بزم فرزانگان/ سیما سلطانی
ايرانيات در كتاب بزم فرزانگان
نوشتة : آثنايس
برگردان و يادداشتها: جلال خالقي مطلق
انتشارات مركز دايرةالمعارف بزرگ اسلامي
تهران ـ 1386، 122 ص
بزم فرزانگان كتابي است نوشتة نويسندة رومي نيمة دوم سدة دوم ميلادي، همزمان با حكمفرمايي اشكانيان در ايران. همان طور كه دكتر خالقي مطلق در پيشگفتار كتاب آورده است، اين نويسندة رومي با ادبيات باستان يونان آشنا بوده است و در كتابش كه انگارهاي از يك بزم فاضلانه و دوستانه است؛ از بيش از نهصد اثر نام برده است. به عبارت ديگر كتاب سرشار از گزارشهاي منقول و مستند از آثار يوناني در دورة هزار سالة ادبيات يونان است. از آنجا كه بسياري از كتابهاي ياد شده در بزم فرزانگان پس از آن از بين رفتهاند و گاه تنها نامي از آنها در همين كتاب به جا مانده است، اهميت كتاب مزبور آشكار است. از سوي ديگر، باز چنان كه دكتر خالقي مطلق آورده است؛ اصولاً در آثار يوناني و در اين كتاب نيز، ايران و دربار و مردم آن هميشه حضور داشتهاند، كما اينكه جمعآوري هفتاد عبارت و يا بند مرتبط با ايران در اين كتاب، به دست دكتر خالقي مطلق صورت گرفته است كه هر عبارت و بند نكتهاي از زبان يونانيان در مورد ايرانيان ميباشد.
برگردانندة كتاب، متن ترجمه شده به زبان آلماني را پيش رو داشته است و گذشته از ترجمة گزارشهايي از كتاب به زبان فارسي، در بخش يادداشتهاي كتاب، كه مفصلتر از گزارشهاست؛ با استفاده از ترجمة آلماني اثر و آثار ديگر براي همة نامهاي ياد شده در كتاب توضيحي آورده است كه بدون آن درك مطلب ناممكن ميگردد. همچنين در پايان كتاب نمايهاي راهنما از نام كسان، كتابها، جايها و موضوعات آمده است كه مراجعه به كتاب را آسان ميكند.
و اما هفتاد گزارش گرد آمده در كتاب كه هر يك به نوعي با نام، فرهنگ، تاريخ، زبان، طبيعت و بسيار چيزهاي ديگر از ايران كهن مرتبط است:
تجمل پرستي، لذتجويي و رفاهطلبي شاهان و بالطبع مردم (دستكم اشراف و بزرگان) ايران از سوي يونانيان گاه با نقد و گاه با قبول و پذيرش همراه بوده است. بيشك اين تجملپرستي ريشه در ثروت و دولت ايرانيان داشته است. به نظر ميرسد در اين دوران ايرانيان مركز توجه جهان بودهاند، شيوه و روش زندگيشان، واژههاي به كار رفته در زبانشان، آنچه ميپسنديدهاند و آنچه به كار ميبردهاند؛ همه و همه مورد بحث و نقد و تقليد قرار ميگرفته است. تجمل در دربار و در ميان اشراف به امري نهادينه بدل شده بوده است. در گزارشهاي كتاب بارها و بارها از تجمل و رفاه دربار پادشاهان ياد شده است. اين گزارشها علاوه بر آنكه فاصلة رفاهي ايرانيان را با ديگر مردم جهان در آن زمان نشان ميدهد، ما را با شيوة زندگي آنان نيز آشناتر ميسازد:
آب آشاميدني كوروش بزرگ را از رودي ويژه برميداشتهاند و سپس ميجوشاندند و آن را در كوزههاي نقره حمل ميكردند (ص 10)؛ پادشاه براي سوار شدن بر اسبش، نه بر زين ميجست و نه كسي را به كمك ميگرفت، همواره چارپايهاي از زر به دست چارپايهداري بود كه شاه براي سوار شدن بر اسب، بر آن پاي ميگذاشت. (ص 38) ] گفتني است كه نقش اين چارپاية زرين هنوز بر دوش چارپايهدار شاه، بر ايوان شرقي آپادانا بر جاي مانده است [ . ايرانيان به اين بسنده نميكردند كه در زمستان سر و تن و پاي خود را از سرما بپوشانند، آنان انگشتان خود را نيز با پوششي ــ احتمالاً چون دستكش ــ ميپوشاندند، در تابستان نيز چتر باز ميكردند تا از آسيب آفتاب برهند. (ص 41) ] نقش اين چترهاي تابستاني نيز هنوز در تختجمشيد بر بالاي سر داريوش بزرگ باقي است [ . زخم انگشت خود را با روكشي ميپوشاندند؛ بر تخت خود تشكي نرم ميگستردند و پاية تخت را نيز بر فرشي ايراني مينهادند تا سختي زمين به تن آنان نرسد. (ص 41) بر سر تخت شاه، كه از زر بود و چهار ستون از زر و گوهر داشت، پارچهاي رنگين ميافكندند (چنان كه در اين زمان به نشان تجمل ميافكنند)؛ همواره كساني در كار تهية خوراكهاي نو بودند تا پادشاهان در لذتِ خوردن به چيزهاي كهن بسنده نكنند (ص41)؛ اگر چه اين نيز آمده است كه خشايارشا روا نميداشت كه شاهان ايران خوردني و نوشيدني غيرايراني بخورند و پس از او نيز اين دستور مانند يك قانون رعايت ميشد. نقل شده است كه وقتي براي او انجير خشك يوناني آوردند، ورود آن را به بازار تا زماني كه امكان كشت آن در ايران فراهم آورده شود، ممنوع كرد (ص 60). در گزارشها از قول يك رومي آمده است كه در دربار ايران براي پذيرايي از وي و دوستانش، گاوي درست (احتمالاً كباب شده) را همراه پرندهاي بزرگ، شايد يك شترمرغ، پيش آنها نهادند (ص 18) از شدت آسانطلبي، نيمكتهايي پوشالدار، چيزي شبيه كاناپههاي امروزي اختراع كرده بودند كه بر آنها رواندازهايي گرانبها ميكشيدند تا نشستن و لميدن را زيبا و راحت كنند (ص 10).
از نكتههاي خواندني كتاب، نكتهاي است در مورد درفش ايرانيان: چنين است كه در قطعه شعري از شاعري يوناني مربوط به سدة چهارم و سوم پيش از ميلاد، سخن از سربازي ايراني رفته كه «تكه پارچهاي رنگين و عالي با نقشهاي ايراني» (ص 33) به همراه داشته است «و نيز عقاب شوم كار ايران»، دكتر خالقي مطلق در مورد اين عقاب كه در واقع ترجمة نامي است كه اشاره به پرندهاي با تن شير و سرِ عقاب دارد؛ دو امكان ذكر كرده است: يك آنكه تنديس يا مجسمهاي كوچك از اين پرنده همراه سرباز بوده است؛ دو آنكه پارچة رنگين پرچم ايران باشد و آن عقاب يا هما نقش آن (ص 86). در اين معناي دوم نقش عقابي با تن شير كه هماكنون دو سرستون آن در تختجمشيد وجود دارد، ميتواند نقش پرچم ايرانيان در زمان هخامنشيان به حساب آيد كه نكتهاي است جالب و قابل پژوهش.
ديگر اينكه مطابق با حدس نگارندة يادداشتها، اين كتاب كهنترين گزارش موجود دربارة اصل اسطورة جام جم را با خود دارد (ص 87). اين جام كه بسيار بزرگ بوده است، داراي «نقش آسمان و ستارگان و برخي نشانههاي اخترشناسي و مذهبي و رمزي» بوده است (ص 86). نمونهاي از آن را از باب تقدس در اتاق خواب پادشاه ميگذاشتهاند (ص 91). ناگفته نماند كه در جاي جاي گزارشها از جامهاي گوناگون ايرانيان با نامهاي متفاوت سخن گفته آمده است تا آنجا كه گويي ايرانيان كلكسيون جام داشتهاند. آنان به برندگان مسابقات ارابهراني به عنوان جايزه جامي هديه ميدادهاند ] هم اكنون نيز در جهان چنين ميكنند [ (ص 85).
در كتاب در مورد جايگاه رقص در ايران باستان، به نقل از يونانيان گزارشهايي آمده است كه تازه و خواندني است: كتزياس آورده است كه در جشن مهرگان پادشاه ايران «رقص ايراني» ميكرده است (ص 31). در قسمت يادداشتها، به نقل از گزنفون رقص ايراني چنين وصف شده است: «مردي رقص ايراني كرد. بدين ترتيب كه دو سپر را بر هم ميكوبيد و به زانو بر زمين مينشست و دوباره بر سر پا ميجست و همة رقص، موزون با آهنگ ني بود.» (ص 83) دكتر خالقي مطلق همچنين از رقص حلقهوار آييني ياد كرده است كه در كتاب گزنفون آمده است و از شباهت اين رقص با مراسم آييني مربوط به عاشورا در يكي از روستاهاي ايران سخن گفته است كه مردان «در حلقة بزرگي ميايستند، در حالي كه با يك دست كمر ديگري را گرفتهاند و با دست ديگر سينه ميزنند، همه با هم يك پا به جلو ميكوبند و دوباره به عقب ميبرند و در همان حال كمي به راست ميچرخند، به طوري كه حلقه به گردش ميافتد.» (ص 84)
سخنان تازه و آبدار از احوال ايرانيان كهن در گزارشهاي كتاب و همچنين در بخش يادداشتها بسيار است؛ از سيبداران جاودان تختجمشيد، وجود درخت انگور طلايي و درخت چنار گوهرنشان در اتاق خواب پادشاه ايران، خنياگري و شيوه و رسم و راه آن، تا تمايل بخشي از يونانيان به استفاده از روش زندگي ايرانيان، تجمل آنان و همچنين استفاده از واژههاي ايراني مطرح در زبان يوناني كه توسط يكي از ميهمانان بزم به نقد كشيده ميشود، آمده است. خواندن كتاب اكيداً به همة آنان كه به پژوهش در تاريخ، فرهنگ و زبان ايران باستان علاقهمندند؛ توصيه ميشود.