شرحي بر سفرها و نوشتههاي ادوارد لین خستگی ناپذیر/ جیسون تامپسون/ حسن کامشاد
نويسنده اين مقاله، جيسون تامپسون، نويسنده و تاريخنگار نامدار، دربارة مصرشناسي، تحقيقات كلاسيك و خاورشناسي در قرن نوزدهم آثار فراوان دارد. كتاب جديد او، زندگينامة ادوارد ويليام لين ، در دست چاپ است.
ديرگاه بعدازظهري در سپتامبر 1825، لرد انگليسي 24 سالهاي با ترس و لرز وارد بندر شرقي اسكندريه در مصر شد. خودش مينويسد: «پا كه به خشكي گذاشتم، حالت دامادي را داشتم از مشرق زمين كه تازه ميخواهد روبند عروسش را بردارد و براي بار نخست چهرهاي را ببيند كه مايه دلدادگي، يا سرخوردگي، يا بيزاري وي خواهد بود». و ميافزايد :
سفر من به مصر صرفاً براي ديدن اهرام و معابد و غارها نبود تا پس از ارضاي كنجكاويام، همانند جهانگردان به سراغ مناظر ديگر و دلخوشيهاي ديگر بروم. من ميخواستم خود را يكسره در آغوش بيگانهها بيندازم؛ زبان، رسوم، لباس آنها را برگزينم، تقريباً به طور كامل با مردم بومي درآميزم، و به مطالعة ادبياتشان پردازم. از اين رو، احساسات من در آن دم نه چندان خوشايند بلكه بسيار هول و هراسآميز بود.
دلواپسي ادوارد ويليام لين (Edward William Lane) بيمورد بود. او روزي نامآورترين محقق بريتانيايي خاورميانه ميشود. بررسي شگفتانگيزي از جامعه مصر به عمل ميآورد و كتابي آنچنان نهايي و پرخواننده مينويسد كه پيوسته خواستار دارد. ادوارد لين در نخستين ديدارش از مصر در 1825 جامه مردي عثماني از طبقة بالا را در بر كرد، و برادرش ريچارد تصوير او را در اين لباس كشيد. اين پوشش به او آزادي عمل ميداد و ميتوانست بدون مزاحمت به سير و تماشا بپردازد و از شهري هنوز عمدتاً قرون وسطايي تصويرپردازي كند.
فرهنگ بزرگ عربي ـ انگليسي او مرجعي اساسي و جايگزينناپذير ميشود؛ و ترجمة هزار و يك شب او نسلها خواننده را آموزش ميدهد و شادي ميبخشد. در سرتاسر گسترة مطالعات خاورميانه نام لين بر سر زبانها ميافتد و مورد تمجيد پژوهشگران غربي و عربي قرار ميگيرد.
چهار سال پيش از اين، لين شاگرد يك گراورساز در لندن بود. شغل برگزيدة او بسيار طبيعي مينمود چون لينها خانوادهاي هنرمند بودند. عموي پدري لين، تاماس گينز بارو (Thomas Gainsborough) ، نقاش نامي بود و يكي از برادرهاي بزرگتر او، ريچارد ج. لين هم نقاش مبرزي شد. اما لين مقدر نبود گراورساز شود. كشف مجدد مصر باستان، پس از لشكركشي ناپلئون به آن كشور، هيجان بزرگي در همه جا برانگيخته بود و اشياء اسرارآميز نفيس اين سرزمين كهن موزة بريتانيا را انباشته بود. كتابفروشيها زير سيل داستانهاي سياحان رود نيل غرق بود. نمايشگاه فوقالعاده چشمنواز جيوواني باتيستا بلزوني (Giovanni Battista Belzoni) دربارة مقبرة ستي اول، كه او به تازگي در درة پادشاهان كشف كرده بود، در نزديكي محل كار لين افتتاح شد. اينها همه نيروي تصور كارآموز گراورسازي را به سمت و سوي نويي گرايش داد. همان گونه كه خودش بعدها نوشت :
نوعي دلبستگي شديد به مطالعة ادبيات شرق، و اشتياق خاص به آشنا شدن با زبان عربها، و با رسوم و عادات آنان، مرا به سوي مصر ميكشاند. ولي هدفهاي من تنها اينها نبودند، من از ديرباز آرزو داشتم آثار باستاني اين كشور جالب توجه را بررسي كنم، و هميشه، حتي پيش از شروع سفرم، اين احتمال را ميدادم كه مشاهداتم را به چاپ برسانم، از اين رو تصميم گرفتم از همة چيزهاي به غايت شگفتي كه احياناً خواهم ديد مقداري طرح بكشم؛ و خوب ميدانستم كه يك نقاشي، در بسياري موارد، به اندازة صفحات زيادي شرح و تفصيل ارزشمند است.
لين سالياني چند، هر لحظه كه فراغتي يافت، وقتش را صرف خواندن هر مطلبي كه دربارة مصر قديم و جديد به دست آورد، و فراگرفتن زبان عربي كرد. لرد بكسلي (Lord Baxley) ، سياستمدار انگليسي، كه خود محققي غيرحرفهاي ولي پرشور و اشتياق، و دوست خانوادة لين، بود هزينة سفر را ترتيب داد تا لين به رؤياي ديدن مصر تحقق بخشد. بدين گونه بود كه لين در آن بعدازظهر پائيزي در 1825 وارد بندر اسكندريه شد. و پايش كه به خاك رسيد به دلهره افتاد: اگر بعد از اين همه تمهيد و تدارك مصر را نپسندد چه كند؟
نگرانيهاي نخستين به زودي از بين رفت. مصر در اوايل قرن نوزدهم، گرچه اسماً يكي از ايالتهاي امپراتوري عثماني محسوب ميشد، عملاً زير سلطة استوار محمد علي پاشا بود كه تقريباً مانند سلطاني مقتدر بر آن سرزمين فرمان ميراند. قدرت او گاهي بيامان بود، اما نظم و امنيتي كمابيش بيسابقه به وجود آورد كه مسافراني چون لين ميتوانستند در سراسر مملكت هر جا كه ميخواستند بروند و به راحتي و ايمني هرچه را ميخواستند ببينند.
قاهره در آن زمان شايد يك چهارم ميليون جمعيت داشت، از نظر آداب و شكل و نما هنوز شهري كاملاً قرون وسطايي بود و در طول صدها سال چندان فرقي نكرده بود. لين از قدم زدن در كوچههاي باريك و پر پيچ و خم بسيار لذت ميبرد، به مردم مينگريست، نمونههاي فراوان معماري اسلامي را ميستود، در قهوهخانهها مينشست و در دكانها پرسه ميزد. در شمال غربي شهر، به دور از بخش اروپايينشين ـ يا به قول اهالي فرنگينشين ـ خانهاي پيدا كرد. پوشاك فرنگي خود را دور انداخت، و مادام كه در مصر بود لباس مصري پوشيد و آداب و رسوم مصري پيشه كرد. در ظرف يك سال روان عربي حرف ميزد. حتي به صورت شخصيتي شرقي درآمد، نام منصور افندي را براي خود برگزيد، و اين نام را بر انگشتر مُهر خود حك كرد و اين حلقه انگشتر را هميشه تا پايان عمر بر انگشت كوچك دست راست داشت.
مينويسد «من، تقريباً منحصراً، با مسلمانان قشرهاي گوناگون اجتماع معاشرت كردهام و همانند آنها به سر بردهام». اين زندگي چشمانداز لازم براي مشاهدة دقيق جامعه و زبان مصر را فراهم آورد، چشماندازي كه براي كار او حياتي و بسي بيش از صرفاً يك ژست مناسب بود. همان طور كه ليلا احمد دانشمند مصري نوشت: «لين مصر را دوست ميداشت، كم و بيش به همه چيز آن بي قيد و شرط عشق ميورزيد. از لحظة ورود زندگي و كاري كه به عهده گرفت همه در راه ايثار و خدمت به اين كشور و فرهنگ بود كه آن چنان دوست ميداشت و در فضاي آن، تقريباً از همان آغاز، بسي بيش از خاك خود احساس آسايش ميكرد.
هر چند لين در واقع فقط با مصريان مسلمان نشست و برخاست داشت، ولي عضو محفل كوچكي از مصرشناسان و شرقشناسان جوان اروپايي هم بود كه در دهة 1820 در مصر ميزيستند و در پژوهشهايشان به يكديگر كمك ميكردند. اين محفل شامل كساني بود چون سر گاردنر ويلكينسون (Sir Gardner Wilkinson) ، بنيانگذار مصرشناسي دربريتانيا، رابرت هي (Robert Hay) ، جوزف بونومي (Joseph Bonomi) ، جيمز برتون (James Burton) ، فردريك كاتروود (Frederiek Catherwood) و دوكِ آيندة نورتامبرلند (Duke of Northumberland) . از برخي اينان اكنون اندك ياد ميشود، ولي كارشان براي دانشمندان بسياري رشتههاي اختصاصي اهميت فراوان دارد. اينها هم مانند لين در مصر هويت و طرز زندگي شرقي برگزيدند. ويلكينسون، براي نمونه، اسماعيل شد، و بُنامي از روي بازيگوشي خود را ابونم (چُرتي) ناميد. همهشان جامة مصري ميپوشيدند.
اروپاييها در لباس مصريان
در روزگار لين بيشتر سياحان مصر لباس مصري در بر ميكردند به اين اميد كه خارجي بودن آنها جلب توجه نكند. طرز زندگي و لباس پوشيدن آنها معمولاً مانند مصريان بومي نبود، چون اميد ناشناس ماندن در اين هيئت عبث مينمود، پس خود را به شكل افراد نخبة تركهاي عثماني در مصر درميآوردند، كه جزء لاينفك ـ و ممتاز ـ جامعة مصري پذيرفته شده بودند. اين سر و وضع امتياز ديگري هم داشت: تا اندازهاي احترام مردم عادي را برميانگيخت. به نوشتة لين در كتاب توصيف مصر :
] مسافر [ در لباس اروپايي به ندرت مورد توهين يا آزار قرار ميگيرد، ولي اگر لباس تركي در بر داشته باشي از احترام برخوردار ميشوي و هنگامي كه ميگذري، دهقاني كه در مزرعه مشغول كار است، يا با الاغ يا شتر خود بار ميبرد، يا سواره از شهر يا روستا به جايي ميرود، با تو سلام و عليك ميكند.
سياح پر نفوذي كه لين از سرمشقاش پيروي ميكرد يوهان لودويش بوركهارت ، پوينده و عربشناس نامدار سويسي، بود كه به كشف پترا و ابوسمبل نايل شد. بوركهارت در نامهاي به پدر و مادرش در سوييس نوشت: «اگر حالا مرا ميديديد گمان نكنم ميشناختيدم»: پوشاك بوركهارت بر سنگ مزار او در گورستان باب النصر قاهره نقش شده است. يك دست لباس كامل مصري ادوارد لين در موزة اشمولين آكسفورد نگهداري ميشود.
لين در اين زمان غرق مطالعة عربي و فرهنگ معاصر مصري بود، ولي در ضمن علاقهاش به مصر باستان را از دست نداد و بخش بزرگي از نخستين كتابش را دربارة اين موضوع نوشت. اينك در اهرام جيزه كار ميكرد و روزها را در يك مقبره ميگذراند و با اين حال مينويسد «هيچ گاه از اين خوشتر نبودهام». خط تصويري (هيروگليف) تازه رمزگشايي شده بود و او نيز از خواندن اين خط بيبهره نبود، از اين رو توانست با يقين بيش از پيش بسياري از آثار كهن را شناسايي كند. يادداشتها و تصاوير او از جاها و اشيائي كه در سالهاي پيآمد لطمه ديدند يا از بين رفتند داراي ارزش پايدار در مصرشناسي است. اگر كتاب اول او، توصيف مصر ، در زمان حياتش منتشر شده بود، لين يكي از پيشگامان نامدار مصرشناسي و نيز خاورشناسي شناخته ميشد.
لين در نخستين ديدارش از مصر دو بار از طريق مصر عليا و بيابان نوبه (كه اينك زير آبهاي درياچه ناصر است) به وسيلة ذهابيه، قايق برگزيدة نسلها مسافر نيل، درازاي اين رود را تا آبشار دوم در وادي جلفا پيمود. اين قايق مجلل رودپيما، با بادبان سهگوش زيبايش، كابين راحتي در قسمت عقب داشت، و لين از آنجا مناظر مصر را كه از برابرش ميگذشت تماشا ميكرد، در محلهاي مهم باستانشناسي ميايستاد و به مطالعه ميپرداخت. از انبوه يادداشتها و طرحهايش، كه در آرشيوهاي بريتانيا محفوظ است، ميتوانيم سراسر مسير او را پي گيريم. لين پس از يك سال و نيم توقف در قاهره و حدود همين مدت توقف در مناطق دورافتادة كشور، مصالح فراوان براي نوشتن كتابش گرد آورد، و در آوريل 1828 مصر را ترك گفت.
هنگام ترك مصر لين تنها نبود. دختر كوچكي به نام نفيسه همراهش بود، كه او يا دوستش رابرت هِي در بازار بردهفروشان خريده بود. دختر كه شايد بيش از هشت سال نداشت، در هرج و مرج جنگ استقلال يونان (1821 ـ 1826) به اسارت درآمده براي فروش به قاهره آورده شده بود. به روايت خانواده، شبي لين از بازار برده ميگذشت، دختر را كه يكه و تنها، به حالي ترحمانگيز، در تاريك ـ روشني ايستاده بود، ديد و از فرط دلسوزي او را خريد. ولي اوراق لين نشان ميدهد كه رابرت هِي دختر را خريد ـ و اين محتملتر است چون بردة زن يوناني گرانترين نوع برده بود و لين توانايي مالي چنين خريدي را نداشت. جريان هر چه بود، نفيسه به لين سپرده شد. او دختر را به انگلستان برد و تحت مواظبت مادر لين بزرگ شد. سالها بعد، وقتي نفيسه به سن بلوغ رسيد، با لين ازدواج كرد. اين پيوندي خوش و دوستانه بود و تا مرگ لين يعني 35 سال دوام آورد. لين به دوستش هِي گفت «به عقيدة من، همسري اين چنين با محبت هيچ گاه وجود نداشته است».
لين هم، مانند برخي سياحان ديگر، دريافت كه بدترين ضربة سرگشتگي فرهنگي نه هنگام رفتن به خاورميانه بلكه هنگام بازگشت به وطن به شخص دست ميدهد. عادت كرده بود روي فرش و تشك و نيمكت بنشيند، و حالا تحمل مبلمان انگليسي دشوار بود. شبي در ضيافت شامي در گوش يكي از آشنايان زمزمه كرد: «من تاب اين صندليها را ندارم. دوزانو كه مينشينم آسوده ميشوم». در محافل اشراف او را «لين مصري» ميخواندند. دشواريهاي نوسازگاري مانع كار لين نشد و او بيدرنگ شروع به نوشتن توصيف مصر كرد، اثري شگفتآميز كه تقريباً كلية مطالعات رشتة مصرشناسي را فرا ميگيرد. با آنكه كتاب كموبيش در چهارچوب سياحتها و تجربههاي شخصي نويسنده تدوين شده است، موضوعهايي چون تاريخ مصر كهن، مصر قرون وسطا و مصر جديد را نيز شامل ميشود؛ و همچنين ديد كلي مفصلي از جغرافيا و توليدات خاك، شرح دقيقي از شهر قاهره، راهنمايي از شهرها و آثار باستاني درة نيل و بسياري چيزهاي ديگر به دست ميدهد. پيشنويس نخست كتاب فصلهايي هم دربارة «آداب و رسوم مصريان مدرن» داشت، كه به بررسي جامعة معاصر مصر ميپرداخت و بسي از آنچه قبلاً در اين باره نوشته شده عميقتر و درستتر بود.
لين يكسوم كتاب را كه تمام كرد، دستنوشته و طرحهاي مقدماتي خود براي تصويرها را نزد ناشر سرشناس لندن جان ماري (John Murray) برد. اين بلندپروازي بود، چون ماري نه تنها ناشر چهرههاي تابناك ادبي مانند لرد بايرون، بلكه كاشفان و سياحان نامدار خاورميانه: از جمله ج. ال. بوركهارت و بلتسوني (Belzoni) بزرگ و دهها تن ديگر بود. اما لين ظاهراً اشتباه نكرده بود، چرا كه جان ماري دوم، كه آن زمان رياست مؤسسه را به عهده داشت، تحت تأثير آنچه ديد قرار گرفت، كارشناسي كه به مشورت طلبيد نيز بر نظر او صحّه گذاشت. به عقيدة سنجيدة آنها، اين «بهترين اثر دربارة موضوع» بود. و در مورد نگارگريها، ماري شگفتزده گفت دقيقتر از آنها چيزي نديده است: «از اينها هر چه در كتاب بيشتر، بهتر».
آنگاه مشكلي رخ نمود. ماري بخش «آداب و رسوم مصريان مدرن» را ميپسنديد ولي به نظر او به مجموعة كار نميخورد و اصرار داشت برداشته شود. لين با اكراه زياد پذيرفت، و اين مسئله كه فيصله يافت، ماري موافقت كرد كتاب را منتشر كند. به لين گفت نوشتهاش را به پايان رساند و هرچه بتواند روي تصويرها كار كند كه خوب از آب درآيند و به شيوة كليشه يا چاپ سنگي (روش ترجيحي لين) يا گراور چوبي به بهترين وجه چاپ شوند.
توافق ماري، لين را سرِ شوق آورد؛ به كار پرداخت و دستنوشتة مفصلي حاوي حدود 000/300 واژه به خط زيبا و خواناي خود تهيه كرد. نزديك به 200 تصوير هم كشيد. اينها همه شفاف و روشن ترسيم شدهاند، و بهترين آنها را بايد دستكم اثر هنري كوچكي خواند، ولي هدف اصلي لين همواره آن بود كه با هر تصوير هرچه بيشتر و دقيقتر اطلاعات به خواننده برساند. همان طور كه خود بعدها گفت غرض از تصويرها «نه آراستن صفحهها، بلكه صرفاً تبيين متن» است.
ولي همين كه كتاب را به اتمام رساند، بحران سياسي دامنهداري بريتانيا را فراگرفت و قانون اصلاحات 1832 در پي آمد. دادوستد خوابيد؛ فقط كتابهاي مربوط به سياست خواستار داشت. ماري مصلحت ديد انتشار توصيف مصر را عقب بيندازد. اين تعويق به درازا كشيد، و لين به قعر افسردگي خزيد. مدتها آرزوي چاپ اثرش را كشيده بود، و سخت نيازمند پولي بود كه فكر ميكرد از آن به دست خواهد آورد. ضمناً به طور آزاردهندهاي دلش هواي مصر را كرده بود. آنجا خوش بود: هر لحظهاش مفهوم داشت، هر روز تجربيات تازه ارمغان ميآورد، آينده سرشار از امكانات بود. به رابرت هِي، كه هنوز در مصر بود، نوشت: «فكر كن براي يك هفته بار دگر در طيوه بودن حاضرم چه بدهم و چه طور از وقتم استفاده خواهم كرد! اي كاش جاي تو بودم». آرزوي بازگشت داشت، ولي پول نداشت.
آنگاه لين به ياد «آداب و رسوم مصريان مدرن» افتاد، بخشي كه به اصرار ماري از توصيف مصر حذف شده بود. در قرن نوزدهم نهاد جالب توجهي به نام كانون اشاعة دانش سودمند به منظور «انتقال اطلاعات مفيد به همة طبقات اجتماع» در انگلستان وجود داشت، و لين متن خود را پيش آنها برد. اين كانون تشخيص داد چنين كتابي كاملاً سودمند خواهد بود و پيشپرداختي در اختيار او نهاد تا برود به مصر و مطالب اضافي گرد آورد. بدين ترتيب لين توانست در اواخر 1833 با كشتي عازم سفر دومش به مصر شود.
لين بار دگر غرق زندگي مصر شد، ظرايف آن جامعه را بيش از پيش به دقت بررسيد، و همان گونه كه انبوه يادداشتهاي روزانه و كتابچههاي تمرين و نامههاي برجا ماندة او نشان ميدهد، همه را به واژه و تصوير در نهايت دقت ثبت كرد. بر حسب عادت هميشگياش با تاب و توان و سرعت سرگرم كار شد، و كتاب را دقيقاً در موعد يكساله به پايان رساند و مهياي بازگشت به انگلستان بود كه طاعون خياركي همهگير ويرانگري اسكندريه را درنورديد و سپس به قاهره گسترد. لين به سوي مخالف به طيوه در جنوب گريخت و چندين ماه ديگر در مقبرة بزرگزادهاي در كرانه غربي به سر برد. دوستش گاردنر ويلكينسون مزار را دگرگون كرده به صورت خانة مرفهي درآورده بود. عمل او، يعني با كشتي پر از موشهاي آلوده سفر كردن و خود را به خطر ابتلا به بيماري انداختن، چه بسا امروزه به نظر ما عجيب آيد، اما اقدام سريع لين به احتمال زياد جانش را نجات داد، چون طاعون بزرگ 1835 يكسوم جمعيت قاهره را كُشت.
شرحي بر آداب و رسوم مصريان مدرن در دسامبر 1836 انتشار يافت و بيدرنگ با موفقيت روبهرو شد. چاپ نخست كتاب در ظرف چند هفته به فروش رفت و چاپها و ويرايشهاي متعددي از آن پس انجام پذيرفته است. در قرن نوزدهم آن را «كاملترين تصويري از زندگي يك ملت كه تاكنون به قلم آمده است» خواندند، و نفوذ فوقالعادة آداب و رسوم با گذشت زمان هر روز نيرومندتر شده است. همان طور كه ادوارد سعيد در كتاب بحثانگيز شرقشناسي خود در 1978 نوشت، اين كتاب «يك مرجع» شد و «استفاده از آن براي هر كس كه دربارة نه فقط مصر بلكه شرق مينوشت يا ميانديشيد، ضروري بود».
ولي شادي لين به مناسبت توفيق آداب و رسوم ديري نپاييد، و چند روز پس از بيرون آمدن كتاب، مؤسسة جان ماري، تحت مديريتي جديد، ناگهان قرارداد انتشار توصيف مصر را، كه لين بسيار بيشتر به آن دل بسته بود، باطل كرد. در مدتي كه ماري دست به دست كرد، بازار كتاب تغيير يافته بود، چاپ كتابهاي بزرگ و مصور و گرانقيمت، مانند توصيف مصر ، از نظر مالي مخاطرهآميز شده بود، و لين در واقع نتوانست ناشر ديگري پيدا كند. با آنكه توجه او به چيزهاي ديگر معطوف گرديد، از ناكامي خود در انتشار كتاب نخست و محبوباش در بقيه عمر متأسف بود. توصيف مصر سرانجام در سال 2000، يعني يك قرن و يك چهارم پس از مرگ او، منتشر شد.
يأس و نااميدي لين تا اندازهاي با پروژة وقتگير ديگري، ترجمة الف ليلة واليل به انگليسي، تسكين يافت. لين از ديرباز به اين اثر كلاسيك، كه شبهاي عربي نيز خوانده ميشد، علاقمند بود چون فكر ميكرد مظهر «عاليترين تصاوير آداب و رسوم عربها، و بهويژه آداب و رسوم مصريها» است. اينكه كسي چنين حكايات عجيب و غريب، آكنده از سحر و جادو و رويدادهاي غيرمحتمل را راهنماي قابل اعتماد جامعة عرب و مصر بداند ممكن است شگفت بنمايد، اما لين نكتة بسيارمهمي را دربارة هزارويكشب به وضوح فهميده بود: شايد جن را در حقيقت نتوان قرنها در يك بطري نگه داشت، ولي توصيف آن بطري ـ شكلش، طرحش، درپوش سرش ـ همه را ميتوان دقيقاً از زندگي واقعي ترسيم كرد. همچنين بسياري شرح و تفصيلات ديگر را، مانند آداب و رسوم، سازمان سياسي، مناسك ديني و فرهنگ مادي را، كه همه در صفحات هزارويكشب به كرات يافت ميشود. و دقيقاً اين شرح و تفصيلات بود كه ماري ميخواست، با توضيحات لازم، تقديم خوانندة انگليسي كند.
ترجمة هزار و يك شب لين از 1838 تا 1840 به صورت جزوههاي ماهانه بيرون آمد و سپس به طور كامل در سه جلد منتشر شد. كتابي بسيار خواندني و لذتبخش كه در بيشتر قرن نوزدهم برترين و بهترين برگردان اين اثر بود. هر چند مآلاً ترجمههاي ديگري بر آن سبقت جستند، ولي كتاب لين هنوز هم هواداران خود را دارد، چه هيچ ترجمهاي از هزار و يك شب را نميتوان نهايي شمرد. يكي از زيباييهاي ترجمة لين 650 تصويري است كه زير نظارت دقيق او به دست شماري از گراورسازان برجسته بريتانيا در كتاب گنجانده شد كه ارزش دارد به خاطر آنها سراغ اين اثر رفت. آمادهسازي هزار و يك شب كار بس بزرگي بود، آزمايش سخت بيوقفهاي كه لين را مجبور كرد ماه به ماه سه سال تمام بيامان بنويسد ـ و فزون بر اين نمونههاي چاپي كلمات و تصويرها را غلطگيري كند. فرجام كار باز آسايشي نياورد: ابتدا، مادرش، مهمترين نفوذ شكلدهندة زندگياش، درگذشت. سپس ناشر هزار و يك شب ، پيش از آنكه طلب او را كاملاً بپردازد، ورشكست شد. لين تازه با نفيسه ازدواج كرده بود و بيش از هر وقت به پول نياز داشت. در ضمن نميدانست پروژة اصلي بعدي او چه خواهد بود و هزينة آن از كجا تأمين خواهد شد. در 1841، در چهل سالگي، لين به راستي با بحران، بحران نيمة عمر، دست به گريبان بود.
در اين گيرودار دوست ديرين او دوك نورتامبرلند به يارياش آمد. دوك پيشنهاد كرد لين با مساعدت او يك فرهنگ نهايي عربي ـ انگليسي تهيه كند. زماني در ايام جواني، لين نوشته بود كه «نوعي بستگي پر تب و تاب به مطالعة ادبيات شرق، و بهويژه آرزوي فراگيري زبان اعراب» وي را تسخير كرده است، و اينك اين فرصت، تحقق آرزويي بود كه عمري در دل پرورده بود. با كمك مالي دوك، لين به تدارك بازگشت به مصر پرداخت تا متون كلاسيك فرهنگنويسي عربي را، كه پايه و اساس فرهنگ او را تشكيل خواهد داد، جمعآوري كند. آن زمان چيزي شبيه فرهنگ لغاتي كه او طرح ميريخت وجود نداشت. دو اثر استاندارد وقت لغتنامههاي عربي ـ لاتين قرن هفدهم فرانسيسكوس رافلنگيوس (Franciscus Raphelengius) و ياكوب خوليوس (Jacob Golius) بود. اينها كه در زمان خود كارهاي ممتازي شمرده ميشدند، ديري ميگذشت كه ديگر روزآمد نبودند، مآخذشان محدود، گستره و سازمانمنديشان معيوب، و مملو اشتباه بودند. فرهنگ لغات عربي ـ لاتين تأليف گئورگ فرايتاك (Georg Freytag) ، كه در دهة 1830 منتشر شد، هم صرفاً كاستيهاي پيشينيان را تكرار ميكرد. ضمناً اين لغتنامهها همه به لاتين بودند، زباني كه كاربرد فرهنگي آن رو به كاهش ميرفت و با عربي نيز جور در نميآمد. همان گونه كه لين به دوك نورتامبرلند گفت: «هزاران لغت و عبارت عربي هست كه خود سيسرو هم نميتوانست به لاتين بيان كند». هنگام آن رسيده بود كه لغتنامهاي از عربي و يكي از زبانهاي عمدة امروزي اروپايي تدوين شود. لين يك تنه به رفع اين نياز كمر بست.
لين همراه نفيسه و خواهر خود، سوفيا پول، و دو پسر او، استانلي و استوارت، در ژوئيه 1842 با كشتي عازم سومين سفرش به مصر شد. خانوادة لين هميشه به هم نزديك بودند، شوهر سوفيا او را ترك كرده بود، و لين با رغبت او را با خود ميبرد. لين و نفيسه هيچ گاه صاحب فرزند نشدند، از اين رو او استانلي و استوارت را رفته رفته فرزندان خود ميشمرد. همچنين اميدوار بود كه سوفيا تجربههاي خود در مصر را به قلم آورد. با آنكه كامل بودن كتاب آداب و رسوم را همه ستوده بودند، لين ميدانست كه شرح و بسطهاي او از زنان مصري تصنعي است: چرا كه نتوانسته بود خود با زنها گفتوگو كند و تقريباً همة اطلاعاتش را از مردهاي مصري درآورده بود. اما سوفيا ميتوانست به جاهايي كه او نرفته بود برود و با عمق بيشتري دربارة زنان مصري بنويسد ـ و كتاب دستاورد او به پرداخت صورت حسابها نيز كمك خواهد كرد.
اين سومين و طولانيترين ديدار از مصر با قبليها فرق داشت. در دو ديدار نخست، لين غالباً در اجتماع بود و در پهنه و درازاي كشور سفر ميكرد. اين بار بيشتر در خانه ميماند، گاه ماهها بيرون نميرفت و كار بزرگي را كه به عهده گرفته بود پيوسته پيش ميبرد. دستياري عربزبان، به نام شيخ ابراهيم الدسوقي، او را ياري ميداد. شيخ ابراهيم رونويسي ميكرد و لين ميتوانست نكات ظريف دستور و املاي زبان عربي را با او در ميان گذارد. گاه گاه براي تنوع، بازيهاي لغوي عربي ميكردند، ولي تمركز حواس لين هيچ گاه از قاموس دور نميافتاد.
سوفيا در اين ميان سرگرم نوشتن كتابش بود و لين اطلاعات در اختيار او ميگذاشت و همواره پيشنهادهايي ميداد و هر فصل تمام شده را بررسي و تصويب ميكرد. سوفيا سر تا پا در چادر سياه (حِبرَه)، چهرهاش پنهان در زير برقعي سنگين و دراز، سوار بر الاغ، شماري مستخدم به همراه، به ديدن حرمسراي بزرگان، از جمله محمد علي پاشاي مقتدر مصر، ميرفت، و همه جا با استقبال گرم روبهرو ميشد. اين رفت و آمدها، همان طور كه خودش گفته است، «معاشرتهايي مكرر و دوستانه با بانوان طبقات بالا و متوسط» فراهم آورد كه «نظيرش، گمان كنم، براي كمتر زن انگليسي روي داده باشد».
كتاب سوفيا، زن انگليسي در مصر ، در سه جلد، بين 1844 تا 1846 به چاپ رسيد و در بريتانيا با استقبال شايان روبهرو شد. يكي از منتقدان نوشت «خانم پول اينك همان خدمتي را به مصر كرده است كه ليدي مري ورتلي مونتگيو Mary Wortley Montague به تركيه كرد»، يعني، سوفيا را با قومنگار بزرگ قرن هجدهمِ زنان و جامعة ترك برابر نهاد و افزود «علاوه بر اين، نسبت خانوادگي خانم با آقاي لين، پژوهشگر نامدار عربي و ساكن ديرين مصر، نويسنده را قادر ساخته دربارة موضوعاتي اطلاع به دست آورد كه معمولاً از يك مسافر زن انتظار نميرود». با وجود اين، سوفيا به گونهاي كه لين ميخواست پيش نرفت، چون، همان طور كه خودش آشكارا اعتراف كرد، هرگز نتوانست بر پيشداوريهاي اجتماعي و مذهبي خود به اندازه كافي چيره شود و تصوير كاملي از زندگي زن مصري ارائه كند. با وجود اين، زن انگليسي در مصر يكي از پژوهشهاي كلاسيك قرن نوزدهم زنان مصري شد.
خانوادة لين و پول در 1849 به انگلستان بازگشتند و در وردينگ (Worthing) ، شهر آرامي در كرانة جنوبي كشور، سكنا گزيدند. لين فقط يك بار آنجا را ترك گفت، آن هم براي سفر به شهر مجاور، برايتون، و ديدن دوستي كه در شرف مرگ بود. لين در وردينگ شيوه زندگي بسيار منضبطي را كه در مصر بدان خو گرفته بود همچنان نگه داشت: هر روز صبح زود با گفتن «بسمالله الرحمن الرحيم» ـ كلام آغازين قرآن ـ شروع به كار ميكرد و تا ساعت ده شب ادامه ميداد، و فقط براي صرف غذا و پيادهروي بعدازظهر در فضاي سبز پيرامون، هنگامي كه هوا خوب بود، دست از كار ميكشيد. روزهاي جمعه واژهنگاري را كنار مينهاد و وقتش را با خانواده ميگذراند و شايد چند دوست نزديك را ميپذيرفت، ولي از ارباب رجوع، هر چقدر هم مهم و سرشناس، توسط همسر و خواهرش عذر خواسته ميشد؛ مؤدبانه منتها قرص و محكم، تا وقت گرانبهاي او تلف نشود. روزهاي يكشنبه مختص قرائت كتاب مقدس بود كه او به عبري ميخواند.
نخستين جلد قاموس هشت جلدي لين در 1863 از چاپ درآمد و اهميت كار بيدرنگ شناخته شد. حتي روزنامة تايمز لندن زبان فرو نبست: «در باب شيوة كار آقاي لين دشوار بتوان به تحسين بسنده كرد، دقت مشهور او در تصويرپردازي، همراه با گونهاي دانشپژوهيِ ـ به دست آمده در شرق ـ كه تحصيل آن آسان نيست، همه در اينجا به چشم ميخورد. آشنايياش با عادات و طرز فكر شرقي، و تمامي عوامل حيات شرق، بصيرتي غيرعادي در زمينة مفهوم و مقصود نويسندگان عرب به او ميدهد… و اغراق نيست اگر بگوييم كه اين اثر، وقتي تكميل شود، بيشتر از هر چه در اين قرن به چاپ رسيده است، به پيشرفت مطالعة زبان عربي كمك خواهد كرد».
لين، با جديت و پشتكار باور نكردنياش، جلدهاي بعدي قاموس عربي ـ انگليسي را، در فواصل تقريباً دو ساله، انتشار داد، اما كاملاً معلوم بود كه با گذشت زمان در ستيز و با مرگ دست به گريبان است. جلد چهارم، حاوي حروف س، ش و ص را در 1870، به پايان رساند، ولي به هنگام چاپ همة نسخهها، به جز يكي، در آتش سوخت و از بين رفت و دو سال از دست شد. لين 68 ساله و كمبنيه شده بود. واكنش او به اين حادثه افزودن بر جد و جهد بود. فكر و حواسش را حتي بيشتر و فشردهتر از پيش به قاموس تمركز داد. اما تسريعِ تدوين، و چاپ و غلطگيري از ميزاني نميتوانست تجاوز كند. لين سرگرم كار در بخش ق براي جلد ششم بود كه در 5 اوت 1876 بيمار شد، پنج روز بعد درگذشت. سه جلد آخر قاموس زير نظر استانلي لين ـ پول (Stanley Lane – Poole) نوة خواهر او منتشر شد، كه خود در بسياري رشتهها از جمله سكهشناسي عرب شهرت به هم رسانيد.
انتشار توصيف مصر
با آنكه آداب و رسوم مصريان مدرن لين را در مقام يك مستشرق نامدار نشاند، خود او توصيف مصر را بيش از ديگر آثارش دوست ميداشت، و اين كتاب بود كه موجب سفر نخست او به آن ديار در 1825 شد. لين پس از فراهم آوردن شمار زيادي طرح نقاشي و دفترچه يادداشت به انگلستان بازگشت، نسخة خطي توصيف مصر را سه بار از نو نوشت و تصويرها را به نحو عالي آمادة چاپ كرد، اما يك رشته بدبياري متوالي مانع نشر كتاب شد.
اين ناكامي تلخي بود، و لين همة عمر اميد داشت براي انتشار كتاب راهي پيدا كند. و پيوسته سرش به سنگ خورد. پس از مرگ او، يادداشتها، تصويرها و نسخههاي خطي توصيف مصر در كلكسيونهاي گوناگون بريتانيا پراكنده شد.
جيسون تامسون (Jason Thomson) ، متخصص شناخت پژوهشگران، هنرمندان و سياحان انگليسي در خاورميانه، كار كندوكاو اوراق لين را به عهده گرفت و با زحمت زياد ويراستي نهايي از توصيف مصر تهيه كرد. ولي مدتي مديد چنين مينمود كه كوشش تامسون هم در احياي نخستين اثر لين تكرار مكرر مساعي بيثمر خود نويسنده بوده است، چون ناشري در پي ناشر ديگر كتاب را پس ميزد و آن را بيصرفه ميخواند. در اين ميان مارك لينتس (Mark Linz) و پالين ويكم (Pauline Wickham) ، مدير و سرويراستار انتشارات دانشگاه امريكايي در قاهره، به نگاه اول امكانات كتاب را ديدند. لينتس گفت «واكنش ما هيجان فوقالعاده بود. ما ميدانستيم اين كتاب مهمي است و جيسون تامسون تنها كسي است كه ميتواند از عهدة كار برآيد». در سال 2000، نزديك 170 سال پس از زماني كه قرار بود توصيف مصر به چاپ برسد، انتشارات دانشگاه امريكايي در قاهره چاپي كامل و سرتاسر مصور از اين اثر را منتشر كرد. اعتماد تامسون، لينتس و ويكم به كتاب قبلاً بلاطبعِ ادوارد ويليام لين درست از كار درآمد: توصيف مصر به زودي به چاپ سوم ميرسد.
قاموس عربي ـ انگليسي ادوارد ويليام لين هنوز ابزار پژوهش جايگزينناپذيري براي زبان عربي كلاسيك است. در ميان تعريف و تمجيدهاي محققانة زيادي كه طي دههها از آن شده است، سخن شرقشناس بزرگ كيمبريج ا. ج. آربري در 1960 نمونة بارز است: «هر عربشناسي از زمان لين به اين سو وظيفه دارد به او به سبب كار و زحمت فوق بشرياش دعا كند، و تأسف بخورد كه برنامة اين كار را زودتر در زندگياش شروع نكرد، تا فرصت بيشتري براي اتمام آن داشته باشد. بيترديد گزاف نيست اگر بگوييم كه هيچ اثري به نحوي مربوط به مطالعات عربي در اين قرن پديد نيامده است كه شديداً از قاموس بهره نگرفته باشد. در ستايش عظمت بيمثالِ آن همين بس كه قاموس هنوز تا به امروز در رشتة فرهنگنويسي عربي سرآمد است، و هيچ دانشمند يا گروه دانشمندان چيزي كه جاي آن نشيند به وجود نياورده است».
اين ارزشيابي در قرن بيست و يكم هم حقيقت دارد. پروفسور مانفرد وويديخ (Manfred Woidich) از دانشگاه آمستردام در توصيف قاموس لين ميگويد: «تركيب خوبي از دانشپژوهي شرقي و غربي. براي هر پژوهشگر دست اندركار مطالعة عربي كلاسيك ابزار كاري ضروري و جايگزينناپذير در ساليان سال آتي است».
لين در گورستان وست نروود (West Norwood) لندن، نزديك آرامگاه تني چند از آشنايانش به خاك سپرده شده است، از جمله ديويد رابرتس (David Roberts) نقاش، كه پيش از سفر تاريخياش به مصر با لين به مشورت پرداخت، و هنرمند كمآوازهتر ولي بسيار پراستعداد لوئي هگهي (Louis Haghe) كه با مهارت تمام كارهاي بسياري از دوستان مشهورش، مثلاً رابرتس، را براي چاپ نسخهبرداري كرد. زماني لين نيز اميدوار بود كه طرحهاي نهايي توصيف مصر به دست هگهي آماده شود.
امّا، براي زيارت مزار لين به وستوود نرويد، زيرا شوراي محلي، كه نميدانست او كيست و اهميت هم نميداد كه كيست، چند سال پيش بناي يادبود را درهم كوبيد و براي، به خيال خام خودشان، گسترش فضا قطعات بنا را با چرخ دستي بيرون بردند. ولي كارهاي عمدة لين ـ توصيف مصر ، آداب و رسوم مصريان مدرن ، هزار و يك شب و قاموس عربي ـ انگليسي ـ همچنان تجديد چاپ ميشوند و اينهاست يادگارهاي ماندگار مردي فروتن و دلبستگي وافر او به مطالعة ادبيات عربي، نه چند پاره سنگ.