نقش محورى ایران/ رابرت دی کاپلان / ترجمه امیر آروند
این مقاله ترجمهای است از بخشی از فصل مربوط به ایران در کتاب انتقام جغرافیا نوشتۀ رابرت دی کاپلان (Robert D Kaplan)، متخصص آمریکایی جغرافیای سیاسی، که در سال ۲۰۱۲ بهچاپ رسیده است. این کتاب بهواسطۀ نگاه متفاوت او به جغرافیای سیاسی جهان سرو صدای زیادی برپا کرد. تکریم جایگاه ایران در منطقه، از نظر جغرافیای سیاسی و ارزشهای فرهنگی، انگیزۀ اصلی ترجمۀ این بخش از کتاب او بود. باید توجه داشت که کتاب برای مخاطبان آمریکایی نوشته شده است و نظرات مطرحشده در آن به علت تغییر تصویر کلیشهای ترسیمشده از ایران در رسانههای آمریکایی قابل تعمق است و لزوماً بهمعنای تأیید کلیۀ دیدگاههای او نیست.
آنگونه که ویلیام مکنیل (۱)، استاد دانشگاه شیکاگو، میگوید، چین، هند و یونان که همگی «بر روی دنیای متمدن عهد باستان» قرار گرفتهاند، در پناه کوهها و صحراها و به مدد فاصله ایمن با دیگر سرزمینها، از گزند یورش آنها در امان میماندند. البته این امنیت نسبی بود و همانطورکه میدانیم در مواردی دچار آسیب شد، یونان توسط ایران مورد تاختوتاز قرار گرفت، چین توسط مغولان و قبایل تُرک استپنشین، و هند نیز توسط خیل فاتحان مسلمان. با وجود این جفرافیا بهسان دیوار محافظی مؤثر در نزجگیری این سه تمدن عظیم و بیهمتا ایفای نقش کرد.در فضای عظیم میان این سه تمدن، سرزمینی قرار گرفته است که مارشال هاجسن (۲)، استاد کالج مکنیل در شیکاگو، بدان «اویکومنی (۳)» میگوید، واژهای برگرفته از زبان یونانی کهن بهمعنای «منطقه مسکون»، همان جهانی که هرودوت از آن سخن میگوید، سرزمینی خشک متشکل از بخشهایی از آفریقا و آسیا که از شاخ آفریقا تا غرب چین امتداد یافته است و هاجسن آن را «نیل تا جیحون (۴)» نیز میخواند.
هاجسن مطابق این دیدگاه برچند نکتۀ کلیدی و متعارض انگشت میگذارد: این منطقه مسکون ـ خاورمیانۀ بزرگ ـ محدودهای معین در میان چین و هند و یونان، ولی متمایز و مجزا از هرسۀ آنهاست، که تأثیر اساسیاش بر یکایک این کشورها بهسبب روابط طبیعی و نظامیافتۀ بین آنهاست؛ درحالیکه از یکسو قلمرو خاورمیانه بهواسطۀ دین اسلام و میراث زندگی عشایری بر محور اسبان و شترها ـ برخلاف تمدنهای کشاورزی چین و هند ـ ، صورتی یکپارچه بهخود گرفته است، از سوی دیگر هم توسط رودها، صحراها، کوهها و همچنین انشعابات متفاوت سیاسی تا به امروز کاملاً تفکیک شده است. تفاوت بین خاورمیانۀ بزرگ و چین بهخصوص بسیار جالب است؛ جان کینگ فیربنک (۵)، استاد چینشناسی دانشگاه هاروارد، مینویسد:
«همگنی فرهنگی در چین کهن، طبق شواهد باستانشناختی، تضادی آشکار با کثرت و تنوع مردمان، کشورها و فرهنگهای خاورمیانه باستان دارد. از سههزار سال پیش از میلاد مسیح، مصریان، سومریان، سامیان، اکدیان، عموریان، آشوریان، فینیقیان، هیتیها، مادها، پارسها و دیگران در معجونی گیجکننده از سیاست و جنگها غوطه میخوردند. سرگذشتی از کثرتگرایی تمامعیار. سیستمهای زهکشی و آبیاری مناسب باعث شکوفایی کشاورزی در برخی مراکز چون نیل، دجله و فرات و درۀ سند شدند و انواع زبانها، نظامهای نوشتاری و ادیان نشوونما یافتند.»
میراث باستانی این اختلافات در گذر اعصار با شدت هر چه تمامتر همچنان باقی مانده است و در دنیای سیاسی پرتلاطم امروز خاورمیانه نقشی مهم ایفا میکند. درحالیکه زبان عربی واسطهای است برای اتحاد بخش وسیعی از خاورمیانه، زبان غالب در فلات شمالی آن فارسی و تُرکی است، بگذریم از انواع متعدد زبانها در منطقۀ قفقاز و آسیای میانه. همانطور که هاجسن نشان میدهد، بسیاری از کشورهای مستقل خاورمیانه، در عین اینکه نتیجۀ مرزبندیهای قراردادی دورۀ استعماریاند، ریشهای قرص و محکم نیز در دوران باستان یا بهعبارتی در جغرافیا دارند. کثرت دولتها و تعدد نیروهای مذهبی، ایدئولوژیک و دموکراسیخواهی فعال در این کشورها، به بار آورنده نوعی جمود است و مؤید موضع بحثانگیز آلفرد تایر ماهان (۶). در حقیقت نکتۀ مهم سیاست جهان در قرن بیستویکم این است که از لحاظ جغرافیایی مناطق مرکزی واقع در خشکی، بیثباتترین نقاط نیز بهشمار میروند.
خاورمیانۀ فعلی، بهقول جفری کمپ (۷) و رابرت ای هارکاوی (۸) عبارت است از «یک چهارضلعی وسیع» که اروپا، روسیه، آسیا و آفریقا را به هم وصل میکند: از طریق دریای مدیترانه و صحرای آفریقا در غرب؛ دریای سیاه، قفقاز، دریای خزر و استپهای آسیای مرکزی در شمال؛ هندوکش و شبهقارۀ هند در شرق؛ و اقیانوس هند در جنوب. این چهارضلعی وسیع نه مانند چین و روسیه در انحصار یک کشور واحد است، و نه همچون شبهقارۀ هند قسمت اعظم آن تحت فرمانروایی یک دولت معین، تا به این اعتبار انسجامی هرچند ظاهری به این منطقه ببخشد، حتی به اروپا هم شباهت ندارد که از کشورهای متعددی تشکیل شده است که پیمانهای مستحکمی چون اتحادیۀ اروپا و ناتو آنها را با هم متحد میسازد. خاورمیانه متشکل است از مجموعهای گیجکننده و نامنظم از انواع پادشاهیها، سلطاننشینها، حکومتهای دینی، نظامهای دموکراتیک و دیکتاتوریهای نظامی، که برشهای مرزهای آن گویی با چاقویی در دستی لرزان شکل گرفته است. جای تعجب نیست که این منطقۀ وسیع که شمال آفریقا، شاخ آفریقا، آسیای مرکزی و نیز بخشی از شبهقارۀ هند را دربرمیگیرد، محوری از بیثباتی دائمی را شکل داده است که قارهها، شبکه جادههای باستانی و خطوط کشتیرانی را به هم پیوند میدهد. بهعلاوه این ناحیه ٧٠٪ ذخایر کشف شدۀ نفت، و ۴٠٪ ذخایر گاز طبیعی جهان را درخود جای داده است. در عین حال این منطقه به قول پل برکن (۹)، استاد دانشگاه ییل، با انواع و اقسام ناهنجاری ها دست به گریبان است: ایدئولوژیهای افراطی، عوامفریبیها (تودههایی که بهسهولت تحت تاثیر القائات قرار میگیرند)، تداخل میدان پرتاب موشکها و رسانههای جمعی منفعتطلبی که بهاندازۀ فاکس نیوز به نظرات خود پایبندند. در واقع، صرفنظر از شبهجزیرۀ کره، میزان غنیسازى هستهای در خاورمیانه بیش از هر جای دیگری در دنیا اهمیت دارد.
همچنین خاورمیانه با انفجاری از جمعیت جوان روبهرو است، ۶۵٪ جمعیت این منطقه زیر سیسال سن دارند. در فاصلۀ سالهای ١٩٩۵ تا ٢٠٢۵، جمعیت عراق، اردن، کویت، عمان، سوریه، یمن، کرانۀ باختری و نوار غزه دوبرابر میشود. این جمعیت جوان، همانطور که در بهار عربی دیدیم، به احتمال قوی باعث تغییر و تحول خواهد شد. نسل بعدی حاکمان خاورمیانه، در کشورهای عربی، بهراحتی اسلافشان نخواهند توانست حکومت مطلقه داشته باشند و البته باید در نظر داشت که تجربههای دموکراتیک منطقه هم نشان داده است که بهرغم برگزاری بیدردسر انتخابات، روند برقراری حکومتهای آزادیطلب و باثبات ممکن است نسلها بهطول بینجامد. انفجار جمعیت جوان و انقلاب ارتباطات در خاورمیانه به سناریوهایی مانند آنچه در مکزیک رخ داد دامن زد، یعنی جایگزینی حکومتهای تکحزبی قوی با حکومتهای نابسامان چندحزبی و چندجناحی، با این تفاوت که کشورهای این منطقه از نظر نهادهای مدنی بسیار کمتوانتر از مکزیکاند. کنار آمدن با مکزیک واقعاً دموکراتیک برای آمریکا، از مکزیک زیر سلطۀ حکومت تکحزبی ولی کارآمد، بهمراتب دشوارتر بوده است. برای خاورمیانۀ چند دهۀ آینده با انبوهی از تسلیحات پیشرفته نظامی (بدون در نظر گرفتن سلاحهای متعدد کشتار جمعی)، تنش کنونی میان اعراب و اسرائیل مانند فصل ملایم و خیالانگیزی از دوران جنگ سرد و پس از آن جلوه خواهد کرد که دستکم محاسبات اخلاقی و برتریهای استراتژیک در آن کمابیش روشن بودند.
منظور هاجسن از «نیل تا جیحون» در اصل از مصر تا آسیای مرکزی است، با در نظر گرفتن مصر به عنوان نمایندۀ کل شمال آفریقا. اصطلاح «نیل تا جیحون» مشتمل است بر جنوب خاورمیانه شامل صحرا و جلگههای منطقه که ساکنانش عرباند، و فلات کوهستانی در شمال با ساکنان غیرعرب که از دریای سیاه تا شبهقارۀ هند گسترده است. فلات وسیع شمالی را میتوان «بسفور تا سند» نیز خواند. بسفور تا سند بهشدت تحت تأثیر مهاجرتهایی از سوی آسیای مرکزی بوده است، در مورد نیل تا جیحون نیز همین عامل صادق است و البته ترافیک سنگین دریایی در مدیترانه، دریای سرخ و اقیانوس هند را هم باید بدان افزود. با در نظر گرفتن این حقیقت که خاورمیانه نقطۀ تلاقی قارههاست، با جغرافیایی بسیار پیچیدهتر از هر جای دیگری جز اروپا، البته با گستردگی بیشتر و پهنایی معادل دوبرابر مناطق زمانی اروپا، لازم است برای درک مبحث پیشرو اجزای تشکیلدهندۀ این ناحیه را از هم تفکیک کنیم. البته در زمان کنونی گسترش ارتباطات الکترونیکی و سفرهای هوایی بر محدودیتهای جغرافیایی چیره شده است، و بههمین سبب هم بحرانها بیشتر در حوزۀ تعاملات سیاسی سطح منطقه توضیحپذیرند. برای مثال متوقف ساختن کشتی حامل کمکهای انساندوستانه به غزه از سوی اسرائیل، باعث خشم تودهها در ترکیه، ایران و سراسر جهان عرب شد. یا خودسوزی یک جوان سبزیفروش در تونس موجی از تظاهرات در مخالفت با نظام دیکتاتوری، نهفقط در تونس بلکه در سرتاسر جهان عرب، به راه انداخت. با وجود این مطالعۀ نقشۀ جغرافیایی و مرزهای مشخصشده در آن میتواند بسیار راهگشا باشد.
وقتی به نقشۀ خاورمیانه مینگریم، سه منطقه مشخصاً بهچشم میآیند: شبهجزیرۀ عربستان، فلات ایران و باریکۀ خاکی آناتولی.
شبهجزیرۀ عربستان تحت سلطۀ پادشاهی عربستان سعودی است، و البته شامل کشورهای مهم دیگری نیز میشود. در حقیقت عربستان سعودی تنها با بیستوهشت میلیونوهفتصدهزار نفر جمعیت، کمتر از نیمی از ساکنان شبهجزیره را در خود جای داده است، اما نرخ رشد سالانه جمعیت در عربستان نزدیک ٢٪ است و اگر این نرخ بالا ادامه یابد، با دوبرابر شدن جمعیت آن در چند دهۀ آینده فشاری سنگین بر منابع این کشور وارد خواهد آمد، آن هم کشوری که بر سرزمینی کویری و خشک و بیآب قرار دارد. نزدیک به ۴٠٪ جمعیت عربستان سعودی زیر پانزدهسال سن دارند و ۴٠٪ مردان جوان سعودی بیکارند. فشار سیاسی از سوی این جمعیت پرشمار جوان جویای کار و تحصیل بسیار زیاد خواهد بود. قدرت عربستان سعودی از جمعیتش، که خود یک نقطه ضعف است، ناشی نمیشود، بلکه از این حقیقت برمیخیزد که این کشور با ٢۶٢ میلیارد بشکه صاحب بزرگترین ذخایر نفت خام است، و با بیش از هفتتریلیون مترمکعب گاز طبیعی رتبۀ چهارم را در جهان دارد.
بستر جغرافیایی کشور عربستان، و جریان سنّی افراطی مرتبط به آن موسوم به وهابیت، در نجد واقع است: منطقهای خشک در مرکز شبهجزیرۀ عربستان، بین صحرای بزرگ النفوذ در شمال و ربعالخالی در جنوب، نوار ساحلی خلیج فارس در شرق کوههای حجاز در غرب. نجد به معنای سرزمین بلند است. ارتفاع متوسط زمین در این ناحیه از حدود ۱۵۰۰ متر در غرب تا حدود ۷۵۰ متر در شرق متغیر است. چارلز ام داوتی (۱۰) کاشف و عربشناس انگلیسی در قرن نوزدهم، نجد را اینگونه توصیف میکند:
«نفیر شترهایی که آب از چاه میکشند و صدای لرزش آب، چنانکه همیشه بوده، نوای اسفناک سرزمینی بیباران در تمامی قریههای نجد است. روز و شب در تقلای بهدست آوردن آب وقفهای جایز نیست. گاوها از پسِ کشیدن آب از چاههایی به عمق بیش از پنج تا هفت متر برنمیآیند و مردم میگویند اگر خداوند شتر را نیافریده بود، نجد خالی از سکنه میماند.»
نجد حقیقتاً مرکز آن چیزی است که هاجسن «زندگی عشایری وابسته به شتر (۱۱)» میخواند. در قرون اخیر، وهابیهای متعصب از درون استحکامات نجد بود که به تمام جهات حملهور شدند. دو شهر مقدس مکّه و مدینه در حجاز، در مجاورت دریای سرخ قرار دارند، ولی نجدیان وهابیمذهب زیارت مکانهای مقدس را (بهاستثنای تکلیف حج و زیارت کعبه) نوعی الحاد میدانند. درحالیکه دو شهر مکّه و مدینه از نظر غربیان یادآور تعصب دینی مسلماناناند، ولی حقیقت درست عکس این تصور است، یعنی در واقع زوار مسلمانی که از همهجای جهان اسلام راهی این سرزمین میشوند، جنبهای جهانوطنی به این شهرهای مقدس و کل حجاز میبخشند. یکی از افسران سیا با نام بروس ریدل (۱۲) بر این عقیده است که: «حجاز با جمعیت جوان، شهرنشین و چندمذهبیاش هرگز بهطور کامل به سلطۀ وهابیت سعودی گردن ننهاده است.» ساکنان حجاز برای تغذیۀ فرهنگی به دریای سرخ، مصر و سوریه نظر دارند نه به بیابان تند و تلخ نجد با وهابیونش. شواهد مسلّم تاریخی نشان میدهد که وهابیون هیچگاه نتوانستند بر مناطق پیرامونی شبهجزیرۀ عربستان کنترلی دائمی داشته باشند، همانطور که دشمنانشان نیز تسخیر مرکز نجد را مشکل مییافتند. عربستان سعودی امروز، ضمن اینکه ثمرۀ بصیرت و قابلیت فردی به نام عبدالعزیز ابن سعود نجدی است که در نیمۀ نخست قرن بیستم در سال ۱۹۲۵ حجاز را به تصرف خود درآورد، محصول طراحی جغرافیایی منطقه است. توجه دولت عربستان بیشتر به نجد و مرکز آن یعنی ریاض معطوف است، تا به شیخنشینهای حاشیۀ خلیج فارس، یا عمان و یمن.
خطر اصلی برای عربستان سعودی نجدمحور، یمن است. با اینکه مساحت یمن تنها معادل یکچهارم عربستان است، جمعیت آن تقریباً با این کشور برابر است، پس هستۀ تعیینکنندۀ جمعیتی شبهجزیرۀ عربستان در بخش کوهستانی جنوبغربی این سرزمین قرار دارد، در این ناحیه که از دوران باستان مسکون بوده است، فلاتهای وسیع بازالتی در شکل و شمایل قلعههای شنی و تپههای آتشفشانی، شبکهای از واحهها را در خود محصور ساختهاند. ترکهای عثمانی و انگلیسیها هرگز نتوانستند واقعاً بر یمن تسلط پیدا کنند؛ مانند نپال و افغانستان، یمن نیز از آنجا که هیچگاه تحت سلطۀ قدرتهای استعماری قرار نگرفت، از بسط و توسعۀ نهادهای نیرومند اداری بازماند. چندسال پیش حین سفر در مرز عربستان و یمن، با ازدحام وانتهای پر از مردان مسلّح جوانی روبهرو شدم که در خدمت این شیخ یا آن شیخ انجام وظیفه میکردند و به حضور نیروهای دولت یمن هم هیچ وقعی نمینهادند. تعداد سلاحهای گرم موجود در یمن را بیش از هشتادمیلیون اسلحه تخمین زدهاند، یعنی حدود سه اسلحه برای هر یمنی. هرگز گفتۀ یکی از متخصصان نظامی امریکا در صنعا، پایتخت یمن، را از یاد نمیبرم که میگفت: «بیش از بیست میلیون نفر از جمعیت یمن، تا دندان مسلّح، ستیزهجو و تاجرمسلکاند که در قیاس با همسایگان سعودیشان بسیار سختکوشترند. این تصویر از آینده دولت ریاض را سخت به وحشت انداخته است.»
عربستان سعودی مترادف است با شبهجزیرۀ عربستان، همانطور که هند مترادف شبهقارۀ هند است. اما درحالیکه سراسر هند مملو از جمعیت است، عربستان از لحاظ جغرافیایی شبکۀ آشفتۀ واحههایی را در خود گنجانیده است که نواحی وسیع کویری و خشک آنها را یکدیگر جدا میسازد. بههمین علت است که وجود شاهراهها و پروازهای داخلی برای انسجام عربستان امری حیاتیاست. درحالیکه هند براساس ایدۀ دموکراسی و تکثر دینی شکل گرفته، عربستان سعودی بر پایۀ وفاداری به خاندانی بزرگ استوار است؛ کشور هند را دولتهایی احاطه کردهاند که کمابیش ناکارآمدند، امّا مرزهای شمالی عربستان در دل صحرایی بیگزند محو میشوند و در شرق و جنوب شرقی نیز این سرزمین در پناه کشورهای شیخنشین مستقل با حاکمان پرنفوذ و باکفایت قرار دارد (بیشتر کشورها جز بحرین): این شیخنشینها بهنوبۀ خود محصول جغرافیا و تاریخاند، از آنجایی که قلمرو کنونی کویت، بحرین، امارات و قطر همگی بر مسیر تجاری بزرگترین قدرت دریایی قرن نوزدهم، بریتانیای کبیر، و بهخصوص در مسیر نیروی دریایی این کشور به هند قرار داشتند، بریتانیا ناگزیر با شیوخ این کشورها وارد مذاکره شد و این توافقات نهایتاً به استقلال آنها پس از جنگ جهانی دوم انجامید. مابقی این حکایت اندر باب «سرزمینهای طلا» (بهقول پیتر منزفیلد (۱۳)، عربشناس انگلیسی) را ذخایر عظیم نفت بازگو میکنند.
خلاصه اینکه عربستان سعودی در ناحیه پرجمعیت جنوبغربی شبهجزیرۀ عربستان بهراستی آسیبپذیر است، یعنی در آن قسمتی که سلاحها، مواد منفجره و گیاه مخدر قات از طریق مرز یمن روانه کشور میشود. آیندۀ یمنِ پرجمعیت قبیلهای، در تعیین سرنوشت عربستان سعودی منشا اثر خواهد بود و جغرافیا احتمالاً در این کارزار نقشی پررنگتر از اندیشه ایفا خواهد کرد.
از سوی دیگر فلات ایران فقط مترادف با نام یک کشور است: ایران. جمعیت هفتادوچهارمیلیونی ایران، دوونیمبرابر عربستان سعودی است، و همتراز با ترکیه و مصر از پرجمعیتترین کشورهای خاورمیانه است. علاوه بر این ایران بهطرزی ستودنی رشد جمعیتش را زیر یکدرصد نگاه داشته است و تنها بیستودو درصد جمعیتش زیر پانزدهسال سن دارند. بههمین علت جمعیت ایران، برعکس عربستان، نه سربار کشور که سرمایه آن است. ممکن است بعضی بگویند ترکیه، هم پرجمعیتتر است هم نرخ پائینتری در رشد جمعیت دارد و میزان افزونتری باسواد، ضمناً اقتصادی باثبات بر پایۀ کشاورزی دارد و از ایران صنعتیتر است، ولی این نکته را نباید از نظر دور داشت که ترکیه در شمالغربی ایران، بسیار نزدیک به اروپا و بسیار دور از مراکز اعراب سنّی قرار گرفته است، همچنین میان تولیدکنندگان محصولات هیدروکربنی، آخرین رتبهها را دارد. ایران با صدوسیوسهمیلیون بشکه سومین ذخایر بزرگ نفت دنیا و با سیتریلیون مترمکعب دومین ذخایر گاز دنیا را داراست. ضمناً برتری جغرافیاییاش بیش از هر عامل دیگری حائز اهمیت است.
تقریباً تمامی ذخایر نفت و گاز خاورمیانه در نواحی خلیج فارس و دریای خزر قرار دارد. همانطور که خطوط کشتیرانی از خلیج فارس منشعب میشوند، خطوط لوله نفتی نیز از ناحیۀ دریای خزر به مدیترانه، دریای سیاه، چین و اقیانوس هند میرسند و خواهند رسید. تنها کشوری که بر هر دو ناحیه احاطه دارد ایران است که از دریای خزر تا خلیج فارس گسترده است. خلیج فارس صاحب پنجاهوپنج درصد ذخایر نفت خام جهان است و ایران بر تمامی این خلیج احاطه دارد، از اروندرود در مرز عراق تا تنگۀ هرمز، حدود هزار کیلومتر آنسوتر. بهعلت خلیجها، خورها، پناهگاههای ساحلی و جزیرههایش ـ بهترین مکان برای پنهان کردن قایقهایی تندرو که برای منهدم ساختن نفتکشها مناسباند ـ خط ساحلی ایران در تنگۀ هرمز ۲۵۱۱ کیلومتر درازا دارد، بعد از ایران امارات است با ۱۳۵۷ کیلومتر. ایران همچنین ۴۸۲ کیلومتر بر دریای عمان ساحل دارد، که شامل بندر چابهار در مرز پاکستان نیز میشود. این موقعیت گواهی است بر اهمیت حیاتی ایران برای کشورهای تازهاستقلالیافتۀ شوروی سابق در دسترسی آنها به آبهای آزاد که خود به دریاهای آزاد راهی ندارند. درعینحال خط ساحلی شمالی ایران در دریای خزر که با کوههای پوشیده از جنگلهای انبوه احاطه شده، ۶۴۳ کیلومتر از آستارا در غرب در مرز آذربایجان شوروی سابق تا بندر ترکمن در شرق، در مرز ترکمنستان، درازا دارد.
با نگاه به نقشۀ اوراسیا نکتۀ دیگری را درمییابیم؛ رشتهکوههای زاگرس از آناتولی در شمالغربی ایران تا بلوچستان در جنوبشرقی امتداد یافته است. تمامی جادههای واقع در غرب زاگرس به بینالنهرین راه دارند. زمانیکه فریا استارک (۱۴)، کارشناس منطقه و سفرنامهنویس انگلیسی، در سال۱۹۳۴ در لرستان و کوهپایههای زاگرس مشغول تحقیق بود، طبعاً پایگاه خود را خارج از بغداد، و نه خارج از تهران، قرار داد. از سوی شمال و شمالشرق، جادهها به خراسان و قرهقم (صحرای سیاه) و قزلقم (صحرای سرخ) به ترتیب در ترکمنستان و ازبکستان امروزی راه دارند. ایران ضمن تسلط بر ذخایر انرژی خلیج فارس و دریای خزر، بر محدودۀ خاورمیانه و آسیای مرکزی نیز مسلط است. هیچ یک از کشورهای عربی نمیتوانند چنین ادعایی کند، چون هیچ یک از کشورهای عربی در میان این دو مرکز تولید انرژی واقع نشدهاند. در واقع یورش قوم مغول به ایران که منجر به کشته شدن بیش از صدهاهزار ایرانی شد و سیستم آبیاری مبتنی بر قناتها را از بین برد، بهویژه از نظر دورنمای آیندۀ ایران در آسیای مرکزی صورت فاجعهبارتری پیدا کرد. تأثیر ایران بر جمهوریهای استقلالیافتۀ قفقاز و آسیای مرکزی بالقوه بسیار وسیع است، در عین اینکه خویشاوندی ساکنان این کشورها از لحاظ قومیتی با مردم شمال ایران قاعدتاً میبایست مسبب بیثباتی برای ایران باشد. جمهوری آذربایجان در مرز شمالی ایران، حدود هشتمیلیون آذری دارد، دوبرابر این تعداد ترک آذری در شهرستانهای اطراف آذربایجان ایران تا تهران زندگی میکنند. آذریها از مؤسسین حکومت در ایران بودند. اولین شاه شیعۀ ایران (شاه اسماعیل صفوی ١۵٠١ میلادی) یک ترک آذری بود. بسیاری از تجار مهم و روحانیون پرنفوذ ایران آذریاند. مقصود اینکه با توجه به نفوذ دیرینه و ریشهدار ایران در غرب کشور، یعنی ترکیه و جهان عرب، و همچنین نفوذ گستردهاش در شمال و شمالغرب، اگر در آینده ایران و جمهوریهای شوروی سابق مسامحه پیشه کنند، با ایجاد روابط بیشتر در حوزۀ فرهنگی و سیاسی، نفوذ ایران میتواند افزونتر از امروز نیز بشود.
بهعلاوه چنانکه از سرخط خبرها برمیآید، موقعیت سیاسی ایران در حوزۀ مدیترانه حداقل در سال ٢٠١١ رشکبرانگیز بوده است: در نوار غزه که تحت کنترل حماس است، در جنوب لبنان که در تسلط حزبالله است، و در سوریۀ علوی. با این حال نوعی تفسیر از تاریخ و جغرافیا، بر گسترش نفوذ ایران در تمامی جهات صحه میگذارد. در کاخ شاهان ساسانی قرن ششم میلادی، در تیسفون واقع در جنوب بغداد کنونی، چند سکوی خالی در پایین تخت شاه برای امپراتوران چین و روم و رؤسای قبایل آسیای مرکزی قرار میدادند تا در صورتی که این حاکمان برای دستبوسی و توسلجویی به بارگاه شاه شاهان شرفیاب شوند، در جایگاه مقرر جلوس کنند؛ این روحیۀ پرمدعا در طول تاریخ با شاهان ایران ماند. در اصل بههمین علت است که مسکو نیز باید در روابطش با تهران بسیار محتاطانه گام بردارد. یک قرن پیش، روسیه در شمال ایران یک قلمرو نفوذی داشت، با اینکه روسیه امروز در قیاس با آن دوران ضعیفتر است، همجواری و نزدیکی دو کشور هنوز حایز اهمیت است.
علاوهبراین ایران، برعکس عربستان، از آن کشورهای خلقالساعۀ قرن بیستمی ساخته و پرداختۀ یک خاندان و یا ایدئولوژی نیست که بهواسطه مرزهای قراردادی تعریف شود. ایران کاملاً برابر است با فلات ایران (به بیان پیتر براون (۱۵)، مورخ دانشگاه پرینستون، کاستیل (۱۶) خاورمیانه)، که پویایی تمدنش بسی دورتر از مرزهایش میرود. ایران اولین ابرقدرت دنیای باستان بوده است. امپراطوری هخامنشی در زمانی که به یونان حمله کرد، به گفتۀ ادوارد براون «دُم اژدهایی را میماند … که به جیحون و افغانستان و دره سند میرسید.» دبلیو بارتولد (۱۷)، جغرافیدان روس در اوایل قرن بیستم، از این هم فراتر میرود و گسترۀ ایران بزرگ را از فرات تا سند میخواند و کردها و افغانها را اصالتاً اقوام ایرانی میداند.
از میان مردمان خاورمیانۀ باستان تنها یهودیان و ایرانیاناند که طبق گفتۀ نیکولاس اوستلرِ (۱۸) زبانشناس، صاحب متون و سنّتهای فرهنگیای بودهاند که تا امروز باقی مانده است. زبان عربی که جانشین بسیاری از زبانها (در جهان اسلام) شد، نتوانست جای زبان فارسی را بگیرد و این زبان همان شکل و شمایلی را که در قرن یازدهم میلادی داشت، همچنان حفظ کرده، گو اینکه الفبای عربی را پذیرفته است. ایران بهعنوان یک تمدن شهری و یک کشورـ ملت، پیشینۀ بسیار ارجمندتری نسبت به کل جهان عرب و تمامی نقاط هلال حاصلخیز شامل خاورمیانه و فلسطین دارد. هیچ وجه تصنعی و ساختگیای دربارۀ ایران وجود ندارد. همانطوری که خاورمیانۀ چهارضلعی ارتباطدهندۀ اوراسیا و آفریقاست، ایران نیز نقطۀ اصلی تلاقی در خاورمیانه است. محور مکیندر بهجای استپهای آسیای میانه باید به فلات ایران تا جنوب منتقل شود. جای تعجب نیست که چین و هند روزبهروز بیشتر درصدد جلب حمایت ایراناند، چون ناوگانهای این دو کشور احتمالاً طی قرن بیستویکم از لحاظ تسلط بر خطوط دریایی اوراسیا با ناوگان آمریکا سهیم خواهند شد. ایران از نظر وسعت و جمعیت، بسیار کوچکتر از هند، چین و روسیه و اروپاست، اما موقعیت کلیدی این کشور در جغرافیای خاورمیانه از لحاظ موضع قرارگیری، جمعیت و ذخایر انرژی، نقش بسزایی را در جغرافیای سیاسی جهان برایش رقم زده است.
نکتۀ دیگری که مایکل آکسورتی (۱۹)، تاریخنگار انگلیسی، به آن اشاره میکند، «اندیشۀ ایرانی» است که به نظر او بیشتر در حوزۀ فرهنگ و زبان نافذیت دارد تا در مقولۀ نژادی و قلمرو. منظور او این است که ایران از منظر تمدن و فرهنگ، همانند چین و یونان باستان، سرزمینی مجذوبکننده است که سایر ملتها و زبانها را بهدرون مدار زبانی خودش میکشد. بهعبارت دیگر «جوهرۀ قدرت نرم» و مظهر تمامعیار مفهوم تأثیرگذاری یک فرهنگ وتمدن بر تمدنی دیگر (مکنیل). زبانهای دری، تاجیکی، اردو، هندی، بنگالی و عربی عراقی یا اَشکال تغییریافتهای از زبان فارسیاند ، یا بهشدت از آن تأثیر پذیرفتهاند، بههمین دلیل میتوان از بغداد به کلکته سفر کرد و طی مسیر به نوعی در قلمرو فرهنگ ایرانی باقی ماند. نگاهی گذرا به تاریخ ایران، با تمرکز بر نقشههای قدیمی، به درک بهتر پویندگی این فرهنگ کمک خواهد کرد.
تاریخ ایرانِ بزرگ هفتصدسال پیش از میلاد مسیح با مادها آغاز میشود. مادها قومی کهن از ایرانیان بودند که با کمک سکاها کشوری مستقل را در غرب ایران امروزی تشکیل دادند. در سال ۶٠٠ پیش از میلاد، گسترۀ این امپراتوری از آناتولی مرکزی تا هندوکش (ترکیه تا افغانستان) گسترش یافته، و در جنوب تا خلیج فارس رسیده بود. در ۵۴٩ پیش از میلاد، کوروش کبیر، شاهزادهای از خاندان هخامنشی، با تسخیر اکباتان (همدان)، پایتخت مادها در غرب ایران، کشورگشاییهایش را آغاز کرد. نقشۀ امپراتوری هخامنشی که از تختجمشید (در نزدیکی شیراز) اداره میشد، ایران باستان را در اوج شکوهش، از قرن ششم تا چهارم پیش از میلاد، نشان میدهد. این امپراتوری از تراکیه و مقدونیه در شمالغربی تا لیبی و مصر در جنوب و پنجاب در شرق، و از قفقاز تا دریای خزر و دریاچۀ آرال در شمال تا خلیج فارس و دریای عرب در جنوب ادامه مییافت. همان «بوسفور تا سند»، البته بهعلاوۀ نیل. هیچ امپراطوریای در تاریخ جهان باستان به گرد پای هخامنشیان نمیرسید. درست است که جنگهای سالهای ۵٠٠ قبل از میلاد میان ایران و یونان، بر داوری ما غربیان دربارۀ ایران باستان سایه افکنده و همدردی با یونانیان اروپایی در مقابل پارسیان آسیایی را به همراه داشته است، اما این نکته را نباید از نظر دور داشت که «جهان مسکون» (Oikoumene) به روایت هاجسن، در سایۀ صلح و امنیت و یکپارچگی و رواداری هخامنشیان و شاهان بعدی، بستری مستحکم برای نزجگیری و کامیابی دینهای ابراهیمی فراهم آورد.
پارتها طبق نظر آکسورتی، مظهر بهترین نوع نبوغ ایرانی بودند: از لحاظ شناخت، پذیرش و مدارا با پیچیدگی فرهنگهای تحت فرمانرواییشان. بدینترتیب قلمرو حکومت پارتیان برخلاف امپراتوری هخامنشی که از «بسفور تا نیل» و یا «نیل تا جیحون» گسترده بود، تصویر واقعیتری از ایران بزرگ قرن بیستویکم را عرضه میدارد، که لزوماً نباید آن را نقص تلقی کرد. تمرکززدایی شدید امپراطوری پارتی، بیشتر بر تشدید نفوذ در قلمرو امپراتوری تکیه داشت تا بر تسلط مطلق و مستقیم، و این تأثیر بیشتر در عرصۀ هنر، معماری و روشهای حکومتداریِ میراث یونانیان، فراگیر بود.
در سدههای میانه نیز منطقه از لحاظ زبانی و نقشۀ جفرافیایی تقریباً همان روند پیشین را لطیفتر پی گرفت. در قرن هشتم میلادی، مرکزیت سیاسی دنیای عرب بهسمت شرق از سوریه به بینالنهرین انتقال یافت: یعنی از بنیامیه به عباسیان. عباسیان در قرن نهم میلادی که دورۀ اوج شکوفاییشان بود از تونس در غرب تا پاکستان در شرق، و از قفقاز در شمال تا خلیج فارس در جنوب حکم راندند. پایتخت عباسیان، شهر جدید بغداد بود که به پایتخت کهن ساسانیان یعنی تیسفون، بسیار نزدیک بود؛ روشهای دیوانسالاری ایرانی نیز پایههای کاملاً جدیدی به سلسلهمراتب زیربنایی امپراتوری جدید افزوده بود. خلیفهگری عباسی بیشتر مظهری بود از حکومت مطلقۀ ایرانی تا شیخنشینی عربی. برخی از تاریخنگاران، حکومت عباسی را معادل چیرگی دوبارۀ فرهنگ ایرانی بر خاورمیانه زیر نقاب حکمرانان عرب دانستهاند. عباسیان تسلیم سنّتهای ایرانی شدند، همانطور که بنیامیه با نزدیکی بیشتر به آسیای صغیر سنّتهای بیزانسی را برگرفت. آنطور که فیلیپ کی هیتی (۲۰) تاریخدان مینویسد: «القاب ایرانی، همسران و اشربۀ ایرانی، مصاحبان ایرانی، آوازهای ایرانی در کنار اندیشه و تفکر ایرانی بهشدت رواج یافت.» ایرانیان همچنین در برپا ساختن بناهای معماری آجری در بغداد و پلان دایرهای این شهر نقش بسزایی داشتند.
پیتر براون استاد دانشگاه پرینستون، چنین مینویسد: «غربیان در تصور خود، امپراتوری اسلامی عباسیان را مظهر قدرت شرقی میدانند. غافل از اینکه اسلام این شرقیت سرنوشتساز را به تجدید حیات گستردۀ سنتهای ایرانی در قرون هشتم و نهم مدیون است. در حقیقت این چارلز مرتل (۲۱) نبود که در سال ٧٣٢ میلادی در نبرد تور ماشین جنگی اعراب را متوقف کرد، بلکه تغییر بنیادین بغداد بود که مدیریت پرتکلف امپراتوری ایرانی را جانشین تحرک و چالاکی سواران بادیهنشین کرده بود.
فتح بغداد توسط مغولان در قرن سیزدهم میلادی، که باعث ویرانی عراق و سیستم آبیاری این شهر شد (درست مانند ایران)، فاجعهای که عراق هیچگاه بهطور کامل از آن نجات نیافت، نتوانست از اهمیت هنر و ادبیات ایرانی بکاهد. شاعرانی چون مولوی، سعدی، عراقی و حافظ همگی در بازۀ زمانی نزدیک به حمله هلاکو بالیدند، حملهای که کل بینالنهرین را به باتلاقی مالاریازده شبیه کرده بود. دانشمندان و هنرمندان ایرانی، در حسرت اجداد ساسانیشان که بر امپراتوری باعظمتتری از پارتیان و همتراز با هخامنشیان فرمان میراندند، عرصۀ اندیشه و ادبیات را در حکومتهای غیرایرانی بعدی ـ عباسی، غزنوی، سلجوقی، ایلخانی و گورکانی ـ آراستند. فارسی، زبان دربار هند در دورۀ گورکانی بود، و زبان دیپلوماتیک امپراتوری عثمانی. درست است که ایرانیان در قرون میانه برخلاف عهد باستان بر «بسفور تا سند» حکومت نکردند، ولی قلمرو ادبی را یکسره به تسلط خود درآوردند. «امپراتوری ذهنی ایران»، عبارتی که آکسورتی بهکار میبرد، در حقیقت اعتباری است که شایسته است آن را به موقعیت جغرافیایی رشکبرانگیز ایران بیفزاییم تا بدینترتیب ایران بزرگ به روایت تاریخ معنایی راستین بیابد.آرنولد توینبی (۲۲) این فرضیۀ وسوسهبرانگیز را مطرح میکند که اگر تیمور لنگ در ١٣٨١ میلادی به سرزمینهای شمالی و اوراسیای مرکزی پشت نکرده و علیه ایران شمشیر نکشیده بود، رابطۀ بین ماوراءالنهر و روسیه «برعکسِ» صورت فعلیاش در دوران معاصر رقم میخورد، و بر کشوری در ابعاد روسیۀ امروز نه روسها در مسکو، که ایرانیان در سمرقند فرمان میراندند.
- این مقاله در شماره ۱۰۲ مجله بخارا (مهر و آبان ۱۳۹۳) منتشر شده است.
پینوشتها:
- ۱. William McNeil
- ۲. Marshal Hodgson
- Oikoumene یا Ecumene یا Œcumene از صورت یونانی οἰκουμένη به معنای «جهان مسکون».
- ۴. Nile to Oxus
- ۵. John King Fairbank
- ۶. Alfred Thayer Mahan
- ۷. Jeffry Camp
- ۸. Robert E. Harkavy
- ۹. Paul Bracken
- ۱۰. Charles M. Doughty
- ۱۱. Camel-Based-Nomadism
- ۱۲. Bruce Riedel
- ۱۳. Peter Mansfield
- ۱۴. Freya Stark
- ۱۵. Peter Brown
- از پادشاهیهای قرون وسطی در اسپانیا
- ۱۷. W. Barthold
- ۱۸. Nicholas Ostler
- ۱۹. Michael Axworthy
- ۲۰. Philip K. Hitti
- ۲۱. Charles Martel
- ۲۲. Arnold Toynbee