شب نود سالگی توران میرهادی برگزار شد/ پریسا احدیان
* عکسهای این مراسم از مجتبی سالک، مریم اسلوبی و ژاله ستار
عصر دوشنبه، نوزدهم تیرماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، دویست و نود و هشتمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی شورای کتاب کودک، فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان، شرکت تهیه و نشر فرهنگنامه و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به شب «نودمین سالروز تولد توران میرهادی» اختصاص یافت.
در این نشست سخنرانان: نوش آفرین انصاری، ایران گرگین، شهرداد میرزایی، زهره قائینی، دلاور خمارلو (فرزند توران میرهادی) و علی میرفخرایی به سخنرانی پرداختند. و از سه کتاب منتشر شدۀ در زمینۀ زندگی توران میرهادی با حضور اساتید بدرالزمان قریب و مهدی محقق رونمایی شد.
در ابتدا این جلسه، علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست با یادی از شب فرهنگنامۀ کودک و نوجوان با حضور توران میرهادی در سال گذشته بیان داشت:
“سال گذشته در همین سالن در برنامه ای با عنوان شب «فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان» به تجلیل از خانم توران میرهادی نشستیم. امروز اگرچه ایشان حضور فیزیکی ندارند اما در میان ما نظاره گر و شنوندۀ سخنرانی هایی هستند که در اجزای کلمات و جملاتش ایشان حضور دارند و کارنامۀ زرین یک عمر زندگی پر افتخارشان مرور خواهد شد.”
سپس نخستین سخنران این مجلس، دکتر نوش آفرین انصاری، از پروندۀ پژوهشی-انتشاراتی توران میرهادی چنین سخن گفت:
“در شمارۀ بهار هفتاد و نه مجلۀ نگاه نو، پرونده ای به نام بازخوانی پروندۀ پژوهشی –انتشاراتی توران میرهادی باز شد. این پرونده به همت علی میرزایی پدید آمد. از من خواستند مقاله ای تقدیم کنم که «سیمای دانشجوی تمام وقت» نام گرفت. برای نوشتن این مقاله از متن سی و هفت گفت و گو با بیش از چهل گفتگو گر که با خانم میرهادی صحبت کرده بودند، استفاده کردم. بدین معنی که تمام گفتگو ها را مطالعه کردم و حدود چهارصد و پنجاه مطلب استخراج کردم. تکرارها را گرفتم و بعد این ها را در چهار بخش کلی تقسیم کردم. و امروز یک قسمت کوچکی از یکی از این بخش ها را خدمت شما عرض می کنم.
گفته ها از خانم میرهادی و چینش از من است. حس می کنم که یک منبع دست اول است و صدای ایشان و حس گفته اشان را می شود در خیلی از موارد دید. اسم این گفتار کوتاه «چند نکته دربارۀ فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان» است.
یکی از بنیادهای اندیشۀ تربیتی خانم میرهادی کتاب درسی است. به عنوان سکوی پرتاب یا تخته پرش دانش آموز به جهانی مملو از آگاهی های بیشتر. خود ایشان نگارندۀ کتاب های درسی بودند. و به عنوان همکار و مشوق و راهنما نیز در این زمینه فعالیت داشتند. پس کار سازمان تهیۀ کتاب های درسی و نویسندگان این کتاب ها را بسیار ارزشمند می دانند. و معتقد هستند که باید به بهتر شدن کتاب های درسی از هر جهت کمک کرد. زیرا این ها مؤثرترین ابزار برای بیشترین تعداد از کودکان و نوجوانان این سرزمین به شمار می آیند. حال ببینیم ایشان به چه طرحی فکر می کنند و چگونه. این بحث «بیشترین» در اندیشۀ خانم میرهادی بسیار مهم است. ایشان هیچوقت به نخبه ها و به بالاترین ها به این شکل نگاه نمی کنند. پس بیشترین تعداد کودکان و نوجوانان از کتاب های درسی استفاده می کنند و تأثیر می پذیرند و ایشان واقعا همۀ ما را در جهت بهبود این کتاب ها مسئول می دانند.”
وی در ادامه بیان داشت:
“اکنون در سال 95 و 96 خرسند هستیم که بعد از سال ها مقاله هایی از فرهنگ نامۀ کودکان و نوجوانان یعنی متن مقاله با ذکر مأخذ به تعدادی از کتاب های درسی راه پیدا کرده است. و چشم چند میلیون دانش آموز به نام این اثر می افتد. دوستان می دانند که اگر نوشته ای، راه به کتاب درسی پیدا کند، بسیار مهم تلقی می شود. همچنین می بینیم که این فرهنگنامه در فهرست نامۀ رشد متعلق به آموزش و پرورش دورۀ آموزش ابتدایی و متوسطه و در سایت سامان کتاب راه یافته و در آنجا معرفی شده است. در اندیشۀ تربیتی خانم میرهادی فرهنگنامه اثری در خدمت آموزش و پرورش و همراه کتاب درسی است. این کلید واژۀ «همراه کتاب درسی» مهم است.
در جایی می گویند در کنار محدودیت های آموزشی هر انسان موجودی واحد و مستقل است و بچه ها باید برای رسیدن به آهنگ خودشان آزادی داشته باشند و به این شکل موضوع دسترسی به فرهنگنامه در کتابخانه های مدارس به عنوان همگانی ترین ساختار تربیتی مورد توجه جدی ایشان قرار می گیرد. ایشان بعد از کتاب درسی کتابخانه را می بینند. و از آنجا که کتابخانه در اندیشۀ تربیتی ایشان و نیز براساس تجربۀ به دست آمده در مدرسۀ فرهاد جایگاه بلندی دارد، بارها تأکید می کنند که دولت ها باید فرهنگ نامه خریداری کنند تا این اثر در دسترس محیط آموزشی باشد. در این مورد تأکید دارند که فرهنگنامه باید به دست کودکان سراسر ایران برسد و در اختیار داشتن آن تنها به تهران محدود نشود. در پشت ویترین ها قرار نگیرد و همۀ معلمان و دانش آموزان باید بتوانند به راحتی از آن استفاده کنند.
با آگاهی کامل از وضع نامناسب کتابخانه های مدارس ذهن عملگرای ایشان به طور دائم دنبال راه حل است. از جمله در مورد تهیۀ فرهنگ نامه. و طرح ملت در کنار دولت را پیشنهاد می کند و نامش را خرید مشارکتی فرهنگنامه می گذارد. می گویند اگر من بودم می گفتم که بچه ها نفری صد تومان بیاورند و فرهنگنامه بخرند. آن وقت مجموعه می شد کتاب خودشان. مال خودشان. آن زمان فرهنگنامه دیگر مال دولت نیست. من فکر می کنم حساب و کتاب دوران مدرسه را می شود به شیوه های مختلف از نظارت دولتی خارج کرد.
جالب اینجاست که به نظر خانم میرهادی هر مدرسه مانند هر کودک متفاوت است و فرق می کند. آن یکی محیطش یکجور است، آن دیگری محیطش جور دیگر. می گویند این مدیر مدرسه است که باید کشف کند و راه حل پیدا کند. یا در جایی دیگری می گویند که فرهنگنامه باید مانند هر کتاب دیگری فرسوده شود، پاره شود و مورد استفاده قرار بگیرد.
در پاسخ به مصاحبه کنندۀ دیگری به آموزش مشارکتی اشاره می کنند و اینکه در چنین شرایطی بچه ها فعال و سهیم هستند. و به تعبیر خود ایشان بچه ها محدودیت شکن هستند. و اینجاست که نقش فرهنگنامه به عنوان کتاب همراه هر دانش آموز ده تا شانزده ساله خود را نشان می دهد.
در جای دیگری از اینکه دانش آموزان مهارت استفاده از آثار مرجع را پیدا نمی کنند و لذت دست یابی به اطلاعات پایه در همۀ زمینه ها و به زبان ساده را نمی چشند، افسوس می خورند و تأکید دارند که بنیاد گذاری روند آموزش مداوم در دورۀ کودکی شکل می گیرد و نیز اعتماد به نفس پایدار در کودک با استفادۀ بدون کمک از مطالب فرهنگنامه بوجود می آید.
ایشان آمارهای گوناگون را مطالعه و بررسی می کنند. و بر این عقیده هستند که توقع طبقۀ متوسطی که رشد کرده از زندگی فرق کرده است. و این نیروی عظیمی است که در حال رشد است و وارد مملکت اجتماعی می شود و احتیاج به رسیدگی، مدیریت و مشارکت اجتماعی دارد. تا بتواند حرف سازنده اش را بزند و اینجاست که به بازسازی نظام آموزش و پرورش تأکید دارند و نقش فرهنگنامه و اهمیت و ارزش آن را مورد توجه قرار می دهند. فرهنگنامه در کنار سایر دست آوردهای بزرگ خانم میرهادی نماد یک طرز تفکر و اندیشه است. در این مورد می فرمایند که بعضی فکرها و برخی روش ها و برخی آثار آرام آرام تبدیل به جریانی می شوند که راه خود را بازخواهند کرد. مهم این است که حاصل تجربه ها دراختیار عموم قرار بگیرد و با انسان به گور نرود.”
در این بخش، عکس هایی از آلبوم خاطرات توران میرهادی ورق خورد.
دیگر سخنران این مجلس، ایران گرگین (سرویراستار فرهنگنامۀ کودک و نوجوان) از ویژگی های شخصیتی توران میرهادی سخنانی بیان داشت و گفت:
“تولد توران میرهادی، تولدی مبارک بود. او چون هم نسلانش میهن دوست بود و برای جامعه ارمغان باری داشت. در سال 1306 خورشیدی دو سال پس از آغاز پادشاهی پهلوی اول به دنیا آمد. و در 14 سالگی زوال آن دولت و سلطنت پهلوی دوم را تجربه کرد. در 1325 در 19 سالگی به فرانسه رفت. 5 سال رد آنجا درس خواند و به سیر و سیاحت در اروپای پس از جنگ پرداخت. در 1330 به ایران بازگشت. در دورۀ جوشش و شور نهضت ملی شدن صنعت نفت و شدت یافتن فعالیت سیاسی حزب های چپ و راست. و نوآوری های فرهنگی قابل توجه در شعر و تئاتر و موسیقی. توران میرهادی نیز چون بسیاری از جوانان علاقه مند شد در این عرصه گام نهد. به آرمانگرایان پیوست. ازدواج کرد. ولی یکسالی گذشت که کودتای 28 مرداد و پیامدهای آن کام شیرین او را تلخ کرد. اعدام همسرش سرگرد جعفر وکیلی داغی بر دل او نهاد و او را ناکام ساخت. اما توران میرهادی ناکام نماند. برخاست. یکی از هنرهای او تغییر شرایط نامطلوب به مطلوب بود. و او این هنر را به کار برد.”
من و خانم میرهادی در کنار هم در فرهنگنامه به مدت سی و چند سال به پیری رسیدیم. پیری برخلاف تصور عام به جهان هستی و زندگی نگاهی عمیق تر و همه جانبه تر و کاونده تر دارد. البته تا هنگامی که ذهن به خلوت خاموشی کوچ نکرده باشد. اما این نگاه کاونده رنج آور نیز هست که می خواهد به پاسخ این پرسش خیامی برسد که این آمدن و رفتن از بحر چه بود. خیامی نگاه نکنیم. به زندگی این جهانی بنگریم چنانکه در جریان است. آن گونه که توران میرهادی می نگریست: خوش بین، امیدوار و هدفمند.
او باور داشت که آمده است که کاری برای بهبود و خدمت به جامعه کند. روشن بینی و نظم و انسجام و امکانات خانواده نیز محیطی برایش فراهم آورد تا بتواند توانایی های درونی اش را به کار بندد. تحصیل در اروپا و آشنایی با دیدگاه های نوین تربیتی راهی را که باید پیش گیرد قطعی کرد و به این نتیجه رسید که پاسداری از ارزش های انسانی یا ویران ساختن آن در دست آموزش و پرورش است و نیکی و بهبودی جامعه درگرو تربیت نیک در مدرسه است. او معتقد شد جنگ را کسانی به راه می اندازند که در مدرسه صلح و دوستی را نیاموخته اند. و به شیوۀ جباریت تربیت شده اند. نتیجۀ این تربیت غیر آزاد و خشن خشونت زایی است. خشونتی که هیتلر می سازد تا جنگ به راه بیندازد.
او کانون و عوامل به وجود آمدن خشونت را جنگ و سیستم تربیتی مدرسه ها می دانست. و چنین بود که مدرسه برای توران میرهادی مکانی آرمانی شد. و مدرسۀ فرهاد از دل این آرمان برآمد و شکل گرفت. قوانینی بر اساس این کار گروهی و مشورت برای آن وضع شد و به نقش روانشناسی تربیتی اهمیت داده شد. دانش آموزان مدرسه نقش اساسی در کار مدرسه بر عهده گرفتند. و برای ایجاد سیستمی در آموزش و پرورش ایران کوشیدند که کودکان را تبدیل به انسان وارسته کنند. یعنی ایجاد مدینۀ فاضله ای در لباس مدرسه.”
وی با اشاره ای به روش آموزش سقراط ادامه داد:
“سقراط آن ذهن زیبای هستی، خردمند پرسشگر با روش گفت و شنود جوانان را بر می انگیخت تا از خواب جزمگرایانه بیدار شوند. او پرسش را با پرسش دیگری جواب می گفت و می پرسید و گوش می داد. طرح پرسش می کرد تا به جایی برسد تا تعریفی از اصطلاحات اخلاقی مثل شجاعت به دست آید تا هر کس در جامعه و حکومت اصطلاحات را به سلیقۀ خودو به سود شخصی تعریف نکند. این روش کمک می کرد تا انسان خود را بشناسد و بداند چه می گوید و چه می خواهد. بنا به روش سقراطی به نظر می رسد نیازمندیم که تعریفی از وارستگی آورده شود. که در مدرسۀ فرهاد اصول بود تا مقصود ایجاد سیستمی باشد که بچه ها را تبدیل به انسان وارسته کند. یعنی شعار نباشد. روشی باشد مبتنی بر تعریف درست و این به عهدۀ دوستان مدرسۀ فرهاد هست که شعار وابستگی را که در مدرسۀ فرهاد اصل گرفته شده بود، توضیح دهند چنان که کتاب خود را با عنوان «انسان وارسته» به چاپ رسانده بود.
باری در پایان لازم است از پیوند عاطفی خود با توران میرهادی و احترام قلبی و دوستی بی مقصد و مقصود با او بگویم. از دلتنگی نبودنش که چون به فرهنگنامه می روم و نوشته های جا گرفته در پوشه ها و اوراق را می بینم به او می اندیشم و به هیجان و شوقش برای پایان یافتن کار هر رشته. او عملا اندیشه را با امید و عشق تلفیق می کرد.”
در بخشی دیگر مستندی از زندگی توران میرهادی و سخنان او به نمایش درآمد.
سپس سردبیر مجلۀ بخارا بخشی از دست نوشتۀ توران میرهادی را قرائت کرد:
“معمولا انسان ها به دو علت از کاری که می کنند مأیوس می شوند: اول زمانی که انتظار بیش از اندازه از تأثیر کاری که می کنند دارند. و دوم زمانی که می خواهند کارشان زود به نتیجه برسد. این انتظار و شتاب سبب می شود احساس شکست و بیهودگی کنند. شما در یک مدرسه با یک نظام بزرگ آموزش و پرورش روبرو هستید. فکرهایی مطرح می کنید که حاصل تجربه است. اگر انتظار داشته باشید که فوری قبول کنند، اشتباه کرده اید. چون قبول نمی کنند. و اگر انتظار دارید زود جا بیفتد جا نخواهد افتاد؛ زیرا به یک سیستم دیگر عادت کرده اند. ولی برخی فکرها و روش ها آرام آرام تبدیل به جریانی می شوند که راه خود را باز خواهند کرد. مهم این است حاصل تجربه ها در اختیار عموم قرار گیرد و با انسان به گور نرود.”
دیگر سخنران این شب، زهره قایینی نقدی بر مناسبت نام گذاری روز ملی ادبیات کودک و نوجوان داشت و گفت:
“دیروز 18 تیرماه برابر بود با روز ملی ادبیات کودک و نوجوان. روزی که بنا به سنت جهانی و تاریخی باید جشن گرفت و ده ها برنامۀ شاد و لذت بخش برای کودکان برگزار کرد. اما اگر کودکی از ما بپرسد که این روز چرا روز ملی ادبیات کودک نامیده شده است؟ پاسخ ماعجیب و ناباورانه است. روز ملی ادبیات کودکان ایران روز از دست دادن یک نویسندۀ خوب کودک و نوجوان است.
سال 1392 بود که شورای فرهنگ عمومی به پیشنهاد بنیاد آذریزدی روز 18 تیرماه سالمرگ مهدی آذریزدی را در کمال شگفتی، روز رسمی ادبیات کودک و نوجوان نامید. و نوزدهم تیرماه یعنی یک روز پس از این خبر بهت آور، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران بیانیه ای منتشر کرد و از این رخداد ابراز شادی و خوشحالی کرد که سرانجام پذیرفتیم ادبیات کودک و نوجوان شایستۀ توجهی فراگیر و ملی است و روز ملی ادبیات کودک و نوجوان تنها یک نامگذاری و صورتی بدون محتوا نیست. بلکه ارج نهادن به مسیری است که در یکصدسال گذشته پیموده شده است. از آن روز تا امروز و دیروز که 18 تیر بود هر بار که می شنوم در گوشه و کنار کشور با برگزاری برنامه های قصه گویی و نمایش و سخنرانی و ده ها برنامۀ کوچک و بزرگ، کودکان و نوجوانان به داشتن روزی شاد و سراسر هیجان دعوت می شوند، از خود می پرسم پس از این همه سال و به گفتۀ انجمن نویسندگان پس از گذشتن صد سال برای نام گذاری چنین روزی چه کسانی باید تصمیم می گرفتند؟ گروهی که با تاریخ ادبیات ایران بیگانه اند یا آن ها که نهاد ادبیات کودکان را بنیان گذاشتند. ما از میان این همه رخدادهای نیکو همچون تولد ادبیات کودک و از جمله تولد مهدی آذریزدی برای روز ملی ادبیات کودک روز درگذشت مهدی آذریزدی را انتخاب کردیم.
خوب دقت کنید در گذشتن واژۀ محترمانه ای برای مرگ است و ما در این روز با مرگ سر و کار داریم نه با رویش و جوانه زدن و زندگی کردن که بخشی از ذات و وجود کودک است! وقتی در فضای مجازی روز 18 تیر را جستجو می کنیم این جمله را می خوانیم که 18 تیر روزی است که مهدی آذریزدی در بیمارستان آتیۀ تهران درگذشت و پس از تشییع در مسجد هزیره در حسینیۀ خرمشاه یزد در نزدیکی محل زندگیش به خاک سپرده شد. یعنی در این روز ملی که می خواهیم جشن بگیریم هیچ چیزی نمی روید و نمی بالد و تنها یک نویسنده به خاک سپرده می شود. به تجربه های جهانی و تاریخی نگاه کنید که روزهای ملی چه روزهایی بودند و هستند! ویکیپدیا انگلیسی که مرجع شناخته شده ای است، روزهای ملی را اینگونه تعریف می کند که روزهایی که کشوری استقلال خود را به دست می آورد یا جنگی به پایان می رسد یا صلحی برقرار می شود. یا فردی تأثیرگذار و بزرگ متولد می شود.
در این بیش از یک سده ای که از شکل گیری آموزش پرورش و ادبیات کودکان نو در ایران می گذرد گویی همگان منتظر نشسته بودیم تا گروهی بی پیوند به تاریخ ادبیات کودک ایران به جمع این مجموعه لطف کنند و روزی را، آن هم روز درگذشت یک نویسنده، روز ملی ادبیات کودک و نوجوان نام گذارند.
اکنون این پرسش برای شما ممکن است مطرح شود که چرا اساس چنین انتخابی صورت گرفت و یک چنین تصمیم گیری نادرستی ریشه در کجا دارد؟”
وی در ادامه بیان کرد:
“پاسخ این است که شاید جامعۀ ما نه تاریخ ادبیات کودکان خود را می شناسد و نه صاحب نظرانش را. با وجود اینکه میرهادی به عنوان یکی از پایه گذاران ادبیات کودکان مدرن ایران در آن زمان حضور داشت، هیچ یک از سیاستگذاران روز ملی ادبیات کودک در مورد درستی یا نادرستی کار خود از او مشورت نگرفتند. اما با درگذشت او ده ها رسانه میرهادی را مادر ادبیات کودک و نوجوان نام نهادند و به طور قطع شورای فرهنگ عمومی هم با این عنوان مخالف نبوده است. اما به وقت عمل تصمیم گیران ما برای این مادر و آن نهادی که او پایه گذاشته بود مرجعیتی قائل شدند.
میرهادی برای ادبیات کودکان و آموزش و پرورش ایران فراتر از مادر بود. او فراتر از مادر نهادگذار بود. او به طور طبیعی مادر که بوده است اما در طول زندگی فراتر از نقش مادری رفته است و به نهاد گذار تبدیل شده است. این کاری بس بزرگ است که همگان از عهدۀ آن بر نمی آیند. اهمیت کار میرهادی و یارانش تعالی بخشیدن به جایگاه و فرهنگ کودکی در ایران بود. یعنی بسیار فراتر از تأسیس شورای کتاب کودک و تأسیس مدرسۀ فرهاد و هر مدرسۀ پیشرو دیگر. نهاد وقتی در جامعه ای شکل گرفت آن وقت می تواند ده ها یا صدها مؤسسه از این بستر بجوشد. شورا و کانون از جنبۀ جامعه شناختی نهاد نیستند بلکه مؤسسه هستند. یعنی کانون و شورا هر دو مؤسسۀ ادبیات کودکان هستند که ممکن است بسته شوند یا ادامه ندهند. همانطور که مدرسه ای همانند فرهاد امروز نیست. اما آموزش و پرورش پیش رو را به هیچ وجه نمی توان در جامعۀ ما از بین برد؛ حتی اگر خاکستر آن هنوز نیمه گرم باقی مانده باشد، باز از جایی شعله می گیرد و سر می کشد.”
زهره قایینی در پایان سخنان خود گفت:
“از طرح این دو بحث یعنی روز بی مسمای ملی کودکان تا فرانهادن میرهادی از جایگاه مادری به جایگاه نهادگذاری، می خواهم به این نتیجه برسم که نسل ما بخصوص نسل های جوانتر هنوز به راستی شناخت درستی از راهی که این پیشگامان طی کرده اند، ندارند و معنای این حرکت را در نیافتند؛ وگرنه وضعیت کتاب کودکان در ایران با چنین سابقه ای که در کشور ما دارد نباید اینچنین می بود که هست.
به واقع میان افراد نهاد گذار تا دیگرانی که باید این ادبیات را به عمق و گسترۀ بیشتری ببرند باید پیوندی معنادارتر وجود داشته باشد. توران میرهادی و یارانش با اندیشه هایی بس بزرگ و فراخ و با نگاه انتقادی به جامعۀ خود دریافتند که رمز و راز زندگی بهتر این است که همراه و هم سو با ارزش های جهان مدرن مواهبی مانند کتاب کودک، کتابخانۀ کودک و نویسنده و ناشر کودک را در ایران پایه بگذارند. مدرسه هایی بنیاد نهند که در آن نظام پادگانی و تحمیلی نباشد. اجازه دهند که تفکر انتقادی در کودکان رشد کند و همۀ این کارها را هم انجام دادند. نقش او و یارانش فراتر از نقش مادری، نقش شدن و گرداندن هستی بود. و چنین نقشی باید عمیقا درک شود تا نمادها و جشن ها، بزرگداشت ها و گردهمایی های ما برخواسته از آن کنشی باشد که واقعا در بطن جامعه جریان دارد.
میرهادی مادر و البته فراتر از آن نهاد گذار، همانند زنان دیگری چون لی لی ایمن، معصومۀ سهراب، توران اشتیاقی ده نهادی را پایه گذاشتند که 54 سال از عمر آن می گذرد. نهالی که به کهن سالی پا می گذارد و حافظه و دانشی است که حاصل کار گروهی دوست داران ادبیات کودکان ایران در این سال ها بوده است.
اکنون به میرهادی و آروزهای او و یارانش می اندیشم که در کتاب گفتگو باز مان به ما و همۀ آن ها که در این وادی پای نهادیم پیام می دهد که:”با عشقی که نسبت به نسل جوان کشورمان داشتیم و داریم و خواهیم داشت نگذاریم آن ها از خود تهی شوند و دست خالی به عرصۀ جهانی داد و ستد اندیشه و علم و فرهنگ وارد شوند”. پس بیایید این آموزۀ او را به جان و دل در خود درونی کنیم و نگذاریم دیگران برای نهاد ادبیات کودکان تصمیم هایی بگیرند که نتیجه اش تهی شدن همۀ ما از اندیشه و تفکر درست باشد. آن ها کارشان را با تفکر درست پایه گذاشتند و پیش بردند و کم ترین کار ما هم این است که رهروی وفادار به یاد آن ها باشیم.”
در قسمتی دیگر از این مجلس شهرداد میرزایی از هدف توران میرهادی در زمینه های فعالیتش در بخش آموزش و پرورش چنین بیان داشت:
“برای بسیاری از ما مشخص است که او چه کرد و چه راه هایی از او برجا مانده است. اما تصور من این است که کم و بیش نمی دانیم با چه انگیزه ای و چگونه این کارها را کرد. این چرا و چگونه، راز نفوذ کلام و اعتبار کارنامۀ توران میرهادی بود. سهل ممتنعی که سخت فهمیده می شود. او که بود؟ بنیانگذار شورای کتاب کودک؟ مادر تعلیم و تربیت؟ مادر ادبیات کودکان و نوجوانان؟ بنیانگذار دانشنامه نویسی برای کودکان؟ استاد آموزش و پرورش؟ بنیانگذار مدارس خلاق و مشارکتی؟ همۀ این ها یا چیز دیگر.
شالودۀ اندیشۀ توران میرهادی بر باور مشارکت در ایجاد جامعه ای سعادتمند بنا نهاده شده است. وی اعتقادی به رقابت به عنوان عامل پیش برندۀ جامعه نداشت و راهبرد او در توسعۀ آموزش و پرورش بر مبنای مشارکت بود. باور داشت ما با هویت و بهره جویی از غنای فرهنگی هر منطقه از آن جهان است که تنوع فرهنگی را در جهان جان بدهیم. همۀ این آموزه ها در جای جای کارهای او از مدرسۀ فرهاد تا فرهنگنامه، از شورای کتاب کودک تا شورای صلح و … را می توان دید.
این آموزه ها چون نخ تسبیحی است که مهره های درخشان تلاش هایش را بهم می پیوندد. مشارکت در ارتقای سطح دانایی و توانایی نسل آیندۀ ایران از جمله تلاش سترگی که در تألیف و نشر فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان انجام داد، همه به این امید بود که نسل های بعد نقش دقیق تری از نقش انسان ایرانی در جامعۀ جهانی داشته باشند. نقشی که برده وار نیست و در راهکارهای رایج جهان خود را بی اختیار نمی داند. نسلی که با فرهنگنامه هویت معین تری پیدا می کند. توانایی ها و دانایی های بیشتری را می یابد. و مشکلاتی را حل می کند که نسل ما نتوانست. همچون نسلی که از لابه لای کتابخانه ها و کارگاه های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهۀ 50 و 60 در آمد و امروزه در هر حوزه ای از فعالیت های این کشور که نگاه کنیم این نسل را کوشا و بالنده می بینیم.
توران میرهادی به دنبال چه بود؟ آیا شورشیِ آرمانخواهی بود که جبر دوران باعث تغییر یا کاهش انگیزه هایش شده بود؟ یا انسان گرایی ناسیونالیست که نیتش پر رنگ کردن نام ایران بود؟ دانش نامه نویسی که پرتلاش یا معلمی پر شوق یا دانشجویی همیشگی؟ از او پرسیده بودند که چرا این و چرا آن؟ گفته بود که من برای زندگی خود فلسفه ای دارم و همه چیز را از آن منظر نگاه می کنم؛ اینکه آن منظر چیست شرح مفصلی است که در واقع داستان زندگی اوست. اما او به دنبال تغییر بود و پرورش انسان هایی که توانایی تغییر را داشته باشند.”
وی در ادامه تصریح کرد:
“از نظر من کار او را نمی توان به ادبیات کودک و نوجوان یا مدرسۀ فرهاد یا شورای کتاب کودک یا ترویج علم و یا فرهنگنامۀ کودک و نوجوان یا کتابخانه های روستایی یا نهادهای متعددی که او در ایجادشان نقش مهمی داشت، فروکاست. برای توران میرهادی همۀ این ها ابزار بود. آموزش و پرورش هم ابزار بود. ابزاری برای رسیدن به آرمان هایش. برای تغییر جامعه ای که مبانی اش را با پول می سنجد و به توانایی های آدمی و جامعه ای که عدالت را در امکانات خوب برای همه می بیند. نه آموزش رده بندی شده بر مبنای پرداخت شهریه. از همین رو بود که مخالف نخبه پروری و استعدادهای درخشان و مدارس نمونه مردمی و دانشگاه های پیشرو بود. می گفت نتیجۀ این روش را امروز باید در اروپا و امریکا دید. می خواست کودکان و نوجوانان ما پر بشوند از خودشان و خالی بشوند از هر چیز دیگر. که سهم و نقش و رنگ خودشان را در تولید فرهنگ جهان نمایان کنند.
پس ما کجا هستیم؟ ما چه می نویسیم؟ نویسندگان ما کدامند؟ تصویرگران ما جایشان کجاست؟ طعم و عطر ایرانی در فرهنگ جهان چگونه است؟ پروژۀ توران میرهادی نهاد سازی بود برای ارتقای سطح فرهنگی و آموزش جامعه. او به واقع به دنبال اصلاح بود.
توران میرهادی فلسفه ای برای تلاش هایش داشت. در چشم اندازی اگر چه دور، جامعه ای شاد و خوشبخت را می خواست. هنگامی که از ایران حرف می زد، رویکردی ملی گرایانه نداشت؛ بلکه موضعش ادای مسئولیت هر کسی بود به سهم خود در هر جغرافیایی. رویایش برداشتن ذهنیت های درون مرزی و بی معنا کردن جنگ های کور بود. تصویر حقیقتش بهشتی بود روی زمین که سوداگران سرمایه تابش نمی آورند. بهتشی بود بدون فقر و جهل و ترس. این رؤیا اندیشۀ توران را به جهان عرضه می کند. گیرم که فروتنانه. آموزش را به مثابه برخورداری عدالت از آگاهی و دانش می خواند و پرورش به مثابه ابزار ساخت یک جامعۀ اخلاق مدار. به راستی از کسانی بود که جامعه را می سازد.
سودایش این بود که سوداهایتان را کوچک کنید. خوشبختی شما بخشی از سعادت همه است. رقابتی برای رستگاری است. او فلسفه ورزی می کرد. متفکر بود. مگر نگفته بود که معصومیت کودکان به هر انسانی یادآور می شود که کیست و چه می تواند باشد؟ مگر نگفته بود که از فقر مردم، ثروت نیندوز؟ فیلسوفانه تر از این کلام آیا هست؟
از او پرسیده بودند که اگر مسئولیتی در کشور داشتی از کجا شروع می کردی؟ گفته بود از همه جا شروع می کردم. اما واقعیت او این بود که همواره و همواره از خودش شروع کرد. همه روزه و دوباره و همیشه.
از او وصیتی ندیدم. حتما سلوکش وصیت او بوده است. مظلومانه اما استوار و پایدار. اسطوره ای نبود و سوگ نداشت. برای اینکه این سرزمین چیزی بهتر باشد از آنچه پدران و مادران ما برای ما گذاشته اند. میراث توران میرهادی مسئولیت است برای همۀ ما. در پهنۀ این سرزمین بزرگ در کوچه باغ های نیشابور ، خاک راه های زابل، کوه راه های کردستان و سبزراه های گیلان. برای روستاییان و شاید آوارگان افغان و جنگ زدگان سوری و برای هر بی وطنی در این جهان پر از وطن.
توران میرهادی فراتر از یک متخصص و دانشمند و فراتر از یک نویسنده و مادر و بنیانگذار و اندیشمند، برای جامعۀ ما یک مصلح بود.”
در ادامه دلاور خمارلو فرزند توران میرهادی از روش تدریس و مخالفت مادرش با فرهنگ رقابتی در مدارس گفت:
“من فرزند کوچک خانم توران میرهادی هستم. در اینکه نظریات مادر با بسیاری از چیزهایی که در حال حاضر در آموزش و پرورش ایران اتفاق می افتد، متغایر بوده است، شکی نیست. فرهنگ رقابتی در آموزش و پرورش ایران و تخریب ذهن بچه ها با تست و امتحان، چیزی است که متأسفانه اینجا اتفاق می افتد. ولی شاید ندانیم که در جامعۀ ایرانی خارج از کشور هم این اتفاق به شدت می افتد و وقتی کسی به من می گوید که فرزندت را در مدرسۀ هنر نگذار و به جای آن در مدرسه ای بگذار که فیزیک و ریاضی اش قوی است و اگر به حرف های مادرم بازگردم او همیشه معتقد به این بود که هر دو به یک اندازه مهم هستند.
در جامعۀ خارج از ایران برخی از دبیرستان های اطراف بچه های ایرانی چند ساعت در روز را مدرسه می گذرانند و باقی را به کلاس های خارج از مدرسه و فقط و فقط برای اینکه به دانشگاهی در رشتۀ مهندسی راه پیدا کنند، می روند.”
وی در ادامۀ سخنانش از تعریف عشق و زندگی از زبان مادرش بیان داشت:
“چیزی که برای من جالب است و بسیار زیبا طرز فکر مادر را نشان داد خاطره ای است که برایتان می گویم. یک روزی در زمان مجردی در یکی از سفرها از مادر پرسیدم که آروزی شما برای من در زندگی چیست؟ انتظار داشتم که مادر بگوید که موفق باشی یا کلام معروفش را استفاده کند که می گفت هر کاری می خواهی بکن اما در آن کار بهترین باش. ولی جوابش برایم جالب بود که گفت:” آرزوی من این است که در زندگی عشق را آنجوری که من تجربه کردم، تجربه کنی!” و خوشحالم که در زندگی با همسرم این اتفاق برایم افتاد. و توانستم که این موضوع را زمانی تجربه کنم که مادر در کنارمان بود و به آرزویش رسید.
خیلی ها در زندگی به آدم اندرز می دهند و می گویند که چه کاری انجام بده یا انجام نده! اما فرقی که صحبت مادر با بقیه داشت این بود که او خود را مثل یک نهال در وجود آدم می کاشت و این باعث می شد در روزهای سخت زندگی به نتایج حرف ایشان برسیم. حالا که وجود فیزیکی ندارد از طریق نوشته ها و مقالاتش شاید باز بتوان از صحبت هایش استفاده کنیم.
در دقایقی دیگر از این مجلس، علی میرفخرایی از اهداف برگزاری این شب و سلسله برنامه های شورای کتاب کودک گفت:
“ما تصمیمی بر برگزاری سلسله برنامه هایی داریم که کلید تقبل انجام این برنامه با جشن تولد خانم میرهادی زده شد. هدف اجرای برنامه های مختلفی جهت آشنایی افراد جدید با اندیشه های ایشان و از طرف دیگر جمع آوری امکانات مالی و بالا بردن سطح توانی مالی دانشنامه و شورای کتاب، به دلیل رشد فرهنگنامه و رشد شورا بود. به اعتقاد توران خانم هر کاری که اصیل باشد، روز به روز گسترش می یابد.
اولین برنامه با موضوع تولد بود که قرار بود 26 خرداد باشد که مصادف با ماه رمضان شد و در حقیقت به امروز رسیدیم. که اولین برنامۀ ما در طی این فاصله تا 18 آبان این است که 9 عنوان از کتاب ها و آثار مربوط به ایشان را در قالب فرمی جدید چاپ کنیم. و کلیۀ درآمد حاصل از این کتاب ها برای کمک به شورا و فرهنگ نامه اختصاص پیدا خواهد کرد.
برنامۀ دیگر برگزاری چهار کنسرت است که نهم و دهم شهریور در فرهنگسرای نیاوران طی دو شب برنامۀ ویژه ای خواهیم داشت. و 19 و 20 شهریور با همکاری گروه نظر دو شب برنامه ای در تالار وحدت برگزار می کنیم. که کل درآمد چهار شب، به کمک ادامۀ راه توران خانم اختصاص خواهد یافت.
در ادامۀ این برنامه ها، یک روز نمایشگاه آثار اهدایی هنرمندان را داریم. یک شب برنامۀ رونمایی از فرهنگ نامه، جلد هفده را داریم که اولین جلدی است که توران خانم حضور ندارند.
برگزاری هم اندیشی دربارۀ افکار و اندیشه های توران خانم برنامۀ دیگر ماست. با راهنمایی های خانم انصاری این کار را خواهیم کرد.
امیدواریم فیلم مستند بلندی که آقای میرطهماسب و رخشان بنی اعتماد زحمت ساخت آن را کشیده اند تا روز سالگرد خانم میرهادی اکران شود.
خب این برنامۀ ما از نودمین سال تولد تا اولین سال…! نمی دانم که چه بگویم. چون هنوز رفتن ایشان را باور ندارم. زمانی که شما از پله های شورا بالا می روید، توران خانم را همه جا می بینید.”
وی در ادامه از مسئولان و مردم خواست تا با حمایت های خویش ادامه دهندۀ راه توران میرهادی باشند و بیان کرد:
” ما نهادی 55 ساله، بدون تکیه به هیچ قدرتی و منبع مالی هستیم. و این جزو میراث توران خانم هست. شروع ماه ما با صفر ریال موجودی بانکی است و پایان ماه با صفر ریال موجودی بانکی خاتمه می یابد. و بین چهل میلیون هزینه های مختلف را پرداخت می کنیم و منبع مالی امان ثابتی نیست و ادامۀ کار به معجزه ای می ماند! فرهنگنامه با حداکثر فداکاری و صرفه جویی در حال حرکت است. ما به امکانات بیشتری نیاز داریم و بنابراین از همه تقاضا دارم از طرق مختلف هر کسی می تواند برای معرفی و گرفتن کمک هایی که خروجی اش به نفع کودکان این سرزمین که توران خانم بدان عشق می ورزید، خواهد بود. دست یاری به سوی همه دراز می کنیم.”
میرفخرایی در پایان با شرح خاطره ای از توران میرهادی از حس مسئولیت پذیری ایشان گفت:
“بگویم بعد از حادثۀ سیل سال 42 و شکستن پل، توران خانم ساعت ده شب به قسمت پلی که به سمت رویان بوده می رسد و باقی خانواده در سمت نوشهر رانده می شوند و هیچ یک از سلامتی هم خبر نداشتند! توران خانم را به پاسگاه می برند و لباس سربازی تنشان می کنند. در این هنگام ایشان می گوید که در رویان مدرسه ای هست و خواستار دیدار با مدیر مدرسه می شود. توران خانم خود را به مدیر معرفی می کند و شمارۀ تلفن مدرسۀ فرهاد را می دهد و می گوید که لطفا فردا تماس بگیر و بگو این اتفاق افتاده است اما برنامۀ مدرسه بر اساس روال سابقش ادامه پیدا کند!”
در واپسین لحظات این نشست جشن نودمین سال تولد توران میرهادی با حضور اساتید سخنران و حاضرین در این مجلس برگزار شد.
در خاتمه از سه کتاب «توران میرهادی استاد برجستۀ آموزش و پرورش» به کوشش شهرداد میرزایی و «آنکه رفت، آنکه آمد» نوشتۀ توران میرهادی با نقاشی از مهرنوش معصومیان و «یک گفتگو با توران میرهادی» به کوشش مریم احمدی رونمایی شد.