شب دکتر بهروز برومند در کانون زبان فارسی برگزار شد/ آیدین پورخامنه

دویست و هشتاد و نهمین شب مجله بخارا به دکتر بهروز برومند اختصاص داشت که عصر چهارشنبه سی‎ام فروردین 1396 با همکاری انتشارات گاندی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، کانون زبان فارسی و مجله بخارا برگزار شد.

علی دهباشی، مدیر مجله بخارا در ابتدای جلسه به اختصار درباره دکتر برومند چنین گفت:

«کارنامه علمی و زندگی دکتر برومند سرشار از برگ‌های زرینی است که مایه افتخار جامعه پزشکی ایران و ما ایران دوستان است، بنابراین آنچه در پی خواهید شنید وجوه گوناگون زندگی علمی، اخلاقی و جنبه‌های گوناگون تجربیات همکاران، پزشکان و اساتید محترم است.»

دکتر سید مصطفی محقق داماد، اولین سخنران این مراسم بود. وی در تکمیل اظهارات خود در نخستین شبی که به پزشکان اختصاص داشت، درباره خدمات علمی دکتر بهروز برومند اظهار داشت:

خدمت سروران، عالمان بزرگ کشور، خدمتگزاران کشور، خانم‌ها و آقایان و پزشکان ایران سلام عرض می‌کنم. عرض خوش آمد می‌گویم که به منزل خود تشریف آوردید. جایگاه فرهنگی و محلی که با نیت پاک اهل فرهنگ و خاندان فرهنگی تآسیس شده است و این مجلس پاسداشت بزرگان کشور است که امروز شرف‌یاب یکی از آنان هستیم.

نمایی از شب دکتر بهروز برومند
نمایی از شب دکتر بهروز برومند

چندی قبل دراینجا بزرگداشت طبیب دیگری بود و وقت کمی داشتم، چند کلمه عرض کردم، اجازه بدهید آن بحث را اندکی توسعه دهم. از نظر الهیات اسلامی تمام حرکت‌هایی که در جهان اتفاق می‌افتد اعم از حرکت‌های طبیعی و اختیاری به اراده مطلق حق متعال انجام می‌گیرد. هیچ حرکتی در عالم انجام نمی‌شود مگر اینکه به دست اراده حق باشد. حق پشت این حرکت نهفته و شاید نمایان است. اما حرکت‌هایی که در عالم وجود دارد درست است که به اراده حق است اما بسیاری از آنها به دلیل علل بی‌نهایت به خداوند منتهی می‌شود. برگ درختی که در پیش روی شما حرکت می‌کند. حرکت این برگ درخت سرانجام با اراده حق است اما با سلسله علل که مبدا آن خداوند است و منتهای آن حرکتی است که شما می‌بینید با سلسله زیاد و وسائل بسیار زیاد. اگر باران می‌بارد با اراده حق می‌بارد ولی با وسائط زیاد، ولی در قرآن مجید چند پدیده را مستقیم به اراده حق معرفی کرده است، چیز عجیبی است. که گویی خداوند مستقیم در آن دخالت دارد و نمایان است. چند نمونه می‌گویم که مناسب امروز باشد تا درسم را به اساتید پس دهم. یکی از آنها هدایت است. هدایت با واسطه صورت نمی‌گیرد، با اراده مستقیم حق صورت می‌گیرد، دیگری تعلیم است، اگر چیزی را یاد می‌گیرید قرآن می‌گوید اراده حق مستقیم در آن دخالت دارد و بالاخره یکی احیا است. و سرانجام شفا. شفا را خدا مستقیم به خد نسبت داده است. در سوره مبارکه شعراء  از زبان ابراهیم می‌گوید، « الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ «78» وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ «79» وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «80»» (خدای من کسی است که وقتی من مریض می‌شوم، او شفا می‌دهد) از این قضیه نتیجه چه می‌گیریم؟ عالمان بزرگ کشور؟ طبیبان ارجمند، طرف کله کج بنهید و تند بنشینید و بر این جریان افتخار کنید که دست خدا از آستین شما بیرون می‌آید. شفای الهی به دست شما انجام می‌شود، چه افتخار بزرگی است! خدایا چه مقامی است که انسان بر این مقام باید رشک ببرد که به نیابت از خداست و افاضات الهی به دست طبیب انجام می‌شود. شما ید اله هستید که فوق ایدیهم است. دست طبیب است.

دکتر محقق داماد از بزرگداشت پزشکان در شبهای بخارا سخن گفت
دکتر محقق داماد از بزرگداشت پزشکان در شبهای بخارا سخن گفت

امروز برای بزرگداشت مردی همدیگر را می‌بینیم که معلم و هم طبیب است. بزرگانی از طبیبان که سلامت خود را مدیون آنان می‌دانم، همه گفته اند که ما شاگرد این بزرگوار بودیم . او به ما آموزش پزشکی داده است اما در بخش دوم آنان که شفایشان را از جناب عزیزمان برومند دارند و ید اللهی را در دست او دیدند و برای ایشان شفا بخش بوده اند، که بنده کوچک یکی از آنها هستم. چقدر باید ما سپاس بگوییم بزرگان علمی کشورمان را که محصولش را داریم می‌بینیم. من در حضور شما ابراز عجز می‌کنم به عنوان روحانی، ما موفق نشدیم ملت ایران را به اخلاق اسلامی تریت کنیم ولی شما موفق شدید بیماری‌های ریشه‌دار را از این کشور ریشه کن کنید. شما بیماری‌های مسری را از این کشور ریشه کن کردید. امروز شما بر اوج افتخار نشسته اید که در این کار موفق بوده اید.

به همراه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در شب دکتر برومند
به همراه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در شب دکتر برومند

از یادم نمی‌رود شخصیتی که در این جلسه نشسته است به من گفت فلانی، دیگر همچنان که کچلی و سل بر افتاده، دیگر دورانی که کسی از بیماری قلبی فوت کند، به دست طبیبان کشور گذشته است. و هرکس به این دلیل فوت می‌کند خود مقصر است چرا که در زمان مناسب اقدام نکرده است. پدر من فقیهی از فقهای موفق بود که در 63 سالگی در قم با بیماری که قلبی فوت کرد. بیماری قلبی که در صحبت با استاد عزیزم گفت که معنا ندارد کسی با این بیماری فوت کند. این را نقل کردم که بدانید چه کرده اید. محصول کار خود را احساس کنید. جناب دکتر برومند انشاالله سال‌ها زنده باشید. انشالله طول عمرت به درازای خورشید آسمان باشد، همانطو رکه خورشید می‌درخشد همواره نور دهید و بدرخشید. اما در هرجا و در هر سنی که باشید محصول کار تو هیچ وقت فراموش نخواهد شد.»

نمایی دیگر از شب دکتر بهروز برومند
نمایی دیگر از شب دکتر بهروز برومند

دکتر ایرج فاضل سخنران بعدی بود، که با سخن درباره چگونگی انتخاب افراد در شب‌های بخارا سخنان خود را آغاز کرد:

مجلس، مجلس بسیار مهمی است و برای من افتخار بزرگی است که در خدمت شما بزرگان و عزیزان باشم و شریک باشم در کار بزرگی که شما به صورت برنامه‌ریزی شده انجام می‌دهید. تشکر می‌کنم از بانیان این جلسه، از بخاراییان، از جناب آقای علی دهباشی که کار بسیار زیبا و روح نواز را انجام می‌دهد و دانه دانه بزرگان مملکت را با سیستم درست و مشخص انتخاب می‌کنند و شب‌های بخارا را اجرا می‌کنند. این انتخاب‌ها به نظر من با یک نوع ژرف اندیشی و عقلانیت و وارستگی و واقع‌گرایی صورت می‌گیرد که پختگی و شایستگی تیمی است که این مسئولیت را برعهده دارند. در این بزرگداشت‌ها فقط علم نیست که ستایش می‌شود بلکه شخصیت، اخلاق، جایگاه ویژه اجتماعی افراد است که آنها را در میان عالمان ممتاز می‌کند و یک شب از شب‌های افتخارآمیز بخارا برگزار می‌شود و آن برگزیده را در این محفل زیبا دعوت می‌کنند، خسته نباشید می‌گویند و به او یادآوری می‌کنند که کارها و خدمات شما فراموش نشده است.

دکتر ایرج فاضل از معلمی دکتر برومند سخن گفت
دکتر ایرج فاضل از معلمی دکتر برومند سخن گفت

برگزیده امشب دوست عزیز و استاد پزشکی مملکت و یکی از صاحب نام‌های مملکت آقای بهروزخان برومند است. برومند در پزشکی یک اسم آشنا و بلند آوازه ایران است. خوشبختانه آنقدر شناخته شده است که دکتر برومند ما نیاز به معرفی ندارد. به هر صورت اولین ویژگی دکتر برومند معلم خوب بودن است. بسیاری از دانشجویان پزشکی، استادان و متخصصین شاگردی ایشان را کرده‎اند و به آن افتخار می‌کنند. در ارتباط با دانشجویان بسیار مهربان و به یادماندنی است. از سال‌ها قبل همه به یاد می‌آورند که نه تنها در مسائل علمی استاد است، بلکه پدر و معلم اخلاق هم هست.

اگر بخواهم چند ویژگی این مرد بزرگ را ذکر کنم، یکی انسان دوستی اوست. تخصص دکتر برومند نفرولوژی است یعنی رسیدن به یکی از محروم‌ترین و بدترین بیماری که در بیماران وجود دارد. آن روزی کخ این عزیزان شروع کردند، درمان بیماری کلیوی به شکل امروز نبود. حتی دیالیز و پیوند نبود. این عزیزان به دلیل انگیزه انسانیت یکی از محروم‌ترین گروه‌های بیماران را انتخاب کردند و در آن متخصص شدند. دکتر برومند یکی از پیشگامان نفرولوژی ایران است. می‌توانم بگویم از پایه‌گذاران همودیالیز است چون بیماری‌های کلیوی از بیماری‌های سمج و مزمن و ماندگاری است که روزگار مریض و خانواده اش را تباه می‌کند. این مرد عزیز وقتی تخصصش را گرفت به کشورش بازگشت و کار خود را شروع کرد.

دکتر جزایری و دکتر محمد علی موحد
دکتر جزایری و دکتر محمد علی موحد

دکتر فاضل با اشاره به سالهای جنگ که در آن زمان پرداختن به درمان بیماری کلیوی کاری لوکس به شمار می‌رفت ادامه داد:

گاهی می‌گویند تعداد زیادی از افرادی که در ناسا کار می‌کنند ایرانی هستند. نمی‌دانم باید به این افتخار کنیم یا حسرت بخوریم که به مملکت خود باز نمی‌گردند و نبوغ و استعداد خود را صرف مملکت خود نمی‌کنند. جواب می‌شنوم که اینجا امکانات نیست. مگر زمانی که دکتر برومند به ایران آمد امکانات بود؟ آمد و امکانات را ایجاد کرد. و امروز هم به دلیل همین همت و دوستان بسیار زیاد موفق و سرشناس که در این راه به ایشان پیوستند وضع بیماران کلیوی نسبت به خیلی از بیماری‌ها بهتر و رضایت بخش‌تر است.

وقتی که در این مملکت پیوند کلیه را شروع کردیم، اولین نفرولوژیستی که با آغوش باز آغاز کرد و کمک کرد، دکتر بهروز برومند بود، در حالی که در آن موقع بسیاری به دلیل جنگ فکر می‌کردند کاری لوکس و بی‌موقع است، پیوند یعنی چه؟ این مرد بزرگ کمک کرد و پیوند در کشور پا گرفت و امروز امری معمولی و پیش پا افتاده است. احساس مسئولیت دکتر برومند عجیب است. اگر کسی در قمر سوم سیاره اورانوس یک کلمه درباره ایران صحبت کند، دکتر برومند آنی آن را می‌گیرد و بلافاصله جواب می‌دهد. کمتر کسی را دیدم که به مملکت خود چنین حساس باشد و اگر کسی چیزی می‌نویسد بتواند به درستی به آن جواب دهد.

دکتر هوشنگ دولت آبادی
دکتر هوشنگ دولت آبادی

اگر بخواهم از ایستادگی دکتر برومند سخن بگویم، مردی است که به هر قیمتی مردی پای حرف خود می ایستد. می‌دانیم که در مملکت ما انسان‌های اینگونه استوار را نمی‌بینیم ولی نمونه است. از نظر آزادی خواهی هیچ کم نگذاشته است. از نظر فکر برای دانشجویان خود کم نگذاشته است. ایشان عضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی بودند و آرزوی ما این بود که یک بزرگداشت هم برای ایشان در فرهنگستان برگزار کنیم که فرصت نشد و سرنوشت این بود که فرهنگستان درهم پیچیده شد. ایشان یکی از اعضای برجسته فرهنگستان علوم پزشکی بودند و هستند، یکی از پایه گذاران انجمن نفرولوژی ایران و یکی از مدیران و اداره کنندگان این انجمن برای سال‌ها بودند و همینطور از نظر بین‎المللی ریاست و عضویت از انجمن‌های بسیار مهم بین المللی و خاور میانه را بر عهده داشتند.

دکتر برومند در مسیر خود هیچ جا کم نگذاشته است و این بیش از هر نکته دیگری برای دانشجویان و همراهانش آموزنده بوده است. پزشکی است وظیفه‌شناس و رشته‌ای را انتخاب کرده که هیچ کس نمی‌تواند در آن ثروتمند شود. فرد در  این رشته می‌تواند آبرومندانه زندگی کند ولی نمی‌تواند ثروتمند شود، اما می‌تواند تا جایی که بخواهد مال اندوزی کند و این افتخار را دکتر بهروز برومند داشتند و ما جلوی او تعظیم می‌کنیم. بعید می‌دانم ما انسان‌هایی به ظرفیت و وسعت فکر وتوانایی دکتر برومند در مجموعه پزشکی داشته باشیم ولی در هر صورت افتخار می‌کنیم به این استاد  و همانطور که دکتر محقق گفتند آرزو می‌کنیم عمرشان دراز، و انشالله که مملکت و دانش آموزان رشته پزشکی بتوانند از حضور ایشان استفاده کنند.»

دکتر محمدعلی موحد سخنران بعدی این نکوداشت بود که سخنان خود را اینگونه آغاز کرد:

«دو چیز است که نمی‌توان با آنها کاری کرد، ازدحام راه‌ها و ازدحام مطب‌های پزشکی. باید با اینها ساخت. من در راه فکر می‌کردم با این ازدحام‌ها اینهایی که گرفتار این همه بیمار هستند به چه صورت علاوه برای انکه در رشته خود سرآمدند در کارهای اجتماعی و تفکر فلسفه و ادبیات، تاریخ و در رشته‌هایی غیر از رشته تخصص خود وارد و صاحب نظرند. اینها آدم‌های فوق العاده و برجسته‎ای هستند. از جمله آنها آقای دکتر برومند است که امروز به افتخار ایشان مراسمی برپا شده است. در راه که نشسته بودم برای خود خیال‌بافی می‌کردم. فکر می‌کردم ما توجه نداریم، پیشروان و پیشکسوتان تحول برای ما همیشه از صنف پزشکان بوده‎اند. فکر می‌کردم به تحول عظیمی که در تاریخ اسلام داریم و معروف است به رنسانس اسلامی. پیشگامان این تحول چه کسانی بودند؟ همین پزشکان بودند. پزشکانی که همه از فارغ‎التحصیلان در دانشکده دانشگاه جندی شاپور معروف هستند از ابوزکریا یوحنا بن ماسویه شاگرد حنين بن اسحاق. تمام اینها از خانواده پزشکان بودند که تحول عجیب را که به رنسانس معروف است ایجاد کردند.

دکتر محمدعلی موحد از نقش پزشکان در رنسانس اسلامی سخن گفت
دکتر محمدعلی موحد از نقش پزشکان در رنسانس اسلامی سخن گفت

اگر کتاب طبقات الأطباء اثر ابن ابی اصیبعه را دست بگیرید واقعا شگفت زده می‌شوید از مشاهده این جو تساهل و تعامل که در جمع پزشکان که پیشرو این جریان بودند. خیلی عجیب است، مسیحی، یهودی، مجوسی و مسلمان در جامعه‎ای که تازه اسلام را پذیرفته است، چون نوکیش‌ها شور دینی بیشتری دارند و حکومتی به نام اسلام است اینها عمل می‌کنند و راه خود را باز می‌کنند؟

می‌بینیم که در هر شهری یک طبیب و پزشک از جامعه پزشکان ریاست را بر عهده دارد و اوست که افرادی که می‌خواهند به رشته پزشکی بپردازند را امتحان می‌کند و برایشان جواز می‌دهد. چند کتاب مهنه الطبیب داریم که توسط یوحنا بن ماسویه، حنین این اسحاق، جالینوس و رازی  نوشته شده است. این کتاب گویا امتحان جواز این است که کسی باید در این سطح پزشکی را بداند تا بتواند در این کار وارد شود و اگر موفق نشود، واردارش می‌کردند تا درس خود را تعقیب کند و خود را برای امتحان بعدی آماده کند.

دکتر بهروز برومند در کنار همسرشان
دکتر بهروز برومند در کنار همسرشان

خیلی عجیب است که گفته اند این را از یونان گرفته ایم و در آنجا به این صورت بوده است. برخی مانند ابن بسام می‌گوید که از پادشاهان ایران این رسم را گذاشته اند. از یونان یا از ایران پیش از اسلام گرفته باشند در هر صورت وضع به این شکل بوده است. این یک سازمانی از خود پزشکان و رئیس از خود پزشکان است، حکیم و مشهور به حکمت است. مساله حکیم خود چیزی است که بعضی از بزرگان را حکیم می‌نامیم. مانند حکیم ابولقاسم فردوسی، حکیم ناصر خسرو ولی سعدی و حافظ حکیم نیستند. قابل توجه است که آقایان را بعد از صفویه حکیم می‌نامیدیم. از شعرا اینهایی که طبیب هم بودن را حکیم می‌نامیدیم.

در بند میرزا سلمان حکیم ما منزل داشتیم، سر کوچه هم مسجد میرزا سلمان حکیم بود. من میرزا سلمان را ندیده بودم ولی پسرش میرزا رحیم حکیم در روبه روی خانه ما بود. هادی علی اشرف شفاییه که پدر شفاییه ای که در عکاسی از پیشکسوتان بود، طبیب من بود که بر گردن بنده حق داشت. ما به اینها حکیم می‌گفتیم نه اینکه همیشه پیشگام تحول بودند و در تحول آخر هم که مدرنیته است پیش‌قدم بودند ولی اینجا اشتباه کردند و رفتند نزد دکتری، که از غرب گرفته بود و حکیم را رها کردند در صورتی که خیلی لقب فوق العاده پر معنا بود که آقایان قانع نشدند.

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

دکتر موحد با اشاره به پویایی که تا قرن هشتم در جامعه علمی وجود داشت، افزود:

تا قرن تقریبا هشتم پویایی عجیب در جامعه علمی که آقایان پیشگامانش بودند را دیدیم. دو چیز دیدم یکی شور غریب علمی که عجیب کار می‌کنند و دوم تساهلی که عرض کردم. صحبت مذهب، کیش و قوم و عرب و عجم نبود فقط از قرن هشتم است که می‌بینیم قضیه تغییر کرد. دوره انحطاط است که شور علمی به خاموشی گرایییده و تساهل نیست و تنبلی فکری و تعصب جای آنها را گرفته است. ما آخرین بارقه این جریان پرافتخار را در پزشک عالی مقامی که معروف همه هست خواجه رشید الدین فضل الله دیدیم، فکر می‌کنم که آخرین نمونه شکوفایی بود. بنده از کتابی که خود نوشتم انتخاب می‌کنم. او در وصیت‌نامه خود می‌گوید 60 هزار مجلد در جوار مقره خود ایجاد کردم. این عبارت خود وصیت‌نامه است « 60 هزار مجلد کتاب در انواع علوم، تواریخ اشعار و … که از ممالک ایران، توران، مصر، مغرب، هند، روم و چین جمع کرده ام همه را وقف کرده ام بر ربع رشیدی، این حرفی که می‌زند ما را یاد حنین ابن اسحاق می‌اندازد که گفتم. حنین از جندی شاپور که فارغ التحصیل شد جوان بود، رفت به بصره و بغداد، در بغداد عصر مامون بود و مامون او را رئیس دارالحمه معروف کرد. و این جوان تمام عمر خود را در حرکت و سفر بوده است. به دنبال نسخه‌های خطی علمی یونانی و سوریانی بود. شکارچی نسخه خطی بود تا به عربی ترجمه کند. رشیدالدین از آن سلسله است.

شب دکتر بهروز برومند
شب دکتر بهروز برومند

از روی کتاب نامه رشید الدین به پسرش را  می‌خوانم « ربع رشیدی یک مرکز پزشکی داشت و در این مرکز 50 طبیب حاذق  که از دیار هند، چین، شام و دیگر ولایات آورده بودند کار می‌کردند و با هر طبیبی 10 دانشجو بود که از این قرار 500 دانشجوی طب در این مرکز به تحصیل اشتغال داشتند واین علاوه بر متخصصین جراحی و شکسته بندی بود که از طایفه اطبا جدا بودند. هر کدام پنج نفر کار آموز زیر دست داشتند و رشید الدین می‌گوید برای استادان این مرکز علمی، خانه‌هایی در کوچه پشت دار الشفا که آن را کوچه معالجان خوانند بنیاد فرمودیم. شهرک استادان!  از این دارالشفاها در دیگر استان‌های ایران هم وجود داشت از جمله دارالشفا دروازه سلم شیراز و امیر مغرب‎الدین مسعود در شیراز، دارالشفا غازانی در تبریز و دارالشفا همدان و مکان دیگری برای ساخت داروها چون داروگری خود فن دیگری است. مانند بیت الادویه همدان و بیمارستان‌های بصره و ….

دارالشفا تبریز مجموعه ای بود شامل چهار مدرسه، یک رصدخانه که غازان خان بر سر مقبره خود بنا کرده بود و شرح آن را در نفایس الفنون آورده است. که از آثار او ابواب البر شمس تبریز است. مشتمل بر چهار مدرسه و رصدخانه و دارالشفا، خانگاه و دارالحفاظ و … وگنبد آن در میان واقع است. غازان خان آنجا را نظیر شام و دمشق ساخته بود. حاصل موقوفات آن هر سال غریب به 300 دینار رایج باشد.

عرض کنم که چطور شد که پزشکان این موقعیت را پیدا کرده اند، هر گردن کلفتی عده ای را دور خود جمع می‌کرد و شهری را می‌گرفت و خود را امیر، سلطان و … می‌نامید ولی وقتی به آنجا رسید اولین چیزی که برایش لازم است دبیری است که برایش کاغذها را بنویسد و نگه دارد و یک پزشک چون انسان مریض می‌شود. در قدم اول به طایفه دبیران و پزشکان نیاز بود. درباره هر دو بسیار بحث شده ولی درباره پزشکان خیلی کمتر بحث شده است. در دوره مغول هم خواجه گان و پزشکان مورد بحث قرار می‌گیرد. بعد از مدرسه اسکندریه  این گردن کلفت وقتی به طبیب احتیاج داشت، طبیب حال و هوای مخصوص خود را داشت با نگرشی که بوی دیگری می‌داد. این پزشکان را در دربارها و دیوان ها تزریق کردند و جلو آمدند.

می‌رسیم به مولانا که در دفتر سوم بحثی درباره اطبا دارد. که میفرماید

آن طبیبان طبیعت دیگرند

که به دل از راه نبضی بنگرند

ما به دل بی واسطه خوش بنگریم

کز فراست ما به عالی منظریم

آن طبیبان غذااند و ثمار

جان حیوانی بدیشان استوار

ما طبیبان فعالیم و مقال

ملهم ما پرتو نور جلال

کین چنین فعلی ترا نافع بود

و آنچنان فعلی ز ره قاطع بود

اینچنین قولی ترا پیش آورد

و آنچنان قولی ترا نیش آورد

آن طبیبان را بود بولی دلیل

وین دلیل ما بود وحی جلیل

دست‌مزدی می نخواهیم از کسی

دست‌مزد ما رسد از حق بسی

هین صلا بیماری ناسور را

داروی ما یک بیک رنجور را

دکتر سید مصطفی محقق داماد به همراه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
دکتر سید مصطفی محقق داماد به همراه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

پیر مولانا حرفی دارد، می‌گوید که آب را بدون کوزه نمی‌توانم بخورم. برای اینکه به آب برسم به کوزه نیاز دارم. اگر کوزه بشکند، کثیف شود و.. دیگر آبی نیست. وقتی معاندین پیغمبر بر او ایراد می‌گرفتند، می‎گفتند این چه پیغمبری است که مانند همه غذا می‌خورد و در کوچه بازار راه می‌رود. بله در کوچه و بازار راه رفتن و غذا خوردن گرفتاری دارد. همین است که در کتاب‌های احادیث می‌بینید که پیغمبر در جنگ‌ها به اطبا مراجعه می‌کند و آنها کمک می‌کنند. بنده نه حال دارم  ونه حق دارم بیشتر صحبت کنم. مفتخرم که در مجلسی که به افتخار دکتر برومند تشکیل می‌شود سخن گفتم. ما به اینها دین فردی و اجتماعی داریم. و از علی دهباشی واقعا متشکرم که در شب‌های بخارا جایی برای پزشکان عالی مقام ما در نظر گرفته اند.

دکتر علی نوبخت حقیقی با اعلام عنوان سخنان خود که «دکتر بهروز برومند، دکتر بهروز برومند است» است ، سخنان خود را آغاز کرد و گفت:

با عرض احترام به اساتید والا مقامی که مجلس را به حضور خود مزین کردند. در این مجلس برای بزرگداشت فردی اسنت که هرچه درباره او بگویم کم است. بنده تیتیری که برای عرایضم قائل شدم این است «دکتر بهروز برومند، دکتر بهروز برومند است» افتخار دارم که از شاگردان دکتر برومند هستم و حدود 40 سال است که محضر این استاد را درک می‌کنم. مطالبی که به اطلاع شما می‌رسانم تاریخچه ای است که به عنوان شاهد به استحضار شما می‌رسانم.

اینجا برای روح پر فتوح مرحوم افشار غریق رحمت آرزو می‌کنیم و انشالله بخاراییان سربلند هستند، سربلندتر باشند.

دکتر علی نوبخت حقیقی از آغاز آشنایی خود با دکتر برومند حکایت کرد
دکتر علی نوبخت حقیقی از آغاز آشنایی خود با دکتر برومند حکایت کرد

در آبان ماه 1357، با نام مبارک دکتر بهروز برومند آشنا شدم که برای تخصص یک آزمون علمی قبول شدیم و قرار شد از میان تعدادی هفت نفر گزینش شوند. در صف تعدادی استاد را قبل از من دیدار کردند و گفته بودند که بین ممتحنین یکی است که با بقیه فرق می‌کند. با این آگاهی وارد اتاق امتحانات شدم. بلافاصله متوجه شدم از میان افراد جناب بهروز برومند کیست؟  از نشستن تا بیان مطالب و سوالات متوجه شدم با فرد بزرگی رو به رو هستم. ایشان تعدادی سوال علمی مطرح کردند و بلافاصله به مسائل اجتماعی گریز زدند. سوالاتی کردند و من پاسخ دادم و به زعم استاد خوش آمد، فردا در میان اسامی دیدم اسم خودم هم هست تا برای دریافت تخصص وارد شوم. ایشان روز بعد به من فرمودند که ما آن روز تصمیم خود را برای هفت نفر گرفته بودیم، به من درسی دادند در آن روز، ایشان احساس کرد که در این شاگرد توانایی آموزش این علم است. روز اول گفتند که شما از فردا به بیمارستان بهاور برو که مرکز کلیه ایران بود همانطور که دکتر فاضل فرمودند ایشان بنیان گذار دانش بیماریهای کلیه هستند. من نمی‌گویم international society of nephrology   یک موسسه علمی شناخته شده جهانی است که از بیشتر کشورها عضو انجا هستند. در سال گذشته استاد برومند را به عنوان بنیانگذار علم نفرولوژی منطقه برگزیدند با یک چنین شخصیتی مواجه هستیم.

وقتی در بیمارستان بهاور در محضر ایشان رفتیم که این نوآوری درباره بیماریهای کلیوی را فرمودند آن زمان مدیر کل دیالیز وزارت بهداری هم بودند. یک روز اول صبح به اتاقشان ما را خواستند و دو مقاله دادند. یکی درباره علم بیماری‌های کلیه بود، یکی دیگر بیانیه‌ای از سوی جبهه ملی ایران بود که دولت آن زمان را دولتی مستبد و وابسته به استکبار جهانی قلمداد کرده بودند و ماه هایی نزدیک بهمن ماه بود. به ما می آموخت که فقط نباید علم طب بیاموزید. موضوع علم طب انسان است و سلامت این بهترین مخلوق الهی در دست شماست. فقط جسم او نیست بلکه روحش هم هست که نیازمندی‌هایی دارد. اگر مسائل اجتماعی بیمار را نبینید طبیب نیستید. حکیم باید انسان را با تمام ویژگی‌هایش بشناسد و آنها را کنار هم بگذارد تا بتواند به او کمک کند.و این استاد به شاگردانش می‌آموخت که باید در قسمت‌های مختلف متبحر شوند تا بتوانید انسان را بشناسند و او را درمان کنند.  

و نمایی دیگر از شب دکتر بهروز برومند
و نمایی دیگر از شب دکتر بهروز برومند

دکتر نوبخت در توضیح رفتار دکتر برومند به عنوان استاد چنین ادامه داد:

به کرات می‌دیدم که خم می‎شدند و دمپایی بیمار را منظم می‌کردند تا بیماری که می‌خواست از تخت بیاید پایین آن را بپوشد چون ما کنار او بودیم و در آن لحظه آن را بیان نمی‎کردیم ولی ایشان با تمام رفتار خود علاوه بر اینکه پیچیدگی‌های علم نفرولوژی را به ما می آموختند، علم انسانی را می‌آموختند. در سال 1363 با درک درستی که از استاد بود، دعوت می‌شد تا در جاهایی که استاد وجود نداشت تدریس کند. او ترجیح دادند در عمل در خدمت ایران باشند و رایگان تدریس می‌کردند.

در سال 1369 انجمن نفرولوژی ایران مجددا بنا گذاشته شد، قبل از انقلاب هم این انجمن وجود داشت ولی باز هم فعال شد. این انجمن با واحدهای علمی کشور امریکا ارتباط برقرار کرد چون پیشرفته ترین حالت علم نفرولوژی در امریکا است. تعدادی از دانشجویان خود را به آنجا می‌فرستاد. آنها علم می‌آموختند و مجهز به سلاح روز می‌شدند به کشور باز می‌گشتند و خدمت می‌کردند و تعدادی از دانشمندان امریکایی را به ایران می‌آوردند. بعضی از آنها می‌گفتند که شنیده اند اگر امریکایی‌ها در ایران پا بگذارد دستگیرش می‌کنند به خصوص یک یهودی که در علم کلیه شناخته شده است. استاد فرمودند که شما مشکلی ندارید. خود استاد پای پلکان هواپیما می‌رفتند و استاد شناخته شده را به بیمارستان می‌بردند و آنها سخنرانی می‌کردند و برومند پیشرفت‌های ایران را که به کمک خود و شاگردانش ایجاد شده بود به آنها نشان می‌داد. که علاوه بر پیشرفت در مسائل اسلامی در علم روز هم این پیشرفت‌ها را کرده اند.

دکتر محمدعلی موحد در کنار دکتر محقق داماد
دکتر محمدعلی موحد در کنار دکتر محقق داماد

در سال 1373 به همت استاد دکتر فاضل و جناب دکتر برومند انجمن پیوند اعضای یاران پایه گذاری شد که نوآوری عظیمی بود که پیشکسوت این کار دکتر فاضل بودند که پیوند کلیه را انجام دادند وقتی جراح عمل کلیه را انجام می‌دهد بیمار را با تمام ویژگی هایش باید تحویل کسی دهد که استاد علم باشد و بتواند بیمار را نگه دارد و آن کسی نبود جز بهروز برومند که بعدها یکی پس از دیگری به این جمع پیوستند و کار را به جایی رساندند که در اقصی نقاط جهان از کار ایران مثال می‌زنند و ما چیزی کم نداریم. خود قبلا در سمتی بودم در آن زمان ما مجبور بودیم از پنج تا سی هزار دلار به یک عزیز ایرانی با خزانه ضعیف دوران جنگ ارز دهیم تا فرد به لندن برود و پیوند کلیه شود. انجمن پیوند اعضای ایران پایه گذاری شد و ملت از آن بهره مند هستند.

دکتر نوبخت با بیان اینکه در زندگی خود از دو فرد نکات مهمی آموزش دیده است، گفت:

من یکبار به استاد برومند عرض کردم از دو فرد خیلی چیزها آموختم یکی از مرحوم بهشتی در سال 1340 و  زمانی که محضر دکتر محقق داماد را درک می‌کردم. زمانی وقتی به کلاس می‌رفتیم دیدم اطلاعیه روی میزمان است که مزین به امضای حضرت امام و خطاب به دولت وقت بود. وقتی که سوخت هواپیمای اسرائیل را دولت ایران تامین کرده بود تا برخی از کشورهای عربی را بمباران کنند و اعراب چقد رفراموشکارند. آنجا گفتم که استاد، گفتند ما که هم لباس نیستیم گفتم بله ولی هدفتان مقدس و رفتارتان هم مثل هم است.

در سال 1382 در تشکیل مجمع انجمن‌های علمی گروه پزشکی ایران این استاد نقش داشتند چون انجمن‌های زیادی تشکیل شد و هر کدام کار خود را می‌کرد. استاد فاضل می‌فرمودند که جریاناتی است که به همه ما ارتباط دارد مانند اخلاق در پزشکی که چشم پزشکی یا بیماری قلب نمی‌شناسد، اینجا همه باید دور هم باشیم که بنیان گذاری شد. در سال 1394 مجددا توفیق داشتیم در محضر استاد بحثی را باز کنیم که بنا بر ملاحظاتی فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی به مجلس هم کشیده شود چون کانونی است که در راس امور است و مسائل و مشکلات با تدوین قوانین در آن شکل می‌گیرد. با توصیه و تشویف ایشان و دکتر فاضل برای مجلس ثبت نام کردم و یک شب در ستاد پزشکی رفتم، شرمنده شدم. در ساعت یک بامداد مجلس مزین به حضور دکتر برومند بود. بیمارستان شلوغ را ترک کرده بود و آمده بود تا هدایت عملیات را عهده دار شود.

شب دکتر بهروز برومند
شب دکتر بهروز برومند

در سال 1395 دو حرکت انسانی و اجتماعی انجام دادند. یک، زمین پدری داشتند که رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران گفتند دکتر برومند زمینی به دانشگاه هدیه کرده که اولین زمین شهر است. بالای پنج میلیارد تومان ارزش دارد. دکتر فاضل گفتند که این رشته، رشته ای نیست که پولساز باشد یا دکتر برومند کسی نیست که بخواهد پولسازی کند. این ارث پدری بود که تقدیم دانشگاه شد تا بخش بهداشتی درمانی و دیالیز شود. حرکت مهم آموزنده دیگر، اطلاع دادند که در سفری می‌خواهیم خدمت دکتر سیف الله عبدی (دکتر فبل) و استاد دکتر اسلامی برویم، برای ساخت مدرسه در سیستان و بلوچستان شما هم بیا. فهمیدم که استاد از طریق خیرین مدرسه ساز به دورترین نقطه سیستان و بلوچستان مدرسه ساخته اند و حال مرا دعوت می‌کنند که به انجا بروم. در محضر استاد به زاهدان و زابل رفتیم و بعد به سمت هیرمند و جهان تیغ رفتیم. استاد فکر کردند که باید آدم سازی کنند. به مرز افغانستان رفتیم و آنجا را به نام والده مکرمه بود که طلب مغفرت داریم که چنین فرزندی به دنیا آورد.

در نتیجه فکر کردم که کدام صفت دکتر برومند را خدمت شما عرض کنم؟ اینکه بگویم پدر علم نفرولوژی ایران است؟ بنیانگذار علم بیماری های کلیه، کسی که دیالیز را به درون این مملکت آورد، کسی که صدها انسان را تربیت کرده یا بگوییم از خود گذشتگی دارد؟ بارها دیدم ایشان با درد کمر وقتی از امریکا برمی‌گردند چمدان‌هایی را پر دارو می‌کرد و رایگان به ملت ایران تقدیم می‌کرد. بگویم ایثارگر؟ جوانمرد؟ پای هر کاری ایستاده است. اینجا بود که فکر کردم به جای این صفت‌ها بگویم دکتر بهروز برومد، دکتر بهروز برومند است.

دکتر مسلم بهادری در شب دکتر برومند
دکتر مسلم بهادری در شب دکتر برومند

او در ادامه سخنان خود به تعریف خاطره‎ای پرداخت:

انجمن بیماری‌های کلیه هر ماه یکبار در ساعات صبح برنامه ای علمی داشت. و این توفیق را داشتیم که هر دفعه یکی را دعوت می‌کردیم. وقتی به سمت دانشگاه هاشمی‌نژاد میرفتم، آن استادی که مدعو بود به من زنگ زد که امروز نمی‌توان برای سخنرانی بیایم.  ما تعداد زیادی از متخصصین را از شهرهای مختلف دعوت کرده بودیم و فردی باید درباره موضوع پیچیده آن روز صحبت می‌کرد.  می‌دانستم باید به چه کسی زنگ بزنم، به دکتر برومند زنگ زدم. اسانید گرانقدر می‌دانند که بالاخره سخنرانی علمی برای علما، نیازمند آمادگی است. گفتم استاد دکتر برومند عزیز یک ساعت دیگر در بیمارستان هاشمی‌نژاد باید این موضوع گفته شود. و دوست مشترکمان عذر خواسته و این افراد هم دعوت شدند. استاد را چه باک، فقط گفتند که چه زمانی باید آنجا باشم؟ و چقدر زمان دارم؟ به اطلاعشون رساندم و یک ساعت بعد در محضر استاد گرانقدر بودیم و سخنرانی ایشان.

عزیزان در برنامه خانوادگی هم این استاد، سر آمدند چهار فرزند دارند که مه طبیب هستند و شخصیتهای علمی بین المللی دارند. همه اینها ممکن نیست مگر با همدلی و همکاری سرکار خانم محوش صالحی همشر ایشان.»

سپس علی دهباشی یادی کرد از زنده‎یاد ایرج افشار:

زمانی که این سالن ساخته شد، زنده یاد ایرج افشار در میان ما نبود و اگر بود در صف اول نشسته بود. من به عنوان گرداننده مجله بخارا و این شب‌ها، برگزاری تمام آنها را مدیون ارشادهای جناب آقای دکتر محقق داماد هستم که همواره با سعه صدر و بزرگواری شان از حرکات علمی موقوفات پشتوانی کردند. چه در انتشارات موقوفات که  افشین وفایی مدیر آن هستند چه در جلسات علمی که برگزار می‌شود، جایزه سالانه موقوفات و همه اینها را مدیون این روحانی هستیم که از هر روشنفکری برای من روشنفکرتر بودند و هستند.

دکتر احمد جلیلی سخنران بعدی بود، او با اشاره به اولین آشنایی خود با دکتر برومند سخنان خود را آغاز کرد و گفت:

عظمت و بزرگی مجلس خود به خود می‌گوید که برای چه اینجا جمع شده ایم. انصافا در چنین مجلسی باید از دکتر بهروز برومند صحبت شود. افتخار آشنایی من با برومند به سال 1340 باز می‌گردد. سال‌های اوج نهضت دانشجویی، سال‌هایی که سعی می‌کردیم وقتی دکتر برومند صحبت می‌کند حتما کفش ورزشی داشته باشیم و لباس سبک تا بتوانیم فرار کنیم. بعدها دیگر این آشنایی این افتخار را به من داد تا نزدیکتر در غالب همکاری از استاد برومند استفاده کنم. استاد برومند جایگاه خاصی در پزشکی و فعالیت اجتماعی، مبارزاتی دارد. این نیست مگر برای راهی که پیموده و مسیری که طی کرده است. دو خاطره کوتاه می‌گویم.

دکتر احمد جلیلی خاطراتی را از دکتر برومند نقل کرد
دکتر احمد جلیلی خاطراتی را از دکتر برومند نقل کرد

حدود 18 سال پیش یکی از اساتید ما که امروز شانس بودنش را با خود نداریم کسالتی داشتند و من راهی سفر بودم. در این زمان معلوم بود باید چه کار کنیم، زحمت درمان تمام بزرگان پزشکی و ادب و هنر مملکت ما بر عهده بهروز برومند بود. پس استادم را به برومند سپردم و خود به سفر رفتم. بعد از دو هفته که بازگشتم از روزهایی بود که برف و یخ تهران را فلج کرده بود، خدمت استادم تلفن کردم وگفتند که در بیمارستان بستری هستند وتحت نظر دکتر برومند اند. فامیل استاد در بیمارستان نگران بودند که دکتر برومند دارو تجویز کرده اند ولی در آن روز برفی دارو پیدا نمیشد. هنوز صحبت ما ادامه داشت که دکتر برومند از در بیرون آمد، خود در روز برفی در تهران دنبال دارو گشته بود و پیدا کرده بود. فرقی نمی‌کند همه بزرگان ما وقتی مشکلی داشتند زیر نظر دکتر برومند بودند.

هم جامعه قدر و ارزش دکتر برومند را می‌داند و هم خودش قدر جایگاهی که دارد را می‌داند. هر وقت دکتر برومند در مجامع پزشکی کاندیدای موقعیتی شده است، جزء نفرات اول بود که انتخاب شده است. اولین بار در سال 1361 بود که قرار بود اولین انتخابات نظام پزشکی بعد از  انقلاب برگزار شود. من و دکتر برومند جزء جوانترین کاندیداهای جمع بودیم. در آن روزها کسی که می‌خواست انتخاب شود تقاضای رای می‌کرد و کارهایی که رسم انتخابات است. من آن روز دکتر برومند را ندیدم، فقط اواخر روز برای رای دادن به آنجا آمده بود. با توجه به این نکته است که خود از جایگاهش در نظام پزشکی به خوبی آشنااست. دکتر برومند در بسیاری از فعالیت‌های پزشکی و علمی و ملی نقش عمده و مهمی داشت و حضور این همه بزرگان در مجلس و عظمت مجلس خود گویای این است که چرا دور هم جمع شده ایم. دور هم جمع شده ایم که ادای دین کوچکی کنیم. به خدمات مردی که خود را وقف ایران و ایرانیان کرده است.

دکتر برومند عزیز، توفیق بیشتر، سلامت و خوشی شما و سرکار خانم را آرزو می‌کنم و امیدوارم هرجایی هستید موفق و پیروز باشید.

صحنه ای دیگر از شب دکتر برومند
صحنه ای دیگر از شب دکتر برومند

دکتر محمد اسلامی که شب‌های پزشکی به توصیه و بشارت ایشان برگزار می‌شود سخنران بعدی بود. وی نیز با یادی از ایرج افشار سخنان خود را آغاز کرد و گفت:

وظیفه خود می‌دانم که ابتدای سخنم از واقف محترم اینجا و فرزند برومندش که واقعا استاد اجتماعی من بوده زنده یاد ایرج افشار یاد کنم. درست است که این محل کوچک است ولی فکر می‌کنم یکی از فعالترین مجالس سخنرانی تهران و آن هم با مدیریت و همت استاد گرامی جناب محقق داماد است. لذا استدعا می‌کنم به احترام روح این دو عزیز، پدرشان و زنده یاد ایرج افشار ادای احترام کنیم و فاتحه بخوانیم.

در مورد دکتر بهروز برومند همانطور که دوستمان جناب دکتر جلیلی فرمودند من هم از سال 40-1339 با ایشان آشنا شدم. در هر حال در آن زمان فعالیت‌های دانشجویی شروع شده بود. من در بخش دندانپزشکی بودم و بات جناب برومند، که آن زمان به عنوان آقا بهروز می‌گفتیم، جلساتی را در محافل دانشجویی داشتیم و گاه جلسات انجام می‌شد و استاد برومند و بهروز خان قدیم برای ما مسائل تاریخی و اجتماعی را بیان می‌کردند. یاد دارم که از مسائل اجتماعی که می‌فرمودند و برایمان صحبت می‌کردند از صحبت‌های یکی از استادان داخلی پزشکی بود که می‌فرمودند هر وقت که ایشان در اوایل سال تشریف می‌آوردند در سر کلاس رو می‌کردند به دانشجویان و می‌گفتند من ارادتمند شما و شما و من ارادتمند بیماران هستیم. بدون رو دربایستی می‌خواهم بگویم که نمونه این سخن بسیار کم پیدا می‌شود. آقا بهروز برای ما سخنرانی‌هایی داشتند و صحبت‌هایی می‌کردند تا اینکه رابطه ما برای مدتی قطع شد. استاد مشترکی داشتیم که مورد احترام هردومان بود استاد باسواد که از نظر مطالعات درسی سرآمد بود. ایشان مجدد سبب شد که روابط من و دکتر برومند سر بگیرد. آن استاد هم به خاطر نکات مثبتی که داشت، شاید اکثر دکترهای فارغ التحصیل دانشگاه تهران ذکر خیری از ایشان داشته باشند. مرحوم دکتر عبدالمحمود ضیا شمسا که خدا رحمتشان کند.

دکتر محمد اسلامی با یادی از ایرج اشار سخنانش را آغاز کرد
دکتر محمد اسلامی با یادی از ایرج افشار سخنانش را آغاز کرد

دوستی ما ادامه داشت و من خدمت استاد برومند می‌رفتم. چون بیمار دکتر عبدی هستم که مورد احترام من و جامعه پزشکی است چون بدون هیچ گونه تظاهر در خدمت مردم است. با یکی از دوستان مشترک، مهندس همایون حاجی خانی ، رفته بودم در خدمت استادعبدی و دکتر برومند هم تشریف آورند. به من گفتند که می‌خواهند مدرسه ای را در یکی از مناطق درو افتاده کشور بسازند، مهندس حاجی خانی هم همراه ما بودند، و ایشان از کسانی است که خیریه و انجمن یاوری را اداره می‌کند و انجمن یاوری انجمنی است که شاید حدود هزار مدرسه، حمام و درمانگاه در نقاط محروم ساخته اند. همانجا صحبت شد و دکتربرومند به نام مادرشان این مدرسه را ساختند. در اوایل اسفند بود که جناب دکتر نوبخت در خدمت دکتر عبدی و دکتر اسلامی عزیز، برای افتتاح مدرسه رفتیم. در آنجا دکتر برومند وضعیت اجتماعی مردم را دیدند.

مدرسه ای به نام مرحوم مادرشان ساختند، مدرسه ای نمونه در جایی که دستشویی در خانه  پیدا نمی‌شود و حمامی وجود ندارد. دکتر برومند همان آقا بهروز ماست که ما را در زمانم دانشجویی هدایت می‌کرد. نکته ای که می‌خواهم عرض کنم این است، دوستان همکاران پزشک ما هستند که لازم است نام آنها را ببرم، جناب دکتر میرعمادی و …لازم است به تهران و فقط مرکز استانها توجه نداشته باشیم.

صادق سمیعی ، مدیر نشر کتابسرا در کنار دکتر شفیعی کدکنی
صادق سمیعی ، مدیر نشر کتابسرا در کنار دکتر شفیعی کدکنی

از موسس انجمن یاوری باید نام ببرم، که بانی حدود هزار مدرسه هستند به نام مرحوم مجتبی کاشانی که انشاالله هستند. امیدوارم که همه سلامت باشید و به مردم دور افتاده محروم کشور توجه کنید.

در این بخش علی دهباشی پیام یکی دیگر از همکاران پزشک دکتر برومند، آقای مسعود میرشاهی از پاریس، را در ادامه مراسم خواند:

جای بسی افتخار است که زمینه‌ای فراهم شده است که بتوانم در جمع شما عزیزان شرکت کنم و درودهای بیکران خود را به جناب دکتر بهروز برومند، پدر نفرولوژی نوین ایران تقدیم نمایم. ابتکاری که برای ادای دین به شخصیت والای بهروز برومند انجام شده است، قابل احترام است. جناب برومند طی 40 سال اخیر فراز و نشیب‌هایی را از سر گذرانده اند تا بتوانند دانش و علم پزشکی را در رشته ای که تخصص اش را دارند برابر با پیشرفته‌ترین کشورهای دنیا نگاه دارند و نام ایران و ایرانی را در جهان بلند و پر آوازه نگاه دارند و جایگاه پزشکی ایران را در انجمن‌های جهانی در مقام والایی معرفی کنند.

دوست گرامی شب بهروز برومند بر تو خانواده ات گرامی باد . از راه دور دست شما را می‌فشارم. ارادتمند شما. مسعود میرشاهی، پاریس 16 فروردین 1396

دکتر مسعود میرشاهی
دکتر مسعود میرشاهی

دکتر علیرضا رنجبر که از پزشکان نمونه ایران در آلمان است و در این مراسم حضور داشت، سخنران بعدی بود. او درباره دکتر برومند چنین روایت کرد:

دوستان و فرهیختگان گرامی. امروز برای من روز فرخنده و خجسته ای است. شرکت در بزرگداشتی که برای پاسداشت یکی از شخصیت‌های بزرگ دانش علمی و فرهنگی ایران برگزار شده است و در آن بزرگان دانش و فرهنگ این مرز و بوم نیز حضور دارند. نخست خود را موظف می‌دانم از شخصیت فرهنگی و فرهنگ گستری سپاسگزاری کنم که سال‌هاست به طور پیوسته در پاسداشت ادب و فرهنگ این مرزو بوم و نکوداشت بزرگان آن به شایستگی گام برمی‌دارد و مشکلات در تحقق راهی که بدان باور و عشق دارد برایش بازدارنده نبوده است. آن کسی نیست جز استاد علی دهباشی که مجله وزین بخارا یکی از آثار ماندگار اوست.

اما سخن کوتاه امشب من، استاد دکتر بهروز برومند آنطور که من شناختم و می‌شناسم. استاد دکتر بهروز برومند برای من از اوان کودکی نامی آشناست. به عبارتی یک راهی بود برای من و شاید یکی از دلایل اینکه دوست داشتم پزشک شوم، استاد برومند بود. ایشان را بعد از یک دوران از کودکی ندیدم . ولی قبل از رابطه استادی و شاگردی به نوعی خود را مرید ایشان می‌دانستم. استاد برومند از استادان نامور پزشکی است که دانش گسترده پزشکی خود را با بینش شگرف اجتماعی درآمیخته و از این آمیزه با بهره گیری از هوش توانسته در سیستم آموزشی و بهداشتی و پژوهشی کشور درباره بیماری‌های کلیه، دیالیز و … نقش موثری ایفا نماید.

دکتر بهروز برومند از نگاه دکتر رنجبر
دکتر بهروز برومند از نگاه دکتر علیرضا رنجبر

سراسر زندگی او مملو از تلاش‌های آمیخته با عشق و خرد است. این را تاکید می‌کنم، مهر و خرد. زاده شهرستان کوچکی به نام قائم شهر است. یعنی جایی که من نیز در آن زاده شده ام. از شنیده ها دارم استاد دوره دبستان را در شهر ما با عنوان شاگرد اولی طی می‌کنند. پس از درگذشت پدر بزرگوارشان که از یاری رسانان نیازمند این شهر بود، به همراه شادروان مادرشان به تهران می‌آیند و دوره دبیرستان را در دبیرستان رهنما و ادیب با موفقیت به پایان می‌رسانند به طوری که سال آخر شاگرد اول کل تهران می‌شوند. در همان سال با رتبه هفتم کنکور وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران می‌شوند و در کنار درس در صحنه‌های اجتماعی و سیاسی بسیار فعالاند و در صحنه‌های سیاسی سه سال به درمان بیماران نیازمندایران می‌پردازند.

به امریکا می‌‌روند و در دو دانشگاه معتبر جهانی یعنی دانشگاه جورج تاون و جوردج واشنگتون دوره تخصصی نفرولوژی خود را می‌گیرند. سه سال در آنجا به عنوان استادبه امر آموزش و پژوهش می‌پردازند. وقتی که در این گذار چند ساله عمرم مرور می‌کنم می‌بینم اگر بارقه‌هایی برای نسل‌های بعدی استاد وجود دارد، که به هر علتی مثل من در خارج از کشور مشغول کار و تحقیق هستند ولی ریشه های خود را حفظ میکنند شاید در چنین الگوهایی ریشه دارد.

دکتر یزدی نژاد، مدیر موسسه میرماه
دکتر یزدی نژاد، مدیر موسسه میرماه

دکتر رنجبر در ادامه توضیح زندگی دکتر برومند افزود:

استاد با برخورداری از همه امکانات در سال 1354 خورشیدی به ایران باز می‌گردند و این به علت عشق به این آب و خاک است. به ایرانی باز می‌گردند که اختلاف امکانات زیادی با امریکا در کارهای تخصصی پزشکی دارد. در جایی که تشکیلات دیالیز کشور کوچک بود، فرش قرمزی برایشان پهن نکردند. اما با تمام تلاش و عشقی که داشتند، همانطور که استاد دکتر نوبخت حقیقی اشاره فرمودند اولین تشکیلات مدرن دیالیز را در بیمارستان بهاور تاسیس می‌کند. اما این کفایت نمی‌کند. جالب است بدانید در همان سال در 12 استان کشور، تشکیلات همودیالیز با برنامه ریزی اصولی و درست ایشان نهاده می‌شود. به صورتی که در آن زمان این مراکز از مجهزترین مراکز خاورمیانه و جهان به شمار می‌رود. صحبت از 42 سال پیش است وقتی که علم نفرولوژی بسیار ابتدایی بود.

کانون پزشکان و دندان پزشکان ایرانی حدود 25 سال پیش در آلمان که اکنون به یک آکادمی معتبر پزشکی در آلمان و اروپا تبدیل شده است، توسط یکی از اعضای خود، دکتر یاوری که از نفرولوژیست‌های موفق هستند، به سبب کمبود بخش همو دیالیز در آن زمان و عدم تناسب با افزایش جمعیت، گران بودن و در دسترس نبودن دستگاه همودیالیز به خصوص در مناطق محروم ایران، پروژه  دیالیز سرپایی دائمی صفاقی را پیشنهاد و برنامه ریزی کردند. در ابتدای کار نخستین  و تنها فردی که حامی این پروژه بود، استاد دکتر برومند بودند، که البته خوشبختانه با حمایت دکتر نوبخت حقیقی و دیگران چون دکتر عبدی این طرح به ثمر رسید.

فخرالدین فخرالدینی در شب دکتر برومند
فخرالدین فخرالدینی در شب دکتر برومند

روش آموزشی و پژوهشی استاد برومند هم یک تمایزی دارد. استاد برای آموزش دانشجو را بر سر بیمار می‌برد و به آنها می آموزد که باید بیمار را درمان نمود نه بیماری را. در دانشکده‌های پزشکی تا چه حد بیماری را درس می‌دهیم و کدام به بیماری می‌پردازیم؟ او یاد می‌دهد و می‌داد که پزشکی شناخت قواعد عملکرد درست و غلط بدن نیست بلکه نگرشی است ژرف تا از این راه انسان بتواند با بیمار رابطه انسانی برقرار کند، دردهای او را بیابد و آنها را التیام ببخشد.

از دیگر مهارت‌های آموزشی استاد روبه رو کردن دانشجو و رزیدنت با علل، نشانه‌ها و تشخیص‌های افترایی بیماری‌های پیچیده با روش‌های ساده است. ما چقدر استاد توانا داریم که با زبان ساده مطالب پیچیده را به دانشجوی خود درس دهد. او برای توضیح یک بیماری به راستی پوست و مغز را می‌شکافد و آن را با واژگان آسان به دانشجو تفهیم می‌کند و به این روش گو اینکه دانشجو در خود بیماری است و آن را با چشم هوش می‌بیند.

در کار پژوهشی همواره استاد به موضوعاتی پرداخته و می‌پردازد که نتایج آنها بتواند دردهای بیمار را مرحمی باشد. نتایجی که در کارهای پژوهشی در تمام دنیا وجود دارد. از پست‌ها و مقام‌های علمی استاد می‌گذرم چون اگر بخواهم فهرستوار به آنها اشاره کنم، مثنوی هفتاد من خواهد شد. استاد دکتر اسلامی به مساله کارهای خیره استاد اشاره کردند، از آن هم می‌گذرم.در کاری که سال گذشته خانه پدری خود را در زادگاه خود برای تاسیس مرکز درمانی به صورت رایگان به دانشگاه علوم پزشکی مازندران اهدا می‌کند. یک یادگار از پدر فقط جنبه مادی ندارد و اگربتوانید از جنبه معنوی یادگار بگذارید بهایی است که نمی‌توان از آن گذشت.

در 22 سال پیش مقاله ای کوتاه درباره شخصیت علمی او نوشتم و وقتی مرور کردم زندگی او را در ابیات خواجه شیراز دیدم: ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل/ که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز.

و اینبار پس از 22 سال، مرور دیگر بر زندگی پر بار شما نمودم. عصاره زندگی شما را می‌توان در واژه غیرقابل توصیفی به نام عشق پیدا کرد. عشقی آمیخته به خرد و دانایی که شکوه آن از فرزانگی است و موجب کوتاه شدن دست نو امیدی از دل و جان می‌شود. برای استاد برومند عزیز، فرزانه و نازنین که دلش برای ایران و فرهنگ آن می‌تپد آروزی آنچه بهترین است، تندرستی و درازای عمر می‌کنم.

دکتر ایرج پارسی نژاد آخرین سخنران پیش از دکتر برومند بودند، ایشان اظهارداشت:

خوشحالم که سرانجام این مجلس گرامی برای گرامی داشت استاد دکتر بهروز برومند برگزار شد. چون مدت بیش از دو سال بود که من و دکتر عبدی که طبیب قلب‌های خسته ماست همراه با دکتر محمود امامی همرزم و همسنگر بهروز برومند، برای بزرگداشت برومند فکر می‌کردیم. اما هربار که با این برگوار مساله را در میان می‌گذاشتیم، ایشان چنان اکراهی می‌کرد که پشیمان می‌شدیم. ایشان می‌گفت آنچه من کردم در جد وظیفه بود و نیازی به بزگداشت ندارم. این گذشت تا در روز دوم عید بود که دکتر شفیعی کدکنی برای بازدید نوروزی لطف کردند و به خانه ما آمده بودن و تصادفا دکتر بهروز برومند هم آنجا بود. من مساله را مطرح کردم. استاد شفیعی کدکنی تنها در خلاصه ترین حالت در خطاب به دکتر برومند گفتند بنیاد شبهای بخارا به راستی و نیکی است. در این مجالس مداهنه راهی ندارد. دکتر برومند فقط سکوت کرد. شاید سکوت علامت رضا بود و من پی کار را گرفتم و با همت علی دهباشی مجلس با شکوه امروز را ترتیب دادیم.

دکتر ایرج پارسی نژاد از دوستی قدیمی با دکتر برومند سخن گفت
دکتر ایرج پارسی نژاد از دوستی قدیمی با دکتر برومند سخن گفت

درباره دکتر برومند آنچه که لازم بود را دوستان طبیبش گفتند، من فقط به عنوان دوست قدیمش یادآوری می‌کنم به سال‌های 37 که تازه به دانشگاه رفته بودم و به قول شاعر نفس‌ها آتشین بود. در کودتای نظامی 28 مرداد و جوانان مانند برلیان، منوچهر کیانی، هما دارابی و همچنین نجم آبادی و فریئون تقی زاده گرد هم آمدند و بهروز برومند سرامد آنها بود. فریدون تقی زاده برادر سید حسن تقی زاده بود، از ایرج افشار خاطره ای به یادم است. میگفت وقتی فریدون تقی زاده، آمده بود در مجلس حاضر بودم. او گفت عمو جان شنیده ام که می‌خواهی به خارجه بروی، کجا می‌خواهی بروی؟ گفت که می‌خواهم به آمریکا بروم برای دوره تخصص ام. تقی زاده گفت که برای دوره تخصص طب به کشور خوبی می‌روی اما از من بپذیر گرد سیاست نرو، من رفتم کافی است. تو برو و به درست برس. فریدون به امریکا رفت و دروه‌های عالی تخصص را طی کرد، دریغا که درگذشت اما بهروز ما همچنان دامن سیاست را رها نکرد چرا که وجدان بیدار مردمی داست و در تمام معرکه‌های سیاسی دلش برای مردم پر شمار می‌تپید و به راستی مردم ایران را دوست داشت. از زندان و داغ و درفش نهراسید. همراه همسر خوشفکرش در تمام این سال‌ها در نظام قدیم وجدید طعم زندان را چشید اما او سیاست را به آن معنا رها نکرد، دوای شفای جامعه ایرانی را به جای سیاست در درمان مردم بیمار جستجو می‌کرد برای همین بود که ساعات زیادی در بیمارستان در مطب خود می‌گذراند. گاهی که به مهمانی ما از سر لطف سر می‌زند می‌گوید از شما چه پنهان امروز 25 مریض دیدم که 20 تا از آنها رایگان بود. ولی خوشحال بود چرا که بهروز برومند برای پول دنبال درمان بیماران نیست. برای همین ارث خانوادگی را رایگان برای درمان می‌دهد و در سیستان و بلوچستان مدارسی بنا می‌کند.

ناگفته نماند که در درمان بیماران، مشی سیاسی و عقیدتی اش را مدخلی نمی‌دهد. بهروز برومد کسی است که سرلشگر آزموده دادستان دادگاهی دکتر مصدق را معالجه کرده و آیت الله محمدی گیلانی را هم معالجه کرده است. بنابر این او بیمار را به عنوان آدمی که به او پناه آورده و نیازمند شفا است می‌بیند در ردمانش می‌کوشد.

خصلت انسانی بهروز برومند است که او را درایران ماندگار کرده است. هم دروه ای ها و شاگردانش را در امریکا و اروپا دیدم که زندگی اشرافی دارند ولی این مرد نازنین در آستانه 80 سالگی 12 ساعت در روز کار می‌کند. این نیست مگر عشق مردمی که در نوجوانی در آرمانه‌ای سیاسی جستجو می‌کرد و در روزگار پیری در شفای بیماران یافت.

نمیتوانم سخن خود را به پایان ببرم جز از اینکه از مهوش صالحی همسر  که در دوران نهضت ملی ایران همسنگر او بود و در تمان فراز و نشیب‌های زندگی و به زندان رفتن این مرد پایداری کرد و او را رها نکرد یادی کنم. حاصل زندگی مشترک این دو چهار فرزند، برومند به نام‌های زیبای ایرانی، ویشتاسپ جراح دندان پزشک، ورشاسپ مثل پدر نورولوژیست، وجیستا متخصص داخلی و پوست و وستا دنداند پزشک که همگی در آمریکا هستند. آیا میشود آرزوم کنیم کهاین جونان برومند روزی به ایران باز گردند؟ و مثل پدرشان خدمت گذراران مردم ایران باشند.

آیا دکتر برومند ما شما را دوست داریم و خدمتگزار مردم ایران می‌دانیم، کارنامه زندگی علمی شما نشان داده است که شما نگران سلامت و سعادت مردن ایران هستید  ما به شما افتخار می‌کنیم. سلامت همه آفاق در سلامت توست. به افتخار شما همگی برای شما کف می‌زنیم.

سرانجام نوبت به دکتر بهروز برومند رسیدکه  همچون کلاس درسی سخنان خود را با عکسها و تصاویر همراه ساخت. او بیان کرد:

با درورد به همه و نهایت شرمندگی که همه شما تشریف آوردید. وظیفه ام است که از تک تک شما نام ببرم ولی کاری است بسیار دشوار. یک موضوع که موجب شد من امر دکتر شفیعی کدکنی را بپذیرم، فرمودند که این یک وظیفه ملی است. خیلی کار سنگینی بود که از وظیفه ملی سرباز زنم.

سابقه آشنایی من با علی دهباشی به حزب ملت ایران باز می‌گردد. ما در حزب ملت ایران به یکدیگر سرور می‌گفتیم، سعی می‌کنم واژه های تازی را کمتر بکاربرم و به جای استاد می‌گویم سرور. در خدمت استاد زرین کوب با دهباشی آشنا شدیم. که مدیون علی هاشمی هستم. دوستی من و علی آقا دائمی است.

من به یاد دارم که افتخار درمان آیت مرعشی نجفی را داشتم که در بیمارستان ساسان بستری بودند. یکی از بزرگان فرمودند که دکتر برومند را به دلیل سردکتر خود انتخاب کردم جون او مصدقی است.

دکتر بهروز برومند گوشه هایی از زندگی خود را روایت کرد
دکتر بهروز برومند گوشه هایی از زندگی خود را روایت کرد

از یک سالگی خنده را یاد گرفتم، خیلی چیزها را از مادرم خانم بدر الزمان قیصری اصفهانی و و پدرم زنده یاد غلامعلی برومند دارم.

مادرم وقتی 9 ساله بودم این متن را برای من نوشت و خیلی برای من عزیز بود وقتی بر حسب تصادف دیدم برایم جالب بود:

« پسر عزیزم چند کلمه به صورت اندرز برایت بنویسم چون این دنیا فانی است، و هر وقت چشمت به دفترم افتاد نصایح مادرانه ام را نگاه کن. که فقط برای خود زندگانی ننمایی و سعی کنی طوری زندگانی کنی که بگویند از فلان کس یاد بگیرید. یعنی کاری کن که در دنیا بعد از خودت اسمت به یادگار باشد. زندگانی پدرت سرمشق تو باشد و هرکسی اسم او را بشنود برای او افسوس می‌خورد…»

پدرم رئیس انجمن شهر و بازرگان شهر بود و دفترش را به محلی برای کمک رسانی به سوختگان قریه قالی کلاه تبدیل کرد. من چهره خشنود این کودکان را می‌دیدم و از همان زمان برای پزشکی تصمیم گرفتم. می‌دیدم اگر سخنی از پزشکی باشد از ایران و فلسفه از یونان است که شاید فلسفه هم از ایران باشد به همین دلیل به دانشکده پزشکی رفتم . در آنجا شانس این را داشتم که با استاد محمد غریب که بی برو برگرد اسطوره بود آشنا شوم. علاوه بر اساتید همکلاسانم سیروس طاهباز بود. دوست نزدیکی بودیم. از اطراف می‌چرخیدم.

دکت بهروز برومند از دلبستگی به میهنش سخن گفت
دکتر بهروز برومند از دلبستگی به میهنش سخن گفت

از همان موقع علاقه به بیمار داشتم. من در مجموعه ای بزرگ شدم که همه چیز بود و با یان شکل دو یا سه سال ممنوع الخروج بودمن و به آمریکا رفتم. و به بالاترین مرتبه نفرولوژی رسیدم.

ارتباطم با اساتیدم فراموش نشد، حتی وقتی دیگر کاری با آنها نداشتم. استاد انسان بزرگی بود که نوشته اند:

آقای بهروز برومند. پس از سلام و عرض اخلاص. مردی قابل احترام و دوستی هستید وفادار. نام و نام خانوادگی شما مناسب اخلاق شماست زیرش امضا دکتر مهدی آذر.

من از این استاد یاد گرفتم همه درسهایشان را به یاد دارم.و حق استاد آذر در پزشکی فقط برای درس طبی نبود . ایشان در تعطیلی دانشگاه زیر بار زور رزم آرا نرفت. همین موجب اعتصاب دانشگاه و پوزش خواهی رزم آرا شد. نقل قولی از استاد کدکنی شنیدم که گویی ایشان در زبان عربی بسیار مهارت داشته است. همیشه کتاب زیر بغلشان بود. در این هنگان ناگذیر شدند مملکت را ترک کنند.

فقط این نبود که من آیت الله گیلانی را معالجه کردم، تعهدم به علم پزشکی ین بود که  نه از ترس و نه برای خوش آمد کسی کاری کنم. پاره ای اوقات خشنود نبودم ولی برای تعهد به حرفه ام انجام دادم.  اما برای من افتخار است که دکتر آذر استادم از من تعریف کند و هم یک روحانی مثل محمد جواد حجتی کرمانی که آنقدر مبارزه کرد که در زمان شاه به زندان رفت. پس از پیروزی انقلاب به صورت داوطلبانه به بیمارستان‌های دانشگاهی رفتم.

من افتخاری به دانشگاه میرفتم. در تمام مدت زندگی دو یا سه سال حقوق گرفتم و چهل سال طبابت و درمان کردم. برای من افتخاری بود که بعد از این سال‌ها به مقام عضویت پیوسته فرهنگستان نائل شوم. هیچ پارتی هم نداشتم جز پشتکار خودم.  برای من خیلی بد بود که زکریای رازی کتابی درباره سنگ کلیه نوشته است و هنوز به فارسی برنگشته بود. به کمک دکتر نوبخت که قائم مقام فرهنگستان بودند و به فارسی برگردانده شد. یکی از گرفتاری های مملکت بود که این منابع فارسی نبود. ما متاسفانه در جهان آخرین برگرداننده ایم.

از همانجا یکی دیگر از دل‌مشغولی من این بود که چطور خارجی ها افتخارات ما را می‌دزدند و می‌گویند که ما کسی نبودیم.

علاقه بسیاری به این دارم که به دیگر فارسی زبانان کمک کنیم . ایرانیان تاجیک به کمک نیاز دارند. بسیار عقب مانده اند و سعی کردیم به آنها کمک بسیار کنیم. .

اولین مدرسه را به نام مادرم ساختم. یک بار هم به اسم یعقوب لیث مدرسه ای ساختم تا دینم را به او ادا کنم. از همسرم که بدترین همسر دنیا را تحمل کرده سپاسگزارم. من به بعضی چیزها می‌نازم. علت موفقیت من این است که عاشق کارم بودم و نه فقط به فکر پول درآوردن.

در پیوند سعی کردیم از تمام نظریات علمی و انسانی استفاده کنیم. کاش دکتر فاضل اینجا بودند چون خدمات ارزنده ای به پیوند کشور کرده اند.

افتخار درمان  مرحوم احمد عبادی را داشتم.  

در یکی از این عیادت‌ها دهباشی آمده بود تا از استاد زرین کوب اجازه برای سفر بگیرد تا در دانشگاه سوربن سخنرانی داشته باشد ایشان می‌خواست آب بخورد از استاد زرین کوب اجازه می‌گرفت. شیفته استاد بود. منشی من در مطب خدمتگزار روزمره استاد بود که استاد گفته بودند کاش تو دختر من بودی.  

من چندین آموزش پزشکی از افراد غیر پزشک دارم، یکی از آنها زرین کوب بود. ایشان طبقه ششم برج خانه داشت. گفتن کتابها را به دایره المعارف ببخشید و محل کتابخانه  را به دهباشی ببخشید.  افتخار بزرگ دارم که استاد زرین کوب مرا دانشمند ایران دوست نامید.

در پایان مراسم هدایای حاضران به دکتر برومند تقدیم شد.

استاد فخرالدین فخرالدینی پرتره دکتر بهروز برومند را به وی اهدا می کند
استاد فخرالدین فخرالدینی پرتره دکتر بهروز برومند را به وی اهدا می کند
اهدای تصویری از دکتر محمد مصدق توسط دکتر یزدی نژاد، مدیر موسسه میر ماه
اهدای تصویری از دکتر محمد مصدق توسط دکتر یزدی نژاد، مدیر موسسه میر ماه
اهدای تابلوی خوش نویسی توسط دکتر علیرضا رنجبر
اهدای تابلوی خوش نویسی توسط دکتر علیرضا رنجبر
عکسی به یادگار در کنار دکتر بهروز برومند و همسر ایشان
عکسی به یادگار در کنار دکتر بهروز برومند و همسر ایشان
  • عکس ها از: جواد آتشباری، ایمان نقدی و مریم اسلوبی