سالمرگ بانوی گل سرخ/ همایون صنعتی

 نمي‌دانم‌ چه‌ بايد كرد با ياد ز رفت‌ و آمدش‌ اي‌ واي‌ و فرياد

 چو بيدارم‌ ز يادش‌ سوگوارم‌ به‌ رويا مونس‌ شوخي‌ كن‌ و شاد

 اگر آيد سراغم‌ بي‌خبر ياد پريشان‌ مي‌شود بيخ‌ و بن‌ ياد

 شراب‌ وصل‌ او اكسير كمياب‌ برفت‌ اكنون‌ مي‌ و ميخانه‌ بر باد

 * * *

 به‌ زندان‌ سال‌ها در بند بودم‌ خردمندانه‌ قفل‌ و بند بگشاد

 سمند آرزو گر خسته‌ مي‌شد روانم‌ را توان‌ تازه‌ مي‌داد

 طنين‌ خنده‌اش‌ طعم‌ عسل‌ داشت‌ دواي‌ درد مجنون‌ بود و فرهاد

 تبسم‌باز و غم‌پرداز و طناز پريسائي‌، خرامان‌ سرو آزاد

 * * *

 به‌ دنيا مانده‌ام‌ بيهوده‌ تنها چنين‌ بيهودگي‌ ما را چرا داد؟

 نگهبانان‌ كوهستان‌ اسرار! قرق‌بانان‌ پرديس‌ فرح‌زاد!

 بگوئيد اين‌ گوزن‌ پير و تنها كجا يابد نشان‌ از جاي‌ صياد

 * * *

 نهالي‌ را كه‌ بانوي‌ گل‌ سرخ‌ به‌ دنيا كشت‌ سبز و جاودان‌ باد

 گلي‌ پرپر شده‌ هنگام‌ بهمن‌ شود سيل‌ گلاب‌ و عطر، خرداد