گزارش شب ابن بطوطه
شب ابن بطوطه هشتاد و هفتمین شب از شبهای بخارا بود که عصر روز پنجشنبه 14 مهر ماه 1390 در خانة هنرمندان ایران برگزار شد. دو سخنران برنامه آقای دکتر محمدعلی موحد، پژوهشگر و مترجم کتاب سفرنامة ابنبطوطه، و رسول جعفریان، محقق و رئیس کتابخانة مجلس شورای اسلامی بودند. دکتر موحد دربارة سفرنامة ابنبطوطه و شخصیت وی، و آقای جعفریان دربارة بخش حج سفرنامة ابن بطوطه سخن گفتند. علی دهباشی، سردبیر بخارا، کتابشناسی سفرنامة ابنبطوطه را در جهان شرح داد، به چاپهای متعدد آن به زبان فارسی که دکتر موحد آن را ترجمه کرده اشاره نمود و اعلام کرد که جدیدترین آن قرار است بهزودی توسط نشر کارنامه انتشار یابد. در پایان برنامه فیلم مستند داستانی حج ابنبطوطه ساختة شرکت نشنال جوگرافی به نمایش درآمد.
متن کامل سخنرانیها را در ادامه میخوانید.
درباره ترجمه فارسي سفرنامه ابنبطوطه / علی دهباشی
53 سال از ترجمه فارسي «رحله» يا سفرنامه ابن بطوطه به زبان فارسي ميگذرد و تا به امروز كه در راس فهرست كتابهاي كمياب قرار دارد، متجاوز از هشت مرتبه تجديد چاپ شده است. چاپ اول «سفرنامه ابن بطوطه» به صورت يك جلدي توسط بنگاه ترجمه و نشر كتاب در يك مجلد قطور منتشر شد. از چاپ دوم به بعد در دو مجلد منتشر شده است.
مترجم كتاب، دكتر محمدعلي موحد درباره آشنايي خود با «سفرنامه ابن بطوطه» چنين ميگويد: «نخستين بار كه با نام ابن بطوطه آشنا گشتم و از نوادر و ظرايفي كه در سفرنامه او گردآمده آگاهي يافتم، وقتي بود كه كتاب مرآهالبلدان مرحوم اعتمادالسلطنه را مطالعه ميكردم. تازه به دبيرستان رفته بودم و بر مطالعه كتب تاريخي و سير رغبتي وافر داشم، مرحوم اعتمادالسلطنه در تاليف اين كتاب ناتمام كه جغرافياي تاريخي بلدان است، سفرنامه ابنبطوطه را در دست داشته و مواردي از آن را به مناسبت، ترجمه و نقل كرده است. سادگي بيان ابنبطوطه و ظرافت داستانهاي سفرنامه وي از همان زمان مجذوبم كرد و همين سابقه علاقه بود كه بعدها مرا به ترجمه متن آن واداشت.
دكتر موحد در چاپ پنجم به بازخواني و تجديد نظر در متن سفرنامه دست زد و: «در اين تجديد نظر، نخست برگردان فارسي را يكبار ديگر با متن تازي مقابله كرده و كوشيدهام تا ترجمه را از خطاها و اشتباهاتي كه در آن راه يافته بود بپيرايم.»
علی دهباشی گزارشی از سفرنامه ابن بطوطه ارائه کرد. (عکس از مجتبی سالک)
مترجم سپس به بحث نسخهشناسي دقيقي از چاپها و ترجمههاي سفرنامه ابن بطوطه ميپردازد و آگاهي درجه اولي از اين كتاب به دست ميدهد. «نخستين بار متن كامل رحله همراه با ترجمه فرانسوي آن منتشر شد. متني كه بهوسيله آن دو دانشمند فرانسوي به چاپ، اعتبار علمي خود را همچنان حفظ كرده:
Voyages D Ibn Batoutah, texte Arabic accompagne d’une traduction par C. Defremery et le Dr. B. R. Sanguinetti. paris (1953-58)
و چاپهاي مختلف در كشورهاي عربي عموما بر همان چاپ پاريس مبتني است ولي در بسياري از آنها غلطها و نابسامانيهاي فراوان راه جسته است.» به نظر دكتر موحد تازهترين و قابل اعتمادترين چاپ سفرنامه ابنبطوطه چاپ دارالكتب العلميه بيروت است. مترجم سپس به ديگر چاپها و متخصصان ابنبطوطهشناس ميپردازد و آگاهيهاي كاملي در اين زمينه به دست ميدهد.
مقدمه دكتر محمدعلي موحد بر سفرنامه و كتاب مستقلي كه با عنوان «ابنبطوطه» در سال 1374 منتشر كردند ما را بهدرستي به دنياي اسرارآميز زندگي و سفرهاي ابنبطوطه هدايت ميكند.
بهخصوص كتاب «ابن بطوطه» (تهران 1376-نشر طرح نو)، تاليف استاد حدود 400 صفحه تمامي وجوه و زواياي ناشناخته سفرهاي ابنبطوطه را به ما ميشناساند و اين از حوزه مطالعات گسترده و عميق مترجم در موضوع ابنبطوطه خبر ميدهد.
آنچه كه تمامي نكات يادداشتهاي دكتر موحد در مقدمه براي ما ايرانيان ارزشمند و خواندني است: «سفرنامه ابنبطوطه شاهدي است گويا بر نفوذ گسترده فرهنگ و زبان ايراني در سرتاسر اقطار اسلامي آن عصر.»
شب ابن بطوطه، احسان نراقی، محمدعلی موحد و رسول جعفریان (عکس از جواد آتشباری)
نگاهي گذرا به اصطلاحاتي كه در سفرنامه آمده مثلا خدمت نوبتي، مراتب، چتردار، كليددار، خاصگي، تخت، صندلي، سراچه، بارگاه، خرگاه يا آنجا كه به تشكيلات ديوان و اداره مملكت مربوط ميشده يا آنچه كه در ميان سپاهيان و اهل جنگ متداول بوده همه از نفوذ فرهنگي ايرانيان خبر ميدهد.
حكايت سفرهاي ابن بطوطه در ايران البته براي ما ايرانيان جالبتر و شنيدنيتر است. وي بسياري از نقاط ايران را نديده ولي برخي شهرها چون هرمز، لارستان، شيراز، اصفهان و شوشتر را دو بار و شهرهايي چون تربت جام، طوس، مشهد، نيشابور و بسطام را يكبار ديده است. معمولا توصيف او از شهرهايي كه دو بار آنها را ديده با جزييات بيشتر توام است، اگرچه در بسياري از موارد گزارشهاي دو سفر را در يكديگر ادغام ميكند و ملاقاتهايي را كه در سفر دوم داشته در ضمن حكايت سفر اول ميآورد.
و آخر اينكه دكتر موحد در بخشي از يادداشتهايش تصوير دقيقي از ابنبطوطه ميدهد كه خواندني است: «ابنبطوطه مورخ نيست، گرچه سرتاسر سفرنامه او نقل وقايع و رويدادهاي تاريخي است. او داستان خود را ميگويد و داستان مردمي را كه با آنها ديدار كرده؛ مردمي كه جوانمرديها، شوخطبعيها، زيركيها، وارستگيها و مهربانيهاي آنان شيفتهاش مي كرده، اگر از كسي علم آموخته يا در خور حرمتش يافته، اگر از كسي محبت و مكرمت ديده، اگر آزمندي و مالاندوزي يا ستمكاري و سنگدلي كسي مايه شگفت او ميشده، داستان همه را آورده است. او از سفري درازناي سخن ميراند كه كمابيش 30سال طول كشيده، گاهي بر پشت اسب و اشتر، همراه كاروانيان يا در التزام موكب پادشاهان بزرگ، گاهي سوار بر قايقها و كشتيهاي آن زمان كه بازيچه موجها و توفانها بوده و سرنشينان آنها دمي از بيم دستبرد دزدان و حراميان فارغ نبودند.
آري او از چنين سفري كه تصورش حتي در اين عصر موتور و سرعت موي بر اندام آدمي راست ميكند سخن ميگويد…
شنيديم كه به زودي چاپ تازه «سفرنامه ابنبطوطه» از سوي نشر كارنامه منتشر خواهد شد. اميدواريم اين امر تحقق بپذيرد و كتابي كه اكنون در بازار كتابهاي كمياب به 150هزار تومان خريد و فروش ميشود با قيمت اين زمان عرضه شود. »
درباره ابن بطوطه و سفرنامهاش محمد علی موحد
هر كو برود چيزي از او ميماند آن چيز فرومانده نميدانم چيست |
از بد بد و از نيك نكو ميماند چيزي است كه عقل از او فرو ميماند |
« اين رباعي يكي از فلسفيترين رباعيات خيام است كه تاكنون شرحي و تفسيري درباره آن نشنيدهايم. شاعر ميگويد چيزي از گذشته در ياد آيندگان ميماند و استمرار پيدا ميكند و اين شايد رمزي است از بقاي روح كه هستي با مرگ پايان نميپذيرد. چيزي از آدمي ميماند و به عالم يادها انتقال مييابد. ميگويند انسان تنها موجودي است كه تاريخ دارد. معناي آن چيست؟ يك معناي ظاهري اين است كه گذشته انسانها ضبط ميشود و به صورت تاريخ درميآيد و در دسترس آيندگان قرار ميگيرد. آيندگان از نگرش، منش، كردار و پندار گذشتگان آگاه ميشوند و راه آنان را پي ميگيرند و اين سر ترقي و پيشرفت اين موجود انسان نام است كه او را از ساير موجودات ممتاز ميگرداند. تمام پيشرفتهاي بشري خانهزادان تاريخ هستند چراكه پيشرفت در پرتو چراغ تاريخ صورت ميگيرد. هرچه در خانه و مدرسه و در اجتماع ياد ميگيريم، حاصل عمل گذشتگان و گزارشي از تفكرات آنان است. از خط، زبان، هنر، فلسفه و… هرچه داريم و فرا ميگيريم، از گذشته است و اين يعني تاريخ.
دکتر محمدعلی موحد از سابقه آشناییاش با سفرنامه ابن بطوطه گفت. (عکس از مجتبی سالک)
اما تاريخ داشتن انسان يك معناي ژرفتري هم دارد و آن اشاره به تاريخ آگاهي و توجه به تاريخ است كه در نهاد بشر سرشته شده است. حيوانات و شايد موجودات ديگر هم چيزي از گذشته فرا ميگيرند ولي آن فراگيري به صورت ناآگاه است و نه از سر آگاهي و هوشمندي. آن فراگيري از سر آگاهي و هوشمندي است كه مايه پيشرفت ميشود و آموختن نام دارد. تاريخ قصه است؛ قصه گذشتگان. و انسان نيازمند قصه است يعني نيازمند به مرور احوال گذشتگان و آنجا كه قصه واقعي در ميان نباشد، دست به جعل قصه ميزند. ساختن قصه از مختصات انسان است و حكايت از نياز
دروني او به ارتباط با گذشته دارد و قصهها تماما – چه واقعيت داشته باشند و چه تخيلي و پنداري باشند – در ظرف گذشته جريان پيدا ميكنيد.
اما دوست عزيزم دهباشی كه اين مجلس مرهون همت اوست از من خواسته است كه در سخنانم بيشتر نظر به جوانان داشته باشم كه احتمالا از ابنبطوطه تنها نامي شنيدهاند و نميدانند كه او كيست و چرا من سفرنامه او را ترجمه كردهام. خب، عرض ميكنم كه ابنبطوطه در درجه اول يك قصهگو است؛ قصهگويي بسيار تيزهوش و تيزبين و گرمدهن. او نه مرد تحقيق، تتبع، فلسفه، رياضي و اين قبيل چيزهاست و نه اهل معنويات، دين، عرفان و عوالم مبتني بر كشف و شهود، آري او يكپا در مدرسه دارد و پاي ديگر در خانقاه، اما نه در مدرسه ميماند و نه در خانقاه. اصلا او قصد ندارد در هيچجا بماند. در سفري هم كه رفت و قريب 30 سال طول كشيد، در هيچجا قصد اقامت نكرد. حتي ميگويد دوبار از يك راه نميرفتم. هشت سال در دهلي به عنوان قاضي مذهب مالكي جاه و مقامي داشت اما مسلمانان دهلي غالبا حنفي بودند و اندكي شافعي، مالكي اگر هم بود نادر بود. او هشتماه نيز در مالديو عنوان «قاضي اعظم» داشت يعني قاضيالقضات، آخر سر هم در شهر تامسنا از مراكش قاضي بود كه اجل محتوم سراغش آمد. كاتبان بعضي از نسخههاي خطي سفرنامه او را به عنوان «الشيخالامام» معرفي كردهاند. ويرايشگر سفرنامه او ابن جزي كه مردي دبيرپيشه و شاعر بود، او را «شيخ فقيه زاهد پرهيزگار ثقه داناي هوشمند» ميخواند. از من بپرسيد، در هوشمندياش شك ندارم. هوشمند بود اما القاب ديگرش را واقعا نميدانم كه بود يا نبود. او البته فقه خوانده بود. تمايلات صوفيانه عميق هم داشت حتي گاهي چله مينشست و رياضت ميكشيد. پرهيزگاريش هم البته در اين حد كه كلاه ديگري را بر ندارد و جيب كسي را نزند، آري پرهيزگار بود. اما او نه متخصص و صاحب نظر در فقه بود و نه مظهر زهد و تقوي بود و نه آمادگي آن را داشت كه دل از دنيا بركند و از لذات زندگي چشم بپوشد. پروفسور گيب، مترجم انگليسي سفرنامه او، ميگويد آميزهاي بود از فرشته و شيطان. شايد اين مناسبترين وصفي است كه درباره او ميتوان آورد. رند است و در حق او كس اين گمان ندارد. اما كسي نميتواند انكار كند كه او قصهگويي چيرهدست و تيزبين است كه آنچه را كه ميبيند با تمام باريكيها و ظرايفش به خاطر ميسپارد و با شيريني و گيرايي خاصي بازگو ميكند. من او را به عنوان قصهگو شناختم و حكايتهاي او بود كه مرا مجذوب خود كرد. آشنايي من با او به نخستين سالهاي نوجواني برميگردد. پدرم كه در روزگار خود از بازرگانان معتبر بود، در سراشيب حوادث همه نفايس و طرايف اموالش را فروخته بود. من آن سالهاي رفاه و رخاء پدر را نديده بودم. كتابهايي كه از بقيهالسيف حراجها در خانه ما باقي مانده بود، منحصر بود به چند جلد كتاب دعاي مورد علاقه شخصي پدر و چند جلد كتاب به زبان تركي كه خريداري نداشته و چند كتاب پارهپوره ناقص مانند گلستان و تاريخ معجم و وصاف و جهانگشاي نادري و تذكرهالشعراي دولتشاه سمرقندي كه هيچكدام كامل و تمام نبودند و حتي ارزش آن را نداشتهاند كه خريداران اموال زحمت حمل آنها را متقبل شوند و من كه حتي پول براي خريد كتابهاي درسي خود را نداشتم، با اوراق زخمخورده و تحقيرشده اين كتابها انس گرفتم و به قول مولانا چون سگ قحط كه در استخوان افتد، با ولع و شوق تمام آنها را ميخواندم و از جمله آن كتابها جلد اول مرآت البلدان تاليف اعتمادالسلطنه بود كه در واقع دانشنامه شهرها و آباديها است و مولف در ذيل شهرهايي مانند اصفهان و ايذه و بغداد و تبريز كه ابنبطوطه از آنها ديدن كرده شرحي را از سفرنامه وي نقل كرده است. در همان زمانها كه دو خاورشناس معروف فرانسوي، ديفرمري و سانگينتي، مشغول چاپ متن كامل سفرنامه ابنبطوطه بودند، اعتمادالسلطنه هم در پاريس مشغول تحصيل بود و با اين كتاب آشنايي پيدا كرده بود.
صحنهای از مراسم شب ابنبطوطه. (عکس از مجتبی سالک)
اين بود سابقه آشنايي و دلبستگي من با ابنبطوطه، بعدها كه من در دوران خلع يد در آبادان به سر ميبردم، در يك دكان كهنهفروشي يك نسخه از مختصر بيلوني را پيدا كردم كه گزيدهاي است از رحله ابنبطوطه، كتاب او مرا بر سر شوق آورد كه در جستوجوي متن كامل رحله باشم و بالاخره چندماهي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 كه به تهران آمدم، ترجمه را براساس متن منقح چاپ پاريس شروع كردم و در آن روزهاي تلخ و نوميدي ابنبطوطه مونس و همدم من شد و روزها و شبها با او به سر آوردم. تصادفا همين مختصر بيلوني بود كه سبب آشنايي خاورشناسان با رحله ابنبطوطه شد چون اول كشيش انگليسي به نام سموئيللي مختصر بيلوني را پيدا كرد و ترجمهاي از آن به سال 1829 به دست داد و آن مايه توجه محققان شد كه رفتند سراغ متن كامل، و چاپ آن چنانكه اشاره كردم، به همت دو خاورشناس فرانسوي در پاريس به انجام رسيد.
بهرام افشار، هرمز جهانسوزی و… در شب ابن بطوطه (عکس از جواد آتشباری)
باري، ابنبطوطه چنانكه گفتم از روزي كه شناختمش هيچگاه مرا رها نكرد. روزهايي كه به ترجمه او پرداختم، دست مرا گرفت و همراه خود به 700سال پيش برد، زمان جوانيهاي حافظ، با هم ميهمان قاضي مجدالدين شيرازي شديم كه ممدوح حافظ بود و مردم شهر، مولاناي اعظمش ميخواندند. قاضي مجد در 756 وفات يافت و تاريخ وفات وي را حافظ در عبارت «رحمت حق» رقم زد: كنف رحمت حق منزل او دان وانگه/ سال تاريخ وفاتش طلب از «رحمتحق»، با ابنبطوطه به زيارت سعدي رفتم. درست زماني بود كه عليابن احمد بيستون به جمع و ترتيب ديوان سعدي اشتغال داشت. سعدي را در خانقاهي كه خود در اواخر زندگي ساخته بود، دفن كرده بودند. خانقاه او باغ قشنگي داشت و سفرهخانهاي، تربت او زيارتگاه مردم شيراز شده بود. ميآمدند آنجا در سفرهخانه غذا ميخوردند و لباسهاي خود را در حوضچههاي مرمرين خانقاه ميشستند. با ابنبطوطه به زيارت شاهچراغ رفتيم. در مسجد جامع شيراز پاي درس قاضي مجدالدين نشستيم. سر خاك شيخ شطاح روزبهان بقلي و شيخعزالدين زركوب رفتيم. در مدرسه و خانقاهي كه در كنار مزار شيخ ابوعبدالله خفيف ساخته بودند، شبهاي آدينه مراسمي با حضور تاشخاتون مادر شاه شيخ ابواسحاق برگزار ميشد. آن شيخ ابو عبدالله خفيف از همدورههاي جنيد و حلاج بود و اين شاه شيخ ابواسحاق همان است كه حافظ در زمان دولت او گفت:
راستي خاتم فيروزه بواسحاقی |
خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود |
دکتر محمدعلی موحد درباره تجربیات متنوع ابن بطوطه صحبت کرد. (عکس از مجتبی سالک)
اين شاه شيخ كه هم شاه بود و هم شيخ، آدم خوبي بود گشادهدست بود و نامجو، هرگز گمان نميبرد كه دولتش به آن زودی سرآيد، دست به يك كار بينظيري هم زده بود و آن نظيرهسازي به ايوان كسري و طاق مداين بود كه عبيد زاكاني شعرها در وصف آن ساخته است. شاه شيخ معماري از تبريز آورده بود كه مهندسي بنا را برعهده داشت و مردم شيراز ذوقزده بودند كه شهرشان تالي مداين خواهد بود و داوطلبانه در كار كندن پي و تهيه ابزار و مصالح آن بنا مشاركت ميكردند، اما روزگار به كام شاه شيخ نبود، مبارزالدين مظفر، همان كه حافظ محتسب شهرش ميخواند، در يورشي بيامان كاخ آرزوهاي او را در هم ريخت.
با ابنبطوطه به اصفهان رفتيم و دو هفته در خانقاه علي بن سهل مهمان بوديم. ابنبطوطه از دست شيخ خانقاه خرقه پوشيد، شيخ يك خرقه نفيس پولكدار، معروف به هزار ميخي، به او داد. همراه اردوي سلطان ابوسعيد بهادرخان، آخرين پادشاه معتبر از سلسله ايلخانان مغول، از بغداد تا تبريز رفتيم. در راسته جواهرفروشان تبریز به تماشاي انواع جواهرات نشستيم كه چشمها را خيره ميكرد و غلامان زيبا با جامههاي فاخر، دستمالهاي ابريشمين بر كمر بسته، در خدمت جواهرفروشان بودند و جواهرات را به زنان ترك عرضه ميكردند. به آبادان رفتيم و تكيه خضر را ديديم كه در روزگار ما ويرانهاي بيش از آن به جاي نمانده است. در ايذه با اتابك افراسياب دوم فرمانرواي لرستان ملاقات كرديم و در مراسم تعزيهداري كه به مناسبت مرگ تنها فرزند او برپا شده بود، شركت جستيم. در قونيه به زيارت تربت جلالالدين محمد مولانا رفتيم كه 60سال پيش درگذشته بود و پيرواني داشت كه به نام او «جلاليه» خوانده ميشدند.
اسدالله امرایی، دکتر احسان نراقی و آرش افشار در شب ابنبطوطه. (عکس از جواد آتشباری)
با ابنبطوطه به روسيه رفتيم، به استانبول رفتيم كه هنوز دست مسلمانها نيفتاده بود. امپراتوري بيزانس در داخل حصار شهر واپسين نفسهاي خود را ميكشيد. به هندوستان و مالديو و سيلان و جاوه و چين رفتيم و هر كجا كه رفتیم ــ نهتنها در ايران و فرارود و افغانستان كه قلمرو سنتي فرهنگ ايران بود ــ بلكه در دوردستترين نقاط از اقصاي شرق تا مغرب و اندلس، جا به جا نشان از زبان و فرهنگ ايران بود و نخبگان ايراني از بازرگان و فقيه و صوفي همه جا حضور داشتند.
بايد بگويم كه سفرنامه ابنبطوطه سبب توجه ويژه خاورشناسان به گستره نفوذ ايران در جهان آن روز شده است. حتي در فهرست كارهايي كه عربها در پيرامون رحله كردهاند، چند رساله و مقاله درباره ايران ديده ميشود. مثلا «وجه ايراني فيرحلة ابنبطوطه» يا عناوين مشابه ديگر. دكتر عبدالهادي التازی كه بهترين و قابل اعتمادترين متن عربي رحله چاپ فرهنگستان مراكش را فراهم آورده. خود دو رساله مستقل درباره ايران دارد. در مقدمه رحله هم ميگويد: الفارسيه كانت منتشره في المنطقه كلها حتي في بلادالصين.
ابنبطوطه در گزارشهاي خود به جنبهها و ساحتهاي مختلف اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي توجه دارد و تقريبا هيچ بعدي از ابعاد زندگي مسلمانان آن عصر نيست كه ابنبطوطه اطلاعات جالبي درباره آن ارائه نكرده باشد. سفرنامه او خزانهاي از اصطلاحات رايج روزگار است. اصطلاحاتي كه اكنون براي ما ناآشنا مينمايد و من حدود 700 تا از آنها را در آخر كتاب فهرست كردهام. فهرست مشتمل بر نام انواع ظروف، البسه، كفش، كلاه، زر، زيورها و ميوهها و درختان و… ژانسن مستشرق بلژيكي رحله را اطلس اغذيه مشرقزمين (l’Atlas gastronomique de l’orient) مينامد. رحله يادداشتهاي سفر است، تاريخ و زندگينامه خودنوشت است، داستان است، همه اينها هست و خيلي چيزهاي ديگر. سرتاسر آن حكايت نخبگان فرهنگي و سياسي است. مرادم از نخبگان فرهنگي علما و مشايخ تصوف هستند كه دو بستر عظيم فرهنگ زمان يعني مدرسه و خانقاه را نمايندگي ميكردند و مرادم از نخبگان سياسي، پادشاهان، امرا، وزرا و ديوانيانند كه حكومت ميراندند و زمام امور را در دست داشتند. توجه به نخبگان فرهنگي در اوايل سفرنامه بيشتر و پررنگتر است. ولي هرچه پيشتر ميرود، توجه به نخبگان سياسي معطوف ميشود و دلمشغولي ابنبطوطه با ارباب قدرت بيشتر ميشود. اما يك منظر ديگر هم هست كه رنگ و جذابيت خود را از اول تا آخر اين سفر 30ساله از دست نميدهد و آن منظر زن است. ابنبطوطه تا از زادگاه خود جدا ميشود، در همان روزهاي اول سفر كه به صفاقس ميرسد، دختري را عقد ميكند و چون به طرابلس (تريپولي ليبي) ميرسد، عروس راه مياندازد اما وقتي با پدرزن خود بگومگو پيدا ميكند، خيلي به راحتي آن زن را طلاق ميدهد و يك دختر قابسي را به جاي صفاقسي ميآورد و كاروان را يك روز نگه ميدارد تا همسفران در وليمه عروسي شركت كنند و اين جريان همينطور ادامه دارد. در شام، مكه، شيراز و آناتولي و دشت قبچاق و مالديو و… حتي در آفريقاي مركزي هرجا كه ميرود ديده از روي زن برنميدارد و از سخن گفتن درباره تعلقات خاطر خود باز نميايستد، از ياد زناني كه در اين سفر دور و دراز دلش را ربوده بودند، از بردن نام آنها چون گلستان، حورنسب، مرغليطه (مارگارت)، مباركه و… از توصيف خلق و خوي و ادا و اطوار آنها ابا نميكند. رحلة ابنبطوطه از اين نظر منبع بسيار غني و گرانبهايي است كه ما را از اوضاع و احوال و شرايط زندگي اين نيمه هميشه مستور و پنهان جامعه آگاهي ميدهد.»
انگیزه های اصلی ابن بطوطه برای سفر/ رسول جعفریان
«در جهان اسلام ، دانش جغرافیا با دانش سفرنامه نویسی در هم تنیده شده است که نمود اصلی آن کتابهای مسالک و ممالک است که عالمان ، بازرگانان و چهره های شاخص پدید آمده و در آن شرح سفر های خود را در قالب اطلاعات جغرافی آورده اند.
می توان از علل نگارش اینگونه کتب به برنامه ریزی حکومت ها برای افزایش امنیتشان و جمع آوری اطلاعات شهر ها اشاره کرد. امروزه نیز گردآوری این قبیل اطلاعات با همین انگیزه فراوان صورت می گیرد و می توان تصور کرد که در آن روزگار هم همین طور بوده است.
در میان نقاط مختلف جهان اسلام ، در زمینه تولید آثار جغرافیایی، مغرب اسلامی نسبت به سایرین صاحب آثار بیشتری در این زمینه یعنی سفرنامه ای است، اما در شرق جز آثار جغرافی عمومی که آثار خوبی هستند، تنها سفر نامه شایسته از دوران کهن، سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی در قرن پنجم است.
دکتر رسول جعفریان از سفرنامه حج ابنبطوطه گفت. (عکس از جواد آتشباری)
اوج سفرنامه نویسی مغربی ها از قرن ششم تا قرن یازدهم هجری است، به طوری که نگارش سفرنامه در مغرب آن دوره، به شکل یک سنت علمی درآمده و از میان ابن بطوطه شاخص ترین آنهاست.
اما آن چیزی که ابن بطوطه را شاخص کرده و شهرتش را مدیون اوست، نوعی قصهگویی و شیوایی در بیان و گزینش درست و جالب رویدادهاست. ابن بطوطه در سفرنامه اش توانسته تمامی اطلاعاتِ مناطق مختلف را با شیوایی و گیرایی بالا با قصه تلفیق کرده و این همان رمز موفقیت اوست.
اما از آنجا که قرار است اساس مطلب درباره بخش حج ابن بطوطه باشد این نکته را متذکر می شوم که اساسا انگیزه اصلی او در این سفر انجام حج بود و او برای انجام این سفر از مغرب باید تا مکه حدود دو هزار کیلومتر را می پیمود. در راه هم قبور بزرگان را زیارت می کرد و هم در محفل درس و محضر مشایخ و اولیا حاضر می شد. بعدها داستانهای مختلفی از این دیدارها در سفرنامه اش نوشت.
نقشة مسیر ابنبطوطه در ایران و عراق که آقای جعفریان آن را شرح داد.
ابن بطوطه مجموعا پنج سفر به مکه داشت و این سبب گشت تا با فرهنگ حرمین شریفین آشنا شود و آداب و رسوم مردم آن دو شهر را در طول یک سال هجری و به مناسبت هر ماه به تصویر بکشد.
نکته حایز اهمیت این است که در آن دوران عموم جمعیت مکه و مدینه مهاجرین مغربی بودند و بومی ها همچنان در بادیه ها زندگی می کردند. این مهاجرین از همه بلاد اسلام بودند. حتی بسیاری از ایرانیان نیز در آن ایام در این شهرها اقامت میکردند. داستان اقامت زمخشری را در مکه داریم که لقبش را هم جارالله گذاشت. شاید جالب باشد بدانید تا دو قرن موذن های مسجد الحرام کازرونی بودند.
سفر نامه ابن بطوطه را می توان نوعی عجایب المخلوقات هم دانست که البته بخشی از گفتمان جاری آن دوره بوده است. با اینکه بسیاری از اطلاعاتش دقیق است اما داستان هایی را هم نقل می کند که جنبه واقعی نداشته و بیشتر افواهی بوده است.
به طور کلی باید عرض کنم راه حج سه مسیر اصلی داشته که اینها راه هایی بودند که مدخل ورودی به حجاز بودند. راه یمن، راه عراق ( ابتدا از بغداد به مکه و نجف و سپس از نجف) و راه شام به مدینه و سپس مکه.
تصویر ابن بطوطه
مصری ها از بندر عیذاب که در سمت غربی دریای سرخ بود با کشتی به جده یا بندر ینبع می آمدند. ابن بطوطه تا عیذاب هم آمد اما به دلیل آن که همه کشتی ها در اثر جنگ در آتش سوزانده شده بودند مجبور به بازگشت شد. در واقع ابن بطوطه از آخرین کسانی است که از این بندر می گذرد.
حجاج شامی و مغربی و ترک، در عبور از راه شام، یک راه اضافه ای را برای زیارت بیتالمقدس می رفتند. البته نه همه. اما ایرانیان چنین رسمی نداشتند. برای ایرانی ها در دوره صفوی و قاجاری که از عراق می رفتند، در رفت یا برگشت زیارت عتبات مرسوم بود. البته شماری از سفرنامه نویسان قاجاری گفته اند که به زیارت بیت المقدس رفته اند که این بیشتر مربوط به اوائل قرن چهاردهم هجری است.
ابن بطوطه تقریبا همه این راه های حج را پیموده است. او نه تنها راه طولانی مغرب تا مکه را آمد، و طبعا از راه شام عبور کرد بلکه از راه مکه به عراق هم که به راه زبیده معروف است چند بار رفت و آمد کرد. همین طور راه یمن را نیز طی کرد. وی از مکه به یمن رفت. از آنجا به عمان و از عمان به منطقه قطیف و احساء رفت و وضعیت شیعیان آن ناحیه را گزارش کرد.
دیدگاه ابن بطوطه درباره شیعیان عموما منفی است. هر چند که در مکه و مدینه چندان اشاره ای به این قضیه نمی کند اما در قطیف است که نخستین بار با یک جامعه شیعی منسجم روبرو می شود.
دوره ابن بطوطه دوره ای است که ایلخانان در ایران زندگی می کردند و در باره تسلط بر حرمین رقابتی باممالیک مصری داشتند. ابن بطوطه از هر دو استفاده کرد و با هر دو دولت رفاقت داشت. رقابت میان ایلخانان با ممالیک شایعاتی را هم ایجاد کرد که یکی از آنها این بود که شایع کردند که ایرانیها می خواهند جنازه پیغمبر را با خود به ایران بیاورند. این شایعات، بعدها در دوره صفویه و هم در سال های اخیر که آن وقایع مکه در سال 1366 ش تفاق افتاد ، ادامه داشت و به خاطر این تشابهات گاهی آدمی فکر می کند که تاریخ و روحیات یک مردم، در طول هزار سال هم عوض نمیشود و آنچه در ذهنها وجود دارد ، هیچ گاه از بین نمی رود و این فرهنگ همچنان تغییرناپذیر میماند.»