خاطره هایی از دکتر فریدون آدمیت/ دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی

    درست پنجاه سال پيش بود كه من با دكتر فريدون آدميت آشنا شدم. در آن هنگام دكتر آدميت مديركل سياسى وزارت امور خارجه و من كارمند اداره عهود و امور حقوقى آن وزارتخانه بودم و ضمن كارهاى ادارى فكر نوشتن كتابى درباره تاريخ روابط خارجى ايران را در سر داشتم. نظر به اينكه كتاب اميركبير و ايران دكتر آدميت را خوانده و شيفته افكار ناسيوناليستى و روش تحقيق او در نوشتن اين كتاب شده بودم، روزى پرونده يادداشتهاى تاريخى خود را برداشته به دفتر دكتر آدميت رفتم.

    در آن زمان رسم نبود معاونان و مديران كل وزارتخانه رئيس دفتر و منشى مخصوص داشته باشند. از اين رو يكسره وارد اتاق كار دكتر آدميت شدم. آدميت پرسيد آيا كار ادارى داريد؟ پاسخ دادم: نه، من در صدد نوشتن كتابى درباره تاريخ روابط خارجى ايران از ابتداى دوره صفويه تا به امروز هستم و براى درخواست كمك فكرى از جنابعالى آمده‏ام. آدميت با خوشرويى استقبال كرد و در حدود يك ساعت درباره اين طرح به گفت‏وگو پرداختيم. آدميت مى‏گفت شما نخواهيد توانست مطالب كتابتان را تا به امروز ادامه دهيد، چون رژيم شاه اجازه نخواهد داد درباره جنبش ملى شدن نفت و حكومت دكتر مصدق قلمفرسايى كنيد. بنابراين بهتر است كتاب خود را تا پايان جنگ جهانى دوم بنويسيد و دنباله آن را به كتابى ديگر و به زمانى ديگر موكول كنيد. من نظر صائب دكتر آدميت را پذيرفتم و تا زمانى كه در تيرماه 1340 به مأموريت آلمان اعزام شدم چند بار ديگر نيز به منظور نظرخواهى درباره مطالب كتاب با دكتر آدميت ديدار كردم.

    دكتر آدميت در آذرماه 1340 به سفارت در هلند منصوب شد و چون لاهه فاصله چندانى از شهر كلن نداشت يك بار نيز به ديدار ايشان در لاهه رفتم و دكتر آدميت نيز يك بار در پائيز 1341 به كلن آمد و شبى كه براى صرف شام به خانه ما دعوت شد، تا ساعت دو بامداد به بحث درباره مسايل تاريخى پرداختيم و از معلومات گسترده استاد استفاده نمودم. در واقع من مريد و شاگرد دكتر آدميت شده بودم.

    انتقال دكتر آدميت از هلند به هند در فروردين 1342 در روابط فيمابين وقفه‏اى ايجاد كرد. شنيدم روزى رئيس كنسرسيوم نفت ايران كه مردى هلندى و مقيم لاهه بوده است به سفارت ايران رفته و با لحنى تحكيم‏آميز و موهن با دكتر آدميت صحبت كرده و آدميت كه مردى به شدت ناسيوناليست و مخالف قرارداد كنسرسيوم بوده او را از اتاق كار خود بيرون انداخته و اين قضيه موجب تغيير مأموريت وى شده بوده است.

    تاريخ روابط خارجى ايران سرانجام در 1349 به وسيله انتشارات اميركبير منتشر و با استقبال عمومى روبه‏رو شد و تاكنون دوازده بار تجديد چاپ شده و كتاب درسى بسيارى از دانشگاهها قرار گرفته است. من اين كتاب را مديون دكتر آدميت مى‏دانم و همواره سپاسگزار او مى‏باشم.

    در مأموريت هند نيز آدميت خوش‏بخت نبود. هنگامى كه وارد دهلى شد به زودى دريافت كه از ميان سفيران بيگانه تنها با جان كنت گالبرايت سفير ايالات متحد سنخيت و همفكرى دارد. گالبرايت استاد دانشگاه هاروارد و اقتصاددان نامدارى بود كه پرزيدنت كندى او را به عنوان سفير به هند فرستاده و از شهرت جهانى برخوردار بود.

    آدميت در ملاقاتهاى خود با گالبرايت، هر بار شمه‏اى درباره حقايق اوضاع ايران و دروغ و دغل‏هايى كه رژيم شاه با بوق و كرنا درباره انقلاب سفيد پخش مى‏كرد به گالبرايت مى‏گفت تا شايد او به گوش رئيس جمهور و زمامداران امريكا برساند.

    با قتل كندى در يكم آذر 1342، گالبرايت نيز از سفارت استعفا داد و در بازگشت به امريكا خاطرات خود را از هند منتشر كرد و در آن چند سطرى را به آدميت اختصاص داد و نوشت: «دولت ايران در هند سفيرى داشت كه مرتب از اوضاع كشورش انتقاد مى‏كرد و قلباً با شاه مخالف بود.»

    درباره اين كتاب اردشير زاهدى و سرسپردگان رژيم جنجال بزرگى برپا كردند و بلافاصله نسخه‏اى از كتاب را با پيك مخصوص براى شاه فرستادند و شاه نيز بى‏درنگ دستور بركنارى آدميت را صادر كرد.

    البته اين طرز فكر منحصر به فريدون آدميت نبود. بسيارى از ديپلوماتهاى ميهن‏دوست وزارت خارجه نيز از اوضاع كشور و سياست وابستگى شاه به امريكا ناراضى بودند و سياست بى‏طرفى و عدم تعهدى را كه هند در پيش گرفته بود به مصلحت كشور مى‏دانستند. به عنوان مثال در دسامبر 1971 (آذر 1350) كه دومين جنگ هند و پاكستان با پيروزى هند و تجزيه پاكستان و تأسيس كشور بنگلادش به پايان رسيد، در مراسمى كه به مناسبت اين پيروزى در دهلى برپا گرديد، روزنامه‏هاى بزرگ جهان عكسى از خانم اينديرا گاندى نخست وزير هند در حال اعطاى عصاى مارشالى به ژنرالى كه داكا را فتح كرده بود منتشر كردند كه در كنار او غلامعلى وحيد مازندرانى سفير ايران ايستاده بود و كف مى‏زد. به محض اينكه مأموران ساواك اين عكس را براى شاه فرستادند بى‏درنگ دستور احضار و بازنشستگى وحيد مازندرانى را صادر كرد.

     دكتر آدميت در بازگشت به تهران، در تيرماه 1344 تقاضاى بازنشستگى كرد. نحوه تقاضاى او نيز برخلاف عرف و عادت معمول بود. او بر روى يك صفحه كاغذ بزرگ تنها اين چند كلمه را نوشته بود:

    وزارت امور خارجه‏

    تقاضاى بازنشستگى مى‏كنم‏

    فريدون آدميت!

    آدميت با اين كار مخالفت خود را با رژيم شاه و بى‏اعتنايى خود را به دستگاه وزارت خارجه نشان داده بود.

    دكتر آدميت درباره مسئله بحرين صاحب نظر بود و در رساله دكتراى خود در دانشگاه لندن بشدت از مالكيت ايران بر بحرين دفاع كرده بود. از اين رو هنگامى كه شاه در 1349 خودسرانه بحرين را بدون دريافت هيچ گونه مابه‏ازايى دو دستى تقديم بيگانگان كرد، به شدت غمگين شد و بر مخالفتش با شاه افزوده گرديد. در اين سالها آدميت به پژوهش و نگارش كتابهايى درباره انقلاب مشروطيت پرداخت كه هر 18 جلد آن از آثار تاريخى و علمى پرارزش بشمار مى‏رود.

    دكتر آدميت در آستانه انقلاب عضويت كانون نويسندگان ايران را پذيرفت و به عضويت هيئت مديره كانون انتخاب شد و در مبارزات اين نهاد علمى – فرهنگى با رژيم شاه شركت كرد. او با چند تن از همفكرانش درصدد تأسيس يك حزب سوسيال دموكرات برآمد. اما دگرگونى اوضاع و پيروزى انقلاب به اندازه‏اى سريع بود كه مجال نيافت.

    از آن پس آدميت خود را از جهان سياست كنار كشيد و به نگارش كتابهاى تاريخى ادامه داد كه برخى از آنها اجازه انتشار نيافت و برخى ديگر زير تيغ سانسور تغيير شكل يافت.

    نگارنده اين افتخار را داشت كه چند سال پس از انقلاب با آدميت در خانه‏اش ملاقات كرد و از فيض ديدار اين استاد بزرگ بهره‏مند شد. دكتر آدميت با خوشرويى نگارنده را به حضور پذيرفت و ضمن مباحث ديگر گوشزد كرد: «شما در كتابهايتان معمولاً مى‏نويسيد “موضوع جالب” كه البته صحيح نيست و بايد بنويسيد “موضوع جالب توجه”». از تذكر بجاى استاد تشكر كردم و در كتابهاى بعدى مراعات نمودم. اين آخرين ديدار ما بود زيرا آدميت گوشه عزلت اختيار كرده بود و كسى را به حضور نمى‏پذيرفت.

    فقدان دكتر فريدون آدميت، مرد آزاديخواه ملى و استاد مسلم تاريخ، ضايعه بزرگى براى جامعه روشنفكرى ايران بشمار مى‏رود.