شب جوزپه وردی برگزار شد
شب « جوزپه وردی» عنوان صد و شصت و چهارمین شب از شبهای مجله بخارا بود که غروب یکشنبه اول تیرماه 1393 با همکاری بنیاد فرهنگی هنری ملت و مدرسه ایتالیاییها ( پیترودالاوله) در تهران و در محل این مدرسه برگزار شد.
در آغاز این نشست، علی دهباشی ابتدا به دیگر شبهایی اشاره کرد که توسط مجله بخارا برای موسیقیدانان بزرگ جهان برگزار شده است، مثل شب ویوالدی و شب فردریک شوپن و … سپس به معرفی کوتاهی از این آهنگساز نامآور ایتالیا پرداخت :
« جوزپه فورتونینو فرانچسکو وردی در ۱۰ اکتبر ۱۸۱۳ در دهکدهای کوچک در ایتالیا زاده شد. پدرش مسافرخانهچی فقیری بود که خواندن و نوشتن نمیدانست. وردی جوان در ده سالگی برای تحصیل موسیقی و رفتن به مدرسه رهسپار شهر بوستو در نزدیکی زادگاهش شد. نه سال تمام هر یکشنبه برای آنکه کفشهایش خراب نشود آنها را بغل میزد و حدود پنج کیلومتر پابرهنه راه میرفت تا در کلیسای دهکدهاش ارگ بنوازد. یک حامی ثروتمند، وردی را به خانه خود برد و بعدها تامین مخارج تحصیل موسیقی او را در میلان بر عهده گرفت. وردی پس از پایان ۲۲ سالگی به شهر بوستو بازگشت و سرپرست موسیقی آنجا شد. به این ترتیب پس از اطمینان از درآمدی ثابت توانست با دختر حامی خویش، بانوی جوانی که از کودکی او را میشناخت و دلبستهاش بود، ازدواج کند.
بیشتر ساختههای او در زمینه اپرا و از محبوبترین آثار اپرایی است که در اغلب سالنهای اپراهای جهان اجرا میشود.بسیاری از اهل موسیقی اهمیت وردی در آهنگسازی اپرا را همسنگ نقش بتهوون در سمفونی دانستهاند.
اتللو و فالستاف ، دو اپرای پایانی وردی، نسبت به دیگر آثار او از پختگی موسیقایی بالاتری برخوردارند. هرچند که وردی پس از آئیدا دیگر انگیزه و اشتیاقی برای ساخت اپرا نداشت، با این وجود اطرافیانش با ترفندهایی زمینه ساخت اثر جدید را فراهم آوردند. در تابستان ۱۸۷۹ ریکوردی (از دوستان نزدیک وردی) که باور نداشت عمر اپراسازی استاد به سر آمده باشد، پس از کسب اجازه از او، ترتیبی داد که وردی و آریگو بوئیتو با یکدیگر ملاقات کنند. او در واقع قصد داشت اشتیاق ساخت اپرایی براساس نمایشنامه اتلوی شکسپیر را در وردی ایجاد کند. بوئیتو سه روز پس از دیدار با وردی لیبرتوی اتللو را برای وردی آورد که توانست نظر مساعد وی را جلب کند. اما وردی قولی برای ساخت اپرا نداد هرچند که جرقههایی در ذهنش شکل گرفته و در حال گسترش بود.
بوئیتو و وردی از چندین سال پیش یکدیگر را میشناختند. وردی در سال ۱۸۶۲ کانتاتای کوچکی به نام «سرود ملتها» برای یک خواننده و ارکستر همراه با گروه همسرایان ساخته بود تا در نمایشگاه بینالمللی لندن اجرا شود. او در آن کانتاتا از شعرهای بوئیتو استفاده کرده بود. بوئیتو در آن زمان بیست سال داشت و آثارش را به شوخی با توبیا گوریو امضا میکرد. او نظریههایی پر از شور جوانی درباره بازسازی هنر داشت و معتقد بود گذشته را باید بهکل به فراموشی سپرد و آغازی نو بنا نهاد. درست برعکس وردی که باور داشت موسیقی بهتر را فقط بر بنیادهای کهن میتوان ساخت. در آن زمان مشکل میشد پذیرفت که آنها روزی تبدیل به دوستان و همکارانی نزدیک میشوند. در واقع سردی از جانب وردی بود که علاقهای به دوستی نشان نمیداد. چرا که بوئیتو در غرور جوانی اپراهای نخستین و ناپخته وردی را مورد تمسخر قرار داده بود. او البته پس از شنیدن آئیدا به اشتباه خود پی برد.
به پیشنهاد ریکوردی و موافقت وردی، بوئیتو در سال ۱۸۸۰ بر روی تألیف تازهای از اپرای سیمونه بوکانرا کار کرد وردی هم در نتنگاشت آن اصلاحهایی انجام داد که اجرای آن در سال ۱۸۸۱ پیروزی چشمگیری بود. با این وجود وردی شتابی برای ساخت اتللو نشان نداد. وی سرانجام در ۱۸۸۶ اعلام کرد که اگر همهچیز به خوبی پیش رود اپرای تازهاش به اجرا درخواهد آمد. در ژانویه ۱۸۸۷ تمرینها با شدت در لا اسکالا انجام گرفت. اما وردی برای خود این حق را محفوظ داشت که اگر از نتیجه کارش راضی نباشد، بتواند حتی در آخرین دقیقه از اجرای اتللو جلوگیزی کند. وردی در واقع از نتیجه کار نگران بود چرا که ۱۵ سال از نخستین اجرای آئیدا و ۱۳ سال از نخستین اجرای رکوئیم در میلان گذشته بود و اپرای جدید سکوت چند ساله او را میشکست. نگرانی وردی بیمورد بود. در روز اجرا لا اسکالا از جمعیت پر شد و پس از پایان اجرا مردم کالسکه وردی را تا هتل محل اقامتش همراهی کردند.»
سپس پروفسور کارلو چرتی به همراهی حانیه اینانلو از برگزاری این شب چنین حکایت کرد.
« طی این مدتی که ما چنین شبهایی را با مجله بخارا برگزار کردهایم، معمولاٌ رسم بر این بوده که به معرفی و بزرگداشت بزرگان ادبیات و نویسندگان و محققین و یا افرادی که به نوعی دستی بر قلم داشتند بپردازیم. ولی یک بخش بزرگ و مهمی در فرهنگ ایتالیایی به موسیقی اختصاص دارد. گرچه شبهایی را هم در گذشته به موسیقی اختصاص دادهایم، مثل شب ویوالدی و شب یاناچی که از مضمونی متفاوت برخوردار بود.
در حقیقت، وردی که ما امشب را به او اختصاص دادهایم، این دو سنت را به نوعی با هم آشتی میدهد چرا که در واقع وردی یک نابغۀ موسیقی هست که از دل نتها کلمه میسازد. وردی نمایندۀ جامعۀ عصر خود است. وردی واقعیت جامعه زمان خود را نشان میدهد و نیز نظرات سیاسی جامعه را در آثارش مطرح میکند. و من ترجیح میدهم که مارکو بریگنتی دربارۀ موسیقی وردی حرف بزند که در این زمینه صاحب نظر است . به هر جهت موسیقی وردی در تقابل با موسیقی واگنر قرار میگیرد اما من نمیخواهم درباره موسیقی وردی صحبت کنم، فقط میخواهم از شخص وردی حرف بزنم.
در حقیقت وردی به جریانی تعلق دارد که بسیار به هویت ایتالیایی اهمیت میدهد و این چیزی بود که ما سعی داشتهایم در سالهای اخیر هم این وجه از شخصیت وردی را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. و شاید ما کمی دیر به فکر افتادیم که از این جنبه از شخصیت وردی سخن بگوییم . شاید باید همان زمانی که استقلال و یکپارچگی ایتالیا را جشن میگرفتیم به این موضوع هم میپرداختیم. ولی امشب هم برای نمایاندن تعلق خاطر عمیق وردی به هویت و ملیت ایتالیایی مغتنم است. »
بخش اصلی این شب از شبهای مجله بخارا را اجرای موسیقی تشکیل میداد و در این اجرا سه قطعه از وردی ارائه شد :
“Brindisi” از اپراى La Traviata
“Va Pensiero” از اپراى Nabucco
” La Donna è Mobile” از اپراى Rigoletto
و پگاه عينكچى ،سينا فتح العلومى، محمد حقيقى به همراهی پیانوی سهراب جلایی این قطعات را به اجرا درآورند و در بخش دوم نیز قطعاتى كوتاه از آثار وردی و واگنر به اجرا درآمد.
در بخش پایانی برنامه مارکو بریگنتی به تحلیل این قطعات و مقایسه وردی و واگنر پرداخت. دو موسیقیدانی که در یک سال به دنیا آمدند و هر دو در زمینۀ موسیقی به شهرتی جهانی رسیدند اما هرگز با یکدیگر سر توافق نداشتند و هر یک به راه خود میرفت.
«2013، دويستمين سالروز تولد جوزپه وردي و واگنر را جشن گرفتيم. اينكه دو نابغه بزرگ موسيقي جهان در يك سال، يعني 1813 ميلادي متولد شده اند، تنها يك تصادف به نظر مي رسد اما به واقع چنين نيست. اين دو، در طول زندگي حرفه اي خود رقيباني سرسخت براي يكديگر بودند و همواره به رقابت پرداختند. تضاد ميان اين دو آهنگساز ديگر براي منتقدين موسيقي به يك كليشه تبديل شده است.
جوزپه وردي، دهقان زاده اي از منطقه پيانورا پادانا در ايتاليا است، جاييكه افقهاي فرهنگيش با عصر مدرن هنوز فاصله داشت. آشناييش با موسيقي در دوران كودكي تنها به صداي ارگ روزهاي يكشنبه در كليسا و موسيقي گروههاي دوره گردي محدود مي شد كه در عزاداري ها و جشنها مي نواختند. درحاليكه واگنر در مهمترين شهر موسيقي آلمان يعني ليپسيا و در خانواده اي سطح بالا چشم به جهان گشود، شهري كه زادگاه يوهان سباستين باخ نيز است. او در شانزده سالگي با تمام شاهكارهاي بزرگ تاريخ موسيقي، مخصوصا آثار بتهوون، آشنا شده بود، و از اينكه در 13 سالگي- البته طبق گفته خودش- يكي از سرودهاي اديسه هومر را از يوناني ترجمه كرده است، به خود مي باليد.
وردي، آهنگسازي مردمي بود و موسيقي او براي عامه مردم قابل فهم بود، در حاليكه فهم موسيقي واگنر بسيار دشوار مي نمود و تنها مختص اهل فن بود. دستمايه كار واگنر افسانه و خيال است در حاليكه وردي از واقعيات اجتماعي و مدني عصر خود در ساخت آثارش استفاده مي كند. ويژگي بارز اپراهاي وردي، زبان خاص به كار رفته در آن است و از اين جهت انقلابي محسوب مي گردد، چراكه اپرا تا پيش از وردي، نمايشي مجلل و باشكوه، مختص دربار پادشاهان بود و با زباني اشرافي مفاهيمي سطحي را بيان مي كرد اما در اپراي وردي ما با زباني ساده و موضوعاتي عميق تر روبرو هستيم كه به مسائل كوچه بازار و زندگي مردم مي پردازد تا جاييكه شخصيت محوري يكي از آثارش كه منيجكي گوژپشت است، در يكي از صحنه هاي اپرا، در خيابانهاي تاريك شهر در حال قدم زدن است كه تصادفي با مزدوري برخورد مي كند و از او مي خواهد كه دوك مانتوا (شخصيت منفي) را به قتل برساند. او در اين صحنه حتي در مورد نحوه پرداخت پول نيز با مزدور صحبت مي كند، صحنه اي كه هيچگاه در هيچ اپراي كلاسيكي ديده نمي شد.
مردم عادي در شهرهاي مختلف ايتاليا اپراهاي وردي را مي خواندند و زير لب زمزمه مي كردند. در حاليكه واگنر از مردم عادي فاصله داشت. وي در يكي از شهرهاي كوچك آلمان تئاتري براي خودش ساخته بود و هر كس مي خواست آثار او را ببيند بايد راهي آن شهر مي شد. او در يكي از برجسته ترين آپراهايش به موضوع پيدايش هستي و پايان دنيا مي پردازد و عنصر الهام بخشش در اين اپرا آب است. از نظر او موسيقي مانند آب است. همسر واگنر در خاطراتش، در جايي نظر واگنر را در باره موسيقي اينگونه بيان مي كند: ” موسيقي عنصري است كه همه چيز در آن غرق مي شود، عنصر مايع. موسيقي، آب است”. واگنر بر خلاف وردي اعتقاد ندارد كه موسيقي بايد در خدمت كلام باشد، از نظر او موسيقي براي همراهي نمايشنامه و موثر تر ساختن كلام نيست، از ديد او موسيقي همان نيروي ماورايي است كه كيهان از آن سرچشمه مي گيرد.»