معراج همت / عبدالکریم تمنا هروی
عبدالکریم تمنا هروی
به استقبال استاد دكتر مصفا
« ما اعتنا به عالم و آدم نمىكنيم»
سر پيش پاى ناكس و كس خم نمىكنيم
ما را متاع صبر و متانت فراهم است
اسباب حرص و آز فراهم نمىكنيم
در تيره چاه خشم چو بيژن فتادهايم
يارى طلب ز همت رستم نمىكنيم
دست طمع به دست مسيحا نمىدهم
دل را رفو به سوزن مريم نمىكنيم
لب تشنهگان وادى حرمان و عسرتيم
آبى طلب ز چشمهى زمزم نمىكنيم
ما را جنون و داغ دل و موج غم بس است
چون لاله التفات به شبنم نمىكنيم
هرگز شكفته خاطر و خرم دلى مباد
گر خاطرى شكفته و خرم نمىكنيم
عنقاى پر صلابت معراج همتيم
خود را رهين همت حاتم نمىكنيم
جز غم كه هست محرم جان در حريم دل
كس را درين حرمكده محرم نمىكنيم
فرمانپذير خالق شيطان و گندميم
هرچند سجده بر گل آدم نمىكنيم
گيرم كه نيست معنى رنگين به شعر ما
الفاظ ياوه درج در آن هم نمىكنيم
بخارا 73-72، مهرـ دی 1388