شب سید عبدالله انوار
صد و بیست و چهارمین شب از شبهای مجله بخارا به استاد سید عبدالله انوار اختصاص داشت که عصر روز دوشنبه 17 تیر ماه 1392 با همکاری مرکز دایرهالعمارف بزرگ اسلامی، بنیاد فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار در محل ساختمان کانون زبان فارسی برگزار شد.
علی دهباشی در آغاز این مراسم با تشکر از حضور اساتید و دانشجویان و دوستداران استاد انوار چنین گفت:
«مفتخریم که امشب استاد انوار دعوت ما را پذیرفتند. خیر مقدم عرض میکنم خدمت ایشان و تبریک عرض میکنم که این ایام مصادف است با جشن نود سالگی استاد. خیر مقدم عرض میکنم خدمت اساتید محترم دکتر مهدی محقق، دکتر داریوش شایگان، کامران فانی و دکتر توفیق سبحانی و خانم فریبا افکاری.
نام استاد انوار در ذهن هر اهل و فضل و اهل کتاب مترادف است با یک سری عناوینی که هر کدامش برای استادی کامل و شایسته است فهرست نگار نسخ خطی و استاد یگانه شناسایی نسخ خطی در طول حداقل پنج دهه و تا به امروز که یک مورد از کارهای ایشان از سال 43 تا 58 در ده مجلد منتشر شد که شامل معرفی 3082 نسخه فارسی و 1975 جلد نسخۀ عربی و چندین کتاب دیگر که هر کدام نیازمند بررسی جداگانه است و یک سخنرانی کامل میطلبد دربارۀ شیوه کار ایشان. در حوزۀ فرهنگ نویسی فقط به یک مورد اشاره میکنم. سالهای سال ایشان همکاری با لغتنامه دهخدا و دکتر معین داشتند و تمامی حرف « خ» و یک جلد از حرف « ک » را تدوین و تألیف نمودند. در حوزۀ تصحیح متون که از جهت علاقه وافر ایشان به منطق و فلسفه کتاب « اساسالاقتباس» خواجه نصیرطوسی را که با تعلیقات آن در دو جلد بصورت شایسته و نفیس از سوی نشر مرکز منتشر شد.
تنوع مباحث و حوزۀ مطالعات استاد انوار همانطور که گفتم بسیار گسترده است. از این تنوع کاری به یک مورد اشاره میکنم و آن تخصص دربارۀ تهرانشناسی است که فوقالعاده ارزشمند است و این مقالات نزدیک به هفتصد میشود و استاد در اختیار مجله بخارا قرار خواهند داد تا در یک شماره مخصوص منتشر کنیم. بنده به دیگر زمینههای تخصصی استاد نمیپردازم که استادان ما در طول سخنرانیها بهتر از من به این مسائل در زندگی علمی استاد انوار خواهند پرداخت.»
پس از آن کامران فانی دربارۀ آشناییاش با سید عبدالله انوار و تصحیحات و آثار منتشر نشدهاش برای حاضران سخن گفت:
« برای من مایۀ افتخار و مباهات است که در مراسم نکوداشت استاد انوار که بیتردید یکی از برجستهترین و کمنظیرترین شخصیتهای فرهنگی ایران هست چند کلمهای سخن بگویم. انسانهایی هستند که ارجشان آن گونه که شایسته است در نزد همگان شناخته نشده و تنها کسانی که از نزدیک با این افراد آشنا بودند و محضر آنها را درک کردهاند، اهمیت و برجستگی آنها را میدانند. استاد انوار در زمرۀ این افرادندو الآن نزدیک به چهل است که با استاد انوار آشنا هستم. آقای انوار در کتابخانه ملی بودند، ریاست بخش نسخ خطی را داشتند و بنده هم که کتابدار بودم . از نخستین لحظهای که شما با آقای انوار آشنا میشوید، حضور مهرآمیز گرم و صمیمی ایشان آشکار میشود و مخاطب را سخت شفیتۀ خودش میکند. شاید اولین جلسهای را که با ایشان آشنا میشوید هرگز از خاطرتان محو نشود. آشنایی با استاد انوار به کلاس درس شیرینی میماند و شما در این کلاس بسیار نکتهها میآموزید. منشِ دانشاندوزی را به شما میآموزد ـ همان راهی که خود آقای انوار رفتند و دانش اندوختند. جلسههای ایشان همیشه پر شور است. آقای انوار راجع به هر مطلبی با شور و شیفتگی صحبت میکند. دامنۀ اطلاعات ایشان، جامعیت ایشان در تمام حوزههای معارف ایرانی و اسلامی واقعاً کم نظیر است.
سعی میکنم که شمهای از حیات علمی ایشان را تا آن جایی که میتوانم بیان کنم. آقای انوار در واقع متخصص ریاضیات بودند، ایشان دیپلم ریاضی را از مدرسۀ آمریکاییهای تهران ، همان کالج البرز گرفتند. در کنارش البته دیپلم ادبی هم گرفتند و در رشته ریاضیات هم لیسانس دریافت کردند، چنان که در رشته حقوق . »
آقای فانی در بخشی دیگر از سخنان خود افزود، « اگر این صفحه وجود را به چهار قسمت تقسیم کنم، یک وجود عینی است که همان وجود خارجی است. یکی وجود ذهنی است که در ذهن ما میگذرد و یک وجود لفظی است و یک وجود کتبی که انسان در آثارش هست. ولی یک وجود دیگر هم هست که هیچ کس تا به حال به آن اشاره نکرده و آن هم وجود چاپی است. یعنی شما تا زمانی که کتابهایتان را چاپ نکنید، در واقع به این وجود دست پیدا نمیکنید. آقای انوار در واقع بیشتر آثارشان هنوز وجود چاپی پیدا نکرده است. و اگر زمانی چنین چیزی به وقوع بپیوندد آن وقت دامنه و وسعت تألیفات و نوشتههای آقای انوار را به وضوح میتوان دید. آقای دهباشی اشاره کردند به بعضی از آثار چاپ شده استاد انوار. این آثار جز یکی دو تا اولیهاش حاصل یک سلوک دیگری هست و حاصل اصرار بیش از حد دوستان و هواخواهان ایشان که شما باید نوشتههای خودتان را چاپ کنید»
کامران فانی در ادامه سخنانش از شور و شفیتگی استاد انوار یاد کرد و گفت،« آقای انوار شور و شیفتگی حیرتانگیزی به مطالعۀ کتاب دارند. در واقع مطالعۀ ژرف و عمیق و آنهایی که از نزدیک با ایشان آشنا هستند میدانند که آقای انوار کتابی را که میخوانند، تمام حاشیه کتاب سیاه شده از یادداشتهای ایشان، تعلیقات ایشان و نظریات ایشان راجع به آن کتاب. کتابی نیست که ایشان خوانده باشند، کتاب جدی را البته، که تعلیقه و حاشیه بر آن ننوشته باشند. یکی دو کتاب بعدی ایشان هم در واقع همین حواشی بود که به اصرار دوستانشان چاپ شد. به نظر من مهمترین کتابی که ایشان سالها آن را به دقت مطالعه کردند، تدریس کردند و حواشی و تعلیقات بر آن نوشتند کتاب شفای ابن سینا هست. کتاب شفای این سینا شاید مهمترین کتابی باشد که در جهان اسلامم در زمینۀ علوم عربی تألیف شده است. همه علوم آن زمان را در برداشته، از منطق بگیریم، تا الهیات، طبیعیات ، ریاضیات و نجوم و حتی موسیقی و گیاهشناسی.تمام این ها در این کتاب هزار صفحهای جمع شده است. و نبوغ ابن سیننا با سنجیدگی که در نظم و ترتیبی به که به این آرا داده، این کتاب را به یکی از مهمترین اثر جهان اسلام و یا به گفتل جرج سارتون به مهمترین کتاب قرون وسطی در حوزۀ علم و دانش تبدیل کرده است. »
و در ادامۀ سخنان آقای فانی به کتاب « اساسالاقتباس » خواجه نصیرالدین طوسی میرسیم: « این کتاب هم کتاب مفصلی است ولی چون به فارسی نوشته شده، هیچ وقت مورد نظر دیگر حوزهها نبوده. آقای انوار به دقت کتاب « اساسالاقتباس» را تصحیح کردند و حواشی مفصلی بر آن نوشتند ، حدود ششصد هفتصد صفحه. و خودشان میگویند که این کارها را کردم تا شفای ابن سینا را بهتر بدانم. بعداً من پیشنهاد کردم که ایشان حواشی را چاپ کنند و چاپ شد. اساسالاقتباس که همیشه در یک جلد چاپ میشد به کوشش آقای انوار در دو جلد چاپ شد. و جلد دوم مجموعه نظریات استاد انوار است راجع به منطق.» افزون بر این، کامران فانی بر این نکته تأکید نمود که « دستنویسها و تألیفات چاپ نشده استاد انوار باید تا زمانی که ایشان حیات دارند چاپ شود. چون خواندن این حواشی که دور کتاب میچرخد فقط با حضور ایشان امکان دارد و حیف است که این آثار چاپ نشود. … و آقای انوار فقط در علوم عقلی کار نکردهاند، شاید مهمترین کتابی که در اصول فقه تألیف شده، یعنی کتاب « فواید الاصول» شیخ انصاری را هم ایشان به دقت خواندند. کتاب مفصلی است و آقای انوار همیشه از شیخ انصاری با احترام فراوان یاد میکنند. من ندیدم که ایشان راجع به علمای حوزوی این گونه اظهار نظر کنند. در نظر ایشان شیخ انصاری، قَدرش کاملاً ناشناخته باقی مانده است. این مجموعه توضیحی که من دادم برای آن بود تا بدانیم که در کنار خود فردی را داریم که مسلط شده بر متون قدیمی، علوم امروزه را هم میداند و بهترین راهنما و راهگشایی که ما میتوانیم نسبت به میراث گذشتهمان داشته باشیم. و باید قدر چنین مردی را دانست.»
سخنران بعدی دکتر مهدی محقق بود که به ذکر خاطراتی از انوار پرداخت:
دوست دیرین، دانشمند مفضال، ادیب و ریاضیدان و فیلسوف را متجاوز از شصت سال است که میشناسم و با او در ارتباط علمی بوده و هستم. در سال 1330 که پس از اخذ لیسانس از دانشکدة علوم معقول و منقول و دانشسرای عالی به استخدام وزارت فرهنگ درآمدم و در دبیرستان ابومسلم واقع در بازارچة شیخ هادی، خیابان ابوسعید فعلی به تدریس عربی و فارسی مشغول گردیده بودم، پس از چند ماهی حقوقی را به من دادند که ماهی یکصد و شصت تومان میشد و گفتند برای اخذ حقّ لیسانس که حدود شصت تومان بود باید خودمان پیگیری کنیم: «تا نگرید طفل کی نوشد لبن». شماری بین بیست تا سی تن در محوطة وزارت فرهنگ گرد میآمدیم تا با رئیسان صحبت کنیم تا به این حقوق حقّة خود دست یابیم. این بهار سال 1331 بود و من هنوز عمامه به سر داشتم و یکی از این دبیران که قدی کوتاه و جثهای فربه و چشمانی نافذ داشت و همچون صوفیان دارای شارب بود، توجه من را به خود جلب کرد و وقتی از سابقة تحصیلاتش سؤال کردم گفت که حقوق و ریاضی خوانده و هماکنون مشغول خواندن دروس حوزوی است و نامش سید عبدالله انوار است. پدر او یکی از وکلای مجلس شورای ملی دورة رضاخان به نام «سید یعقوب انوار شیرازی» بود که تعلیقاتی بر «شرح منظومة سبزواری» از او باقی مانده است. بنابراین، باب مباحثه و گفتگو میان ما باز شد و بیشتر بحثهایمان دربارة مسائل منطق همچون قضیّه و عکس قضیّه و نقیض قضیّه بود و گاهی هم بر سر برخی از مسائل شاذّ نحوی همچون منصوب به نزع خافض و خفض به جوار، بحث میانمان درمیگرفت و این توفیقی برای ما بود که وقتمان بر درِ ارباب بیمروّت دنیا بیهوده به هدر نمیرفت و سرمان گرم بود.
در همان وقت او از من دعوت کرد که در جلسهای که شبهای جمعه در منزل خود دارد و در آن جمعی از دوستان به بحثهای فلسفی میپردازند، شرکت کنم و من نیز چنین کردم. در این جلسه مرحوم شیخ «عبدالجواد حکیمی» که بعدها به دکتر فلاطوری مشهور گشت، حضور داشت. من ایشان را از سالهای 1326 و 1327 از مشهد میشناختم که در مدرسة حاج حسن زندگی میکرد و نزد مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی فقه و اصول میخواند و من در مدرسة نوّاب بودم و نزد مرحوم شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری مغنی و مطوّل میخواندم. از کسانی که در مجلس انوار برای نخستین بار آشنا شدم جوانی خوشروی و مؤدب به نام «امیرحسین آریانپور» و جوانی ارتشی به نام «ناصر فربد» بود. در این مجلس، فلاطوری به بحث دربارة یکی از مسائل مابعدالطبیعه (متافیزیک) میپرداخت و دیگران آن را مورد بحث و جدل و مناقضه قرار میدادند. این مجلس چندی ادامه داشت تا آنکه انوار از منزل چهارراه مخبرالدولة خود به باغ ملکی خود در دزاشیب منتقل گردید و مجلس خود را به جمعهشبها انداخت و دوستان او که به دیدارش میآمدند از هوای مطبوع و آزاد هم برخوردار میشدند و پس از بحث و گفتگو به گردش در اطراف تپههای قیطریه میپرداختند. مجلس انوار به قول دکتر «سید جعفر شهیدی» سفینة نوح بود و از هر طایفه و گروه و از هر شغل و حرفه، افرادی در آن جمع بودند. این جلسه که متجاوز از بیست سال ادامه داشت به «انواریه» موسوم گردیده بود و دوستان، موعد دیدار را آنجا قرار میدادند. تا آنجا که یادم است افراد زیر به تناوب منظم و نامنظم در آن جلسه دیده میشدند:
1. سید احمد فردید 2. محمدباقر هوشیار 3. احسان نراقی 4. خدایار محبّی 5. غلامرضا شهری 6. علی اکبر شهبازی 7. سیدعلی موسوی بهبهانی 8 . سید جلالالدین آشتیانی 9. سید محمدحسین انوار 10. ناصر فربد 11. سید جعفر شهیدی و حدود ده تن دیگر که نامشان اکنون در خاطرهام نمانده است. انوار همیشه طالب علم بود. در همان سالها از من خواست تا برای او استادی پیدا کنم تا به او شرح منظومة حاج ملا هادی سبزواری درس دهد و من در آن وقت مرحوم شهید مرتضی مطهری را که تازه از قم به تهران آمده و ازدواج کرده بود و در منزل مرحوم پدرم در دو اطاق محقّر زندگی میکرد، به ایشان معرفی کردم تا هم انوار دارای معلمی فاضل و توانا گردد و هم گشایشی در زندگی مادی آن مرحوم به وجود آید. هفتهای دو روز ساعت دو بعد از ظهر این معلم و شاگرد در مدرسة معیّر واقع در خیابان سید نصرالدین، خیام فعلی، گرد میآمدند و به بحث دربارة وجود و ماهیت و علت و معلول و قوه و فعل میپرداختند. در سالهای 1347 و 1348 که من مؤسسة مطالعات اسلامی دانشگاه مکگیل شعبة تهران را تأسیس کرده بودم و همکار من، پروفسور «ایزوتسو» فیلسوف ژاپنی از من خواست تا استادی برای تدریس مباحث الفاظ اصول فقه برای او پیدا کنم، من استاد دکتر «ابوالقاسم گرجی» را معرفی کردم که هفتهای دو روز «کفایةالاصول» را در محل مؤسسه در خیابان خارک، شمارة 75 درس دهد و یکی از شرکتکنندگان آن درس سید عبدالله انوار بود که مباحث اصولی و منطقی را با مباحث ریاضی در هم میآمیخت و بحثها را پربارتر میساخت و ایزوتسو هم از این مقایسه خرسند و خشنود بود.
چنانکه یاد شد انوار کار دولتی خود را از دبیرستان آغاز کرده بود و او از تدریس جمعی به ویژه در مدرسهای که برای او در جنوب شهر نزدیک دروازه دولاب معین کرده بودند ناراضی بود و یک بار بر طریق شکایت به من گفت: «محقق، نمیدانی من باید بچهها را از سر بساط قمار جمع کنم و به کلاس ببرم» و در وقتی دیگر گفت: «بچهها در کلاس شلوغ کردند و من بر سر آنان فریاد زدم: چند نفر به یک نفر!» من خود در دبیرستان البرز تدریس میکردم و وضع بهتری داشتم با وجود این کوشیدم تا خود را به کتابخانة ملی منتقل ساختم و بخش نسخههای خطی به من واگذار شد و این بخش پس از مرحوم «سید جلالالدین محدّث ارموی» به وسیلة برخی که آشنایی با مخطوطات نداشتند، اداره میشد و نسخههای خطی فقط نامشان در صورتهای خرید و اهدایی مضبوط بود. من نخستین کاری که کردم برای هر نسخه، شناسنامهای شامل بر نام کتاب و مؤلف و تاریخ کتابت و تألیف و آغاز و انجام و نوع خط و جلد و تذهیب و سایر ویژگیها ترتیب دادم تا از حیف و میل و تعویض و تبدیلها جلوگیری شود.
در سال 1339 که از وزارت فرهنگ به دانشگاه برای تدریس با عنوان دانشیاری منتقل شدم دریغم آمد که آن گنجینة نفیس را به دست هر کس و ناکس بسپارم. شایستهترین فردی که سراغ داشتم سید عبدالله انوار بود و با این عمل هم او را از مدرسة پرازدحام دروازه دولاب نجات دادم و هم کتابخانه را به فردی عالم و کتابشناس و بصیر و امین سپردم. او در مدت تصدی خود موفق شد که بر پایة همان شناسنامههایی که من برای نسخههای خطی فراهم کرده بودم ده مجلد فهرست تفصیلی نسخههای فارسی و عربی کتابخانة ملی را فراهم سازد.
انوار در طی تحصیلات منظم حوزوی خود به زبان عربی مسلط گردید و در زمانهایی که من و امیرحسین آریانپور برای دورة دکتری زبان و ادبیات فارسی متون نظم و نثر فارسی همچون شاهنامه و مثنوی و سنایی و عطار و تاریخ بیهقی و جوینی و سیاستنامه و قابوسنامه را میخواندیم، انوار پا به پای ما این کتابها را میخواند و کتابهای خوانده شده و یادداشتبرداری شده را روی هم مینهاد که در زمانی از قد یک نفر بلندقد بالاتر رفته بود. او به متون فلسفة اسلامی بسیار علاقمند بود. «درة التاج» قطبالدین شیرازی و «اساسالاقتباس» خواجه نصیرالدین طوسی را مکرر اندر مکرر خوانده و یادداشت برداشته بود و این کار را با «شفا»ی ابن سینا نیز انجام داده است که قرار بود بنیاد ابن سینا در همدان آن را چاپ و منتشر سازد که برخی از تغییرات و تبدلات آن را در محاق وقفه و تعطیلی قرار داد. او سالیان دراز با مؤسسة لغتنامة دهخدا همکاری داشت و مرحوم دکتر محمد معین او را از غنایم آن مؤسسه به شمار میآورد. انوار با زبان انگلیسی و فرانسه آشنایی کامل دارد و به هر دو زبان کتاب میخواند و من خود او را به دو مجمع بینالمللی معرفی کردم که سخنرانی قابلتوجهی ایراد نمود و موفق شد در آن مجامع برخی از برجستگیهای آثار فلسفی اسلامی را به دانشمندان غرب معرفی نماید که آنان تا آن زمان، آن مباحث به گوششان نخورده بود. یکی از این دو مجمع کنگرة بینالمللی تاریخ فلسفه در دانشگاه فوردام آمریکا در سال 1345 بود که در آن مرحوم محمدتقی دانشپژوه و سید حسین نصر و مهدی حایری یزدی و سیدعلی موسوی بهبهانی و پرویز مروج نیز حضور داشتند و دیگری مجمع بینالمللی خاورشناسان آمریکا در دانشگاه تورنتو در سال 1356 بود که پروفسور «فرانز رزنتال» مترجم «مقدمة ابن خلدون» و مؤلف «تاریخِ تاریخنگاری در اسلام» ریاست آن مجمع را به عهده داشت و در پایان سخنان انوار گفت: «بسیار مایة تأسف است که کوششهای فیلسوفان اسلامی قرون اخیر که مرکز فعالیت آنان حوزههای علمیة ایران بوده تاکنون بر جهان علمی غرب مغفول مانده است.»
سید عبدالله انوار مدتی عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بود و با کمک اعضای دیگر: حسن انوری، سید محمد دبیر سیاقی، علی رواقی، توفیق سبحانی، حقیر (مهدی محقق) و محمدرضا نصیری فعالیتهای علمی آن انجمن را تحت نظارت و اشراف داشتند. در پیش از انقلاب نیز او با انجمن همکاری داشت و به خواهش مرحوم سپهبد فرجالله آق اولی رئیس هیأتمدیره و مرحوم سید محمدتقی مصطفوی مدیر اجرایی آن انجمن، کتاب «تاریخ جهانگشای نادری» میرزا مهدی استرآبادی را تصحیح و منتشر ساخت.
انوار به سیرة ابوالعلاء معرّی تجرّد را بر تأهل برگزیده و کتاب و اوراق و دفتر و دیوان را مونس خود قرار داده است. او به پیادهروی و کوهنوردی علاقهمند است. در بسیاری از مواقع از کتابخانة ملی خیابان سی تیر تا دزاشیب، منزل خود را پیاده راه میپیمود و زمانی با این پیادهروی وزن خود را به نصف تقلیل داد. در تابستان 1342 من و انوار و آریانپور و احمد منزوی سفری به قلة توچال رفتیم و انوار بر همة ارتفاعات و خطوطالرأس آن نواحی تسلط کامل داشت. او با هر کسی معاشرت نمیکند و در انتخاب دوست و رفیق بسیار سختگیر است، ولی وقتی دوست شد از هیچ دلسوزی و محبتی مضایقه نمیکند. او با از دست دادن دوستانی همچون جلال آلاحمد و امیرحسین آریانپور و استادانی همچون محسن هشترودی و محمدباقر هوشیار واقعاً در هم شکسته و خرد شد و به زبان حال گفت:
هذا جَزَاءُ الّذیْ اقرانُهُ دَرَجُوا مِن قَبْلِهِ فَتمنّی فُسْحَة الاجَل
این بود اجر کسی کز رفته یاران شد جدا باز خواهد دیر ماند در جهان ایدری
این مختصر شمّهای بود از آنچه در پیرانهسر از این رفیق شفیق و دوست دانشمند خود در خاطر داشتم، خداوند عمر این وجود شریف را طولانیتر گرداند. بمنّه تعالی و کرمه.»
و سپس دکتر توفیق سبحانی از صجایای استاد انوار برای حاضران روایت کرد:
« پنجاه و یک سال از تاریخی که استاد عبدالله انوار را زیارت کردهام، میگذرد. طبیعی است که استاد آن دیدار را به خاطر نداشته باشند. دانشجو بودم. در دانشسرای عالی واقع در خیابان مفتح درس میخواندم . استادانی زبده داشتیم . یکی از آنان دکتر امیرحسین آریان پور بود که نزد دانشجویان از ارج و قربی خاص بهره داشت. باری، عصر یکی از روزها به کتابفروشی ساکو رفته بودم. استاد آریان پور را دیدم . سلام کردم. استاد با یکی از دوستان خود گرم صحبت بود. دوست ایشان عینک به چشم داشت و سیبلهای پرپشت بر روی لبانش را پوشانده بود. از نحوه صحبت معلوم بود که دوست بسیار صمیمی دکتر آریان پور است. استاد آریان پور به من گفت: دوست ارجمند من ، عبدالله انوار! ایشان هم حال و احوال کردند.
نام استاد را در اکثر مجلات علمی و ادبی میدیدم و چند بار در سخنرانیهای ایشان شرکت کردم. مقالات ایشان موضوعات خاصی داشت: باغ نگارستان، غرب خیابان فردوسی، غرب خیابان لاله زاد، سفارت ایتالیا، نصرت آباد و فرمانیه و … درک محضر استاد انوار عالمی دیگر دارد. اگر عصبانی باشند کلمات تند و فلفلی زده است و اگر شادمان باشند در توصیف مطلبی تمام عضلات صورتشان خندان میشود. اگر در حضور استاد انور از محلات قدیم تهران و خانههای افراد سرشناس اواخر قاجار و اوان پهلوی سخن رود، گویی ایشان از روی نقشه و نوشتههای روی آن خانهها را معرفی میکند.
یک ویژگی عجیب ایشان که من رازش را نمیدانم، این است که استاد انوار کتاب را به سرعت اسکن میکنند . فعلاً من همین تعیبر را میتوانم به کار برم. من مقالاتی را که افراد عادی قادر به ارزیابی نبودند، به خدمت استاد میفرستادم . مقاله نرفته با یادداشت مفصل و نیمه مفصل، با نظری صائب بازمیگشت. عیب و هنر مقاله در آن یادداشتها بود. استاد انور واقعاً ذوفنوناند: در موسیقی،منطق ، تاریخ، لغت و … آخر کدامها را بگویم که هیچکدام را بلد نیستم. »
پس از آن بخشی از فیلم مستندی که بهرام غضنفری از استاد عبدالله انوار ساخته به نمایش درآمد
و سپس نوبت به سخنرانی دکتر ابراهیم تیموری رسید که به علت جراحی در بیمارستان به سر میبرد و متن توسط علی دهباشی برای حاضران قرائت شد:
« صحبت قدیم
یکی از ذخایر علمی این کشور به واقع استاد سید عبدالله انوار میباشد که قدرش آن طور که باید و شاید هنوز شناخته نشده است. علت این امر را باید در خوی و خصلت استاد دانست که نه اهل تظاهر است و نه اهل تکلف و خودنمایی. دربارة مقام علمی و تألیفات و نوشتههای چاپشده و چاپنشدة استاد، دوست مشترک ما دکتر شهیدزاده شرحی نوشتهاند که شاید بتوان گفت تا حدی میتواند معرف مقام علمی استاد انوار باشد و نویسندة این سطور فقط باید خیلی مختصر چند کلمهای به عنوان تکلمه به آن بیفزاید.
یکی از موهبتهای خداداد که استاد انوار از آن برخوردار است توانایی و حوصلة زیاد او برای خواندن هر کتاب باارزشی میباشد که به دستش میرسد. کتاب را با حوصله و دقت فراوان میخواند و نکات آن را درک میکند و به خوبی و در حواشی صفحات آن یا روی کاغذ جداگانه به صورت تنقید مانند صحت یا عدم صحت مطالب کتاب و به هر حال نظرات خوش را مینویسد و یا مشکلات آن را شرح میدهد به طوری که هر کس آن را ببیند و بخواند به دقت و احاطة او آفرین میگوید. در این اواخر روزی که به خانة او رفته بودم دیدم مشغول حل مسائل کتاب «حلالمسائل منطق ریاضی» و کار ترجمه و شرح و تفسیر کتاب «موسیقی کبیر» فارابی است که از مدتی پیش به آن مشغول بوده است. ضمن صحبت و گفتگو استاد انوار به ترجمه و تفسیر کتاب «شفا»ی بوعلی که در 22 جلد میباشد اشاره کرد و گفت مدت ده سال شب و روز تمام وقت خود را صرف ترجمه و نوشتن تفسیر آن نموده است و از اینکه تاکنون این کتاب مهم و بزرگ به چاپ نرسیده اظهار تأسف میکرد.
علاوه بر کارهایی که به دو سه مورد از آنها در بالا اشاره شد، استاد انوار را در زمینة کتابشناسی باید از نسخهشناسان بهنام و درجه اول این کشور دانست. او نسخ خطی کتب قدیمی را میشناسد و کم و کیف آنها را تعیین میکند. خطوط فارسی اسناد قدیمی را هم هرچند مشکل باشد بالاخره میخواند. برای کتاب دو سال آخر این نویسنده مربوط به اوضاع ایران در سالهای پایانی سلطنت فتحعلیشاه که چندی پیش از طرف انتشارات دانشگاه تهران چاپ و منتشر شد، هر وقت من در خواندن سندی به مشکلی برمیخوردم نزد او میرفتم و او با روی گشاده وقت خود را صرف حل مشکل و خواندن آن سند میکرد.
یکی دیگر از امتیازات استاد انوار شناسایی او از محلات و اماکن قدیم تهران است. پاچنار کجاست؟ باغ ایلچی کجا بوده است؟ اعضای مقتول هیئت همراه گریبایدوف، وزیر مختار روسیه، که در واقعة قیام مردم تهران در سال 1244 ه . ق (1829 میلادی) به قتل رسیدند کجا دفن شدهاند؟ محل کمپانی رژی در واقعة تحریم تنباکو در کجای تهران بوده است؟ و امثال آن به همة سؤالاتی از این قبیل با تاریخچة آنها به خوبی پاسخ میدهد و همه را میشناسد.
از مشخصات بارز استاد انوار که در اولین دیدار هر کس با او به سهولت متوجه میشود، ساده زیستن اوست. سادگی در لباس، سادگی در منزل، سادگی در غذا. آشنایی من با استاد انوار به سالهای دهة 1320 بازمیگردد. در آن ایام او دانشکدة حقوق را به پایان رسانده بود و من در آن موقع در دانشکدة حقوق تحصیل میکردم و ضمناً مدیریت دفتر مدرسة عالی سپهسالار را (که نام آن را امروز به مدرسة عالی شهید مطهری تغییر دادهاند) بر عهده داشتم. آقای انوار با لباسی که گویی بعد از پنجاه شصت سال امروز هم همان نوع را میپوشد با کیفی پر از کتاب در زیر بغل و غذای مختصری برای ناهار که در دستمالی پیچیده بود وارد مدرسه میشد و در ایوان جلو یکی از حجرات مینشست و مشغول مطالعه میگردید. منظور آقای انوار از این کار آن بود که اگر به مشکلی برخورد آن را از مدرسین مدرسه بپرسد. ولی این وضع برعکس شده بود، بدین معنی طلاب که از فضل و کمال او اطلاع پیدا کرده بودند به دور او جمع میشدند و به اصطلاح او را سؤالپیچ میکردند و مشکلاتشان را از او میپرسیدند.
همانطور که اشاره شد زندگی استاد انوار در نهایت سادگی است و با وجود تمکن مالی به واسطة ارثی که از مرحوم سید یعقوب انوار به او رسیده، هر کس که وارد منزل او میشود از سادگی زندگی او تعجب میکند. زینت خانة او تبرزین و کشکول و پوست تختی است که به دیوار آویزان گردیده است و شیئی باارزش از نظر خود او یک لنگه مبل کهنه و مندرسی میباشد که از پدر مرحومش به او به ارث رسیده است. استاد انوار گرچه در نهایت سادگی زندگی میکند ولی تا آنجا که اطلاع دارم هر وقت آبرومندی پیدا میکند که احتیاج مالی دارد بدون تظاهر و بدون آنکه به کسی بگوید نیاز مالی او را برطرف میسازد. هماکنون خانهای که در تهران و شمیران به ارث به او رسیده محل سکونت اشخاصی است که سالهای سال بدون اجاره در آن سکونت دارند که او شاید سالی یک بار هم به سراغ آنها نمیرود. انشاءالله خداوند او را سلامت بدارد و جزای خیر دهد تا همه از خوان بیکران فضل او بهرهمند شوند.»
در بخشی دیگر از این مراسم پیام محمود دولت آبادی خطاب به سید عبدالله انوار توسط علی دهباشی قرائت شد :
جناب آدم، آقای عبدالله انوار امیدوارم مراتب ارادت خاموش مرا بپذیرید
فرصتی است تا بگویم چه عمیق و آرام در ضمیر من حضور همیشه داشتهاید،
و این که چه میزان از شأن انسانی شما تأثیر پذیرفتهام. شما را کم دیدهام
و بسیار دریافتهام از سکوتِ شما، از منشِ شما .
خواستم همین را گفته باشم، جناب آدم.
ذائر کم اقبال شما
محمود دولت آبادی تیرماه 92 ـ تهران
آخرین سخنران این مراسم فریبا افکاری بود که به بحث از نسخهخوانی و فهرستنویسی استاد عبدالله انوار پرداخت:
سخن گفتن از دانشی مرد فرزانه جناب استاد سید عبدالله انوار، در این محفل خجسته برای شاگرد کوچکی چون من افتخاری است بس بزرگ و به همان اندازه دشوار. چرا که استاد دارای ابعاد و وجوه شخصیتی علمی و فرهنگی چندگانهای هستند و سخن گفتن از هر یک از این ابعاد فرصتی طولانی میطلبد. اما در این مجال کوتاه تنها به چند نمونه از فعالیتهایی که خود از نزدیک شاهد آنها بودهام میپردازم.
در سال 1369 هنگامی که دانشجوی رشته نسخهشناسی دانشگاه تهران بودم با نخستین فهرستهای نسخههای خطی کتابخانه ملی که از خامۀ استاد انوار تراوش نموده بود آشنا شدم، 10 جلد از فهرست نسخههای خطی فارسی و عربی با دقت و نظم خاصی از سوی استاد معرفی گردیده و دارای مقدمههای عالمانه و ارزشمندی بود. استاد نخستین فهرست نگاری بود که بر اساس کار برگه نسخههای خطی که به همت بزرگانی چون مجتبی مینونی و ایرج افشار و دکتر امین ریاحی و دانش پژوه تهیه و مصوب شده بود فهرست خود را تهیه و منتشر کرده بود. بر خلاف دیگر فهرست نگاران معاصر خود که از هر فُرمی و کار برگهای گریزان بودند و با سلیقه و ذوق خود نسخهها را فهرست میکردند. بحث دربارۀ روش فهرست نگاری استاد به تفصیل مجالی دیگر میطلبد.
در طول دوره تحصیل میبایست برای انجام تحقیقات لازم به حضور اساتید نسخهشناس راه مییافتم و از آن جمله استاد انوار. استاد بازنشسته بودند و در منزل خود در کاشانک مشغول تدریس و مباحثه با شاگردان خود بودند. ساعتها درس میگفتند و بدون کوچکترین چشمداشت مادی. جذبه و جدّیت فوقالعاده استاد در نگاه اول موجب میشد تا دانشجویان خیلی زود به سختگیری استاد انوار پی ببرند و در تهیه و ارائه تکالیف درسی ایشان با دقت و وسواس بیشتری بکوشند. اما هنگام پاسخ به سئوالات و رفع اشکالات استاد انوار بخشنده و مهربان بود. از امانت هیچ کتابی از کتابخانۀ بزرگ شخصی خود دریغ ندارد و پایان نامهها و تکالیف دانشجویان را با دقت میخوانند و اصلاحات لازم را اِعمال میدارند. سالها گذشت و برای انجام مصاحبهای و تهیه مقالهای در باب چگونگی قیمتگذاری اسناد و کتب خطی برای نشریه کتاب ماه کلیات از استاد تقاضای وقت کردم تا اجازه فرمایند و در منزل به خدمتشان برسم. استاد که خود از اعضای هیأت علمی قیمتگذاری و تقویم اسناد و کتب خطی کتابخانه ملی و مرکز اسناد بودند و با ظرائف و دقایق این امر سالها آشنا بوند با مهربانی پذیرفتند و زمان یک ساعته من به چهار ساعت به طول انجامید و استاد با سعۀ صدر به بیان ویژگیهای این امر پرداختند و از نخستین تجارب خود با مرحوم مهدی بیانی در کتابخانه ملی و از خاطرات تحصیل خود گرفته تا تاریخچۀ کتابخانۀ ملی و روشهای فهرست نگاری و خاطرات رجال سیاسی و فرهنگی نکاتی را بیان فرمودند و گویی تاریخ هر واقعه را جزء به جزء پیش رو داشته و با یاری از حافظۀ فوقالعادۀ خود به تصویر میکشند. این گفتگو به چاپ رسید و چندی بعد که خدمت استاد افشار رسیدم فرمودند« موضوع قیمتگذاری نسخ خطی موضوع گفتگوی جالبی است و کتابخانهها و مقّومان تمایل ندارند تا در باب آن سخن بگویند اما اگر آقای انوار گفتهاند خوب باید بقیه هم صحبت کنند و روشهای علمی را بیان کنند » و به من فرمودند این موارد را اعم از مطالب داخلی و خارجی جمع کنید و این سنتشکنی استاد انوار انگیزهای شد تا بعدها خاطرات و دیدهها و شنیدههای خود را از جلسات تقویم استاد افشار و مرحوم دکتر مهدوی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران که خود از نزدیک شرکت داشتم ( در نشریه بخارا ویژه استاد افشار) که به همت جناب آقای دهباشی منتشر گردید به چاپ برسانم.
از دیگر ویژگیهای علمی منحصر استاد انواز آن است که ایشان از جمله نسخهشناسانی هستند که علاوه بر کار فهرست نگاری و نسخه پژوهی در بیشتر گروههای علمی و پژوهشی مشارکت فعال داشتهاند. ایشان پای ثابت گروه نسخهشناسی و موسیقی در فرهنگستان هنر بودند که افتخار دبیریش به من سپرده شده بود و دلگرم از حضور ایشان و استاد محمد حسن سمسار دو همایش بینالمللی مکتب اصفهان و شیراز برگزار گردید. استاد مقالات داخلی و خارجی فراوانی را مطالعه و داوری فرمودند. در سال 1382 هنگامی که به فهرست نگاری و ساماندهی مجموعه نسخههای خطی کتابخانه تخصصی وزارت امور خارجه مشغول بودم استاد انوار با راهنماییهای ارزنده خود در تهیه فهرست و ایجاد مخزن استاندارد نسخ خطی آنجا یاری فراوان نمودند و به مسئولان آن نهاد در نگهداری و حراست از مجموعۀ گرانقدر نسخ خطی نکات با ارزشی را پیشنهاد نمودند. در همان سال برای نخستین بار با همت دکتر نورالله مرادی ریاست وقت کتابخانه در وزارت امور خارجه و مدیر مرکز اسناد وزارت امور خارجه بزرگداشتی برای استاد انوار برگزار گردید اما استاد از حضور امتناع ورزیدند و فرمودند من اهل جشن و بزرگداشت و هیاهو نیستم و شرکت نمیکنم. اما وقتی عرض کردم محفل علمی و متشکل از دوستان و استانید نسخهشناس هستند با گشادهرویی پذیرفتند. خوب به یاد دارم که استاد افشار با چه شوقی از آثار ایشان و ویژگی خاص فهرست نگاریشان سخن میگفتند . اساتید زندهیاد دکتر علینقی منزوی، اصغر مهدونی نیز از فضایل استاد سخنها راندند. استاد از شرکت در محافلی که رنگ و بوی سیاسی داشت یا به تجمل میگرایید دوری میجست اما با شور و شوق در محالس علمی و دوستانه حضور مییافت که این مجلس با شکوه یکی از آنهاست.
در سال 1385 استاد انوار در هفتمین آئین بزرگداشت حامیان نسخ خطی به عنوان چهره پیشکسوت و برگزیده فهرستنگاران انتخاب گریدند. قرار شد تا به رسم معمول این همایش کتابی با عنوان « حدیث عشق» دربارۀ معرفی شخصیت علمی و فرهنگی ایشان تهیه و تدوین گردد و افتخار تدوین این کتاب نصیب این شاگرد کوچک شد و فرصتی پیش آمد تا با جنبههای کمتر شناخته شده استاد آشنا شدم، هنگامی که به بررسی مقالات و کتابهای ایشان پرداختم بر حیرتم بیفزود. چرا که نه تنها در حوزۀ نسخهشناسی و کتابداری و فهرست نگاری بلکه در حوزۀ فلسفه و منطق و ریاضیات و موسیقی و پزشکی و تاریخ و رجال سیاسی و جغرافیا و تهرانشناسی و ترجمه از زبانهای انگلیسی و فرانسه و عربی نیز صاحب تألیف بودند و از ویژگیهای منحصر ایشان آن که هر کتابی را که میخواندند بر حاشیه آن نکات و دقایق و نقد و شرحی مینگاشتند که خود یک مقاله علمی و تحقیقی بود. از شرح بر منطق و شفای این سینا گرفته تا دواوین شعری و درهالتاج را استاد حاشیه نگاشتهاند، احاطۀ استاد بر تمامی این علوم گواه آن بود که « جهانی است نبشته در گوشهای …» جالبتر این که ایشان دیوان شعری نیز دارند که تا کنون به چاپ نرسیده است. هنگامی که به کتاب به پایان رسید، به دنبال عنوانی شایسته برای آن بودم تا اینکه عنوان « در جستوجوی گمنامی» را شایستهترین عنوان برای شناخت استاد انوار یافتم.عنوانی که مهم ترین خصلت استاد است.
در سال 1388 بنیاد ایرانشناسی به همت استاد زندهیاد دکتر حسن حبیبی مدیر دلسوز و باکفابت آن ،رشته کارشناسی ارشد نسخ خطی و مرّمت را در وزارت علوم به تصویب رسانید. تأکید دکتر حبیبی بر آن بود تا در این رشته از پیشکسوتان و اساتید مجرب فهرست نگاری و نسخهشناسی همچون استاد انوار دعوت به عمل آید و استاد انوار نخستین کسی بود که دعوت ایشان را اجابت نمود و بیشترین واحدهای درسی این گروه را به عهده دارند و تا کنون پایان نامههای بسیاری را در حوزه فهرست نگاری و نسخه شناسی راهنمایی فرمودهاند و دانشجویان را از زلال علم و اخلاق خود سیراب نمودهاند و این دانش نهفته و نانوشتهای که از پسِ نسلها به ایشان رسیده و نانوشته مانده است با خضوع و خشوع فراوان بیهیچ بخل و امتناعی به نسل جدید منتقل میکنند. انتقال دانشی که در حوزۀ نسخهشناسی اما و اگرهای زیادی در پی دارد.
از دیگر فعالیتهای استاد انوار، حضور ایشان در سمینارها و کنگرههای جهانی چون نسخهشناسی، منطق، فلسفه و ریاضی است که با احاطه و آگاهی ویژه خاص خود بر این علوم به معرفی علما و دانشمندان ایرانی و آثار با ارزش آنان به جهانیان همت گمارد و موجبات آشنایی هر چه بیشتر غریبان را با نوابغ فرهنگ و تمدن ایرانی فراهم آوردهاند که از جمله آنها میتوان به سمینارهای بینالمللی فارابی، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی و قطبالدین شیرازی اشاره کرد.
مقالات استاد با عنوان تهرانشناسی نشان از اطلاع از جزییات بسیاری از وقایع و ماجراهایی است که بر هر کوی و برزن رفته است. استاد تک تک آن خاطرات را به یاد میآورند و با دقت بازگو میکنند و از گشت و گذارهای خود در آن محلات چنان سخن میگویند که گویی هنوز غبار گذشت سالیان دراز و زندگی ماشینی، گرد فراموشی و نسیان بر پایتخت و زیباییهای قدیمش نشانده است. این اطلاعات ذی قیمت که بخشی از تاریخ شفاهی زمانه ماست تا کنون تدوین نشده و تنها در قالب چند مقاله از خامۀ استاد تراوش نموده است.
در پایان سخن خود را با این شعر استاد گرانقدر شفیعی کدکنی به پایان میرسانم که :
ندانیم و ندانستند قدَرت را ، و میدانند خبر سنجان فرداها که تو فردی و فردایی
بزرگا، بخردا، رادا، به دانایی که میشاید اگر بر ناتوانیهای این خُردان ببخشایی
سپس نوبت به سید عبدالله انوار رسید تا با جمع حاضر سخن بگوید:
سپاس از شما
( متن سخنرانی سید عبدالله انوار)
از اظهار لطفی که سروران فصیح و بلیغ درباره اینجانب فرمودند نمی دانم و حتی نمی توانم تشکر کنم. زیرا نه قدرت گویایی دارم که بتواند مرا پاسخگوی این الطاف گرداند و نه آن قدرت منطقی دارم که بتواند برای حمل اینهمه محمولات بزرگوارانه بر موضوع ضعیفی چون اینجانب «جهت منطقی» بیابد، لذا از متنبّی شاعر عرب کمک میگیرم که گفت:
وَقَد حَمّلْتَني شُكْراً طَوِيلاً ثَقِيلاً لا اُطيقُ بِهِ حَرَاكَا[i]
امیدوارم این بیت بتواند سپاس درونیم را بیان کند چه زبانم الکن از بیان سپاس است زیرا هرچه برگزارکننده محترم این جلسه جناب آقای دهباشی و چه دوستان معظم از هیچ لطفی دریغ نفرمودند که بقول ابونواس بتوانم سخنی بگویم:
قَد قُلتُ لِلعَبّاسِ مُعتَذِراً مِن ضَعفِ شُكريه و مُعتَرِفاً
لا تُسْدِيَنَّ إليَّ عارِفةً حتى أقومُ بِشُكرِ مَاسَلَفَاً[ii]
آنچه اکنون اینجانب را به فکر داشته این است که آیا میتوان بقول منطقی ها اینهمه محمولات شایسته را بر موضوعی که بالقوه استعداد پذیرش آن را ندارد به حمل شایع صناعی بوسیله قضایای موجبه ای حمل کرد؟
[i] . به درستی که {بواسطه الطاف بیحد خود} شکری فراوان و سنگین بر من من حمل کردی که از سنگینی آن از هر حرکتی ناتوانم
[ii] . در حالیکه به الطاف و انعام بی شمار عباس {خلیفه عباسی} معترف بودم و بخاطر ضعف در شکرگزاری از او معتذر بودم، به اوگفتم: تا زمانیکه من حق شکرگزاری عطایا و هدایای پیشین تو را بجا نیاورده باشم هدیه و مرحمتی جدید برای من نفرست.
منطق می گوید از لحاظ صوری می توان حمل کرد ولی از لحاظ صدق و کذب وقتی می توان حمل کرد که «جهت» قضیه نیز همراه باشد والاّ قضیه صورت منطقی ندارد زیرا هر حملی بذاته واجد یکی از سه کیفیت بالاجمال است: «ضرورت» و «امکان» و «امتناع» و باید عرض کنم الطاف محموله آن شایستگان به اینجانب ضمن آن قضایای فصیح و بلیغ، اکثر و اغلب با جهت «امتناع» است و بقول طلاب «لیس بالضرورة و الإمکان محققاً بل ممتنعاً» و ایکاش موهبت الهی استعداد مفاد چنین الطافی را در اینجانب ایجاد میفرمود تا در برابر آنهمه لطف باد در دست نمیایستادم.
بنیاد محترم ایرانشناسی که سالهاست افتخار خدمت را در آن مؤسسه دارم با ارائه تقدیرنامه ای در این جلسه مرا از زمره گروه شناسایندگانی دانست که خدمات فرهنگی ایرانیان را در طول تاریخ حیات خود به همه فرهنگ های بشری می شناسانند که از آن جمله است فرهنگ اسلامی یعنی فرهنگی که اگر آن فرهنگ ایرانی معرفی نشود و فرهنگ عربی اخذ گردد، بی شبهه در این اخذ کجتابی بسیار ملحوظ شده است.
روزی که پیشوای بزرگ اسلام، سید قریشی و سیاه حبشی را نزد خود یکسان دید و پیام خود را با قرآن به عالم بشریت عرضه کرد، در این پیام هرکه متقی تر بود نزد خدا گرامی تر به حساب میآمد. ولی باید این را نیز در نظر داشت آنچه از عرب در این فرهنگ عرضه شد فقط قرآن بود آن هم به زبان وحیانی و در برابر این کلام وحیانی، گستره ای از جهان بشری قرار گرفتند که یکسوی آن رود سند بود و سوی دیگر آن اندلس در اسپانیا. درین گستره پهناور اقوام گوناگونی با پذیرش قرآن ایستادند و به خودسازی پرداختند و طبق اسناد بدست آمده این قوم ایرانی بود که در این پردازش هم به خود پرداخت و هم فرهنگ والای اسلامی را ساخت و حتی این قوم در بسط زبان این فرهنگ و وسعت آن کوشید تا این زبان بتواند از عهده تفاسیر آن کلام وحیانی برآید و آن کلمات الهی را در تداول عرف مسلمانان قرار دهد.
نبوغ ایرانی بود که برای گرامر غربی دو مکتب کوفی و بصری تأسیس کرد. مکتب بصری به پیشوایی سیبویه زبانشناس ایرانی و مکتب کوفی نیز به پیشوایی کسائی زبانشناس دیگر ایرانی. کسانی که به عظمت کار این دو نابغه ایرانی واقفند خوب می دانند که آنها چه کردند، چه آنها آن کردند که هر نحوی و صرفی عرب هرجا به مشکلی برخورد، حل مشکل خود در جام مینایی یکی از آن دو بیند.
از همدان ایران بدیع الزمان همدانی برخاست و بدون آنکه یک گام در خطه عرب گذارد، مقامات بدیع الزمان همدانی را در نثر زبان عرب تدوین کرد و با این تدوین ملاک سنجش زیبایی نثر عرب را پی افکند و به ادب و فرهنگ اسلامی عرضه نمود و در برابر کار او بسیاری از نثرنویسان مسلمان غیر ایرانی بجان کوشیدند تا او را در پس پشت گذارند ولی با کوششهای خود بآنجا رسیدند که خود گفتند: «چه نسبت خاک را با عالم پاک».
در بین غیرایرانی مسلمان علامه زمخشری نشان دهید که از خطه خراسان برخیزد و در لغت و کلام عرب به آن درجه از قدرت در اخذ مفاهیم از ساختارهای کلامی رسد که کمتر ذهنی بتواند به رسیده های او برسد. لطفاً به کشّاف او در تفسیر قرآن رجوع کنید و ببینید علم سیمانتیک (Semantic) را چه کسی پایهگذاری کرده است و نیز بکارهای قاضی بیضاوی در تفسیر معروف عالمانه او[i] دقیق شوید و آنگاه خود قضاوت کنید که در هرمنوتیک (Hermeneutic) او کجاست و گادامر کجاست. دو شرح رضی الدین استرآبادی در نحو و صرف زبان عرب[ii] به زعم خود عربان شروحی است که نظیر خود در این فرهنگ ندارند و به زبانی دیگر یعنی نبوغ ایرانی.
از آنجا که فرصت بیشتر برای گفتن نیست به این چند نمونه از فرهنگ سازان ایرانی در فرهنگ اسلامی آن هم در یک رشته ای از این فرهنگ که زبان خود عربان است قناعت می کنیم چه اگر سخن بخواهد به سایر رشته ها از معقول و منقول این فرهنگ رسد مثنوی بجای هفتاد من ، هفتصدها من می شود چه در آن مواضع هرچه می بینیم ایرانی می بینیم: از چهار امام مذهب سنت سه امام ایرانی است. مذهب شیعه هر شاهکار که در فقه دارد از فقیهان بزرگ شیعی ایرانی دارد که از شیخ الطائفه شیخ طوسی ایرانی آغاز می شود و به رأس مأئه زمان ما حضرت شیخ اعظم شیخ مرتضی انصاری می رسد و در این فاصله هرکه آمده پیشوای خود را فقیه ایرانی دانسته است. کارهای ابن رشد اندلسی اگر شفای بوعلی سینای ایرانی را در پیشوایی نداشت بروی کاغذ نمی آمد. لطفاً هر دو را بخوانید تا بدانید چگونه بوقها و کرناهای قوم عرب، دست به غارت کار این صنادید ایرانی زده و همه آنها را به عرب نسبت می دهند مثل نسبت بیخردانه دادن خلیج فارس را به خلیج عربی.
نمی دانم با چه زبانی از مساعی جناب آقای دهباشی مدیر محترم مجله بخارا تشکر کنم که با همت عالی خود این فرصت ها را پیش می آورند که آدمی بتواند تا مختصری بث الشکوای ناهنجار درونی خویش را که ناشی از غارت بی فرهنگهاست بپردازد چه اگر نپرداخت غصه ها حلقها را به خفقان می کشد و غارتگران را در نهب جریتر میکند.
[i] . تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل معروف به تفسیر بیضاوی، تألیف عبد الله بن عمر بیضاوی.
[ii] . دو كتابی كه مایه شهرت شیخ رضی الدین استرآبادی شده یكی شرح كافیه، و دیگری شرح شافیه است كه کتاب های «الکافیة» و «الشافیة» دو کتاب مختصر از «ابن حاجب» در موضوعات نحو و صرف هستند که رضی الدین استر آبادی این کتاب ها را با نام «شرح الرضی علی الکافیة» و «شرح الشافیة» شرح کرده است.
در خاتمه از سوی بنیاد ایرانشناسی لوح تقدیری برای استاد انوار آماده شده بود که آقای جلالی متن لوح را خواند و خانم طاحونی لوح را اهدا نمود و جامی نقرهای کار دست صنعتگران اصفهانی اهدایی بنیاد فرهنگی هنری ملت بود به استاد عبدالله انوار.