ایرج میرزا، علی دهباشی و مجله بخارا/ دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان

دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان
دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان

ايرج شاعري بود كه كم گله مي‌كرد برخلاف معمول و اهل ننه من غريبم و چُسناله نبود. با اين وصف در گوشه و كنار دفترش گله‌گونه‌هاي كم‌شماري مي‌توان يافت، اگرچه اينها نيز از زبان يك شاعر طناز و بذله‌گو بيان مي‌شوند.

مثلاً در شعر معروفش، معروف به «انقلاب ادبي» (يا به زبان متأخرين، سروده پرآوازه‌‌اش با آوازة «شورش ادبي» براي‌ «ادبي» واژه «سره» نيافتم) مي‌گويد:

بعد سی سال قلم فرسايي نوكري كيسه‌بُري …
باز هم كيسه‌ام از زرخالي‌ست كيسه‌ام خالي و همت عالي است
با همه جفت و جلا و تك و پو ودان ماپش ايل نيامام ان‌ سل‌سوا
نه سر و كار به يك بانك مراست نه به يك بانك يكي دانگ مراست
بگريزد زمن از نيمة راه پول غول آمد و من بسم‌الله

 

و پس از حسب حالي زيبا و شيوا و فرحزا از بدبختي‌هايش به اينجا مي‌رسد:

اين بزرگان كه خريدار من‌اند طالب طبع گهربار من‌اند
كس نشد كم ز غم آزاده كند فكر حال من افتاده كند
در دهي گوشه باغي بدهد گوسفندي و الاغي بدهد
نگذارد كه من آزرده شوم با چنين ذوق دل افسرده شوم

Kelk_ 1

و در شعر ديگري از او مي‌خوانيم:

بيني تو كه شعر بنده امروز بر طبع جهانيان ‌پسنده‌ست
هر طالب شعر و صاحب ذوق افكار مرا به جان خريده‌ست
هر شعر كه بشنوند نيكو هر چند كه بوي خون دهنده‌ست
چون مختصر و سليس و خوب است يا صاف و صريح و پوست‌كنده‌ست
از فرط محبتي كه دارند گويند كه شعر، شعر رنده‌ست
با اين همه هيچكس نپرسد كاين مرد كه مرده يا كه زنده‌ست
دزدان خروس ديگرانند پرهاش برون‌ ز جيب بنده‌ست

 

اما ربط اين به علي دهباشي و بخارا اين است كه اينها نيز غالباً جز «جناب آقا» و تعارفات ديگر و «گرامي‌نامه» و صفات مشابه نصيبشان نمي‌شود.

بيست سال است شاهد بوده‌ايم (بنده معمولاً از راه دور) كه آقاي دهباشي نزديك به روزي هيژده ساعت، آن هم با سرعتي شگرف، قلم مي‌زند، دوندگي مي‌كند، در چاپخانه‌ها مي‌خوابد، در پستخانه‌ها چانه مي‌زند، در بيمارستان‌ها به ماتم مي‌نشيند، شب‌هاي شعر و هنر و اهل اصطلاح به راه مي‌اندازد، پنجشنبه عصرهاي بخارا را به پا مي‌كند، اهل قلم و دوات را به هم وصل مي‌كند، اسباب انبساط خاطر‌ بزرگان و نه چندان بزرگان را فراهم مي‌آورد… ولي به قول آن شعر «پرآوازه‌اي» كه صاحب چهار مقاله به فردوسي نسبت مي‌دهد «بکفت اندر احسنتشان زهره‌اش: «با اين همه هيچكس نپرسد/ كاين مرد كه مرده يا كه زنده‌ست.»

3

هر كس پول شام و ناهارش را دارد و بخارا را مي‌خواند پيش خدا و رسول مأخوذ است كه وجه‌ اشتراكش را منظماً بپردازد. هر كس مفتخواري را ناپسند مي‌داند بايد بهاي مال را بپردازد.

و اگرچه مي‌دانم كه به قول حافظ، نشستن «بر در ارباب بي‌مروت دنيا» معمولاً بي‌حاصل است و به قول سعدي «آنها كه غني‌ترند محتاج‌ترند»، باز هم از چيزداران خواهش مي‌كنم كه وقتي سي هزار دلار براي يك شب جشن و سرور عروسي دخترشان كنار مي‌گذارند، هزار دلار آن را نذر بخارا كنند. و آنها كه اتوموبيل سي هزار دلاري بعدي را مي‌خرند همچنين و آنان كه آپارتمان ششصد هزار دلاري بعدي را مي‌خرند. ده هزار دلار. و آنان كه به تعطيلات ده هزار دلاري مي‌روند پانصد دلار. يعني مي‌شود؟ (به قول آل‌احمد).