جنگل / میروسلاو هلوب/ پرویز امین زاده

جنگل   ميروسلاوْ هُلوب‏

ترجمه پرويز امين‏زاده‏

ميانِ صخره‏هاى بدايت‏

آنجا كه روحِ پرندگان‏

درهم مى‏شكافد بذرهاى خارا را

و تنديس‏هاى درختان‏

با بازوان سياهشان‏

مى‏تارانَد ابرها را،

ناگهان‏

برمى‏خيزد غرشى،

بدانسان كه گويى تاريخ‏

از بيخ و بُن بركنده مى‏شود،

علف‏ها برمى‏جهند،

پارهْ سنگ‏ها به لرزه درمى‏آيند،

نطعِ زمين دهان مى‏گشايد

و آنجا مى‏رويد

قارچى،

به عظمتِ نَفْسِ زندگى،

انباشته از هزاران هزار ياخته‏

به عظمتِ نفْسِ زندگى،

جاودانه،

پُر آب،

كه پديدار مى‏شود در اين جهان‏

براى نخستين بار

و واپسين بار.

بخارا 71، خرداد ـ شهریور 1388