در سوگ امان قُرشی/ مازیار بهروز
(1388 – 1299)
امانالله قُرْشى از پژوهشگران بنام تاريخ و فرهنگ ايران باستان در روز يكشنبه 6 ارديبهشت در تهران درگذشت. قرشى كه نام خانوادگىاش عموماً «قريشى» تلفظ مىشود از خانوادهاى شيرازى برخواسته بود و در 89 سالگى درگذشت. زندگى طولانى و پرثمر او به بغرنجى تاريخ قرن بيستم وطنش بود كه به آن مهر مىورزيد. شايد بتوان به زندگى ايشان در پرتوى سه بخش به هم پيوسته پرداخت: زندگى پژوهشى، سياسى و خانوادگى.
از منظر سياسى آقاى قرشى در دو مقطع تاريخى حساس ايران نقشآفرين بود و تا پاى اعدام پيش رفت. وى كه فارغالتحصيل دانشكده افسرى در رسته توپخانه بود كمى پس از پايان تحصيل و دريافت درجه ستوانى در سال 1317 در ارتباط با فعاليتهاى ستوان وظيفه محسن جهانسوز دستگير و زندانى شد. «گروه جهانسوز» تشكلى با اعتقادات ملىگرايى افراطى بود كه بر محور شخصيت اصلى آن، محسن جهانسوز، گردهم آمده بود. جهانسوز كه به گفتهاى نخستين ترجمه كتاب نبرد من هيتلر را به تازگى به اتمام رسانده بود، كوشش داشت با همراه كردن افسران جوان آن دوران افكار خود را گسترش دهد. به گفته آقاى قرشى اين گردهمايى، گروهى خام و نامتجانس را در بر مىگرفت كه افراد آن اطلاعات سياسى و اجتماعى چندانى نداشتند و خيلى زود بساطشان توسط پليس سياسى برچيده شد. همان ارتباط محمود با جهانسوز كه مدت كوتاهى از آن هم در سلول دكتر تقى ارانى طى شد. قرشى خاطرهاى نيك از ارانى داشت و در مجاورت گروه 53 نفر در زندان عقايدش از نوعى ملّىگرايى افراطى و خام به سوى كمونيسم كشانده شد.
پس از سقوط نظام رضاشاهى در شهريور 1320 و باز شدن درِ زندانها، قرشى نيز مانند صدها زندانى ديگر آزاد شد و به حزب نوخاسته توده پيوست. در حزب توده، قرشى به زودى استعداد خود را در اداره امور تشكيلاتى نشان داد و به سرعت ترقى كرد تا بدان جا كه در مقطع كودتاى 28 مرداد 1332 وى مسئول كميته ايالتى حزب در تهران بود كه عملاً وى را مسئول مهمترين نهاد تشكيلاتى حزب در آن زمان قرار مىداد. در گروهبندىهاى درون حزبى، قرشى همواره پيرو خط نورالدين كيانورى به حساب مىآمد.
قرشى در اواخر سال 35 – 1334 و پس از فروپاشى سازمان افسران حزب توده دستگير شد و تا سال 37 – 36 در زندان ماند. گفته مىشود كتاب سير كمونيسم در ايران را كه ساواك انتشار داد او در همكارى با كودتاچيان نوشته بود. بىشك اين كتاب توسط شخص و يا اشخاصى نوشته شده كه از عملكرد درونى حزب توده اطلاعات كاملى داشتهاند، اما قرشى تا پايان عمر مشاركت در نگارش اين كتاب را رد مىكرد. آزادى از زندان به معنى پايان فعاليتهاى سياسى قرشى نيز بود و ايشان ديگر هرگز در امر سياست به هيچ شكل شركت نكردند.
از منظر زندگى شخصى و خانوادگى، آقاى قرشى در سال 1331 با خاله بزرگ نگارنده خانم آغاباجى خسروى آذربايجانى (1381 – 1288) ازدواج كرد و زندگى عاشقانهاش را آغاز نمود. عشق و علاقه خانم خسروى و آقاى قرشى به يكديگر زبانزد خانواده و دوستان آنان بود. اين دو كه هرگز فرزندى نداشتند تا پايان زندگى مشتركشان در آپارتمانى اجارهاى در چهارراه عزيزخان زندگى مىكردند. در دوران زندگى مخفى و زندان خانم خسروى همواره يار و مونس قرشى بود و پس از آن نيز بىشك حمايتهاى مادى و معنوى وى نقشى اساسى در موفقيتهاى آتى آقاى قرشى داشت. اين دو هماكنون در مزارى مشترك در كنار هم خفتهاند.
قرشى پس از رهايى دوباره از زندان همكارى خود را با پدر نگارنده آقاى جهانگير بهروز آغاز كرد. آقاى بهروز نيز از اعضاى حزب توده بود و در سال 1331 مؤسسه مطبوعاتى و انتشاراتى «اكو آف ايران» (Echo of Iran) را پايهريزى كرده بود. پس از آزادى از زندان آقاى بهروز پيگير گسترش اين مؤسسه شد. «اكو» مؤسسهاى بود كه نشريات متعددى به زبان انگليسى به چاپ مىرساند. آقاى قرشى در اواخر دهه 1330 به اين مؤسسه پيوست. يكى از انتشارات «اكو» سالنامه ايران آلمانك (Iran Almanac) بود كه تمامى آمار و ارقام مربوط به ايران و سوابق تاريخى رويدادها را جمعآورى كرده و به زبان انگليسى در اختيار عموم قرار مىداد. آقاى قرشى مديريت اين بخش از «اكو» را به عهده گرفت. همكارى اين دو تا انقلاب 1357 ادامه داشت و آلمانك به عنوان مرجعى براى پژوهشگران و ديگر علاقهمندان در دانشگاههاى دنيا تبديل شد. آلمانك هنوز به شكل دو سال يك بار تحت نظارت برادر نگارنده توسط «اكو» چاپ مىشود. آقاى قرشى در اين دوران زبان انگليسى را نيز آموخت و در كنار فارسى و فرانسه براى پيشبرد امر به كار گرفت.
از منظر فعاليتهاى پژوهشى، پس از آزادى از زندان آقاى قرشى همكارى خود را با «انجمن فرهنگى ايران باستان» (تأسيس 1341) آغاز نمود و از سال 1343 در هيئت مديره انجمن عضويت يافت و تا پايان عمر عضو فعال آن بود. در اين دوران وى به فراگيرى زبانهاى پارسى باستان و ميانه همت گماشت و مشغول پژوهش جهت گِردآورى مواد خام لازم براى كار پژوهشى اصلى خود شد. اين پروژه شامل رَديابى ريشه لغوى نام شهرها و روستاهاى ايران بود، كارى بس عظيم و در حد نوعى دايرةالمعارف. ايشان همواره مىگفتند كه سرانجام بخشيدن به اين كار در دوران زندگى وى عملى نخواهد شد. ولى به هر حال ايشان بخش مهمى از پژوهش را انجام داده و اميد داشتند ديگران كار وى را پىگيرى نمايند كه اميد است چنين بشود. از ايشان چهار كتاب و مقالات پژوهشى زيادى به چاپ رسيده است كه اكثر آنان در ارتباط با همان پروژه پژوهشى است. معروفترين اين آثار كتاب ايران نامك است كه در ايران و خارج از كشور با اقبال روبرو شد. از ديگر آثار وى مىتوان به آب و كوه در اساطير هند و ايرانى، گيتى نامك و انسان و زبان اشاره كرد.
سخن پايانى اينكه سه خصيصه شخصى ياد امان را در دِل نگارنده زنده نگاه مىدارد. خصيصه نخست همان عشق به همسر است كه پيشتر حرفش رفت. دوم، صداى خنده وى است كه زبانزد مجالس بود. آقاى قرشى بىشك مىتوانست از تهدل بخندد و مجلس را نيز تحت تأثير قرار دهد. اگرچه بعد از فوت همسر صداى خنده وى را ديگر كمتر كسى شنيد. و آخر اينكه نظم و انضباط وى در انجام امور زندگى و پژوهشى به راستى چشمگير بود. شايد به خاطر تعليمات نظامى در جوانى، آقاى قرشى تا پايان عمر انسانى بسيار منظم و دقيق بود.
درگذشت امانالله قرشى بدون شك غمى بزرگ در دِل خويشان و دوستان به جاى گذاشته است و ناتمام ماندن كار پژوهشى ايشان نيز خلائى در رشته ايرانشناسى پديد آورده است كه اميدست توسط ديگران جبران شود. يادش گرامى.