شب بهرام فره وشی برگزار شد/ پریسا احدیان
عصر یکشنبه، دوم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، دویست و شصت و چهارمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، دایرة المعارف بزرگ اسلامی و گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار، میزبان شب «دکتر بهرام فره وشی» زبان شناس ایران بود.
این جلسه با سخنرانی: دکتر داریوش شایگان، دکتر ژاله آموزگار، دکتر کتایون مزداپور، دکتر زهره زرشناس، دکتر نادره نفیسی و دکتر هما گرامی(همسر دکتر بهرام فره وشی) و همچنین با حضور ریاست مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی: دکتر سید کاظم موسوی بجنوردی، دکتر مهدخت معین، دکتر عبدالمجید ارفعی و دکتر شکوفه شهیدی برگزار شد.
در ابتدا علی دهباشی ضمن عرض خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست با یادی از «پروفسور سیف الدین نجم آبادی» استاد زبان شناسی و ایران پژوه نامدار که 22 مهرماه سال 1395 در شهر هیدلبرگ آلمان چشم از جهان فروبست، جلسه را آغاز کرد.

وی با اشاره به شمارۀ 115 مجلۀ بخارا با عنوان یادنامۀ دکتر فره وشی گفت:
“این شب و شمارۀ صد و پانزدهم مجلۀ بخارا که تا چند روز دیگر منتشر می شود و اختصاص به دکتر بهرام فره وشی دارد، به خواستاری جناب آقای بجنوردی از یک سال پیش آغاز شد. همچنین باید تشکر کنم از اعضای هیئت علمی دایرة المعارف، سرکار خانم دکتر نادره نفیسی که در طول این یکسال برای تهیۀ مقالات و ویرایش و آماده سازی با مجلۀ بخارا همکاری داشتند. و همچنین از سرکار خانم دکتر هما گرامی همسر دکتر فره وشی که آرشیو عکس ها و دست نوشته های همسرشان را در اختیار ما قرار دادند.”
سردبیر مجلۀ بخارا در ادامۀ سخنان خود بخشی از زندگی نامۀ نویسندۀ کتاب «ایرانویچ» را برای حاضرین قرائت کرد و بیان داشت:
“دکتر فره وشی در فروردین سال 1304 در شهر ارومیه به دنیا آمدند. پدرشان علیمحمد فره وشی رئیس فرهنگ آن شهر بودند. در سال 1323 از دانشسرای مقدماتی اصفهان فارغ التحصیل شدند. آنگاه ضمن تدریس در دبستان های تهران ابتدا در رشتۀ زبان های خارجی و سپس در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران لیسانس گرفتند. در همان سال ها هفته ای چند روز در محضر استاد سید محمد فرزان، ادیب معروف عصر، حاضر می شدند و به همراه دکتر امیرحسین یزدگردی، دکتر محمد اسماعیل رضوانی و اقبال یغمایی به مباحثه و تحقیق در دقایق و مشکلات متون فارسی می پرداختند. چند ی بعد به تشویق استاد پورداوود به پاریس رفتند و به اخذ درجۀ دکتری در زبان ها و فرهنگ باستانی ایران از مدرسه تتبعات عالیه دانشگاه پاریس نائل گردیدند و در این مدت از محضر استادان بزرگ همچون: پروفسور دومناش و پروفسور بنونیست بهره مند شدند. پس از بازگشت به ایران به دانشیاری استاد پورداوود در دانشکدۀ ادبیات انتخاب گردیدند و از آن به بعد به تدریس در دانشکدۀ ادبیات تهران و تحقیق در رشتۀ تخصصی و تألیف کتاب های خود پرداختند. در وهلۀ اول اوقات خود را صرف نشر آثار پورداوود که به سبب پیری نیازمند همکار جوانتری بود کردند و بخش دوم «گاتها» (شامل یادداشت های پورداوود) را در 1336، «یسنا» را در سال 1340، «ویسپر» را در سال 1343 منتشر ساختند. آنگاه اثر ابتکاری و کم نظیر خود «فرهنگ فارسی به پهلوی» را در سال 1352 جزو انتشارات انجمن آثار ملی به چاپ رسانیدند. آخرین اثر ایشان «ایرانویچ» شامل 29 مقاله دربارۀ ایران باستان در اسفند 1365 در دانشگاه تهران منتشر گردید. وقتی سخن از دکتر فره وشی در میان است بی انصافی است اگر از پدرش که الگوی زندگی او بود نامی نبریم. علی محمد فره وشی (مترجم همایون) که در سال 1348 در 92 سالگی درگذشت و نمونۀ یک فرهنگی خود ساخته و از نخستین پایه گذاران مدارس جدید در ایران بود. وی شرح زندگی پرماجرای خود را با قلمی شیرین تحت عنوان «خاطرات یک معلم» نوشته که در هفته نامۀ کیهان فرهنگی در سال های 1334 تا 35 چاپ شده است.”

وی در پایان سخنانش به سیر زندگی نویسندۀ کتاب «کارنامۀ اردشیر بابکان» پس از دهۀ پنجاه اشاره و اظهار داشت:
“دکتر فره وشی بعد از انقلاب به علت رنجشی که از رفتار برخی از اولیاء دانشگاه پیدا کردند، خانه نشین شدند ولی حلقۀ دانشجویان وفادار و همکارانی همچون دکتر ماهیار نوابی و دیگر دوستان تنهایش نگذاشتند و جلسات مرتب هفتگی و ماهانه در منزلشان تشکیل می شد. ایشان سرانجام در اویل آذر سال 1370 بیمار شدند و برای ادامۀ معالجات با همسرشان به آمریکا سفر کردند. معالجات سرانجام مؤثر نیفتاد و در روز جمعه هفتم خرداد 1371 جان به جان آفرین تسلیم کردند و بنا به وصیتشان ایشان را به ایران آوردند و در خاک وطن به خاک سپرده شدند. خاک وطن بر او گوارا باد!”
سپس برگ هایی از آلبوم خاطرات مؤلف کتاب «واژه نامۀ خوری» ورق خورد. تدوین این بخش را مریم اسلوبی به عهده داشت.
در بخشی دیگر مجری شب های بخارا، متن سخنرانی دکتر داریوش شایگان در وصف چهرۀ ماندگار این شب را در حضور ایشان خواند. در این دست نوشته، دکتر شایگان با ذکر خاطراتی از آشنایی خود با دکتر فره وشی و شاگردی مشترک در محضر دکتر پورداوود به خصوصیات خونگرمی و شخصیت بی پیرایۀ او و سفرهای مشترکشان به نقاطی از ایران در کنار دوست قدیمی خود اشاره داشت و چنین نگاشته بود:
” بهرام فرهوشی را در آغاز سالهای چهل شناختم. هر دوی ما از دوستان جوان استاد پورداوود بودیم. استاد مقدمات آشنایی ما را در منزلش فراهم کرد و از آن پس دوستی عمیقی میان ما برقرار شد که تا پایان عمرِ او ادامه داشت. با اینکه چند سالی رد پای همدیگر را بهکلی گم کردیم و من از پاریس سر درآوردم و بهرام فرهوشی از مادرید، ولی دوباره همدیگر را بازیافتیم، مضاف بر اینکه هرگز رابطۀ قلبیمان قطع نشده بود. بسیار خرسندم از اینکه توانستم فرهوشی را پیش از آخرین سفرش به امریکا در تهران باز ببینم. پس از سالها جدایی انتظار داشتم تغییر کرده باشد، ولی همان آدم سابق بود. همان گرما و مهربانی بیپیرایه از وجودش میتراوید، مرا بیدرنگ به یاد سفر کردستان انداخت. سفر عجیبی که در سالهای چهل به اتفاق استاد پورداوود به سنندج، کرمانشاه، و بالاخص پاوه کرده بودیم. سفری که بیگمان سرآغاز تحولی شگرف بود هم در او هم در من. برخورد با دراویش سلسله قادریه و تشرف به مراسم ذکر و ریاضتهای خیرهکنندۀ آنان، تجربهای نیست که به آسانی از یاد برود.
به گمانم این سفر، چنانکه بعد استنباط کردم، نقطۀ عطفی در زندگی درونی فرهوشی بوده است. موقعی که او را بعد از سالهای متمادی در تهران ملاقات کردم، متوجه شدم که نه فقط خاطرۀ آن حادثۀ مهم در وجودش محو نشده، بلکه آثار آن مانند درختی پر برکت به بار نشسته است. بیآنکه انتظار اتفاق شومی را داشته باشم، حس کردم که دیگر بهرام را نخواهم دید چون او به قول بوداییها «بدان ساحل رود» پیوسته بود. با اینکه در میان ما بود و حضور داشت انگار که بخش بزرگی از هستیاش غایب بود و به افقهای بیکران نگاه میکرد.
اینک که در این چند سطر خاطرۀ او را در ذهنم احیا میکنم، میبینم بهرام همیشه میان حضور و غیاب، میان هستی و نیستی در نوسان بوده است. شاید این ابهام بنیادین بود که به شخصیت او اینچنین جذبه میبخشید، شاید هم این بود راز علاقۀ دیرینۀ من به دوست.”

دومین سخنران این شب، دکتر ژاله آموزگار سخنانش را با عنوان «استاد و پژوهشگر خودباختۀ ایران» در توصیف دکتر فره وشی و با یادی از محیط فرهنگی خانوادگی ایشان و فعالیت های علمی و ادبی پدرشان، مترجم همایون، اظهار داشت:
به عنوان استاد قدیمی گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران، که سالهای متمادی را در همکاری با روانشاد دکتر بهرام فرهوشی گذراندهام و رشتة تحصیلیام در فرانسه در همان مسیری بوده است که او پیموده است و به عنوان کسی که بارها آثار او را ورق زدهام و ضمن تحسین فراوان، از ایراندوستی او لذت بردهام، برای خود سعادتی میدانم که یاد او را گرامی بدارم و دربارهاش قلم بلغزانم.
بهرام فرهوشی بخت این را داشت که فرزند مترجم برجستة زمان خود، «مترجم همایون» باشد: کسی که ترجمة ارزندة او از کتاب از کلده تا شوش، اثر ژان دیولا فوا، اثری است ماندگار و از کتابهای پایة رشتة باستانشناسی.
این محیط خانوادگی فرهنگی، در گام اول زمینهساز شخصیت علمی و ادبی بهرام فرهوشی شد.
او پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی و دوران دبیرستان در اصفهان و تهران، تحصیلات خود را در رشتة زبانهای خارجی در دانشسرایعالی و سپس در رشتة زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران ادامه داد و پس از دورة لیسانس، واحدهای دورة دکتری ادبیات فارسی را نیز گذراند و از محضر استادان ارزندة آن زمانِ دانشکدة ادبیات کسب فیض کرد.
او این سعادت را داشت که به مانند فارغالتحصیلان پیشکسوت رشتة ادبیات فارسی، در کنار آشنایی کامل با شاهکارهای ادب فارسی با زبانهای کهن ایرانی و با ریزهکاریهای فرهنگ گذشتة ایران نیز آشنا شود.
ما دانشجویان دهههای گذشتة این رشته، به نظر من دانشجویان خوشبختتری بودیم، چون در دورة لیسانس همراه با واحدهای درسی معمول ادبیات فارسی و خواندن متون ادبی، با فرهنگ ایران باستان نیز آشنا میشدیم و آموزش زبانهای فارسی باستان، اوستا و پهلوی نیز جزء درسهای اصلی ما بود.
توجه به این تداوم فرهنگی و لزوم آگاهی از سلسلة ناگسستنی زبان و فرهنگ و تمدن ایرانی از زمانی که فرهوشیها و نسل ما به تحصیل در این رشته پرداختهاند، آغاز نمیشود. این سنتی است دیرپا به درازای تاریخ ادبِ فارسی. نگاهی گذرا به آثار و تاریخهای نگارشیافته در سدههای نخستین، شاهدی است برای اثبات این مدعا. کافیست که نظری بیندازیم به آثار جاحظ، قدامه، دینوری، مسعودی، حمزه اصفهانی، ابن ندیم، بیرونی و… که مشحوناند از اطلاعات جالبتوجه و با ارزش دربارة فرهنگ کهن ایران؛ و همچنین اگر تاریخ طبری، تاریخ بلعمی، قابوسنامه، سیاستنامه و.. را ورق بزنیم و به شاهنامه برسیم در همة این آثار پیوستگی فرهنگ قدیم و جدید را میتوانیم آشکارا ببینیم.
”

مؤلف کتاب «تاریخ اساطیر ایران»، با اشاره به آثار دکتر فره وشی در زمینه های علمی تصریح کرد:
“بازتاب این میراث و این سنت کهن بود که در واحدهای درسی رشتة ادبیات فارسی درسهای مربوط به ایران باستان نیز ملحوظ شده بود.
یافتههای ایرانشناسان غربی در این زمینه و تازههای زبانشناسی نیز بر این میراث جلوههای بیشتری بخشید و زمانی که دانشکدة ادبیات به صورت رسمیتر پا گرفت، استادان دانشمند آن دوره که بخوبی در راستای این پژوهشها قرار داشتند، مجموعة این دانستنیها را در اختیار پژوهشگران و دانشجویان قرار دادند و مطالعات کهن و نو با هم آمیخت و زمانی که شادروان دکتر محمد معین، رسالة دکتری خود را با عنوان مزدیسنا و ادب فارسی، زیر نظر شادروان استاد پورداود به انجام رساند، و در حقیقت مرحلة جدید مطالعات ایرانی در دانشکدة ادبیات جان تازهای به خود گرفت، پایاننامههای با ارزشی در این زمینه به نگارش درآمدند و زیربنای تخصص استادان ارزندة بعدی در مطالعات ایران باستان بهتر فراهم گردید.
بهرام فرهوشی یکی از دستپروردههای آن دوران دانشکدة ادبیات بود که در محضر استادان برجسته تلمذ کرد و دَمِ گرم استاد پورداود، در او اثر عمیقتری گذاشت و او به راهی کشیده شد که مسیر پرافتخار همة زندگیش گردید و از همان آغاز فعالیتهای علمیش، این سعادت را یافت که در چاپ کتابهای استاد پورداود همکار و همدمش باشد.
بهرام فرهوشی در سال 1336 برای تکمیل و ادامة تحصیلاتش در رشتة مطالعات ایران باستان راهی فرانسه شد. او این سفر را با توشة پرباری از آگاهیها و تجربیاتی که در ایران، در این زمینه کسب کرده بود آغاز کرد. در آنجا نیز این موهبت را یافت که در خدمت استادان برجستهای چون بنونیست، دومناش، پوش، هانری کربن و… باشد.
او پایاننامة خود را با راهنمایی دانشمند بِنام آن زمان، امیل بنونیست فراهم آورد. موضوع رسالة او تحقیق دربارة کتاب ششم دینکرد بود.
او در دوران تحصیلیاش در فرانسه سعی کرد از همة امکانات علمی که در دسترس او بود استفاده کند. در کلاسهای مربوط به عرفان و دین مانوی و تاریخ زبانشناسی در «کُلِژ دوفرانس» شرکت کرد و دورهای را نیز در دانشگاه برن سوئیس در زمینة مطالعات مربوط به لهجههای ایرانی گذراند و در سال 1341 با دستی پر و علاقهای همچنان سرشار به فرهنگ گذشتة این سرزمین به ایران بازگشت و از همان سال با سفارش استاد پورداود آموزش فرهنگ و زبانهای باستانی را در دانشگاه تهران به عهده گرفت و همچنان ادامه داد و زمانی که در سال 1345 گروه زبانشناسی و زبانهای باستانی پا گرفت به جمع هیئت علمی این گروه پیوست.
او در تمام مدت خدمتهای صادقانهاش چه در کلاسهای درس و چه در رأس مسئولیتهای فرهنگی که داشت کوشید که عمق و جذابیت فرهنگ ایران را به همگان بشناساند. او دلباختة این سرزمین، این آب و خاک و این فرهنگ پربار بود و این علاقة تحسینبرانگیزش به ایران، نخستین درسی بود که دانشجو از او میآموخت و به خاطر میسپرد.
استاد بهرام فرهوشی تنها به کار تدریس و فرهنگ زبانهای باستانی اکتفا نکرد، او مسئولیتهای دیگری را نیز در این زمینه پذیرفت و به نحو ارزندهای از عهدة آنها برآمد.
او پس از بازگشت از فرانسه، ابتدا به دلیل علاقه و احترام فراوانی که به استاد پورداود و آثارش داشت، زمینه برای به چاپ رساندن این آثار را فراهم کرد، دو جلد کتاب یسنا، دو جلد کتاب یشتها، ویسپرد، گاتاها و یادداشتهای گاتاها و جلد نخست فرهنگ ایران باستان استاد پورداود را در سلسله انتشارات دانشگاه تهران منتشر کرد.
علاقه به انتشار آثار ارزنده باعث شد که ابتدا او سرپرستی «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» را به عهده بگیرد و سپس مدتها در سمت مدیریت علمی و ریاست هیئت مدیرة مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه تهران به خدمات فرهنگیاش ادامه داد.”

وی در ادامه اظهار داشت:
“او در جوار این خدمات، مسئولیتهای دیگری نیز داشت. برنامة ایرانزمین را در تلویزیون ایران اداره میکرد و در کنگرههای متعدد ایرانشناسی نمایندة شناختهشدهای از ایران بود.
او در همة دوران زندگیش از نوشتن و به وجود آوردن آثار ارزنده غافل نمیشد. نخست از ترجمه شروع کرد. ترجمههای روبنسن کروزوئه، ترانههای شرقی، افسانههای الجزایری از جملة این آثارند.
در زمینة کارهای تخصصی، باید از فرهنگ پهلوی او در دو مجلد نام برد: فرهنگ پهلوی به فارسی و فارسی به پهلوی؛ پژوهش دربارة کتاب ششم دینکرد (که موضوع پایاننامة دکتری او بود)، ترجمة کارنامة اردشیر بابکان از پهلوی به فارسی؛ ترجمة کتاب هنر ایران در دوران پارتی و ساسانی، اثر ماندگار رمان گیرشمن از فرانسه به فارسی، واژهنامة خوزی و راهنمای گردآوری گویشها و گردآوری یادداشتهایی دربارة در حدود صد و پنجاه لهجة ایرانی از جمله آثار ارزشمند او در زمینة مطالعات گویششناسی است. بخشی از مقالات او در دو کتاب جهان فروری و ایران ویچ پاسخگوی بسیاری از پرسشهای کسانی است که به ویژگیهای فرهنگی ایران باستان دلبستگی خاص دارند.
او همچنین تعداد بسیاری مقاله و گفتار دربارة فرهنگ و تمدن ایران به رشتة تحریر درآورده است.
اما فراموش نکنیم که شخصیت انسانها را تنها با دانش و مدارک تحصیلی و آثار نگارشی آنها ارزیابی نمیکنند. سجایای اخلاقی و روشها و منشها هم جزئی از وجود آنهاست. بهرام فرهوشی در کنار این برتریهای علمی و موقعیتهای شغلی، انسانی سلیم، درستکار، خوشخو و قابل احترامی بود، دلباختة ایران که دانستههای خود را با بزرگواری در دسترس همگان قرار میداد و خدمات فرهنگیاش را از کسی دریغ نمینداشت. او خاک ایرانزمین را مقدس و فرهنگ ایران را عزیز میشمرد.
و من به عنوان یک همکار قدیمی و یک ایرانی یاد این بزرگمرد را گرامی میدارم و با تمام وجودم خدمات صادقانهاش را ارج مینهم.”
سپس علی دهباشی بخشی از سخنان دکتر ایرج افشار دربارۀ مؤلف «واژه نامۀ فارسی به پهلوی» و آخرین دیدارش با او در منزل جمشید سروش سروشیان و حس ایران دوستی محقق ادبیات باستان ایران را برای حاضرین قرائت کرد:
“بهرام فره وشی از آغاز جوانی به کتاب و چاپ علاقه مندی داشت. تا آنجا که چندی در چاپخانۀ آتشکده، خودش به حروفچینی کتاب می پرداخت و به مرحوم پورداوود در کار چاپ و تصحیح اجزای اوستا یاری عاشقانه می داد. پس از آن چندی در بنگاه ترجمه و نشر کتاب با دکتر احسان یارشاطر همکاری داشت. در دوره ای که در دانشگاه تهران تدریس می کرد پنج شش سال رئیس ادارۀ انتشارات و چاپخانۀ آنجا بود. بهرام فره وشی دوستدار مآثر و مظاهر ایران باستان بود. به همین مناسبت چندی برنامۀ فرهنگ ایران زمین را در رادیو تلویزیون اداره می کرد. آخرین بار در بهار 1370 او را در خانۀ ارباب جمشید سروش سروشیان دیدم. به دعوت آقای سروشیان آمده بود که راهی برای ترجمۀ کتاب سه جلدی مری بویس تاریخ زردشت بیابیم. از هر دری سخنی می رفت ولی فره وشی دیگر آن دانای پرهیجانی نبود که او را در سن نزدیک به سی سالگی در خانۀ پورداوود می دیدم و سراسر جوش و خروش بود. این آخرین بار تکیده بود. بیماری های جانکاه تن و جانش را فرسوده بود. اما باز هم چون سخن از فرهنگ ایران باستان می رفت چشمانش می گفت که می خواهد همۀ نیروی خود را در راه ایران به کار گیرد و آرش وار در این راه زندگی را پایان دهد. بهرام فره وشی با نامی برجسته و خدماتی ارزشمند از میان ما رخت به سرایی دیگر کشید و به سوی جاودانی پیوست.
ایرج افشار
به نقل از مجلۀ آینده
اسفند 1371”

دیگر سخنران این مجلس، دکتر کتایون مزدا پور از فعالیت های فرهنگی بهرام فره وشی در زمینۀ تدریس و تحقیق در رشته های زبان باستان و نشر کتاب و آثار دانشگاهی و تأثیر تألیفاتش در ادبیات امروز و پژوهش در بخش گویشی و فرهنگ عامه و بنیاد فرهنگ، چنین سخن گفت:
” از دانشی مرد مبدع و پُرابتکار این دوران، روانشاد دکتر بهرام فرهوشی بسا یادگارهایی پراکنده و منتشر در فرهنگ ایران امروزین بر جای است که به یاد سپردن نسبت آنها با استاد ضروتی تاریخی دارد. تأکید بر چنین ضرورتی از آنجا برمیخیزد که حافظۀ تاریخی ایرانی نیرومند نیست و خاطرات آن زود از دست میرود و بآسانی یادها از خاطرها «میپَرد». قدرت و سهولت این فراموشی شناخته و معروف است، و از این بابت، اقدام «بخارا» را به خواستاری سرکار خانم دکتر نفیسی در اینجا میباید سخت مغتنم شمرد و ستوده و شایان قدردانی. بویژه در بارۀ استاد فرهوشی و همتایان و همالان آن بزرگوار باید نکتۀ متمایزی را به یاد آورد و آن، تنوع ابعادی است که در زمینههای گوناگون پژوهش و دانش در حیطۀ عمل و ابتکارشان قرار میگرفته و مثلاً پذیرفتن سِمَت اداری را نیز شامل میشده است. از این لحاظ وجوهی متفاوت در دایرۀ فعالیتهای پژوهشی و اداری و رسمی آن بزرگان جای دارد، که بازشناسی و بازگویی چنین تنوعی از جهات مختلف شایان توجه و بررسی است.
اینسان تنوع را میباید کمابیش برخاسته از ضرورتی اجتماعی، و در تناسب با ابعاد زندگانی فرهنگی در آن روزگار دانست که همپای آشنایی ژرفتر و همراه با سرازیر شدن تازهها و نو آمدهای فرهنگی از دنیای غرب به این سرزمین، اینگونه تنوع در مشاغل و خدمات دانشوران نیز پدید آمده است و شرایط زمانه آن را ایجاب میکرده است. اما آنچه جایگاه بهرام فرهوشی را بویژه ممتاز مینماید، خوشفکری و ابتکار استاد است که هوشیاری را با سهولت و پسند روزگار هماهنگ میساخت و از این جهت، ذوق سلیم و نوعی ادراک هنری آسان و لطیف هم بود که خلاقیت او را همراهی میکرد.
فهرستی از فعالیت و کارهای دکتر بهرام فرهوشی را خانم هما گرامی (فرهوشی) با همیاری خانم آناهیتا بهرامشهری، در یادنامۀ استاد، با نام یاد یار مهربان (فروهر، 1378، صص 22-28) فراهم آورده است تا به یادگار بماند. درمقالۀ «شرح حال استاد»، از کودکی و سفرهای وی بهمراهی خانوادهاش که در مأموریتهای پدرش، ؟؟؟؟ مترجم همایون، یاد شده است که برای اجرای خدمات دولتی با هدفهایی فرهنگی بوده است و به منظور تأسیس مدرسه در شهرستانهای کشور، بارها به سفر رفته است. نیز در این مقاله شرح آشنایی وی را با روانشاد استاد ابراهیم پورداود آوردهاند. اما بیدرنگ میتوان مثلاً افزود که پورداود، این شاگرد پر استعداد و توانمندش را «بهرام آقا» صدا میزده است؛ و یا آگاهی دیگر آن که سرور ارجمند، شادروان حاج آقا دکتر محمود بروجردی با فرهوشی آشنایی دیرین داشت. ایشان فرمود که استاد را از روزگاری میشناسدکه فرهوشی برای تدریس روزانه از تهران به قم سفر کرده است و معلم بوده است در آن شهر. جز اینها، بازبینی فهرست کتابهایی که بهنگام خدمت استاد فرهوشی در سِمَت مدیریت انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسیده است، میزان توجه و علاقمندی وی را به نشر آثاری نشان میدهد که وجه فرهنگی و ادبی و علمی آنها بارز است و پایدار. نیز خدمات استاد در زمینههایی که با کار علمی و پژوهشی وی ارتباطی بیواسطه و صریح ندارد، همین تنوع ابعاد و گوناگونی حضور فرهنگی را به تأیید میرساند. کار فرهوشی در بخش پژوهشی ایران زمین در تلویزیون ملی ایران نمونهای از این قبیل فعالیت و کوشش است که نتایجی دوردست و بواسطه به بار آورده است، اما تأثیر دیرنده و گستردۀ آن در ذهن و ضمیر جماعت بیننده و شنونده و در دایرۀ دستاورد آثار چنین ذهنیاتی پراکنده است. چنین دستاوردی را با اوزان و معیارهای اندازهگیری معهود و مستقیم نمیتوان ارزیابی کرد، اما آثار بواسطه و نهایی آنها به صورت نتایجی دورتر در جامعه پدید میآید و در زوایایی دور دست و ناپیدا، دیر زمانی پس از تماشا و شنیدن است که ظاهر میگردد و رخ مینماید و آنگاه است که بازتاب عینی و قاطع، و تأثیر پایدار و دامنگستر آن را به صورتی پراکنده و در گوشهوکنار به چشم میتوان دید.
بدین شمار، گرچه بررسی نتایج اجتماعی کار دکتر بهرام فرهوشی در رسانههای جمعی آن روزگار امکان ندارد و ثمرات آن خدمات همواره در ابری پوشاننده باقی خواهد ماند، و آثار حضور روشنگر و پویای او را با شماره و عدد هرگز نمیتوان به دست داد، اما باز نکاتی را میتوان برشمرد که تأثیر علم و ابتکار استاد را به روشنی در گسترۀ فرهنگ ایران، و منطقۀ فارسیزبان «حوزۀ نوروز» نمودار میسازد. نمونهای از چنین یادگارهایی از وی واژههایی است که او ساخته و یکی از آنها واژۀ «ترابری» است.
واژۀ «ترابری» را فرهوشی ساخته بود و در آغاز به نظر بسیار غریب و شگفت میآمد. هنگامی که بنده به استاد عرض کردم که آوردن یک حرف اضافه از زبان باستانی اوستایی، آن هم با تغییر صورت و شکل، و در آمدن از صورتی مانند taro به قالب «تَرا»، به زبان مدرن و امروزین و جدید فارسی آیا اشکالی ندارد و یا بهتر نبود که صورت جدیدی از این کلمه در ساخت چنین واژهای به کار میرفت، و اصولاً آیا بهتر نیست که شکل جدید واژهها و واحدهای زبانی دورانهای تازهتر زبانی را در چنین مواردی به کار بریم؟ ایشان پاسخی دادند که گذشت بیش از چهل سال، صحت آن را به اثبات میرساند. استاد فرمودند که این پیشوند «تَرا-»، با همین ترکیب و شکل، با فارسی زنده و امروزی تناسب و سازگاری دارد و در آن میتواند جا بیفتد و وجودش هم برای زبان ضروری است!
حق با او بود و ذوقی ذاتی و ادراکی طبیعی در شناخت قواعد ناگفته و نانوشتۀ کارکرد الفاظ و معانی در این وامستانی، حرف اول را میزند. به عبارتی دیگر، به زبانی متفاوت میتوان گفت که واجآرایی زبان فارسی و قواعد و شیوۀ کارکرد واحدهای سازندۀ آن مجموعه، پیشوند «تَرا» را از هر کجا که آمده باشد و از هر اصلی که برداشته شده باشد، بخوبی و با سهولت میتواند در خود بپذیرد و آن را «بگوارد» و هضم کند. پس فرقی ندارد که «تَرا» از اصل باستانی اوستایی، و با چه نقشی اصلی در آن آمده باشد، یا صورت آن را از زبانی از زبانهای ایرانی میانه به وام ستانده باشیم، و یا از گویشی مدرن و زنده، و از یکی از زبانهای معاصر و پرتکاپوی امروزین. این پیشوند، از زبانهای باستانی به فارسی امروزی اهدا شد و چنین زایا و واژهساز از کار درآمد. این است یکی از ارمغانهای متعدد و پرشماری که دکتر بهرام فرهوشی به زبان فارسی اهدا کرده است!

استاد با ادارک طبیعی و ذوق سلیم ذاتی، و نیز البته شناخت علمی و پرورش دانستنی خویش چنین تناسبی را تمیز داد و در نتیجه، توانست جای خالی بزرگی را در واژهسازی زبان فارسی امروز پُر کند. حاصل آن که اکنون افزون بر واژۀ «ترابری»، که یادگاری از بهرام فرهوشی است و در زبان روزمرۀ فارسی سهل و آسان به کار میرود، ما کلماتی دیگر هم با پیشوند «تَرا» داریم، که «تراکنش» یکی از آنها است، و نیز دیگری «تراریخته»، و البته وزارت راه و ترابری هم با عظمتی روان و «پرتردّد»!
استعداد طبیعی و طبع موزون استاد فرهوشی، که پیشوند «تَرا» را از صندوقخانۀ غبار پوش کهنهکتابها به در آورد و آن را راهی محفل امروزین و کوچه بازارها و راههای دورپیمای دنیا جدید کرد، و آن چندین زمینۀ دیگر از فعالیتهای اداری و اجتماعی هم حضور پُربار و ثمربخش پدیدار میآید و نتایج زحمات او را جاویدان و منتشر مینماید. درست است که نگارش کتابهایی چون جهان فروری (خواجه، 1364: چاپ دوم)، با آن لحن شیرین و زیبا، و آنگاه فرهنگ پهلوی (بنیاد فرهنگ ایران، 1346، نشریۀ شمارۀ 26) و برگردان آن از فارسی به پهلوی، با نام فرهنگ فارسی به پهلوی (1358، چاپ دوم، تهران: دانشگاه تهران، شمارۀ 1749)، و نیز ترجمههای سودمندی، مانند هنر ایران در دوران پارتی و ساسانی (1350: چاپ اول، چاپ دوم: 1370، تهران: علمی فرهنگی، شمارۀ 276) اثر رمان گیرشمن، بخشی از پژوهش علمی و زبانشناختی استاد را میسازد، اما آن بخش دیگری از رشتۀ کارهای فرهنگی وی، که از دایرۀ نگارش و پژوهش محض میگذرد، به دنیایی میپیوندد که برای زندهداری دانش و علم و میراث بزرگ تفکر در سرزمین ما و در «حوزۀ فرهنگی نوروز» ضرورتی محرز دارد. شناخت سهم بهرام فرهوشی در نقش عامل و کارساز در این بخش از علم و اطلاع اکنونی و زندۀ جامعۀ ما، از واجباتی محرز است که حافظۀ تاریخی ما باید آنها را هم به یاد بسپارد و فرزندان ما باید بدانند که مصدر چنین خدماتی و آفرینشگر چنین اجزایی از فرهنگ زندۀ امروزین ما کیست تا خود نیز در راهی نظیر آن گام نهند که آن بزرگوار آن را سپرده است در خلق تازههایی پایدار!
فرزندان ما باید بدانند که اگر دکتر بهرام فرهوشی با پذیرفتن مسئولیت اداری در انتشارات دانشگاه تهران، و خدمات اداری دیگری از کار پژوهشی اصلی خود چندی فاصله گرفت، و مثلاً نتوانست ترجمۀ دینکرد ششم را، که رسالۀ دکتری وی بود و آن را سر کلاس به ما درس میداد، به زبان فارسی درآورد و انتشار دهد، توفیقی دیگر یافت و آن، به اجرا درآوردن همین رشته فعالیت فرهنگی است که نتایجی از لونی دیگر خلق کرده است. ترجمۀ فرهوشی از کتاب ششم دینکرد فقط به زبان فرانسه باقی ماند. این ناکامی اما منشأ و سرچشمۀ خیرات و خدمات بسیاری شده است. از جمله، آن که «بهرام آقا» مجموعههای بزرگی را از آثار پژوهندگانی دیگر به چاپ رسانید و گامهایی بلند برای به ضبط درآوردن فرهنگ شفاهی و زندۀ قوم ایرانی برداشت.
این هنر و خدمت همان قدر عزیز و گرامی است که گشودن درهایی از دنیای بسته و مدفون در غبار اعصار و قرون به جهان امروزین و زنده. برداشتن از آن گنجینۀ کهن و دست یازیدن به دامان فرهنگ زندۀ امروزین اقوام و گروههای متنوع اجتماعی در ایران امروز، دو وجه از یک خدمت، و دو روی یک سکّه است. ایران امروزی به هر دو دنیا نیاز دارد و بهرهبرداری از هر یک نیز نیازمند به تلاشهای بسیاری است. از یک سوی، آنچه اکنون اندکی از آن جهان گذشتۀ فرهنگی در دست است و گنجینهای است که از آن بهره میگیریم و دائماً به کار میآید، دستاورد زحمات سخت و سنگین است، و از سویی دیگر، آشنا شدن با وجوه گوناگون فرهنگی مردم در این کشور، کاری است ضروری و دشوار با راهکارهای علمی معین و معلوم.”

نویسندۀ کتاب« سروش پیر مغان» در ادامه بیان داشت:
” فرزندان ما باید خادمانی را که در این راهها تلاش کردهاند، بازشناسند و قدرشناس آن تلاشهای سنگین و ابداعاتی بزرگ باشند که تا کنون نمایی دوردست را از آن داشتهها و همچنین نیازهای جامعه به آن گنجینهها را به ترسیم و نمایش درآورده است. نیز البته پیمودن چنین راهی و رسیدن به سود و بهرۀ وافی نیاز به جّد و جهدی وافر دارد تا به امید پروردگار، راه بهتر گشوده آید.
باید بدانیم که دکتر بهرام فرهوشی، استاد دانشوری بوده است که فروتنی و مهربانی و فعالیت علمی و پژوهشی را در کنار خدمات اداری از وی به یاد داریم، و نیز مصدر خدماتی دیگر هم هست که تلاش در رسانههای جمعی برای تحریض مردم به گردآوری گویشها و زبانهای ایرانی، داستانها و قصههای عامیانه، و همچنین وجوهی ویژه از فرهنگ عام مردم، مانند درویشی و عرفان در نزد اقوام از آن جمله بود. فزونتر آن که ترجمههای وی از متونی به زبانهای اروپایی ممتاز و دارای اعتباری بارز است. شصتوشش سال زندگانی، چنین گنجینۀ بزرگ و سرشاری از آثار و خدمات استاد را به فرهنگ ما اهدا کرده است.
من که با نام استاد بهنگام خواندن ترجمۀ وی از کتاب روبنسن کروزوئه (1334) آشنایی داشتم، از حضور در سر کلاس درس پهلوی در «انجمن فرهنگ ایران باستان» (سالهای 1339-1342 حدوداً) محروم ماندم، زیرا دانشجو بودم و با تنظیم قبلی اوقات کار و زمانبندی درسی. سپس اما در دورۀ دکتری، افتخار بهرهمندی از آموختن بخشهایی از دینکرد ششم را در محضر استاد یافتم و پس از آن آشنایی و دوستی، شادمانی حضور در مجلس عروسی را. زیرا که ازدواج او همان مراسم عروسی دوستی هم بود که به یک تعبیر، برای من «یار دبستانی» است. پس از آن شادیهای آموختن و تلّمذ، و بهرهگیری از نعمات شاداب و سرخوش زندگانی و دیدارهای پربرکت، سوانح حیات هم در پیش بود و آخر کار، آمدن پیکر سردش از دیار دوردست غریب و بیگانه، و «غربت غربی» آن به بهشت زهرا هم بازماند. وصیت فرهوشی آن بود که در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شود، اما این ممکن نبود. تلاشهای بسیاری شد و حمایت بزرگانی چون شادروان دکتر محمود بروجردی و حجتالسلام محمد خاتمی، وزیر ارشاد وقت، هم در این باره به جایی نرسید. سرانجام بهرام فرهوشی را در همان آرامگاه به «مادر زمین» یا «زمین مادر» سپردند که آغوشی سرد و جاودانه دارد و زادگانش را ساکت و بی ادّعا میپذیرد تا جاودان زمان!”

در بخشی از این نشست، دکتر زهره زرشناس به شأن دانشی و تأثیرگذاری استادش در مطالعات ایران باستان پرداخت و گفت:
“به نام آنکه جان را فکرت آموخت / چراغ دل به نور دانش افروخت
در این محفل ارجمند که به پایمردی صمیمانۀ دست اندرکاران بنیاد دایرة المعارف بزرگ اسلامی و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینۀ پژوهشی استاد ایرج افشار و مجلۀ محبوب و پرخوانندۀ بخارا برپا شده و بنده به سهم خود از این بزرگواران بسیار سپاسگزارم گرد هم آمده ایم تا خرد و دانش استادی فرزانه را بزرگ بداریم و از دانشمندی گرانمایه یاد کنیم که جایگاهی ویژه و تأثیرگذار در حوزۀ مطالعات ایران باستان داشته است.
یادشان زمزمزمۀ نیمه شب مستان باد / تا نگویند که از یاد فراموشانند
ما به فرهنگی تعلق داریم که خرد و دانش را ارج می نهد و فرهیختگان را بزرگ می دارد. فرهیختگانی که جامعۀ علمی و فرهنگی مدیون خدمات علمی آنان است. آنان که عمر گرانمایه را به پای کتاب و دفتر نثار کرده اند. در اندرزنامه ای به زبان سغدی آمده است:”از دیندار دانا ره رستگاری نیک بشنو که خود داد یا قانون راست و بخشایش را همراه دارد و تو به واسطۀ او رستگاری پَسَغده یا آراسته را یابی که نیک رایزن بُود.”
در این فرهنگ کهن دانش و دانایی هم پای رستگاری آدمی و موجب بهشتی شدن اوست.اینک از استاد دانشمندی یاد می کنیم که با تکیه بر نیروی دانش و تخصص و با همتی بلند به پژوهش در حوزه ای در آن زمان کم شناخته از فرهنگ کهن این مرز و بوم پرداخته و مطالعات فرهنگ و زبان های باستانی و میانۀ ایران را والایی بیشتری بخشیده و حقانیت آن را نمودارتر ساخته است.
سال ها باید که تا یک سنگ اصلی زآفتاب / لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
برای پرهیز از درازگویی اثرگذاری استاد فرزانه ام شادروان بهرام فره وشی را بر این حوزۀ دانشی در 5 محور خلاصه می کنم:
نخست از شأن علمی استاد در معرفی میراث فرهنگی کهن یاد می کنم. دکتر بهرام فره وشی از بنیانگذاران پژوهش ایران باستان به شمار می روند. می دانیم که ایشان در خانواده ای دانش دوست و فرهیخته پرورش یافته بودند. ایشان با این پیشینۀ خانوادگی و با آشنایی کافی با زبان فرانسوی برای تحصیل به کشور فرانسه رفتند و با دریافت مدرک دکتری برای خدمت به میهن بازگشتند. تحصیل در فرانسه و در مکتب اساتید بزرگ ایرانشناس مانند امیل بنونیست، هوش سرشار استاد را پرورش داد و ایشان را با روش های پژوهشی ایران شناسی غربی آَشنا ساخت. زنده یاد فره وشی در مقام زبان شناس ایرانی مسلط بر روش های پژوهشی روز امد زمان خود و برخوردار از هوش و پشتکاری مثال زدنی و عاشق شناختن و شناساندن ایران، فرهنگ پهلوی را در دو مجلد: پهلوی به فارسی و فارسی به پهلوی مشتمل بر ده هزار واژه برای نخستین بار در ایران تألیف کردند. این فرهنگ گرانسنگ که نتیجۀ پژوهش های استاد فره وشی در طی سالیان بسیار است و با خوانش های دقیق و ویژۀ ایشان از متن های پهلوی صورت گرفته و راهگشای بسیاری از پژوهش های آتی دربارۀ این زبان می تواند باشد، در معرفی میراث فرهنگ کهن این سرزمین نقش بسیار ارزنده ای داشته است. همچنین ترجمۀ کارنامۀ اردشیر بابکان از دیگر تألیفات استاد که با مقابلۀ چند نسخه از این متن با شاهنامه صورت گرفته و هنوز پس از گذشت سالیان بسیار و انتشار ترجمه های دیگری از آن متن، یکی از بهترین ترجمه ها به شمار می رود و از خدمات شایان و تأثیرگذار استاد در معرفی حوزۀ دانشی فرهنگ و زبان های باستانی ایران است.

به گفتۀ کنفوسیوس:”درخت را از میوۀ آن می توان شناخت.” و استاد را از آثارش می شناسیم.”
سردبیر نشریۀ زبان شناخت، با اشاره به روند مطالعات استاد در پیوند دانش غرب و شرق، تصریح کرد:
“دو دیگر آن که دانش و عشق سرشار استاد به ایران سبب شد که ایشان افزون بر آنچه گفته شده در عرصه های بسیار ی از مطالعات ایران باستان بدرخشند. ایشان که یکی از انگشت شماران دانش آموختۀ غرب در آن زمان بودند توانستند چونان میانجی علمی و پیوند دهنده ای میان دو جهان آکادمیک و غرب و شرق، پایه گذار روشی نوین در حوزۀ مطالعات ایران باستان شوند و جایگاه ویژۀ پژوهشگران ایرانی را در این حوزه از دانش برای ایران شناسان غربی آشکار سازند و با افزودن رویکردهای جدید علمی بر این حوزه از شأن مبدع و مؤسس برخوردار بودند.
غربیان را زیرکی راز حیات / شرقیان را عشق راز کائنات
عشق گر با زیرکی همبر شود / نقشبند عالم دیگر شود
نویسندۀ کتاب «دستنامۀ سغدی» از برنامۀ تلویزیونی ایران زمین با مدیریت دکتر فره وشی سخن گفت و ادامه داد:
“سه دیگر آنکه کوشش های خستگی ناپذیر زنده یاد بهرام فره وشی در معرفی و آموزش فرهنگ و زبان ایران در ابعاد اجتماعی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بدین معنا که ایشان با مدیریت برنامۀ ایران زمین در رادیو و تلویزیون در دهۀ 40 و 50 خورشیدی گامی نو در راستای پژوهش های میدانی زبان، گویش و فرهنگ و ادبیات عامه و ایجاد فضایی برای آگاهی اجتماعی برداشتند. ایشان با استفاده از موقعیت مدیریتی بودجه ای به گردآوری گویش ها، زبان ها، فرهنگ عامه و افسانه های ایرانی اختصاص دادند و دانشجویانی را در آن زمان برای گردآوری منابع ارزشمند گسیل داشتند. نام و یاد ایشان همچون شادروان دکتر صادق کیا در زمینۀ پژوهش های زبان، گویش و فرهنگ عامۀ ایران جاودان خواهد ماند. افزون بر کوشش های آکادمیک و دانشگاهی ایشان به مدد برنامۀ محبوب ایران زمین در واقع به آموزش در سطح کشور پرداختند و با بردن مفاهیم تاریخی و فرهنگی به میان مردم، به رشد آگاهی عامه در جهت پی بردن به هویت ملی و تاریخی و جایگاه جهانی ایران یاری بسیار رساندند.
چهارم آنکه شادروان فره وشی با نشر اولیه و بازنشر بسیاری از آثار ارزشمند در حوزۀ مطالعات ایران باستان نظیر نشر مجموعه آثار استاد پورداوود و یا همکاری در نشر گنجینۀ دست نوشته های پهلوی در دورانی که ریاست انتشارات دانشگاه تهران را بر عهده داشتند تأثیر بسیاری در معرفی و گسترش این حوزۀ دانشگاهی در سمت اجرایی نیز داشتند و موفق به تأثیرگذاری شایان توجهی در جهت بخشی، هدایت و مدیریت پژوهش های علمی در نهادهای دانشگاهی و علمی کشور شوند. به فرمودۀ سقراط:”زندگی ناسنجیده ارزش زندگی ندارد.”

مؤلف کتاب «زن و واژه» در پایان سخنان خود دربارۀ خصوصیات اخلاقی دکتر فره وشی گفت:
“سخن را با اشاره به پنجمین و فرجامین محور به پایان می برم. شادروان فره وشی که این محفل ارجمند در یاد او و در تجلیل از مقام شامخ علمی ایشان برگزار شده است از منش استادی و دانشجو پروری بغایت بهره مند بودند که من آن را «مزۀ آموزگاری» می نامم. ایشان استادی مهربان و نرمخو بودند و از استبداد رأی و دیکتاتوری بسیار پرهیز می کردند. استاد با فروتنی و بردباری همواره مشوق دانشجویان بوده و گنجینۀ روزآمد و پربار دانش خویش را سخاوتمندانه در اختیار آن ها قرار می دادند. به گفتۀ ویلیام جیمز:”آدم های بزرگ آدم هایی هستند که انسان ها در کنار آن ها احساس بزرگی می کنند.”
و دانشجویان استاد در کنار ایشان و در کلاس درسشان از چنین احساسی برخوردار بودند. آنچه که به راستی تجربۀ شخصی خود من بوده است. حاصل سخن آن که زنده یاد فره وشی بر پایۀ آنچه که اشاره شد، تأثیر چشم گیری در معرفی رشد و گسترش مطالعات ایران باستان در میان مردم و نیز جامعۀ دانشگاهی ایران و هم زمان در جهان آکادمیک اروپایی داشته اند و الف قدی بوده اند که به هر الفی برآید.
روانشان شاد و ذکر یادشان به خیر باد.”
در دقایقی از این شب، علی دهباشی با انتقاد از عدم همکاری سازمان صدا و سیما، تصریح کرد:
“همانطور که عرض کردم یک سال پیش به خواستاری و تشویق و اشارۀ استاد ارجمند جناب آقای بجنوردی این کار را آغاز کردیم که امشب اولین نتیجۀ آن است. خب همه همکاری کردند اما یک بخش همکاری نکردند و من باید این را بگویم که ثبت شود! بیست سال تمام دکتر فره وشی صمیمانه در تلویزیون ملی ایران مباحث مهم فرهنگ این کشور را عرضه و نسلی را تربیت کردند که وطن پرستی و ایران دوستی و توجه به فرهنگ، حاصل این جلسات است. امروز دوستانی از سیدنی آمده بودند و من تا گفتم که امشب چه برنامه ای داریم، گفتند که برنامه های دکتر فره وشی هنوز هم برای ما خاطره انگیز است. در طی مکاتباتی که با سازمان صدا وسیما داشتیم هرگز حاضر نشدند که فیلم یکی از برنامه های استاد را جهت نمایش در این برنامه در اختیار ما بگذارند! من نمی دانم معنی این کار چیست؟! شما قضاوت کنید!”

در لحظاتی دیگر، دکتر نادره نفیسی به بخش هایی از مسئولیت های مدیریتی پژوهشی مترجم کتاب هنر ایران پرداخت و بیان داشت:
” دکتر بهرام فرهوشی (1371 – 1304ش) در خانوادهیی دانشپرور، دیده به گیتی گشود و از کودکی نزد پدر و در کتابخانه ایشان با فرهنگ و زبان ایران به ویژه داستانهای شاهنامه پرورده شد. به همین سبب پس از دریافت مدرک کارشناسی زبان فرانسه به سبب شوقی که به ادب و فرهنگ ایران داشت به کلاسهای استاد پورداود در انجمن ایرانشناسی شتافت که به ارادت ویژه او به استاد انجامید و دوستیی که تا پایان عمر روانشاد پورداود ادامه یافت. انوشه روان پورداود استاد فرهوشی را به سبب هوش سرشار و اشتیاق به خواندن ادبیات فارسی و دریافت درجه دکتری در دانشگاه تهران هدایت کرد. در این هنگام دکتر فرهوشی چاپخانه آتشکده را به عشق چاپ آثار گرانسنگ استاد پورداود برپا کرد و آثاری چند از استاد چون؛ یشتها، یسنا، ویسپرد، گاثاها و یادداشتهای آن و جلد یکم از فرهنگ ایران باستان را به چاپ رساند. سپستر در سالهای 1356-1357 زمانی که مدیر عامل انتشارات دانشگاه تهران شد این آثار را با ویرایشی نو، در شمار انتشارات دانشگاه تهران منتشر کرد. استاد فرهوشی در سال 1336 به پاریس رفت و در مدرسه تتبعات عالیه دانشگاه پاریس درجه دکتری تمدن و زبانها و ادیان ایرانی را دریافت کرد. سپس در دانشگاه برن سوییس به مطالعه گویشهای ایرانی پرداخت و در سال 1341 به میهن بازگشت و به مدت 20 سال به آموزش زبانهای اوستایی، پارسی باستان، پهلوی، اساطیر ایرانی، خطهای باستانی، گویششناسی و تمدن ایران کهن در دانشگاه تهران پرداخت و دانشمندانی چند در این عرصهها پرورد.

دکتر فرهوشی نهتنها استادی دانشمند و فروتن که پژوهشگری برجسته و بیمانند و مترجمی زبردست و چیره بود. افسانههای الجزایری از انگلیسی به پارسی و روبنسن کروزویه و ترانههای شرقی را از فرانسه به پارسی در میان سالهای 1334-1336 به نثری ساده و روان ترجمانی کرد و استادانهتر از آن ترجمانی کتاب هنر ایران در دوران پارتی و ساسانی ،اثر رومن گیرشمن است که نشان دهنده توانایی ترجمانی و چیرهگی استاد بر زبان فرانسه است. افزون بر ترجمانی، تالیفات استاد فرهوشی پهنه گستردهیی از زبان و فرهنگ و ادب ایران به ویژه ایران باستان را دربر میگیرد. اثر گرانسنگ ایشان، فرهنگ پهلوی در دو مجلد است، یکی از پهلوی به پارسی و دیگری از پارسی به پهلوی که نتیجه بیست سال پژوهش و گردآوری واژه از متنهای پهلوی است و گزینش استادانه برابرهای پارسی برای آن واژهها. ترجمانی کارنامه اردشیر بابکان از پهلوی به پارسی، از دیگر آثار بیمانند دکتر فرهوشی است که با تطبیقهایی با متن شاهنامه و برگردان بسیار وفادار به اصل متن و خوانشهای دقیق واژگان یکی از بهترین نمونههای ترجمانی، متنهای پهلوی به شمار میرود. ترجمه کتاب ششم دینکرد به فرانسه که رساله دکتر ایشان بود، تالیف «علل سقوط ساسانیان» به زبان فرانسه، مجموعه مقالات ایشان پیرامون فرهنگ و مسایل ایرانشناسی با نام «ایرانویج»، «جهان فروری»، «نامهای ایرانی»، «راهنمای گردآوری گویشها»، «واژهنامةگویش خوری»، تالیف بیش از سیصد مقاله درباره زبان و فرهنگ ایران زمین، دهها مقاله درباره عرفان ودر پایان ترجمه نامههای تاریخی کشیشان ژزوییت فرانسوی در باره ایران، با نام «نامههای شگفتانگیز» از دیگر آثار استاد فرهوشی است که شوربختانه پس از مرگ استاد به چاپ رسید.
دکتر فرهوشی، دانشمندی فرهیخته، استادی دلسوز و بخشنده، همسری عاشق و پدری مهربان و در کنار همه ویژگیهای ارزشمند انسانی، مدیری پرکار و خستگیناپذیر بود .در زمان مدیریت انتشارات دانشگاه تهران، انتشارات به بیشترین رقم چاپ و نشر چه از نگاه دانشی و چه شمارگانی دست یافت. عضویت در کنگرههای گوناگون ایرانشناسی، عضویت افتخاری و همیشگی آکادمی تیبرینا در ایتالیا، مدیریت مرکز ایرانی تحقیقات تاریخی، مدیریت برنامه ایران زمین در تلویزیون ملی ایران و مدیریت بخش پژوهشی ایران زمین در تلویزیون ملی ایران از دیگر فعالیتهای مدیریتی-پژوهشی این دانشمند فرزانه است.”

مدیر گروه فرهنگ و زبان های باستانی دانشگاه آزاد ابهر با اشاره به تاریخچۀ زبان و انهدام زبان های میهنی و در پی آن فرهنگ عامه و دیگر دست آوردهای فرهنگی، دربارۀ فعالیت های بهرام فره وشی در مقابله با این موضوع، چنین گفت:
” آنچنان که بانو هما گرامی، همسر ایشان میگویند؛ دکتر فرهوشی از پستهای مدیریتی برای ایجاد موقعیتها و زمینههای گستردهتری برای پژوهشهای ایرانشناسی بهره میبردند. نمونه بارز آن، دستاورد بیمانند مدیریت برنامه و بخش پژوهشی ایران زمین در تلویزیون ملی ایران است که به گردآوری گنجینهیی 400 جلدی از گویشها، داستانها و فرهنگ عامه از جایجای ایران در دهههای40-50 شمسی انجامیده است. این گنجینه سترگ و بیهمتا، در مقایسه با مجموعههای گردآوری شدةبه شمار و اندک در آن زمان که نخستین گامهای گردآوری گویش و فرهنگ عامه برداشته میشد، یکی از بزرگترین گنجینههای گویشی و فولکلوریک ما به شمارمیرود. این گنجینه با نظارت دکتر فرهوشی و توسط دانشجویان ایشان که گاه خود گویشور و یا زبانور بودهاند گردآمده است. بخشی از این گنجینه پس ازچند ده سال امانتداری و دقت در نگهداری و وسواس سپردن آن به مرکزی پژوهشی و امین، همراه با کتابخانه ارزشمند ایشان در سال 1393 توسط بانوی فرهیخته و شاعر توانا، هما گرامی، همسر روانشاد دکتر فرهوشی، با تلاش دلسوزانه و خویشکارانه مدیریت کتابخانه مرکز دایرهًْالمعارف بزرگ اسلامی و پژوهشهای ایرانی، جناب آقای مجیدی به دستهای امین و دانشپرور جناب آقای سید کاظم بجنوردی در سال 1393سپرده شد و با کمال افتخار سرویراستاری و تدوین بخشی از این گنجینه بیهمال به من سپرده شد. از چند صد جلد انجمن گویشها و افسانههای عامیانه، گویش بخشی از لرستان و آذربایجان دهه 40 در دست تدوین و ویرایش است که به سبب عدم دسترسی به ضبط صدا و شیوه آوا نگاری آن زمان پژوهشی است که نیاز به بازسازی از راه تطبیق واژهها و جملههای پراکنده گردآمده با گویش مناطق نامبرد دارد.از آنجایی که دادههای گردآمده به سبب گذشت نیم سده از ارزش بسزایی برخورداراند امید است که با بهرهگیری از امکانات موجود بتوان در دراز آهنگ به نتیجه ارزشمندی فراخور کوششهای پیشبینانه و اندیشمندانه استاد فرهوشی در گردآوری این گویشها دست یافت. در کنار گویشها از مجموعه داستانهای عامیانه، داستانهای لرستان سرآغاز این پژوهش است که از 8 جلد آن 4 جلد آماده چاپ شده است. گنجینه ارزشمند داستانهای لرستان در دهه 50 خورشیدی توسط آقایان محمد رضا نظری، محمد برقعی و محمد علی شاکری یکتا، از بخشها و روستاهای گوناگون استان لرستان گردآوری شده است. داستانهایی که شاید اکنون، بخشی از آنها به دست فراموشی سپرده شده و یا رنگ و روی دیگری به خود گرفته باشد. بحث درباره ساختار زبانی و بیانی این قصهها را به مقدمهای که بر آنها نوشتهام واگذار میکنم. تنها اشارهیی گذرا به چند ویژگی ساختاری در حوصله این جستار خواهد بود؛ نبود پیوستاری زمانی که شاید برخاسته از بیان نقالانه و شفاهی داستان و یا عامیانه بودن آن باشد، در بسیاری از این داستانها دیده میشود. کاربرد فعل حال به جای فعل گذشته و ضمیر اشاره نزدیک به جای دور که بخشی از این ناپیوستاری زمانی است، گاه به سبب حضور فعالانه و ناخودآگاه قصهگو در داستان و همسانسازی خویش با یکی از شخصیتهای داستان رخ میدهد؛ بزنگاه و یا حضور یک شخصیت واحد در رویدادی واحد در برخی داستانها چون «ملک ابراهیم و دختر شاه پریان»، «دشمن جان» و «سه برادر» دنبال نمیشود و گاه ناگهان شخصیتی محوری در بخشی از داستان حذف میشود و یا در بخشی دیگر باز میگردد و یا شخصیتی دیگر جای او را میگیرد و محور داستان به سویی دیگر میرود؛ برخی داستانها در بسیاری از عناصرشان مانند هستند و تنها چند تفاوت ساختاری کوچک و یا بیان ویژه قصهگو وجه تمایز آنهاست و به سبب همین تفاوتها در خور توجهاند. در برخی به پیروی از ساختار ویژه داستانهای عامیانه، نتیجهای دنبال نمیشود. در انجمن این داستانها داستانهای ملک ابراهیم، ملک جمشید و ملک خورشید، یحتمل به سبب پیشینه غنیتر داستانی از یکدستی زمانی و مکانی و بزنگاه و وحدت تأثیر بیشتری برخورداراند.

از دیگر ویژگیهای این داستانها، وجود داستانهایی است که با عناصرِ سازندۀ متمایز، در دستهبندی جهانی داستانهای مارزلف قرار نمیگیرند. این تمایز حتا گاه در شیوه بیانی داستان نیز دیدنی است. در این قصهها فهرست ثابتی از چهرهای همیشگی داستانها، چون شاه، پری دیو، جن، جانور، پیر خارکن، کچل، مادر شوهر و عروس، تاجر، پهلوان و عیار و یا چهرهیی مقدس، نقشنمایی میکند اما در برخی نوع کنش، نقش و شخصیتپردازی، قابل تطبیق با گونههای مشابه در دیگر قصههای عامیانه نیست.
ویرایش این قصهها را به سبب ویژگیهای زبانی و بیانی و ساختاری و ویژگیهای روششناسی کار گردآوری که مربوط به نیم سده پیش است رسم و دستور شایستهای بایسته است که هر قصه را با حفظ ساخت بومی و عامیانه و گفتاریاش از پریشیدگی زبانی و آشفتگی بیانی و گسستگی زمانی و مکانی بدارد. بر این بنیاد آن که به هنگام کار در این قصهها نیک داشتم: ساختهای دستوری است که ویژۀ گویشِ گویندۀ داستان باشد؛ مانند حرفهای اضافه و… نیز ساختهای دستوری که برآمده از ریخت گفتاریِ داستان باشد. و آن را که ویراستم: نادرستیهای دستوری است که ویژۀ گویشِ گویندۀ داستان یا ریخت گفتاریِ داستان نباشد: ناسازواری شناسۀ فعل با نهاد؛ ناسازواری زمان فعل با روند داستان؛ ضمیرهای نادرست، گسستگیها در متن داستان: جابجایی چهرههای داستان؛ پیوندهای نادرست میان بهرهای داستان است.

سرزمین پهناور ایران با پیشینه تاریخی هزاران ساله، گوناگونی اقوام، زمینههای ادبی، هنری و فلسفی بسیار کهن، گستره و تنوع جغرافیایی و آب و هوایی بیمانند، گنجینۀ سترگی از زبان، گویش و لهجه، فرهنگ و آداب و رسوم و ادبیات (عامه و رسمی) است و چنانکه برنامهریزی دانشی و ملی برای گردآوری، حفظ و گسترش آن صورت نگیرد، نه تنها پیشینۀ فرهنگی، زبانی و تاریخی ما که هویت ملیمان آسیب سخت و جبرانناپذیر خواهد دید. این ضرورت را فرهیختگانی چون دکتر فرهوشی به خوبی دریافتند و سرمایه عمر و زندگی و هست خویش را ارزانی این راه کردند. مجموعۀ بیهمتایی که به سرپرستی استاد فرهوشی گردآمد، گنجینۀ گرانبهایی است که بخشی از تاریخ، فرهنگ و زبان ما را به دست آیندگان میرساند.”
در خاتمه دکتر هما گرامی همسر دکتر بهرام فره وشی با دوست داران استاد سخن گفت:
“در اینجا اساتید و بزرگانی حضور دارند که سابقۀ قدمت و دوستی آن ها با دکتر فره وشی شاید خیلی بیشتر از من باشد. آن چه را که در مورد دانش ایران شناسی و زبان شناسی فره وشی بود به اندازه بیان شد. من می خواهم به مبحث دیگری از فعالیت های همسرم بپردازم. ایشان در طول عمر کوتاه خود بسیار کار کرد و آنچه که هنوز هم در خانۀ ما هست همه یادگار کارهای اوست. حیف از عمر من که اجازه نمی دهد که بخواهم تمام اندوخته های پژوهشی او را به انتها برسانم. از آقای بجنوردی خیلی سپاسگزارم که مجموعۀ کارهای فولکلور و فرهنگ عامه و گویش ها را با کمک ایشان در مرکز دایرة المعارف چاپ و منتشر کردیم و خانم دکتر نفیسی عهده دار این کار بودند. از آقای دکتر مجیدی خیلی تشکر می کنم که به اجبار مجموعه را از من گرفتند و این اثر زنده خواهد ماند. از آقای دهباشی که دیروز از خستگی نمی توانستند حرف بزنند! برای برپایی این مجلس سپاسگزارم.
به هر حال حدود پانصد ششصد دفتر از گویش ها و فولکلور و قصه ها از زمانی که فره وشی تصدی ایران زمین را در تلویزیون به عهده داشت باقی است که همیشه به من می گفت:”هما! یکی از علت هایی که به تلویزیون می روم و این کارها را انجام می دهم این است که می خواهم محقق با بودجۀ تلویزیون به روستاها و شهرستان های ایران بفرستم و بتوانم این مجموعۀ فرهنگ عامه را جمع آوری کنم. این کار مشکلی است و سی سال عمرش را بر سر انجامش گذاشت. اما حرف من در مورد بُعد عرفانی دکتر فره وشی است. ایشان جدا از مجموعۀ مادی زندگی، عارف بسیار بزرگی بود. به قول دکتر شایگان:”او به آن سوی رودخانه پیوسته بود.” و واقعا اینچنین بود و بر روی این موضوع کارهای بسیاری انجام داد. مدت ها می نشست و می نوشت. حدود شاید هفت هشت مجموعۀ بزرگ از او باقی مانده که امیدورام بتوانیم آن هار ا به چاپ برسانیم. به قول دکتر شایگان بهرام همیشه بین حضور و غیاب زندگی می کرد و آن جاذبه ای بود که در وجودش احساس می شد. در کنار شما نشسته بود. به راستی ماوراء را قبول و به جهان فراسو و پس از مرگ اعتقاد داشت. وقتی که با ناباوریِ کسانی که در اطرافش می خواستند بحث کنند روبرو می شد، می گفت این مرحله درک کردنی است و آموختنی نمی باشد و چیزی نیست که من به کسی آموزش بدهم و انسان به جایی می رسد که این مراحل را باید در درونش بپذیرد. شاید سفری که با دوستانش به کردستان داشت، او را متحول ساخت که این تحول، پایه گذار چنین تفکری شد. بعدها با ترجمۀ کتابی «کارلوس کاستاندا» که آن تفکر را ادامه می داد و استاد بزرگ کتاب کاستانادا دون خوان ماتئوس و ترجمه ها این راه را ادامه داد. چون خانم مهران کندری که از دوستانمان بودند این کتاب را ترجمه کردند، او حق انتشار این آثار را به ایشان داد و ترجمه های خود را چاپ نکرد. چرا که خانم کندری مجموعه را منتشر کردند.”

وی در بخشی دیگر از سخنانش به فعالیت ها و مطالعات همسرش در بخش اختراعات ایشان پرداخت و بیان کرد:
“یکی از دوستان می گفتند که دکتر فره وشی همیشه در کارهای ما همراهمان بودند. از جمله اینکه دوربین هایی در روسیه ساخته شده بود که انرژی هایی را که از بدن ساطع می شدند با این دوربین عکس برداری می کردند. وقتی این موضوع را شنیدیم با دکتر فره وشی درمیان گذاشتیم و ایشان خیلی ساده گفتند که ما می توانیم آن را بسازیم و از آن ها عکس بگیریم و همین کار را کرد. با کمک ایشان ما این دوربین را ساختیم و از امواج انرژی که از شانه ها و انگشتانمان ساطع می شد، عکس گرفتیم. این امواج در بدن انسان سالم و طبیعی به رنگ شیری و سفید هستند اما در بدن یک بیمار رنگشان تغییر می کند و بدین صورت اگر قبل از اینکه بیماری در قسمتی از بدن جایگزین شود و شخص را از پا دربیاورد، بتوانند آن را شناسایی کنند، قادر به درمانش خواهند بود. من خود شاهد هستم که تمام مدت فره وشی در منزل مشغول اختراعات و اکتشافاتی از این قبیل بود. مثلا وقتی از اسپانیا بازگشتم، نمی توانستم شب ها بخوابم. یک شب فره وشی گفت چرا نیمه شب ها بیدار می شوی و در اتاق قدم می زنی؟ گفتم نمی دانم دیگر خوابم نمی برد. دو سه روز بعد گفت فهمیدم که مشکل چیست. من یک ماشینی ساخته ام که این ماشین انرژی ها را می گیرد و من با این انرژی می توانم تغییراتی روی اشیاء بوجود بیاورم. این ماشین زیر تختی است که تو می خوابی و مشخص است که با این همه انرژی دچار بی خوابی خواهی شد! وقتی ماشین را از اتاق خارج کرد، شب بعد به راحتی خوابیدم! از این ماشین ها بسیار دارد. ماشینی برای رادیوتراپی ساخته بود و مهندس خادمی که به پیشنهاد خودش آزمایشات را بر روی ایشان انجام می داد یک شب بعد از آزمایش به خانه می رود و در مسیر متوجه می شود که اشعه ای که با آن دستگاه بر روی دستش منتقل شده، آن را فلج کرده است. فردای آن روز به فره وشی زنگ می زند که آقای دکتر ما موفق شدیم. این دستگاه ساخته و من دستم فلج شد. دکتر خیلی ناراحت و نگران شده بود. البته این حالت فلجی از بین رفت و مهندس خادمی می گفت که این همان موفقیت است! ما تنها باید اثر آن را کندتر کنیم. چرا که مشخص است روی سلول ها اثر دارد. در خانه تمام این آثار باقی است.”
پایان بخش این نشست شعری بود که هما گرامی در وصف بهرام فره وشی در بیست و چهارمین سالگردش سروده بود:
“بیست و چهار سال از رفتنش می گذرد و من در امریکا هر سال هفت خرداد با فرزندانم مراسم سالگردش را برگزار می کنیم. همیشه هفت خرداد ها این شعرها، خود در ذهنم می آید و من نمی گویم. این شعر را برایتان می خوانم:
من نمی دانم کجایی؟ هر کجایی با توام/ در چه حالی گر بیایی یا نیایی با توام
باز هم با انتظار یاد مهمانی که نیست / سفره ای گسترده ام با شوربایی با توام
یادهایت گرد خانه میهمان هر شبم / چشم هایم بر در و تا درگشایی باتوام
عطر گیجی خانه را از یاد تو پر کرده است / در سکوت لحظه ها با هر نوایی با توام
شور و حالی زیر و رویم می کند این روزها / در هوای روزهای آشنایی با توام
عطر گل باران یادت وای غوغا می کند / در تمام راه این کوچه هوایی با توام
در گذار قاصدک ها از تو می پرسم هنوز / پا به پا در انتظار رد پایی از توام
گیج و منگم یا به آوازی صدایم می کنی / زندگی را در طنین هم صدایی با توام
هیچ می دانی که باشی یا نباشی با منی؟ / من نمی دانم کجایی هر کجایی با توام
- عکس ها از : ژاله ستار و مریم اسلوبی