مقام یا گوشه «خلیلی» در موسیقی ایرانی/ محمدرضا شفیعی کدکنی

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ـ عکس از ژاله ستار
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ـ عکس از ژاله ستار

در سال‌های ۱۳۴۰-۱۳۴۳ این بنده سعادتِ هم‌کلاسی با استاد دانشمند و با‌فضیلت حضرتِ آقای داداشی را داشتم، در دانشکده ادبیاتِ دانشگاهِ مشهد (دانشگاهِ فردوسیِ امروز) اگر درست به یادم مانده باشد شمار همکلاسی‌های ما به سی نفر تقریباً نمی‌رسید. اغلبِ آن دانشجویان، دانشجویانِ جدّی و با همّتی بودند و ما از سعادتِ شاگردیِ استادانِ بزرگی همچون دکتر احمد‌علی رجایی بخارایی، دکتر جلالِ متینی و دکتر غلامحسین یوسفی و چندین استادِ دانشمندِ دیگر برخوردار بودیم. اگر بخواهم از همگی آن دانشجویان و استادانِ بزرگ یاد کنم بیمِ آن است که بعضی را به یاد نیاورم و در حقِ یکی از دوستان یا استادان ناسپاسی شده باشد. به همین سه تن بسنده کردم که ما بیشترین بهره را هم، در حوزه زبان و ادبیات فارسی، از همین سه تن داشتیم و امروز اهلِ تحقیق، در سراسرِ ایران و جهان ، از حاصلِ پژوهش‌های این سه استاد، همیشه، بهره‌ورند.

استاد داداشی، در میانِ همکلاسی‌های ما به چندین هنر آراسته بود و یکی ازین هنرها، جایگاهِ بلندی بود که در حوزه ورزشِ باستانیِ ایرانی داشت  و ما او را، گاه، به عنوانِ «مرشد» هم خطاب می‌کردیم؛ چون در نواختنِ طبلِ زورخانه، استادِ مسلّم بود.

 ما در زمینه ورزشِ باستانیِ ایرانی فرهنگِ بسیار غنی و سرشاری داریم که هنوز به ظرایف و نکاتِ اصلیِ آن، در حدِّ لزوم، از جمله رسیدگی به میدانِ جغرافیایِ آن کاری نشده است و بیمِ آن است که این گوشه از فرهنگِ ملّیِ ما فراموش شود و نسل‌های آینده از لطایف و ظرایفِ آن محروم شوند. همینجا از استادِ عزیز داداشی خواهش می‌کنم که آنچه از این ورزش – که خاصِّ ما ایرانیان است و ریشه در عصرِ ساسانی و اشکانی دارد – به یادش مانده‌است در قلم آورد تا ما و آیندگان از آن بهره‌مند باشیم.

الکلام یَجُرُّ الکلام شد. می‌خواستم بگویم که در میانِ هنرهایی که استادِ عزیزِ ما داداشی بدان آراسته است بخش ورزشِ باستانیِ آن ممکن است از نگاهِ دیگران مغفول مانده باشد که بسیار ارزشمند است و گرانبها.

حرفِ اصلی، درین یادداشتِ کوتاه، چیزِ دیگری بود. می‌خواستم برای جشن‌نامه استاد داداشی هدیه ناچیزی بفرستم و به دنبالِ موضوعِ مناسبی بودم. امروز صبح، به ضرورتی (مثلِ همیشه) مراجعه‌ای داشتم به لغت‌نامه دهخدا حرف خ. چشمم به یادداشتی افتاد که نمی‌دانم کی بر آن صفحه افزوده بودم، ذیلِ واژه «خلیلی» شادروان علامه دهخدا یا همکارانِ دانشمندِ او نوشته‌اند:

«نعره مردان را گویند در میدانِ جنگ و هنگامِ شورش.» و ارجاع شده است به «لغتِ محلّی شوشتر» نسخه خطی. آنچه در فرهنگِ عظیم‌الشأنِ دهخدا، درباره این ساحت از معنیِ کلمه خلیلی آمده است همین است و من در حاشیه نوشته‌ام:

«خلیلی: گوشه‌ای یا پرده‌ای در موسیقیِ قدیمِ ایرانی بوده است که قلندریان به آواز می‌خوانده‌اند در «دیوانِ اسراری» سیبکِ نیشابوری (متوفی ۸۵۲) شاهدِ آن هست و در اسنادِ قلندریّه.»

الآن به کتابِ «قلندریه در تاریخ » که سال‌ها و سال‌ها قبل آن را به امرِ استادِ بزرگ علامه روزگار بدیع‌الزمانِ فروزانفر (۱۲۷۶-۱۳۴۹)تهیه کرده‌ بودم و کتاب را هم به یادِ و خاطره آن نادره دهر تقدیم داشته‌ام، مراجعه کردم دیدم اطلاعاتی قابلِ توجه درباره «خلیلی» و ارزش‌های موسیقاییِ آن یادآور شده‌ام. از آنجا که آن یادداشت‌ها می‌تواند مدخلِ «خلیلی» را در لغت‌نامه دهخدا گسترش دهد و تکمیل کند و عملاً بخشی از تاریخِ «ورزش» و تاریخِ «موسیقیِ» ایرانِ بزرگ را توضیح دهد، اینجا، و در جشن‌نامه استادِ عزیزِ ما داداشی، می‌آورم. بی‌گمان اربابِ موسیقی و دوستدارانِ ورزش‌های باستانیِ ایرانی از آن بهره خواهند برد.

از قدیم‌ترین اسنادی که درباره این آیین وجود دارد و در آن کلمه قلندر به کار رفته است، می‌توان یقین داشت که این آیین با موسیقی پیوندی دیرینه و استوار داشته است.

تعبیرِ «راهِ قلندر» به معنیِ پرده یا مقامی است که در محلِّ قلندر نواخته می‌شده و در شعرِ امیرمعزّی (قرن پنجم) آمده است. در کنارِ راهِ قلندر «مقام» یا «پرده»ای به نامِ «خلیلی» وجود داشته که تا قرنِ یازدهم قلندریان در آن آوازها و حتی اورادِ خود را می‌خوانده‌اند و در نظامِ ورزشِ باستانیِ ایران هم استمرار یافته است. سیبکِ نیشابوری (متوفی ۸۵۲) در دیوانِ اسراری خود گفته است:

هر دم صلات است و سلام از مفردان بر طاعتم

تا با «خلیلی» کرده‌ام هر صبحدم اوراد را

که نشان می‌دهد «خلیلی» پرده‌ای بوده‌است که قلندریان حتی اورادِ خود را در آن پرده یا مقام می‌خوانده‌اند.

در مثنوی گُلِ کشتی میرنجات (متوفی حدودِ ۱۱۴۰هـ .ق) که در آدابِ کشتی‌گیری است آمده‌است:

بلبل از شوقِ تو تا بانگِ خلیلی بکشید

چهره گل بدلِ آتشِ نمرود بدید

در آثارِ متأخر هم تعبیرِ «بانگِ خلیلی» و «گلبانگِ خلیلی» و «صوتِ خوشِ خلیلی» را می‌توان دید. قدیم‌ترین جایی که تعبیرِ خلیلی را به عنوانِ یک اصطلاحِ موسیقی دیده‌ام در دیوانِ اسراریِ سیبکِ نیشابوری است («قلندریه در تاریخ»، ۲۷۵)

در رساله قلندریه شیخ آذری طوسی (متوفی ۸۶۶) آمده است که «[تا] در جمعِ مفردانِ مُفَرَّد، سر شمعِ حضور بر نیفروزی در حلقه سالکان پیش قدمِ خلیلی (۱) خلَّت نتوانی زد و گلبانگِ «دَع نفسَک و تعال» بر همه روندگانِ دعوی دار نتوانی زد»

در فصلی که ویژه دیوانِ اسراری، سروده سیبک نیشابوری، در همان کتابِ «قلندریه در تاریخ»، نوشته شده است در شعرِ سیبکِ نیشابوری می‌خوانیم:

شود گلستان واَلا و دوزخ اندر حشر

چو پیرِ ما به خلیلی بر آورد 

در حاشیه این بیتِ سیبک نوشته شده است: خلیلی، گوشه‌ای بوده است در موسیقیِ ایرانی، که در میانِ قلندریه بسیار رواج و محبوبیت داشته است. به این شواهد بنگرید:

هر دَم صلات است و سلام از مفردان بر طاعتم

تا با خلیلی کرده‌ام هر صبحدم اوراد را

در بعضی از رساله‌های قلندری متأخر نیز منظومه‌ای آمده است ترجیع‌گونه و در آنجا می‌خوانیم:

حاجیانِ کعبه را اندر منی عشق است عشق

می‌کشم بانگِ خلیلی بر ملا عشق است عشق

و باز:

به صوتِ خوش، خلیلی می‌کشم در بزمِ درویشان

و باز:

کشم بانگِ خلیلی از جگر چون رستمِ دستان

(آیینِ قلندری، افشاری میرعابدینی ۳۶۶ ،۳۸۰ ،۴۳۳)

وقتی این یادداشت را به پایان رساندم به خاطرم گذشت که ببینم آیا در کتابِ ارزشمندِ استاد مهدی ستایشگر چیزی درباره خلیلی به عنوانِ یک مقام یا پرده در موسیقیِ ما، آمده است؟ دیدم در هیچ کدام از مجلداتِ سه‌گانه «واژنامه موسیقیِ ایران‌زمین» (جلد سوم به عنوان نامنامه موسیقیِ ایران زمین) اشاره‌ای درباره خلیلی ندارد. شایسته است که استاد مهدی ستایشگر در چاپ‌های بعدی این مدخل را نیز واردِ کتابِ بسیار ارزشمندِ خود کنند شاید آیندگان به تکمیلِ آن بپردازند.

 

۱) پیش‌قدم زن: اصطلاحِ دیگری‌ست در موسیقیِ ما که در جای دیگر به یاد نمی‌آورم. آیا با پیش‌درآمد ربطی دارد؟ پیش درآمد هم اصطلاحِ اواخرِ صفوی است و آذری طوسی چند قرن تقدّم دارد.