گلگشت در ایران با ایرج افشار
از آتشکده تا آب انبار -2
( سفرنامه ای منتشر نشده از ایرج افشار)
به کوشش میلاد عظیمی
هدیه نوروزی مجله بخارا به خوانندگان فرهنگ پرور و ایراندوست خود سفرنامه منتشر نشدهای از استاد ایرج افشار بود.( بخارا، شماره111 ، فروردین و اردیبهشت 95،صص6-50). نوروز موسم تفرج است و چه چیزی دلاویزتر از گلگشت در وطن زیبا و جاودانهمان ایران و چه خوش است که در این گلگشت همگام باشیم با ایران شناس بزرگ ایرج افشار… مجله بخارا برای اینکه عیدانه به دوستداران فرهنگ ایران که احیاناً شماره نوروزی به دستشان نرسیده تقدیم کند، سفرنامه استاد افشار را در چند بخش و البته با تلخیص در سایت بخارا منتشر می کند. برخی از عکسهای این سفر نیز با کیفیت اصلی برای اولین بار منتشر میشود. نوروزتان پیروز.
نائین
رسیدیم به نائین. ساعت یازده بامداد است. وقتی مناسبی نبود که رسول زمانی را آگاه سازم و از کار اداریش باز دارم. خودم راهنمای دریایی شدم. جایی تاریخ و معتبر در این شهر نیست که نشناسم. ناسلامتی مدتی در آن کاوش کردهام و وصفی از آنها نوشتهام که چاپ شده است.
یکسر آمدیم به دم مسجد جامع که وصف آن در دهها کتاب و صدها مقاله آمده است.[1]
روبهروی آن سری زدیم به «موزه» که خانة یکی از خاندان بقایی بوده و بازمانده از عصر صفوی است. از این هم حرفی ندارم که تازه باشد.
رفتیم سراغ قلعة گلین وسط شهر قدیم که همسانیها دارد با آنِ نیستانک ولی بزرگتر است و بلندتر. شهر هم چند برابر آن آبادی بوده است و سر راه اصفهان به خراسان. ناصرخسرو هم شاید در همین قلعه خوابیده باشد.
در حین قدم زدن کنار موزة نقوش، به گل و بته زیر مأذنه منار مسجد نگریستم و بین نقوش آن و تکه نقشی از عصر آل بویه که در مسجد اردستان[از زیر گل] بیرون آمده است، همسانی طرحی دیدم. دیگر حکمش با نقششناسان متبحری است که از خمیرة فرهنگی کاملاً سنتی بیبهره نباشند.
میان نائین و میبد
راه را پیش گرفتیم که به یزد برسیم. در نوگنبد کنار برج آجری قاجاری اطراق کردیم و ناهار خوردیم. منظرمان از یک سو بیابان ریگزار بود و از سویی چهار کاروانسرا: یکی واقعاً ویرانه، دیگری کمی بهتر که در آن تعدادی شتر نگاهداری میشود، سومی آنکه برپاست و قاجاری است و یکی که سمت چپ، و کنار افتاده بود و باید گفت که یکی از قدیمیها را سید شمسالدین عریضی داماد رشیدالدین فضلالله طبیب ساخته بوده است.
آمدیم و از کنار عقدا رد شدیم چون دیر میشد که به یزد برسیم. در راه بر دست چپ، آبادی زیبای سرو سفلی با بافت خشتی و پشت بامهای تختی دیدنی است. پس از آن وارد اردکان شدیم و دریایی برای سوغات مقداری حلوا ارده خرید و من هم .

میبد
یواشیواش رسیدیم به میبد که قسمت بیرون شهر آن به پول دولت و عدهای از خیرین ولی به فکر و دلسوزی عبدالعظیم[پویا] امروز یکی از جاهای دیدنی است برای هر کس که میبدی نباشد.
کاروانسرا و آبانبار و چاپارخانه و برج مراقبت و یخچال؛ مجموعهای یگانه در همة ایران. مهندسینی که طراح نوسازی آن بودهاند حقاً معرکه کردهاند. مریزاد دستی که انگور چید.
در کاروانسرا ، موزة زیلو بیگمان مجموعهای منحصر در دنیاست. قدیمیترین زیلوی تاریخدار مسجد جامع، عمل حاجی علی میبدی مورخ 808 در اینجاست و چندین زیلوهای قرن دهم و از آن دوره تا این اواخر.
به قول یزدیها «ول ورکن» نمیشویم ولی میبایست بازگشت. آمدیم به پای برج کفتری (کفترخون) که به شکل زیبا و بیادا و اصول و مسخرهبازی، تر و تمیز و دیدنی شده است. دریایی عکس گرفت و رفتیم. در راه به او گفتم که یخچال و کبوترخانههای این صفحات نمونهای «تکنولوژی» برجستة زمان خودش است.
یادم آمد روایت حسینعلی سالور (عمادالسلطنه) که در سال 1334 قمری نوشته است یخ تهران با نود یخچال تأمین میشد و حالا شاید نزدیک به پنج میلیون یخچال برقی جانشین آن شده است (دستکم).
رفتیم سراغ نارنج قلعه که در بعضی تلفظها آن را نارین قلعه میگویند و هنوز معنی درست آن را نمیدانیم. در کتب تواریخ قدیمی هم من متوجه به بودن چنین اصطلاحی نشدهام. تصورم بر این است که شاید با نارنجک بیارتباط نباشد. به قول مرحوم مینوی «نمیدانم». مطلبی به ذهنم رسید بیکنجکاوی نوشتم.
درون قلعه را گشت زدیم و تا پشت بام ارگش رفتیم و بیرون آمدیم و راه را به سوی یزد ادامه دادیم.