هم یکیدو سال بعد ایران را برای دومین بار ترک کردم، با پیاده کردن اسکلت و پیچ و مهرهها، صندلی را با بقیه خرتوپرتها به اتریش فرستادم. امروز این صندلی سی و یکی دو سالی است که مونس من است و به قول معمار معروفی: «بشریت از ابتدای خلقت ماتحتاش را روی یک چیزی گذاشته است»! من هم سی سالی است روی این صندلی تقلبی مارسل برویر[1] نشستهام!
مارسل برویر (1902ــ1981میلادی) متولد درپچ مجارستان[2]؛ معمار برجسته قرن بیستم و مبتکر و خالق مبل از لوله فلزی است.
اروپائیها اورا طراح مبل و هنرمند «باهاز» میشناسند و امریکاییها معمار برجسته و خالق موزه ویتنی نیویورک و ساختمان یونسکو در پاریس.
مارسل برویر در جوانی به امریکا مهاجرت کرد؛ در بیستسالگی اولین صندلی لوله فلزی را طراحی و پیاده کرد و جهان مبلمان را دگرگون و غنی ساخت.
این نوزاد زیبا بعدها صاحب نام و شناسنامه شد: واسیلی «ب 3 ــ ب» از نام برویرگرفته شد و ب 3، سومین طراحی مبلمان او است.[3]
برویر میگوید ایدة صندلی را ازلولة فلزی فرمان خمیده دوچرخهام گرفتم، طرحهای مبلمان بعدی او مهرخلاقیت در طراحی صندلی را بر کارنامة اوکوبید.
برویر معمار – بدون تحصیلات دانشگاهی- بود.
«موزه مبلمان سلطنتی وین»[4] در بهار امسال نمایشگاهی را به آثار معماری و صندلیهای او اختصاص داده بود؛ کفشوکلاه کردم و راهی وین شدم تا از نزدیک با معماری و بهخصوص با صندلیهای اوآشنا شوم. لذتی بود که فقط مرا عشاق درک میکنند!
و اما برای کسانی که هوس مالکیت صندلی واسیلی را در سر دارند:
سال پیش به یکی ازمغازههای مبلمان مدرن مراجعه کردم و خواستار قیمت صندلی شدم، دو روز بعد ایمیلی دریافت کردم: «قیمت صندلی واسیلی 1,280 به اضافه 20 درصد مالیات؛ 1536یورو است؛ با10درصد تخیف برای شما، 1,408یورو. چرم صندلی را میتوانید به رنگ سیاه؛ قهوهای روشن و یا سفید انتخاب کنید. با تقدیم احترام»
صندلی واسیلی متولد تهران من پای به سن گذاشته، بیماری بسازوبفروش و تغذیه بد ــ چرم مصنوعی ــ او را ازپای درآورده، این بیماری متأسفانه قابل علاج نیست!
اما اگر زمانی از نزدیک با صندلی واسیلی آشنا شدید؛ شک ندارم که هرگز ماتحت خود را بر صندلی استیل ساخت ایران نخواهید گذاشت!
205ـ موزه مبلمان
موزة مبلمان امپراتوری وین با مساحت 4,500 مترمربع و6,000 شیء و سوژه یکی از بینظیرترین موزههای دنیا است.
بهتصور من در هیچیک ازکشورهای اروپائی ــ تاچه رسد به امریکا ــ چنین موزهای وجود ندارد.
این مکان زیبا قبل ازآنکه شکل و شمایل موزه را به خود بگیرد؛ انبار مبلمان امپراتوری اتریش بود و امروز مخلوطی از انبار، کارگاه، امور اداری و موزه است؛ با هم نگاهی به تاریخ این موزه نادر بیاندازیم:
در سال 1747 میلادی ــ 264 سال پیش ــ ماریا ترزیا، امپراتور اتریش، اولین مدیر مبلمان امپراتوری را منصوب کرد؛ حوزة مسئولیت این مدیر صورتبرداری، مراقبت ومواظبت و حملونقل مبلمان امپراتوری بود.
62 سال بعد، درسال 1809، این سازمان به مرکز مبلمان امپراتوری تغییر نام داد و خریداری مبلمان جدید برای دربار نیز بر حوزة اختیارات آن اضافه شد.
92 سال بعد، درسال 1901، انبار مبلمان امپراتوری، درخیابان ماریا هیلف شماره 88، به مرکز مبلمانی که از آن تاریخ به بعد خریداری میشد برپا شد؛ به اضافة کارگاه نجاری وگاراژ امپراتوری فرانس ژوزف اول، امپراتور اتریش.
18 سال بعد، درسال 1919، پس ازانقراض امپراتوری دانوب [اتریش ــ هنگری] گنجینة مبلمان امپراتوری به جمهوری اتریش تعلق گرفت و قسمتی از مبلمان برای مراسم تشریفاتی و پذیرائی به کاخ ریاست جمهوری منتقل شد.
5 سال بعد، در سال 1924، افتتاح مجموعه نمایشی انبار مبلمان فدرال ــ با تکیه بر متد علم و دانش سبک مبلمان ــ تنظیم وتقسیم بندی شد؛ بدین شکل که گروهی ازمجموعه درمقام مجموعه الگو و نمونه برای صنعتگران و استادان نجاری؛ دو سالن برای مبلمان سبک باروک و سبک تجربی و 15 بیدرمایر تختخواب دیواری. (بیدرمایر سبکی در مبلسازی و زینتگری است که در اوایل قرن نوزدهم میلادی در آلمان پدید آمد، این سبک سادهتر و کمخرجتر از سبکهای امپراطوری و دیرکتوار فرانسه و قرن هجدهم میلادی انگلستان است. سطح قفسهها ومجریهایی که به این سبک ساخته شده شامل خطوط مستقیم و محکم است، درحالی که صندلیها ومبلهای آن دارای خطوط ملایم وپیچ پیچ میباشد. دایرهًْالمعارف فارسی غلامحسین مصاحب)
69 سال بعد، سال 1993 میلادی؛ آغاز بازسازی نهائی و خریداری ساختمان کارخانهای در همسایگی دیوار به دیوارکه به انبار مبلمان محلق شد؛ خانهای نیز به سبک بیدرمایر در خیابان آندراس ــ محل کنونی موزه ــ خریداری شد.
پنج سال بعد درسال 1998، افتتاح یکی ازبزرگترین موزه مبلمان دنیا
در این موزه بزرگترین مجموعه سبک بیدرمایر در دنیا؛ مبلمان سلطنتی مورد استفاده روزانه خاندان سلطنتی و مبلمان قرن بیستم ازطراحانی چون ژوزف هوفمان؛ آدولف لوس واوتو واگنر به معرض نمایش گذارده شده و علاوه برآن 60,000 شئی ــ مبلمان و تخت خواب ووو ـ درانبار این موزه موجود است.
این موزه درسال یکیدوبار طرحهای صندلی و مبل معماران صاحبشهرت و مقام علمی در سطح بینالمللی را به نمایش میگذارد.
اگر زمانی گذرتان به وین افتاد؛ تماشای این موزه یکتا و نادر را به شما توصیه میکنم.
206 ـ قرآن طلایی
در کلک شماره 55 در همین ستون با «چاپ و نشر آکادمی[5]» در شهر گراتس آشنا شدیم، ناشری که در کارنامة بلند و پرافتخار خود در کنار کتب علوم انسانی؛ از مشرق زمین نیز غافل نیست و کتبی چون «طوطینامه»، «ابنیه عامیانه ایران»، «روابط سیاسی ایران و اتریش»؛ «گلهای ایران؛ واژهنامه فارسی ـ لاتین» نیز دیده میشود.
در آن گزارش به نکتهای اشاره کردم؛ این ناشر با چاپ فاکسیمیله کتب قدیمی را تجدید چاپ میکند. در این گزارش آمده بود:
«اولین چاپ فاکسیمیله ــ تکثیر و نسخهبرداری با کیفیت بسیار بالا، کپی برابر با اصل ــ درسال 1953 در چاپخانه نشر اکادمی از وقایعنامه معروف سلطنتی در کتابخانه صومعه «فورا» در اتریش منتشر شد و بهتدریج تجربههای بسیاری در این متد خاص چاپ بدست آمد. این ناشر با چاپ فاکسیمیله، شکل و قراردادی را هم در نظر گرفت که امروزه در سرتاسر جهان چاپهای فاکسیمیله رعایت میشود: تجدید چاپ کتاب نهتنها باید به قطع و اندازه کتاب اصلی باشد بلکه تمامی محتوی کتاب را نیز دربرمیگیرد؛ هیچ یادداشت کناری در کتاب و یا صفحات خالی نباید کنارگذارده شود؛ هیچ غلط یا اشتباهی نباید تصحیح گردد و نوشتههای خطی تا آنجا که امکان دارد به حساب آید. کوتاه سخن: فاکسیمیله نشر اکادمی باید شباهت تام به معنی واقعی کلمه با نسخه اصلی داشته باشد.»
در بهار امسال نشر آکادمی کتاب گرانبهایی ازقرن یازدهم میلادی که کارشناسان زادگاه آن را ایران ویا عراق میدانند با چاپ فاکسیملیه در 400 نسخه برای علاقهمندان جهان اسلام منتشرکرد: این کتاب مقدس با جلد چرمی. طلا به این خاطر قران طلایی نامیده میشود که اوراق کتاب به رنگ طلایی است؛ مالک این قران بینظیر کتابخانه استان بایر؛ مونیخ است. قیمت کتاب 5,480 یورو است. علاقمندان میتوانند با تماس با ناشر مالک یک جلد از این کتاب مقدس و نفیس شوند.
207 ـ جهانکوه در ایران[6]
جهانکوه درایران؛ نام کتاب تازهای است که دو پژوهشگر اتریشی؛ دکتر کارل گراتسل و پروفسور روبرت کوستکا[7] ــ کوهنورد و شیفته ایران ــ منتشر کردهاند. این دومین کتابی است که این دو پژوهشگر اتریشی درباره ایران منتشر میکنند؛ اولین کتاب آنها؛ «دماوند، بلندترین کوه ایران» 10سال پیش در نوامبر 2001 منتشر شد که به فارسی نیز ترجمه شد و در ایران انتشار یافت ــ نگاه کنید به بخارا شماره 44 ــ
در 27 اکتبر 2009 برابر با پنجم آبان ماه 1388 در قصر «مرشاین»[8] در گراتس در ضیافتی با حضور نویسندگان کتاب و تعداد کثیری از اتریشیهای علاقمند به فرهنگ ایرانزمین و تعداد انگشتشماری از ایرانیان؛ کتاب نفیس «جهان کوه در ایران» به مشتاقان فرهنگ ایران معرفی شد.
در کنار دو نویسنده اصلی کتاب، سه استاد دانشگاه و هفت پژوهشگر اتریشی و چهار ایرانی ــ پروفسور دکتر عزتالله مافی و دکتر علی فرزانه؛ هر دو مقیم ایران، و مهندس دکتر حمید منجم و ایرج هاشمیزاده هر دو مقیم گراتس ــ با مقالات و بررسیهای علمی؛ بر ارزش معنوی وغنای به یاری این دو پژوهشگر آمدند.
اگر تصور میکنید که کتاب خاص کوهنوردان و در حولوحوش مسائل و مشگلات کوه میچرخد؛ سخت در اشتباهید.
نویسندگان این کتاب مانند کتاب دماوند؛ به دنیای کوه و صعود و نزول آن بسنده نکردهاند، کتاب علاوه برگشودن شناسنامة کوههای ایران چون سبلان؛ سهند و جم؛ زاگرس، بیستون و پراو؛ الوند در همدان؛ زردکوه وکوهرنگ؛ کوه گیلو در بویراحمد؛ کوه سفید؛ هزارکوه؛ کوه لالهزار در کرمان؛ کوه هزارمسجد در خراسان و… با روش آکادمیک و متد علمی؛ محیطزیست؛ تاریخ منطقه؛ قبایل ایران؛ بوتانیک (گل وگیاه)؛ غارها وشهرها و دهات و آبادیهای دوروبر کوهها را شناسایی کرده و به مشتاقان فرهنگ و سرزمین ایران در غرب معرفی میکند.
ترجمة این کتاب نفیس و انتشار آنرا در ایران به ناشرین تهران توصیه میکنم.
کتاب در قطع 29/23 سانتیمتر و با کیفیت بسیار بالا و بهقیمت 50 یورو قابل دسترسی است
208ــ قهوه خانه هاولکا[9]
باورکردنی نیست!
در ماه آوریل امسال؛ سال2011 میلادی؛ اهل قلم وهنرــ نویسندگان وهنرمندان ــ هنرپیشگان تأتر و سینما؛ نقاشان و مجسمهسازان؛ سیاستمداران ــ سوسیالدموکراتها ودموکرات مسیحیهاــ پستخانه اتریش و در صدر آنان رئیس جمهور کشور فدرال اتریش صدمین سالگرد یکی از اهالی وین را جشن گرفتند.
این شهرنشین وینی نویسنده و هنرمند مشهوری نیست؛ بر صحنة تأتر و حوزة سیاست هم هرگز قدم نگذاشته؛ آریستوکرات و فیلسوف هم نیست. میپرسید پس کیست که دنیای هنر و سیاست اتریش تولدش را جشن میگیرد؟
در پاسخ پرسش شما با فروتنی پاسخ میدهم: لئوپولد هاولکا[10]؛ شغل قهوهچی و مالک قهوهخانهای در قلب وین
قهوهخانهای با میز و صندلیهای تونت؛ پوستر و تابلو بر در و دیوار و قهوه خوب و گوارا.
مردی است افتاده و فروتن؛ اگر گذرتان به قهوهخانه او افتاد، از شما همانگونه پذیرائی میکند که از بانوی نویسنده اتریشی و برنده جایزه ادببات نوبل؛ خانم الفریده یلنک[11]:
لئوپولد هاولکا در یازدهم آوریل؛ سال 1911 میلادی در میستل باخ در نزدیکی وین بدنیا آمد. پدرش کفاش بود. در پانزدهسالگی به وین آمد و در رستوانی شغل گارسونی را آموخت. در همان رستوان با ژوزفین آشناشد، این آشنایی به ازدواج این دو منتهی شد. درسال 1936 با هم قهوهخانه «وین قدیم» را بهراه انداختند؛ سه سال بعد بهخاطر کرایة سنگین کرکرههای قهوهخانه را پائین کشیدند و قهوه هاولکا را بهراه انداختند؛ با ظهور هیتلر و اشغال اتریش بار دیگر درهای قهوهخانه بسته شد. جنگ که به پایان رسید زن و شوهر کرکرههای قهوهخانه را بالا بردند. قهوهخانه این زوج به مرور زمان پاتوق نخبگان و گلهای سرسبد جامعه اتریش شد. اما ــ راز موفقیت این جماعت فرنگی در همین اما است ــ اما فکر نکنید که زن وشوهر با مشتریانی چون الیاس کانتی و هنری میلرو اسکارورنر؛ طاقچه بالا گذاشتند و قیمت قهوه و چای و شیرینی را دو و سهبرابر کردند و به شهروندانی چون من و شما روی خوش نشان ندادند. نه! برای قهوهچی ما و همة قهوهچیهای وینی «مهمان پادشاه است».
هاولکا راز موفقیت قهوه خانهاش را در جملة سادهای چنین توصیف میکند: «همیشه این انسانها هستند که در شهرت و موفقیت قهوهخانه نقش اساسی را بازی میکنند.».
ژوزفین هاولکا شش سال پیش در ماه مارس 2005 درگذشت. میشائیل هویپل شهردار وین و مرد مقتدر و صاحب نفوذ سوسیال دموکراتهای اتریش مرگ خانم ژوزفین هاولکا را «فقدان یک افسانه وینی» خواند و آمادگی شهروین را برای دفن او در قبرستان وین در قطعه خاص شخصیتهای برجستة اتریش اعلام نمود. (نگاه کنید به همین قلم. بخارای شماره 55، آبان 1385)
روزنامه لوموند در19 ماه ژوئیه 2006 در مقالة مفصلی قهوهخانة هاولکا را به خوانندگان فرانسوی خود معرفی کرد.
در یازدهم آوریل امسال؛ سالروز تولد لئوپولد هاولکا؛ هانس فیشر؛ رئیسجمهور اتریش رسماً طی تلگرافی تولد لئوپولد هاولکا را به اوتبریک گفت. و سر آخر پست اتریش تمبر ویژهای خاص قهوه خانة هاولکا منتشر کرد.
لطف کنید و این چهار خبر را کنار هم بگذارید:
1) زنی قهوهچی فوت میکند؛ شهردار شهر دومیلیونی وین به همسرش تسلیت میگوید؛ مرگ او را فقدان یک افسانة وینی میخواند و آمادگی شهر وین را برای دفن او در قطعة خاص شخصیتهای برجسته اعلام میدارد.
2) شش سال بعد شوهر این زن؛ لئوپولد هاولکا پا به سن صد سالگی میگذارد و رئیسجمهور کشور فدرال اتریش تولد او را تبریک میگوید. قرار بود هانس فیشر در روز تولد او شخصاً به قهوهخانه هاولکا برود؛ قهوهای بنوشد وبا لئوپولد گپی بزند که با کسالت هاولکا؛ ملاقات منتفی شد.
3) لوموند این سرگل مطبوعات دنیا؛ دوصفحه از روزنامه را به قهوهخانه هاولکا اختصاص میدهد.
4) پست اتریش تمبری به مناسبت تولد هاولکا منتشر میکند.
چه خبره؟ چرا؟
حال لطف کنید و سری به کافه نادری خودمان بزنید ــ البته اگر تا بحال کلنگ بسازوبفروشها بسراغش نیامده باشند.
قهوهخانهای که زمانی پاتوق نویسندگان، شعرا، و مردم کوچه و بازار تهران بود؛ قهوهخانهای که خاچیک مادیکیانس، مهاجر روسی هشتادوچند ساله، در قلب تهران بهراه انداخت. اگر شما شنیدهاید؛ من تا بهامروز نه شنیدهام ونه در یک نشریه وطنی خواندهام که این خاچیک عزیز ما کی فوت کرد؛ کی بود؟ چه زمانی به ایران آمد؟ چرا به ایران آمد؟ چرا قهوهخانه باز کرد و به شغل شریف بسازوبفروشی روی نیاورد و چرا و چرا…
و آیا در این سرزمین پهناور با هفتاد میلیون جمعیت؛ کارگردان جوانی پیدا نمیشود که با دوربیناش سری به کافه نادری بزند و شناسنامة قهوهخانة نادری را ورق بزند و فیلمی برای ثبت در تاریخ خلق کند؟
لئوپولد هاولکا به تازگی ــ درسن صد سالگی! ــ بازنشسته شده؛ اما پسرش با دو نوه جوانش جای پدر و پدربزرگ نشستهاند و دوسال پیش کتاب نفیسی با نام «هاولکا» منتشرکردند. این کتاب داستان و حکایت قهوهخانة هاولکا است.
قهوهخانة هاولکا گوشهای از تاریخ فرهنگ و هنر اتریش است. با سلام به لئوپولد هاولکا و با درودی گرم به روح خاچیک عزیز ما.
[1]) Marcel Breuer
[2]) Pecs
[3]) B3 Wassily
[4]) Hofmobiliendepot
[5]) E-Mail:info@adeva.com
[6]) Die Bergwelt des Iran
[7]) Dr. Karl Gratzl & Prof. Robert kostka
[8]) Meerscheinschloss
[9]) Cafe Havelka
[10]) Leopold Havelka
[11]) Elfriede jelinek