ماجرای ترجمه کمدی انسانی/ سیمین دانشور
خانم «گرترود استین» Gertrud Stein از سال 1903 در پاریس اقامت گزید و سیسال تمام رهبری و راهنمایی نویسندگان جوان امریکایی را که خبرنگاری روزنامهها به پاریس میکشاندشان بر عهده داشت. البته دیگران هم در همان پاریس بودند که نظری صائب داشتند و با مدادهای قرمز و آبیشان به جان داستانها و مقالات نویسندگان جوان میافتادند و بهآرایش و پیرایش آثار آنها میپرداختند. اما هیچکس مثل گرترود استین در ادبیات جدید امریکا تأثیر و نفوذ نداشتهاست. افتخار او همین بس که ارنست همینگوی، نویسندة بزرگ معاصر و پدر ادبیات جدید امریکا، را به راه خود متوجه کردهاست. منتها همینگوی بهواسطة داشتن تجارب وسیع و رنگارنگ از استاد و راهنمای خود جلو افتادهاست در حالی که گرترود با وجود علم بهتکنیک جدید و تعلیم آن، از داشتن تجارب و مطالب گوناگون بیبهره بودهاست.
مجموعة راهنماییهای خانم گرترود استین را نمیتوان در این مختصر گنجانید. اما میتوان بهنکات عمدة آن اشاره کرد. نکاتی که در حقیقت کلید سبک جدید ادبیات امریکاست.
به عقیدة گرترود: «هر نسلی باید بهتجربیات شخصی خود بپردازد و بیشک تجربیات هر نسلی با تجربیات نسل گذشته و آینده متفاوت خواهد بود. انعکاس این تجربیات با در نظر گرفتن قواعد زمان و مکان در آثار نویسندگان هر عهدی دورههای مختلف ادبی را مشخص میسازد. هر نویسنده باید آنچه را در عهد خود میبیند، یعنی آنچه در عهد خود او وجود دارد و از نظر خاصی دیدهمیشود، در آثار خود منعکس سازد. اختلاف ادبیات زمان ما با زمانهای گذشته در این است که هم زاویة دید و هم دیدنیهای ما، با زمان گذشته تفاوت دارد. بنا بر این انشاء، چیزی جز توضیح دیدنیهای زمان هر نویسنده نیست.»
«اما باید دانست که اولاً هر گونه دیدنی را مادام که قابل انعکاس در ادبیات نباشد نمیتوان بهصرف دیدهشدن بهنام ادبیات قالب زد؛ در ثانی ضمن توضیح دیدنیهای قابل انعکاس، باید درست و کامل دید و آنچه خیالی، توخالی، مبهم و نامربوط است، و احتمال دارد که ضمن تداعی معانی بهذهن نویسنده بیاید، فدا کرد. این را هم باید اضافه کرد که هر دیدنی، احساس و تجربهای بهدنبال خود دارد، و هنر نویسنده در این است که این احساس را بهذهن خواننده انتقال دهد و تلقین کند. اما چگونه؟
«در اینجاست که مسألة سبک و شکل مطرح میشود. نویسنده با صمیمیت و صراحت آنچه را دیدهاست، تجربهای را که از قرن خود دارد نشان میدهد و این نشاندادن، وقتی نام خلق هنری بهخود میگیرد که احساس لازم، احساس منظور نظر نویسنده، خود بهخود بهخواننده القا بشود. بنابراین نویسنده هرگز اصرار و التماس نمیکند. احساس خود را بزور و با قسم و آیه بهخواننده تحمیل نمیکند، بلکه وصف میکند. فقط بسادگی نشان میدهد که چه دیدهاست. مقدمات خارجی را که باعث احساس باطنی شده، با صراحت بیان میکند. اما از احساس خود سخنی نمیگوید و اصراری ندارد که احساس شخصی خود را به کرسی بنشاند. بنا بر این بهجای بکار بردن اوصاف و قیود، بهجای توسل بهاستعارات و کنایات از فعل و اسم مدد میگیرد. قدرت سبک جدید ادبیات در جملات و فرازهایی است که صفت و قید بهمقدار کم و فقط بهاندازة لزوم در آنها بکار رفتهاست.» مثلاً همین خانم گرترود استین وقتی داستانی از همینگوی را میخواند روی تمام صفات و قیودی را که او بکار برده بود خط کشید.[1]
اکنون ببینیم تجربة بزرگ زمان ما چیست؟ جنگ، درد بزرگ جهان که مرگ را از صورت مسألة دردناک بدر آوردهاست! وحشت، خرابی، غربت، بیخبری، ازهمگسیختگی، تجربة بزرگ زمان ما در چهل سال اخیر است. آنها که در جبهه میجنگند و آنها که در خانه چشمبراه جنگویانند، آنها که از دستمیروند و آنها که از دست میدهند، همه درد میکشند و این درد بزرگ، مسألة زمان ماست. زندگی که در گرو یک دم است و دگرگونی و تزلزل و فساد و سرانجام نابودی زمان جنگ و بعد از آن، مشکل عهد ماست. با این مقدمات بیهوده نیست که جنگ درون مایة اصلی آثار بزرگترین نویسندگان زمان ما را تشکیل دادهاست. نویسندگانی که به عهد خود وفادارند و فرزند لایق زمان خویشند، جان دوس پاسوس[2] در کتاب سه سرباز (1921) و ای.ای. کامینگز[3] در کتاب اتاق گل و گشاد همه از جنگ است که سخن میگویند و همینگوی شاخصترین نویسندة امریکایی با همین درد جهان است که در غالب آثارش با صمیمیت و صراحتی بینظیر روبهروست. همینگوی از سال 1920 تا 1929 که وداع با اسلحه را نوشت در کلیة آثار این نه سال، بهتر از همه و قویتر از همه وحشت و بیهودگی جنگ را نشان داد و چون خود شخصاً در جنگ، چه بهعنوان خبرنگار جنگی و چه بهعنوان سرباز و جنگجو، شرکت کردهبود، هیچ کس مثل او از تجربه و احساس کامل دربارة جنگ برخوردار نبود. ضمناً هیچ کس هم مثل او نتوانست از روزنامهنویسی، با کار سخت و انضباط، خود را بهصورت نویسندهای هنرمند درآورد.
کتاب حاضر کمدی انسانی که ترجمة فارسی آن اینک به شما تقدیم میشود نیز از ادبیات زمان جنگ و تحت تأثیر جنگ دوم جهانی نوشتهشده است. نویسندة آن ویلیام سارویان هرگز مدعی نیست که به پای همینگوی رسیدهباشد. اما به هر جهت کوشش خود را کردهاست و اثری گیرا و جالب توجه بوجود آورده است.
کتاب کمدی انسانی داستان زندگی یک خانوادة فقیر امریکایی در زمان جنگ است که به علت شرکتکردن تنها نانآور خانواده در جنگ وضع مادی آنها از بد به بدتر گراییده است. پسر چهاردهسالة خانواده، هومر، با شغل نامهرسانی که در تلگرافخانه پیدا میکند بهخانوادة خود کمک میکند. هومر بهمناسبت شغل نامهرسانی که دارد تلگرافهایی را که حاوی خبر مرگ فرزندان خانوادههاست، پیامهای مرگ و زندگی، عشق و امید را بهسراسر شهر «ایثاکا»[4] میرساند. ضمناً زندگی خودش را هم دارد. آرزوهای کودکانة خودش، حسدها و رنجها، انتظارها و عشقهای خودش را هم دارد. برادر کوچک هومر، یولیسس که چهار سال دارد نیز برای خود دنیایی ساخته است. این دنیای کودکانه از حوادث رنگارنگ سرشار است. یولیسس در شهر کوچک ایثاکا به سیر و گشت مشغول است؛ بهدام میافتد، یک بار گم میشود، ترس برش میدارد، سیاحت میکند و دنبال بچههای همسایه راه میافتد تا دستبرد آنها را به زردالوهای کال درخت خانة آقای هندرسن تماشا کند.
آیا نویسندة در انتخاب شهر کوچک ایثاکا برای زمینة اصلی داستان و انتخاب نامهای یولیسس، مارکوس و هومر برای قهرمانان داستان، عمدی نداشته است؟ آیا نظری به افسانة قهرمانیِ بزرگ زمان گذشته یعنی یولیسس (اودیسه) هومر نداشته است؟ یولیسس که بنا بر روایت هومر از شهر ایثاکی بیرون میرود تا در جنگ بزرگ «تروا» شرکت کند و بعد از سالها نابسامانی و کشمکش و آزمودن حوادث گوناگون، ناشناس به خانه بازمیگردد و زن خود را از چنگ خواستگاران نابکار بدرمیآورد؟ هومر در کتاب یولیسس (اودیسه) با قهرمانها و تراژدیهای آنها و حوادث باورنکردنی که بر آنها گذشته است سروکار دارد و سارویان در کمدی انسانی حوادث زندگی بچهها و غمها و امیدهای آنها را شرح میدهد. اگر کتاب هومر حد بینهایت بزرگ سرگذشت بشری است، کتاب سارویان حد بینهایت کوچک زندگی آدمی است. شاید هم بههمین دلیل و با مقایسة کتاب خود با یولیسس (اودیسة) هومر، نام کمدی انسانی بر آن گذاشته است، یا شاید این نام را از کمدی انسانی که «بالزاک» بر مجموعة آثار خود اطلاق کرده است گرفته باشد. ضمناً کمدی الهی دانته را هم نمیتوان فراموش کرد. چون خیلی احتمال دارد که سارویان کمدی انسانی خود را در برابر کمدی الهی دانته نوشته باشد.
سبک کتاب رئالیسم ساده است و معلوم است که نویسنده مثل غالب نویسندگان معاصر امریکایی به راهنماییهای خانم استین توجه زیاد داشته است و مخصوصاً تا حد زیادی تحت تأثیر شاگرد برجستة او همینگوی قرار گرفتهاست. اما باید گفت که سارویان گاهی از برنامة اصیل ادبیات جدید سرپیچی کردهاست و ضمن آنچه دیدهاست گاهی نادیدنیهای خویش را هم افزودهاست. از آن جمله فلسفهبافیهای مادر هومر یا تلگرافچی پیر که میترسد از کار بر کنارش کنند، غالباً از سادگی و لطف کتاب، بهعقیدة من، میکاهد.
از این موضوع که بگذریم کمدی انسانی کتاب جالب توجه و مشغولکنندهای، هم برای بچهها، و هم برای بزرگترهاست و بحق بهنویسندة آن لقب «گویندة صلاحیتدار نسل جوان» دادهاند. انساندوستی و همدردی بینظیر سارویان نسبت به مردم شهر کوچک و دورافتادة ایثاکا که جنگ از راه دور زخم نامرئی خود را به آنها زدهاست، قابلتحسین است. و این خود نویسنده است که از زبان قهرمانهایش آرزو میکند که «این دنیا بعد از جنگ دنیای بهتری بشود.»
کمدی انسانی ابتدا به صورت سناریو و برای فیلم تنظیم شدهبود. در سال 1942 سارویان بنا بهدعوت کارگاههای فیلمبرداری بههالیوود رفت تا فیلم کمدی انسانی زیرنظر خودش تهیه شود. اما چون فیلمبردارها چندان توجهی بهراهنماییهای او نکردند و به هر جهت جنبههای تجاری فیلم را هم در نظر داشتند بنا بر این سارویان هالیوود را ترک گفت. اما این فیلم با شرکت «میکی رونی» تهیه شد و بهبازار آمد و موفقیت بسیار نیز کسب کرد. چنانکه موفقیت فیلم از کتاب کمدی انسانی که بهترین اثر سارویان و یکی از آثار معروف عصر حاضر است کمتر نبود.
* * *
ویلیام سارویان در سال 1909در شهر فرزنو[5] واقع در کالیفرنیا از یک خانوادة ارمنی بوجودآمد. پدرش که در دیار خود کشیش کلیسای «پرسبیتارین» بود در امریکا تاکنشانی را برگزیده بود. ویلیام دوساله بود که پدر خود را از دست داد و مادر ویلیام «تاکوهی سارویان» ناگزیر پسر خود را بهپرورشگاه یتیمان سپرد. ویلیام تا هفتسالگی در آنجا ماند و بعد در همان شهر فرزنو بهتحصیل پرداخت و تا سال دوم دبیرستان را در مدرسة متوسطة فرزنو طی کرد. اما پانزدهساله بود که مجبور شد مدرسه را ترک کند و به مدرسة دنیا رویآورد. از همان سن شروع به کار کرد. به هر کاری دستزد و هر تجربهای را آزمود. حوادث زمان کودکی و تجاربی که از کارهای گوناگون بدست آوردهاست مایة اصلی داستانهایش میباشد. از شانزدهسالگی تصمیم بهنویسندگی گرفت و بههمین جهت مدتی هم خبرنگار روزنامه شد. در سال 1933 توانست اولین داستانش را بچاپ برساند و همین داستان و داستان دومی که در سال 1934 منتشر کرد او را نویسندة لایقی معرفی کرد. سارویان بیش از سیصد داستان نوشتهاست. چند نمایشنامه و یک داستان بلند هم نوشتهاست که همین کمدی انسانی است. داستانهای کوتاه او در چندین مجلد تحت عنوانهای مختلف مدون شده و چاپهای مکرر خوردهاست. معروفترین مجموعه داستانهایش با عنوان نام من آرام است[6] حاوی داستانهای جذاب و لطیفی از زندگی آرام، پسربچهای است که در موقع ورود سیرک سیار به شهر از مدرسه فرار میکند و زندگی پرحادثهای را در پیش میگیرد. میتوان گفت که در این اثر سارویان از «مارک تواین» و مخصوصاً از معروفترین اثر این نویسنده بهنام هکلبریفین متأثر شدهاست. چنانکه آرام شباهت زیادی به هک دارد.
مجموعة دیگر داستانهای سارویان با عنوان دم و بازدم[7] است. از نمایشنامههای او معروفتر از همه نمایشنامة دورة زندگی شما[8] است که در مقدمة آن عقیدة خود را نسبت بهزندگی این طور بیان میکند: «در دورة زندگی خود واقعاً زندگی کنید تا در مدت کوتاهی که در این جهان هستید بهغم دنیا نیفزایید، بلکه با لبخند بهحیات، بهشادی بیپایان زندگی چیزی بیفزایید.»[9]
[1]) Frederich Hoffman, Modern Novel in America, pp. 77-88
[2]) John Dos Passos, Three Soldiers
[3]) E.E. Cummings The Enormous Room
[4]) Ithaca، شهر کوچکی در ایالت کالیفرنیا که نام آن از جزیرهای یونانی گرفته شدهاست به نام Ithaki که زادگاه یولیس (اودیسة) هومر است. ـ م.
[5]) Frezno
[6]) My Name is Aram
[7]) Inhale and Exhale
[8]) The Time of your Life
[9]) Richard summers, Craft of the Short story, pp.245-6