گفت و گو با روح انگیز شریفیان / شهاب دهباشی

عصرسه‏شنبه 1388/2/22

عصر سه‏شنبه، بيست و دوم ارديبهشت ماه 1388، در دفتر مجله بخارا به مناسبت چاپ سوم رمان كارت پستال، نشست ادبى برگزار شد كه در آن نويسنده كتاب، خانم روح‏انگيز شريفيان، و چند تن از نويسندگان و دوستداران ادبيات معاصر حضور داشتند. ابتدا على دهباشى درباره معرفى نويسنده چنين گفت: «روح‏انگيز شريفيان با دريافت ديپلم ادبى و تكميل دوره موسيقى (پيانو) در كنسرواتوار تهران براى ادامه تحصيل عازم وين شد. رشته روانشناسى، گرايش تعليم و تربيت را در دانشگاه و همزمان، موسيقى و پيانو را در كنسرواتوار وين فراگرفت و پس از ازدواج به ايران بازگشت. قصه‏گويى را از دوران نوجوانى براى همكلاسى‏ها و بچه‏هاى فاميل شروع كرد و هميشه براى دوستانش قصه جديدى داشت.

تأليفات خانم شريفيان در دو گروه تربيتى و ادبى مى‏باشد.

اولين كار ادبى او مجموعه داستان كوتاه به نام: دست‏هاى بسته در سال 1370 و اولين مجموعه مقالات تربيتى به نام مامان من ترا دوست ندارم در سال 1372 به چاپ رسيد.

بقيه آثار اين نويسنده عبارتند از :

ادبى :

سال 1387 رمان كارت پستال (انتشارات مرواريد)

سال 1384 مجموعه داستان كوتاه روزى كه هزار بار عاشق شدم (انتشارات مرواريد)

سال 1382 رمان چه كسى باور مى‏كند، رستم (انتشارات مرواريد) برنده جايزه بنياد گلشيرى در 1383

رمان‏ها در ژانر مهاجرت نوشته شده‏اند. مهاجرت امروزه نه تنها در ايران بلكه در سطح جهان نيز با وجود نزديك به سيصد ميليون مهاجر از مسائل اصلى اجتماعى است كه داراى پى‏آمدهاى گاه سنگين براى هر دو گروه كشورهاى: مهاجرفرست و مهاجرپذير مى‏باشد و مى‏توان آن را تراژدى جمعى انسانى در قرن بيست و يكم ناميد.

مكان جارى در رمان عموماً خانواده و موتيف به كار گرفته شده، اثرات مهاجرت در روابط انسانى در خانواده است.

روايت داستانى آسان‏نويسى است و در شرح روابط از روش رفتارگرانه استفاده شده.

تسلط نويسنده به روانشناسى، آگاهى او به هنر موسيقى در تشريح زواياى روح انسانى و نمايش تأثيرپذيرى انسان‏ها و اشاره به راهكارهاى به سازى زندگى در دنياى امروز در سراسر رمان مشهود است.

در رمان چه كسى باور مى‏كند، رستم كشمكش‏هاى درونى و بيرونى نسل اول زن مهاجر در روبرو شدن با زندگى در غربت و ارتباط عميق احساسى با گذشته تا مرحله از دست دادن بخشى از آن به تصوير كشيده مى‏شود.

در رمان كارت پستال مرحله بعدى زندگى مهاجر در تلاش در كنار آمدن با واقعيت‏هاى مهاجرت و پذيرش زندگى جديد به همراه از دست دادن‏ها و عبور از سنت‏ها در دوگانگى ايجاد شده بين نسل اول و دوم مهاجرين به زيبايى مطرح شده است.

ظرافت و صداقت در ساختن شخصيت‏هاى پذيرفتنى، شفافيت تصاوير در كشيدن خواننده به عمق رويدادها، استفاده پى‏گير از سمبل‏هاى آشنا، و بكارگيرى كاراكترهاى فرعى در نشان دادن زواياى متعدد روان انسانى نمودارهاى اصلى اين آثار است.

داستان‏هاى كوتاه خانم شريفيان را مى‏توان مجموعه‏اى شيرين از رويدادها، نوستالژى و ثبت وقايع دانست.

تربيتى : (مجموعه مقالات)

سال 1385 : بچه چرا اينقدر نق مى‏زنى (انتشارات مرواريد)

سال 1381 : اخم‏هايت را باز كن دلم گرفت (انتشارات فرهاد)

سال 1381 : آخ آخ باز دعوا كردى (انتشارات فرهاد)

سال 1380 : بدو بدو كلاست دير شد (انتشارات فرهاد)

تلاش نويسنده براى قابل دسترس كردن مسائل روانشناسى تربيتى به زبانى سليس، براى استفاده طيف وسيعى از پدر و مادران ايرانى، به وضوح در يك يك كتاب‏ها مشاهده مى‏گردد.

تسلط علمى نويسنده، آگاهى به نيازهاى جامعه جوان ايرانى و همگرايى با فرهنگ ايرانى در ساختار گفتمان مقالات به خوبى بكار گرفته شده كه نتيجه آن انتقال راهكردهاى عملى در مسائل پيش روى والدين ايرانى در تربيت فرزندانشان است.

اولين سئوال جلسه از روح‏انگيز شريفيان اين بود كه رمانى كه مشغول نوشتن آن است، درباره چه موضوعى است.

وى در پاسخ گفت: «بعد از نوشتن آخرين كتابم، فكر مى‏كردم تا مدت زيادى نخواهم نوشت و وقتم را به خواندن خواهم گذراند، هيچ فكر نمى‏كردم كه به اين زودى فكرى جديد به سراغم بيايد. آدم نمى‏تواند پيش‏بينى كند كه اين افكار جديد چه موقع شكل خواهد گرفت و نوشتن يك رمان چه اندازه زمان مى‏برد. يادم مى‏آيد آقاى دكتر مجابى گفته بودند ذهن آدم تمايل به ولنگارى دارد، بايد به كار كردن عادتش داد. همين جور هم هست اگر آدم عادت كند كه در ساعت خاصى از روز كار كند خيلى بهتر جلو مى‏رود. نام  رمان جديدم را هيچ كس نمى‏داند اما فرقش با بقيه اين است كه اين يكى، اول اسمش به ذهنم آمد و بعد مشغول نوشتنش شدم. داستان‏هاى كوتاهم را هنوز جمع‏آورى نكرده‏ام و فعلاً تصميم ندارم چاپش كنم.»

در ادامه سئوالاتى درباره رمان كارت پستال مطرح شد و روح‏انگيز شريفيان درباره اين رمان گفت: «كارت پستال داراى يك روايت افقى است، دلم مى‏خواست در اين رمان از مهاجرت بگويم، مى‏خواستم نشان دهم مهاجرت چه تأثيرى روى آدم‏ها مى‏گذارد، حتى اگر آن مهاجر از زندگيش راضى باشد و نخواهد باور كند كه مهاجرت باعث تنهايى و ازهم پاشيدن خانواده‏اش شده است. دلم نمى‏خواست كسى دلش به حال «پروا» بسوزد و براى من شخصيت «سحر» خودِ ديگر پروا بود؛ در واقع دوگانگى روح انسان كه هم مى‏ماند و هم مى‏رود»

او درباره نام شخصيت‏ها و نوع نثر رمان گفت: «بسيار پيش مى‏آيد كه يك ايرانى پس از مهاجرت، اسمش را با يك اسم خارجى تغيير دهد. براى همين در كارت پستال اسم شخصيت‏ها هم ايرانى است و هم غيرايرانى. در زبان اين رمان، من از جمله‏هايى استفاده كرده‏ام كه مهاجرين در حرف زدن روزمره‏شان بكار مى‏برند»

روح‏انگيز شريفيان درباره علاقه‏اش به موضوع مهاجرت و اينكه تا چه حد در نوشتن رمان از دانش روانشناسى‏اش بهره مى‏گيرد گفت: «طبيعى است كه مسائل پيرامون ذهن آدم را مشغول كند. نويسنده بايد راجع به چيزى بنويسد كه به آن آگاهى دارد. من در انگلستان در انستيتوى زبان كار مى‏كنم. ما در آنجا از كسانى كه مى‏خواهند مترجم شوند امتحان مى‏گيريم. درباره هر يك از ايشان مى‏شود كتاب‏ها نوشت. مثلاً آنجا با كسانى روبرو شدم كه پزشك بودند و به زحمت زبان انگليسى ياد گرفته بودند تا بتوانند درآمدى داشته باشند.» خانم شريفيان در بخش ديگرى از سخنانش چنين گفت: «من به تعليم و تربيت بسيار اهميت مى‏دهم. موقعى كه مى‏خواهم رمان بنويسم، سعى مى‏كنم به نوعى پيامى را منتقل كنم و به همين خاطر گاهى در حين نوشتن رمان مقاله‏هاى تربيتى هم مى‏نويسم كه نتيجه‏اش كتاب‏هاى تربيتى من است. هر چند كه كار اصلى من مقاله‏نويسى نيست. اما در موقع نوشتن رمان، دانش روان‏شناسى‏ام شايد فقط به صورت ناخودآگاه تأثير داشته باشد. درست مثل اينكه بر روى يك سطح شيشه‏اى نقاشى كنيم و رنگ‏ها را بر روى هم بگذاريم. در تصويرى كه به دست مى‏آيد نمى‏توان خط مشخصى بين رنگ‏ها قائل شد.» او سپس ادامه داد: «خيال‏پردازى نقش بسيار مهمى در نوشتن يك رمان دارد. طرح اوليه‏اى كه در ذهن دارم، در حين نوشتن عوض مى‏شود، خيلى چيزها تغيير پيدا مى‏كند و در نهايت شخصيت‏هاى داستان راه خودشان را مى‏روند. من هميشه به خواننده‏ام احترام گذاشته‏ام، فكر مى‏كنم خواننده كتاب من آدم خيلى باهوشى است. هيچ وقت نمى‏خواهم مسائل را برايش ساده‏تر كنم. تا آنجا كه مى‏توانم سعى مى‏كنم خيلى از برداشت‏ها را به عهده خواننده بگذارم»

روح‏انگيز شريفيان درباره نويسندگان و آثار ادبى مورد علاقه‏اش گفت: «موقعى كه نوجوان بودم از رومن رولان مى‏خواندم. كتاب ژان كريستف هنوز كنار تختم است. بعدها به آثار هانريش بل علاقه‏مند شدم، كه زبان بسيار قوى‏اى دارد و احساس مى‏كردم كه انگار از زبان من حرف مى‏زند. از نويسندگان چك، علاوه بر ميلان كوندرا، آثار ايوان كليما را خيلى دوست دارم و به تازگى شنيده‏ام كه كارهايش به فارسى ترجمه شده است. او از آن نويسنده‏هايى است كه هميشه آرزو مى‏كردم آثارش را من نوشته بودم.» روح‏انگيز شريفيان از ميان ساير رمان‏هايى كه در ادبيات مهاجرت جاى مى‏گيرند از كتاب Lost in translation نوشته خانم اِوا هافمن ياد كرد كه درباره مهاجرت در دوران جنگ جهانى دوم نوشته شده است. او همچنين رمان اركستر شبانه چوب‏ها را ستود و در مقايسه بادبادك‏باز را رمانى يك بعدى توصيف كرد كه تنها به يك جنبه از زندگى در افغانستان پرداخته است» جوايز ادبى و تأثيرات مثبت و منفى آنها، در معرفى ونگرش نسبت به آثار ادبى در جهان، آخرين بحث جلسه بود. خانم شريفيان برخلاف برخى از حضار عقيده داشت كه صرف‏نظر از برخى از كاستى‏ها كه در اين زمينه همواره وجود داشته، نقش جوايز ادبى در شناساندن آثار خوب و برجسته، مثبت بوده است و بنابراين نمى‏توان همه چيز را صرفاً به تبليغات نسبت داد. او سپس به اهميت امكان نشر و معرفى كتاب پرداخت و گفت متأسفانه به دليل محدودتر بودن تعداد مخاطبان فارسى زبان در دنيا، اين موضوع واقعيت دارد كه اگر امروز يك نويسنده ايرانى كتابش را به زبان انگليسى بنويسد، خوانندگان بيشترى داشته باشد و تبليغ بيشترى درباره كتابش صورت بگيرد و اين شانس شناخته شدن اثر يك نويسنده را افزايش مى‏دهد.

روح‏انگيز شريفيان در پايان از علاقه‏اش به موسيقى سخن گفت؛ اينكه نوشتن هر يك از آثارش با يك تم خاص موسيقى همراه بوده و كارت پستال را در حين گوش سپردن به موومان دوم كنسرتو پيانوى شماره 2 شوپن نوشته است.

بخارا 71، خرداد ـ شهریور 1388