دکتر محمد مصدق در پهنه آموزش و دانش(4)/ ناصر تکمیل همایون

کوششهای علمی و اقدامات فرهنگی

 

درآمد

در سال 1293 خورشیدی (1914م)، جنگ جهانی اول سراسر اروپا و بخش عظیمی از آسیا را دچار ناامنی ساخت و ایران با آنکه اعلام بیطرفی کرد اما جنگ‌طلبان با نقض آن، توانستند آسیب‌های فراوانی بر آن وارد سازند.

دکتر محمد مصدق در چنین شرایط آشفتگی و آشوب وارد میهن خود شد و همانند بسیاری از فارغ‌التحصیلان و دانش‌آموختگان آرمانخواه در صدد بود آموخته‌های خود را به کمال رساند و نیز آنچه را که به ارمغان آورده به هم‌میهنان جوان خود عرضه دارد.

مدرسه علوم سیاسی که از سال 1317 قمری (1899 م)، فعالیت‌های علمی و آموزشی خود را آغاز کرده بود، پس از چند سال کوشش و تلاش‌های مشیرالدوله و کارایی آموزشی و اداری میرزا محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)، مدیریت آن مؤسسه بر عهده مرحوم ولی‌خان نصر قرار گرفت، دکتر مصدق علاقه‌مند خدمات علمی و فرهنگی، گویی‌ باب رحمت به رویش گشاده شد. به طوری که نوشته است: «بعد از ورود به طهران شادروان دکتر ولی‌خان نصر، مدیر مدرسه سیاسی، به دیدنم آمد و مرا برای تدریس در آن مدرسه دعوت نمود». خوشحالی دکتر مصدق از این دعوت به اندازه‌ای بود که آورده است: «این دعوت که موضوع مطالعاتم را معلوم نمود، خوشوقتیم را نیز فراهم آورد. چه وقتی آرزو داشتم مثل یک شاگرد در آن مدرسه [علوم سیاسی] تحصیل کنم وضعیتم اجازه نمی‌داد و آن روز مدیر مدرسه به خانه می‌آمد و مرا به جای یک استاد دعوت نمود».[1]

 

درباره چگونگی این مدرسه در آن زمان، روان‌شاد استاد علی‌اکبر سیاسی که در حقیقت «اسوه حسنه» فرهنگ و آموزش عالی در ایران بود، در جایی که خاطراتش آورده است: «در آن زمان  تنها مدارس جدیدی که کلاس‌های متوسطه کامل و فوق‌ متوسطه داشتند، منحصر بودند به مدرسه دارالفنون و مدرسه سیاسی سابق» [تحصیل در آن] دوره‌اش پنج‌سال است. سه سال او دوره دوم متوسطه محسوب می‌شد و دو سال آخر دوره عالی. بعدها بر این دوره یک سال اضافه کردند و دانشنامه آن معادل لیسانس شناخته شد»[2] همو پس از پنج‌سال، یعنی در زمان جنگ جهانگیر اول که پس از تحصیلات لیسانس از فرانسه به تهران آمده بود (همزمان با بازگشت دکتر مصدق از سوئیس با درجه دکتری) نوشته است: «هنوز تنها مدارس مهم تهران، منحصر بودند به دارالفنون و مدرسه سیاسی وابسته به وزارت امور خارجه».[3]

محمد مصدق در دوران والی گری
محمد مصدق در دوران والی گری

مکان مدرسه علوم سیاسی مدتی در اول خیابان لاله‌زار، سپس در اول خیابان علاءالدوله (فردوسی) بود، در سالهای جنگ در خیابان چراغ گاز (امیرکبیر) استقرار یافته بود و استادان فاضل و برجسته‌ای در آن مدرسه تدریس می‌کردند. مرحوم فروغی و برادرش مرحوم میرزا ابوالحسن‌خان، سرتیپ میرزا عبدالرزاق‌خان مهندس، انتظام‌الملک، منصورالملک (علی‌ منصور)، سه تن از خاندان دانش‌پرورِ قریب (مترجم‌‌الممالک، شمس‌العلما، موسیو عباسقلی‌خان)، فاضل خلخالی، ادیب‌السلطنه سمیعی، میرزا هادی آشتیانی(دهقان) و سید ولی‌الله خان نصر (فرزند سید احمد نصر‌الاطباء کاشانی که علاوه بر تدریس ریاست مدرسه را هم برعهده داشت) از مشهورترین آنان بودند. دکتر محمد مصدق استاد و مدرّس جدیدی بود که همکاری این جمع را پذیرفت. مدرسه مزبور به تلاش‌های خود، خاصه در دوره ریاست مرحوم علامه علی‌اکبر دهخدای قزوینی، استمرار بخشید. در سال 1305 خورشیدی مدرسه علوم سیاسی از وزارت امور خارجه جدا شد و با مدرسه حقوق که با کمک حقوقدانان فرانسوی تازه تأسیس شده بود، وحدت یافت و در زمره سازمان‌های وزارت معارف درآمد.

اندیشه تأسیس «اونیورسیته» که از سال 1307 خورشیدی نضج گرفته بود در سال 1313 خورشیدی «دانشگاه تهران» را پدید آورد و مدرسه‌های یاد شده در دوره مدیر کلی مرحوم سید ولی‌الله خان نصر در وزارت معارف و صنایع مستظرفه ادغام شدند و پس از مدتی در چارچوب دانشکده حقوق و علوم سیاسی (و اقتصادی) جای یافتند.

در نتیجه دکتر مصدق به گونه‌ای استاد این نهاد جدید به‌شمار آمد. وی با کمال میل مجموعه‌ای از کتاب‌های خانوادگی و باارزش خود به اضافه کتاب‌های حقوقی و قضایی و مالی به زبانهای اروپایی که در دوره اقامت در پاریس و نوشاتل تهیه کرده بود، به کتابخانه مدرسه علوم سیاسی (دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی) اهداء کرد و داستانش تا کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران کشیده شد و استاد ایرج افشار در مجله شریفه بخارا (شماره‌) چگونگی آن را بیان کرده است و اخیراً نیز در یادداشتی به تاریخ شنبه 18 آبان‌ماه 1389یادآور شده که در دوره‌ای که ایشان رئیس کتابخانه مرکزی دانشگاه بودند، مجموعه کتابهای دکتر مصدق و محمدعلی فروغی و دکتر رضازاده شفق و شاید چند تن دیگر را که از حیث ایران‌شناسی و نفایس بااهمیت بودند به قول کتابداران امریکایی «وجین» کردند و «علفهای هرز» را بیرون کشیدند و در آن زمان [= تمدن بزرگ] هر چه ایشان هم دوندگی کردند، کار به جایی نرسید[4]. این هم یکی از بلاهای عظیمه‌ای است که در وطن ما بر کتابهای «زبان‌بستهِ پرمعنا» وارد می‌شود و اگر زبان داشتند آنها هم در روز مکافات فریاد می‌کردند بای ذنب قُتِلتٍ.

 

تألیفات حقوقی و سیاسی

دکتر مصدق پس از بازگشت به ایران و شروع تدریس در مؤسسه عالی علوم سیاسی، با علاقه‌مندی خاص به مسائل حقوقی و مالی و سیاسی، به تألیف و انتشار کتابهایی پرداخت و همه آنها را به طور رایگان در اختیار دانشجویان و مشتاقان قرار داده و در چاپ و انتشار کتابهایی چون تمدّن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ ترجمه نصرالله فلسفی کمک‌های مادی و معنوی کرده است.

بر پایه پژوهش‌های استاد ایرج افشار و فهرست «مؤلفین» خان‌بابا مشار، عبارتند از:

کاپیتولاسیون و ایران ـ طهران (ذی‌الحجه 1332 ق/ آبان‌ماه 1293 ش) سربی ـ رقعی، 66 ص (5000 نسخه)

شرکت سهامی در اروپا ـ طهران (ذی‌الحجه 1332 ق/ آبان‌ماه 1293 ش) سربی ـ خشتی، 103 ص (کتاب مجانی و حق طبع و ترجمه آزاد)

دستور در محاکم حقوقی ـ طهران (رمضان 1333 ق/مرداد 1394 ش) سربی‌ـ خشتی، 497 ص (کتاب مجانی و حق طبع و ترجمه آزاد، به خاطر محترم آقای دکتر ولی‌الله خان نصر مدیر محترم مدرسه سیاسی و آقایان محصلین مدرسه مزبوره)

مختصری از حقوق پارلمانی در ایران و اروپا برای آقایان محترم نمایندگان دوره پنجم تقنیه در طهران (رجب 1342 ق/ بهمن 1303 ش) سربی ـ خشتی، 172 ص‌(کتاب مجانی و حق طبع و ترجمه آزاد)

اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دوره مشروطه، جلد اول بودجه ــ طهران (ربیع‌الثانی 1344 ق/ آبان‌ماه 1304 ش) سربی ــ خشتی، 222 ص (کتاب مجانی و حق طبع و ترجمه آزاد)

دکتر مصدق در مقدمه این کتاب نوشته است:

«برای یادآوری به خوانندگان می‌نگارد که نویسنده این نامه لازم دید اطلاعاتی را که در ضمن تحصیل در اروپا و تصدی در امور مالیه قبل از مشروطیت و دوره مشروطه به دست آورده و حاصل تحصیل و تجربه است در معرض مطالعه عامه بگذارد. لذا در این کتاب که مشتمل بر چهار باب است به تعریف و تصویب و اجرا و تفتیش بودجه پرداخت. در صورت حیات و توفیق به تألیف جلد دویم که متضمن اقسام مالیاتهاست اقدام خواهند نمود».

متن کامل و صحیح و لایحه دکتر مصدق ـ طهران، بی‌تاریخ، سربی، رقعی، 28ص

متن گزارش دکتر مصدق راجع به شناسایی اصلی ملی شدن صنعت نفت در ایران ـ طهران 1330- 1331 ش، سربی ـ وزیری، 330+12+818+18+12+8+34 ص

متن نطق دکتر مصدق در جلسه علنی مجلس شورای ملی، طهران 1320 ص

مدافعات دکتر مصدق و پروفسور رولن در دیوان بین‌المللی دادگستری لاهه، طهران، 1331 ش، سربی ـ وزیری، 181ص

خاطرات و تألمات دکتر مصدق، به اهتمام ایرج افشار با مقدمه دکتر غلامحسین مصدق. تهران، علمی 1365.

 

مقالههای علمی و تاریخی

«اسقاط دعاوی» ـ مجله علمی (دکتر مصدق مؤسس و همکار آن بود) شماره اول، تهران 1293ش

«تصویب بودجه در پارلمانهای مختلف» ـ مجله آینده (به مدیریت دکتر محمود افشار یزدی) دوره اول ـ تهران 1304 ش

«انتخابات در اروپا و ایران» ـ مجله آینده، دوره دوم، تهران، 1305 ش

«تابعیت در ایران» (تحت‌عنوان مقالات وارده) ـ مجله آینده، دوره دوم، تهران، 1305 ش

«اصول مهمّه مدنی و حقوق تجارتی در ایران»ـ مجله آینده، دوره دوم، تهران، 1305 ش

«طرح پیشنهادی برای اصلاح قانون انتخابات» ـ روزنامه اطلاعات، تهران، 23 اردیبهشت، 1323 ش

«مسئله انتخابات» ـ مجله آینده، دوره سوم، تهران، 1323 ش

«مهیج‌ترین خاطرات سیاسی» سالنامه دنیا، تهران، سال هشتم، 1331 ش

 

سخنرانیها و تقریرات گزارشها و مدافعات، نامهها

دکتر مصدق و نطق‌های تاریخی او (مجلس پنجم و ششم) به اهتمام حسین مکی، تهران، علمی 1344 (تجدید چاپ،‌ تهران، جاویدان 1358)

سیاست موازنه منفی (مجلس چهاردهم) به اهتمام حسین کی استوان، تهران، روزنامه مظفر، 1327-1329 (تجدید چاپ. پاریس انتشارات مصدق)

تقریرات مصدق به اهتمام خلیل بزرگمهر، تهران، سازمان کتاب 1358

دکتر مصدق در محکمه نظامی به اهتمام خلیل بزرگمهر، تهران، نشر تاریخ ایران 1363

دکتر مصدق در دادگاه تجدیدنظر نظامی، دو جلد، به اهتمام خلیل بزرگمهر، تهران، شرکت سهامی انتشار 1352 و 1363

نطق‌ها و مکتوبات دکتر مصدق (مجلس پنجم، ششم، چهاردهم، شانزدهم و دوران زمامداری مکاتبات در تشکیل جبهه ملی سوم) پاریس ـ انتشارات مصدق 1346-1350 (8 دفتر)

اسناد نفت و نطق‌ها و نامه‌های تاریخی ـ تهران، انتشارات راستین، بی‌تا

گزارش آقای دکتر مصدق نخست‌وزیر در جلسه 13 مرداد 1330 مجلس شورای ملی راجع به شناسایی اصل ملی‌شدن صنعت نفت در ایران از طرف دولت انگلیس و شرکت سابق نفت، تهران، چاپخانه بانک ملی ایران، 20 مرداد 1330

مصدق، محمد. «دو نامه چاپ نشده از مصدق درباره کودتا» (به خوانین قشقایی)، مجله آینده، دوره پنجم 1358 ص، 664-667 و نامه‌های بعدی تا ص 712

ترکمان، محمد. نامه‌های دکتر مصدق. تهران، نشر هزاران 1374 (جناب آقای ترکمان‌ نامه‌ها و اسناد دیگری را هم از دکتر مصدق به دست آورده‌اند)

لوایح قانونی مربوط به فرهنگ و آموزش و پرورش

لایحه قانونی شورای عالی فرهنگ 18/11/1331

لایحه مربوط به امور دانشگاه 27/10/1331

لایحه قانونی اصلاح و تکمیل قانون آموزش و پرورش عمومی 25/11/1331

لایحه قانونی سهمیه دولت ایران در سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو)- 20/3/1332

لایحه قانونی تأسیس چاپخانه کل انتشارات و تعلیمات، 26/3/1332

لایحه قانونی رسیدگی به وضع معلمین دانشگاه تبریز و دانشکده پزشکی شهرستانها – 3/4/1332

ماده 9 برنامه دکتر مصدق به مجلس (5 مرداد 1331)ـ «اصلاحات امور فرهنگی و بهداشتی و وسایل ارتباطی»

لوایح قانونی ارائه شده از سوی وزارت فرهنگ:

67/1- لایحه امور مالی دانشگاه

68/2- لایحه شورای عالی فرهنگ

69/3- لایحه نظارت بر مصرف سهمیه فرهنگ از درآمد شهرستان‌ها

لایحه قانونی [فرهنگ و آموزش و پرورش] جهت تصویب به مجلس شورای ملی[5]

 

تأیید استقلال دانشگاه تهران و حل مسائل مالی آن

دانشگاه تهران از بهمن ماه 1313 خورشیدی به گونه یکی از بخش‌های وزارت فرهنگ کمابیش همانند دبستان‌ها و دبیرستان‌ها اداره می‌شد. مرکزی در وزارتخانه با نام «تعلیمات عالیه» وجود داشت و همه معلمان و استادان و کارکنان دانشگاه زیرنظر این مرکز به دستور و تشخیص وزیر فرهنگ انجام وظیفه می‌کردند، شورای دانشگاه تهران هم به قول شادروان دکتر علی‌اکبر سیاسی «اسمی بی‌مسمی» بود. این وضع تا بهمن 1321خورشیدی ادامه داشت تا آنکه در دوره حکومت قوام‌السلطنه و وزارت فرهنگی دکتر علی‌اکبر سیاسی «با توجه به روح قانون اساسی» مؤسسه مزبور از وزارت فرهنگ تفکیک شد و زان پس «مستقیماً و مستقلاً به اداره امور علمی و اداری» خود پرداخت.[6]

در درون دانشگاه تهران، دانشکده‌های شش‌گانه به ریاست شخصیت‌های برجسته علمی آن روزگار به شرح زیر فعالیتهای خود را آغاز کردند:

غلامحسین رهنما               ریاست دانشکده فنی

صدیق حضرت (مظاهر)       ریاست دانشکده حقوق

دکتر محمود حسابی            ریاست دانشکده علوم

سیدمحمد عصار                ریاست دانشکده علوم معقول و منقول (بعدها الهیات)

دکتر علی‌اکبر سیاسی          ریاست دانشکده ادبیات (بعدها ادبیات و علوم انسانی)

پروفسور اُبرلن فرانسوی       ریاست دانشکده پزشکی

شورای دانشگاه تهران زیرنظر ریاست دانشگاه عهده‌دار انجام وظایف آموزش عالی کشور گردید، اما با آنکه در ماده 7 قانون تأسیس دانشگاه تهران مصوب 1313 خورشیدی چنین آمده بود:

«دانشگاه دارای شخصیت حقوقی می‌باشد و نمایندگی آن به عهده رئیس است و از لحاظ اداری و مالی دانشگاه مستقل و تحت مسئولیت مستقیم وزیر معارف خواهد بود»[7] اما به دلائلی، هیچگاه عملی نشد و وزارت دارایی و ذیحسابی آن و قانون محاسبات عمومی، همواره اشکال‌تراشی می‌کردند. دکتر مصدق که همه گاه نسبت به دانشگاه تربیت و تعلیم جوانان علاقه خاص داشت در جلسه سوم بهمن ماه 1323 تبصره زیر را «هنگام طرح گزارش کمیسیون بودجه راجع به متمم قانون سه دوازدهم» پیشنهاد کرد:

«تبصره چهارم ـ دانشگاه مجاز است کلیه هزینه‌های علمی و فنی مربوط به دانشگاه‌ها [- دانشکده‌ها] را در حدود اعتبارات مصوب مجلس شورای ملی طبق مصوب شورای دانشگاه که اختیار جرح و تعدیل در موارد مربوط را نیز خواهد داشت، مستقیماً انجام داده، صورت حساب خود را به وزارت دارایی ارسال دارد».[8]

دکتر محمد مصدق
دکتر محمد مصدق

آنگاه برای دادن توضیحات بیشتر چنین گفت:

«اعتباراتی در بودجه وزارت فرهنگ هست که مربوط به دانشگاه است. در این چند سال این اعتبارات تابع قانون محاسبات عمومی بوده است. یعنی هر وقت برای دانشگاه یک احتیاجاتی بوده است، دانشگاه به وزارت دارایی پیشنهادی کرده است و یک اشخاصی که هیچ صلاحیت رسیدگی به این احتیاجات نداشته‌اند، رسیدگی می‌کرده‌اند و اشکالی ایجاد می‌شده است در صورتی که تشخیص تهیه بعضی لوازم دانشگاه از صلاحیت خود دانشگاه است و در این سنوات یک دخالت‌هایی کرده‌اند، یک چیزهایی گفته‌اند که اساساً موضوع دانشگاه از بین رفته است.

فرض بفرمایید دانشگاه کتاب خواسته است مأمور وزارت دارایی گفته است دانشگاه کتاب لازم ندارد. این حقیقتاً خیلی بد است که یک اعتباراتی برای دانشگاه باشد و یک دستگاهی با این مخارج در این مملکت تأسیس بشود ولی بعلت یک اشکالاتی احتیاجی که دانشگاه دارد تهیه نشود و اعتباری هم که دارد صرفه‌جویی بشود. در صورتی که دانشگاه باید استقلال داشته باشد و باید خودش بتواند وسایل کار خودش را فراهم کند. دانشگاه در همه‌جا استقلال مالی دارد و ماده 7 قانون تأسیس دانشگاه هم این مسأله را تأیید می‌کند ولی متأسفانه در این مملکت تاکنون اجرا نشده است. دانشگاهی که نتواند وسایل کارش را فراهم کند، مثل یک نویسنده می‌ماند که نوشت‌افزار نداشته باشد. باید وسائلی در دست داشته باشد که بتواند کار خودش را بکند و از اعتباراتی که دارد استفاده کند. این است که بنده استدعا می‌کنم آقای وزیر دارایی و آقای مخبر کمیسیون با این پیشنهاد موافقت بفرمایند که دانشگاه از این اعتبارات خودش بتواند هر کاری را که مقتضی می‌داند بکند و حساب این مخارج را به وزارت دارایی رد کند. اگر بنا شد که مجلس شورای ملی به دانشگاهی که مرکب از هیجده نفر استاد است و مرکب از اشخاصی است که مربی رجال این مملکت هستند، از اشخاصی که روزنه امید این مملکت هستند، اعتماد نکند و به یک مفتش وزارت دارایی اعتماد کند، حقیقتاً امیدی از این دانشگاه نمی‌شود داشت و هیچوقت کارهای آن درست نخواهد شد و بنده استدعا می‌کنم آقایان موافقت بفرمایند که این پیشنهاد بنده تصویب شود. تا انشاءالله دانشگاه بتواند آن وظایفی را که دارد انجام بدهد.» [9]

دستخط دکتر محمد مصدق
دستخط دکتر محمد مصدق

 

پیشنهاد روان‌شاد دکتر مصدق به تصویب رسید. دانشگاه «هیجده استادی» آن روز، تحولات خود را آغاز کرد و همواره به گونه «روزنه امید مملکت» باقی ماند. اما دکتر سیاسی که صادقانه دست‌اندرکار استقلال همه جانبه دانشگاه و پیشرفت آن بود، از کارشکنی‌های مسئولان کشوری در امر دانشگاه، گله‌مند است و حتی در مورد شاه نوشته است: «با اینکه مقام سلطنت هم باوجود ظاهری موافق و باطناً با استقلال مالی دانشگاه مخالف است…تا روزی که بعد از سقوط مصدق کوشید هر گونه استقلالی را از دانشگاه سلب کند»[10]

دکتر سیاسی وضع دانشگاه را در دوره زمامداری دکتر مصدق چنین توصیف کرده است: «من با او (دکتر مصدق) سابقه آشنایی داشتم… چنانکه پیش از این اشاره شد به دانشگاه علاقه‌مند بود و فعالیت مرا در آنجا می‌ستود. روزی که… اختیار قانون‌گذاری به دست آورد نزد او رفتم و سرنوشت استقلال مالی دانشگاه را که کم‌وبیش از آن آگاهی داشت، یادآور شدم و تقاضا کردم با اختیاراتی که دارد این استقلال مالی دانشگاه را به ما عطا کند و دانشگاه و دانشگاهیان را رهین منّت خود سازد. آن مرد بزرگوار تقاضا را پذیرفت و بدون چون و چرا کاغذ و قلم برداشت و گفت «به عقیده شما به چه صورت بهتر است این استقلال عملی شود؟»

پس از چند دقیقه مذاکره و تبادل‌نظر سرانجام بدین صورت شد که اختیارات وزارت دارایی در امر مالی دانشگاه کلاً به کمیسیون به نام «کمیسیون مالی دانشگاه» داده شد مرکب از رؤسای دانشکده‌ها، رؤسای حسابداری دانشگاه و دانشکده پزشکی و معاون وزارت دارایی، به ریاست رئیس دانشگاه تهران با تصریح به اینکه همه تصمیمات با رأی اکثریت گرفته خواهد شد»[11]

photo-73

مرحوم دکتر سیاسی اضافه کرده است: «چند روز بعد با تعیین وقت قبلی، من شورای دانشگاه را در منزل نخست‌وزیر تشکیل دادم. دکتر مصدق به احترام شورا، خودی آراسته بود و با لباس ژاکت در جلسه حضور یافت. مذاکرات منحصراً عبارت بود از سپاسگزاری اعضای شورا از بلندنظری و دانش‌پروری نخست‌وزیر و از اینکه این استقلال چگونه راه را برای ترقی و پیشرفت دانشگاه باز و هموار خواهد کرد. پاسخ نخست‌وزیر محبت‌آمیز و مبنی بر این بود که کار مهمی نکرده، بلکه وظیفه خود را نسبت به بزرگترین مؤسسه علمی کشور که همواره آرزومند ترقی و تعالی آن است، انجام داده است.»

در پایان دکتر سیاسی نوشته است: «تجلیلی که بدین طریق از مصدق شده بود، شاه را بسیار گران آمد و موجبی دیگر را برای دشمنی او نسبت به من فراهم ساخت»[12]

 

کمک به انتشار لغتنامه دهخدا

با شناختی که دکتر مصدق از علامه دهخدای قزوینی داشت و کوشش‌های وی را در تهیه لغت‌نامه می‌دانست، همواره در تلاش بود که این دایرة‌المعارف فارسی انتشار یابد و در دسترس مردم قرار گیرد. در مجلس چهاردهم که پس از استبداد رضاشاهی در فضایی نیمه آزاد تشکیل شد و دکتر مصدق به عنوان نماینده اول تهران در آن دوره پرماجرا، به دارالشورای ملی راه پیدا کرد، پیگیر مسأله شد و با کمک پاره‌ای از نمایندگان فرهیخته مجلس چون دکتر شفق، دکتر معظمی، دکتر زنگنه و دیگران نه تنها اهمیت انتشار این دانشنامه را بر مجلسیان تبیین کردند بلکه تدارک آن را برعهده مجلس نهادند.

در دی ماه 1324 خورشیدی طرحی به پیشنهاد مرحوم دکتر عبدالحمید زنگنه نماینده وقت مجلس شورای ملی در باب طبع فرهنگ دهخدا با قید دو فوریت به مجلس شورای ملی تقدیم شد.

ماده واحده «هیئت رئیسه مجلس شورای ملی موظف است اقدام لازم به عمل آورد تا مطبعه مجلس، فوری شروع به طبع کتاب دایرة‌المعارف آقای علی‌اکبر دهخدا بکند و پس از اتمام طبع نصف عده مجلات را به مؤلف داده بقیه را برای جبران مخارج به فروش رساند».[13]

ناگفته نماند در مذاکرات آن روز دکتر مصدق یادآور شده بود:

«می‌خواستم عرض کنم که آقای دهخدا چهل سال است زحمت این کار را کشیده‌اند ولی ایشان دیگر قادر نیستند، اگر یک عده در اختیار ایشان نباشد این کتاب را تمام کند. اجازه مجلس بدون اینکه عده‌ای در اختیار ایشان باشد فایده ندارد».[14] به همین دلیل در طرح یاد شده تبصره‌ای بدین شرح افزوده شده است:

«وزارت فرهنگ مکلف است که عده لازم کارمند در اختیار آقای علی‌اکبر دهخدا برای جمع‌آوری دایرة‌المعارف ایشان بگذارد»[15]

دو فوریت این طرح در جلسه روز سه‌شنبه 25 دیماه 1324 به تصویب رسید. نمایندگانی که تصویب این طرح را پیشنهاد کردند عبارت بودند:

دکتر محمد مصدق، دکتر عبدالحمید اعظم زنگنه، دکتر عبدالله معظمی، ناصرقلی اردلان، رضا تجدّد، سیدمحمد هاشمی، جمال امامی، حسنعلی فرمند، حسام‌الدین دولت‌آبادی، دکتر یوسف مجتهدی، احمد مشاور شریعت‌زاده، ابوالقاسم‌ امینی، حبیب‌الله دری، حسین فرهودی، مهندس غلامعلی فریور، دکتر حسین معاون، ابراهیم آشتیانی، دکتر عبدالحسین اعتبار، مهدی فاطمی، جواد عامری، ابوافضل حاذقی، سید داود طوسی، علی اقبال، مراد اریه.

دکتر مصدق در دوره زمامداری خود، در حل و فصل مشکلات طبع لغت‌نامه تلاش‌های لازم مبذول داشت و کوشش می‌کرد تا بهانه‌جویی‌ها و کینه‌ورزی‌های حاسدان ضدفرهنگی مرتفع شود. دو نامه‌ای که از دکتر مصدق در تکمله مقدمه لغت‌نامه آمده است، به روشنی، حسن نیّت و علاقه‌مندی نخست‌وزیر ملی و فرهنگدوست ایران را نشان می‌دهد. [16]

در آذرماه 1334 که وضع مزاجی علامه دهخدا مساعد کار نبود، پس از مشورت با هیأت رئیسه مجلس شورای ملی و تنظیم صورت جلسه، کلیه فیش‌ها و کتابها و لوازم کار به عمارت بهارستان در دو اتاق قسمت شمالی غربی مجلس انتقال یافت و علامه دهخدا وصیتنامه‌ای روی قوطی سیگار هما نوشته که هم‌اکنون در صندوق نسوز اسناد مجلس شورای ملی نگهداری می‌شود در آن وصیت‌نامه آمده است.

«فیش‌های لغت در دست آقای دکتر معینی خواهد بود از الف تا یا نوشته شده است. هیچ‌چیز از آن نباید فزود و کاست. ایشان آقای دبیر سیاقی و آقای گنابادی و آقای… و آقای شهیدی را به مجلس معرفی می‌کنند که با حقوق کافی برای چاپ آن کمک بگیرند و آقای هاشمی رئیس مطبعه مدیر این کار خواهد بود و باید در طبع آن تسریع شود و از آقای مصدق‌السلطنه پس از استخلاص استمداد شود».[17]

کار لغت‌نامه تا سال 1336 خورشیدی در مجلس شورای ملی ادامه یافت و آنگاه به دانشگاه تهران (دانشکده ادبیات و علوم انسانی) انتقال یافت و زیر عنوان «سازمان لغت‌نامه دهخدا» فعالیت‌های علمی خود را استمرار بخشید.

 

سکونت در احمدآباد و دیگر اقدامات

اراضی احمدآباد (بین کرج و قزوین) در معاوضه‌ای با عضدالسلطان پسر مظفرالدین شاه به مصدق‌السلطنه رسید و وی با همت خود آن را احیاء کرد و به صورت روستایی درآورد و به نام پسر بزرگش (مهندس احمد مصدق) احمدآباد نامید و قلعه‌ای با ساختمانی به سبک پایانی دوره قاجار در آن بنا کرد. روستاییانی در اطراف قلعه گرد آمدند و دکتر مصدق و فرزندانش بخشی از زمین‌های اطراف قلعه را بین آنان تقسیم کردند و آنان چونان همسایگان به کشت و زرع مشغول شدند. دکتر مصدق دوران تبعید (زمان رضاشاه کمی بیشتر از ده سال» و دوران محمدرضا شاه مدتی بیشتر) را در آن قلعه گذارند و در زمان‌هایی که در تهران اقامت داشت، مواقع ییلاقی به احمدآباد می‌رفت و در زمانهای عادی، هفته‌ای و دو هفته‌ای یک یا دو شب در روستا به سر می‌برد. رضاشاه هم در مخالفت‌های خصمانه خود گفته بود «به احمدآباد برود و در آنجا هم بمیرد».[18]

عمارت قلعه دو طبقه دارد، در طبقه دوم برای جلوگیری از بیماری مالاریا، دکتر مصدق کوزه‌ای درست کرده و در آنجا شیره برگ درخت اکالیپتوس را می‌گرفت و به بچه‌های ده می‌داد. بچه‌ها هر روز صبح درون قلعه می‌آمدند و دکتر مصدق به هر یک، یک استکان کوچک شیره اکالیپتوس می‌داد تا معالجه شوند».[19]

دکتر محمود مصدق نقل می‌کند که در طبقه اول (همانجایی که آرامگاه مصدق است) گاه بچه‌های ده جمع می‌شدند و به صورت «مکتبخانه‌» درس و تعلیم می‌گرفتند و در زمانهایی که دکتر مصدق به احمدآباد می‌آمد خود نیز در آن «کلاس» به بچه‌ها آموزش می‌داد و سالخوردگان روستایی احمدآباد به یاد دارند و نباید فراموش کرد که محمدخان مصدق‌السلطنه خود در کودکی در خانه‌های شخصی (اشرافی) با نظارت پدرش مرحوم هدایت‌الله وزیر دفتر، و سرپرستی صمیمانه مادرش خانم نجم‌السلطنه آموزش‌های ابتدایی را فرا گرفته بود. متعلّم سابق درس‌خانه اشرافی فارغ‌التحصیل از مدرسه علوم سیاسی پاریس، دکتر حقوق از دانشگاه نوشاتل سوئیس، استاد مدرسه علوم سیاسی و دانشکده حقوق دانشگاه تهران، به منزلت مقدس معلم موسمی قلعه احمدآباد، ارتقاء یافته بود. دکتر غلامحسین مصدق نوشته است با بالارفتن جمعیت احمدآباد: «برای اطفال به خرج خود مدرسه ایجاد کرد».[20]

در دوره تبعید دوم (محمدرضا شاه) که تبعیدی سخت بود و به قلم خودش در نامه‌ای خطاب به دکتر سعید فاطمی نوشته است: «اکنون متجاوز از 50 سرباز و گروهبان اطراف بنده هستند که اجازه نمی‌دهند با کسی ملاقات کنم غیر از فرزندانم. خواهانم هر چه زودتر از این زندگی رقت‌بار خلاص شوم»[21]، معذلک دکتر مصدق نوجوانان احمدآباد را از دور چون پدری مهربان سرپرستی می‌کرد. دکتر غلامحسین مصدق افزوده است:

«ده تخته پالتو پشم خریدم، یک پالتو را خودش برداشت و دو پالتو را به مأموران ساواک داد و بقیه را بین مستمندان ده تقسیم کرد. بچه‌های یتیم احمدآباد زیرنظر همسر دکتر مصدق (خانم ضیاء‌السلطنه) قرار داشتند و به آموزش آنان توجه کامل مبذول می‌شد بیماران احمدآباد با ماشین شخصی دکتر مصدق به تهران (بیمارستان نجمیه) منتقل می‌شدند و پس از معالجه با همان ماشین به روستا باز می‌گشتند.[22]

دکتر مصدق همواره به آموزش و پرورش و سلامتی کودکان و نوجوانان و جوانان روستای احمدآباد توجه خاص داشت و در تهیه نوشت‌افزار آنان کوتاهی نمی‌کرد. به دیگران هم سفارش می‌کردند که تا می‌توانند به آموزش و پرورش کودکان و تعلیم جوانان دانشگاهی بپردازند. مرحوم حاج محمدحسن شمشیری به سفارش دکتر مصدق، «بورس تحصیلیِ» چندین دانشگاه تهران را تقبل کرده بود که تا زمان درگذشت آن «آزاده عیّار» هیچکس از آن خبر نداشت رحم‌الله معشر الماضین.

نگارنده این مقالات همانند هزاران هزار ایرانی، مزار مقدس آن پیشوای بزرگوار را که به راستی «زیارتگه رندان جهان» است، زیارت کرده است و با در نظر داشتن تلاش‌های فرهنگیِ پربار وی و مبارزات اصیل و خردگرایانه ملی و انسانی و آزادیخواهانه آن وجود پربرکت که همگان به آن آشنایی دارند، از در و دیوار و طاقچه آن آرامگاه کوچک، چون دیگر «زائران خسته‌دل» الهام‌هایی معنوی و اهورایی دریافت کرد که با نگارش آن به عنوان «ختم کلام» و به طور دقیق «خیرالکلام» این نوشتار را پایان می‌دهد.

بر سر مزار قرآنی است، تفسیر پرتوی از قرآن به رسم یادبود.

در صفحه اول آن مفسر عالیمقام نوشته است:

بسم‌الله العزیز المنتقم. اهداء ثواب تلاوت و تفکر در آیات این جلد از تفسیر به روح پاک و شکست‌ناپذیر مفخر شرق و اسلام و موجب سربلندی ایرانیان شرافتمند مرحوم جناب دکتر محمد مصدق رحمت‌الله و برکاته علیه 29 اسفند 1346. سیدمحمود طالقانی.

عکسی از مصدق بر دیوار آرامگاه نصب است. وی با خط خودش نوشته‌ای به یادگار گذاشته است:

«به کسانی که وقتی پای مصالح عموم به میان آمد از مصالح خصوصی و نظریات شخصی صرف‌نظر می‌کنند، به کسانی که در سیاست مملکت اهل سازش نیستند و تا آنجا که موفق شوند مرد و مردانه می‌باشند، و باز کسانی که در راه آزادی و استقلال ایران عزیز از همه چیز می‌گذرند، این عکس ناقابل اهداء می‌شود؛ احمدآباد، آبان‌ماه 1341»

و در دیوار دیگر بیتی با معنای پایداری و مقاومت:

یاران پس از تو باز به راه تو می‌روند

 

شرمنده آنکه راه بر این کاروان گرفت

 

 

 

 

[1]) مصدق، دکتر محمد. خاطرات و تاملات دکتر مصدق به اهتمام ایرج افشار با مقدمه دکتر غلامحسین مصدق (تهران، انتشارات علمی 1365) ص 82

 

[2]) سیاسی، دکتر علی‌اکبر. گزارش یک زندگی (لندن 1366) ص 17

 

[3]) همان ص 53

 

[4]) افشار، ایرج. «سمینار نسخه‌های خطی» مجله نقد و بررسی کتاب تهران (تهران، شماره 31، دی‌ماه 1389) ص 41

 

[5]) کوهستانی‌نژاد، مسعود. اختیارات، اصلاحات و لوایح قانونی دکتر محمد مصدق. (با استفاده از روزنامه‌های رسمی کشور و منابع کشور) تهران، نشر نی 1383 (اختیارات شش ماهه تصویب مرداد 1331، اختیارات یک‌ساله تصویب دی‌‌ماه 1331) گزارش یک زندگی ص 119

 

[6]) گزارش یک زندگی، ص 119

 

[7]) کی استوان حسن. سیاست موازنه منفی (مجلس چهاردهم) (تهران، روزنامه مظفر 1327-1329) ص 256

 

[8]) همانجا

 

[9]) همان ص 257

 

[10]) گزارش یک زندگی، ص 161

 

[11]) همانجا

 

[12]) همان ص 161 و 162

 

[13]) دهخدا؛ علی‌اکبر. لغت‌نامه دهخدا زیر نظر دکتر محمد معین، مقدمه [به قلم گروهی از نویسندگان] تهران (دانشگاه تهران ـ دانشکده ادبیات و علوم انسانی ـ سازمان لغت‌نامه 1337) ص 446

 

[14]) همان ص 450

 

[15]) همان ص 446

 

[16]) همان 465

 

[17]) همان ص 467

 

[18]) عسکری، حسین. دشتی به وسعت تاریخ با مقدمه دکتر ناصر تکمیل همایون و دکتر یوسف مجیدزاده (تهران نشر شهید سعید محبّی 1386) ص 188

 

[19]) همان ص 192

 

[20]) همان 193

 

[21]) همان ص 92

 

[22]) همان ص 194