عادات و آداب نوشتن نویسندگان مشهور دنیا/حسن مهرابی
عده زیادی از افراد در کنار علاقه به آثار نویسندگان مختلف و فریضه دانستن خواندن هر کتاب و مطلب جدید از یک نویسنده؛ علاقهمند و کنجکاو هستند که از عادتهای نویسندگان معروف هم مطلع باشند. شاید دلیل این موضوع یک کنجکاوی ساده باشد، یا شاید راهی برای احساس نزدیکتر شدن به کتابهای محبوب و قهرمانان ادبی باشد. البته برای نویسندگان مبتدی اما مشتاق هم این باور وجود دارد که اگر رفتارهای مشابهی را مانند نویسندگان مشهور اتخاذ کنند، میتوانند در زمینه نویسندگی موفق، شناخته شده، یا حتی بااستعداد و خلاق نیز بشوند! از طرف دیگر واقعیت این است که نویسندگان در کنار آثارشان، اغلب به ویژگیهای خاص خود معروف هستند، دانستن این ویژگیها و گرایشها هرچند در برخی اوقات غیرمعمول هم باشند، در مورد درک بهتر آثارشان کمک میکند.
در علم روانشناسی نوشتن (که از سال ۱۹۹۴ به نحو گستردهای مورد توجه قرار گرفته است)، به صورت جدیتری به این موضوع توجه شد. طبق این دانش؛ شواهدی وجود دارد که نشان میدهد محیطها، برنامهها و عادات و رفتار نویسندگان بر روند نوشتن تاثیر گذاشته و عملکرد نوشتن را گاه تقویت و گاه تضعیف میکند. بر این اساس، شکل اتاق، زمان روز یا مراسمی که برای کار انتخاب شده، ممکن است تمرکز شدید یا یک حالت انگیزشی یا عاطفی مطلوب، در زمینه بروز نهایت خلاقیت را امکانپذیر سازد. تکرار این عادات نوشتن را به صورت یک امر غریزی در میآورد و ازنظر ویلیام جیمز، روانشناس و فیلسوف، غریزه پدیدهای است که شما مجبور نیستید در مورد آن فکر کنید. غریزه نویسندگی خود بخود برای نویسنده عمل میکند.
در حقیقت از دیدگاه روانشناسی، عاداتی که گرایش فطری به آنها وجود دارد غریزه نامیده میشوند. این حالت جادوی ویژه و خاص یک نویسنده است. در چنین وضعیتی نویسندگان فعالیتشان را مانند زمان و مکان به طور خودکار انجام میدهند این امر موجب صرفهجویی انرژی ذهنی در هنگام کار میشود. طبق این عادات و آداب نویسندگی هر نویسندهای به شیوهای دست پیدا میکند؛ وقتی آنها روال عملی را پیدا میکنند، هرگز آن را تغییر نمیدهند.
این واقعیت را باید در نظر گرفت که نوشتن واقعاً آسان نیست. این عادتها و آداب میتواند شیوهای برای غلبه بر سختی نوشتن باشد.
البته گاهی عادتهای نویسندگان مشهور در برخی اوقات غیرمعمول نیز میتواند باشد، اما همین عادات، مایه آرامش نویسنده و زمینهساز خلق آثار آنها بوده است. بدین جهت مهم نیست که چقدر یک نویسنده عجیب و غریب باشد. عجیب بودن آنها با عجیب و غریب بودن اشخاص دیگر متفاوت است. این شیوه زندگی آنها در نهایت موجب آفرینش آثاری شده است که موجب درخشش این نوشتهها در عالم ادبیات بودهاند، لذا این تاثیر شگفتآور، عجیب بودن آنها را توجیه میکند!
نویسندگان عمودی و افقی!
ارنست همینگوی یک نویسنده عمودی بود! او با استفاده از یک میز در حالیکه ایستاده بود مینوشت. همینگوی بیشتر داستانهایش را در حالیکه روی پاهایش ایستاده بود با ماشین تحریر سنتی خود نوشت. او همچنین یک نمودار با تعداد دقیق کلمات روزانهای را که نوشته بود؛ نگه میداشت.
ارنست همینگوی، در خصوص شیوه کارش نوشته است:
«هنگامی که مشغول کار روی یک کتاب یا داستانی هستم، هر روز صبح همزمان با تابش اولین نور خورشید مینویسم. در این زمان هیچ کس مزاحم شما نمیشود و هوا هم خنک است. حتی اگر سرد هم باشد با کار کردن احساس گرما میکنم. برخی اوقات از نوشتن دست کشیده و آنچه را که نوشتهام، میخوانم. وقتی متوقف میشوید، میفهمید چه اتفاقی قرار است بعداً بیفتد، بنابراین از آن نقطه ادامه میدهید. این رویه در روزهای بعدی دوباره انجام میشود.»
توصیه اصلی ارنست همینگوی به نویسندگان مشتاق این بود که: «به عنوان یک نویسنده نباید قضاوت کنید. شما باید درک کنید.»
نکته دیگر در مورد نویسندگان مشهور آن است که آنها میدانند که نوشتن رمان، انضباط شخصی فوقالعادهای میطلبد. برای اجرای این امر، برخی از نویسندگان از استراتژیهای غیرمعمول استفاده کردهاند. هنگامی که ویکتور هوگو در حال نوشتن رمان «گوژپشت نتردام» بود، خود را در یک حصر خانگی قرار داد. او ماهها فقط یک لباس بافتنی تمامقد به تن داشت که مخصوصاً آن را به همین مناسبت خریده بود. این استراتژی جواب داد و هوگو رمان را در حدود شش ماه به پایان رساند.
در مقابل همینگوی؛ ترومن کاپوته در مصاحبهای با مجله پاریس ریویو در سال ۱۹۵۷، خود را «یک نویسنده کاملاً افقی» توصیف کرد. او گفته بود: «من نمیتوانم فکر کنم مگر اینکه دراز بکشم . من باید در رختخواب یا روی یک کاناپه دراز کشیده شده و در حال پک زدن به یک سیگار و خوردن قهوه کار نویسندگیام را انجام بدهم.» . او دو نسخه از پیشنویس اولیه خود را روی کاغذ زرد مینوشت، سپس متن سوم را با یک ماشین تحریر برروی زانو تایپ میکرد. کاپوته تا حد زیادی خرافاتی بود، هرگز پروژهای را در روز جمعه شروع یا به پایان نمیرساند. او همچنین از پرواز با هواپیما میترسید.
در کنار اینگونه عادات، نکته مهم و اصلی در نویسندگی، باور به تواناییها و متفاوت بودن نویسنده است. در این خصوص تولستوی یک نویسنده شاخص است.
لئو تولستوی با گذراندن ۸۲ سال زندگی با فعالیت نویسندگی مداوم، یکی از مهمترین نویسندگان تاریخ برای رمانهای شاهکار، مانند «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» محسوب میشود. لیست طولانی کارهای تولستوی همچنین شامل داستانهای کوتاه، نمایشها و مقالات متعدد است.
وی در سال ۱۸۵۳ در سن ۲۵ سالگی نوشت: «من باید به این ایده عادت کنم که یک انسان استثنایی هستم»، او تأکید کرده بود که: «من یک نفر را ندیدهام که از نظر اخلاقی به اندازه من خوب باشد، همچنین من آماده هستم که همه چیز را فدای ایدهآل خود کنم.»
واضح است که این البته یک ادعا و شعار توخالی نیست. این باور موجب شد تولستوی آنچه را که «قوانین زندگی» میخواند؛ برای نویسندگیاش رعایت کند. برخی از این اصول چنین بود:
ساعت پنج بیدار شوید
حداکثر ساعت ده بخوابید
دو ساعت برای خوابیدن در طول روز مجاز است
زیاد غذا نخورید
از غذاهای شیرین پرهیز کنید
هر روز یک ساعت پیادهروی کنید
کسانی را که میتوانیم به آنها خدمت کنیم دوست بداریم
همه افکاری را که مبتنی بر دلیل نیستند، نادیده بگیرید
همزمان فقط یک کار انجام دهید
ایدههای تخیلی را دنبال نکنید، مگر در صورت لزوم
با گذشت زمان و پیر شدن؛ تولستوی بعداً به این لیست احکامی دیگر را اضافه کرد که به این شرح است:
کارهای خوب را به صورت نامحسوس انجام دهید
با سختکوشی هوس را سرکوب کنید
به کسانی که کمتر خوششانس هستند کمک کنید
عادات بالزاک نیز از نظر تداوم در فعالیت طی شبانهروز شباهتهایی با تولستوی داشت. بالزاک نویسنده فرانسوی، هم تعداد زیادی رمان و داستان کوتاه را به نگارش درآورده؛ بر اساس این نوشتهها او به تثبیت شکل سنتی رمان کمک کرده و به طور کلی یکی از بزرگترین رماننویسان در تمام دوران به حساب میآید. او از دوران جوانی، نویسندگی را شروع کرد که نوشتههای اولیهاش سرنوشتی تراژیک داشت. به گونهای که بالزاک نوشتن را کنار گذاشت و به عنوان ناشر، چاپخانهدار و صاحب موسسه حروفچینی فعالیت کرد. اما در این زمینه نیز شکست خورد و ۶۰ هزار فرانک بدهی برجای گذاشت. به همین جهت دوباره به نویسندگی روی آورد. او دراین زمان عادات و اصولی را برای نویسندگی مورد توجه قرار داد. ابزار نویسندگیاش عبارت بودند از: یک میز تحریر کوچک، لباس سفید سراسری شبهصومعهای، قلم ماسورهای با پر غاز و در نهایت خوردن بیپایان قهوه سیاه. به این ترتیب او روزانه ۱۴ تا ۱۶ ساعت بیوقفه مینوشت. او خیلی قهوه را دوست داشت و مقالهای در مورد آن با عنوان، «لذتها و دردسرهای قهوه» نوشت. او نوشته: «قهوه قدرت بزرگ زندگی من است.» برخی معتقدند که او ۵۰ فنجان در روز قهوه مینوشید. در مورد این کار خطرناک پزشکش به وی تذکر داد. اما او به پزشک خود گفته بود: «بدون قهوه، کلمه دیگری نمینویسم.» به همین دلیل ممکن است دلیل مرگ زودهنگام او در ۵۱سالگی، قهوه باشد.
بالزاک نویسندهای بسیار سریع بود، او همه کتابهایش را در مدت ۲۱ سال نوشت. در حقیقت، در یک شب بالزاک داستان ۱۴۰۰۰ کلمهای «گوبسک رباخوار» را نوشت. بدین ترتیب او را با سرعت ۳۳. ۳ کلمه در دقیقه یک رکورد را برجای نهاد.
تولستوی نیز تأکید داشت: «من باید هر روز بدون توقف بنویسم، نه برای موفقیت کار، بلکه برای خارج نشدن از برنامه روزمره».
در حقیقت این رفتارها باعث میگردد نویسندگی یک عادت شود. وقتی شما با یک نفر که میشناسید، صحبت میکنید؛ ذهن شما به راحتی کلمات را تنظیم میکند. بنابراین دیگر به جزییات توجهی ندارید. شما کلمات را با سرعت بیان میکنید، حتی گاهی کلمات را تمام نمیکنید. این امر با چنان سرعتی انجام میگیرد که گاهی به نظر میرسد کلمات از بخش تجزیه و تحلیل مغزی و یا احساسات هم عبور نمیکند. زیرا هم نسبت به موضوع آگاهی کامل دارید و هم مخاطبتان را میشناسید. این روند طیشده در زبان گفتاری؛ در زمینه زبان نوشتاری هم میتواند رخ دهد. نویسندگان هم با توجه به آن عادات و تجربیات به هنگام نوشتن به صورت غریزی اقدام میکنند، شاید با کمی اغماض این حالت را همان الهام در نویسندگی بتوان فرض کرد.
جان اشتاینبک نیز به سختی کار نویسندگی اعتراف میکند. اما او برای راحت شدن کار توصیههایی نیز ارائه میکند که بیانگر سبک کاری او است:
«معمولاً لحظهای که برای انتشار مینویسیم، دقیقاً به همان روشی که هنگام عکسبرداری از شخص انجام میدهیم، دنبال آن هستیم که سوژه سفت و سخت بر سر جایش بماند. این کار را سخت میکند. سادهترین راهحل برای غلبه بر این مشکل در هنگام نوشتن، آن است که فرض کنید میخواهید نامهای به دوستتان بنویسید، نامهای که هدف آن یک نفر باشد. با این کار وحشت مبهم از مخاطب و اینکه او باید بیحرکت بماند تا چهرهاش به هم نریزد، از بین میرود. همین احساس آزادی و فقدان استرس توان خودآگاهی شما را فعال میکند.»
ازینروست که او توصیه کرده: «برای مخاطب بیچهره ننویسید. یک نفر را انتخاب کنید و بهترین تجربه خواندن را به او بدهید.»
اشتاینبک هم طرفدار سرعت در نوشتن بود، او توصیه میکرد: «هرچه سریعتر و مداوم روی اولین پیشنویس کار کنید. فقط بعد از اینکه همه چیز روی کاغذ است باید برگردید، ویرایش کنید و اصلاح کنید. البته در نظر داشته باشید، چند بار ویرایش و شروع دوباره آن، باعث اختلال در جریان و ریتم نوشتن میشود.
ابزار نویسندگی اشتاینبک نیز خاص بودند. او برای نوشتن اولین پیشنویس خود از یک دفتر بزرگ استفاده میکرد.
انتخاب اصلی او برای نوشتن مداد بود. البته مدادی که کلمات را کاملاً سیاه به نگارش درآورده و رنگش هم ثابت بماند. اشتاینبک همواره دهها مداد را در روی میز خود نگه میداشت و همه آنها را با مدادتراش برقی خود تیز میکرد. او اصرار داشت که مدل مدادش باید گرد باشد، زیرا مداد ششضلعی پس از نگه داشتن آن تا شش ساعت در روز و در دستانش؛ به انگشتان او آسیب میرساند.
وقتی ایدهها به ذهن او خطور میکردند، چنانکه اشاره شد؛ اشتاینبک با سریعترین زمان ممکن مینوشت. او در همین زمینه قانونی داشت که هرگز یک متن را در هنگام نگارش، تجدیدنظر یا بازنویسی نمیکرد. او به نوشتنش تا زمانی که کل ایدهها روی کاغذ ثبت شود؛ ادامه میداد. او یک بار گفته بود: «به نظر میرسد که بازنویسی به عنوان یک فرآیند بهانهای برای ادامه ندادن است.» او قاطعانه عقیده داشت که نوشتن یک صفحه در روز پیشرفت خوبی است. حتی اگر نوشتن این یک صفحه کل روز طول بکشد. اشتاینبک دوست داشت نسخههای خطی خود را با یکی از اولین ماشینتحریرهای قابل حمل، به رنگ سبز زیتونی، تایپ کند. ابعاد این نوع ماشینتحریرها با ارتفاع کمتر از ۴۰ سانتیمتر و عرض ۱۰ سانتیمتر بود.
نقش زمان و نظم
استیون کینگ نویسنده ۶۰ اثر داستانی بلند و تقریباً ۲۰۰ داستان کوتاه است. او همچنین فیلمنامههایی را نیز به نگارش درآورده است. کینگ در مورد عادت نویسندگیاش گفته:
«من هر روز صبح، از ساعت ۸:۰۰ تا ۸:۳۰، پشت میزم مینشینم. من تعدادی قرص ویتامین و سی دی موسیقی هم دارم، در یک صندلی مینشینم، آنچه هم که از کتاب و مقاله نیاز دارم در دسترس است و همه در یک مکان مرتب شدهاند. به نظر میرسد انجام هر کاری به همین روش و هر روز راهی برای فعال کردن ذهن باشد، شما به زودی نتیجه مثبت آن را خواهید دید.»
هاروکی موراکامی نویسنده کارهایی مانند «کافکا در ساحل»، «چوب نروژی»؛ که به عنوان یکی از بزرگترین رماننویسان حال حاضر جهان شناخته میشود، میگوید:
«من ساعت چهار صبح بلند میشوم و پنج تا شش ساعت کار میکنم. بعد از ظهر، ده کیلومتر میدوم یا پانزده بار یک مسیر صدمتری را شنا میکنم (گاهی هر دو را با هم انجام میدهم)، سپس کمی کتاب میخوانم و کمی موسیقی گوش میدهم. ساعت نه شب میخوابم. من هر روز بدون تغییر از این روال پیروی میکنم. به نظر من تکرار این شیوه مهم است. این یک نوع افسون است من خودم را مسحور میکنم تا به حالت عمیقتری از ذهن دست پیدا کنم.»
آلیس مونرو، استاد داستان کوتاه و برنده ۲۲ جایزه ادبی از جمله جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۳ مینویسد:
«من هر روز صبح، هفت روز در هفته مینویسم. من از حدود ساعت هشت مینویسم و حدود ساعت یازده نوشتن را به پایان میرسانم… آنقدر در این کار جدی هستم که سهمیه صفحات دارم. همچنین در مورد میزان پیادهروی هر روز نیز متعهد هستم. هر روز سه مایل باید پیاده بروم، بنابراین اگر روزی این میزان پیاده نروم، باید آن را جبران کنم. من پدرم را دیدم که از همان شیوه استفاده میکرد. شما با انجام همه این آداب و روشها، از شیوه خاص خود محافظت میکنید.»
چارلز دیکنز، نویسنده ۱۵ رمان از جمله آثار کلاسیک مانند «الیور توئیست» و «دیوید کاپرفیلد»؛ گفته است: «من هرگز نمیتوانستم بدون عادتهای نظم و دقت، کاری را که انجام دادهام، انجام دهم.»
ایزابل آلنده نیز به ضرورت نظم در نوشتن اعتقاد داشته و میگوید: «نوشتن نظم را به هرج و مرج زندگی میآورد.»
ایساک آسیموف نویسنده بیش از ۵۰۰ اثر منتشر شده است. همچنین تخمینهایی وجود دارد که آسیموف بیش از ۹۰ هزار نامه و کارت پستال نوشت. او در مورد عادات نویسندگیاش اظهار داشته:
«من ساعت پنج صبح بیدار میشوم. هرچه زودتر دست به کار میشوم. تا جایی که بتوانم کار میکنم. من این کار را هر روز هفته، از جمله تعطیلات انجام میدهم…، کارهایی را که خیلی دوست دارم، انجام میدهم. اما برای همه اینها یک برنامه زمانبندی وجود دارد.»
عادت به سختیها
برخی دیگر از نویسندگان اصولاً به فضای پرسروصدا و شلوغ علاقهمندند. به عنوان نمونه ری براد بری گفته است:
«من میتوانم در هر فضایی کار کنم. من در کنار پدر و مادرم و برادرم در یک خانه کوچک در لسآنجلس بزرگ شدم، در اتاق خواب و اتاق نشیمن مینوشتم.
من بیشتر اوقات روی ماشین تحریر خود در اتاق نشیمن کار کردم، در این زمان رادیو مشغول پخش برنامه بود. مادر، پدر و برادرم، همه همزمان با یکدیگر صحبت میکردند. بعداً، وقتی میخواستم فارنهایت ۴۵۱ را بنویسم، به UCLA رفتم و اتاق تایپ واقع در زیرزمین این دانشگاه را پیدا کردم که اگر یک ده سنتی در قلک ماشین تحریر قرار میدادید، می توانستید سی دقیقه در سکوت تایپ کنید.»
ای. بی وایت اما میگوید:
«وقتی کار میکنم، هرگز موسیقی گوش نمیدهم. من این کار را اصلاً دوست ندارم. از طرف دیگر، من میتوانم در هنگام شلوغی و در میان عوامل حواسپرتی دیگران، به صورت معمولی و نسبتاً خوب کار کنم. خانه من یک اتاق نشیمن دارد که در هسته اصلی همه اتفاقات قرار دارد: اینجا یک گذرگاه به زیرزمین، آشپزخانه، کمد لباس، محل نشیمن و قرار گرفتن تلفن است. ترافیک زیادی وجود دارد. اما آنجا یک اتاق روشن و شاد است و من با وجود کارناوالی که در اطراف من جریان دارد، اغلب از آن به عنوان اتاقی برای نوشتن استفاده میکنم. همچنین دختر نظافتچی که در کنار ماشینتحریر من در حال جارو کردن و جابجا کردن مبلهاست، هرگز حواس من را پرت نکرده و مرا اذیت نکرده و ذهنم را از کارم دور نکرده است. مگر اینکه دختر به طور غیرمعمولی زیبا یا دستوپاچلفتی باشد! همسرم، خدا را شکر، آنگونه که در مورد همسر برخی از نویسندگان میگویند؛ هرگز در زمان کارم برای من مشکلی ایجاد نکرده است. در نتیجه، اعضای خانوادهام هرگز به نویسنده بودن من کوچکترین توجهی نمیکنند – آنها مشغول کارهای معمولیاشان هستند و هر سر و صدایی را که میخواهند ایجاد میکنند. البته اگر از این وضعیت ناراضی شوم، مکانهایی دارم که میتوانم برای در آرامش کار کردن، به آنجا بروم.»
واقعیت این است که به نظر وایت، نویسندهای که منتظر شرایط ایدهآلی باشد که تحت آن شرایط کارکند؛ بدون اینکه کلمهای روی کاغذ بیاورد میمیرد.
سوزان سانتاگ در دفتر خاطرات خود در سال ۱۹۷۷ در مورد آداب مخصوص نوشتنش عنوان کرده:
«من هر روز صبح حداکثر تا ساعت هشت بیدار میشوم. (البته میتوانم این قانون را یک بار در هفته نقض کنم) ناهار را فقط با راجر استراوس در خانه میخورم. غالباً برای ناهار بیرون نمیروم. البته شاید هر دو هفته یک بار این قانون را نقض کنم.
من بیشتر اوقات با مداد، روی برگههای زرد یا سفید، مینویسم. کندی نوشتن با دست را دوست دارم. البته سپس دستنوشتهها را تایپ میکنم. هر بار هم اصلاحات را ابتدا با دست و مستقیماً روی ماشینتحریر انجام میدهم، سپس به تایپ مجدد ادامه میدهم. تا زمانی که دیگر نمیدانم چگونه میتوان نوشته را بهتر کرد. تا مدتها روشم همین بود. اما از آن زمانی که کامپیوتر در زندگی من وارد شد. پس از پیشنویس دوم یا سوم، آن را به کامپیوتر وارد میکنم. بعداً هم نسخههای چاپی بدست آمده از رایانه را با دست ویرایش میکنم.
من معمولاً وقتی مجبور هستم مینویسم، زیرا در این حالت فشار بالا میرود و در این وضعیت اطمینان کافی دارم که چیزی در ذهن من بالغ شده است و میتوانم آن را بنویسم. وقتی در حال نوشتن هستم، نمیخواهم کار دیگری انجام دهم. من بیرون نمیروم، بیشتر اوقات؛ در زمان نوشتن، غذا خوردن را فراموش میکنم، خیلی کم میخوابم. البته این یک روش کار مبتنی بر بیانضباطی است و باعث میشود من خیلی پرکار نباشم. اما من خیلی به این شیوه علاقهمندم.»
سیمون دوبوار هم در مصاحبهای در سال ۱۹۶۵ از نوشتن با عنوان «نبوغ شکنجهشده» یاد کرده و پیرامون روش نویسندگیاش گفته:
«من همیشه برای نوشتن عجله دارم، اگرچه بهطور کلی من از شروع روز بدم میآید. اول چای میخورم و سپس، ساعت حدود ده شروع به نوشتن میکنم و تا ساعت یک به کارم ادامه میدهم. سپس دوستانم را میبینم و بعد از آن، ساعت پنج، به کار خود برمیگردم و تا ساعت نه ادامه میدهم. فردا صبح اگر کار به خوبی پیش رفته باشد، من یک ربع یا نیم ساعت را صرف خواندن آنچه روز قبل نوشتم، میکنم و چند اصلاح هم انجام میدهم. سپس از همانجا ادامه میدهم.»
اما دون دیلو به ترکیب ورزش و نوشتن علاقه دارد. او در سال ۱۹۹۳ در مصاحبهای میگوید:
«با ماشینتحریر دستی کارم را شروع میکنم. حدود چهار ساعت کار میکنم و سپس برای دویدن بیرون میروم. دویدن به من کمک میکند، دنیایی را از خودم دور کنم و به دنیای دیگری وارد شوم. درختان، پرندگان، نمنم باران، اینها کمک خوبی برای این کار است. بعدازظهر، دوباره دو یا سه ساعت کار میکنم. در زمان کار غذا و قهوه نمیخورم. سیگار را هم چندسالی است ترک کردهام. به این ترتیب فضای کار مشخص است، خانه ساکت است. یک نویسنده در این خلوت خود میتواند کارهای متفرقهای هم که به نویسندگی کمک میکند انجام دهد. نگاه کردن از پنجره به بیرون، خواندن کلمات تصادفی در فرهنگ لغت، برای شکستن طلسم استفاده مکرر از یک کلمه. من به طور ویژه به عکسی از بورخس هم نگاه میکنم، تصویری عالی که نویسنده ایرلندی، کولم توین، برای من ارسال کرده است. این فعالیتهای جنبی تأثیر ویژهای در سبک نوشتن دارد.»
زیرا «برای نوشتن خوب در مورد دنیای زیبا، شما باید آن را بشناسید و آن را در اعماق وجود خود تجربه کنید… مهم این نیست که آن را دوست دارید یا از آن متنفرید، بلکه فقط باید در مورد موضع خود در مورد آن کاملاً صریح باشید.»
وی میافزاید: «یکی از کارکردهای هنر این است که به مردم واژههایی بدهیم تا آن را مطابق با تجربه خود را بدانند… قصهگویی ابزاری است برای شناختن اینکه ما چه هستیم و چه میخواهیم.»
رویکردهای ذهنی
برخی دیگر از ویژگیهای نویسندگان بیشتر متوجه رویکرد ذهنی آنان است. این امر نیز تاثیر شگرفی بر نویسندگی دارد.
اکثر مردم مارک تواین را با کت و شلوار کتانی سفید و لبخندی بر لب و موهای سفید در نظر دارند. او با این آرامش در چهره نویسندهای ثابتقدم، خستگیناپذیر بود. به همین جهت است که همینگوی محبوبترین کتاب تواین، «هاکلبری فین» را ریشه کل ادبیات مدرن آمریکا خواند.
او از شیوههای خاصی پیروی میکرد و به رویکرد ذهنی اولویت میداد: تواین اجازه نمیداد غلط املایی و قواعد دستور زبان مانع روایت داستان او شود. او به گفتن قصههای ساده و طنز باور داشت. تواین ویرایش را به ویراستاران سپرد. این نگرش بیدغدغه خلاقیت او را تحریک کرده و به او اجازه میداد سبک خود را توسعه دهد که از نظر قواعد داستانی ثابت نبود. او معتقد بود: «زود بیدار شوید، برنامهای تنظیم کنید و با تمام توان سعی کنید آن را رعایت کرده و فعالیتهای تحمیلی دیگر را نادیده بگیرید.»
تواین انسان شوخطبعی بود مثلاً میگفت: «مراقب خواندن کتابهای بهداشتی باشید. شما ممکن است بر اثر یک اشتباه چاپی بمیرید.»!! وی تأکید داشت که در نوشتهها هم باید از این عامل بهره گرفت.
زیرا او میدانست که شوخطبعی، شوخی و خنده بسیاری از سردردها و مشکلات را تسکین میدهد. تواین مینویسد: «شوخطبعی چیز عالی است، چیز پساندازکننده است. لحظهای که شوخطبعی افزایش یابد، تمام تحریکات و کینههای ما از بین میرود و روح آفتابی و سالم جای آنها را میگیرد. اگر کوهی از کارهای سخت و استرسآفرین دارید؛ زندگی روزمره خود را صرف جستجوی شوخطبعی کنید. خنده به آرامش شما کمک میکند. پس از آرامش میتوانید با وضوح و تمرکز بیشتری به کار خود برگردید.»
تواین همچنین مینویسد، «راز پیشرفت در آغاز کار است. راز شروع کار این است که کارهای پیچیده و طاقتفرسای خود را به کارهای کوچک قابل کنترل تبدیل کنید و سپس از اولین کار شروع کنید.»
راشل کارسون نویسندگی را در مجموع یک کار بسیار سخت و خیلی شخصی میداند. او مینویسد: «اما اگر آنچه را که خودتان صمیمانه و صادقانه به آن فکر میکنید، احساس میکنید و به آن علاقه دارید در موردش بنویسید؛ افراد دیگر را نیز به خواندن آن علاقهمند خواهید کرد. این امر مؤید شخصی بودن شیوه نویسندگی است. غیر از این نویسنده به مرز خاموشی میرسد.»
تد هیوز در مورد چگونگی نویسنده بودن در توصیهنامهای برای علاقهمندان به نویسندگی، اشاره میکند که: «اولین نشانه ازهمپاشیدگی – در یک نویسنده – این است که نوشتن مهر منحصر به شخصیت خود را از دست میدهد، بر این اساس نوشتهاش نیز نور درونی خود را از دست میدهد.»
مری الیور از رمز و راز روان انسان چگونگی ریتم روحی و ذهنی هر شخص سخن میگوید. به نظر او:
«ریتم یکی از قدرتمندترین لذتهاست، و وقتی ریتم لذتبخشی را احساس میکنیم امیدواریم که ادامه یابد. وقتی این اتفاق میافتد نویسندگی هم شیرینتر میشود.»
اما ویلیام فاکنر رضایت فرد را عامل مهمی میداند:
«این رضایتبخشترین شغلی است که یک فرد کشف کرده است، زیرا شما هرگز نمیتوانید آن را به همان خوبی که میخواهید انجام دهید، بنابراین فردا صبح همیشه باید ادامه این کار را انجام دهید. تا بالاخره حس رضایت در شما بوجود آید.»
گابریل گارسیا مارکز در مورد شروع فعالیت بعنوان یک نویسنده توصیه کرده است:
«اگر میخواهید نویسنده شوید، باید یکی از بزرگترینها باشید… به هر حال، راههای بهتری برای از گرسنگی نمردن وجود دارد.»
وی برای حفظ تعادل ذهنی در نویسندگی هم توصیه کرده که: «وقتی یک تلاش کامل و منطقی طولانی انجام دادهاید، تا یک چیز را بفهمید و درباره آن بنویسید، اگر از این تلاش، گیج شدهاید، متوقف شوید. زیرا با ادامه کار فقط به خود آسیب میرسانید.»
مارک استراند معتقد است: «نوشتن کاری بسیار سخت است، برای روشنتر شدن موضوع در نظر بگیرید که این کار از استخراج زغالسنگ سختتر است. اما آیا فکر میکنید معدنکاران تمام روز دور هم میایستند و در مورد سختی کار برای استخراج زغالسنگ صحبت میکنند؟ آنها هیچوقت چنین کاری نمیکنند. آنها به سادگی حفاری میکنند. نویسنده موفق نیز باید به همین شیوه عمل کند.»
بنابراین شکلگیری عادت زمانی اتفاق میافتد که چیزی از نظر ذهنی روتین شده باشد. نویسندگی هم در همین دسته قابل جایگیری است. البته بنا بر عادات هر نویسندهای؛ نوع تألیفات آنها نیز متفاوت است.
در اینجا اشاره به این نکته هم در باره رویکرد ذهنی نویسندگان ضرورت دارد که: در داستاننویسی روند بازنگری نوشته یکی از سختترین کارهاست. به همین جهت دو دسته کلی در این زمینه وجود دارد. یکی بدین روش که نویسنده کل داستان را به یک باره تجسم میکند و سپس به شرح جزییات آن میپردازد. اما گروه دیگری از نویسندگان تکهتکه داستان را مینویسند، سپس مثل آلیس ولتی (برنده جایزه پولیتزر در سال ۱۹۷۳ برای رمان «دختر خوشبین») تکههای لحاف را با سنجاق به یکدیگر وصل کرده و داستان نهایی را بدست میآورند.
الهام و خلاقیت در نویسندگی
عدهای از نویسندگان اعتقاد دارند که برخی از علاقهمندان به نویسندگی فکر میکنند؛ باید منتظر یک الهام یا بروز خلاقیت باشند. اما این ایده به طور کلی اشتباه است. اینگونه افراد، میتوانند کل زندگی خود را در انتظار سپری کنند و هیچوقت هم نویسنده نمیشوند. در این خصوص یکی از مشهورترین نمایشنامهنویسان روسی به نام الکساندر استروسکی گفته: «عقیده عمومی بر این است که یک نویسنده و یک شاعر فقط در لحظات الهام و بروز خلاقیت میتوانند کار کنند. اما آیا این دلیل آن است که نویسندگان سالها منتظر شکلگیری این الهام باشند و به چیزی نرسند؟ من فقط به یک چیز اعتقاد دارم، الهام و خلاقیت در طول جریان یک کار سخت حاصل میشود.»
داستایوسکی مطمئن بود که دستیابی به الهام و بروزخلاقیت یک ویژگی طبیعی و ذاتی هر فرد است و هر نویسندهای فقط باید سخت کار کند تا احساس خلاقیت کند.
او مینویسد: «به این روند ( الهام> خلاقیت> نوشتن) به روشی دیگر فکر کنید، به عنوان مثال، کار را شروع کنید و به آن تداوم ببخشید (حتی اگر احساس نمیکنید از الهام خاصی برخوردار هستید) در نهایت امکان بسیاری وجود دارد که در نتیجه کار سخت، الهام و خلاقیت ظاهر شود.
ایوان گونچاروف، داستاننویس روسی قرن نوزدهم، نیز گفته: «شما نمیتوانید خلاقیت را یاد بگیرید. همه سازندگان آثار ادبی روشهای خاص خود را دارند. فقط برخی اوقات میتوان از سبک استاندارد بالا تقلید کرد، اما این هم به تولید اثر ادبی خاصی منجر نمیشود، تقلید در کاری که به خلاقیت حقیقی نیاز دارد، غیرممکن است». لئو تولستوی معتقد است اگر ساده و قابل درک باشید، یعنی خلاقیت را بکار گرفتهاید. اگر خوانندگان شما احساس کنند که شما در مورد چیزی نزدیک به آنها مینویسید، آنها آن را درک میکنند و با آن همراهی میکنند، آنها مقاله شما را تا پایان میخوانند. محصولات عالی هنری فقط به این دلیل عالی هستند که برای همه قابل دسترسی و درک هستند.»
بنابراین سعی کنید در مورد چیزی که واقعاً میدانید به روشی ساده بنویسید و در نظر بگیرید که آیا دیگران نظر شما را درک میکنند یا خیر. در نهایت، مهم این است که سبک و اصول کار خود را توسعه دهید.
نمونهای از نویسندگان خلاق ذاتی، داستایوسکی است. داستایوسکی از خانوادهای اصیل بود به همین جهت در بخشی از جوانی تحت تعلیم و آموزشهای خانوادگی قرار داشت. او برای نویسندگی آموزش ندید؛ او برای تحصیلات هم به یک موسسه مهندسی نظامی رفت و چون مناسبش نبود، به زودی آن موسسه را ترک کرد، ابتدا با ترجمه آثار فرانسوی به روسی؛ به ادبیات روی آورد. در نهایت در سال ۱۸۴۵، در سن ۲۵ سالگی، ترجمه را کنار گذاشت و داستان نوشت. اولین رمانش «مردم فقیر» (یا «بیچارگان») نام داشت که غالباً به عنوان اولین «رمان اجتماعی» روسی توصیف شده است.
عادتهای ناجور
در کنار عادات و آداب منطقی برخی از نویسندگان عادت ناجور و یا به تعبیر دیگر غیرمعمول دارند. اما با این حال، آنها هم از نظر یک نویسنده توضیح کاملاً منطقی دارند.
فردریش شیلر نمیتوانست بدون یک جعبه سیب فاسدشده زیر میزش بنویسد. خوب، این یک رفتار عجیب است، اما با همین روش، شیلر بدون وقفه شبها مینوشت.
نویسنده دیگر ادیت سیتول عاد داشت هر روز صبح قبل از نوشتن، برای چند دقیقه در یک تابوت دراز بکشد. همچنین او در هر گوشه از آپارتمان خود دفترهایی داشت (بیش از ۳۰۰ دفتر)، هرگاه ایده خوبی به ذهنش میرسید به سرعت آن را در دفتری که در دسترسش بود ثبت میکرد. بدین ترتیب همه ایدههای خوب را جمعآوری میکرد.
ویکتور هوگو گاهی برهنه مینوشت. اما چنین رفتاری را میتوان توضیح داد: ظاهراً او برای مقاومت در برابر وسوسه بیرون رفتن، لباسهایش را در جایی پنهان میکرد. این امر باعث صرفهجویی در وقت او شده و نیز به او کمک میکرد تا کار خود را به موقع تمام کند.
مارک تواین هم برخی، عادات غیرمعمول داشت که البته به نویسندگیاش کمک میکرد. او علاقه زیادی به سیگار برگ داشت. او مینویسد، «من معمولاً در طی پنج ساعت کار خود پانزده سیگار میکشم.» البته توضیح این نکته لازم است که این رفتار دقیقاً عادتی نیست که باید توسط دیگران هم تکرار شود. در حقیقت این موضوع نشان میدهد که تواین هنگام انجام کارهایش به خود امکان بهرهگیری از لذتهای جزئی را میداد تا بتواند سختی کار نویسندگی را تحمل کند.
همانطور که میبینیم، عادتهای نویسندگان معروف (حتی اگر ناجور باشد) میتواند آنها را در مسیر موفقیت کمک کند. آنها از این شیوهها برای زندگی شغلی و کاری خلاقانهاشان بهره میگیرند.
اما در نهایت باید اعتراف کرد؛ اگر جادویی در نویسندگی وجود داشته باشد، این اطمینان وجود دارد که هیچکس تاکنون نتوانسته است آن را به صورت یک دستورالعمل قابل انتقال از یک شخص به شخص دیگر ارائه دهد. به نظر میرسد که بیشتر اوقات، این فرمول فقط در انحصار نویسنده است. بنابراین انتقال چیزی که احساس میشود برای نویسندگی مهم است؛ به نویسندگان دیگر مشکل است. اما به هر حال آگاهی از عادات، آداب و شیوههای نوشتن میتواند در فهم یک اثر و نوشته و نیز حضور جدیتر و در نهایت، شاید به عنوان یک نویسنده در عالم ادبیات موثر باشد.
-
نقل از بخارا ۱۴۶