شب تاجیکستان برگزار شد/ پریسا احدیان
* عکس ها از: مهدی امامی و مجتبی سالک
عصر چهارشنبه، بیستم دی ماه سال یکهزار و سیصد و نود وشش، سیصد و بیست و چهارمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی مؤسسۀ فرهنگی اکو و نشر و پژوهش شیرازه به شب «تاجیکستان» اختصاص یافت.
در این شب که به مناسبت انتشار رونمایی کتاب «جمهوری تاجیکستان، پارۀ تن ایران» نوشتۀ بهرام امیر احمدیان و مهدی ناصری با حضور نمایندۀ سفیر تاجیکستان در ایران، مراد جان بوری بایف برگزار شده بود، سخنرانان: محمد مهدی مظاهری، علی اشرف مجتهد شبستری، هدیه شریفی، مسعود عرفانیان، شاه منصور شاه میرزا و بهرام امیر احمدیان به سخنرانی پرداختند.
از دیگر بخش های این شب نمایش فیلم مستندی از هنرهای سنتی تاجیکستان و برگزاری نمایشگاه کتاب دربارۀ فرهنگ و هنر این کشور بود.
در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس از برگزاری شب های بخارا با محوریت حوزۀ تمدن زبان فارسی در زمینۀ فرهنگ و جهان ایرانی چنین گفت:
“بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
خوشحال هستیم که این شب بخارایی را به لطف دکتر محمدمهدی مظاهری در مؤسسۀ فرهنگی اکو برگزار می کنیم. ما پیش از این در زمینۀ فرهنگی حوزۀ تمدن زبان فارسی و جهان ایرانی شب هایی را برای افغانستان، هند، پاکستان و کمی دورتر در جهان آسیایی برای چین و ژاپن برگزار کرده بودیم؛ البته شبی جداگانه نیز برای رودکی داشتیم. امشب از جمله به بهانۀ انتشار کتاب «جمهوری تاجیکستان، پارۀ تن ایران» که استاد دکتر بهرام امیر احمدیان و مهدی ناصری تألیف کردند و نشر و پژوهش شیرازه به مدیریت خانم دکتر جلالی نائینی منتشر کردند، برپا می شود. که به هنگام در زمان سخنرانی دکتر احمدیان به این کتاب خواهیم پرداخت. البته آقای دکتر احمدیان سوابق مطالعاتی و پژوهششان بسیار است؛ از جمله در افغانستان هم کتاب «آداب و باورها و آیین های مردم افغانستان» را هم ترجمه و تألیف کردند.”
سردبیر مجلۀ بخارا در ادامۀ سخنانش به شرح آشنایی خود با تاجیکستان و انتشار مقالاتی در مجلۀ کِلک و بخارا چنین پرداخت:
” اما قصۀ خود بنده با تاجیکستان مثنوی هفتاد من کاغذ است! شرح شوق و شیدایی که سرانجام نام بخارای شریف را برای روی مجله ای که در ادامۀ کلک منتشر می کردیم، گذاشت و اینک به اینجا رسید. از سال 1369 خورشیدی تاکنون که از اولین سفرم به آن مناطق می گذرد، تنها نشریه ای هستیم که ناشر آثار و مقالات و سروده های شاعران، نویسندگان و محققان تاجیکستان بودیم. همچنان که در مورد افغانستان و هند هم همچنین. زیرا ما در مجلۀ بخارا به مرزهای سیاسی موجود اعتنا نکردیم و به جغرافیای تاریخی زبان فارسی و جهان ایرانی اندیشیدیم. و این روابط فرهنگی همچنان ادامه داشته است.”
سپس دکتر محمد مهدی مظاهری از اوصاف صلح طلبی و نوع دوستی و روحیۀ همبستگی ملت تاجیکستان با سایر ملل گفت و از آثار و اشعار دینی و آیینی و متون مذهبی شاعران و نویسندگان این کشور، چنین سخن به میان آورد:
“مردم تاجیکستان ملتی صلح طلب و نوع دوست هستند. محبت و عشق و مهرورزی این ها به اقوام دیگر منطقه در این دنیای پرآشوب فرصت مغتنمی است. از محتوای اشعار شعرای تاجیک مثل: رستم وهاب، لایق شیرعلی و بانو گلرخسار استنباط این است که همۀ این ها لازمۀ تحقق آرمان های خودشان را در یکدلی و همبستگی و دوستی با سایر ملت های منطقه به عنوان وارث اصلی فرهنگ و تمدن و کهن این پهنۀ جغرافیایی می دانند. عشق و علاقۀ مردم تاجیک به ایران و ایرانیان وصف ناپذیر است. همچنان که بانو گلرخسار در شعری که در مطلع سخن بیان کردند، به این مهم پرداخته است.
نکتۀ دوم بحث، عامل دیگر پیوند میان تاجیک ها با سایر ملل منطقه، بحث «دین» هست. نخستین بارزه های زبان فارسی دری تاجیکی در محیط معنوی اسلامی در اشعار پارسی گویان آن دوران منعکس شده است. از این منظر عشق و علاقۀ مردم تاجیکستان به اصول اخلاقی و ارزش های دینی مشهود است. به گونه ای که روحیۀ احیای ملی پس از دو قرن، در مجموع نه به صورت بدعت و رجعت از دین، بلکه از طریق همبستگی و صداقت عام و تام به ایمان نبوی و مقدسات اسلامی بازتاب می یابد. در زبان و ادب فارسی اعصار پیشین مناظرات بسیاری در تفضیل آموزه های دینی می توان یافت که در آن ها بزرگ منشی قومی و نجابت اجدادی و دیگر خصایص دینی مورد ستایش قرار گرفت.
نکتۀ سوم، آداب و رسوم نیاکان ملل اکو از قبیل جشن نوروز، پیوند دیرینه ای را میان مردم منطقه ایجاد کرده است. نوروز و برگزاری مراسم آن از دیرباز برای مردم تاجیکستان همانند دیگر ملل منطقه علاوه بر داشتن جلوه های زیبای طبیعی و شادی از قداست خاص برخوردار بوده است. مردم تاجیکستان همانند سایر ملل منطقه اینچنین عمل کرده اند. این رسم دیرینه را شادمانه جشن گرفته اند و خدای متعال را در این رابطه به خاطر نعماتش شکر کرده اند. به قول رستم وهاب، شاعر نامور تاجیک چگونه می توان چنین آیین کهن و ارزشمندی که نماد وحدت فرهنگ منطقه است نادیده گرفته شود:
تو را کی می توان در ظلمت شب ها فرو پیچید
تو را کی می توان در پای دیو نا امیدی سر فرود آورد
درخت باور تو سر به عرش راستان دارد
جهان از هفت خوان تو هزاران داستان دارد“
مدیر مؤسسۀ اکو در بخشی دیگر از سخنان خود اظهار داشت:
“لذا با این سه نکته ای که من عرض کردم صحبتم این است که آنچه که ما از تاجیکستان به عنوان یکی از اعضای پیوستۀ مؤسسۀ فرهنگی و بین المللی اکو -که البته یک نهاد پویای منطقه ای است- انتظار می رود تقویت مشترکات کشورهای منطقه در حوزه های فرهنگ و هنر و ادب و علم و پژوهش همگام و هم راستا با فعالیت های مؤسسۀ فرهنگی اکو باشد تا گام های اساسی و جدی برداشته شود. در واقع تعاملات فرهنگی که من از او یاد می کنم به عنوان دیپلماسی عمومی در حوزۀ تمدنی اکو می تواند بستر مناسبی برای رسیدن به همگرایی های گستردۀ پایدار در حوزۀ سیاست و اقتصاد هم باشد.
واقعیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دنیای امروز پیش از پیش توجه به این میراث های پیدا و پنهان را جلوه گر ساخت و توجه به این اشتراکات ارزشمند می تواند در پاسداشت فرهنگ و تمدن منطقه با حفظ هویت ملی مردمان سرزمین اکو تأثیر به سزایی داشته باشد. لذا در این باب، ایجاد ظرفیت های لازم فرهنگی با تشکیل انجمن های ادبی و برگزاری برنامه های فرهنگی اینچنین -که واقعا ازجناب استاد آقای دهباشی باید تقدیر و تشکر شود- فرصت جدید در منطقۀ اکو برای کشورهای سرزمین پهناور ایجاد می کند و به جد می گویم در این حوزۀ پهناور« اکو» ما کم تر منطقه ای را در جهان می توانیم ببینیم که کشورهای آن اینچنین مشترکات عظیمی در حوزۀ فرهنگ و تمدن با هم داشته باشند.
شاید از عمده ترین تأثیرات نکاتی که عرض کردم کمک به حیات مجدد جادۀ ابریشم در منطقه که مؤسسۀ فرهنگی اکو به جد به دنبال آن هست. و رشد و شکوفایی بیش از پیش کشورهای منطقه ای اکو باشد. ما در این مؤسسه به همراهی با همکاران و لزوم مشارکت و خِرد جمعی همۀ کشورهای عضو اکو تأکید داریم و با توجه به ظرفیت های موجود و برنامه های جامعی که در دیپلماسی عمومی و فرهنگی تعریف شده است، در دوران مسئولیت از بذل حمایت های معنوی و اجرایی هیچ دریغی نخواهیم داشت.”
دکتر مظاهری در پایان سخنان خود با اشاره به برگزاری جلسۀ رؤسای کتابخانه های ملی کشورهای اکو در تاجیکستان چنین بیان داشت:
“من حضور دوستان هم عرض می کنم، بعد از هفت سال که حوزۀ رؤسای کتابخانه های ملی کشورهای اکو وقفه ایجاد شده بود، به صورت صمیمیانه دوستان ما در تاجیکستان این برگزاری را تقبل کردند و کشورهای عضو اکو و رؤسای کتابخانه های ملی در همین ماه گذشته اجلاس بسیار خوبی داشتند. همچنین ما آثار اندیشمندان زیادی را در تاجیکستان در اکو اجرایی کردیم؛ از جمله کتاب «یک بیت پرنیان»، «دیوان رودکی»، «نسیم از بخارا» و … همۀ این ها زمینۀ ارزش های فرهنگی تاجیکستان را نشان می دهد.
زمان کافی نبود تا از بوعلی، فارابی، ابوریحان بیرونی و شاعرانی مثل رودکی و بلخی و وسعت بزرگی از فکر ناصر خسرو، حافظ، سعدی و مولانا که همۀ این ها مفاخر این منطقه هستند، بگویم. علی رغم اینکه مرزها وجود دارد ولی ملتی هستیم یکسان که تفکر و زبانمان ما را به هم پیوند می دهد.”
در ادامه علی دهباشی با اشاره ای به دوران مأموریت دکتر مجتهد شبستری در سفارت ایران در تاجیکستان از محبوبیت ایشان میان مردم تاجیک چنین گفت:
“به قول مرحوم به آذین از گواهی چشم و هوش خود دربارۀ یک انسان والا بگویم که اتفاقا در سِمت رسمی، سال های سال در آن منطقه بودند. در طی دورانی که سیاست رسمی مقامات خودشان را چه از تاجیکستان به ایران و چه برعکس می فرستادند، سفرای بسیاری مأموریت داشتند و هر کدام کار خود را کردند؛ اما این روایت خود من هست و بعد که خدمت ایشان رسیدم و با ایشان بیشتر آَشنا شدم. از بلندی های پامیر و کولاب و … جملۀ تاجیکان از حُسن خلق و رفتار و خلوص یک نمایندۀ سیاسی ایران تجلیل می کردند و ذکر جمیل ایشان زبان زد خاص و عام بود. با اینکه همانطور که عرض کردم نمایندگان رسمی مختلفی در این کشور از ایران رفتند ولی هنوز شما در هر قسمت از تاجیکستان بروید ذکر خیر دکتر مجتهد شبستری را از هر تاجیکی می شنوید. چرایی آن را باید در سلوک و رفتار و اعتقاد ایشان به کاری که بر عهده داشتند و معتقد به انجام آن بودند، جستجو کرد. امیدوارم یک روزی دکتر شبستری خاطرات خود را منتشر کنند تا ما بیشتر متوجه شویم که ایشان با این رفتار انسانی و فرهنگی ایرانی و دیپلماتیک خود چگونه توانستند در این خطه محبوب قلوب شوند.”
سپس مدیر مجلۀ بخارا از دکتر شبستری دعوت کرد تا به سخنرانی بپردازد. علی اشرف مجتهد شبستری، از روزهای فعالیت خود در سفارت ایران در تاجیکستان سخن گفت و با یادی از دوران جنگ داخلی و شرایط سیاسی این کشور و وساطت ایران در حل بحران داخلی این کشور اینچنین سخنانش را آغاز کرد:
“آقای دهباشی خودشان هم در کسوت غیر دولتی به تاجیکستان رفت و آمد داشتند و خوشبختانه توانستند که جایگاه والایی پیدا کنند.
امروز مصادف با تأسیس سفارت در تاجیکستان است. بیست و شش سال پیش در چنین روزهایی بود که ما آنجا بودیم. همین روزها بود که هیئتی از ایران عازم شد و متأسفانه تأخیر چند ساعتی هم داشتیم. هوا هم سرد بود. برای ما خیلی عجیب بود که مردم با وجود سرما، همه گل ها به دست و دست ها یخ کرده، از فرودگاه تا جای اقامت هیئت ایران ایستاده بودند. و کاملا در چشمانشان آن عشقی که از یک برادر و خواهر می بینید مشخص بود. شاید برای خیلی ها عجیب باشد که تأسیس سفارت با شب شعر همراه بود. خدا رحمت کند آقای شیرعلی را که ایشان از سوی تاجیکستان حضور داشتند و دکتر حداد هم از طرف ایران ریاست جلسه را برعهده داشتند. دلم می خواهد در ابتدای سخنم شعری از لایق را بخوانم که چون ته دل تاجیک ها و ایرانی ها است:
به هم سازد به هم سوزد دل تاجیک و ایرانی
به تاجیکی و ایرانی، محبت باد ارزانی
این شعری است که لایق گفته است. در ارتباط با اینکه لایق چه جایگاهی داشت و چقدر عاشق ایران بود شاید در این فرصت نتوانیم چیزی بگوییم. در کتاب آقای امیراحمدیان زحمت یادی از هشت تا از مشاهیری که تاجیکی آورده شده است و که لایق هم جزو آن ها است.
بعد از نخستین روزهای شروع کارم در سفارت، گزارشی نوشتم که اینجا شهر شعر، ادب، دوستی، صفا و صمیمیت است و بسیاری از چیزهایی که ما در مورد ایران گذشته خوانده بودیم- که خب متأسفانه ما کمی دور شدیم از اخلاق نیاکانمان- ما در آنجا می بنیم. اشتراکاتی هم که ما با آن ها داریم در حد یگانگی هم می رسد. همین جا باید اشاره کنم که یکی از چیزهایی که خیلی لازم هست و بیشتر باید بدان توجه کنیم این است که ما هشتاد سال گذشته را باید مورد مطالعۀ عمیق تری قرار دهیم تا این عشق و علاقه به نوسان های زیاد نیفتد. واقعیت این است که در این مدت بلایای بسیاری سر تاجیک ها آمده است و شاید کم تر کسانی از این قضایا باخبر شدند. مرحوم سعید نفیسی، مرحوم خانلری و خیلی کم شاید تنها افرادی که به این کشور رفت و آمد داشتند، در جریان بودند. به هر حال ما کم تر آشنا هستیم و لذا از این طرف آن ها هم با بازۀ زمانی انقلاب اسلامی ایران تا به امروز تا به این حد آشنا نیستند. کتاب آقای دکتر امیراحمدیان در این زمینه می تواند کمک کند.
خب بازمی گردم به داستان خودم. چندماهی شاید نگذشت که جنگ داخلی آغاز شد. شاید این جنگ می توانست اتفاق نیفتد. داستان از جایی شروع شد که آقای کنجایف که رئیس مجلس وقت بود، بی احترامی به وزیر کشور کردند و تقریبا 250 نفر از جوان های بدخشانی بیرون آمدند و جلوی کاخ ریاست جمهوری تظاهرات کردند و سه روز ایستادند و توجهی به اعتراضشان از طرف دولت نشد. این بحث این روزهاست که آدم باید شکوه ها و شکایات جوان ها را بشنود و این امر واقعیتی است. به هر حال نهایت این شد که در ماه های اردیبهشت به بعد، جنگ داخلی رخ داد و شاید اولین کشوری که اعلام کرد ما از این مسئله بسیار ناراحت هستیم ایران بود. خدا رحمت کند آقای رفسنجانی را که ایشان بودند که به آقای رحمانف گفتند که ما آماده هستیم هرگونه کمکی در این زمینه انجام دهیم. در طول مذاکرات با وزیر خارجه و رئیس جمهور صحبت هایی داشتیم که نهایت توانستیم طرفین را پای میز مذاکره بیاوریم. شاید بدون نقش میانجگرانه و دلسوزانۀ ایران مذاکرات تضمین نمی شد و احتمال داشت که تاجیکستان به افغانستان دیگری تبدیل شود.
وقتی که مذاکرات به بن بست برمی خورد، فقط بنده بودم که شب ساعت 2 بین دو هتل هیئت ها در تردد بودم. آقای ابراهیم عثمان اف در مقاله ای از اعضای هیئت دولتی، نوشته بود که شبستری مثل مرغ پاسوخته ای بین دو هیئت سعی می کرد که مقداری تعامل ایجاد کند. لذا در یک مرحلۀ دیگری که آمدیم و موافقت کردیم و گفتیم که برای ایجاد اعتماد بتوانیم تعدادی از زندانیان که شامل سربازان در بند اپوزیسیون و مخالفان در بند دولت را مبادله کنیم. البته من وظیفه ای نداشتم و صلیب سرخ این کار را انجام می داد. اما مبادلات انجام نشد و طرف اپوزیسیون افراد را نیاورد. نهایتا همانجا بدون اینکه دسترسی به وزیر وقت ایران جهت مشاوره داشته باشم، ریسک بزرگی کردم و فقط و فقط به خاطر اینکه، نمی خواستم در تاجیکستان خونریزی بیشتر شود و نمایندۀ صلیب سرخ را هم به اتفاق خودم داخل افغانستان بردم تا با فرماندۀ نظامی تاجیک ها صحبت کنیم. سرآخر نمایندۀ صلیب سرخ از من پرسید که جناب سفیر تو که وظیفه ای در این مورد نداشتی پس برای چه به دنبال این موضوع آمدی؟ گفتم که باید چیزی به تو بگویم؛ درست است که سفیر ایران هستم ولی من در عین حال یک تاجیک هستم. وقتی این را گفتم تازه متوجه شد که ما چقدر با تاجیک ها یگانگی داریم.
خود من هم همین احساس را دارم. من هیچ روزی در تاجیکستان احساس نکردم که سفیر ایران هستم. من با تمام اقشار تاجیک در ارتباط بودم. سخت ترین روزهایی جنگ، بدون بادی گارد رفت و آمد داشتم؛ چون همه می دانستند که شبستری فقط خوبی آن ها را می خواهد و در طول زمان هم مشخص شد.”
وی در ادامۀ سخنانش اظهار داشت:
“در آن شرایط متأسفانه به ایران اتهاماتی زدند که د راین جنگ اسلحه وارد کشورشان کرده است! اما ما با تاجیکستان مرز مشترک نداریم و مرزها توسط روسیه اداره می شد و تبادل اسلحه امکان پذیر نبود. چنین روزهایی را گذرانده ایم. واقعیت این است که بحث ما فارسی زبان ها و اختلاف انداختن بین ما، شامل امروز و دیروز نیست. امروز هم همین بساط هست؛ برخی از کشورها که هزاران کیلومتر آن طرف تر هستند، بر نمی تابند که کشورهای فارسی زبان با هم نزدیک تر شوند.
عنوان کتاب آقای امیراحمدیان بسیار خوب است. تاجیکستان بدون تردید پارۀ تن ایران است. در حقیقت می شود گفت که اگر هم در ظاهر دو کشور جدا از هم هستیم اما در واقع جزو خراسان بزرگ به حساب می آییم. وقتی در مجلۀ یغما در متون نگاه می کردم، متوجه شدم که استاد جمالزاده زمانی که کتاب عینی به دستشان رسیده است، از کلمۀ «خویشاوندی» در مقالۀ خود استفاده کرده اند. استاد جمالزاده گفته اند که بله مردم تاجیکستان خوبی ما را می خواهند و ما هم جز خوبی چیزی برایشان نمی خواهیم. این داستانِ پارۀ تن، عنوان خوبی است و چاپش به موقع است. البته شاید این کتاب تحولات اخیر را دربر نمی گیرد؛ البته معتقدم تحولات اخیر و سردی که در روابط دو کشور پیش آمده، گذرا است و ادامه نخواهد داشت. اطمینان دارم که دو طرف هم در سطح مردمی و دولتی اقداماتی انجام دهند. قطعا یک آسیب شناسی باید صورت بگیرد. در بیست و پنج سال گذشته باید قبول کنیم که نهادها با هم هماهنگی نداشتند و ما باید خود منتقد خود باشیم. طرف تاجیکی هم باید بنشیند و ماهم باید بنشینیم و برادرانه بگوییم کجاها را باید درست برویم.
دیگر مشکل این است که اخبار ما به طور مستقیم به هم نمی رسد و از کانال های دیگر اخبار را دریافت می کنیم. این کانال ها هم مشخص است که وقتی که جمله ای را آغاز می کنند با چه به پایان می برند. اتفاقا یکی از پیشنهادهای انجمن این بود که سعی کنیم سردبیران روزنامه های دو طرف را جمع کنیم. نامه اش را نوشته ام و جناب سفیر هم پیگیری می کنند تا ما بتوانیم تعاملات ژورنالیستی بین دو کشور برقرار کنیم.”
دکتر شبستری در پایان سخنان خود در مورد کتاب «تاجیکستان پارۀ تن ایران» تصریح کرد:
“گرچه تنها، فرصت تورق این کتاب را داشتم اما باید بگویم که کتابی است جامع و نویسندگانش سعی کرده اند که به صورت دایرة المعارفی باشد و اطلاعات کافی در آن گذاشته شود. به بخش سرزمین و مردم پرداخته اند و بخش فرهنگ که خیلی مهم است و به مشاهیرش اشاره داشته اند و بعد بحث رابطۀ ایران و تاجیکستان را مطرح کرده اند. شاید تنها در بخش مسائل اقتصادی کمی باید در تاریخ جلوتر بروند چون وضعیت اقتصادی این کشور این روزها زیاد خوب نیست.
این را هم قبول کنیم که بخارای جناب دهباشی اسم ارزشمندی است. بخارا جایی بوده که ما اولین تفاسیر قرآن را از این منطقه داریم.
اما در مورد اِن جی اُ ها و دیپلماسی، عمومی واقعیت این است که چون سوابق طولانی در سازمان ملل بوده به چشم خود دیده ایم که چگونه افکار دنیا و در حقیقت مسائلی که مطرح می شود و ممکن است انجام آن در مراکز دولتی امکان پذیر نباشد، اما در سازمان های مردم نهاد امکان پذیر است. و این ها چگونه می توانند نقشی در شکل گیری بسیاری از مسائل دنیا داشته باشند. خوشبختانه این سازمان ها در ایران هم جا افتاده اند و خیلی فعال شدند. انجمن ها دوستی هم همینطور. تقریبا 15 سالی است که این انجمن فعال تر شده است. البته هنوز به جایگاهی که باید نرسیده است. انجمن کارهایی کرده که شاید انجام آن برای برخی از وزارت خانه ها هم امکان پذیر نباشد. ما چندین بزرگداشت برای مشاهیر تاجیکی حتی با حضور خودشان در ایران برگزار کردیم. سعی انجمن برای این است که روابط را حفظ کند. باز تأکید دارم که رابطه ای که آقای دهباشی ایجاد کردند، ماندگار است و این رابطه هاست که می تواند در بسیاری از مواقع حلقۀ وصلی باشد و این روابط را نگاه دارد و نگذارد که این اتصالات از بین برود. انجمن ما هم سعی در همین راستا دارد.”
در لحظاتی دیگر از این مجلس، بخش هایی از فیلم مستندی دربارۀ فرهنگ و هنر و سنت های تاجیکستان به نمایش گذاشته شد.
سپس از کتاب «جمهوری تاجیکستان، پارۀ تن ایران» نوشتۀ بهرام امیراحمدیان و با حضور سخنرانان و نویسندگان و ناشر این کتاب رونمایی شد.
دیگر سخنران این شب، دکتر بهرام امیراحمدیان بود ضمن تشکر از برگزار کنندگان این شب از شکل گیری جدیدترین اثر منتشر شدۀ خود چنین سخن گفت:
“در دوره ای که به دبیرستان می رفتم، در خیابان قوام السلطنه و خیابان نادری شعبه ای از سفارت شوروی بود. در آنجا نشریاتی را به رایگان می گذاشتند و ما می رفتیم و این نشریات را دریافت می کردیم. یکبار دیدم که نشریه ای با الفبای روسی گذاشته اند و نامش «صدای شرق» بود. این را گرفتم و از آنجا بود که با تاجیکستان آشنا شدم. آشنایی من با تاجیکستان از ادبیات بود. آن مجله که امسال نودمین سال ادامۀ نشر آن را جشن گرفته بودند، بسیار ارزشمند بود.
در حسرت تاجیکستان بودم که از این سرزمین دیدار کنم. در سال 1996 از طرف دفتر مطالعات سیاسی وزارت خارجه به من مأموریت دادند که برای کنفرانسی به تاجیکستان بروم. به هر مشهد رفتم و قرار بود که روز دوشنبه، هواپیمایی از تاجیکستان بیاید و ما را به دوشنبه ببرد. برف بود و زمستان. نرفتیم! پرواز کنسل شد و کنفرانس هم گذشت و من برگشتم و حسرت تاجیکستان در دل من ماند. تا اینکه در سال 2001 از طرف دفتر مطالعات سیاسی وزارت خارجه مأمور شدم تا در تأسیس دفتر مرکز مطالعات سیاسی تاجیکستان همکاری کنم. سال 2001 بود. نوروز بود. مراسمی بزرگی برگزار شده بود. «نوروز هزارۀ نو» آنقدر زیبا بود که من وقتی بازگشتم مقاله ای در حسرت آن روزهایی که نتوانسته بودم به این کشور بروم به نام «از دوشنبه تا دوشنبه در دوشنبه» نوشتم که در مجلۀ کِلک، آقای دهباشی منتشر کردند . هنوز هم وقتی آن مقاله را می خوانم، یاد آن روزها می افتم که این مردمان با چه سفره های از ما استقبال کردند. بایستی می رفتی و می دیدی. خب این کتاب را نوشتم.
در این کتاب ما قصد آن داریم تا تاجیکستان را به عنوان پاره ای از تن ایران به ایرانیان بشناسانیم. هر چند پاره ای از تن این سرزمین بزرگ است ولی شناخت ما با وجود مراودات بسیار در این 25 سال کافی نیست.
آنچه در این کتاب بدان پرداخته ایم، در سه بخش آماده شده است و دارای بخش های زیر است:
بخش یکم سرزمین و مردم نام دارد. در این بخش در بهره یکم به شناخت آسیای مرکزی پرداخته ایم. زیرا بر این باوریم که برای شناخت تاجیکستان باید آسیای مرکزی را شناخت. تاجیکستان در این گسترۀ جغرافیایی ایستاده است.
بهره دوم در شناخت جغرافیایی و سرزمین جمهوری تاجیکستان است و بر آن شدیم تا سرزمین کوه های بلند را به خوانندگان بشناسانیم.
در بهره سوم این بخش شهرهای مهم و تاریخی تاجیکستان را بررسی کرده ایم.
در بهره چهارم به شناخت مردم تاجیک و معنای کلمۀ تاجیک و تاجیکان و سرانجام جمعیت تاجیکستان پرداخته ایم.
بخش دوم را به فرهنگ تاجیکستان بخشیده ایم. در بهره یکم این بخش روزهای مهم، در بهره دوم مراسم و آیین ها و در بهره سوم مشاهیر تاجیکستان را به خوانندگان معرفی کرده ایم.
در بخش سوم روابط ایران و تاجیکستان را بررسی کرده و در پایان منابع مورد استفاده آورده شده است.”
دکتر امیراحمدیان در پایان سخنان گفت بیان داشت که:
” کتابی هست به عنوان «آداب و آیین ها و باورهای مردم افغانستان» این را یک تاجیک کار کرده است. این کتاب بسیار ارزشمند است و من این را در سیبری تهیه کردم- نه در تبعید بلکه در تحقیق- و این را در افغانستان چاپ کردم، سه هزار جلد چاپ شد و مؤسسۀ انستیتو تحقیقات استراتژیک افغانستان آن را منتشر کرد. همه خریدند اما این کتاب اینجا چاپ شد و هیچ کسی نخرید!”
در دقایقی دیگر از این جلسه، هدیه شریفی پژوهشگر در زمینۀ افسانه های ماوراء النهر و ادبیات کودکان در تاجیکستان از نخستین آشنایی های خود با اسطوره ها و افسانه های تاجیکی چنین سخن گفت:
“چرا افسانه های ماوراء النهر؟ و اینکه چرا از تاجیکستان شروع کردم؟ باور کنید تنها از یک توصیه شروع شد. در جنگ های داخلی تاجیکستان، میهمان خانم دل افروز اکرامی همسر استاد محمدجان شکوری بودم، ایشان که داشتند به منزل می رفتند، به من گفتند که:”هدیه جان! پگاه درکوفته اند در نگشایید، آواز هم بر نیاورید!” خب جنگ های داخلی بود! من یکباره به خودم گفتم که این را چه کسی از دل تاریخ به من گفت؟ من به یاد افسانۀ «بُزک زنگوله پا افتادم» و واقعا پژوهش من از همین جا شروع شد. روحیۀ کودکانۀ من در داستان نویسی ادبیات کودک به سراغم آمد و یکباره گفتم که باشد در را باز نمی کنم و صدایم هم در نمی آید. پرسیدم که شما افسانه ای با نام بز زنگوله پا دارید؟ گفتند که این افسانه در تاجیکستان به نام «بزک جینگلی پا» است:
«بُد نبود، یک زمانی بود در یک مکانی بُزکی بود نامش جینگلی پا ……»
بعدها سفرهای متعدد زمینی از ایران و مرز عشق آباد به سمت تاجیکستان و بخارا و … داشتم و دیگر اینقدر این راه را رفته و آمده بودم که تمام ایستگاه هایش را از حفظ هستم. حاصل این رفت و آمد ها، حدود 700 افسانۀ تاجیک شد. (که البته 700 افسانه وجود ندارد و بلکه این ها ویراست های متفاوت از یک افسانه هستند.)
تحقیق های متعددی کردم و از آنجا که زبان روسی می دانستم و پس می توانستم متون روسی در این زمینه را نیز مطالعه کنم. یک اتفاق خیلی خوب افتاد و باعث شد که نگاه من نسبت به افسانه تغییر کند. اینکه ما در تمام افسانه ها به دنبال این می گردیم که این افسانه از کجاست و برای چه کشوری است؟ اما در تاجیکستان این نگاه به من داده شد و این را مدیون اساتید تاجیک هستم که به من فهماندند، افسانه ها خاستگاه هایشان مشخص نیست اما ایستگاهشان مشخص است. یک نکتۀ کلیدی بود! یعنی اگر دنبال افسانه ای می گردی و آن را در یک مکان خاص پیدا می کنی، به نوعی رنگ و بوی آن منطقه را در آن افسانه خواهی یافت اما این الزاما به بدان معنا نیست که آن افسانه برای آن منطقه است.”
وی در پایان سخنانش اظهار داشت:
“مقاله ای داشتم که چاپ شد و در این مقاله تمام این مسائل را متذکر شدم. هشتاد برنامۀ رادیو نمایش بود که بخش الف کار شد و بخش ب هم در دست کار است که در مورد افسانه های ماوراء النهر هست. این نگاه نسبت به افسانه ها را تنها در تاجیکستان پیدا کردم؛ چرا؟ چون تاجیکستان خودش یک منطقۀ افسانه ای است. تمام مردمانش یک افسانه هستند، یک واحد یا یک گونه ای از افسانه که در دل همۀ ما می نشینند؟”
در واپسین لحظات این نشست، گروه موسیقی «دَنگ دَنگ کوبان» به سرپرستی الهام پاکروان با هنرمندی: شهاب قاسمی (دف)، حسین راستگو (سنتور)، فرهاد زهره وند (آواز)، عظیم سمیعی (نی) به اجرای موسیقی پرداختند.
سپس مسعود عرفانیان، که در زمینۀ انتشار و معرفی کتب مربوط به تاجیکستان فعالیت دارد، خلاصه ای از مقالۀ خود با عنوان «ارتباط صدرالدین عینی و ابوالقاسم لاهوتی و کتاب نمونۀ ادبیات تاجیک عینی» سخن گفت و چنین بیان داشت:
“نخستین دیدار و رویارویی لاهوتی با صدرالدین عینی در سال 1925 م در سمرقند باستانی، یکی از حوزه های فرهنگ و تمدن ایران در ورارود روی داد. دیداری که به دوستی محکم و برادروار میان آن دو انجامید و تا پایان زندگی آن دو ادیب نامدار پایدار و پا برجا ماند. آن دو به یکدیگر اعتماد زیادی داشتند تا جایی که در بدترین شرایط سیاسی جامعه شوروی و در اوج اختناق و جو پلیسی و امنیتی و بی اعتمادی حاکم بر کشور در نیمۀ دوم دهۀ سی نیز آن شرایط مانع از بیان مصائب و دشواری های ناشی از وضعیت موجود نشد و آنان در نامه نگاری های خویش با یکدیگر به بازگویی و بیان دیدگاه های خود در این باره پرداختند.
در آن هنگام صدرالدین عینی مشغول کار بر روی کتاب نمونۀ ادبیات تاجیک خود بوده است. کتابی که پس از پایان توسط لاهوتی چاپ و حتی بسیاری از کارهای آماده سازی مانند حروفچینی، نمونه خوانی و غلط گیری آن توسط خود لاهوتی که آن زمان در نشریات مرکزی خلق های اتحاد جماهیر شوروی کار می کرده، انجام گرفته است.
«نمونۀ ادبیات تاجیک» عامل مؤثری در ژرف تر نمودن خودشناسی تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تاجیکان بود. این کتاب عینی که اثری بسیار با ارزش و به گفتۀ لاهوتی بهترین نمونۀ سیر ترقّی ادبی تاجیکان است و تورق آن هر ایرانی و پارسی زبان را از یادآوری پیشینۀ درخشان کهن زبان پارسی غرق در غرور می نماید و برای هر کسی که در ادب پارسی کار می کند، لازم است نسخه ای از آن را داشته باشد، بلای جان صدرالدین عینی شد و دردسر بزرگی برای او آفرید.
داستان از این قرار است که پس از چاپ و انتشار کتاب در سال 1926، گروهی از شووینیست های ازبک گرا و پان ترکیست که آن هنگام به زیر ردای کمونیسم خزیده و پشتیبان خلق و طبقۀ کارگر شده بودند، به سم پاشی علیه عینی دست زدند که گویا او مدافع شاهان و امیران است و دلیل مدعای خود را نیز سرودۀ زیبا، دل انگیز و جاودانی رودکی:”بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی” عنوان نمودند و به ویژه بیت های :” میرماه است و بخارا آسمان / ماه سوی آسمان آید همی / میر سرو است و بخارا بوستان / سرو سوی بوستان آید همی” را زیر سؤال بردند.
همین موضوع باعث به وجود آمدن جو بدبینی و فضایی سرشار از توطئه و بدگویی علیه عینی شد که گویا او دشمن خلق و طبقۀ کارگر و خواهان بازگشت شاهان است. بوخارین نیز توسط همان گروه به رهبری اکمل اکراموف از موضوع با خبر شد. ظاهرا قرار بر این می شود که کتاب جمع آوری و نسخه های آن از بین برود، اما با کوشش و جسارت صدرالدین عینی در طرح موضوع نزد بوخارین، به هنگام یک مهمانی و متقاعد شدن او توسط عینی که اصل موضوع را برای او روشن کرده بود در ظاهر هم عینی و هم کتاب نجات یافتند.
در این میان ابوالقاسم لاهوتی نیز نقش بسیار مؤثر و تعیین کننده ای داشت و بدون اینکه کوچکترین تردید و هراسی به دل راه دهد، به دفاعی جانانه و تمام قد از عینی و کتابش برخاست. او در نخستین همایش نویسندگان تاجیکستان در سال 1934، در دفاع از کتاب «نمونۀ ادبیات تاجیک» سخنرانی مفصلی ایراد نمود و اهمیت آن را گوشزد کرد و بدین ترتیب موضوع مسکوت ماند.
چند سال از این رویداد گذشت تا اینکه سال 1937 فرا رسید و دسیسه گران و اغواگران که هدفی بزرگتر از عینی و کتابش را که همانا دشمنی با زبان پارسی و تاجیکان بود در سر می پروراندند دوباره دست به کار شدند.
در این سال صدرالدین عینی در اندیشۀ به چاپ رساندن دوبارۀ کتاب که آن را اصلاح و کامل تر نموده بود، اقدام می کند. اما این هنگام که اوج ترورهای خونین و تصفیه های دهشت انگیز دوران استالین است، بوخارین اعدام می شود. توطئه گران و اغواگران با نشانه رفتن به سوی او که تأیید کتاب عینی توسط بوخارین ضد انقلاب و دشمن خلق ارزشی ندارد، دوباره با همان روش های نفرت انگیز پیشین عینی را تحت فشار قرار می دهند.
آنان دست به کار شده و با استفاده از جو سیاسی و فضای آکنده از توطئه و بدگویی، عینی را آماج حملات بی اخلاقانۀ خود قرار می دهند تا شاید این ادیب، روشنگر و پشتیبان سرسخت فرهنگ و ادب پارسی در ورارود را از میدان به در کنند. او را دشمن خلق نامیده و در روزنامۀ ازبکی «حقیقت ازبکستان» با چاپ مقاله ای با نام نقاب پوشی عینی این گونه وانمود کردند که او همانند دشمنی نقابدار با رژیم شوروی بود و از اعتبار ویژه ای نزد مقامات حزبی و دولتی وقت برخوردار بود. با وساطت نزد ویچسلاو مولوتف که شخص با قدرت و با نفوذی بود رفت و سپس با طرح موضوع استالین نجات بخش عینی شد.
البته عینی تنها مورد پادرمیانی های از این دست لاهوتی نبود و او در مورد هنرمندان دیگری چون میخائیل نامی هم که بازیگر تئاتر بوده، نزد مقامات پادرمیانی نموده که در نتیجه خود مورد بی مهری قرار می گیرد.
نادژدا ماندلشتام بیوۀ اوسیپ ماندلشتام، شاعر پرآوازۀ لهستانی تبار شوروی نیز به این ویژگی لاهوتی اشاره نموده و نوشته:
«لاهوتی در سال 1937 م از طرف اتحادیۀ نویسندگان شوروی ترتیبی داد تا ماندلشتام به کانال دریای سفید برود. این شاعر مهربان ایرانی امید بسته بود که ماندلشتام چیز ستایش آمیزی دربارۀ کامال بنویسد بلکه از این طریق بتواند جانش را نجات دهد.»
«لاهوتی به ماندلشتام التماس کرد این کار را بکند تا بلکه مشکل او با رژیم حل شود»
«لاهوتی برای ماندلشتام هر کاری از دستش بر می آمد انجام داد»
«من مطلقا هیچ شناختی از لاهوتی نداشتم فقط می دانستم با ما مهربان است و نگاه دوستانه ای به ما دارد»
اقدام لاهوتی دربارۀ عینی بسیار مؤثر بود و او را از اضطرابی تلخ و ناگوار و سرنوشتی نامعلوم که در انتظارش بود رهانید. زنده یاد محمد عاصمی در اهمیت کاری که ابوالقاسم لاهوتی در حق صدرالدین عینی انجام داده چنین نوشته:
«خوشبختانه کوشش استاد لاهوتی و همسر محترمه بانو به عبث نرفتند و حقیقت غلبه کرد. لاهوتی استاد عینی را از شکنجه و گمنامی طولانی نجات داد و نام نیک او را حفظ کرد. اگر دخالت جسورانه لاهوتی نبود که می داند که تقدیر عینی چه می شد؟ این خدمت او را تاجیکان هیچ گاه فراموش نخواهند کرد.»
صدرالدین عینی خود نیز در نامه ای به لاهوتی به موضوع کمک او به خودش اشاره کرده است. در مکاتباتی که میان این دو ادیب فرهیختۀ سرشناس در آن سال ها رد و بدل شده، به ویژه در نامه ها که عینی به لاهوتی نوشته، به موضوع کمک او به خودش به روشنی اشاره کرده است.
ابوالقاسم لاهوتی در حالی که با تمام وجود خود به میهنش ایران عشق می ورزید، به همان اندازه نیز به تاجیکستان و تاجیکان عشق می ورزید. او تاجیکستان را میهن دوم خود می دانست و برای رشد و اعتلای فرهنگ و ادب و هنر آنجا تا آخرین روزهای زندگی خویش از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نکرد.
همانگونه که امروز نیز بسیاری از ادیبان و فرهیختگان تاجیک ایران را وطن دوم خود می دانند، ما ایرانیان نیز با جان و دل تاجیکستان را میهن دوم خود می دانیم و از ژرفای وجود خود خواهان پیشرفت، گسترش پیوندهای میان دو مردم نژاده و با فرهنگ ایران و تاجیکستان هستیم.”
در ادامه شاه منصور شاه میرزا به نمایندگی از مردم تاجیکستان به سخنرانی پرداخت. وی در وصف کشور و مردم خود گفت:
“سرزمین من را کشور کوه ها گویند و گاهی کشور سنگ. ولی ما سنگ دل نیستیم و مردمانی رحم دلیم. کشور مرا سرزمین آب و رودخانه گویند که بیش از 965 رودخانۀ بزرگ و کوچک در تاجیکستان موجود است. و از دل هر چشمۀ کوهستان های تاجیکستان دو بیتی و رباعی می جوشد.
تاجیکستان موزه ای باز در زیر آسمانی نیلی است که در هر وجب آن یک آثار باستانی نهفته است و در زیر خاکش انگشت وزیر و کاسه خانۀ سلطانی است. امابرای بنده آنچه مایۀ افتخار است، علاقۀ مردم من به شعر است. که شاید دلیل این بازگردد به جد بزرگ ما استاد رودکی، قافله سالار نظم فارسی که از آب رودک هنوز هم ما آب می خوریم و ایشان زمانی تشنگی اش را از آن شکسته بود و بوی جوی مولیان آید همیِ ایشان هنوز در هند و سند و ختن و پارس با صدای او هم آوا می شوند.
شعر در وجود هر تاجیک با خون آن ها آمیخته است. و از گهواره تا گور مردم شعر می گویند. لالائی کودکان تاجیکستان با شعر شروع می شود و همینطور مردگان را با شعر به منزل آخرت بدرقه می کنند.
بهتر از شعر این شاعر نمی توانم به این سؤال های خود در مورد سرنوشت مردمم پاسخ بگویم که:
قصۀ مرغ سمندر پیش من افسانه نیست
سرگذشت ملت پیچیده فریاد من است
آنکه عمری مرده مرده زندگی کرد و نمرد
سوختن افروختن آیین اجداد من است
سرزمین من مأمن خورشید است و فکر نمی کنم در هیچ جای دنیا کهکشان و آسمان مثل آن شفاف و بلورین و با صفا دیده شود.
تاجیکستان با آنچه که به عالمیان معرفی شده است بیش از همه با فرزندان نیکو نام و خردمندش است که با شعر طبعا زیسته اند و در سالخوردگی قلم عصای دست آن ها بوده است. که ما افتخار داریم از عینی و عینی ها و لایق ها و گلرخسارها و … دیگر عزیزانی که نام تاجیکستان را در عالم شهره کردند.
تاجیکستان با فراز و فرود ها همیشه همراه بوده است و هیچگاه در حالتی یکسان و عادی و منسجم قرار نداشته است .همیشه مورد حملۀ بیگانگان و یا دشمنان قرار داشته است؛ ولی این ملت مثل مرغ سمندر در آتش سوخت و خود را زنده نگاه داشت:
هر چه او از مال دنیا داشت، داد
خطۀ بلخ و بخارا داشت، داد
سنت والا و دیوان داشت، داد
تخت سامان داشت، داد
دشمن دانشگدایش دانش سینا گرفت
دشمن بی سنتش دیوان مولانا گرفت
دشمن صنعت فروشش صنعت بهزاد برد
دشمن بی خانه اش در خانۀ او جا گرفت
…
خلق تاجیک
خلق آرمان
آب در چشم
چون یتیمان
در لبش خشم
چون اسیران
از وطن تا برکفن هر بود و نابودی که بود
بر کفن طلب و وطن طلبندگان بخشید و داد
….”
در خاتمه مراد جان بوری بایف نمایندۀ سفیر تاجیکستان در تهران ضمن تشکر از برگزارکنندگان این مجلس به نمایندگی از سفارت کشور خود به عناوین فعالیت های فرهنگی دو کشور در سال های اخیر اشاره و چنین بیان کرد:
“امروز یادی از تاجیکستان و بزرگان شد. کسانی که در گذشته گفتند و رفتند. من فکر می کنم بین ما و شما آن هایی که در سعی و تلاش هستند، بزرگانی هستند که فردا دربارۀ آن ها نسل های آینده خواهند گفت و سپاس بی اندازه به این بزرگان امروز و فردا.
می خواستم پیام سفیر تاجیکستان در ایران جناب آقای نعمت الله امامزاده را خدمت یکایک شما رسانده باشم. ایشان با هیئت جمهوری تاجیکستان که در ایران قرار دارند، همراهی دارند و از این راه نتوانستند امروز در اینجا حضور داشته باشند. راستی جای خوشحالی است که ماه های اخیر سفر و گفت و گوهای زیادی میان هیئت های دو کشور صورت گرفته است و یک هیئت جمهوری تاجیکستان در کنفرانس امنیتی تهران شرکت داشتند و صحبت های خوب و ملاقاتی خوب دایر شد. یک و نیم ماه قبل از این، نشست چهارم رؤسای کتابخانۀ ملی کشورهای عضو اکو در دوشنبه برگزار گردید و جناب مظاهری حضور داشتند. هیئت جمهوری اسلامی ایران حضوری فعال داشتند.
دو ماه قبل هم، سفر جناب ظریف به تاجیکستان صورت گرفت و ملاقات ایشان هم با همتای تاجیکشان به وقوع پیوست و گفت و گو های خوبی انجام شد و همچنین دو ماه قبل از این نشست دوازدهم اجلاس کمیسیون مشترک همکاری های تجارتی اقتصادی و فرهنگی جمهوری تاجیکستان و جمهوری اسلامی ایران در دوشنبه برگزار شد و امروز ما در ادامۀ این سفرها و تبادل نظرها با هم در تهران در کشور دوست عزیز ما یادی از دوشنبه و تاجیکستان و بخارا و از آنچه با تاجیکستان پیوند می گیرد، هستیم و بسیار خوشحال کننده است چون سعی و تلاش همیشه احساس می شود.
سال 2018 میلادی در تاجیکستان سال «توسعۀ گردشگری و هنرهای مردمی» اعلام شد و این می تواند بستر خوبی برای روابط مردم دو کشور باشد و یکایک شما را از اینکه علاقه مند به مردم تاجیک هستید و چنانکه مردم تاجیک هم همین گونه اند، به تاجیکستان دعوت می کنم. در این سال ویژه که می خواهیم گردشگری در تاجیکستان توسعۀ بیشتری داشته باشد. به اینجا تشریف بیاورید و با چشم سر این کشور را ببینید.”