شب « برت فراگنر » برگزار شد
صد و دوازدهمین شب از شبهای مجله بخارا به پروفسور برت فراگنر اختصاص داشت که غروب روز یکشنبه 6 اسفند ماه 1391 با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، انجمن فرهنگی اتریش، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در محل کانون ساختمان زبان پارسی برگزار شد.
این بزرگداشت با خوشآمدگویی علی دهباشی به پروفسور فراگنر، سخنرانان و علاقمندان به ایرانشناسی آغاز شد.
پس از آن پیام دکتر توماس بوکسباوم، سفیر اتریش در ایران، توسط ارفع علوی برای حاضران خوانده شد. در این پیام دکتر بوکسباوم به دوستی دیرینۀ خود با پروفسور فراگنر یاد کرد و از آشناییاش با زندهیاد ایرج افشار سخن گفت: « حدود دو سال و نیم پیش یک هیئت ایرانشناسی از اتریش آمده بود و به همین دلیل مجلس ضیافتی بر پا کرده و از آقای ایرج افشار هم دعوت کرده بودیم و ایشان نیز این دعوت را پذیرفتند و به این ترتیب بود که من با این ایراندوست و ایرانشناس برجسته آشنا شدم و این آشنایی را افتخاری برای خود دانستم.»
سپس دکتر سید مصطفی محقق داماد، ریاست تولیت موقوفات دکتر محمود افشار، در مقام سخنران بعدی، ضمن تشکر از شرکت کنندگان که برای بزرگداشت و ادای احترام به ایرانشناس بزرگ پروفسور فراگنر آمده بودند، سخن خود را با اشارهای به مبحث ایرانشناسی آغاز کرد:
« ایرانشناسی را در حقیقت دیگران به ما آموختند. به ما آموختند که چگونه باید دربارۀ تمدن خود تحقیق کنیم و اکنون ما هستیم و ایرانشناسان بزرگ که یکی از آنان در مجمع ما حضور دارند، پروفسور برت فراگنر، از سرزمینی دیگر ولی عاشق این سرزمین.
من پیشنهاد میکنم که در این مرحلۀ تاریخی باید تعاملی برقرار کنیم بین دانشمندان داخلی خودمان و سروران عزیزی که بیرون از این سرزمین دربارۀ تمدن ما کار میکنند، دربارۀ تاریخ و ادبیات فارسی ما. به هر حال دربارۀ ایران ما قلم میزنند و مینگارند . یعنی باید روابطی متقابل برقرار شود. بده بستان فرهنگی برقرار شود.»
پس از آن دکتر محقق داماد، لوح جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار را به دکتر فراگنر اهدا نمود. متن این لوح را با یکدیگر میخوانیم:
دانشمند ایرانشناس آقای برت فراگنر
در سال 1388 مطابق با پنجاه و یکمین سال بنیادگذاری موقوفات دکتر محمود افشار، هجدهین جایزه تاریخی و ادبی این بنیاد به جنابعالی که بخش بزرگی از عمر پربرکت خود را با شور ایراندوستی یکسره صرف تحقیقات و مطالعات ایرانشناسی کرده و با مجاهدات علمی خود به شناساندن فرهنگ ایران در گستره جهان پرداختهاید، تعلق گرفت که توفیق زیارت جنابعالی و تقدیم آن به در آن تاریخ در تهران دست نداد و این مراسم در کشور اطریش انجام گرفت.
شما از مردم اطریش میباشید که تحصیلات دانشگاهی را در وطن خود زیر نظر استادان ناموری چون هربرت دوداومانفر و یا هوفر به پایان برده و پس از آن با گذرانیدن ( هابیلی تایسون) به کاردانی استاد هانس روبرت رویمر به مرتبت استادی برآمده و سی سال را با شور ایراندوستی در دانشگاههای فرایبورگ و برلن و بامبرگ به تدریس مبانی تاریخ سرزمین تاریخی و فرهنگی ما و راهنمایی علمی دانشجویان توانا و برجستهای که پژوهشهای ایرانشناسی را آرمان خود یافتهاند گذرانیدهاید.
شما به نشر نخستین تألیفتان که پژوهشی است در تاریخ همدان مربوط به دوران حکومت سلجوقی در آن خطه به خوبی آموزانیدهاید که برای روشن ساختن گذشته یک منطقه به چه زمینههایی باید توجه کرد و پژوهش در آن مقوله چه اهمیتی برای تاریخ عمومی ایران خواهد داشت. پس از آن کتاب نامآوری که به نام خاطراتنویسی ایرانیان نوشتید مقوله هم دیگری از منابع فرهنگی ما را به میزان نقد تاریخی به ایرانشناسان شناساندید و نشان دادید که نویسندگان ایرانی در سرگذشت پروازی به چه منظرهایی توجه داشتهاند هم برای ما ارزشمند است و هم برای آگاهی ایرانشناسان خارجی.
شما جز تدریس و پژوهش هر کجا که بودید توانایی خود را در بنیادگذاری و گسترش مطالعات ایرانی نشان دادهاید، بهترین نمونه شعبه خاص تدریس ایرانشناسی در دانشگاه بامبرگ است که به همت پایدار شما نیرو گرفت و شهره شد. پس از آن هم چون بازنشسته شده و به کشور خود بازگشتید با پذیرفتن مدیریت مؤسسه ایرانشناسی فرهنگستان علوم اطریش با برگزیدن همکاران توانا و گسترش کتابخانه آنجا محیطی سزاوار تحسین برای پژوهش در زمینههای مختلف ایرانشناسی در سرزمینی که ایرانیان از یکصد و پنجاه سال پیش به آنجا آمد و شد داشتند و ( نمسهاش) میخواندند فراهم گردید. جامعۀ فرهنگی ایران هرگز خدمات ارزنده جنابعالی را فراموش نخواهد کرد و همواره چشم به راه خواهد بود که باز هم شما را در وطن دوم خود ایران ببینید.
رئیس شورای تولیت
دکتر سید مصطفی محقق داماد »
سپس نوبت به دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی رسید که در بخشی از گفتار خود به موضوع ایرانشناسی پرداخت و گفت: «در زمینه ایران شناسی بنا اول بر شرق شناسی بود.شرق شناسی به سه قسمت عمده تقسیم می شد. ترک شناسی- عرب شناسی- ایران شناسی که بعدها ایرانشناسی حوزه کاملاً مستقلی یافت و به آن توجهی ویژه نشان دادند.»
دکتر باستانی پاریزی در بخشی دیگر از سخنان خود به خواندن کتیبه بیستون اشاره کرد: « اینکه چه کسی اول کتیبه ی بیستون را خواند و مجله ی باستان شناسی آن را چاپ کرد.حدود 150سال پیش بود که رابینسون- افسر انگلیسی- آمد و این کتیبه را دید، چوب بست درست کرد و به بالای این کتیبه رفت که ارتفاع زیادی داشت .
روی کاغذ شکل نقش حک شده روی کتیبه را کشید . روی کتیبه فقط چند کلمه که مشابه هم بودند وجود داشت و برخی گفته اند که این کلمه ها اسم خاص بوده است مثلا اسم های پادشاهان ساسانی.»
باستانی پاریزی در ادامه از کتاب تواریخ آل سلجوق سخن گفت: « در زمان حکومت سلجوقیان کتابی نوشته شده تحت عنوان تواریخ آل سلجوق ، کتابی است خلاصه از افسر کرمانی نسخه ای از این کتاب در دست حکومت صفویه بود که در دوره ی شاه عباس به موزه ی برلن منتقل شد.
من خواستم بدانم این کتاب چه بوده ؟ از سفیر آلمان خواستم یک نسخه از کپی آن را به من بدهد .بعد او گفت کتاب در موزه نیست ، بعد معلوم شد که در زمان جنگ جهانی دوم وقتی که اشیای موزه ی برلن را می خواستند حفظ کنند آن اشیا را در یکی از تونل های زغال سنگ گذاشتند .بعد یکی از بمب ها می افتد در آن تونل وبسیاری از آثار و آن کتاب را نابود میکند.
بعدها بوستون این کتاب را زنده کرد .در کنگره ی ادبی هلند که مستشرقین حضور داشتند.من با آنها به مقبره ی بوستون رفتم. یک مستشرق ترک ـ ترک شناس ـ یک شعر ترکی خواند اشک بسیاری از آنها جاری شد.آثاری اینچنین را زحمت فراوان کشیدند وحفظ کردند.»
دکتر منصورۀ اتحادیه سخنران بعدی بود که به توجه خاص دکتر فراگنر به « آشپزی قدیم ایران» اشاره نمود:
« اساتید گرامی و دوستان، همه با تألیفات و تحقیقات و به خصوص با خدمات شایان دکتر برت فراگنر در زمینۀ ایرانشناسی آشنا هستند و حیطۀ بسیار وسیع علائق ایشان نسبت به مطالب متنوع را میشناسند و هر آنچه من اضافه کنم تکرار خواهد بود. بنابراین به یک موضوع که مورد توجه ایشان میباشد و شاید کمتر شناخته شده است اشاره خواهم کرد: آشپزی قدیم ایران و بیمناسبت هم نیست چون آنچه خواهم گفت بر اساس کتابی است که توسط زندهیاد آقای ایرج افشار تحت عنوان آشپزی دورۀ صفویه اول بار در 1360 منتشر شد و اکنون نیز تجدید چاپ شده است. من شنیدهام که دکتر فراگنر چند غذای عهد صفوی را از روی این کتاب امتحان کردهاند.
صحبتهای من به افتخار ایشان ، بر اساس این کتاب و به یاد آقای افشار است.
گفته میشود که غذای یک قوم شبیه زبان مادری آن است که در طفولیت جا میافتد و در همه با عمر با انسان میباشد.
شناخت آنچه مردم در گذشته میخوردند به جهت تاریخی اهمیت دارد. تهیۀ آذوقه، پختن غذا و خوردن آن موضوعی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است و غذا فرایند گستردۀ هماهنگ شدن مکانیزمهای مختلف کشاورزی، دامداری، تجاری، تکنولوژی، طبی، بهداشتی و غیره میباشد. همچنین آشپزی دربردارندۀ آداب و رسوم، اعتقادات مذهبی، نظام طبقاتی و مسائل جغرافیایی، شرایط اقلیمی، امکانات کشاورزی و دامداری محل سکونت مردم یک جامعه نیز است. روابط کشورها و اقوام مختلف از طریق تجارت، مسافرت، جنگ و مهاجرت نیز در تحول غذاها تقش دارند.
ارتباط ایران با اروپا از قرن 19 میلادی گسترش یافت. این امر از طریق مسافرت عدهای سیاح، دیپلومات و شرقشناس به ایران انجام پذیرفت، بدین ترتیب آنها با مردم ایران و آداب و رسوم آن آشنا شدند. از طرفی به مرور پای ایرانیان نیز به دیار فرنگ باز شد. ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به اتفاق همراهان بسیار خود هر کدام سه بار به اروپا سفر کردند. دیپلوماتها و تجار ایرانی نیز در طی سفرهایشان به فرنگ با زندگانی و فرهنگ غربی آشنا گشتند. این ارتباطات موجب تغییر و تقلید گسترده در همۀ شئون زندگانی، معماری، موسیقی، ادبیات، آداب و رسوم و نحوۀ پوشیدن لباس، غذا پختن و خوردن آن شد.
در سال 1310 ق در شهر بمپور عبدالحسین میرزا فرمانفرما حاکم کرمان در پذیرایی شام خود ا یک افسر انگلیسی به نام سرپرسی سایکس در بین غذاهای فراهم شده « سوپ قارچ» و « سالاد» و مارچوبه به چشم میخورد. حضور غذاهایی چون سوپ و سالاد تحولی که به زودی در آشپزی سنتی آغاز میشد را نشان میدهد که همچنان ادامه دارد . واژگان ماکارونی، سوپ، دسر، سالاد، بیفتک؛ کتلت، ژله، ژیگو؛ اردور، کرم کارامل ، پای، همبرگر، شنیتزل، مایونز، سس، سوسیس، ساندویچ، رستوران، کافه تریا و نیز بعضی مواد خوراکی از جمله گوجه فرنگی، سیبزمینی، گریب فورت، بروکلی، کیوی و غیره همه شاهد این مدعا هستند ولی در اینجا از زمانی سخن میگوییم که ارتباطات سخت و کند بود و هنوز آشپزی ایران بومی و اصیل به شمار میآید. مواد غذاها بر حسب فصل به کار برده میشد و گوجه فرنگی یا سیبزمینی اجزای مصرفی غذاها را تشکیل نمیدادند. مواد سوختی برای پختن غذا نه برق و نه نفت بود. این مواد از هیزم، خار بیابان و یا پهن خشک تشکیل میگشت که در تنور یا اجاقهای گلی استفاده میشد.
نکتۀ جالب توجه این است که در زمان سطلنت شاه طهماسب صفوی، پادشاه هندوستان همایون، در جنگ شکست خورد. او در سال 949 ق به دربار ایران پناهنده شد و برای مدت 15 سال در ایران و افغانستان زست و تحت تأثیر فرهنگ ایران قرار گرفت. او به هنگام مراجعت به دهلی عدۀ زیادی آشپز ایرانی را همراه خود برد و از این طرق آشپزی ایران به هند راه یافت و غذاهای بومی شمال هند را دگرگون ساخت. پلو، قورمه، بریانی از جمله غذاهای ایرانی بودند که در هند رواج یافتند و از این طریق به انگلستان و سپس اروپا راه مییابند.
همانطور که اشاره شد صحبت من بر اساس کتاب آشپزی دوره صفوی است.
این کتاب شامل 2 رساله است که اولی تحت عنوان « کارنامه در باب طباخی و صنعت آن» تألیف حاجی محمد باورچی ـ به معنای آشپز ـ بغدادی است که به سال 927 ق در عهد شاه اسماعیل صفوی نوشته شده است. رسالۀ دوم « مادهالحیاه رسالهای در علم طباخی» است، تألیف نورالله آشپز شاه عباس اول که در 1003 تألیف شده است.
بنا به گفتۀ نورالله، پدرانش از عهد شاه اسماعیل ( 930 – 907 ق) در دستگاه پادشاهان صفوی سمت آشپز را داشتهاند. هر دو نویسنده باورچی و نورالله بر مهارت آشپز تأکید دارند و آشپزی را علم و صنعت میدانند و هر دو نشان میدهند که آشپزی ایران در آن عهد تا چه حد ظریف، رنگارنگ، مفصل، متنوع و غنی بوده است.
هر دو به کار خود افتخار میکردند و آن را هنر میدانستند و این امر مؤید این نکته است که آشپزی تا چه حد جدّی تلقی میشد و البته با سابقهای بسیار طولانی.
حاجی محمد علی باورچی مینویسد، بسیاری از غذاها را از استادان ماهر یاد گرفته است و نیز در کتاب حکما مطالعه نموده است، « در این مختصر در قلم آورده تا خاص و عام از آن بهرهمند گردند.» همچنین نوشته است : « ناگاه از عالم غیب به خاطر فاطر گذشت که نسخهای ترتیب دهد، در باب طباخی و صنعت آن که تا غایت هیچ کس ترتیب نکرده و پیش هیچ کس نبوده است».
نورالله 76 سال بعد مینویسد که به خاطرش رسید:« در علم طباخی رسالهای{ طرح} نماید که طالبان علم و کسانی را که از آن نصیبی باشد، فیض یابند». نورالله شعر هم زیاد دارد و با اشعار بسحاق اطعمه نیز آشنا بود.
نورالله نکتۀ جالب توجهی در بیان آنکه استاد کیست و صنعت استاد چیست دارد. استاد آن است که به هیچ وجه منالوجوه از ابتدا تا انتها از کار خود غافل نشود و به امید هیچ کس نگذارد و عجب و غرور که افعال شیطان است به خود راه ندهد و به دیانت و امانت موصوف باشد. ظاهر و باطن خود را پاکیزه نگه دارد و جمع اسباب و آلات طبخ را پاکیزه نگه دارد و مخصوصاً گوشت را آب کشیده، کار کند و غیرت و حمیت و بردباری و خلق خوش و نیکوکاری و با عمله سازگاری لازمۀ این کار است.
بیشک این استادان شاگردانی داشتند که نورالله نیز بدانها اشاره دارد. چون تهیۀ بعضی از غذاها چنان مفصل و پیچیده بود که از عهدۀ یک نفر برنمیآمد. بنابراین آنها از شاگرد و وردست نیز بهره میگرفتند چنان که باورچی دربارۀ آش سماق مینویسد که : « در فن باورچیگری از سماق پختن مشکلتر نیست».
نورالله جزئیات بسیار جالب توجهی دارد که گاه مینویسد:« کدام غذا را از چه کسی آموخته، یا چه غذایی را خود اختراع کرده است. مانند شاهتوت پلاو و قلیه چغاله بادام که از تصرفات او بود».
برای قیمه پلاو که نورالله پخته بود، سلطان حمزه به او یک اسب کبود رعنا جایزه داده بود. بعضی اشخاص نیز ابداعاتی کرده بودند، مانند سنجری پلاو که سلطان محمد شاه آن را اختراع کرده بود و پلاوه بره با ماست و نعناع تر و پوست نارنج نیز که از تصرفات نواب همایون بود. او همچنین مینویسد چه کسی کدام غذا را میپسندید ، چنانچه منتنجن پلاو را شاه طهماست « بسیار تناول میکرد» و سیاه پلاو را شاه اسماعیل ثانی « به این سری داشت.» او مهارت بعضی استادان را میستاید و مینویسد: « کسی بریان پلاو را بهتر از استاد فولاد بریانی نمیپزد». و کباب را استاد حسین خان کبابی « بسیار به نزاکت طبخ مینمود». نورالله غذاهایی را که دیگر اقوام همانند گیلانی، شیرازی، یزدی و رومی ( عثمانی) میپختند را نام میبرد. مثلاً از دلمه کلم مینویسد که اهل روم میخورند و در ایران مشهور نیست. یا دربارۀ خشکه پلاو که در جیلان ( گیلان) میپزند. او میگوید آن را دود میدادند. بعضی غذاهای دیگر در ایران امروزی چندان مرسوم نیست. از آن جمله بورک است که در ترکیه متداول است.
در آشپزی صفویه علاوه بر روغن از دنبه نیز استفاده میشد. باورچی حتی نوع روغن مورد استفاده را نیز مشخص میکند. گوشت مصرفی شامل گوشت بره، گوسفند، مرغ و انواع گوشت طیور و شکار میگشت. گوشت گاو و گوساله اصلاً مصرف نمیشد. باورچی نوع گوشت و میان مواد را نیز شرح میدهد. هر دو استاد به نظافت مرغ و گوشت و ابزار آشپزی بسیار اهمیت میدادند و بر آن تأکید میکردند. هر دو به رنگارنگ بودن غذا و نحوۀ کشیدن آن توجه داشتند. نورالله مینویسد:« وضعیت طباخی جلدی و خوب طبخ نمودن است و استادان در کشیدن طعام اغراق نموده، گفتهاند بد بپز و خوب بکش».
باورچی به خصوص در چند جا دربارۀ نحوۀ کشیدن غذا توضیحاتی دارد که نشان میدهد تا چه حد اهمیت داشت.
دربارۀ کشیدن بادنجان برشته ( کشک بادمجان امروزی) مینویسد: « پس در محل کشیدن اول قدری کشک یا ماست در چینی یا هر ظرفی که باشد قدری بریزند و پشت کفچه به همه جای او آلوده کنند و بادنجان بچینند و باز کشک یا ماست در روی بادنجان هموار بریزند به همه جا و قیمه و کوفته به روی آن بیفشانند و از بادنجان ورق کرده و برشته کرده در روی قیمه چند ورق بنهند و از کشک و ماست هر کدام باشد، در روی او بریزند و باز قیمه در بالای او بیفشانند.
اگر قدری نعناع خشک ساویده هم از آن روغن قیمه بهم کنند و باز در روی دیگر چینی بریزند، خوشرنگ نماید و هم از ماست قطره قطره در چند جا بنهند و قدری زغفران با روغن قیمه حل کرده به سر انگشت در روی ماست بنهند که بهتر نماید».
ادویه مورد استفاده چندان تفاوتی با ادویه غذاهای امروزی نداشت. در بعضی غذاها به ادویۀ گرم یا حاره اشاره شده است که احتمالاً منظور ادویه تند بود. بعضی از موادی که از آن نام برده شده است، امروز دیگر مصرف نمیشود. مانند نیل برای رنگ کردن برنج یا خمیر آرد، یا زغال برای سیاه کردن برنج با بستان افروز و آب اسفناج یا سلق. همچنین باورچی از مصطکی یک نوع صمغ که در آب حل شده بود، استفاده میکرد . انجیر و شاه بلوط و عناب نیز مصرف میشد که امروزه متداول نیست. برای عطر غذا از عنبر و صندل محلول، مشک و گلاب استفاده میکردند . ربها از انار، به، غوره، سیب، زرشگ، زغال اخته به دست میآمد. چاشنی غذاها نیز از انواع میوهجات از جمله غوره،لیمو، تمرهندی، سرکه، سماق، نارنج، ناردان، انار، آلوچه، زردآلو، آلوی تازه و زرشگ استفاده میشدو به طور کل مصرف شکر در غذاهای صفوی زیاد بود همچنین از بادام و انواع کشمش در بسیاری از غذاها استفاده میشد که امروزه تا این حد مرسوم نیست. از چند نوع ماهی نام برده شده است و در مجموع میتوان گفت که در این دوران ماهی کم مصرف میشد.
بعضی از غذاهای صفویه به نظر میرسد که به مذاق امروزیها چندان جاذبه نداشته باشد، مانند کلهپاچه . « صنعت کلهماچان» بعد از پختن کله و پاچه، در آب آن برنج، زعفران ، روغن و عسل ریخته دم میکردند. باقلوا نیز گاه با نان، عدس و عسل درست میشد. نکته جالب توجهی که نورالله بدان اشاره دارد این است که « باقلوا نسبتی به علم طباخی نداشت و نسبت به قنادیان دارد».
ولی بعضی غذاها با نام دیگری بود که با غذای امروزی آن چندان تفاوتی ندارد، مانند بادمجان برشته که کشک بادمجان میباشد. زرشک پلو و آلبالوپلو که آب زرشک و آب آلبالو پخته میشد. ولی بعضی غذاها نیز با این که نام آنها همان نام امروزی است، ولی ماهیت آن فرق دارد، مانند نرگسی که امروزه به غذایی از اسفناج و تخممرغ میگویند، ولی در زمان صفوی غذاهای بسیار کاملی بود که برنج و گوشت داشت که وقت دم کردن ، روی آن اسفناج میچیدند و تخم مرغ میشکستند. باورچی دربارۀ کشیدن این غذا مینویسد:« اول تخم مرغ را در میان دیگ چهار قطعه کنند و برون آرند و در ظرفی نهند. سپس پلاو و ترگسی را بکشند و در چینی و اسفناج و تخممرغ را روی آن نهند که مانند نرگس نماید و به آن جهت آن را نرگسی خوانند».
بعضی غذاها به مرور سادهتر و مشخصتر شدهاند و مواد زیادی که در دورۀ صفوی با آن مخلوط میکردند از بین رفته است. قلیۀ زنگی چیزی شبیه خورش فسنجان است که علاوه بر گوشت و گردو و ناردان، مویز سیاه، کشمش و سیر و نعناع خشک به آن میافزودند و با نان میخوردند. در دورۀ صفویه خورشت به سبکی که امروزه ما میشناسیم وجود نداشت و خوراکی که شباهت به خورشت دارد، قیمه است که انواع مختلفی داشت، قلیۀ گوشت که نخود، کرفس، ریواس و کشمش داشت که چاشنیهای متفاوتی به آن میافزودند مانند رب غوره یا قیصی. قلیه دوپیازه که جزء غذاهای معروف هندی است و از آن جا به کشورهای اروپایی نیز رفته است از جمله غذاهای صفوی است که به آن قلیۀ دوپیازه میگفتند.
آشپزیهای مدون در ایران خیلی بیشتر از عهد صفویه قدمت دارد و ریشههای آن به دوران ساسانیان برمیگردد، خانم دکتر ژاله آموزگار دربارۀ آشپزی دوران ساسانیان مقالهای تحت عنوان « نمونههایی از هنر خوالیگری ( آشپزی) در فرهنگ کهن ایران» نوشته نشان داده است که ریشههای آشپزی در ایران به آن عصر برمیگردد، مانند غذاهایی که از گوشت و مخلوط شیر و ماست با طعم ترش یا گوشت که با شوربای ماست پخته میشد و با شکر میخوردند. همچنین از چند نوع مربا نام میبرد که از جمله مربای به، زنجبیل، هلیله، گردوی تازه، بادرنگ درست میکردند. آقای دریابندری در مقدمۀ کتاب « از سیر تا پیاز» خود شهرت غذای ایرانی و رواج آن را در بغداد در عصر عباسیان و وجود رسالههایی دربارۀ آشپزی به زبان عربی میداند. بنا به گفتۀ ایشان عباسیان وارث امپراتوری ساسانیان بودند و شیوۀ زندگی ایرانی توسط ایرانیانی که در دربار عباسیان اشتغال داشتند منتقل شد.
بنابراین بیدلیل نیست که آشپزی صفویه خبر از قرنها تجربه و تحول دارد و بنا به گفتۀ آشپزهای آن دوره این فن و هنر را از استادان متأخر و کتابهای موجود زمانۀ خود آموختهاند.
شاید در نگاه اول آشپزی صفویه تا حدی نامأنوس به نظر میرسد، ولی آشنایی با تغذیه در گذشته از قلم آشپزهایی که سمت استادی داشتند، نوعی الفت و رابطۀ ملموس ورای زمان با انسان برقرار میکند. اطلاع از آشپزی پانصد صال پیش از سویی ما را با قدمت، تداوم، اصالت تمدن و فرهنگ ایران آشنا میکند و از سوی دیگر مسیر تکوین غذاهای امروزی را درمییابیم که ما را از تحولاتی که باعث تغییر سلیقه و ذائقه مردم شده است، آگاه میسازند. همچنین آشنایی با هنر کهن آشپزی در ایران ما را وامیدارد که برای آن ارزش قائل شویم و همانند هنرهای دیگر ایران در حفظ و احیای آن بکوشیم.
کشور فرانسه که آشپزی آن معروفترین آشپزی جهان به شمار میآید، تقاضا کرده که این هنر جزء میراث فرهنگ معنوی جهان به حساب آید و در این تقاضا تأکید میکند که منظور از میراث فرهنگ معنوی، یعنی هر آنچه که معرف جامعه و با توجه به امکانات موجود و در تقابل طبیعت و تاریخ خود را تجدید و به روز کرده است و احساس هویت و پیوستگی میدهد. جا دارد که ما نیز به آشپزی خود که معرف فرهنگ و تاریخ کهن ماست، ارج نهیم و در جهت شناخت و معرفی آن بکوشیم و از اصالت آن پاسداری نماییم.»
پس از آن دکتر صادق سجادی جزییاتی بیشتر را دربارۀ پروفسور فراکنر برای مخاطبین بازگفت:
« در 1941م در وین زاده شد. همانجا رشد کرد و تحصیلات مقدماتی، دبیرستان و دورة اول دانشگاهی را در همان شهر به پایان برد. سپس از دانشگاه تهران بورس گرفت و حدود 4 سال در این دانشگاه به تحصیل و تحقیق پرداخت. در 1970م از رسالة دکتری خود در دانشگاه وین زیر عنوان تاریخ همدان در شش قرن اول اسلامی دفاع کرد . این اثر در 1972م در وین منتشر شد. پس از آن مدتی در مؤسسة شرق شناسی بیروت، وابسته به انجمن شرق شناسی آلمان، مخصوصا در بخش نسخه های فارسی، به کار و تحقیق پرداخت. در 1977م رسالة استادی خود در اسلام شناسی را زیر عنوان خاطرات نویسی ایرانیان ارئه داد و سه سال بعد آن کتاب را در ویسبادن منتشر کرد. این کتاب بعدها در 177ش به فارسی ترجمه و چاپ شد.
فراگنر از 1971م به همکاری با سمینار شرق شناسی دانشگاه فرایبورگ آلمان پرداخت و در 1977، پس از دفاع از رسالة استادی، به استادیاری همان دانشگاه برگزیده شد. مدتی به عنوان استاد میهمان در دانشگاه وین، و مدتی هم در دانشگاه برن سوئیس به تدریس پرداخت. در 1985م با درجة استادی به دانشگاه برلین رفت و 1989م به دانشگاه اتو فردریش بامبرگ منتقل شد. از 2003م تا زمان بازنشستگی با عنوان مدیر مؤسسة ایران شناسی آکادمی علوم اتریش، به فعالیت پرداخت و خدمات بس گرانبها در این سمت، به دنیای ایران شناسی انجام داد.
نگاهی اجمالی به آثار فراگنر و زمینه های پژوهشی دانشجویانی که طی سالها تربیت کرده است و تعدادی از آنها اکنون در زمرة ایران شناسان محقق جای دارند، نشان می دهد که قلمرو فعالیتهای دانشگاهی و پژوهشی استاد فراگنر گسترده است و وجوه مختلف تاریخ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران را در بر می گیرد. فراگنر توجه به دنیای شرق را با اسلام شناسی و تعمق در ابعاد گوناگون فرهنگ و تمدن عصر اسلامی آغاز کرد؛ ولی به زودی مهمترین و شکوفا ترین وجه آن فرهنگ و تمدن، یعنی تاریخ و فرهنگ ایران توجه مخصوص او را به خود جلب کرد و از آن پس کوششهایش را بطور خاص به تحقیق در بارة جهان ایرانی معطوف گردانید. در این باره خانم دکتر بریگیت هوفمان، استاد ایران شناسی دانشگاه بامبرگ، به نکته ای اشاره کرده است که جالب توجه است. به تصریح او قلمرو پژوهشی بیشتر ایران شناسانی که در سرزمینهای آلمانی زبان تربیت شدند و به فعالیت برخاستند، ایران باستان و مخصوصاً زبان شناسیِ زبانهای ایرانی است. آنچه مربوط به تاریخ و فرهنگ و تمدن ایرانیِ عصر اسلامی است، بر عهدة اسلام شناسان است؛ اما فراگنر فرهنگ و تمدن ایران و تأثیر آن بر اقوام و فرهنگهای دیگر را پهنة اصلی تحقیقات خود قرار داد. استاد هوفمان همچنین متذکر شده است که تا دورة فعالیت استاد فراگنر، اسلام شناسی در سرزمینهای آلمانی زبان، بیشتر به فرهنگ عربی گرایش داشت، ولی فراگنر در مؤسسة ایران شناسی برلین، تحقیق در بارة فرهنگ ایران و تأثیر آن بر فرهنگهای دیگر را در کنار رشته های ایران باستان و اسلام شناسی جایی در خور آن داد.
به هرحال پهنة تحقیقات استاد فراگنر در ایران شناسی، همانطور که اشاره شد، تاریخ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران در قرون میانة اسلامی، مخصوصاً از تیموریان به این سوی را در بر می گیرد. یکی از علائق پژوهشی استاد فراگنر، جلوه هایی از فرهنگ مردم است که از آنها برای تحلیلِ تحولاتِ حیات معنوی و مادی، و تأثیرات و تأثرات فرهنگی انسان ایرانی سخت مفید می داند. دیدگاهی که تبیین علمی و تعمیم آن می تواند افقهای نو در پژوهشهای مربوط به فرهنگ مردم تحقیقات تاریخی و اجتماعی بگشاید..
در بارة بعضی وجوه تاریخ سیاسی و اجتماعی نیز فراگنر دیدگاههای تازه دارد. از جمله چندین سال پیش نگارنده با استاد فراگنر در بارة جامعه و فرهنگ و سیاست در عصر صفوی مذاکره می کرد و استاد فراگنر قویاً معتقد بود که منشأ و زمینه های ظهور و بروز بسیاری از وجوه فرهنگی و سیاسی و خصایص اجتماعی عصر صفوی را باید در ایران دورة تیموری جستجو کرد. بعضی مقالات ایشان هم این ارتباط را نشان می دهد.
در زمینة تاریخ ایران در عصر قاجار، آنچه استاد فراگنر در بارة اهمیت خاطرات نویسی ایرانیان و تحلیل این گونه آثار نوشته است، در نوع خود بی نظیر است. فراگنر ضمن اشاره به این معنی که بخش بزرگی از این آثار مشتمل بر دریافتها و تجربه های شخصی نویسنده است و البته غالب آنها هم از بعضی اغراض به معنی عام خالی نیست، نشان داده است که این آثار مشحون از اطلاعات و جزئیات صریح و روشن در بارة حوادث، دیدگاهها و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران است؛ و مخصوصاً دسته ای از آنها مهمترین منبع برای تحقیق در بارة آشنایی ایرانیان با فکر و تمدن جدید، و ایجاد نهادهای سیاسی نو به شمار می روند؛ و البته بسیاری هم مشتمل بر انبوه اطلاعات جالب توجه در زمینه های تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران اند. او همچنین، به دنبال کسانی چون ملک الشعراء بهار و پرویز ناتل خانلری، به نقش این آثار در تحول و تجدد نثر ادبی فارسی اشاره کرده است.
سرانجام باید گفت استاد فراگنر نگاهی عمیق و متفاوت به تاریخ و فرهنگ ایران دارد. تحولات جامعه را نه فقط در حوادث سیاسی و دگرگونیهای حاصل از آن، که در اجزاء و ابعاد مختلف روابط اجتماعی، اخلاق عمومی و آداب و رسوم مردم هم می بیند. برای او هر پدیده ای در حیات بشری، برای تحقیقات تاریخی و اجتماعی مهم و مفید است.»
دکتر کارلو چرتی، ایرانشناس ایتالیایی، از آشنایی و دوستیاش با دکتر فراگنر حکایت کرد: « نخستین بار دکتر فراگنر را در بامبورگ دیدم ، کنفرانس ایرانشناسان بود و من از گوتینگن به آنجا رفته بودم و اولین باری بود که در جمع سخنرانی میکردم.
من به شما اطمینان میدهم که دکتر فراگنر نه تنها در زمینۀ ایرانشناسی سرآمد است بلکه در سایر علوم نیز متمایز است . اما دکتر فراگنر نخستین کسی بود که توانست در آن زمان تعداد زیادی از ایرانشناسان اروپایی را گرد هم آورد تا دربارۀ ایران بنویسند و پژوهش دربارۀ ایران را زنده نگه دارند و در آن زمان کار آسانی نبود.» دکتر چرتی در بخشی دیگر از سخنانش گفت:« به نظر من آنچه که بسیار اهمیت دارد و خاص است نوشتن از هویت ایران و ایرانی است و کتابی که دکتر فراگنر در این زمینه نوشت ، با عنوان « قلمرو زبان فارسی» کتابی فوقالعاده است.
سخنران پایان این مراسم، دکتر سعید فیروزآبادی بود، مترجم کتاب فارسیزبانی» پروفسور فراگنر. او در ابتدا از استاد ایرج افشار یاد کرد و گفت:
«استاد ایرج افشار در سال 1387 حین کارهای دیگری که خدمت ایشان انجام دادند، به من فرمودند که به احتمال بسیار زیاد در سال آینده جایزۀ موقوفات دکتر محمود افشار به پروفسور فراگنر اعطا خواهد شد. از این رو باید برای تدارک بهتر این مراسم کتابی از ایشان که دربارۀ زبان فارسی است، به فارسی ترجمه شود. پس از یک هفته کار ترجمه شروع شد و در مراحل کار با راهنمایی دقیق و دلسوزانۀ ایشان انجام این کار ادامه داشت. در هر حال استاد این کتاب را بیش از سه بار مطالعه کردند و یادداشتهایی بر آن نگاشتند که در متن آوردهام.
اما دربارۀ خود کتاب باید بگویم که این اثر، بنابر پیشگفتار استاد فراگنر، حاصل اندیشیدن دایمی ایشان است، یعنی موضوعی است که با آن طی سالها زندگی کردهاند. این کتاب که حدود 140 صفحه است، شامل هفت گفتار میشود. در ابتدا مبانی روششناسی و مباحث مربوط به پیشینۀ تحقیق آمده است. فصل دوم با نگاهی به قلمرو، قومیت و هویتهای گروهی در بخش شرقی جهان اسلام و در دورۀ پیشامدرن است. در این فصل هویتهای قومی و بحث شعوبیه مطرح میشود. در فصل سوم این موضوع بررسی شده است که آیا زبان فارسی باعث ایجاد منطقهای بزرگ شده است. به عقیدۀ پروفسور فراگنر زبان فارسی نخستین زبانی است که اسلامی شده است، یعنی اسلام در بخش شرقی جهان اسلام با تکیه بر زبان فارسی به دیگر سرزمینها راه یافته است، شاهد این موضوع وجود واژههای فارسی همچون نماز و روزه به جای واژههای عربی است. این موضوع در حالی است که زبان فارسی اهمیت خاص خود بهعنوان زبان ملی را داشته است و حتی الگو و سرمشق دیگر زبانها بوده است.
در چهارمین فصل این کتاب سخن از اهمیت زبان فارسی بهعنوان زبان میانجی در بخش بزرگی از جهان یاد شده و این موضوع با ذکر مشخصههای زبان فارسی و تأثیرگذاری آن بر دیگر زبانها بوده است. برای مثال سنت شاهنامهنویسی و تاریخنگاری از مهمترین ویژگیهای زبان فارسی است که بر دیگر زبانهای شرق جهان اسلام تأثیر بهسزایی داشته است.
فصل پنجم به قلمروی زبان فارسی در تاریخ فرهنگی آسیای پیشامدرن اختصاس دارد. این قلمروی گسترده از قفقاز، آسیای مرکزی و منطقۀ مسلمان مهاجر در چین امروزی، همچنین بخشهای وسیعی از امپراتوری عثمانی را دربر میگیرد. حتی زبان فارسی در قرنهای مختلف زبان دیوانی در بسیاری از این کشورها بوده است. درنهایت زبان فارسی الگویی برای روند پیدایش زبان ادبی اسلامی بوده است.
فصل ششم کتاب فارسیزبانی پروفسور فراگنر به افول و پایان قلمروی بزرگ زبان فارسی دارد. زمینهها و دلایل این افول در اینجا بررسی میشود. در همین فصل راهحلهایی هم برای شناسایی این قلمرو در عصر حاضر ارائه شده است که از آن جمله میتوان به مؤلفههایی همچون برگزاری مراسم عید نوروز و آشپزی ایرانی در سایر سرزمینها اشاره کرد.
در آخرین و هفتمین فصل کتاب نیز پژوهش فارسیزبانی به عنوان نمونهای بسیار مهم برای سایر پژوهشهای ایرانشناسی یاد شده است. البته تردیدی نباید کرد که این پژوهش کاری بسیار ژرف است و انجام آن فقط با آگاهی از چندین فرهنگ تأثیرپذیرفته از فرهنگ فارسی میسر بوده است.»
در ادامه نیز سعید فیروزآبادی یک نمونه از کتاب یاد شده را که بهزودی انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار به چاپ خواهد رساند، به پروفسور فراگنر تقدیم کرد.
و سپس نوبت به پروفسور برت فراگنر رسید تا برای مخاطبان سخن بگوید و سخن خود را با یادی از ایرج افشار آغاز کرد و با بغض در گلو و اشک بر چشم چنین گفت:
« من به فرهنگ شما عشق خاصی پیدا کردم و قلبا و با احساس به پژ.هش راجع به آن پرداختم. و اکنون بسیار خوشحالم که در اینجا بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار هستم . آن عزیز گرامی « ایرج افشارـ دوست عزیز من بود و من هنوز باور ندارم که او دیگر در بین ما نیست از شما میخواهم که به احترام او چند لحظه بلند شده و بایستید.
من پافشاری واصرارم بر این بود که از وجوهی نابرابری ملت شما وفرهنگ شما را بشناسم که این باید ریشه کن شود. »
در ادامه دکتر فراگنر به آشپزی ایرانی پرداخت : »
در زمینه ی آشپزی در ایران موضوع مفصلی وجود دارد: شما میدانید یک زمانی مد بود که پیش غذا مثلا سالاد اولویه درست میکردند. این غذای اصیل ایرانی و برای دورۀ هخامنشی نیست . و از اروپا به ایران آمده . که به ان در فرانسه سالاد روس میگویند. من زمانی در ازبکستان بودم در آنجا دیدم همان سالاد اولویه گفته میشد. در آذربایجان و تاجیکستان هم همینطور و جالب اینجاست که بسیاری از ایرانی ها آن را یک غذای کاملا ایرانی میدانند.
در دورۀ نفوذ روس ها و زمان قاجاریه پیش غذا خوری در ایران مد شد که این هم یک پیش غذا بود.تقریبا در اواخر قرن هجده یکی از پیش غذاهای معروف فرانسه بود.یکی از آشپز های تزار روسیه –آقای اولویه- مخترع آن بود . وقتی رسید به ایران مردم خیال کردند که oliveهمان زیتون است پس این غذا که زیتون در آن استفاده میشود عیانی است.
سیب زمینی هم در غذای ایرانی به عنوان یک عنصر غربی می باشد.گوجه فرنگی هم از آن موادی است که به ایران دیر وارد شد وقتی که وارد بازار تبریز شد مردم تا جند روز شورش کرده و اعتراض میکردند. واردات این مواد غذایی از اروپا وآمریکا نحوه ی غذاخوردن غرب را در جهان گسترش داد.
معیر الممالک در جوانی در پاریس بوده وقتی برگشته ایران به یکی از دوستانش گفته من نامه ای نوشتم به پاریس که تخم گوجه فرنگی را برای من بفرستند تا در باغ خودم بکارم. به این ترتیب تخم گوجه فرنگی را از فرانسه به ایران وارد کردند».
در پایان مراسم کمال گلستانی به نمایندگی از بازرگانی گلستانی قلمهایی را به رسم یادگاری به دکتر فراگنر و سخنرانان مراسم اهدا نمود.