داریوش شایگان، یک روشنفکرجهانی/ جمشید ارجمند

 با چراغ‌ انديشه‌ در پسكوچه‌هاي‌ تاريخ‌

 

سال‌هايي‌ هست‌ كه‌ براي‌ جمعي‌ (از يك‌ قوم‌ و ملت‌ گرفته‌ تا يك‌ خانواده‌ و در كوچكترين‌ مقياس‌ براي‌ يك‌ نفر) ارزش‌ و معني‌ برجسته‌اي‌ پيدا مي‌كند. اواخر قرن‌ هيجدهم‌ و مشخصاً بگويم‌ 1789 براي‌ فرانسويها سال‌ انقلاب‌ كبير است‌ با همه‌ متعلقاتش‌؛ در همان‌ زمان‌ آقامحمد خان‌ قاجار در ايران‌ چه‌ مي‌كرد؟

 براي‌ من‌ بنده‌، سال‌ 1354 به‌ مناسبت‌ راه‌ يافتن‌ به‌ حريم‌ داريوش‌ شايگان‌ (داريوش‌ شايگان‌ دكتر است‌ از فرانسه‌، اما آشكارا از كاربرد اين‌ عنوان‌ پرهيز مي‌كند، و همين‌ اول‌ بگويم‌ كه‌ در مورد شايگان‌، عنوان‌ دكتري‌ است‌ كه‌ بايد از نشستن‌ در كنار نام‌ «شايگان‌» فخر كند) حكم‌ و جايگاهي‌ ديگر دارد. 1354 سرآغاز دوره‌اي‌ است‌ كه‌ در ساية‌ نام‌ اين‌ مرد، براتي‌ بي‌همتا يافتم‌. دوست‌ مشتركمان‌ دكتر چنگيز پهلوان‌ (كه‌ او نيز در عالم‌ علم‌ و انديشه‌، نقلي‌ دارد) مرا به‌ شايگان‌ معرفي‌ كرد و او بي‌تأمل‌ ترجمه‌ مقاله‌ خود «تصوير يك‌ جهان‌ يا بحثي‌ دربارة‌ هنر ايران‌» را به‌ من‌ سپرد كه‌ همراه‌ چند مقاله‌ ديگر وي‌ نخست‌ در مجموعه‌اي‌ كوچك‌ ولي‌ بسيار پربها به‌ چاپ‌ رسيد و بعد هم‌ به‌ صورت‌هاي‌ ديگر تجديد چاپ‌ شد. ترجمه‌ من‌ گويا استاد را خوش‌ آمد، چندانكه‌ حلقه‌ فشرده‌ خاصان‌ خود را به‌ خاطر پذيرش‌ من‌ كم‌مقدار، اندكي‌ فشرده‌تر كرد و مرا بدان‌ راه‌ داد. در اين‌ مرحله‌ او بجز سمت‌ آموزشي‌ خود ــ كه‌ استاد دانشكده‌ ادبيات‌ بود ــ رياست‌ مركز ايراني‌ مطالعه‌ فرهنگها را هم‌ داشت‌، جايگاهي‌ خاص‌ فرهيختگان‌ كه‌ قرار بود انتشاراتي‌ هم‌ داشته‌ باشد. حوزه‌ دانش‌ استاد شايگان‌ (گرچه‌ مي‌دانم‌ عنوان‌ استاد را هم‌ خوش‌ ندارد، ولي‌ وقتي‌ از او سخن‌ مي‌گويم‌، دست‌ و دلم‌ و قلمم‌ شكل‌ ديگري‌ را برنمي‌تابد. اميدوارم‌ اين‌ بي‌توجهي‌ به‌ خواسته‌اش‌ را بر من‌ ببخشايد.) فلسفه‌ و حكمت‌ بود، و با سابقه‌اي‌ كه‌ از تحصيل‌ و تلمذ او در خدمت‌ و محضر هانري‌ كربن‌ داشتم‌ خيلي‌ موجه‌ و بجا مي‌ديدم‌ كه‌ كتاب‌ مستطاب‌  ارض‌ ملكوت‌  او را براي‌ ترجمه‌ به‌ زنده‌ياد ضياءالدين‌ دهشيري‌ بسپارد و ويرايش‌ آن‌ را هم‌ به‌ اين‌ قلم‌ تكليف‌ كند. و اين‌ ويرايش‌، دومين‌ گامي‌ بود كه‌ من‌ به‌ راهنمايي‌ و دستگيري‌ شايگان‌ در قلمرو وسيع‌ تفكر معنوي‌ اسلامي‌ و تشيع‌، به‌ روايت‌ و تحليل‌ شيخ‌ اشراق‌ و كربن‌، برمي‌داشتم‌. مي‌دانم‌ كه‌ آنچه‌ من‌ دلم‌ مي‌خواهد در شرح‌ آن‌ روزهاي‌ شيرين‌ و پرافتخار تلمذ در محضر وي‌ بنويسم‌، او و ساحت‌ دست‌نيافتني‌اش‌ را خوش‌ نمي‌آيد. و اكنون‌ كه‌ بيشتر مي‌انديشم‌، حق‌ را به‌ او مي‌دهم‌. شايگان‌ شاگرد برجسته‌ و به‌ اعتبار خود من‌، خليفه‌ كربن‌ بوده‌؛ الفاظ‌ و صفاتي‌ مثل‌ علامه‌ و فاضل‌ زيبنده‌ او نيست‌.

 چند روز پيش‌، جواني‌، ولي‌ جوان‌ شايسته‌اي‌، پرسيد: «به‌ نظر شما فلاني‌ روشنفكر است‌ يا فلاني‌؟» گفتم‌: «هيچكدام‌.» انتظار چنين‌ جوابي‌ را نداشت‌. پرسيد: «چرا؟» گفتم‌: «براي‌ اينكه‌ اولي‌ مبناي‌ گفتار  (discours =) ش‌ را براساس‌ جنجال‌سازي‌ قرار داده‌ بود. هر چند همچون‌ هر روشنفكري‌ منتقد و معترض‌ بود (و شخصاً شجاع‌ هم‌ بود) ولي‌ آنچه‌ به‌ عنوان‌ راه‌حل‌ ارائه‌ مي‌داد، واپسگرايانه‌ و نادرست‌ بود. آن‌ ديگري‌ روشن‌بيني‌هايي‌ داشت‌ اما يكسره‌ و افراط‌گرايانه‌ پابند ايدئولوژي‌هاي‌ قديمي‌ بود كه‌ مي‌كوشيد براي‌ آنها توجيه‌هاي‌ مدرن‌ دست‌ وپا كند.»

 جوان‌ پرسيد: «پس‌ روشنفكر ما چه‌ كسي‌ است‌؟» گفتم‌ و بي‌تأمل‌ گفتم‌: «داريوش‌ شايگان‌ الگوي‌ روشنفكر كاملِ پاسخگوي‌ شرايط‌ خاص‌ جامعه‌ و زمان‌ و مكان‌ ماست‌.»

 شايگان‌ كسي‌ است‌ كه‌ مبناي‌ انديشه‌اش‌ فلسفه‌ است‌، يعني‌ كوشش‌ در جست‌وجوي‌ علت‌. و با اين‌ ابزار واپسماندگي‌هاي‌ فكري‌ و فرهنگي‌ خودمان‌ را تيمار مي‌كند و در تلاش‌ «علت‌» است‌. او جهاني‌ مي‌انديشد، مجهز به‌ تفكر علمي‌ است‌ و پسكوچه‌ها و بن‌بست‌هاي‌ تاريخ‌ را مي‌شناسد، وقتي‌ مي‌جويد و مي‌كاود از آگاهي‌ عصر نوسنگي‌ تا آگاهي‌ عصر اطلاعات‌ را طي‌ مي‌كند و برخورد تمدنها و چندگانگي‌ فرهنگها را برمي‌رسد. از جابه‌جايي‌ مراكز تمدن‌ و فرهنگ‌ بي‌خبر نمي‌ماند و با برداشت‌ نو و اصطلاح‌شناسي‌  (Terminologie)  جديد، دست‌ به‌ شناخت‌ و شناساندن‌ اصالت‌هاي‌ فرهنگ‌ غربي‌ مي‌زند و در اين‌ راهنوردي‌ دشوار، به‌ گره‌هاي‌ چهل‌ تكگي‌ يا هويت‌ چهل‌ تكه‌ و اصل‌ اجتماع‌ نقيضين‌ برمي‌خورد. بي‌گمان‌ از دانش‌ و شناخت‌ اشراقي‌ با تكيه‌ بر سهروردي‌ و هانري‌ كربن‌ بهره‌ مي‌گيرد و حاصل‌ كلام‌ شرق‌شناسي‌ است‌ اما نه‌ تنها شرق‌شناسي‌ باستانشناختي‌، كه‌ شناخت‌ گوهر شرق‌. ابعاد دانش‌ و شناخت‌ شايگان‌، راستش‌ بيش‌ از ظرفيت‌ كنوني‌ شرق‌ است‌ و اين‌ وجه‌ اصلي‌ شخصيت‌ فكري‌ اوست‌.

 در سال‌هايي‌ كه‌ او را از نزديك‌ نمي‌شناختم‌، كتاب‌ بي‌نظير  اديان‌ و مكتب‌هاي‌ فلسفي‌ هند  چراغ‌ انديشه‌ و بسياري‌ اوقات‌ كتاب‌ بالاي‌ سرم‌ بود. آن‌ اوقات‌ تصور ديگري‌ از وي‌ داشتم‌. او را در كسوت‌ فيلسوفي‌ مي‌ديدم‌ كه‌ آن‌ بالا، بر فراز ابرها قدم‌ برمي‌دارد. همواره‌ ساكت‌ است‌ و اگر هم‌ زبان‌ بگشايد كسي‌ كلامش‌ را درنمي‌يابد، ديدنش‌ سخت‌ است‌ و شنيدنش‌ سخت‌تر و اگر به‌ محضرش‌ راه‌ يافتي‌ نمي‌داني‌ چه‌ بايد بكني‌. و بعدها كه‌ ديدمش‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدم‌ كه‌ چه‌ سال‌هايي‌ را در نبود و نديد او از دست‌ داده‌ام‌؛ چه‌ آسان‌ و چه‌ مهربان‌ است‌. چه‌ اندازه‌ به‌ آدم‌ نزديك‌ است‌. سطوت‌ و سيمايي‌ فيلسوفانه‌ دارد. موها و محاسنش‌ به‌ سپيدي‌ و زلالي‌ حكمت‌ است‌ و خبر از سال‌هاي‌ درازي‌ مي‌دهد كه‌ خوانده‌ و خوانده‌ و نوشته‌ و نوشته‌ است‌.

 داريوش‌ شايگان‌ پيش‌ از هر چيز، نمونه‌ اعلاي‌ يك‌ روشنفكر است‌، روشنفكري‌ كه‌ هر چند نام‌ و شناسنامه‌اي‌ ايراني‌ دارد اما ماهي‌ دريايي‌ است‌ بي‌نشان‌ از تعلقات‌ زودگذر زماني‌ و مكاني‌؛ پرنده‌ دورپرواز آسمان‌ انديشه‌ و تفكر معنوي‌ است‌. هرچند بيشتر به‌ زبان‌ فرانسه‌ مي‌نويسد و بر زبان‌هاي‌ انگليسي‌ و آلماني‌ تسلط‌ دارد و زبان‌هاي‌ رايج‌ ديگر اروپايي‌ را هم‌ به‌ هر حال‌ مي‌شناسد و از لاتيني‌ و سنسكريت‌ نيز به‌ هيچ‌ روي‌ بيگانه‌ نيست‌، اما آيا از چنين‌ مردي‌ مي‌توان‌ انتظار داشت‌ كه‌ مثلاً به‌ زبان‌ فارسي‌ بينديشد؟ من‌ بر اين‌ باورم‌ كه‌ داريوش‌ شايگان‌ به‌ زبان‌ انساني‌ فكر مي‌كند؛ براي‌ انسان‌ مي‌نويسد و تلاشش‌ جستجوي‌ راهي‌ يا راه‌هايي‌ براي‌ گشايش‌ بندهايي‌ است‌ كه‌ بر دست‌ و پاي‌ انسان‌ بسته‌ شده‌، چه‌ انسان‌ ايراني‌ چه‌ فرانسوي‌، چه‌ شرقي‌ و چه‌ غربي‌. منتها كيست‌ كه‌ نداند بندهاي‌ شرقيان‌ از جنس‌ و نوع‌ ديگر است‌ و بندهاي‌ آسياييان‌ و افريقاييان‌، با بندهاي‌ اروپاييان‌ و امريكاييان‌ فرق‌ دارد و داريوش‌ شايگان‌، با اين‌ مسائل‌ كلنجار مي‌رود، مي‌انديشد و مي‌نويسد. شعر هم‌ كه‌ مي‌نويسد به‌ اينها فكر مي‌كند (مجموعه‌ از دريا به‌ دريا… از ساحل‌ به‌ ساحل‌  ـ به‌ زبان‌ فرانسه‌) رمان‌ هم‌ كه‌ مي‌نويسد به‌ طرح‌ مسئله‌ تقابل‌ فرهنگي‌ شرق‌ و غرب‌ مي‌پردازد ( Terre des mirages  ،  سرزمين‌ سرابها  به‌ زبان‌ فرانسه‌، چاپ‌ فرانسه‌) تفكر ناب‌ و خالصش‌ هم‌ از جمله‌ يا  آسيا در برابر تفكر غرب‌  است‌ يا  افسون‌زدگي‌ جديد  و آثاري‌ ديگر كه‌ به‌ فارسي‌ ترجمه‌ نشده‌ است‌. روشنفكر چنين‌ بايد.

 سالها پيش‌ داريوش‌ شايگان‌ به‌ قصد معرفي‌ انديشه‌ والاي‌ استادش‌ زنده‌ياد هانري‌ كربن‌، كتاب‌  Henry Corbin, La topographie spirituelle de l’islam iranien  را نوشت‌ كه‌ با نام‌  هانري‌ كربن‌، آفاق‌ تفكر معنوي‌ در اسلام‌ ايراني‌  به‌ ترجمه‌ باقر پرهام‌ از سوي‌ انتشارات‌ آگه‌ منتشر شد. در اين‌ كتاب‌ شايگان‌ همه‌ جهات‌ شخصيت‌ فكري‌ كربن‌ را بررسيد و مجموعه‌اي‌ ترتيب‌ داد كه‌ خواص‌ برگزيده‌ و فرهيخته‌ را در شناخت‌ ابعاد وسيع‌ انديشه‌ كربن‌، اين‌ شيعه‌شناس‌ فيلسوف‌ بسنده‌ بود و بگذاريد بگويم‌ كه‌ جز آن‌ خواص‌ هم‌ كسي‌ را ياراي‌ خواندن‌ آن‌ كتاب‌ نبود. نگاهي‌ به‌ بعضي‌ سرفصلها اين‌ معني‌ را نشان‌ مي‌دهد:

 متافيزيك‌ تخيل‌، عالم‌ برزخي‌ صور مثالين‌، عالم‌ مثال‌ و عالم‌ مرايا، سير انفسي‌ دوائر نبوت‌، رد تصور حلول‌ و تاريخيت‌، تشيع‌ و تأويل‌، علم‌ حضوري‌ و علم‌ حصولي‌، تقدم‌ وجود، حركت‌ جوهري‌.

 وقتي‌ در انتشارات‌ فرزان‌ به‌ عنوان‌ مترجم‌ شروع‌ به‌ ترجمه‌ كردم‌، از نوع‌ انتخاب‌ متون‌ و پيشنهاد ترجمه‌ آنها به‌ من‌ دريافتم‌ كه‌ استاد تا چه‌ اندازه‌ تيمار توسعه‌ فرهنگي‌ كشور و طرح‌ مسائل‌ فكري‌ و معنوي‌ را دارد. كتاب‌  اصفهان‌، تصوير بهشت‌  را شايگان‌ خود به‌ من‌ پيشنهاد كرد و وقتي‌ آن‌ را ابتدا به‌ عنوان‌ خواننده‌ خواندم‌ با دنياي‌ ديگري‌ روبه‌رو شدم‌، دنيايي‌ زيرين‌ كه‌ هانري‌ استيرلَن‌ (نويسنده‌ كتاب‌) در معماري‌ مسجدهاي‌ اصفهان‌ و اصلاً در معماري‌ مسجدهاي‌ ايراني‌ تشخيص‌ داده‌ بود.

 يك‌ بار استاد مرا در انتخاب‌ ترجمه‌ يكي‌ از دو كتاب‌  Les relations de L’Hindouisme et du Soufisme  نوشتة‌ خود استاد يا مجموعه‌ مقالاتي‌ دربارة‌ تاريخ‌ ايران‌ باستان‌ كه‌ زمينه‌ محبوبم‌ بود آزاد گذاشت‌ و من‌ كتاب‌ اول‌ را برگزيدم‌ كه‌ با نام‌  آيين‌ هندو و عرفان‌ اسلامي‌  در انتشارات‌ فرزان‌ روز منتشر شد و به‌رغم‌ متن‌ بسيار دشوار و مفهوم‌ پيچيده‌ آن‌، اينك‌ به‌ چاپ‌ سوم‌ رسيده‌ است‌. علت‌ انتخابم‌ اين‌ بود كه‌ مي‌دانستم‌ با شيوه‌اي‌ كه‌ براي‌ ويرايش‌ كتاب‌ برگزيده‌ايم‌ فرصت‌ بسيار غنيمتي‌ جهت‌ آموختن‌ از شايگان‌ خواهم‌ داشت‌ و چنين‌ كردم‌: هر چند گاه‌ يك‌ بار، فصلي‌ يا قسمتي‌ ترجمه‌ شده‌ از كتاب‌ را به‌ اين‌ شكل‌ بررسي‌ مي‌كرديم‌؛ من‌ به‌ خدمتش‌ مي‌رفتم‌ و زانو مي‌زدم‌ و بخش‌ ترجمه‌ شده‌ را مي‌خواندم‌ و استاد متن‌ فرانسه‌ در دست‌، دنبال‌ مي‌كرد و گهگاه‌ دستور توقف‌ مي‌داد و عبارت‌ را درجا تصحيح‌ مي‌فرمود. در اين‌ ارتباط‌ شيرين‌ من‌ با دنيايي‌ از مفاهيم‌ پيچيدة‌ فلسفي‌ و عرفاني‌ هنري‌ و اسلامي‌ و آبشاري‌ از اصطلاحات‌ رشته‌ آشنا شدم‌.

 اگر از من‌ خواسته‌ شود كه‌ داريوش‌ شايگان‌ را در خلاصه‌ترين‌ عبارت‌ تعريف‌ كنم‌، خواهم‌ گفت‌ كه‌ او نمونه‌ اعلاي‌ يك‌ روشنفكر جهاني‌ است‌. نسبت‌ به‌ سرنوشت‌ انسانيت‌ متعهد است‌ و دهها سال‌ است‌ كه‌ در ايفاي‌ اين‌ تعهد مي‌كوشد. اگر گوشه‌اي‌ كوچك‌ از عرصه‌ وسيع‌ انديشه‌ او را ديگراني‌ كه‌ نبايد نام‌ برد، مي‌داشتند، بيشتر از آنچه‌ بودند و مي‌دانستند و كردند، جنجال‌ به‌ پا مي‌نمودند، اما شايگان‌ فقط‌ انديشيد و نوشت‌ و به‌ اين‌ نينديشيد كه‌ چند نفر كارش‌ را مي‌خوانند، به‌ كيفيت‌ درك‌ و دانش‌ آن‌ جمعي‌ كه‌ در عمل‌ كتاب‌هايش‌ را خواندند فكر كرد. شايگان‌ پوپوليست‌ نيست‌، نمي‌تواند باشد، او برگزيده‌ است‌، سرنمونه‌ است‌ و اين‌ جايگاهي‌ نيست‌ كه‌ كسي‌ بتواند بدون‌ داشتن‌ لوازمش‌ به‌ دست‌ آورد. و لوازمش‌ نيز همه‌ آن‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ او دارد. هر جايي‌ سخن‌ از ادبيات‌ غرب‌ (ديروز و امروز فرق‌ نمي‌كند) باشد، فلسفه‌ كلاسيك‌ و جديد باشد، از افلاطون‌ تا هايدگر و هابرماس‌، فلسفه‌ شرق‌ و حكمت‌ اسلام‌ باشد، عرفان‌ هند و ژاپن‌ باشد، ميتولوژي‌ يونان‌ و روم‌ و ايران‌ باشد، تئاتر باشد، معماري‌ باشد، همه‌ از كلاسيك‌ تا مدرن‌، شايگان‌ مرد ميدان‌ است‌ و چنان‌ مي‌گويد كه‌ هر كارشناسي‌ دست‌ و پاي‌ سخن‌ و انديشه‌اش‌ را جمع‌ مي‌كند.

 آشنايي‌ با داريوش‌ شايگان‌ اين‌ آرزوي‌ بزرگ‌ را در دل‌ هر كس‌ دامن‌ مي‌زند كه‌ اي‌ كاش‌ مانند او چند تني‌ ديگر مي‌داشتيم‌ و اي‌ كاش‌ همين‌ يك‌ تن‌ كه‌ هست‌ امكان‌ انتقال‌ سرمايه‌ عظيم‌ فكري‌ و فرهنگي‌ و معنويش‌ را به‌ جوانان‌ مي‌داشت‌.

 اما افسوس‌.