کتیبه های هخامنشی و لوکوک/ دکتر ژاله آموزگار

متن سخنرانی در نشر فرزان روز ـ چهارشنبه سی ام بهمن ماه 1387

 با نام‌ دادار بزرگ‌

 با شرحي‌ كه‌ در آغاز جلسه‌ آقاي‌ تورج‌ اتحاديه‌ عرضه‌ كردند و آنچه‌ استاد ارجمند جناب‌ آقاي‌ ايرج‌ افشار در مورد تاريخچة‌ مطالعات‌ ايران‌شناسي‌ بيان‌ كردند ديگر مطلب‌ زيادي‌ نمي‌ماند كه‌ در راستاي‌ تلاش‌هايي‌ كه‌ در پيش‌برد پژوهش‌هاي‌ ايران‌شناسي‌ در نشر فرزان‌ نو انجام‌ مي‌گيرد، بر اين‌ گفته‌ها افزوده‌ شود، اما بنا به‌ وظيفه‌اي‌ كه‌ بر عهده‌ من‌ گذاشته‌ شده‌ است‌ كه‌ مدت‌ كوتاهي‌ مصدع‌ اوقاتتان‌ باشم‌ صحبت‌ را به‌ ترجمه‌هاي‌ منتشر شده‌ در بخش‌ مجموعه‌ ايران‌ باستان‌ مي‌كشانم‌ كه‌ پروندة‌ درخشاني‌ دارد و مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ هر كدام‌ از اين‌ آثار جزء كتاب‌هاي‌ مرجع‌ و درسي‌ قرار گرفته‌اند مانند امپراطوري‌ هخامنشي‌، مباني‌ تاريخ‌ پارتيان‌، مباني‌ تاريخ‌ ساسانيان‌، روم‌ و ايران‌ و غيره‌. و از ميان‌ آنها اشاره‌ مفصل‌تري‌ به‌ كتاب‌ پير لوكوك‌ تحت‌ عنوان‌  كتيبه‌هاي‌ هخامنشي‌  مي‌كنم‌ كه‌ زير نظر اينجانب‌ و با ترجمه‌ خانم‌ نازيلا خلخالي‌ منتشر شد و در چاپ‌ دوم‌ با همكاري‌ دكتر احمدرضا قائم‌مقامي‌ بازبيني‌ مجددي‌ بر روي‌ آن‌ انجام‌ داديم‌ و با رفع‌ نواقص‌ با وضع‌ مطلوب‌تري‌ در دسترس‌ علاقه‌مندان‌ قرار گرفت‌. قلم‌ گيرا و شاعرانه‌ و رواني‌ كلام‌ لوكوك‌ اين‌ كتاب‌ تخصصي‌ و درسي‌ را به‌ صورت‌ اثري‌ خواندني‌ درآورده‌ است‌.

 خبر جديدي‌ كه‌ آقاي‌ دكتر شايگان‌ از فعاليت‌هاي‌ اخير پير لوكوك‌ داده‌اند اينست‌ كه‌ ايشان‌ مشغول‌ برگردان‌  شاهنامه‌  به‌ شعر فرانسه‌ هستند و بخشي‌ را كه‌ ايشان‌ ملاحظه‌ كرده‌ بودند ترجمه‌اي‌ روان‌ و نغز بوده‌ است‌.

دکتر ژاله آموزگار از کتیبه های هخامنشی و لوکوک گفت ـ عکس از ستاره سلیمانی

 كتاب‌  كتيبه‌هاي‌ هخامنشي‌  لوكوك‌ نيز ويژگي‌هاي‌ خاص‌ خود را دارد. مطالب‌ در دو بخش‌ مجزا ولي‌ مربوط‌ به‌ هم‌ عرضه‌ مي‌شود.

 در بخش‌ اول‌ كتاب‌ نخست‌ تاريخچه‌اي‌ از رمزگشايي‌ و پژوهش‌هايي‌ كه‌ درباره‌ زبان‌ فارسي‌ باستان‌ و كتيبه‌ها انجام‌ شده‌ است‌، عرضه‌ مي‌شود و سپس‌ با تكيه‌ بر مطالب‌ كتيبه‌ها، مسائل‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ و ديني‌ دورة‌ هخامنشي‌ به‌ بحث‌ كشيده‌ مي‌شود. در بخش‌ دوم‌ كه‌ به‌ متن‌ كتيبه‌ها اختصاص‌ دارد از اين‌ برتري‌ برخوردار است‌ كه‌ ترجمة‌ دقيق‌ هر سه‌ روايت‌ يعني‌ فارسي‌ باستان‌ و بابلي‌ و ايلامي‌ / عيلامي‌ در كنار هم‌ مي‌آيند و به‌ تفاوت‌ها اشاره‌ مي‌گردد و خواننده‌ به‌ راحتي‌ مي‌تواند به‌ مقايسه‌ آنها بپردازد. چنين‌ امكاني‌ در ترجمه‌هاي‌ ديگر  كتيبه‌هاي‌ هخامنشي‌  ديده‌ نمي‌شود.

 در عرصه‌ تاريخ‌ رمزگشايي‌ خط‌ و زبان‌ اين‌ كتيبه‌ها، خوانندگان‌ گام‌ به‌ گام‌ پيش‌ مي‌روند. ما مي‌بينيم‌ كه‌ اين‌ نوشته‌ها كه‌ از قديمي‌ترين‌ آثار تاريخي‌ مكتوب‌ ما به‌ شمار مي‌آيند و به‌ اسنادِ هويت‌ ما تبديل‌ شده‌اند و اگر اغراق‌ نكنم‌ هر ايراني‌ حتي‌ اگر به‌ طور دقيق‌ هم‌ مفهوم‌ آنها را نداند باز به‌ گونه‌اي‌ افتخارآميز از آنها نام‌ مي‌برد و بدانها مي‌بالد، مدت‌هاي‌ دراز فراموش‌ شده‌ مانده‌ بودند و غريبانه‌ چشم‌ به‌ راه‌ توجهي‌ از سوي‌ ما كه‌ بي‌خيال‌ از كنارشان‌ مي‌گذشتيم‌. لااقل‌ اجداد ما خوش‌ ذوق‌تر بودند. بناي‌ پرس‌پوليس‌ را با روايات‌ جمشيد شاه‌ اساطيري‌ آميختند و نام‌ تخت‌ جمشيد بدان‌ دادند و گاهي‌ نيز ستون‌ها را منار فرض‌ كردند و چهل‌ منارش‌ ناميدند. در بيستون‌ هم‌ كنده‌كاري‌ها را اثرات‌ تيشه‌ فرهاد در راه‌ عشق‌ شيرين‌ بر دل‌ كوه‌ فرض‌ كردند و به‌ آن‌ بناي‌ با عظمت‌ لطافتي‌ عاشقانه‌ بخشيدند.

 اما از نظر تاريخي‌ به‌ عنوان‌ قديمي‌ترين‌ اطلاع‌ از اين‌ سنگنوشته‌ها بايد نوشته‌ هرودوت‌ را برشمرد كه‌ اشاره‌اي‌ دارد به‌ استوانه‌اي‌ از سنگ‌ سفيد در كنار بسفر متعلق‌ به‌ داريوش‌ و مطالبي‌ نه‌ چندان‌ مستند نقل‌ مي‌كند، كه‌ مورخان‌ بعدي‌ توجهي‌ جدي‌ به‌ اين‌ نقل‌ قول‌ نكرده‌اند. نخستين‌ گام‌ها در راه‌ رمز گشايي‌ اين‌ خطوط‌ به‌ قرن‌ هفدهم‌ ميلادي‌ برمي‌گردد كه‌ سفراي‌ علاقه‌مندي‌ بازديدهايي‌ از تخت‌ جمشيد يا چهل‌ منار آن‌ روز به‌ عمل‌ آوردند. گارسيا دوسيلوا   و پيترو دلاواله‌   از زمرة‌ آنان‌ بودند كه‌ نتيجه‌ سفرشان‌ در سال‌هاي‌ 1667 و 1674 م‌ منتشر شد.

 آنها از كتيبه‌هاي‌ اسرارآميزي‌ كه‌ ديواره‌هاي‌ كاخ‌ باشكوه‌ هخامنشي‌ را زينت‌ بخشيده‌اند با شگفتي‌ ياد كردند. پيترو دلاواله‌ كه‌ توجه‌ بيشتري‌ نشان‌ داده‌ بود، پنج‌ نشانة‌ اصلي‌ را رمز گشايي‌ كرد و از آنها نسخه‌برداري‌ به‌ عمل‌ آورد و با دقت‌ قابل‌ توجهي‌ پي‌ برده‌ كه‌ خطوط‌ از چپ‌ به‌ راست‌ نوشته‌ مي‌شوند.

 اين‌ نخستين‌ گامها، پيروان‌ بيشتري‌ را به‌ دنبال‌ كشيد. ايران‌شناسان‌ علاقه‌مند ديگري‌ راهي‌ اين‌ عرصه‌ شدند و ثمرة‌ ساليان‌ دراز تلاش‌هاي‌ خود را در اثرهايي‌ به‌ جاي‌ ماندني‌ بر جاي‌ گذاشتند و بدين‌ ترتيب‌ تخت‌ جمشيد مسافران‌ علاقه‌مند ديگري‌ را مي‌يافت‌ كه‌ مي‌آمدند و نسخه‌برداري‌هاي‌ بيشتري‌ انجام‌ مي‌دادند. اين‌ نسخه‌برداري‌ها گاهي‌ با دقتِ وسواس‌گونه‌ و گاهي‌ با خام‌دستي‌ توام‌ بود.

 نخستين‌ رونويسي‌ دقيق‌ از چند كتيبة‌ داريوش‌ و خشايارشا در تخت‌ جمشيد به‌ قرن‌ هيجدهم‌ و به‌ دانشمندي‌ دانماركي‌ به‌ نام‌ نيبور /  Neibuhr  تعلق‌ دارد كه‌ در طي‌ سفرش‌ به‌ شرق‌ چند روزي‌ در تخت‌ جمشيد اقامت‌ كرده‌ بود. او بود كه‌ نخستين‌ بار پي‌ برد كه‌ اين‌ سنگنوشته‌ها با سه‌ الفباي‌ متفاوت‌ نوشته‌ شده‌اند و او بود كه‌ تشخيص‌ داد كه‌ از ميان‌ اين‌ سه‌ قلم‌ يكي‌ از آن‌ها ساده‌تر است‌، چون‌ علامت‌هاي‌ كمتري‌ دارد كه‌ منظورش‌ خط‌ فارسي‌ باستان‌ بود.

 از اين‌ پس‌ تلاش‌ دانشمندان‌ غرب‌ معطوف‌ به‌ تشخيص‌ زبان‌ اين‌ كتيبه‌ها نيز شد.

 در آن‌ ميان‌ نظريه‌هاي‌ بي‌ربطي‌ نيز مطرح‌ گرديد، مثلاً گروهي‌ اين‌ خطوط‌ را ناشي‌ از صدمات‌ حيوانات‌ موذي‌ خزنده‌اي‌ كه‌ در داخل‌ سنگها بوده‌اند دانستند و برخي‌ آنها را ارقامي‌ ساده‌ كه‌ ارزش‌ رمزگشايي‌ ندارد فرض‌ كردند تا سرانجام‌ گروتفند /  Grodefend وارد عرصه‌ شد.

 در اين‌ سال‌هاي‌ سده‌ هجدهم‌ مطالعة‌ زبان‌ فارسي‌ در اروپا رواج‌ بيشتري‌ پيدا كرده‌ بود و شناخت‌ عميق‌تر تاريخ‌ زبان‌هاي‌ ايراني‌ نيز در سرلوحه‌ كارهاي‌ دانشمندان‌ قرار داشت‌ و ضمناً اوستايي‌ كه‌ رهاورد آنكتيل‌ دوپرون‌ از سورات‌ هند بود، مقدمات‌ بهتري‌ براي‌ شناخت‌ مطالب‌ كتيبه‌اي‌ نيز فراهم‌ كرد.

 خويشاوندي‌ زبانها در غرب‌ مطرح‌ شد و صحبت‌ از دستور تطبيقي‌ زبان‌هاي‌ هند و اروپايي‌ به‌ ميان‌ آمد، خواهرخواندگي‌ زبان‌ سنسكريت‌ و زبان‌ اوستا توجه‌ بيشتر غربيان‌ را كه‌ قبلاً با سنسكريت‌ آشنا بودند به‌ اين‌ موضوع‌ معطوف‌ كرد كه‌ زبان‌ اين‌ سنگنوشته‌ها بايد با آن‌ زبان‌ها خويشاوندي‌ داشته‌ باشد.

 گروتفند با حوصلة‌ وسواس‌ گونه‌اي‌ دو نسخه‌اي‌ را كه‌ نيپور نسخه‌برداري‌ كرده‌ بود مورد توجه‌ قرار داد و از تاريخ‌ نيز براي‌ تشخيص‌ نام‌هاي‌ شاهان‌ كمك‌ گرفت‌. و تعداد حروف‌ نام‌ آنها را با حروف‌ كتيبه‌ها مقايسه‌ كرد و سرانجام‌ موفق‌ شد حروف‌ نام‌هاي‌ داريوش‌ و خشايارشا را تشخيص‌ دهد.

 سَن‌ مارتن‌ نام‌ ويشتاسب‌ را كه‌ گروتفند به‌ اشتباه‌ به‌ صورت‌ فارسي‌ نقل‌ كرده‌ بود درست‌ خواند و بورنوف‌ واژة‌ اهورامزدا را كشف‌ كرد.

 موفقيت‌ها گام‌ به‌ گام‌ بيشتر شدند تا در سدة‌ نوزدهم‌ ميلادي‌ هنري‌ راولينسون‌ قدم‌ به‌ ميدان‌ گذاشت‌. اين‌ سياستمدار و افسر عالي‌رتبة‌ انگليسي‌ كه‌ در كرمانشاه‌ مأموريت‌ داشت‌، در همسايگي‌ سنگنوشتة‌ با عظمت‌ بيستون‌ قرار گرفت‌. هواي‌ آن‌ كوهها كه‌ دم‌ فرهاد را در خود داشت‌ او را جادو كرد، راولينسون‌ شيفتة‌ خط‌ ميخي‌ كتيبه‌ها شد و با تلاش‌ خستگي‌ناپذير و با ياري‌ تاريخ‌ و اطلاعات‌ جنبي‌ و قبلي‌ به‌ قرائت‌ دو بند نخست‌ كتيبة‌ بيستون‌ دست‌ يافت‌. طناب‌ بر گردن‌ از صخره‌ها بالا رفت‌ و كار نسخه‌برداري‌ را واژه‌ به‌ واژه‌ ادامه‌ داد و سرانجام‌ در 1846 م‌ نخستين‌ تأليف‌ بزرگ‌ خود را دربارة‌ فارسي‌ باستان‌ در دسترس‌ دانشمندان‌ قرار داد.

 تلاش‌ راولينسون‌، كارهاي‌ ارزندة‌ دانشمندان‌ قرن‌ بيستم‌ را به‌ دنبال‌ داشت‌. راه‌ همواره‌ شده‌ بود و دستورزبان‌ فارسي‌ باستان‌ با ريزه‌كاري‌هاي‌ بيشتر مورد بررسي‌ قرار گرفت‌ و ما شاهد كارهاي‌ بارتولمه‌، آنتوان‌ ميه‌، اميل‌ بنونيست‌ و ديگر بزرگان‌ در اين‌ سده‌ هستيم‌.

 كاوش‌ها در شوش‌ منابع‌ جديدتري‌ را در اختيار پژوهشگران‌ قرار داد و مجسمة‌ عظيم‌ ولي‌ بي‌سر داريوش‌ با نوشته‌هاي‌ چهار زبانة‌ فارسي‌ باستان‌، ايلامي‌ / عيلامي‌، بابلي‌ و هيروگليف‌ مصري‌، دلخوشي‌ دانشمندان‌ را كامل‌ كرد. سپس‌ نوبت‌ به‌ حفاري‌هاي‌ روش‌مند دانشمندان‌ دانشگاه‌ شيكاگو رسيد كه‌ كتيبه‌هاي‌ جديدي‌ از داريوش‌ و خشايارشا را در اختيار پژوهشگران‌ قرار دادند و گنجينه‌هاي‌ تخت‌ جمشيد بر ثروت‌ ملي‌ ما افزوده‌ شد و كارهاي‌ مايروفِو و ديگران‌ اين‌ راه‌ را روشن‌تر كرد. و كتاب‌ ارزنده‌ كِنت‌ در اختيار ما قرار گرفت‌.

 در همين‌ مسير هست‌ كه‌ اكنون‌ دو كتاب‌ روديگر اشميت‌ با عنوان‌هاي‌  كتيبة‌ بيستون‌ داريوش‌ بزرگ‌  و  كتيبه‌هاي‌ فارسي‌ باستان‌ نقش‌ رستم‌  و  تخت‌ جمشيد  كه‌ در مجموعه‌ Corpus  منتشر شده‌ است‌، با پايمردي‌ نشر فرزان‌ روز، با ترجمة‌ علي‌ شهيدي‌ دانشجوي‌ دورة‌ دكتري‌ فرهنگ‌ و زبان‌هاي‌ باستاني‌ دانشگاه‌ تهران‌ در دست‌ انتشار است‌.

 از كتاب‌ لوكوك‌ سخن‌ گفتيم‌ كه‌ پاسخ‌گوي‌ بسياري‌ از پرسش‌هاي‌ پژوهشگران‌ است‌. ولي‌ در اين‌ مجموعه‌ ايران‌ باستان‌ كتاب‌هايي‌ هم‌ منتشر مي‌شود كه‌ بر پرسش‌هاي‌ ذهني‌ ما مي‌افزايد. يكي‌ از آنها مجموعه‌ مقالات‌ ژان‌ كلنز است‌ با عنوان‌  مقالاتي‌ دربارة‌ زردشت‌ و دين‌ زردشتي‌ ، با ترجمه‌ دكتر احمدرضا قائم‌مقامي‌، كه‌ بايد آن‌ را خواند.

 اين‌ كتاب‌ كه‌ به‌ معني‌ واقعي‌ دشوار نوشته‌ شده‌ است‌ با آگاهي‌هاي‌ مترجم‌ آن‌ از اوستا بخصوص‌ بخش‌ كهن‌ آن‌ يعني‌ گاهان‌ و هفت‌ فصل‌ براي‌ خوانندگان‌ فارسي‌ زبان‌ به‌ صورت‌ قابل‌ استفاده‌ درآمده‌ است‌. در آن‌ آراء جديدي‌ مطرح‌ مي‌شود كه‌ گاهي‌ در تعارض‌ با دانسته‌هاي‌ قبلي‌ ما قرار مي‌گيرد و نياز به‌ مطالعات‌ بيشتر در اديان‌ هند و ايراني‌ را القا مي‌كند. ترجمة‌ اين‌ اثر خود يكي‌ از كارهاي‌ مثبت‌ نشر فرزان‌ بود. زيرا تنها آثاري‌ نبايد چاپ‌ بشود كه‌ مطابق‌ ميل‌ ماست‌. بلكه‌ بايد به‌ شكار افكار جديد هم‌ رفت‌.

 در اين‌ كتاب‌ كلنز مسئلة‌ وحدانيت‌ و ثنويت‌ را در انديشه‌هاي‌ ايران‌ باستان‌ به‌ نقد مي‌كشد و آيين‌هايي‌ كه‌ در گاهان‌ ويسن‌ها مطرح‌ شده‌اند با تأويلي‌ خاص‌ شرح‌ مي‌دهد، از قرباني‌هاي‌ انجام‌ شده‌ با ديدي‌ نو سخن‌ مي‌گويد، مسئلة‌ زندگي‌ زردشت‌ را به‌ نوعي‌ ديگر مطرح‌ مي‌كند و گاه‌ بر افكار خود نيز پافشاري‌ دارد. ما بايد از اين‌ نظرات‌ مطلع‌ باشيم‌ و بدانيم‌ كه‌ ديگران‌ چه‌ مي‌گويند حتي‌ اگر خلاف‌ نظر ما باشد.

 من‌ انتشار اين‌ كتاب‌ را نيز جزو كارهاي‌ مفيد نشر فرزان‌ مي‌دانم‌ و اميدوارم‌ اين‌ خدمات‌ فرهنگي‌ همچنان‌ ادامه‌ داشته‌ باشد.