آویزهها ( 10)/ میلاد عظیمی
112- فمینیستهای جهان متحد شوید!
در مجموعة رباعیات مورخ سال 730 (میکروفیلم 108 کتابخانه مرکزی) رباعیای دیدم که بد نیست نور چشمان فمینیست آن را بخوانند و بر جان پریشان گوینده فعلاً ناشناختة آن رحمت آورند:
از هر چه کنـد مرد طلاق اولـیتر |
بشکسته سر زن به چماق اولـیتر |
زن مـرد بـه علـت نفـاق اولـیتر |
طاق است خدا و بنده طاق اولیتر |
از مهمترین کارهایی که باید انجام گیرد، گردآوری مجموعة معلومات «ضد زن» در فرهنگ ایران است. این کار باید با اتخاذ شیوة علمی و ذکر دقیق مآخذ و تبویب و تدوین دقیق انجام پذیرد. تا مجموعهای از همه مطالب «ضد زن» تدوین نشده باشد، آسیبشناسی «فرهنگ مردسالار» مفید و کارآمد نخواهد بود. گسترة این کار آنقدر پهناور است که طبعاً گروهی از پژوهشگران پرکار و امین و دقیق باید متصدی آن شوند.
113- ترا من چشم در راهم!
اوایل خرداد، گذری به یوش داشتم. «شباهنگام» بود و فکر نمیکردیم بتوانیم «خانه و موزه نیما» را ببینیم. اما با لطف سرایدار و متصدی آنجا ــ مردی که به نیما در دوران جوانی، شباهت ظاهری بسیار داردــ توانستیم از خانه نیما بازدید کنیم. مکان آبرومندی بود و به خوبی بازسازی شده بود. کوچههای اطراف خانه هر یک به نام یکی از شاعران و اطرافیان نیما نامیده شده است و در این نامگذاری وسعتنظر به خرج داده شده است و مثلاً یکی از کوچهها به نام احمد شاملو است. به آقای متصدی خانه نیما گفتم که حتماً یکی از کوچهها را کوچة «مرتضی کیوان» بنامند.
خانة نیما باید مرکزی باشد برای گردآمدن هر آنچه که به نیما ارتباط مییابد. همة دستنوشتههای او باید به این موزه انتقال یابد. کتابخانة کوچکی در این خانه تعبیه شده که پر است از کتابهای بیربط. در صورتیکه در این کتابخانه باید همه کتابهای نیما و هرچه دربارة او نوشته شده گردآید. میراث فرهنگی میتواند از چاپهای قدیمی آثار نیما عکس تهیه کند و آنها را به شکل کتاب صحافی و تجلید کند.
به هر حال به سلیقه و دلسوزی آنهایی که خانة مخروبة نیما را به موزهای آبرومند تبدیل کردهاند، باید آفرین گفت.
114- زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست؟
در خبرها آمده بود که طی مراسمی معظم و پرطنطنه از شاهنامه بایسنغری «رونمایی» شده است. شاهنامه بایسنغری که شناخته شده است و حتی بخشهایی از تصاویر آن هم چاپ شده است؛ رونمایی از آن چه معنایی دارد؟
115- خاطرات كمرهاي و …
این روزها روزنامه خاطرات سیدمحمد کمرهای را میخوانم و از این کتاب مهم و دلپذیر بهره میبرم. عجب مرد پختة باشخصیتی بود این سیدمحمد کمرهای؛ سیاستمداری روشنبین، ایراندوست، شجاع، بااصول و صریحالهجه. خاکش از بخشایش ایزدی سیرابباد!
«کمکم صحبت از تقيزاده را [به] میان آورد [ند]، آقایان […] بنای تنقید [و] مذمت را به آن کلمه که «ایرانی باید فرنگی مآب شود» گذاشتند، من [=کمرهای] هم بیاختیار حملهور شده، نتوانستم خود را ساکت [نشان دهم] که هر نیزه و شمشیری این بدبختان به آن شخص با شرافت و حقیقت و عالم و صمیم ایران و ایرانی و اسلام و اسلامی بزنند. اما من یک تنه بر آنها غالب [شدم]؛ (روزنامه خاطرات سیدمحمد کمرهای، به کوشش محمدجواد مرادینیا، انتشارات اساطیر، 1384، ج 2، صص 1422-1421).
آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی در نامة مورخ 30/8/1324 به تقیزاده مینویسند «پس از تقدیم سلام و فائق احترام. چون جنابعالی را شخص وطنخواه مسلمانی میدانم، والبته خاطر شریف از اوضاع ناهنجار کاملاً مستحضر است، لازم شد زحمت بدهم…».[1].
***
حکیم متأله و عارف، میرزا محمدطاهر تنکابنی، در نامهای به تقیزاده نوشته است: «خدمت ذی شرافت جناب مستطاب سلیلالاطیاب حامیالملة حامیالبدعة، حافظ حقوقالبشر والعقلالحشر آقای تقيزاده دامت برکاته»[2].
116- نظر دکتر ارانی دربارة فردوسی
در میان تودهایها، دکتر ارانی عشق خاصی به ایران داشت. او در مقالة «زبان فارسی»[3] دربارة حکیم ابوالقاسم فردوسی نوشته است:
«حکیم ابوالقاسم فردوسی از وجودهای فوقالعادة جهان و از بزرگترین افتخارات ایرانیان است که در حقیقت نمونة روح و احساسات ایرانی باید شمرده شود»[4]:
ظاهراً خمیره و سرشت ارانی با سایر سران حزب توده تفاوت اصلی و اساسی داشته است.
117ـ یک نکتهات بگویم: خود را مبین و رستی
قاضی میرحسین میبری در مقدمة شرح دیوان حضرت امیر میگوید:
«حضرت شیخ سعدالدین حموی[5] سوار بود و به رودخانهای رسید و اسب از آن نمیگذشت. امر کرد که آب را تیره ساختند و به گلآلوده کردند و اسب در حال بگذشت، فرمود: تا خود را میدید از این وادی عبور نمیتوانست کرد.»[6]
118- اذکروا موتاکم بالخیر
خدا رحمت کند محمد حقوقی را؛ «منتقد»، «خاصی» بود و حرفهای عجیبی میزد. حقوقی در کتاب شعر نو از آغاز تا امروز[7] یک جور مقایسه میان شاعران به عمل آورد و به آنان نمره داد. این جدول عجیب مشتی است از خروار نقدهای غیرعلمی. نمره «پشتوانه فرهنگی» شعر دکتر خانلری را 15 و هوشنگ ایرانی را 14 نوشته است والبته در این زمینه نمرة نیما20 است! البته منتقدانی از این دست و دسته هرگز لازم نمیبینند که مثلاً «پشتوانه فرهنگی» را تعریف علمی کنند و مؤلفههای آن را به روشنی تبیین کنند! و حاصل کار هیچ در هیچ.
جمع |
شعرهای موفق |
تأثیر گذاری |
حرفهای بودن |
معاصر بودن |
پشتوانه فرهنگی |
زبان و بیان |
ساخت شعر |
جوهر شعر |
|
150 |
18 |
20 |
20 |
19 |
20 |
18 |
18 |
17 |
نیما یوشیج |
73 |
4 |
ـ |
11 |
8 |
12 |
13 |
13 |
12 |
گلچین گیلانی |
64 |
2 |
– |
4 |
8 |
15 |
12 |
11 |
12 |
پرویز خانلری |
97 |
3 |
16 |
18 |
8 |
14 |
15 |
10 |
13 |
فریدون توللی |
87 |
2 |
14 |
4 |
14 |
14 |
12 |
13 |
14 |
هوشنگ ایرانی |
71 |
2 |
– |
16 |
11 |
10 |
10 |
12 |
10 |
اسماعیلشاهرودی |
124 |
12 |
18 |
18 |
14 |
15 |
16 |
14 |
17 |
سهراب سپهری |
143 |
18 |
18 |
20 |
16 |
20 |
18 |
18 |
15 |
اخوان ثالث |
141 |
16 |
18 |
20 |
20 |
18 |
16 |
16 |
17 |
فروغ فرخزاد |
79 |
2 |
– |
16 |
11 |
13 |
14 |
13 |
10 |
منوچهر نیستانی |
119- تقیزاده و شعر[8]
سیّدحسن تقیزاده خردمند و خردگرا بود و سیطره عقلانیت بر ذهن و ضمیر او چنان بود که «کمتر به شعر میپرداخت و بدان استناد میجست». از میان شاعران ایران هم به فردوسی و ناصرخسرو توجه داشت و تحقیقاتی ماندگار در باب آن دو شاعر خردگرا انجام داد. این را هم بگویم که تقیزاده هم شعر میگفته و نمونهای از اشعار ناتندرست او را استاد افشار در اوراق تازهیاب مشروطیت چاپ کرده است. به دوبیتی که آن بزرگ به خط خود نوشته و لابد آن را نقد حال میدانسته توجه فرمایید:
پـر در مقـام تجربت دوستـان مـبـاش |
|
صائب غریب و بیکس و بيیار میشوی |
***
رواج جهل مرکب رسیده است بهجایی |
|
که کرده هر مگسی خویش را خیال همایی |
120- انتقاد علامة قزوینی از عرب مآبی برخی ایرانیان
فیالواقع پارهای از ایرانیان به محض قبول دین مبین كامل و باشكوه و به حق جهانگير اسلام از تمام وجدانیت انسانی و عواطف طبیعی که منافات با هیچ دینی هم ندارد منسلخ شدند، قبر قتیبة بن مسلم باهلی، سردار معروف حجاج، را که چندین صدهزار نفر از ایرانیان را در خراسان و ماوراءالنهر کشتار کرد و در یکی از جنگها به سبب سوگندی که خورده بود اینقدر از ایرانیان کشت که به تمام معنی کلمه از خون آنها آسیاب روان گردانید و گندم آرد کرد و از آن آرد نان پخته تناول نمود و زنها و دخترهای آنها به لشکر عرب قسمت کرد. قبر این شقی ازل و ابد را پس از کشته شدنش زیارتگاه قرار دادند و همواره برای تقرب به خدا و قضای حاجات «تربت آن شهید» را زیارت میکردند[9]، ولی بزرگترین شاعر ایران و بانی رفیعترین و منیعترین بنای مجد و شرف ملی ایران یعنی فردوسی طوسی علیهالرحمه را پس از وفات، به عوض اینکه قبه و بارگاه بر سر مقبرة او بنا کنند معاصرین قدرشناس او، حتی جسد او را نگذارند که در قبرستان عمومی مسلمانان دفن نمایند و مقتدای آنها شیخ ابوالقاسم گرگانی گفت: «او مادح گبران و کافران بوده و پیغمبر صلیالله علیه و سلم فرموده من تشبه بقوم فهو منهم»[10] (بیت مقاله قزوینی، ج 1، ص 108)
121- برین خوان یغما
حبیب یغمایی مرد عجیبی بود. رند روزگار بود. سیسال مجله «بیبدیل» یغما را منتشر کرد و گنجینهای از فرهنگ و ادب ایران را در آن نامة کرامند برجا نهاد.
حبیب مرد روشنبینی بود. دردآشنا و زیرک و خوشاستنباط بود. بلد بود که چگونه سخن بگوید تا نه سیخ بسوزد و نه کباب. محقق و کتابخوانده بود. از استوانههای شعر کلاسیک ایران در سدة اخیر به شمار میرفت. شعرش روان و محکم و لطیف بود. نثری سلیس و چالاک داشت که بر دل مینشست. در یک کلمه یغمایی خادم پاکباز فرهنگ ایران بود و بازخوانی میراث فرهنگی او مفید و دلپذیر است و بزرگداشت او ضرورتی اخلاقی و فرهنگی.
در سالهای اخیر، عرضه سه کتاب سودمند، یاد گرامی استاد حبیب یغمایی را تازه کرده است.
سیدعلیآلداوود «ارجنامه حبیب یغمایی» را تدوین کرد (میراث مکتوب، 1385) کتابی پرمعلومات و خوشساخت که مروری بر جوانب مختلف کارنامه فرهنگی یغمایی است. البته ارجنامه حبیب یغمایی بیشتر بر کارنامه حبیب در زمینه تحقیق و تصحیح انتقادی متون تکیه دارد و محققان مقالات پژوهشی جانداری برای بررسی شیوه یغمایی در تصحیح انتقادی متون نوشتهاند. به هر روی ارجنامه حبیب یغمایی مهمترین کتابی است که تاکنون دربارة حبیب یغمایی تدوین شده و مرجع پژوهشگران است.
دیگر برین خوان یغما مجموعهای از مقالات یغمایی که به اهتمام سیدمرتضی آلداوود (انتشارات مگستان، 1387) گردآوری شده است. اینکه بر جلد کتاب نوشته شده «جلد اول» باید امیدوار بود که در مجلدات بعدی «همة» مقالات یغمایی گردآوری خواهد شد.
دو اشکال دربارة روش کار آقای آلداوود به نظرم میرسد: یکی اینکه مأخذ مقالات دقیق و کامل ذکر نشده (مثلاً آوردهاند: یغما، سال 3، شماره 5) و بنابراین زمان دقیق انتشار مقالات معلوم نشده و خواننده باید به دورههای مجله یغما مراجعه کند و دیگر اینکه کتاب فهرست اعلام ندارد…
کتاب سوم «داستان دوستان» (جلد دوم مجموعة برین خوان یغما انتشارات مگستان، 1389) است. پرویز یغمایی، فرزند استاد یغمایی همت کرده است و این کتاب مهم را در اختیار پژوهشگران گذاشته است.
«داستان دوستان» عبارت است از متن مکتوب گفتارهای استاد یغمایی در رادیو ایران در سالهای 42-1341 به انضمام یادداشتها و مقالاتی از یغمایی در مجلات یغما و موضوع این مقالات و گفتارها خاطرات و اشارات حبیب یغمایی دربارة زندگی و کارنامه بزرگان فرهنگ و ادب ایران در قرن اخیر که از دوستان یغمایی بودند، است. این کتاب مرجع ناگزیر محققان ادب و فرهنگ معاصر ایران است و اطلاعات دست اول در آن وجود دارد، که در جای دیگر نیست. این کتاب میتواند مکمل «خاطرات حبیب یغمایی» باشد که در مجلة آینده چاپ میشد و مستقلاً هم چاپ شد.
حبیب در این گفتارها بخشی از «دیدهها»ی خود از مشی و مرام بزرگان فرهنگ ایران در قرن اخیر را در اختیار جویندگان قرار میدهد. کتابی است بسیار مفید و خواندنی. آقای پرویز یغمایی نوشته که با «زحمت بسیار و… توانستم نسخة بعضی از این گفتارها را از بایگانی اداره رادیو به دست آورم.» (ص 7) از فحوای کلام ایشان برمیآید که احیاناً گفتارهای دیگری هم وجود دارد که به دست ایشان نرسیده است. بد نیست دانشجویی علاقمند به رادیو مراجعه کند و ابتدا فهرست دقیق گفتارهای یغمایی با ذکر تاریخ آن گردآورد و بعد گفتارهایی را که احیاناً در این کتاب نیامده است، منتشر کند.
متأسفانه این کتاب هم فهرست اعلام ندارد و مأخذ دقیق نوشتههایی را که از یغما نقل شده، ذکر نکردهاند.
[1]) نامههای تهران، به کوشش استاد ایرج افشار، فرزان، 1379، ص 405.
[2]) نامههای مشروطیت و مهاجرت، به کوشش استاد ایرج افشار، نشر قطره، 1385، ص 189؛ برای ملاحظه عکس اصل نامه رک: اوراق تازهیاب مشروطیت، ص 594.
[3]) مجلة ایرانشهر، چاپ برلین، سال 1303 (1924)، شمارة 6-5، صص365 – 355)
[4]) زبان فارسی و آذربایجان، به کوشش استاد ایرج افشار، بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1368، ص 120
[5]) عارف قرن ششم
[6]) مقالات سعید نفیسی، ج 2، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، به کوشش کریم اصفهانیان (زیرچاپ).
[7]) نشر روایت، چاپ اول، 1371، صفحه ده
[8]) تقیزاد کمتر به شعر میپرداخت و بدان استناد میجست. در میان اوراق او دو ورقة جداگانه دیده شد که این دو شعر را بر روی آنها نوشته است. چون گوشهای و نمونهای است از طرز تفکر او در اینجا عیناً چاپ شد. (یادداشت استاد افشار ← جلد 5 مقالات تقیزاده)
[9]) تاریخ بلخ، طبع شفر در « قطعات منتخبه فارسی»
[10]) تاریخ گزیده.