میرزا علی لسان الدوله،تاراجِ میراث مکتوب/فاطمه قاضیها

فاطمه قاضیها
فاطمه قاضیها
نسب نامه دولت کیقباد ورق بر ورق هر سوئی برده باد

 

«نظامی»

 

نسخه‌های خطی فارسی و به تبع آن آثار هنری، نفایس فرهنگی و حاصل تلاش عالمان و هنرمندان کشورمان ایران در طول تاریخ بارها و به اشکال مختلف مورد تهاجم بی‌رحمانه و دَدمنشانه قرار گرفته است.

چنانچه سلطان محمود غزنوی و پدرش سبکتکین، امیرنشین‌ها و فرمانروایی‌های محلی ایران زمین را که هرکدام یک کانون زبان فارسی دری و فرهنگ ایرانی بود، یکی پس از دیگری از میان برداشتند و کتابخانۀ عظیم ری را در آتش سوزاندند.[1] حمله مغول نیزعلاوه بر کشتار و ویرانی، فرهنگ ومیراث مکتوب را منهدم نمود، بطوری که «زیدری نسوی»[2] می‌نویسد: که لطمه‌ای که ایران در هجوم مغول دید، در یک یا چند بُعد محدود و خلاصه نمی‌شود، بلکه خسرانی همه جانبه بود،بیهوده نیست که مورخ سترگی همچون ابن الاثیر، آنگاه که می‌خواهد از هجوم مغولان سخن بگوید چنین آغاز می‌کند که «ای کاش مادرم مرا نمی‌زاد و ای کاش قبل از مغول می‌مردم تاچنین مسائل را نمی‌نوشتم». و چنان شد که کتابخانه شهاب‌الدین خیوقی دانشمند خوارزمی که در آن زمان هیچ کسی مثل آن ندیده بود غارت شد و به دست عوام افتاد، و در بخارا پس از کشتنِ تمام مردم، کتابخانه نیز سوزانده و نابود گردید.[3] و در همه جا صندوق‌ها و مصحف‌های قرآن کریم را آخور اسبان خود ساختند. نتیجه آنکه آثار علمی بسیاری در حملۀ این قوم وحشی منهدم گردید و علم و دانش رو به افول نهاد و نشانی از فرهنگ و ادب بر جای نماند، مراکز علم و ادب ویران و کتابخانه‌ها و کتاب‌خوان‌ها از صفحۀ روزگار محو گردیدند.[4] به عبارت دیگر کتابخانه‌ها سوختند و کتاب‌ها پاره شدند و زیر سم اسبان مغول رفتند و امروز حتی نام و نشانی از آنها نیست. چنانچه عطاملک جوینی چنین توصیف کرده است: (بردند و کشتند و سوختند)[5]

در دوران متأخرتر زمان فتحعلی شاه قاجار، در هنگامه جنگ‌های ایران و روس وقتی که روس‌ها بر بخشی از آذربایجان تسلط یافتند، کتابخانۀ آرامگاه شیخ صفی‌الدین را که حاوی نسخه‌های نادر و گران‌بهای قدیمی بودکه پادشاهان صفوی بر آن افزوده بودند، تاراج کردند.[6]

در این جنگ فرمانده چیره روسی دستور داد کتاب‌های خطی بقعۀ شیخ صفی‌الدین را بار کنند و به ماورای قفقاز ببرند و مردم تنها توقعی که داشتند این بود که از روی آنها نسخه بردارند.[7] در عین حال دو دسته قشون سواره و پیاده کاروان کتاب‌های نفیس بقعه شیخ صفی را از اردبیل تا تفلیس همراهی کردند و پس از زمانی نه چندان دور آثار هنری به مخازن کتابخانۀ پطرزبورگ و موزۀ آرمیتاژ پیوستند.[8] (باید شکر گزار بود که مانند آنچه که در گذشته روی داد منهدم ونابود نگردید.)

در عین حال باید به این نکته اذعان کرد که در مقابل تهاجم و آتش زدن و تاراج کتاب‌ها از سوی دشمنان، شاهان هنگامی که به قدرت می‌رسیدند، با انگیزه‌های مختلف به گردآوری کتاب و تأسیس کتابخانه‌های سلطنتی اقدام می‌کردند. مجموعه‌سازی و فراهم‌آوری، گردآوری و تأمین منابع کتابخانه‌های سلطتنی به برکت قدرت و ثروت شاهان چندان دشوار نبود. جست و جو و شناسایی کتب با ارزش در اقصی نقاط تحت سلطه توسط مأموران ویژه، غنیمت گیری کتابخانه‌های کشورهای مغلوب در لشکرکشی‌ها، و بالاخره خریداری کتاب و یا مجموعه‌های شخصی، شکل‌های مختلف فراهم‌آوری بوده است. این ندیم می‌گوید: اردشیر بابکان پس از تکیه بر مسند حکومت دستور داد کلیه کتب باقیمانده از دوران گذشته را که پراکنده بود، از چین و هند گردآوری کنند و در گنجینه‌ای نگهداری نمایند. نیزپس از اسلام عضدالدوله دیلمی از پادشاهان آل بویه در قرن چهارم هجری از کسانی بود که به کتاب و علم گرایش داشت، چنانچه کتابخانۀ بزرگی در شیراز و در محل کاخ خود تأسیس کرد. همچنین سلطان محمود غزنوی که همان طور که در سطور پیشین اشاره شد در «ری» کتابسوزی به راه انداخت، زمانی که به قدرت رسید، به تقلید از شاهان آل بویه و سلاطین قبل از خود کتابخانه با شکوهی در غزنه تأسیس کرد که منابع آن را از باقیمانده کتابخانه های دیلمان، عراق، خراسان، و هندوستان فراهم آورده بود. وی پس از فتح شهرها کتابخانه های آنجا را غصب، کتب کلامی یا آنچه متعلق به رافضیان و معتزلیان بود می‌سوزاند و مابقی کتب را به غزنه منتقل می‌کرد. غیاث الدین میرزا بایسنقر تیموری (802-838 ق)، فردی دانش دوست و هنرپرور بود، چنانچه کتابخانه ای بی نظیر در هرات تأسیس کرد، او خود شعر مي‌سرود و خطاط چيره‌دستي بود، به كتاب‌آرايي علاقه‌مند بود، و به تهيه، استنساخ، و جمع‌آوري كتاب و رواج هنرهاي مربوط به آن عشق مي‌ورزيد.[9]

صفویان به خصوص شاه عباس به طرز قابل‌توجهی بر غنای کتابخانۀ شیخ صفی‌الدین اردبیلی در اردبیل و آستان قدس رضوی در مشهد افزودند.

در دورۀ قاجار فتحعلی شاه، دومین پادشاه این سلسله، به سبب علاقه‌ای که به کتب نفیس و آثار هنری داشت به تأسیس کتابخانه‌ای در کاخ گلستان همت گماشت و برای تجهیز آن به گردآوری جمعی از ادیبان و هنرمندان در دستگاه خود پرداخت، و با همکاری آنها، کتابخانۀ شاهنشاهی را که بعدها، در زمان ناصرالدین شاه به «کتابخانۀ سلطنتی» تغییر نام داد، تأسیس نمود و آنجا را به گنجینه ای از کتب نفیس علمی و ادبی که دارای ارزش هنری بودند تبدیل کرد و آثار هنری و علمی گذشتگان از قبیل کتاب‌های باقیمانده از شاهان صفویه و زندیه و همچنین ذخایر نادرشاه و غیره را در آن جای داد.

ناصرالدین شاه در سراسر دوران سلطنتش ریاست این کتابخانه را نیز بر عهده گرفت وبه جمع‌آوری و خرید کتب و مرقعات، تابلوهای نقاشی و سایر آثار هنری پرداخت و با سعی و تلاشی که در نگهداری آنها به کار برد، کتابخانه را بیش از پیش غنی ساخت.[10]

سند شماره چهارم
سند شماره چهارم

پس از مرگ ناصرالدین شاه در سال 1313 ق، مظفرالدین شاه با تعداد زیادی از افرادِ دون مایه، که در تبریز گِرد او بودند، از تبریز به تهران آمد و به هریک از آنها منصبی داد و از جمله میرزا علی را که در تبریز کتابدار او بود، به سمت کتابدار باشی یا رئیس کتابخانۀ سلطنتی منصوب کرد و او را به لسان الدوله ملقب ساخت.[11]

مظفرالدین شاه قاجار که پادشاهی ناتوان در اجرای امور مملکتی بود، ضعف و بی‌کفایتی خود را نیز در انتخاب کتابدار سلطنتی بروز داد. در این رابطه باید گفت که از دیرباز در ایران به کتابدار «گنجور» می‌گفتند، زیرا «گنج» به معنای مجموعه ای از جواهر و سنگ های قیمتی و یا فلزات زرین و سیمین و گرانبهاست که در جایی پنهان باشد و اتلاق گنجور به کتابدار به آن معنی بوده که در نزد آنان ارزش کتاب و نوشته یا سخنان مکتوب به در و گوهر و مروارید تعبیر می‌شده است.و کتاب را برابر با همان گنج و گنجینه چیزهای گرانبها و حتی «نامیرا» می‌دانسته اند که ضابط و حافظ و خازن آنها را «گنجور» نامیده اند که همین کتابدار فعلی باشد.[12] به هر روی کتابدار از چنان مقام والایی برخوردار بوده که کتابداران كتابخانه‌هاي سلطنتي از ميان دانشمندان، نويسندگان، فلاسفه، و هنرمندان انتخاب مي‌شدند بطوری که مسعود سعد سلمان شاعر بزرگ، رياست كتابخانه مسعود بن ابراهيم غزنوي در غزنه را بر عهده داشت و كمال‌الدين بهزاد،نقاش چيره‌دست، رياست كتابخانه سلطنتي سلطان حسين بايقرا -آخرين پادشاه تيموري، را در 899ق. عهده‌دار بود.. پس از غلبه شاه اسماعيل صفوي (907-930 ق.) بر تبريز و پايتخت قرار گرفتن اين شهر، بهزاد به‌سمت رياست كتابخانه وي منصوب شد و امور كتابخانه به او سپرده شد بود.[13] ابن سینا نیز در بخشی از عمر خود کتابداركتابخانه نوح ابن منصور ساماني (337-343 ق.) در بخارا بود کتابخانه ای که به عنوان يكي از بزرگترين كتابخانه هاي جهان اسلام به شمار می‌رفت.[14]

ولی مظفرالدین شاهِ تهی مغز، موجودی را به نام رئیس کتابخانه سلطنتی معرفی کرد که علاوه بر عدم معرفت علمی، فردی بی وطن و خائن به مملکت بود.

عین السلطنه در خاطرات خود راجع به لسان الدوله چنین می‌نویسد: «….لسان الدوله پدر سوخته را هم برای کتاب های دولتی حبس کرده اند، در ایام مظفرالدین شاه خیلی از کتاب ها را فروخته و خیلی ها را عوض کرده، آنچه همه جلدهای مروارید و نقاشی بوده، با صورت های چینی همه را فروخته» و همچنین دربارۀ شخصیت او چنین می‌نویسد: «یک کتابدار بود، مثل امیری، وزیری، تجمل داشت، از بس هم بد صورت بود، هر وقت [نزد] شاه می‌آمد، می‌گفت، برو صد تومان بگیر و تا یک هفته نزد من نیا[15].

لسان الدوله که از ابتدا تا انتهای دوران پادشاهی مظفرالدین شاه عهده دار ریاست کتابخانه بود، چون با بی توجهی شاه و دربار به کتابخانه و ذخایر آن مواجه گردید، فرصت را مغتنم شمرد و به تاراجی بزرگ پرداخت و با همدستان متعددش، بخشی عمده از میراث کهن ایران زمین را به اجنبی واگذار کرد، تا این که در آغاز سلطنت محمدعلی شاه از ریاست کتابخانه معزول گردید.

این شخص در سراسر عمر ننگینش بارها وبارها توسط «هیات انکشاف اشیای مسروقه سلطنتی» که از نهادهای انقلاب مشروطه بود وسپس نظمیه وعدلیه بازداشت و مورد محاکمه واستنطاق قرار گرفت[16]، این محاکمات سالها به طول انجامید، واو تمام این مدت با همدستانی که تعدادشان کم نبودند به فروش وخروج ذخایر ملی دست می‌یا زید، تا اینکه پیری فرا رسید و بیماری گریبانِ اورا گرفت،لذا با وساطت آشنایانش و براساس تقاضای هیات وزرا، احمد شاه موافقت کرد که از حبس آزاد شود ولی محاکمه ادامه یابد. ولی طولی نکشید که مرگ بر وجود خیانتکارش مستولی گشت، و پروندۀ محاکمات او که از سال 1326 قمری آغاز شده بود، حدود سال 1338 قمری بدون نتیجه گیری مختوم ماند.

پس از مرگ او بعضی مسئولین دلسوز نیزبه تعقیب همدستان او پرداختند تا حتی الامکان بتوانند بعضی اموال مسروقه را به کشور باز گردانند، و یا اگر خارج نشده، از خروج آنها ممانعت به عمل آورند.. چنان که در سال 1301 ش، وزارت مالیه قانونی را صادر کرد تا کتب خطی، مرقع و تصاویر (نقاشیها) و امثالهم را احدی نتواند بدون مجوز صادره از ادارۀ محاسبات دولتی از سر حد خارج نماید، بلکه از این طریق برخی اشیاء و کتب مسروقۀ سلطنتی را به دست آورد و همان طور که گمان می‌رفت بعضی از مسروقات به دست آمد و ضبط شد.که در مقایسه با میراث از دست رفته قابل توجه نبود.

به هر روی، در فروردین سال 1310 ش، علی اسفندیاری، وکیلِِ عیال لسان‌الدوله، تقاضای استرداد نوشتجات توقیفی لسان‌الدوله را که در عدلیه موجود بود ارائه داد، زیرا املاک لسان الدوله در تهران به همسرش صلح شده بود که اسناد آن در توقیف عدلیه بود. مکاتبات مربوط جهت استرداد آنها تا سال 1315 ش ادامه یافت تا این که دراین سال از طرف عدلیه حکمی صادرشد مبنی براینکه چون در زمان زنده بودن لسان الدوله اتهام او ثابت نشده، املاک دوباره به وراثش برمی‌گردد. و در واقع اموال حاصل از خیانت این شخص به وراثش بخشیده می‌شود. شرح کامل این واقعهء تلخ در این مقوله نمی گنجد. لذا به ارائه چند سند که گویای این ماجرای تأسف بار می‌باشند، بسنده میگردد. وارائه مجموعه اسناد و روایت کامل موضوع این خیانت به کتابی که در دست انتشار است موکول می‌شود.

(سند شماره 1)

 

وزارت مالیه، مورخه 13 شهر ربیع الاول 1329

وزارت جلیلة عدلیه اعظم

شرحی که به نمرة (14985) بر طبق تقاضای شعبة ثالث محکمة جزاء در خصوص فرستادن اشیاي مستخرجه از خانه لسان‌الدوله به محکمه مزبوره مرقوم رفته بود ملاحظه شد.

اولاً عمل لسان‌الدوله و سرقتهای او مطلب غیر مکشوف پوشیده نیست که بعد از یک سال محاکمه و استنطاق و رسیدگی و تشخیصات عمده در ثانی حاجت به محاکمه و تحقیقات ابتدائی باشد و ثانیاً این عمل اداری است و حکایت ادعّا نیست و به موجب سندی که خود لسان‌الدوله سپرده است باید هر قدر باقی دارد از عهده برآید. فرضاً كه برای عمل سرقت او باید جزائی معین شود. ادارة مدعی‌العمومی و محاکم جزاء به اندازه‌ای که باید تحقیقات بعمل آورده‌اند، خاصه اینکه در چندی قبل بنا به تقاضای ادارة مدعی‌عمومی جمعی از اعضاي محکمه جزاء با رئیس مدعی عمومی به عمارت گلستان رفته و در کتابخانه و صندوقخانه آنچه که باید از سرقتهای لسان‌الدوله ببینند، دیده‌اند و مخصوصاً رئیس ادارة مدعی عمومی در آنجا تصدیق کرده است که باید هر قدر تا بحال باقی لسان‌الدوله از کتب دولتی معین شده است، از او مطالبه و دریافت شود. در این صورت مجال انکاری برای لسان‌الدوله باقی نخواهد ماند، وانگهی چنانکه دیده‌اند از این اشیاء و اسبابها در جزو اثاثه دولتی در چند محل درب هر محل به مهر جمعی ممهور شده است ضبط و توقیف است که فرستادن اشیاي دولت به محکمه به این آسانی میّسر نخواهد شد. بهتر این است مقرر فرمائید در این باب بیش از این تعطیل نکرده، با همه مراتب واضحه احقاق حق دولت را که در حقیقت، امروز حق عامه است مانع نبا شد.[ امضاء ]. از طرف وزیر مالیه

                  

سند شماره (2)

اداره جلیله نظمیه ورقه استنطاق

18ذیقعده

تقریرات سیدباقر

من حدود شش سال در خدمت لسان‌الدوله بوده‌ام، یعنی نوکر رفیع السلطنه برادر او بودم، با اینکه از من پنهان می‌کرد، باز بعضی چیزها را می‌فهمیدم، از جمله مقداری زیاد کتاب به اسکندرخان و مسیو رفیع دندانسار و شاگرد او میرزا ابراهیم و ملا اسحاق کلیمی که در دالان کاروانسرای امیر حجره دارد فروخته است، حتی طلاهای چفت درزه کتابخانه را که کشیده بود آورد به مشهدی ابوالقاسم ترک آنیتکه فروش که در بازار سقط فروشان دالان تیمچه حاجب الدوله حجره دارد داد برد. مشهدی عباس کتاب فروش در تیمچه کتابفروشان تیمچه حاجب‌الدوله است، کتاب و قرآن قیمتی زیاد به او فروخته است.

یک جعبه بزرگ در آن کتاب، قرآن و سایر مرقعات و غیره گذاشته‌اند، به توسط اسکندرخان در بانک گذاشته‌اند، مشهدی هاشم نوکر لسان‌الدوله بود بعد مجاهد شد، از این کارها اطلاع دارد و او خیلی پول گرفته است، او را بخواهید، بروز می‌دهد و او در موقعی که کتابها را از کتابخانه می‌آورد همراه بود، پسرهایش آقاخان و عزیزخان هر کدام یک عبا می‌پوشیدند، به کتابخانه می‌رفتند، در موقعی که اجزای دربار در هوای گرم متفرق می‌شدند، هر کدام مقدار زیادی کتاب با خودشان به خانه می‌بردند. یک نفر صحاف که اسمش مشهدی علی بود و دکانش در خیابان جبه خانه نزدیک بلدیه بود و سیدی کاشانی شریک او بود آن صحاف را آورده بود دو سه ماه در خانه خودش، با یکی دو نفر شاگرد کتابها را تغییر تبدیل می‌داد، مُهرهای کتابها را برمی‌داشت. گاهی هم آن سید کاشانی هم می‌آمد، آنجا کار می‌کردند.

یعقوب شاگرد ملا اسحاق هم در این معاملات دخیل بود، کتابهائی [که] ملا اسحاق می‌خرید او می‌آورد، می‌برد. او را اگر بخواهید سخت بگیرید، بروز می‌دهد. وقتی که رفتند خانة او را بگردند، یک بقچه بزرگ که گویا قطعه بود، مشهدعلی بست به اندرون بردند و اهالی اندرون بیل کلنگ رفیع‌السلطنه [را] به اندرون برد[ند]، درب اندرون را بستند، معلوم است آنجا دفن کردند.

یک نفر خدمتکار دارند اسمش فاطمه است، از داخلة آنها اطلاع دارد،پنجاه تومان هم به او دادند به مشهد رفت، امسال قبل از ماه رمضان با دلیجان برگشت، او را حاضر کنند، می‌گوید. سابقاً فاطمه جای دیگر دایه بود و مدتی است در خانة لسان‌الدوله است و از تمام کارهائی که در اندرون می‌کردند اطلاع دارد

یک بار[17] میرزا ابراهیم دندانسار با دو نفر یهودی دیگر آمدند خانه لسان‌الدوله به زیرزمین رفتند، از آنجا به باغ رفتند، معامله کردند، وقتی که می‌رفتند دو بقچه زیر بغل گرفته بودند، قبل از گرفتاری لسان‌الدوله، ما از میرزا ابراهیم انعامی خواستیم پنج تومان به ما وعده داد، دفعة دیگر که آمد از او مطالبه کردیم، گفت داده‌ام به لسان‌الدوله، و از او خواستیم گفت چیزی نگرفته‌ام.

* * *

بخشی از سند شماره ۵
بخشی از سند شماره ۵

سیدباقر حالیه بیکاراست و مشهدی علی گلکار هم بعضی اطلاعات دارد، هر وقتی بخواهید اطلاع بدهید. هر دو را حاضر کرده می‌فرستم.

سند شماره (3)

[استنطاق از حسين‌آقا نام]‌

س‌(از حسين‌آقا): تفصيل كتاب بردن اعتماد حضور و لسان‌الدوله را از كتابخانه به ترتيبي كه در هيأت انكشافيه گفته‌‌ايد، بدون هيچ ملاحظه و كم و زياد، صدق مطلب را از روي حقيقت و درستي بيان كنيد!

ج: بنده پهلوي اعتماد حضور نوكر بودم، روزها كتابخانه را از لسان‌الدوله تحويل ميرزا سيدرضاخان مي‌دادند، اعتماد حضور وميرزا يوسف و ميرزا محمدآقا در آنجا حاضر مي‌شدند، از براي خواندن ثبت و تحويل گرفتن.

اعتماد حضور يك روزي به من گفت كه با لسان‌الدوله قرار گذاشتيم كه كيف خالي را ببريم درب خانه، كتاب تويش بگذازيم، بياوريم خانه. اين[ها] روز ديگر كيف خالي را به دست من دادند گفتند: ببر درب خانه!‌

اعتماد حضور گفت، لسان‌الدوله كيف را پر از كتاب مي‌كند به تومي‌دهد، مي‌گويد ببرخانه، تو ببر به خانة خودمان، چون نوكر من هستي! لسان‌الدوله رفت توي كتابخانه، كتاب‌هاي صحيح را برداشته گذاشت توي كيف و داد دست من. گفت: ببرخانه، من از عقب به تو مي‌رسم. من بردم خانة لسان‌الدوله، توي حوضخانه‌اش. فوراً لسان‌الدوله رسيد و كتاب‌ها را خالي كرده، كيف را داد دست من.

س: شما چند كيف كتاب حمل به خانة‌ لسان‌الدوله و چند كيف كتاب به خانة اعتماد حضور برديد؟‌

ج: والله خاطرم نيست، من ده بيست روز بيشتر نمي‌رفتم و در اين ده بيست روزه دو روز يك دفعه اعتماد حضور و لسان‌الدوله مي‌آمدند درب خانه و اين كارشان بود خاطرم نيست كه چند كيف به خانة آنها برده‌ام.

س: اين ده بيست روز لسان‌الدوله كتاب به خانه‌اش مي‌برد و يا اعتماد حضور؟

ج: هر دو مي‌بردند، ولي لسان‌الدوله چون خانه‌اش نزديكتر بود، بيشتر مي‌برد.

س: فقط با كيف مي‌بردند يا به ترتيب ديگر هم مي‌بردند؟

ج: من با كيف براي آنها مي‌بردم و به خانه‌هاشان مي‌دادم و يك روز ديدم اعتماد حضور كه به خانه آمد قرآن كوچك و كتاب كوچك از جيب خود بيرون آورد كه به توسط ميرزا محمدآقا و ميرزا يوسف به ميرزا محمود كتابفروش فروختند، وليكن يك شب با اعتماد حضور من رفتم خانة لسان‌الدوله، اعتماد حضور و لسان‌الدوله رفتند توي باغ لسان‌الدوله نشستند، ديدم پسرهاي لسان‌الدوله كتاب زيادي آوردند جلوي اعتماد حضور چيدند، به اعتماد حضور لسان‌الدوله گفت: از اين كتاب‌ها هم به تو سهم مي‌دهم، اگر با من راه بيايي. و آن شب چند صفحه مرقعي به اعتماد حضور داد كه اعتماد حضور فروخت به اسحاق يهودي به چهارصد تومان.

س: پس چرا شما چند روز پيش به اتاق تجارت نزد معتمدالملك رفته و گفته بوديد كه آنچه من در هيأت انكشافيه گفته‌ام دروغ بوده است و من نديديم لسان‌الدوله كتاب ببرد و در آن مجلس به زور ماوزر[18] پطروس‌خان و فحش‌هاي آقاي مرتضي قلي‌خان، من اين اظهارات را كرده‌ام و شرحي هم در اين خصوص نوشته و داده‌ايد؟

ج: تفصيل آن اين است كه عرض كردم: شب ساعت سه از شب گذشته بنده در منزلم بودم، ديدم يكي درب را مي‌زند، وقتي آمدم دم درب ديدم رفيع‌السلطنه با ميرزا محمدآقا، آدم اعتماد حضور، هستند، مرا خواستند توي كوچه، صحبت زيادي با من داشتند كه تو بيا از اين حرف‌هايي كه در هيأت انكشاف گفته ا‌ي قولت را برگردان. من گفتم چطور مي‌توانم با اين كه در هيأت انكشاف دو سه مرتبه رفتم استنطاق داده‌ام، بيايم انكار كنم. گفت رفيع السلطنه چرا نمي‌شود، دو نفر را آزاد مي‌كني، اينها را تو گير انداختي، فلان وكيل در عدليه مي‌رود توي اتاق مي‌گويد ده تومان از فلان آقا مثلاً گرفتم، از آن اتاق مي‌آيد مي‌رود به اتاق ديگر مي‌گويد مجبور بودم ده تومان را گرفتم. تو هم بيا در عدليه بگو كه مرا اينها بردند و ترساندند و در هيأت انكشافيه مجبورم كردند كه اقرار كنم كه لسان‌الدوله و اعتماد حضور كتاب برده‌اند. بنده گفتم شب خيالاتم را مي‌كنم و صبح بياييد به شما جواب مي‌دهم. رفيع‌السلطنه گفت: خير؛ تا اطمينان به ما ندهي، من نمي‌روم. بعد گفت: برادر من، تو بايد كاري بكني كه پول پيدا كني، اقرار كردن در هيأت كه پول از براي شما نمي‌شود، بعد به من هر چه اصرار كرد، ديد به خرج نمي‌رود، عاقبت گفت من بيست‌تومان به توم مي‌دهم و بيست تومان هم از مادر اعتماد حضور مي‌گيرم برايت. چون من پول نداشتم، معاملة پول كه ميان آمد، قبول كردم. گفتم:‌بسيار خوب، شما برويد، صبح زود بياييد، پول را بياوريد، من مي‌آيم اقرار مي‌كنم. صبح زود رفيع‌السلطنه با پسر لسان‌الدله آمدند درب منزل من، مرا برداشتند بردند گلوبندك، درب خانة يك آخوندي، به همان طريقي كه سابقاً گفتم و نوشته‌ايد، ده تومان به من دادند و بقيه را بنا بود من بيايم عدليه جلوي اين آقا (معاون حضرت) اقرار كنم به من بدهند، وليكن از بابت اعتماد حضور چيزي نداد.

س: بقيه را هم به شما داد يا خير؟

ج: نداد و گفت حالا پول نيست، من قول كه به تو دادم مي‌دهم، ليكن ده تومانش را داد.

س (از رفيع‌السلطنه): تفصيلي را كه حسين‌آقا مي‌گويد چه چيز است و شما با او چه مذاكره كرده‌ايد؟ بيان كنيد!‌

ج: اين تفصيل را بنده يك روز تمام در اين خصوص استنطاق داده‌ام. اگر محكمة محترمه رجوع فرمايند مطلب مكشوف خواهد شد.

س: شما به حسين‌آقا پول نداده‌ايد؟

ج: خير بكلّي دروغ مي‌گويد، چنانچه برهان اين مسأله را امروز عرض كرده‌ام.

س: حسين‌آقا نوشته به مهر آخوندي كه مي‌گويد به شما داده است يا خير؟

ج: بلي داده است و در دوسيه ضبط است.

س: چه شده است كه حسين‌آقا در هيأت انكشافيه و حال در عدليه اين طور بيان مي‌كند و به شما آن نوشته را مي‌دهد؟

ج: از شعورو دين‌داري او سؤال بفرماييد.

س: اين نوشته را حسين‌آقا در خدمت آن مجتهدي كه در گلوبندك است با حضور شما، داده يا در غياب شما؟‌

ج: با كمال ميل و طيب خاطر، محض خلاص آقاي اعتماد حضور و جناب لسان‌الدوله، خود حسين‌آقا حاضر شد و اين نوشته را داد و از محكمة محترمه استدعا مي‌نمايد كه ترتيب رفتن حسين‌آقا را به منزل جناب آقاي آقا‌ميرزا مرتضي خان كه شب رفته بود سؤال بفرماييد كه براي چه رفته بود كه حسين آقا خودش به من گفت كه آقاي مرتضي خان مرا برد خانه خودشان و تعليمات داد كه دربارة‌ لسان‌الدوله اين طور بگوييد.

س (از حسين آقا): شما به خانة ميرزا مرتضي‌خان رفته بوديد؟

ج: بلي، كاغذي نوشته بودم به نصرالملك كه من بي‌كارم، ميرزا مرتضي‌خان به من گفت: شب بيا به خانه ما، من با تو كار دارم،من رفتم به منزل ايشان. به من گفت: كاغذي كه به نصرالملك نوشته بودي من ديدم، او به من گفت: من آدم لازم دارم، اگر ميل داشته باشي پهلوي خود من بماني از شما نگاهداري مي‌كنم. بنده گفتم: خيلي خوب، و گفت:‌هيچ كاري با شما نداشتم، غير از اين.

س: اين واقعه قبل از استنطاقات هيأت انكشافيه بود يا بعد از آن؟‌

ج: خير، استنطاقات را داده بودم كه به منزل ايشان رفتم.

اظهار رفيع‌السلطنه:‌ بنده شاهد دارم بر اين كه حسين‌آقا خودش گفت كه مخصوصاً مرا براي تعليم دادن برده بود و شاهد را نمي‌توانم علني و در حضور آقاي ميرزا مرتضي‌خان عرض نمايم.

یادداشت نیابت سلطنت به وزارت داخله
یادداشت نیابت سلطنت به وزارت داخله

(سند شماره 4)

ادارة نظميه.راپورت اقدامات اعضای پلیس تأمینات

حسب الامر و دستور رئیس شعبه 7.تاریخ 28 جمادی الاولی 5 ثور 1332

 

حسب الامر ریاست محترم شعبه هفتم.اینجانبان، اعضای اداره پلیس تأمینات برای تفتیش و تجسس اثاثیه سلطنتی به خانة لسان‌الدوله رفته، اقدامات ذیل را به عمل آورد.

بدواً که شروع به تفتیش نمود لسان‌الدوله، یک طغرا قبض دویست تومان به عنوان رشوه و تعارف به خط خود نوشته تسلیم اینجانبان نموده، که خانة مشارالیه را تفتیش نکنیم، قبض مزبور دریافت، بعد کاملاً شروع به تفتیش شد. آنچه که به دست آمده از قرار ذیل است:

یک مقدار زیادی اشیاء و اثاثیه نفیسه سلطنتی از قبیل تصاویر و نقاشیهای قدیمه و مرقعات و خطوط خطاطان قدیمه و غیره و غیره، از خانة لسان‌الدوله کشف و در سه لنگه صندوق هشترخانی و یک چمدان و خود لسان‌الدوله درب آنها را قفل و به مهر خود مهر موم نموده و یک نفر از اعضای ادارة پلیس تأمینات نیز در ظهر مهر لسان‌الدوله، مهر خود را الصاق نمود. پس از آن، سه لنگه صندوق و یک لنگه چمدان حاوی اشیای نفیسه سلطنتی را به انضمام چند جلد کلام‌الله مجید و کتاب شعر و یک کتاب قیمتی بزرگ که دارای تصاویر قدیمه است، در جلد خود مهر موم است، به اتفاق لسان‌الدوله، به شعبه هفتم آورده، پس از ملاحظه رئیس شعبه مزبوره اشیای مزبوره به مخزن اداره تأمینات تحویل گردید و نیز یک دو لابچه حاوی کتب چاپی و یک صندوق نوشتجات مختلفه و یک جعبه آهنی کوچک که دارای نوشتجات می‌باشد، از خانة خود لسان‌الدوله به مهر خود لسان‌الدوله و یکی از اعضا مهر موم است. [امضای افراد فوق الذکر]

سند شماره (5)

ادارة جليله نظميه

به تاريخ 4 شهر شعبان 1332/ 7 سرطان

رای شعبة هفتم پلیس تأمینات بر علیه لسان‌الدوله

قرار: تحقیقات و استنطاقاتی که بر علیه میرزا علی‌خان لسان‌الدوله تبریزی ولد مرحوم آقا اسماعیل امین‌الرعایا خويی، در موضوع سرقت اثاثة سلطنتی ترتیب یافته تکمیل، نظر به مراتب دلایل مکفیه محتویه در دوسیة امر که ذیلاً به طور اجمال ذکر می‌شود:

اولاً، دلائلی که از بیانات استنطاقیه میرزا علی‌خان لسان‌الدوله ( از قبیل استنکاف کلی از اجوبة سؤالات شعبه هفتم پلیس تأمینات و غیره) استفاده می‌شود.

ثانیاً، راپورت اعضای ادارة پلیس تأمینات (مفتشین تأمینات) در موقع تفتیش و تجسس کتب و غیرة سلطنتی در خانة لسان‌الدوله و اینکه لسان‌الدوله به خط و مهر خود یک طغرا سند به عنوان حامل به مشارالیهم داده و می‌خواسته از طریق رشوه مشارالیهم را از اجرای مأموریت و اقدامات منصرف نماید، که عین سند مزبور که مبلغ آن دویست تومان است در تحت نمرة 3 ترتیبی فهرست در دوسیة امر موجود است.

ثالثاً، کشف و حمل کتب و مرقعات و غیرة اثاثة سلطنتی از خانه لسان‌الدوله در حالی که بعضی دارای علائم و آثار سلطنتی است و در برخی علائم و آثار مزبوره محو و حک گردیده است و راپورت و اظهار اطلاعات بعضی در ارتکاب لسان‌الدوله.

رابعاً، استحضار و اطلاعات کاملة این بنده[19] از ارتکاب لسان‌الدوله در زمانی که این بنده به عضویت محکمة جزا منصوب و امر محاکمة لسان‌الدوله در موضوع سرقت اثاثة سلطنتی راجع به محکمة مزبوره بوده است (یعنی در سنة 1327).

و سابقه ارتکاب لسان‌الدوله در دوائر مقتضیة عدلیة اعظم در سنة مزبوره و غیره و غیره، شعبة هفتم پلیس تأمینات لسان‌الدوله را (در حالی که مباشر و رئیس کتابخانة سلطنتی در زمان سلطنت مرحوم مظفرالدین شاه بوده) سارق کتب و مرقعات و تصاویر و غیرة کثیرة سلطنت دولت علیه ایران می‌داند. لذا مقصر است و لازم است که دوسیة امر به مدعی عمومی بدایت ارسال، تا پس از قرار لازم قانونی به تقاضای مدعی عمومی، قرار مجازات مشارالیه به توسط محکمة مقتضیة جزاییه داده شود.

نظر به اینکه لسان‌الدوله در حال مباشرت و ریاست کتابخانة سلطنتی در مدت مدیدی به تدریج مرتکب سرقت کلی گردیده و مشارالیه در جزء خادمان و امنای دربار سلطنت دولت علیة ایران بوده و مرتکب خیانت و سرقت مهمی گردیده است، موافق قانون جزای دول متمدنه چنین جرم از درجة جنایت محسوب و مشخص، لذا باید در محکمة جنایت تحت محاکمه در آید.

محل اقامت فعلیه لسان‌الدوله، در توقیف‌خانة ادارة نظمیه

اشیائی که از خانة لسان‌الدوله به ادارة پلیس تأمینات مهر گردیده پس از تقویم و برداشتن صورت حسب‌الامر ریاست کل ادارة پلیس تأمینات، اشیا مزبوره سلطنتی که در دو صندوق هشترخانی[20] جا داده شده بود، به دربار سلطنت برده و حسب الامر هیأت محترمة وزرای عظام تسلیم و تحویل آقای مرات الممالک، رئیس محاسبات بیوتات سلطنتی، گردیده و در یک کتابچه قبض رسید مشروح مفصل ممضی به امضای آقای مرات الممالک و ممهور به مهر محاسبات بیوتات سلطنتی گرفته و تسلیم ریاست پلیس تأمینات نموده که در دفترخانة معظم له موجود و ضبط گردید.

(توضیح اینکه اشیای مزبوره در یوم شنبه 19 برج ثور 1332 به دربار سلطنت حمل گردیده در چند روز معین تحویل گردیده است.)

صورت مشروح حک و اصلاح شدة کتب و مرقعات و غیره سلطنتی که در دوازده صفحه ترتیب یافته در تحت نمرة 24 ترتیبی فهرست دوسیه در دوسیة تحقیقات اولیة لسان‌الدوله موجود است.

توضیح اینکه جعبة آهنی مهر و موم شدة لسان‌الدوله که حاوی اسناد و نوشتجات بعضی مایملک لسان‌الدوله است به موجب قبض نمرة 60 و نیز یک صندوق هشترخانی کوچک و یک جامه‌دان که حاوی بعضی اشیاء از قبیل کتب و غیره که به ملکیت سلطنت تشخیص داده شد به موجب قبض نمرة 166 در مخزن پلیس تأمینات موقتاً ضبط است و رّد آن منوط به حکم محکمة مقتضیة حاکمه است. 4 شعبان 7 سرطان 1332، رئیس شعبه هفتم پلیس تأمینات امضاء

یادداشت شعبه هفتم پلیس تامینات
یادداشت شعبه هفتم پلیس تامینات

سند شماره (6)

ریاست وزراء

سواد مراسلة وزارت مالیه.مورخه 18/9/10[13]

مقام منیع ریاست وزرای عظام

با استحضار از مفاد مرقومه نمره 6656 (23 8ـ 10) راجع به استعلام از چگونگی ضبط و توقیف اموال اسکندرخان کوریانس و آرشاک‌خان برادر مشارالیه اینک لزوماً خاطر مبارک را بطور اجمال از جریان قضیه مستحضر می‌دارد.

بعد از کشف قضیه سرقت کتابخانه سلطنتی و تعقیب لسان‌الدوله کتابدار دولتی و بعد از اینکه به موجب اقاریر صریحه مشارالیه در مقامات قضائی و یک سلسله دلایل و امارات مثبته دیگر مسلم و محقق شد که یک عده اشخاصی از اتباع داخله و خارجه، معاونت و شرکت عمده در عملیات خائنانه او داشته و بالاخره پس از اینکه در نتیجة یک رشته تفتیشات و استنطاقات و تحقیقات متجاوز از سی جلد کتب بسیار نفیسه دولتی «که مطابق ثبت کتابخانه و علائم و آثار مخصوصه و بر اثر معاینه و دقت یک عده اشخاص بصیر درستی محققاً متعلق به کتابخانه شناخته شده» چه در جزو اموال و ماترک شخصی اسکندرخان (که در قونسولخانة عثمانی موافق نظر دولت وقت توقیف بوده) و چه در منزل شخصی ارشاک‌خان واقع در شهرنو کشف و به کتابخانه سلطنتی با تشریفات مخصوصه مسترد می‌گردد.

در آن موقع حکمی با استحضار دولت وقت (در عقرب 1298) از وزارت مالیه به عنوان خزانه‌داری کل صادر می‌گردد که چون شرکت اسکندرخان در سرقت کتابخانه سلطنتی با لسان‌الدوله به ثبوت رسیده، املاک و ما ترک او را در قبال خسارات جبران‌ناپذیر کتابخانه توقیف نمائید. با اینکه بر اثر صدور این حکم و احکام دیگر مقداری از املاک و اموال متعلقه به اسکندر و آرشاک کوریانس در توقیف دولت در می‌آید، ولی چندی بعد از آن تاریخ آنچه که به نام دولت ضبط شده بود، بر اثر اعتراضات اشخاص ثالث و نمایندگان خود آرشاک‌خان مسترد و ضمناً سند ترک دعوی هم دریافت می‌گردد، به این معنی که فعلاً در یَدِ دولت غیر از دو دانگ باغ مریضخانة بلدیه واقع در شهر نوکه سابقاً متعلق به اسکندرخان بوده، به هیچ وجه ملک دیگری باقی نمانده و از اموال آرشاک‌خان برادرش هم به هیچ وجه ملکی در ضبط دولت نیست. در صورتی که با محقق بودن معاونت و شرکت این اشخاص با مجرم اصلی (لسان‌الدوله) و با تحقق ورود خسارات جبران‌ناپذیر آنان به کتابخانه دولتی، آنچه که فعلاً در ضبط دولت باقی است، پر کاهی بیش نیست

[محل امضای] حسن تقی‌زاده وزارت مالیه.         سواد برابر اصل است

[1]) http://www.aariaboom.com/content/view/2314/191

 

[2]) محمدبن احمدبن علي بن محمد، ملقب به نورالدين.منشي مخصوص سلطان جلال الدين منکبرني و مصنف کتاب سيرة جلال الدين است. وي در نيمه اول قرن هفتم مي زيست. ابتدا از ملازمان ولاة محلي شهر نسا [ در خراسان ] بود، و به سال 621 هـ. ق. از طرف والي نسا به دربار سلطان جلال الدين آمد و در ري به خدمت وي رسيد و اندکي بعد به منصب کتابت انشاي سلطان نايل گشت و تا آخر عمر سلطان جلال الدين [ سال 628 ] با وي بود به سال 629 در ميافارقين اقامت گزيد و در همانجا به تصنيف کتاب نفثةالمصدور به زبان فارسي در شرح مصائب زندگي خويش پرداخت و در سال 639 کتابي ديگر در سرگذشت سلطان جلال الدين به پرداخت، که اکنون از معتبرترين منابع تاريخي اواخر عهد خوارزمشاهيان و دوران استيلاي تاتار به شمار است از( تاريخ مغول تاليف اقبال ص 481)( لغت نامه دهخدا).

 

[3]) ر.ک. اسماعیل شفق – بنگاه‌های فرهنگ و ادب ایران در یورش مغول / نشریه گیلان ما، شمارۀ 11 تابستان 1382، صص 40-32

 

[4]) ر.ک. سورنا گیلانی، تأثیر حمله مغولان بر دانش، فرهنگ و آموزش نشریه ایران مهر، شمارۀ 16و17 شهریور 1384، ص 57 و 58

 

[5]) ناهید حبیبی آزاد، مروری بر کتابخانه‌های دورۀ مغول، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، جلد اول، دانشگاه شهید بهشتی سال 1379، ص 412

 

[6]) ر.ک. سید احمد حسینی اشکوری، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مفتی الشیعه (قم – ایران، 1381) مجمع ذخائر اسلامی، مقدمه

 

[7]) ر.ک. سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر (تهران: انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368)، صص 168-167

 

[8]) جمشید کیانفر، انتقال کتابخانۀ شیخ صفی به روسیه، امانت یا تاراج؛ http://vatanyoli.blog fa.com/post-87.as px نشریه دانشجویی وطن یولی

 

[9]) http://portal.nlai.ir/daka/wiki%20pages

 

[10]) رک: بدری آتابای، «کتابخانه سلطنتی ایران»، یغما، س 29 (1355)، 9: 224-246

 

[11]) رک: مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران (تهران، زوار، 1370)، 2 : 385

 

[12]) پرویز اذکائی، فهرست ما قبل الفهرست، آثار مکتوب ایرانی پیش از اسلام، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1375، ص 50-52

 

[13]) http://portal.nlai.ir/daka/Wiki%20Pages/%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D9%8A%20%D8%B3%D9%84%D8%B7%D9%86%D8%AA%D9%8A.aspx

 

[14]) http://www.nlai.ir/Default.aspx?tabid=1228

 

[15]) ر.ک. جمشید کیانفر، مرده ریگ فرهنگی، نامه بهارستان، بهار و زمستان 1383، ص 279 به نقل از روزنامۀ خاطرات عین السلطنه، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار (تهران: اساطیر 1377) ج 4، ص 2765

 

[16]) ر.ک. قاضیها، فاطمه، تاراج کتابخانه سلطنتی، نامة بهارستان، سال پنجم، بهار و زمستان 1383, صص 274 181 (94 ص).

 

[17]) اصل: کتاب.

 

[18]) ماوزر Mouser: نوعی سلاح آتشین

 

[19]) میرزا جوادخان رئیس شعبه هفتم پلیس تأمینات (در متن بازجویی)

 

[20]) هشترخانی= حاجی طرخانی