پیام آندره وایدا به دوستدارانش در شب بخارا / گزارش شب آندره وایدا
یکصد و دومین شب از شبهای مجله بخارا با همکاری و میزبانی گالری محسن و سفارت لهستان در ساعت 30/6 غروب دوشنبه 20 مهر 1391 برگزار شد.
ابتدا علی دهباشی مختصری از مقاومت مردم لهستان در مقابل متجاوزین هیتلری و روسها گفت و ضمن تجلیل از مردم لهستان اشاره کرد که این مردم توانستند دو قدرت زمانۀ خویش را یعنی دولت فاشیست آلمان و دولت کمونیستی روسیه را بیرون کنند و دوباره سرپا بایستند و در عرض کمتر از پنجاه سال در سطح جهان در ریاضی، علوم، نقاشی، سینما و گرافیک جایگاه والایی را به دست آورند.
علی دهباشی در بخشی دیگر از سخنرانی خود اشاره کرد که 15 پوستر از پوستر فیلمهای آندره وایدا در اندازههای بزرگ در گالری محسن امشب به نمایش درآمده است و ایمان صفایی پوستر ویژهای را برای نمایش پوسترها طراحی کرده که میبینید.
پس از آن سفیر لهستان، یولیوش گویوو ضمن خوش آمدگویی به شرکت کنندگان در این مراسم، یادآوری کرد:« سفارت لهستان از آندره وایدا برای سفر به تهران و حضور در این مراسم دعوت کرد که متأسفانه وایدا به دلیل ساخت فیلم جدیدش نتوانست به این سفر بیاید اما طی نامهای پیام خود را خطاب به دوستدارانش در شب بخارا فرستاد» و سپس سفیر محترم لهستان متن نامه را برای حاضران خواند و فرزانه قوجلو نامه را به فارسی برگرداند.
« مهمانان گرامی،
خوشحالم که میشنوم کسانی هستند که به فیلمهای من علاقمندند و از این رو شبی ویژه را برای آثار من برگزار میکنند.
دلم میخواهد از اینکه مرا به ایران دعوت کردهاید سپاسگزاری کنم. دلم میخواست میتوانستم بیایم، اما به دلیل آنکه مشغول ساخت فیلم جدیدم دربارۀ لخ والسا ، قهرمان جنبش « همبستگی» لهستان هستم نمیتوانم به تهران بیایم.
با وجود این، بسیار مرهون شما، به ویژه مجله بخارا و گالری محسن هستم که چنین تلاش گستردهای را به کار بستهاید تا آثارم را به مخاطبین محترم ایرانی معرفی کنید » .
پس از آن رضا توفیقجو در سخنانی تحت عنوان « آندره ویدا ، خنیاگر شهر ویران» به تحلیلی کوتاه از آثار این فیلمساز برجسته پرداخت.
(تصویر واقعه جنگ از منظر آثار آندری وایدا)
« از پس مه ای غلیظ، جماعتی در میانه یک پل، ساکن و منتظر ایستاده اند تا تاریخ ، روزی مصیبت بار را رقم زند؛ هفدهم سپتامبر 1939 .(سکانس اول فیلم کاتین- آندری وایدا) هفده روز گذشت از حمله غافلگیرکننده نازی ها و حالا لهستان و ورشو در محاصره آتش و خمپاره از زمین و آسمان درآمده. روی پل غوغایی برپاست. همه، جان خود را نجات می دهند. اما آنسوی پل روزگار بهتر از این سو نیست. مردمِ آنسوترک هم از «طاعون بلشویک» فرار می کنند. استالین ، سپیده دم همین روز پیمان عدم تجاوز با لهستان را زیر پا گذاشت و به توافق محرمانه اش با آلمانها بر سر تقسیم لهستان عمل کرد به این امید که هیچ نشانی از کشور و ملت لهستان نماند. روشن است که هیتلر به جنگ و حمله نظامی راضی نبود. بلکه با کمک استالین می خواست ملتی را از نقشه جهان حذف کند. دو دیکتاتور یازده روز بعد، بیست و هشتم سپتامبر در قراردادی محرمانه توافق کردند که« حکومت وحشت را در لهستان مستقر سازند. حکومتی که منظور از آن، سرکوب کردن وحشیانه آزادی و فرهنگ و حیات ملی مردم لهستان بود». (ظهور و سقوط رایش سوم- جلد دوم – صفحه 969 – نوشته ویلیام شایرر – ترجمه کاوه دهگان)
آندری وایدا فرزند همین زمانه شوم و پرآشوب است. او لهستان تکه تکه شده از جنگ و غارت را در آخرین یاد داشت سینمایی جنگی اش، کاتین ، بر روی پلی میان زمین و آسمان معلق می بیند. مردمانی که به هر سو روند، جز مرگ و نابودی سرنوشتی ندارند.
وایدا نه همچون کوستاگاوراس، فرانچسکو رزی و یا جوزف لوزی فیلمسازی سیاسی است نه مانند ژان رنوار، آبل گانس، روبرتو روسلینی و روبر برسون برای جنگ فیلم ضد جنگی ساخت. وایدا صدای هیاهو برای زنده ماندن و استقلال را در کشورش منعکس کرد.
از این لحاظ ، نگاه وایدا به جنگ، یگانه است.
حال و روز هنرمندان در جنگ
وایدا نگاه خود را به جنگ ، از منظر قهرمانان اهل هنرش در فیلم ها منتقل می کند. جدا از احساس میهن پرستانه پررنگ وایدا نسبت به همه پرسوناژ های لهستانی آثارش ، هرجا که اهل هنر زبان می گشایند و احساسی بروز می دهند ، درنگ و تمرکزِ بیشترِ فیلم بر این افراد نمایان می شود. مردآهنگساز، در فیلم کانال(1957) احساساتی متفاوت از دیگران دارد. در خرابه ای که همه پنهان شده اند و روزگار، روزگارِجنگ و اسلحه است برایشان پیانو می نوازد. او در زیر کانالِ پر وهمِ فاضلاب ، تاب ناملایمتی ها و رنج های انسانی را نمی آورد و مجنون وار با گفتن قطعه ای گروهان را رها می کند و می رود؛« مضحک بنظر می رسید مردان خشن! چطور می توانید بفهمید؟ ». همین جنون هنرمندانه را در ویچک، قهرمان فیلم خاکسترها و الماس ها(1958) هم می بینیم، جایی که در خرابه های کنار گورستان کتیبه ای قدیمی را معشوق اش می خواند و او از حفظ با دختر همراهی می کند؛ «… یا خاکسترها درخشش الماس را خواهند داشت و تا صبح پیروزی جاودانه خواهند ماند». شاعر فیلم چشم انداز بعد از نبرد(1970) هم همین روحیات را دارد. شاعری که همراه دیگر اسیران از اردوگاه آلمانیها توسط نیروهای متفقین آزاد می شود و جهانی درونی و جدا از دیگران دارد. وایدا در کاتین(2007) پا را از تمرکز بر یک فردهنرمند و نخبه فراتر می گذارد و دستگیری جمعیِ نخبگان را از دانشگاه توسط نازی ها نشان می دهد. وایدا هوشمندانه و موجز داستان نابود کردن روشنفکران و نخبگان را بتصویر می کشد. و در دیگر سکانس فیلم در بازداشتگاه روسها می بینیم که هرچه مهندس و آرشیتکت و حقوقدان و وکیل است در این جمع افسران و عالی رتبگان ارتش لهستان یافت می شود.
هانس فرانک، جانی بالفطره دستگاه نازی که دوازدهم اکتبر 1939 از سوی«پیشوا» فرمانداری کل لهستان را بعهده گرفته بود در دفتر خاطراتش از قول هیتلر نوشت: « در لهستان مردان شایسته رهبری باید از میان بروند. آنها که از ایشان پیروی می کنند بنوبه خود باید نابود شوند. نیازی به سنگین کردن بار رایش با این عناصر نیست. اعزام آنان به اردوگاههای کار اجباری رایش لزومی ندارد».(ظهور و سقوط رایش سوم- جلد دوم – صفحه 1013)
در ستایش عشق و زندگی
عشق و زندگی بالاترین موهبت از نگاه وایداست. وایدا نمی خواهد مرگ قهرمانانش را ببیند. او حتی دوست ندارد آنها مرگی قهرمانانه داشته باشند. از این لحاظ در روند مرگ قهرمانانش به تراژدی معتقد است نه حماسه. در فیلم یک نسل وقتی یکی از سربازان نیروی مقاومت در انتهای راه پله آپارتمانی به محاصره نیروهای آلمانی در می آید برای آنکه به دست آنها کشته نشود خود را از بالای پله ها به پایین پرت می کند. در فیلم کانال هم با آنکه وایدا تماشاگر را آماده تماشای تراژدی می کند منظور او تراژدی مرگ آدمها نیست بلکه تراژدی در مسیر محتومی است که این گروهان به شکل رنج آوری سپری می کنند. چرا که جز مرگ افسری که مین او را می کشد و سربازی که زخمی شده ما مرگ دیگری را از این گروهان نمی بینیم.
ویچکِ خاکسترها و الماس ها و شاعر چشم انداز بعد از نبرد دائما تکرار می کنند که زندگی زیباست و آنها دوست دارند که زندگی کنند. ویچک که حالا از طرف نیروی مقاومت ماموریت کشتن دبیر کل حزب کمونیست را دارد در شب واپسین، زبان به اعتراض می گشاید و قصد تمرد از ماموریت را دارد. او به مافوق خود می گوید:« گوش کن! من نمی تونم آدم بکشم و قایم بشم. من فقط می خوام زندگی کنم. سعی کن اینو بفهمی». اما در نهایت اینطور نمی شود، ویچک ماموریت را انجام می دهد و سپس در هنگام فرار می میرد. مرگ ویچک مرگ تراژیک یک انسان است نه مرگ قهرمانانه یک قهرمان. حتی مرگ دوازده هزار افسر و سرباز لهستانی در فاجعه کاتین از نگاه وایدا یک تراژدی انسانی است نه یک قتل عام جنگ آورانه. در این فصل غم انگیز و مبهوت کننده ، به هرکدام از آدم ها نزدیک می شویم و با حالات و دلهره های پیش از مرگشان می میریم. با این میزانسن ؛ حرکت آرام دوربین ، موسیقی غم انگیز و عواطف انسانی ، تراژدی کامل می شود.
به دلیل فرار از همین مرگ های تراژیک است که حضور زن و به تبع آن عشق در آثار وایدا رنگ و رویی مشابه دارد. زن فیلم یک نسل با عشق خود یک جوان را به نیروی مقاومت شیفته می کند. زن فیلم کانال همراه جوان زخمی تا آخر می ماند. زن خاکسترها و الماس ها می خواهد با عشق، ویچک را نزد خود نگه دارد و ناآگاهانه می خواهد جلوی سرنوشت تراژیک او را بگیرد. آنا زن فیلم کاتین که به همراه دخترش نیکا نیمی از لهستان را زیر پا گذاشته تا به آندری برسد از او می خواهد که به خانه بازگردد. اما آندری به مسئولیتی که بردوشش است اشاره می کند و رفتن با آنا را رد می کند. آندری مسئولیت دربرابر میهن را مهمتر از مسئولیت در برابر خانواده می داند. به همین دلیل است که در تمامی آثار جنگی آندری وایدا شمایلی قابل لمس از مفهوم خانواده مشاهده نمی کنیم.
جدا از این دو مشخصه اساسی ، وایدا همواره در آثارش مشترکات دیگری هم به لحاظ تماتیک دارد. او همواره دشمن را نه فقط نازیسم و بلشویسم بلکه هر کشوری می داند که تمامیت لهستان و مردمانش را تهدید می کند. در صحنه ای که دختر لهستانی فیلم چشم انداز بعد از نبرد توسط آمریکایی ها کشته می شود ، شاعر جوان به سرباز آمریکایی می گوید:« اینجا اروپاست و ما به این شرایط عادت کردیم. آلمانی ها شش سال به ما شلیک کردند و حالا شما. چه چیز عوض شده؟».
از وجوه دیگر مشترک آثار جنگی وایدا می توان به تفاوت میان لهستانی وفادار و مسئولیت پذیر در برابر لهستانی خائن یا بی مسئولیت اشاره کرد. به چالش کشیدن نقش کلیسا و مسیحیت در حوادث جنگ ، از دیگر نقاط اشتراک آثار وایداست.
با آنکه بسیاری از آثارجنگی وایدا اقتباس از رمان است اما تمرکز و علاقه او را می توان دید که در روزگارتلخ و آشفته جنگ به دنبال هموطنانش می گشت. آنها را می یافت و تصویرشان می کرد. خود او درباره نوع فیلم ساختن گفته است:« یک فیلمساز زمانی می تواند موفق باشد که صادقانه به کندوکاو واقعیات معاصر و ابعاد واقعی تلاش و رنجی که در آنها نهفته است دست بزند. و آنها را برای یافتن فرصت هایی که برای پیروزی معنوی انسان فراهم می آورند بیازماید».
بنظر می رسد که وایدا در رسیدن به این هدف موفق تربوده. چرا که هرگاه او قصد بازنمایی گوشه ای از تاریخ کشورش را داشته بسیار موثر واقع شده. وایدا در عصری صدای لهستان شد که تجربه در زمینه های زیبایی شناسی سینما مقام و منزلتی برای فیلمساز به ارمغان می آورد. اما او با وجود دید و نگاه به این موضوع سعی کرد تا بیشتربه کشور و مردمش وفادار بماند. از این منظر او را خنیاگر شهر ویران می نامم.»
سپس بخشی از فیلم مستندی که پشت صحنه فیلم « کاتین » است و گوشههایی از نحوۀ کارگردانی آندره وایدا را نشان میدهد برای حاضران به نمایش درآمد.
جمشید ارجمند ، سخنران اول شب آندره وایدا بود که به علت ترافیک همیشه سنگین و طاقت فرسای تهران با تأخیر به جلسه رسید. و به عنوان آخرین سخنران نفس نفس زنان به علت آلودگی هوای تهران که از امروز ظهر شدت یافته بود در جایگاه قرار گرفت و چنین گفت:
« در تعریف آندره وایدا به سادگی و کوتاهی میتوان گفت بهترین فیلمساز لهستانی است. وایدا در کنار آندره مانک فیلمساز فقید لهستان دو هنرمند نیرومند سینمای لهستان هستند که از اقبال بد آندره مانک در چهل سالگی درگذشت ولی خوشبختانه آندره وایدا بخت آن را یافت که تا به امروز کار کند و از قراری که شنیدهام این روزها روی فیلم خود دربارۀ لخ والسا کار میکند.
به علت دیررسیدنم به مجلس به طور خلاصه به رئوس مطالب سخنرانی خود میپردازم که میتوانید متن کامل آن را در شماره آینده بخارا بخوانید. بنابراین میروم سر مطلب.
آندره وایدای کهنسال اکنون 86 ساله است، از پدری نظامی و مادری آموزگار به دنیا آمد. در آغاز جنگ جهانی دوم 13 ساله بود. پدرش در 1939 و در همان اوایل جنگ کشته شد. و این لهستان چنانکه وایدا به زیبایی و شاعرانگی بیان میکند همواره دستخوش مصیبت بود و هنوز آلمانیها از ورشو خارج نشده بودند که روسها سرازیر شدند.
در بخشی از فیلم « کاتین» وایدا میگوید « یاران زیاد شادی نکنید . آلمانیهای فاشیست رفتند، کمونیستها دارند میآیند.
آندره وایدا در نوجوانی به نهضت مقاومت لهستان پیوست . او همواره غمگسار میهنش بود. دل دیوانهای داشت که جز به عشق به مردم و به لهستان نمیپرداخت. مثل همه فیلمسازی را از فیلم کوتاه آغاز کرد و بعد کارش ادامه یافت.
آندره وایدا فیلمهای درخشان بسیاری ساخت مثل : سرزمین بعد از جنگ 1970، ارض موعود 1974، مرد مرمرین 1976، دانتون 1982 و کاتین 2008
آندره وایدا هنگام ساختن کاتین 82 ساله بوده، انگار تاریخ جهان و تاریخ لهستان 1939 بوده است و چه میشود که واقعهای هر قدر مهم دارای آن چنان تأثیری است که حتی بعد از دهها سال تکان نمیخورد.
سرانجام آنچه باید بگویم این است که آندره وایدا مظلومیت مردم لهستان را با فیلمهایش به میان مردم جهان برد و فجایع آنچه به اسم دفاع از کارگران و دهقانان در دنیا به رهبری لنین و استالین انجام دادند، به مردم جهان نشان داد . به خصوص فیلم کاتین سندی است مستند و اوج هنر در نشان دادان قتل عام قریب 20 هزار نفر از مردم لهستان توسط استالین. »