جام بلور/ محمد سرور رجایی
(افغانستان(
تو جام بلورى كه پر از آب زلالى
در ذهن غريب من گرمازده حالى
دستان عطشناك ترك خوردهى جسم
افتاده معوج ته اين بركهى خالى
آيينهى چشمت مگر از جنس سرابست
چندم بكشاند ز حوالى به حوالى
انديشه نمودم كه شوم رود نگاهت
انديشه جو كج بود شدم ابروى هلالى
چشمان تو در آيينهى اشك قشنگ است
انگار كه روييده دو تا كرتك شالى
من دست چروكيدهى صحراى جنوبم
تو دست مسيحاى درختان شمالى
تو جام بلورى لبت آن ماهى قرمز
ايكاش شوم دستهى آن جام خيالى
بخار 73-72، مهر ـ دی 1388