دو شعر از سارا مسینایی
1
صدايت ميبارد
«صدا كن مرا، صداي تو خوب است»
كه خوب براي حرفهاي تو كوتاه ميشوم
صداي تو
اقليم شكفتن سكوت
در برگ گمشدهي وحشت
مرا به جنگل ميرساند
دوباره حقيقت ميشوم 7 تير 1384
2
شب روي صورتك برگ به خواب ميرود
باد بيدار ميماند
و از ميان گناه ديوار
پنجره حرفي براي گفتن با ماه ندارد
روز ميآيد
مثل من كه هر بار به ديدن باغ رفتهام
جز شاپركهاي دلخوشي
هيچ پري پر نميزند
روز ميآيد
و من لابلاي مردم و ازدحام و بيكسي
به سراغ تو ميروم
خانهات جارو نخورده است
خانهات بوي خاك ميدهد
خانهات تنهاست
روز ميآيد
خيلي وقت است رفتهاي
8 آذر 1385