سرانجام آشوب طوفان نشست/ احمد اقتداری
همايون صنعتىزاده درگذشت.
هفته گذشته همايون درگذشت و در لالهزار كرمان، در گورستان روستاى لالهزار به خاك سرد گور فرو رفت. خداى او را بيامرزاد.
همايون فرزند مرحوم عبدالحسين صنعتىزاده كرمانى نويسنده مشهور قرن گذشته و از خاندان صنعتى كرمانى مؤسس يتيمخانه كرمان كه عمرى صد و اند ساله دارد، بود و تمام عمر در كار تنظيم و ترتيب آن پرورشگاه كه بازمانده نياكانش بود كوشا بود، و ظاهراً املاك و اعيان و كارخانه گلابگيرى لالهزار كرمان و ديگر ماترك خود را بر آن پرورشگاه خيريه وقف كرده است. همايون، مردى بسيار پاك و صديق و امين بود، اما بسيار عاقل و كاردان و مآلانديش بود، در همه امور منتهاى دورانديشى و درايت به خرج مىداد. مباد كه از آن رهگذر زيانى مادى ببيند، بسيار پركار بود، بسيار كاردان بود، بسيار اهل تحمل بود، با آنكه بسيار پر ذوق و لطيف طبع و كتابخوان و نويسنده و اهل فكر بود، هيچ كارى را بدون در نظر گرفتن مآل مادى و پولسازى و منافع مادى آن در نظر نمىگرفت، حتى دوستىها و محبتها و گذشتها و سفرها و گردشها و رفاقتها را همواره از دو نقطهنظر مدّ نظر مىداشت. شهرت و ثروت انساندوست و با صفا بود، دروغ نمىگفت يا كمتر دروغ مىگفت و اهل تعارف و مجامله و پردهپوشى نبود. دوستى و دشمنى شكننده تابع تغييرات زمان و حوادث دوران داشت. عاشق صادق فرهنگ ايرانى و زبان فارسى بود ولى در معادلات و پول و منافع مادى هر كارى شرط اول عقل و درايت و تصميم خود مىدانست.
هشتاد و پنج سال عمر پر بار همايون را مىتوان به دو سهم غيرمتساوى تقسيم كرد. عمر علمى و عمر عملى او. در سهم عمر علمى او بىشك از پركارترين و پرخوانترين و پراثرترين مترجمان دوران معاصر بود، تاريخ كيش زردشت خانم مرى بويس، و آثار مهم هرتسفلد و استرابون، و تاريخ هندوچين و تاريخ علوم رياضى كه نامهاى دقيق پشت جلد كتابها را اكنون به خاطر ندارم ولى كتبى بسيار معتبر و معروف و مشهورند و همه را از زبان انگليسى ترجمه كرده است و چاپ شدهاند و مقالاتى كه در خصوص گاهشمارى و آئينهاى روستايى تقسيم آب در روستاهاى ايران در مجله آينده نوشت همگى حكايت از عمق توجه و تفكر و ريشهشناسى حقايق علمى او دارد. اما سهم عمر عملى او بيش از اينهاست. تأسيس چاپخانه افست براى اولين بار در ايران و تهيه كتب فارسى براى مدارس افغانستان، تأسيس كارخانه كاغذ پارس، تكميل و تجهيز «خزرشهر» مازندران، تأسيس شركت صيد مرواريد در بندر لنگه، تأسيس مؤسسات كشت و پرورش «گل محمدى» در لالهزار كرمان و سرانجام تشكيلات وسيع و عريض و طويل گلابگيرى زهراى كرمان، و بيش از آن تأسيس مؤسسه فرهنگى انتشارات فرانكلين كه اولين مؤسسه ترجمه و نشر كتاب بود نمونهاى از اقدامات عملى فرهنگى اوست. خدايش بيامرزاد كه سخت كوشا، پركار، پراميد، پرتوان، و مىتوانم گفت شكستناپذير بود، سازنده بود. طراح بود، استوار بود، بسيار در بسيار به توفيق در كارها دل مىبست اما از يكى از دوستان صميمى و بىرياى او مشهدى اسلام پناه كرمانى شنيدم كه در اين اواخر مىگفت: «آرزو مىكنم شب بخوابم و صبح از اين جهان رفته باشم» راستى را آن مرد پراميد پركار چرا و چگونه اينگونه در كشاكش دوران اسير ضعف روحى شد و آرزوى مرگ مىكرد؟ اين همان سرّى است كه سرنوشت همه آدميان بدان وابسته است و اسرار جهان را نه تو دانى و نه من.
بيتى از خود اوست :
سرانجام آشوب طوفان نشست
خروشنده دريا به زنجير شد
در پايان كتاب كاروان عمر نوشتهام. روزى همايون صنعتى گفت شعر دروگر را براى تو گفتهام. راستى را اين شعر كوتاه و زيبا و فلسفى و خيالانگيز بيش از همه وصف احوال خود اوست:
احمد اقتداری
«دروگر»
دروگر كجايى درو دير شد
علف زرد گشت و چمن پير شد
يخ و برف بر كوه عمرم نشست
عقاب جوانى زمينگير شد
پرستو و گنجشك پنهان شدند
كبوتر ز پرواز دلگير شد
غزال هوس خسته شد از نفس
هواخواه صيّاد نخجير شد
سرانجام آشوب طوفان نشست
خروشنده دريا به زنجير شد
تهران 15 شهريور ماه 1388 – احمد اقتدارى
بخارا 73-72، مهر و دی 1388