تحریف میراث ایران در جهان عرب / امیر آروند

ايرانيان‌ چندي‌ است‌ كه‌ با مصادره‌ شدن‌ نوابغ‌ و مظاهر فرهنگي‌ خود مواجه‌اند. مصادرة‌ ابن‌ سينا، مولوي‌، رودكي‌، استاد محمد سياه‌ قلم‌ و بسياري‌ ديگر از هنرمندان‌ و دانشمندان‌ ايران‌ توسط‌ كشورها و قلمروهاي‌ فرهنگي‌ ديگر براي‌ ما مسئلة‌ تازه‌اي‌ نيست‌. نسبت‌ دادن‌ نام‌هاي‌ جعلي‌ به‌ خليج‌ فارس‌ از سوي‌ كشورهاي‌ همجوار سبب‌ ايجاد حساسيت‌ زيادي‌ ميان‌ ايران‌دوستان‌ شده‌ و جنگ‌ اينترنتي‌ براي‌ به‌ ثبت‌ رساندن‌ نام‌ حقيقي‌ اين‌ خليج‌ از آخرين‌ نمونه‌هاي‌ تلاش‌هاي‌ ايرانيان‌ براي‌ دفاع‌ از هويت‌ فرهنگي‌ خويش‌ است‌.

اما به‌ تازگي‌ شاهد پديده‌اي‌ بسيار عجيب‌ در تاريخ‌ هنر بوديم‌ و آن‌ حذف‌ كامل‌ ايران‌ از شناسنامة‌ آثار است‌! اين‌ بار با تغيير نام‌ و يا مصادرة‌ مفاخر مواجه‌ نيستيم‌، بلكه‌ شاهد انكار از بيخ‌ و بن‌ وجود تاريخي‌ كشور ايران‌ هستيم‌!

در سفر اخيرم‌ به‌ امارات‌، براي‌ ديدن‌ نمايشگاه‌ موقت‌ موزة‌ لوور، شعبه‌ ابوظبي‌ در هتل‌ قصر امارات‌، به‌ آنجا رفتم‌. «گالري‌ بركت‌»، كه‌ يكي‌ از فروشندگان‌ بنام‌ آثار هنري‌ عتيقه‌ و قديمي‌ است‌، در طبقة‌ اول‌ اين‌ هتل‌ شعبه‌اي‌ برپا نموده‌ و ويترين‌هاي‌ متعددي‌، مملو از اشياء عتيقة‌ سراسر دنيا، را در جاي‌ جاي‌ آن‌ قرار داده‌ بود: از سفال‌هاي‌ آمريكاي‌ جنوبي‌ تا مجسمه‌هاي‌ يوناني‌، از اشياء مصر باستان‌ تا آثار كهن‌ چين‌. طبيعي‌ است‌ كه‌ چند ويترين‌ از اين‌ مجموعه‌ هم‌ به‌ آثار تاريخي‌ ايران‌ اختصاص‌ داشت‌ و من‌ با دقت‌ و علاقه‌ به‌ اين‌ ويترين‌ها نزديك‌ شده‌ و شروع‌ به‌ خواندن‌ توضيحات‌ درج‌ شده‌ بر روي‌ شناسنامه‌هاي‌ اشياء كردم‌، كه‌ مربوط‌ به‌ قرون‌ پنجم‌ تا سيزدهم‌ هجري‌ بود. چند نمونة‌ بسيار عالي‌ از سفال‌هاي‌ نيشابور توجهم‌ را جلب‌ كرد؛ در كنار آن‌ نوشته‌ شده‌ بود: ظرف‌ سفالين‌ لعابدار نيشابور، قرن‌ سوم‌ تا چهارم‌ هجري‌، خاستگاه‌: آسياي‌ مركزي‌!! به‌ ظرف‌ كنار آن‌ نگاهي‌ انداختم‌؛ بشقاب‌ سفال‌ زرين‌فام‌ كاشان‌، قرن‌ نهم‌ يا دهم‌ هجري‌، خاستگاه‌: آسياي‌ مركزي‌!! عجب‌! هيچ‌ نمي‌دانستم‌ كاشان‌ در كشوري‌ به‌ نام‌ ايران‌ قرار ندارد و متعلق‌ به‌ آسياي‌ مركزي‌ است‌! با دقت‌ تمامي‌ توضيحات‌ اشيا را خواندم‌ و در كمال‌ شگفتي‌ در هيچ‌يك‌ نامي‌ از ايران‌ نديدم‌. باقي‌ توضيحات‌ تخصصي‌ كنار اشياء كاملاً درست‌ بود و تنها نكتة‌ عجيب‌ جايگزيني‌ نام‌ ايران‌ با انواع‌ محدوده‌هاي‌ جغرافيايي‌ مانند آسياي‌ مركزي‌، بين‌النهرين‌ و غيره‌ بود. احساس‌ تلخي‌ وجودم‌ را فراگرفت‌، انديشيدم‌ نه‌ تنها به‌ غارت‌ آثار تاريخي‌ ميهنمان‌ و فروش‌ آن‌ در سراسر دنيا خو  كرده‌ايم‌، بلكه‌ ديگر گستاخي‌ به‌ جايي‌ رسيده‌ است‌ كه‌ حتي‌ نام‌ كشورمان‌ را نيز حذف‌ كنيم‌.

یکی از ویترین های گالری برکت

با مراجعه‌ به‌ وب‌سايت‌ گالري‌ بركت‌ نمونه‌هاي‌ ديگري‌ از اين‌ ايران‌زدايي‌ را مشاهده‌ كردم‌؛ آثار برنز لرستان‌ متعلق‌ به‌ هزاره‌ اول‌ پيش‌ از ميلاد، آثار عيلامي‌، هخامنشي‌، پارتي‌، ساساني‌، ساماني‌، سلجوقي‌، غزنوي‌، صفوي‌ و قاجاري‌ همه‌ و همه‌ به‌ آسياي‌ مركزي‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ بودند، مثلاً: مجسمه‌ برنزي‌ لرستان‌، 800 تا 600 پيش‌ از ميلاد، آسياي‌ مركزي‌!!، انگشتر پيش‌ از عيلامي‌ برنزي‌، 900 تا 600 پيش‌ از ميلاد، آسياي‌ مركزي‌!!، مهر ساساني‌ با نقش‌ گراز و نوشته‌ در اطراف‌ آن‌، 200 تا 700 پس‌ از ميلاد، آسياي‌ مركزي‌!!

در دائرة‌المعارف‌هايي‌ مانند  بريتانيكا و  ويكيپديا آسياي‌ مركزي‌ به‌ محدوده‌اي‌ اطلاق‌ مي‌شود كه‌ از غرب‌ به‌ درياي‌ خزر، از شرق‌ به‌ چين‌، از شمال‌ به‌ روسيه‌ و از جنوب‌ به‌ ايران‌ وافغانستان‌ وچين‌ محدودمي‌شود. طبيعتاً ايران‌ درتعريف‌ بين‌النهرين‌ نيز نمي‌گنجد!

با بررسي‌ بازار آثار تاريخي‌ مي‌بينيم‌ كه‌ كلية‌ آثار كشورهاي‌ اسلامي‌، از جمله‌ آثار باقي‌مانده‌ از هنرمندان‌ ايراني‌ قرن‌ اول‌ تا سيزدهم‌ هجري‌، با عنوان‌ هنرهاي‌ اسلامي‌ طبقه‌بندي‌ مي‌شوند. بخش‌ عمدة‌ آثار موجود در موزه‌ها و حراج‌هاي‌ آثار دورة‌ اسلامي‌ ابتدا به‌ ايران‌ و سپس‌ به‌ قلمروهاي‌ فرهنگي‌ ديگري‌ چون‌ عثماني‌ و هند مغولي‌ تعلق‌ دارند. به‌ عنوان‌ مثال‌ در حراج‌ كريستي‌، كه‌ در مهرماه‌ امسال‌ در لندن‌ برگزار شد، از 292 اثر 110 اثر به‌ ايران‌ تعلق‌ داشت‌. نقش‌ محوري‌ ايران‌ در ايجاد و توسعه‌ هنرهاي‌ مختلفي‌ چون‌ معماري‌، خوشنويسي‌، فرش‌ و پارچه‌، سفال‌، صنايع‌ چوب‌، لاكي‌، فلزكاري‌ و… آنچنان‌ پررنگ‌ است‌ كه‌ به‌ هيچ‌ توضيح‌ و توصيفي‌ احتياج‌ ندارد. هر سال‌ حداقل‌ شش‌ حراج‌ بزرگ‌ هنرهاي‌ اسلامي‌ فقط‌ توسط‌ سه‌ مؤسسه‌ كريستي‌، ساتبيز و بونامز برگزار مي‌شود و آثار متعلق‌ به‌ ايران‌ آنقدر هست‌ كه‌ بتوان‌ با آن‌ موزه‌اي‌ ايجاد كرد (قابل‌ توجه‌ مسئولين‌ ميراث‌ فرهنگي‌ كشور) پس‌ اين‌ سهم‌ عمدة‌ فرهنگ‌ ايران‌ ــ حتي‌ با احتساب‌ محدودة‌ جغرافياي‌ فعلي‌ ايران‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ حيطة‌ تاريخي‌ فرهنگي‌ ايران‌ بزرگ‌ ــ به‌ چه‌ علتي‌ حذف‌ مي‌شود؟ آيا اين‌ حذف‌ نرم‌ و آهسته‌، كه‌ بر خلاف‌ كلية‌ شواهد علمي‌ و تاريخي‌ صورت‌ مي‌گيرد، به‌ دلايل‌ كشفيات‌ جديد در باستان‌شناسي‌ است‌؟ يا دشمني‌هاي‌ سياسي‌؟ و يا سودجويي‌هاي‌ مالي‌ و اقتصادي‌؟!

با نگاهي‌ به‌ خريداراني‌ كه‌ اين‌ فروشندگان‌ سعي‌ در فروش‌ اشيا به‌ آنان‌ را دارند شايد جوابي‌ براي‌ اين‌ پرسش‌ بيابيم‌. اما خريداران‌ و مشتريان‌ اين‌ بازار كيستند؟ چند سالي‌ است‌ كه‌ كشورهاي‌ عربي‌ حاشيه‌ خليج‌ فارس‌ علاقة‌ ويژه‌اي‌ به‌ جمع‌آوري‌ آثار هنري‌ قديمي‌ به‌ خصوص‌ آثار دوره‌ اسلامي‌ نشان‌ مي‌دهند. اين‌ آثار توسط‌ دو بخش‌ عمده‌ خريداري‌ مي‌شود: يكي‌ بخش‌ دولتي‌، در راستاي‌ سياست‌گذاري‌هاي‌ بلندمدت‌ فرهنگي‌ براي‌ ايجاد موزه‌هاي‌ هنر اسلامي‌ و دوم‌ مجموعه‌دارهاي‌ شخصي‌. هر دو طيف‌ اين‌ خريداران‌ روي‌ خوشي‌ به‌ اقلامي‌ كه‌ نام‌ ايران‌ را بر خود دارند نشان‌ نمي‌دهند و معمولاً قيمت‌هاي‌ نجومي‌ بيشتر براي‌ آثاري‌ پرداخت‌ مي‌شود كه‌ اسلامي‌ و عربي‌ است‌، مثلاً هنر دوره‌ مملوك‌ مصر به‌ شدت‌ پر طرفدار است‌ و يا آثار باقي‌ مانده‌ از دورة‌ عباسي‌، كه‌ اكثراً قرآن‌هاي‌ به‌ خط‌ كوفي‌ است‌. جالب‌ اين‌ است‌ كه‌ قبلاً خاستگاه‌ اين‌ قرآن‌ها ايران‌ يا بين‌النهرين‌ ذكر مي‌شد و امروز بين‌النهرين‌ خالي‌!

طبيعي‌ است‌ كه‌ فروشندگان‌ آثار هنري‌ قبل‌ از هر چيز به‌ دنبال‌ فروش‌ اثر با قيمت‌ بالاتر هستند و هر نوع‌ كارشناسي‌ اين‌ آثار و ارائه‌ توضيحات‌ مفصل‌ در كاتالوگ‌ها به‌ منظور فروش‌ هرچه‌ بهتر اشيا انجام‌ مي‌گيرد. اين‌ فروشندگان‌ با توجه‌ به‌ سليقة‌ حاكم‌ بر بازار و به‌خصوص‌ كشورهاي‌ حوزة‌ خليج‌ فارس‌ (كويت‌، قطر، امارات‌ متحده‌ عربي‌، بحرين‌)، كه‌ علاقة‌ عجيبي‌ به‌ حذف‌ هر گونه‌ عنوان‌ ايراني‌ از شناسامة‌ آثار و به‌ طور كلي‌ تاريخ‌ پيدا كرده‌اند، آرام‌ آرام‌ به‌ حذف‌ نام‌ ايران‌ دست‌ مي‌زنند. متأسفانه‌ اوج‌ اين‌ حركت‌ در گالري‌ بركت‌ ديده‌ شده‌ كه‌ حتي‌ آثار پيش‌ از اسلام‌ دوره‌هاي‌ عيلامي‌، هخامنشي‌، پارتي‌ و ساساني‌ را نيز تحت‌ عنوان‌ آسياي‌ مركزي‌ طبقه‌بندي‌ كرده‌ است‌! شايد عمدي‌ در اين‌ كار نباشد و دربارة‌ آثار ساير كشورها نيز همين‌ اهمال‌ صورت‌ گرفته‌ باشد، اما با كاويدن‌ بيشتر در سايت‌ گالري‌ بركت‌ مي‌بينيم‌ كه‌ هر جا به‌ اثري‌ از مصر، سوريه‌ و يا عراق‌ اشاره‌ مي‌شود، ديگر از بين‌النهرين‌ و يا آسياي‌ ميانه‌ خبري‌ نيست‌ و دقيقاً نام‌ كشور ذكر مي‌شود.

البته‌ مؤسسات‌ معتبرتري‌ چون‌ كريستي‌ و ساتبيز هنوز با احتياط‌ به‌ اين‌ سمت‌ حركت‌ مي‌كنند و مانند گالري‌ بركت‌ از بيخ‌ و بن‌ منكر وجود ايران‌ نشده‌اند، اما با پيدايش‌ نشانه‌هاي‌ اين‌ امر مي‌توان‌ پيش‌بيني‌ كرد كه‌ در صورت‌ عدم‌ واكنش‌ ايرانيان‌ خبره‌ در عرصة‌ فرهنگ‌ و هنر، ديگر در كاتالوگ‌هاي‌ اين‌ مؤسسات‌ نيز نامي‌ از ايران‌ به‌ چشم‌ نخورد، و با توجه‌ به‌ اينكه‌ اين‌ كاتالوگ‌ها منبع‌ بسياري‌ از دانشجويان‌ و محققين‌ هستند، خواهيم‌ ديد كه‌ آهسته‌ آهسته‌ در موزه‌ها نيز نام‌هاي‌ ديگري‌ جايگزين‌ نام‌ ايران‌ شود.

با نگاهي‌ به‌ كاتالوگ‌ حراج‌ اكتبر 2008 در لندن‌ متعلق‌ به‌ ساتبيز علت‌ اين‌ نگراني‌ را بهتر در مي‌يابيم‌:

«خطي‌ از قرآن‌ معروف‌ بايسنقر، هرات‌ يا سمرقند!!»، «كوزة‌ سفالين‌ نقاشي‌ شده‌ نيشابور يا سمرقند، آسياي‌ مركزي‌! قرن‌ چهارم‌ هجري‌»، «بشقاب‌ خطاطي‌ شده‌ نيشابور، آسياي‌ مركزي‌! قرن‌ چهارم‌»؛ و در كاتالوگ‌ حراج‌ كريستي‌، كه‌ مهر امسال‌ در لندن‌ برگزار شد، چنين‌ مي‌خوانيم‌: «بشقاب‌ ساماني‌، آسياي‌ مركزي‌ يا شمال‌ شرقي‌ ايران‌، قرن‌ چهارم‌ هجري‌»، «حوض‌ دورة‌ غزنوي‌ از مرمر سفيد، افغانستان‌، قرن‌ پنجم‌ يا ششم‌ هجري‌»، «ديوان‌ امير علي‌ شير نوايي‌، سمرقند، با امضاي‌ مير علي‌ هروي‌ به‌ تاريخ‌ جمادي‌ الثاني‌ 945 هجري‌ قمري‌» (بدون‌ ذكر نام‌ ايران‌!)

کوزه سفالین نقشی شده نیشابور یا سمرقند

بشقاب خطاطی شده نیشابور، آسیای مرکزی ، قرن چهارم

در حقيقت‌ علت‌ اصلي‌ اين‌ جايگزيني‌ اقتصادي‌ است‌ و فروشندگان‌ براي‌ اقناع‌ سليقة‌ خريداران‌ ثروتمند عرب‌، حكم‌ كاسه‌ داغ‌تر از آش‌ را پيدا كرده‌ و اسم‌ ايران‌ را با اسامي‌ ديگر جايگزين‌ مي‌كنند. متأسفانه‌ حرص‌ و طمع‌ اقتصادي‌ هميشه‌ بر دلايل‌ علمي‌ و فرهنگي‌ برتري‌ داشته‌ و انگيزة‌ قوي‌تري‌ براي‌ اين‌ نوع‌ حركات‌ ايجاد مي‌كند. قيمت‌هاي‌ باور نكردني‌ پرداخت‌ شده‌ براي‌ برخي‌ از اشياء توسط‌ اين‌ خريداران‌ نوكيسه‌ گاه‌ آنقدر زياد است‌ كه‌ ارزش‌گذاري‌ آثار را درهم‌ مي‌ريزد. (مثلاً قيمت‌ يكصدهزار پوندي‌ پرداخت‌ شده‌ براي‌ يك‌ مهره‌ شطرنج‌ چند سانتي‌متري‌ از جنس‌ عاج‌ متعلق‌ به‌ قرن‌ پنجم‌ هجري‌ توسط‌ خريدار قطري‌). اين‌ نوع‌ خريدها طبيعتاً فروشندگان‌ را ترغيب‌ مي‌كنند كه‌ براي‌ اين‌ گونه‌ آثار بازارگرمي‌ مفصلي‌ انجام‌ دهند. سابقة‌ اين‌ نوع‌ خوش‌ رقصي‌ها از فروشندگان‌ غربي‌، كه‌ جهت‌ پول‌ را خيلي‌ سريع‌ تشخيص‌ مي‌دهند، براي‌ نسل‌ قديم‌ ايرانيان‌ يادآور تابلوهاي‌ «فروشندگان‌ اين‌ فروشگاه‌ به‌ زبان‌ فارسي‌ صحبت‌ مي‌كنند»! بود كه‌ در فروشگاه‌هاي‌ لندن‌ در سال‌هاي‌ آخر پيش‌ از انقلاب‌ زياد به‌ چشم‌ مي‌خورد و يادآور روزهايي‌ كه‌ دلارهاي‌ نفتي‌ ايران‌ نيز فروشندگان‌ را به‌ ابداعاتي‌ مشابه‌ وامي‌داشت‌.

سيل‌ كمك‌هاي‌ مالي‌ كشورهاي‌ عربي‌ به‌ موزه‌ها و مؤسسات‌ فرهنگي‌ و هنري‌ دست‌ آنها را براي‌ اعمال‌ سليقه‌ بسيار بازتر مي‌كند، مانند كمك‌ هشت‌ ميليون‌ و ششصد هزار دلاري‌ يك‌ شيخ‌ عرب‌ به‌ موزة‌ ويكتوريا آلبرت‌ براي‌ تبديل‌ يكي‌ از گالري‌هاي‌ موزه‌ به‌ گالري‌ هنر اسلامي‌ (كه‌ فرش‌ معروف‌ اردبيل‌ در آن‌ قرار دارد)، و يا موزه‌ لوور، كه‌ سال‌ گذشته‌ بخش‌ هنر اسلامي‌ خود را موقتاً تعطيل‌ كرد تا بخش‌ وسيع‌تري‌ از موزه‌ را به‌ هنرهاي‌ اسلامي‌ اختصاص‌ دهد و اكنون‌ اين‌ بخش‌ جديد با كمك‌هاي‌ سخاوتمندانة‌ ثروتمندان‌ همين‌ كشورها قرار است‌ توسعه‌ يابد و در سال‌ 2010 افتتاح‌ شود. بايد منتظر باشيم‌ و ببينيم‌ كه‌ آيا اين‌ كمك‌ها علاوه‌ بر توسعة‌ فيزيكي‌ باعث‌ تغيير محتواي‌ اطلاعات‌ ارايه‌ شده‌ خواهد شد يا خير.

متأسفانه‌ سليقه‌ كژ و منحط‌ خريداران‌ (كژي‌ و انحطاط‌ را در زدودن‌ نام‌ها مي‌بينم‌ نه‌ در ترجيح‌ اثري‌ بر اثر ديگر)، در جاهاي‌ ديگري‌ نيز اثرات‌ مخرب‌ خود را بر جاي‌ مي‌گذارد، متخصصين‌ از نمونه‌هايي‌ از قرآن‌هاي‌ خطي‌ ياد مي‌كنند كه‌ ترجمة‌ فارسي‌ بين‌ آيه‌هاي‌ آنها ناشيانه‌ پاك‌ و يا با رنگ‌ پوشانده‌ شده‌اند و يا امضاهاي‌ آنها خراشيده‌ شده‌اند و نام‌ كاتب‌هاي‌ اصلي‌ با امضاهاي‌ جعلي‌ جايگزين‌ شده‌اند و در نهايت‌ كل‌ اثر فاخر مخدوش‌ شده‌ است‌. سؤال‌ اينجاست‌ كه‌ مشكل‌ خريداران‌ عرب‌ با ترجمه‌ فارسي‌ آيات‌ قرآن‌ چيست‌؟ شايد اين‌ ترجمه‌ها، كه‌ از دورة‌ صفوي‌ به‌ بعد در اكثر قرآن‌هاي‌ خطي‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد، عربي‌ قلمداد كردن‌ آنها را مشكل‌ مي‌سازد!

ايرانيان‌ در طول‌ چندين‌ هزار سال‌ گذشته‌ سازندة‌ فرهنگي‌ غني‌ بوده‌اند كه‌ برآيند اقوام‌ گوناگون‌ نجد ايران‌ است‌ و دوام‌ و قوام‌ آن‌ به‌ همين‌ پذيرش‌ و آميزش‌ ظريف‌ و فاخر خرده‌فرهنگ‌ها و صيقل‌ خوردن‌ آنها در طول‌ زماني‌ به‌ درازاي‌ تاريخ‌ تمدن‌ بشريت‌ بوده‌ است‌، همين‌ ويژگي‌ بارز موجب‌ شده‌ تا اين‌ فرهنگ‌ از پس‌ حمله‌هاي‌ سنگين‌ در طول‌ تاريخ‌ برآيد و هر بار چون‌ ققنوسي‌ از خاكستر سربلند كند. گواه‌ آن‌ نيز پيدايش‌ همين‌ آثار هنري‌ بديع‌ است‌ كه‌ سندي‌ است‌ بر پويندگي‌ فرهنگ‌ ايراني‌. اين‌ فرهنگ‌ آنقدر توشة‌ پر باري‌ دارد كه‌ احتياجي‌ به‌ افزودن‌ آثار و مفاخر ديگران‌ به‌ نام‌ خود نداشته‌ باشد، و ملت‌ صبور ايران‌ نيز هميشه‌ از اين‌ امر بري‌ بوده‌اند. هيچ‌ گاه‌ به‌ ياد ندارم‌ كسي‌ در ايران‌ بخواهد مظاهر جوامع‌ و كشورهاي‌ ديگر را به‌ نام‌ ايران‌ قالب‌ بزند. جوامعي‌ كه‌ همگي‌ عشيره‌اي‌ و باديه‌نشين‌ بودند و البته‌ به‌ نوبه‌ خود صاحب‌ فرهنگي‌ متفاوت‌ و ارزشمند با نشانه‌هاي‌ خاص‌ خود هستند و نبايد تلاش‌ آنها در ايجاد موزه‌ها و اشاعة‌ فرهنگ‌ را از نظر دور داشت‌، ولي‌ مصادرة‌ عناصر بارز معماري‌ همچون‌ بادگيرهاي‌ عمارات‌ ـ كه‌ عالي‌ترين‌ نمونه‌ آن‌ در باغ‌ دولت‌آباد يزد موجود است‌ ـ به‌ عنوان‌ سمبل‌ معماري‌ عربي‌ و استفادة‌ ناشيانه‌ از آنها در بناهاي‌ مدرن‌ و ساختن‌ بازارهاي‌ قلابي‌ و صدها نمونه‌ ديگر، از شوق‌ نسل‌ جديد اين‌ كشورها براي‌ توليد ميراث‌ فرهنگي‌، كه‌ وجود خارجي‌ ندارد، حكايت‌ مي‌كند.

بي‌شك‌ ما خود نيز از مقصران‌ اصلي‌ اين‌ وضعيت‌ هستيم‌؛ وقتي‌ ايجاد موزه‌ در اين‌ سرزمين‌ كهن‌ در اولويت‌ قرار ندارد، وقتي‌ ارتباط‌ دانشگاه‌ها و مجامع‌ علمي‌ با ديگر كشورها به‌ حداقل‌ مي‌رسد، وقتي‌ توليد مقالات‌ علمي‌ و كتاب‌هاي‌ مرجع‌ و ترجمة‌ آنها از زبان‌هاي‌ ديگر وضعيت‌ فعلي‌ را داراست‌، وقتي‌ سازمان‌ ميراث‌ فرهنگي‌ از امكانات‌ محدود خويش‌ براي‌ پيگيري‌ اين‌ نوع‌ جريان‌ها استفاده‌ نمي‌كند و وقتي‌ ملتي‌ مظاهر فرهنگي‌ خويش‌ را به‌ فراموشي‌ مي‌سپارد تا آنجا كه‌ در شهرهايي‌ مثل‌ لس‌آنجلس‌ و لندن‌ و ابوظبي‌ ـ كه‌ تعداد ايرانيان‌ ساكن‌ در آنجا بسيار زياد است‌ ـ گالري‌اي‌ با اين‌ جسارت‌ و وقاحت‌ اشياء را با نام‌ ديگران‌ در معرض‌ فروش‌ مي‌گذارد و احدي‌ از ايرانيان‌ لب‌ به‌ شكوه‌ نمي‌گشايد، رندان‌ روزگار از اين‌ خلاء فرهنگي‌ مي‌توانند هر نوع‌ استفاده‌اي‌ بكنند.

اما بايد به‌ اين‌ حذف‌كنندگان‌ ناشي‌ نام‌ ايران‌ توصيه‌ كرد كه‌ قدري‌ تاريخ‌ را مطالعه‌ كنند تا بدانند ايرانيان‌ هيچ‌گاه‌ از دشمنان‌ فرهنگ‌ خود به‌ آساني‌ نمي‌گذرند و اين‌ در هميشه‌ بر يك‌ پاشنه‌ نخواهد چرخيد و سليقه‌ بازار نيز ابدي‌ نخواهد بود، و به‌ قول‌ شيخ‌ اجل‌ سعدي‌ شيراز :

گر هنرمند از اوباش‌ جفايي‌ بيند تا دل‌ خويش‌ نيازارد و درهم‌ نشود

سنگ‌ بد گوهر اگر كاسه‌ زرين‌ بشكست‌ قيمت‌ سنگ‌ نيفزايد و زر كم‌ نشود

منابع‌ و مآخذ:

www.barakatgallery.com

www.christies.com

www.sothebys.com

www.britanica.com

www.wikipedia.org

From Cordoba to Samarqand, Muse de Louvre editions, Paris, 2006.

بخارا 74، بهمن و اسفند 1388