ساعات با ارزش زندگی وولف/ دیان دومارژری/ سحر کریمی مهر
(درباره خاطرات كامل سالهاى 1941 – 1875.
ترجمه فرانسه كولت مارى اوئه و مارى – آنژدوتارت.
با مقدمه اى از اگنس دِزارت و فردريك آمسل.)
«اگر در مورد خود حقيقت را نگوييد، در مورد ديگران هم نمىتوانيد صادق باشيد.»
«بخشى از خاطرات»
ويرجينيا وولف با نگارش سه دوره يادداشتهاى مهم روزانه بار ديگر مايه فخر و مباهات گرديده است. بدين ترتيب خوانندگانى كه خاطرات جذاب او طى سالهاى 1941 – 1916 را خواندهاند، ممكن است اثرى را كه پيش از آن تحت عنوان يادداشتهاى دوران جوانى (1909 – 1897) كه نگارش آن از پانزده سالگى آغاز گشته و دوران كودكى را كه در يك چهارچوب منظم و يكنواخت با عصيانگرى عليه كارهاى روزمره تحميلى و اشعارى كه هر شب توسط لسلى استفان، پدرى صاحب نام با آب و تاب خوانده مىشد را نشان مىدهد، از ياد برده باشند. امروز اين اثر با مقدمه زيباى ژنوى اِو بريساك مطرح گشته است.
در هر حال خيلى زود ويرجينياى جوان نيازش را در مشاهده و نگارش و گردآورى مطالب تجربه مىكند. بدين ترتيب از 1903 شيوه نگارش خاطرات تغيير يافته و به سوى تعمق و تحقيق كه به راحتى مىتواند زيربناى رمانهاى آتىاش باشند، معطوف مىگردد.
هدف اصلى اين مقاله هم دنبال كردن تكامل فكرى ويرجينيا استفان طى سالهاى جوانى است. اين خاطرات به دليل مسائل و مشكلات اجتنابناپذير پىدرپى خانوادگى دردناكند: مرگ مادر در 1895 كه دو بار ازدواج كرده و همسرانش هيچگونه وجه اشتراكى نداشتند، مرگ استلا خواهر ناتنىاش در 1897، مرگ پدر در 1904 و مرگ برادر دوستداشتنىاش توبى [1]كه ذاتاً از بسيارى جنبهها با ژرژ دوك وورث برادر ناتنىاش كه او را به مجالس رقص و گردهمايىهاى كه متنفر بود و بىشك به مسائل جنسى مىكشاند، تفاوت داشت.
فاجعه ديگر: ازدواج خواهر بسيار زيبا و مورد تحسينش ونسا بود كه قطع روابط خواهرى، منشاء مخرب حسادت را براى هميشه در او بوجود آورد.[2]
با تمامى تفاسير، يادداشتهاى دوران جوانى نوعى اغراق در زمينه مسائل شهوانى و روانى و فراز و نشيب افراطى ذهنى در تمامى زمينهها همانگونه كه خودش بعدها در رسالهاى مىنويسد: «همچون ماهى كه نمىتواند مانع ورود آب به آبششهايش شود.» را نشان مىدهد.
بىشك فقدان حضور برادر عامل رنج و تشويش نيست بلكه عدم قدرتى قابل اتكا، صدايى بم و خوى و خصلتى مردانه است كه به همراه انسانها، مكانها و اشياء در كنار يكديگر جمع شده و زيبايى اثرى چون اتاق ژاكوب را بوجود مىآورند، زيبايى كه همچنان در خود نوول و ترجمهاى كه اگنس دِزارت از آن داشته، بسيار حساس و درخور توجه است.
اين اثر به شيوهاى كاملاً متفاوت از ساير آثار قبلى به نگارش درآمد. زيرا كه ديگر هدف تنها نوشتن يك داستان نيست بلكه به اثر درآوردن چيزى است كه در يادداشتهاى دوران جوانى پايهريزى گشته است. بايد به دركى خستگىناپذير رسيد؛ از ناامنى و خشونت انتخاب بين زن و مرد بودن سخن گفت و آنچه دچار هرج و مرج است را نظم بخشيد. ژاكوب، يادآور توبى برادر از دست رفته ويرجينيا است كه با ژرژدوك وورث كه او را مورد سوءاستفاده جنسى قرار مىداد و چهل سال بعد از آن سخن به ميان آورد، بسيار تفاوت دارد.
سرانجام، خواننده با انتشار كامل خاطرات به صورت بهم پيوسته و تسلسلى با گروه بلومزبرى[3]، تصاويرى اغلب كنايهآميز، حضور همسرش لئونارد، دوستان، تمايلات جنسى زنانه، حسادتهاى خائنانه، فاجعههاى عدم ثبات روحى، فراز و نشيبهاى نويسندگى و فشار همواره دائمى و وحشتناك زندگى كه به مرگ منجر مىشود، همراه مىگردد.