در آئینه زمان/ محمود طلوعی

دوست عزیز من آقای دهباشی از یک سال قبل از من خواسته بود که سلسله مقالات، یا به اصطلاح روزنامه‌نویس‌ها ستون ثابتی در بخارا آغاز کنم و دیده‌ها و شنیده‌ها و خوانده‌های خود را به رشتة تحریر درآورم. مقاومت من در برابر سماجت ایشان بیفایده بود و اینک در آغاز دهة هشتاد عمر خود که نمی‌دانم چند سال دیگر دوام خواهد یافت این نوشته‌ها را آغاز می‌کنم. همان‌طور که از عنوان این نوشتار برمی‌آید، آنچه در این سلسله مقالات می‌خوانید محدود به زمان معینی نیست و از عهد باستان تا امروز را دربرمی‌گیرد و سعی من بر این است که آنچه می‌نویسم، برای خوانندگان این سطور تازگی داشته باشد. هر چند بعضی از آنها خاطرات من از وقایع شصت هفتاد سال گذشته است، که خوانندگان هم‌سن و سال من کم‌وبیش با آن آشنا هستند.

به عنوان مقدمه‌ای بر این نوشتار می‌خواهم به مقایسه‌ای میان گذشته و حال بپردازم. در آخرین سفرم به آمریکا که مصادف به سالگرد هشتادسالگی من بود، دخترم نوشین که از مدیران شرکت معروف «آپل» آمریکاست. یکی از آخرین محصولات این شرکت را از سری تولیدات معروف به IPAD به من هدیه کرد. این «آی‌پد» که به قطع کمی بزرگتر از یک کتاب وزیری و خیلی نازک و سبک‌وزن است، علاوه بر دسترسی به اینترنت و مطبوعات دنیا و حافظه‌ای که می‌تواند صد تا فیلم و هزاران نوار موسیقی را در خود ذخیره کند و امکان ارسال و دریافت پیغام و پست الکترونیک، یک کتابخانة سیار هم هست. حافظة این جعبة‌ کوچک و قابل‌ حمل برای ضبط صدها کتاب کفایت می‌کند و شما می‌‌توانید ضمن دسترسی به عناوین کتابهائی که تازه منتشر شده و شرح مختصری دربارة هر یک از این کتابها، کتاب موردنظر خودتان را با اشارة انگشت بر روی عنوان کتاب موردنظرتان خریداری کنید. فاصلة سفارش شما به یک اشارة انگشت، تا انتقال تمام صفحات کتاب به «آی‌پد» بیش از یک تا دو دقیقه نیست و بهای آن هم با تخفیف بیست تا سی درصد قیمت روی جلد از حسابتان برداشت می‌شود (البته خود من حسابی ندارم و هر چه خریده‌ام از حساب دخترم که در موقع دادن این هدیه به من به حافظة آی‌پد داده است برداشت می‌شود!)

هارولد نیکلسون هنگام سخنرانی به زبان فارسی در رادیو لندن
هارولد نیکلسون هنگام سخنرانی به زبان فارسی در رادیو لندن

علاوه بر کتابهائی که می‌توانید بخرید، هزاران کتاب کتابخانه‌های عمومی و کتابهائی که لیست آن به ترتیب حروف الفبا در حافظة دستگاه ضبط شده است بدون پرداخت وجه وفقط با اشارة‌ انگشت بر روی عنوان کتاب، به حافظة آی‌پد منتقل می‌شود. این نوع کتابها در چند ثانیه به حافظه آی‌پد منتقل می‌شود. من برای امتحان با انگشت به عنوان کتاب مقدس اشاره کردم و این کتاب هزار صفحه‌ای در کمتر از سه ثانیه به حافظه آی‌پد من منتقل شد!

من نمی‌دانم چند سال طول خواهد کشید تا این تکنولوژی، یا به اصطلاح رایج امروز «فن‌آوری» در ایران هم قابل‌ استفاده باشد و ما بتوانیم کتابهای کتابخانة‌ ملی را از راه دور بخوانیم یا به حافظة رایانه منتقل کنیم. برای دسترسی و مراجعه به یک کتاب فعلاً باید راه درازی را پیمود و اگر مقررات دست و پاگیر کتابخانه ملی اجازه بدهد چند ساعتی حرف مطالعة کتاب موردنظر نمود. برای خرید کتاب هم چاره‌ای جز رفتن به مرکز شهر و استنشاق هوای آلوده نیست، هر چند اخیراً مؤسساتی هم پیدا شده‌اند که کتاب موردنظر شما را تهیه می‌کنند و با پیک به منزل می‌رسانند، که البته مستلزم پرداخت هزینة حمل و نقل یا سود مؤسسه تهیه‌کنندة‌ کتاب نیز هست.

باز هم در تمام مقایسه بین دیروز و امروز با همین وسیله که به آن اشاره کردم می‌توانم نامه‌ای به اقصی نقاط عالم در چند ثانیه با پست الکترونیک یا EMAIL بفرستم و چند دقیقه بعد جواب آن را دریافت کنم، در حالی که تا پنجاه سال قبل نامه‌ای مثلاً به مقصد آمریکا چند ماه در راه بود و در سالهای اخیر با پست هوائی یک هفته تا ده روز به طول می‌انجامد… و امروز که این مطلب را می‌نویسم، دوستی از میانه در آذربایجان شرقی در حدود دو هفته قبل کتاب و نامه‌ای برای من پست کرده، که هنوز به دست من نرسیده است!

دربارة‌ پدیده‌های تکنولوژی جدید، اگر بخواهم به اختصار هم اشاره‌ای بکنم مطلب به درازا خواهد کشید.البته برای کسانی که امکانات مالی دارند و خوشبختانه تعدادشان هم کم نیست، تهیه این وسایل و استفاده از آن‌ها در ایران هم امکان‌پذیر است. به طور مثال فقط به نوعی «آی‌پد» یا «آیفون» جدید اشاره می‌کنم که در کف دست جا می‌گیرد و علاوه بر تلفن تصویری که مخاطب خود را در اقصی نقاط جهان در روی صفحة کوچک آن می‌بینید، می‌توانید نامه بنویسم، فیلم تماشا کنید، موزیک گوش کنید، یا اطلاعاتی را که در یک دائرة‌المعارف می‌‌توان یافت در آن جستجو کنید و دهها کار دیگر که با اشاره انگشت امکان‌پذیر است.

 

داستان «بی.بی.سی» و ایران

در اوایل دیماه امسال دقیقا سه‌شنبه 7 دی 1389- بخش فارسی بنگاه سخن‌پراکنی انگلستان، که به نام مخفف بی‌بی‌سی (BBC) شهرت دارد برنامه‌های ویژه‌ای به مناسبت هفتادمین سال آغاز کار خود در دیماه سال 1319-دسامبر 1940 میلادی پخش کرد. هدف از تولید و پخش این برنامه‌ها که از تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی نیز که از دو سال قبل دایر شده است به کرات پخش و تکرار شد. تأکید بر «مستقل» بودن بی‌بی‌سی و عدم ارتباط آن با دولت وزارت خارجه انگلستان بود، و حتی چند تن از مجریان این برنامه‌‌ها ادعا کردند که بارها در برابر تقاضای مقامات وزارت خارجة انگلیس برای انعکاس نظرات آن وزارتخانه در یک مورد خاص مقاومت کرده‌اند.

من در مورد نقش بی‌بی‌سی در پنجاه سال اخیر از زمان حکومت مصدق و ملی شدن نفت تا انقلاب سال 1307 و بعد از آن، که خوانندگان این سطور کم و بیش از آن اطلاع دارندة نمی‌خواهم چیزی بنویسم. در این‌جا فقط به سالهای آغازین بی‌بی‌سی فارسی در هفتاد سال پیش و انگیزه و هدف پیدایش آن اشاره‌ای می‌‌کنم و قضاوت را به عهدة‌ خوانندگان می‌گذارم.

برنامة‌ بی‌بی‌سی فارسی زمانی راه‌اندازی شد که قبل از آن رادیو برلن هم برنامه‌ای به زبان فارسی پخش می‌کرد و هشت ماه قبل از آن اردیبهشت 1319 رادیو تهران شروع به کار کرده بود. در آن زمان رادیو یک وسیلة‌ لوکس به شمار می‌آمد و از هر صد خانواده شاید یک خانواده هم رادیو نداشت. برنامه‌های رادیو تهران در آن زمان بیشتر پخش موسیقی و آواز و شعرخوانی و قصه و برنامه‌های ادبی بود و اخبار رادیو تهران جاذبه‌ای نداشت. ولی رادیو برلن که خبرهای مربوط به جنگ و پیشروی قوای آلمان را پخش می‌کرد با صدای گویندة معروف آن بهرام شاهرخ که بعد از پایان جنگ به ایران آمد و به مقامات مهمی هم رسید، جاذبة‌ زیادی داشت و خبرهای رادیو برلن دهان به دهان بین مردم پخش می‌شد. برنامة‌ فارسی رادیو بی‌بی‌سی در واقع برای مقابله با برنامة‌ فارسی رادیو برلن و تبلیغات آلمانی‌ها در ایران، که در آن زمان نفوذ و محبوبیت زیادی در ایران داشتند به وجود آمد.

با سابقه بدی که انگلیسی‌ها در ایران داشتند، برنامة‌ فارسی رادیو لندن شنوندة‌ زیادی در ایران نداشت و اکثریت مردم که به رادیو دسترسی داشتند، یا خبرهای آن را از بستگان و همسایگان خود می‌شنیدند. توجه و علاقة بیشتری به رادیو برلن نشان می‌دادند و اخبار برلن را بیشتر از خبرهای لندن باور داشتند. از اوایل سال 1320 با پیوستن مجتبی مینوی و مسعود فرزاد به برنامه‌های فارسی بی‌بی‌سی، رادیو لندن اعتبار و وجهة بیشتری پیدا کرد و با حملة‌ آلمان به روسیه در 22 ژوئن سال 1941 (اول تیر 1320) و اتحاد روسیة انگلیس در برابر دشمن مشترک، بی‌بی‌سی فارسی نقش تازه‌ای برعهده گرفت.

پیش از این که به نقش بی‌بی‌سی در تهیه زمینه و مقدمات تجاوز نظامی روس و انگلیس به ایران در شهریور 1320 اشاره کنم، یادآوری این نکته را ضروری می‌دانم که انگلیسیها از یک سال قبل از این حمله به شدت از رضاشاه آزرده خاطر شده بودند. علاوه بر روابط نزدیک رضاشاه با آلمانیها، حسابرسی در کار شرکت نفت انگلیس و ایران و فشار رضاشاه برای دریافت مطالبات عقب‌مانده از شرکت نفت در شرایط بحرانی جنگ، انگلیسیها و شخص چرچیل را که تازه عهده‌دار نخست‌وزیری انگلستان شده بود به شدت عصبانی کرده بود. چرچیل بلافاصله پس از حمله آلمان به روسیه دست دوستی به طرف استالین دراز کرد و یکی از پیشنهادات اولیة او به استالین، حمله به ایران و اشغال نظامی این کشور بود. بهانة‌ حمله به ایران فعالیت جاسوسی آلمانیها در ایران بود، ولی در خاطرات چرچیل می‌خوانیم که تدارکات نظامی برای تجاوز به ایران حتی قبل از آن که یادداشت‌هایی از طرف انگلستان و شوروی به ایران در این مورد داده شود آغاز شده بود. عین جملاتی که چرچیل در خاطرات خود در این مورد نوشته این است:

«برای ما اهمیت فوق‌العاده داشت که از راه ایران خط ارتباطی مستقیمی با روسیه داشته باشیم. از یک طرف برای روسیه اسلحه مهمات و مواد کمکی که ارسال آنها از طریق اقیانوس منجمد شمالی دشوار بود، بفرستیم و از طرف دیگر از لحاظ سوق‌الجیشی از ایران استفاده کنیم. حضور عده‌ای از آلمانیها در ایران که در پروژه‌های مختلف در ایران مشغول فعالیت بودند موقعیت مناسب برای توجیه عملیات نظامی در ایران فراهم نمود… وقتی که تصمیم خود را گرفتیم نظر خود را برای همکاری و اقدام مشترک به روسیه پیشنهاد کردیم. در 11 ژوئیه 1941 (20 تیر1321) هیئت وزیران انگلیس از رؤسای ستادهای مشترک خواست که موضوع اقدام نظامی علیه ایران را مورد مطالعه قرار دهند. روز 18 ژوئیه (27 تیر 1320) رؤسای ستادهای زمینی و هوائی و دریائی پاسخ دادند که بررسی‌های لازم در این‌باره به عمل آورده و آماده شروع عملیات هستند… به دنبال مشورتهائی که با دولت شوروی به عمل آمد، آقای مایسکی سفیر شوروی در لندن به ما اطلاع دادند دولت شوروی حاضر است در عملیات نظامی علیه ایران شرکت جوید، مشروط بر این که این عملیات مشترکاً انجام شود. من با این نظرموافقت کردم و مقدمات حمله به ایران از روز 19 اوت (28 مرداد 1320) فراهم گردید…»

هنری گریری سفیر آمریکا در ایران در آغاز ملی شدن صنعت نفت
هنری گریری سفیر آمریکا در ایران در آغاز ملی شدن صنعت نفت

بی‌بی‌سی در انعکاس یادداشت‌های مشترک انگلستان و شوروی به ایران در مرداد ماه 1320 و بزرگ‌نمائی خطر فعالیت‌ جاسوسان آلمانی در ایران، که بهانه اصلی حمله به ایران بود، نقش مهم و حساسی ایفا نمود و بعدها فاش شد که میس «لمبتون» وابستة‌ مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران در تهیه گفتارها و تفسیرهایی که از برنامة فارسی بی‌بی‌سی لندن چه قبل از تجاوز مشترک انگلیس و روس به ایران و چه بعد از آن در شهریور 1320- پخش می‌شد نقش اساسی داشته است. تقریباً تمام مطالبی که علیه شخص رضاشاه در شهریور 1320 از برنامة‌ فارسی بی‌بی‌سی پخش شد از طرف میس لمبتون وابستة مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران تهیه و به لندن مخابره شده بود، که در برنامه‌های هفتادمین سالگرد بی‌بی‌سی فارسی کمترین اشاره‌ای به آن نشد.

در تابستان سال 1320، مجله‌ای نیز به نام «روزگار نو» به زبان فارسی در لندن منتشر شد که گردانندگان، بی‌بی‌سی فارسی، از جمله‌ هارولد نیکلسون مدیر بخش فارسی بی‌بی‌سی و مجتبی مینوی تهیه‌کنندة‌ برنامه‌های فارسی بی‌بی‌سی آن را اداره می‌کردند. در شمارة سوم این مجله پیغامی از طرف دیدن وزیر خارجة وقت انگلستان و در شمارة‌ چهارم آن متن سخنرانی هارولد نیکلسون از برنامة‌ فارسی رادیو لندن چاپ شده است. نیکلسون هنگامی که پدرش کاردار سفارت انگلیس در ایران بوده، در تهران به دنیا آمده و بعدها خود در سمت کاردار سفارت انگلیس در تهران خدمت کرده و به همین جهت کاملاً به زبان فارسی آشنا بوده و در نطق مفصل خود از رادیو لندن نیز که به زبان فارسی ایراد کرده است، به موضوع تولد خود در تهران و دوران خدمتش به عنوان کاردار سفارت انگلیس در ایران اشاره کرده و می‌گوید:

«پنجاه و پنج سال پیش از این بود که تقریباً در همین ایام من پا به خاک پاک ایران گذاشتم. درست بخواهم بگویم در سال 1886 در روز بیست و یکم ماه نوامبر مطابق با سی‌ام آبانماه 1365 هجری شمسی من در ایران، در خانة کاردار سفارت انگلستان، در سایة درختهای چنار سفارت انگلیس در تهران پا به دنیا گذاشتم. در آن ایام چنارهای سفارت انگلیس به این بزرگی که حالا هست نبود و اگر کسی در باغ سفارت پهلوی حوض می‌ایستاد، کوههای شمیران را در شمال شهر می‌توانست ببیند. پیش از آن‌که زبان من به گفتن باز شده باشد، و پیش از آن‌که به فارسی یا انگلیسی کلمه‌ای یاد گرفته باشم، پدرم را از ایران به اروپا برگرداندند و دیگر تا وقتی که قریب چهل سال از عمرم گذشته بود من ایران را ندیدم. ولی «بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم» از این‌که در ایران متولد شده‌ام کمال سرفرازی را دارم، زیرا که حس می‌کنم به واسطة‌ این تصادف نیک من می‌توانم خود را یکی از وارثان آن تمدن بزرگ باستانی بشمارم. و نیز حس می‌کنم که عشق و علاقة‌ من به ایران و ایرانیان از قبیل عشق و علاقة یک اجنبی نیست، بلکه چون در ایران زاده شده‌ام از حیث وحدت زاد و بوم و همخاکی با ایرانیان است که ایشان را دوست می‌دارم.»

محمود طلوعی
محمود طلوعی

هارولد نیکلسون با این مقدمه به دوران خدمت خود در ایران عنوان کاردار سفارت انگلیس اشاره کرده و می‌گوید: «بعضی اوقات همین که به ایّام گذشتة عمر خود فکر می‌کنم، می‌بینم انصافاً خوشترین و سعیدترین سالهای حیات من آن سالهائی بوده است که دوازده سیزده سال پیش از این در ایران گذرانده‌ام، ایامی که من نیز در عهد خود و به نوبة خویش کاردار سفارت انگلیس در تهران بودم. من عاشق کوههای خنک و هوای صاف و پاک و روشنائی آفتاب و فضای وسیع آن سامان بودم. باغهای پهناور و درختهای تناور و جویهای روان و استخرهای قشنگ ایران را دوست می‌داشتم و به زیبائی شهرهای بزرگ ایران مثل شیراز و اصفهان عشق می‌ورزیدم. از گوش دادن به اشعار فارسی لذت می‌بردم و هر چند که سواد فارسی من به آن اندازه زیاد نبود که همة آنها را بفهمم، باز آهنگ آنها را دوست می‌داشتم. نمی‌دانم آیا دبیر مؤید که آن ایام معلم فارسی من بود در این ساعت حرفهای مرا می‌شنود یا نه. آیا دبیر مؤید به خاطر دارد که چگونه با هم می‌نشستیم و او روزنامه‌ها را برای می‌خواند و ترجمه می‌کرد، یا داستانهای شاهنامة‌ فردوسی را برایم می‌گفت… همین که یاد آن روزها و شبها را می‌کنم که در تهران و شمیران با این لذتها و خوشیها به سر می‌بردم، همین که به یادم می‌آید آن شبهای تابستان در قلهک در نور ماهتاب می‌نشستم و غیر از شُرشُر آرام آب که در استخر می‌ریخت صدائی از هیچ جا نمی‌شنیدم، آن وقت مثل آدمی که از وطن خود دور افتاده باشد حال غربت به من دست می‌دهد. چه روزهای خوشی بود آن روزها و چه بدبختی‌هائی که در این چند ساله بر سر همه ما آمده است…»

آگهی شروع برنامة فارسی بی بی سی در مجله روزگار نو
آگهی شروع برنامة فارسی بی بی سی در مجله روزگار نو

نیکلسون سپس به موضوع اصلی صحبت خود پرداخته و پس از شرع مفصلی دربارة‌ علل و عوامل بروز جنگ جهانی دوم و تلاش انگلستان و همه ملت‌های آزادیخواه برای درهم شکستن اهریمن (آلمان هیتلری) به دلایل حمله نیروهای انگلیس و روس به ایران می‌پردازد و می‌گوید «خطای بزرگ شاه سابق شماـ رضا شاه این بود که درصدد تقلید کشورهای مغرب زمین برآمد و مقتضیات کشور ایران را به نظر نیاورد و ندانست که ایران حقیقی بسیار قدیمی‌تر از ممالک مغرب زمین است و با آنها تفاوت فاحشی دارد. یک نفر ایرانی واقع بین می‌داند که داشتن کارخانه و راه‌آهن و قوة نظامی برای سعادت و ترقی یک مملکت کافی نیست. می‌داند که آنچه بیش از همة‌ اینها ضرورت دارد آب و آبادانی و مدرسه و بیمارستان است. ایرانی می‌خواهد اطمینان حاصل کند که جان و مال او در امن و امان است، اگر به او ظلم و تعدی شود کسی هست که به شکایت او گوش دهد و داد او را بستاند، فرزندانش به قدر کافی تعلیم و تربیت خواهند یافت و اگر کسان و بستگانش ناخوش شدند از ایشان چنان که باید و شاید پرستاری و مراقبت خواهد شد. امروز ایران دچار تنگی و گرسنگی شده است و ایرانیان نمی‌دانند که چرا باید گرسنگی بکشند. آلمانیها خوراک ایرانیان را از گلویشان بپریدند و آنان را گرسنگی دادند. ما مثل آلمانیها خوراک شما را از شما نگرفتیم. سهل است برایتان خوراک هم آوردیم و باز هم خواهیم آورد. ای دوستان ایرانی من، خاطر جمع باشید و بدانید که اگر به ما اعتماد کنید پشیمان نخواهید شد…»

دربارة‌ صحت ادعاهای نیکلسون فقط به این نکته اشاره می‌کنم که قبل از تجاوز نیروهای روس و انگلیس به ایران اثری از قحطی و گرسنگی در ایران نبود و چند صد نفر کارشناس آلمانی که در ایران بودند نان مردم ایران را نبریده بودند. بلکه این انگلیسیها و روسها بودند که نان مردم ایران را بریدند و در تمام مدت اشغال ایران از طرف نیروهای آنان تهیة‌ نان یکی از مشکلات روزمرة‌ مردم ایران بود.

هارولد نیکلسون در زمان جنگ یکی از اعضای ارشد وزارت خارجة انگلستان بود و نقش او در بی‌بی‌سی خود دلیل این است که بی‌بی‌سی سازمان مستقلی نبوده و از وزارت خارجة‌ انگلیس تبعیت می‌کرده است. نیکلسون در همان زمان نقش شگفت‌انگیزی نیز در سیاست ایران بازی کرد که چون بحث دربارة‌ او و بی‌بی‌سی به درازا کشید آن را به فرصت دیگری موکول می‌کنم.

قبل از شروع جلسه در شورای امنیت ملل متحد، ۱۷ اکتبر ۱۹۵۱، از راست به چپ، نشسته: حسین فاطمی( معاون نخست وزیر)، سفیر آمریکا در ملل متحد( ارنست گروس)، اسدی( استاد حقوق و مترجم انگلیسی)، دکتر محمد مصدق، غلامحسین مصدق، احمد متین دفتری،( نماینده مجلس سنا در هیات مختلط نفت)، ایستاده: عباس مسعودی( روزنامه نگار)، شجاع الدین شفا( عضو وزارت خارجه)، عیسی سپهبدی و عماد کیا( عضو وزارت خارجه) مظفر بقائی، جمشید شیبانی ( روزنامه نکار) نورالدین کیا( عضو وزارت خارجه) شایگان ( نماینده مجلش شورای ملی در هیات مختلط) دکتر کریم سنجابی
قبل از شروع جلسه در شورای امنیت ملل متحد، ۱۷ اکتبر ۱۹۵۱، از راست به چپ، نشسته: حسین فاطمی( معاون نخست وزیر)، سفیر آمریکا در ملل متحد( ارنست گروس)، اسدی( استاد حقوق و مترجم انگلیسی)، دکتر محمد مصدق، غلامحسین مصدق، احمد متین دفتری،( نماینده مجلس سنا در هیات مختلط نفت)، ایستاده: عباس مسعودی( روزنامه نگار)، شجاع الدین شفا( عضو وزارت خارجه)، عیسی سپهبدی و عماد کیا( عضو وزارت خارجه) مظفر بقائی، جمشید شیبانی ( روزنامه نکار) نورالدین کیا( عضو وزارت خارجه) شایگان ( نماینده مجلش شورای ملی در هیات مختلط) دکتر کریم سنجابی

دکتر مصدق و آمریکائیها

از تازه‌ترین کتابهائی که خوانده‌ام، کتاب خاطرات عبدالرضا انصاری از دولتمردان رژیم گذشته است، که دوستی از پاریس برایم فرستاده بود و چند روزی مرا به خود مشغول داشت. برخلاف بسیاری از خاطرات دولتمردان رژیم گذشته که در خارج چاپ شده و بیشتر دفاع از خود و توجیه اعمال گذشته و تکرار مکررات است، خاطرات عبدالرضا انصاری شرح‌ صادقانه و بی‌پردة وقایعی است که خود شاهد آن بوده و ضمن تأیید کارهای مثبتی که در گذشته صورت گرفته، کاستی‌ها و معایب گذشته را هم به صراحت بیان می‌کند و از آن جمله دربارة انتخابات در رژیم گذشته، که خود به عنوان وزیر کشور مجری آن بوده است، رازهای ناگفته‌ای را فاش می‌نماید.

از جالب‌ترین قسمت‌های این کتاب که می‌خواهم به آن اشاره کنم فصل بلندی است که نویسنده به خاطرات خود از دوران فعالیت در سازمان اصل چهار آمریکا در ایران اختصاص داده و برای نخستین‌بار به ارتباط نزدیک بسیاری از دولتمردان رژیم گذشته با این سازمان اشاره می‌کند. عبدالرضا انصاری که با چند تن از دولتمردان سرشناس ایرانی دیگر رژیم گذشته مانند جمشید آموزگار و اردشیر زاهدی بیش از احراز مقامات دولتی، در اصل چهار کار می‌کرده و عضو ارشد ایرانی این سازمان بوده، در بسیاری از جلسات ملاقات «وارن» رئیس تشکیلات اصل چهار آمریکا در ایران و مقامات دیگر این سازمان با مقامات ایرانی حضور داشته و مطالبی را عنوان می‌کند که تاکنون گفته و نوشته نشده است.

در این قسمت از خاطرات عبدالرضا انصاری به روابط نزدیک دکتر مصدق با آمریکائیها هم اشاراتی شده که مؤید اطلاعات دیگر نویسندة‌ این سطور از این رابطه و امیدواری مصدق به حمایت آمریکائیها از اقدامات او برای ملی شدن نفت و قطع نفوذ انگلیسیها از ایران است. پیش از این که به شواهدی در این مورد اشاره کنم، نقل این چند سطر از خاطرات عبدالرضا انصاری را هم بی‌مناسبت نمی‌دانم که می‌نویسد: وقتی قرار داد مربوط به چگونگی فعالیتهای اصلی چهار در ایران آماده شد، دکتر محمدعلی ملکی وزیر بهداری و خلیل طالقانی وزیر کشاورزی و مهندس احمد زنگنه مدیرعامل سازمان برنامه که در کار تنظیم این قرارداد مشارکت داشتند درصدد امضای این قرارداد بودند که دکتر حسابی وزیر فرهنگ کابینة مصدق و عضو چهارم هیئت ایرانی اعلام کرد فقط در صورتی آن را امضا خواهد کرد که «این موافقتنامه را آقای دکتر مصدق شخصاً ملاحظه و اجازه امضای آن را بدهند، و در مقابل اظهار آقای مهندس زنگنه که اعلام داشتند آقای نخست‌وزیر قبلاً اجازه امضای آن را داده‌اند، ایشان قانع نشدند و گفتند معتقدند باید یک بار دیگر آقای نخست‌وزیر این موضوع را تائید نمایند. البته وضعیت برای سایر آقایان وزرای حاضر در جلسه بسیار ناراحت‌کننده بود، ولی بالاخره تصمیم گرفتند که آقای دکتر حسابی به اتفاق یکی دیگر آقایان وزرا به حضور آقای مصدق برسند و اجازة لازم را اخذ کنند و چون تا محل نخست‌وزیری با سازمان برنامه فاصلة زیادی نداشت، در حالی که کمیته هنوز تشکیل بود، آقای دکتر حسابی و آقای مهندس زنگنه به نخست‌وزیری رفتند و پس از حدود کمتر از یک ساعت مراجعت کردند و موافقت نخست‌وزیر را اعلام داشتند… بعدها از آقای مهندس زنگنه شنیدم که در آن جلسه چه صبحت‌هائی شده بود. ایشان گفتند وقتی خدمت آقای دکتر مصدق رسیدیم پرسیدند اشکال شما با قرارداد چیست؟ دکتر حسابی جواب داده بود که می‌گویند آمریکائیها می‌خواهند خر قبرسی گاو هلندی و بز فلان بیاورند، در حالی که ما احتیاج به پول داریم. آقای دکتر مصدق می‌پرسند در قبال این چیزها که می‌آورند آیا می‌خواهند چیزی هم ببرند؟ جواب منفی می‌دهند. ایشان می‌گویند «اگر چیزی نمی‌برند، بگذارید خبر بیاورند، گاو بیاورند، سگ بیاورند، تا وقتی می‌آورند و نمی‌برند اشکالی ندارد، بروید امضا کنید.» (صفحات 27 و 28 خاطرات)

عبدالرضا انصاری در همین قسمت از خاطرات خود اشاره می‌کند که «وارن» رئیس اصل چهار برخلاف هندرسن سفیر آمریکا که در جریان طرح کودتای 28 مرداد 1332 بود، مطلقاً از این موضوع اطلاع نداشت و شواهدی را هم در این مورد بیان می‌کند. در تأیید آنچه عبدالرضا انصاری نوشته است، من از دکتر رضا امینی عضو ارشد ایرانی سفارت آمریکا هم شنیده بودم که وارن نه فقط در جریان توطئه برکناری مصدق و کودتای 28 مرداد نبود. بلکه از نقشی که آمریکائیها در این ماجرا بازی کردند فوق‌العاده ناراحت بود و شخصاً نسبت به دکتر مصدق سمپاشی داشت. وارن حتی برای جلب رضایت دکتر مصدق اردشیر زاهدی پسر سپهبد زاهدی را که برای جانشینی دکتر مصدق فعالیت می‌کرد از اصل چهار اخراج کرده بود (عبدالرضا انصاری هم به این موضوع اشاره می‌کند. ولی می‌نویسد اردشیر زاهدی به تقاضای وارن استعفا داده بود). در اوایل نخست‌‌وزیری دکتر مصدق سفیر آمریکا در ایران «هنری گریدی»[1] بود که از نهضت ملی شدن نفت و سیاستهای دکتر مصدق حمایت می‌کرد و در اسناد وزارت خارجة انگلستان که بعدها منتشر شد، فاش شده است که سفیر انگلیس در ایران در زمان ملی شدن نفت، آشکارا از نقش سفیر آمریکا در جریان ملی شدن نفت شکایت می‌کند و می‌نویسد جسارت و گستاخی مصدق در برابر انگلستان ناشی از القائات گریدی سفیر آمریکا و اطمینان وی از حمایت آمریکا‌ئیهاست. دکتر مصدق در سفر به آمریکا برای شرکت در جلسات شورای امنیت که به شکایت دولت انگلیس از ایران رسیدگی می‌کرد به عنوان معالجه به واشنگتن رفت و در مدت اقامت در واشنگتن و ملاقت‌هایی که با ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا و سایر مقامات آمریکائی به عمل آورد. بیش از پیش به حمایت آمریکائیها در جریان ملی شدن نفت امیدوار شد. ولی پس از بازگشت او از آمریکا و به خصوص پس از شکست حزب کارگر در انتخابات انگلستان و بازگشت چرچیل به عرصة سیاست انگلیس، تغییراتی در سیاست آمریکا نسبت به ایران پدیدار شد که نخستین علامت آن احضار گریدی سفیر آمریکا از تهران و انتخاب «لوی هندرسون»[2] به جانشین وی بود که برخلاف گریدی شمایل به انگلیسیها بود.

دکتر مصدق پس از احضار گریدی و انتخاب هندرسون به سفارت آمریکا در ایران هم از آمریکائیها قطع امید نکرد و بعدها از محسن موحد خبرنگار روزنامة‌ اطلاعات که از روزنامه‌نگاران مورداعتماد دکتر مصدق بود، شنیدم که دکتر مصدق پس از انتخاب هندرسون به سفارت آمریکا در تهران از «وارن» رئیس اصل چهار برای انتقال پیغامهای خصوصی خود به آمریکائیها استفاده می‌کرد و یک بار نیز خود او حامل پیغامی از طرف دکتر مصدق به وارن بوده است.

اطلاع موثق دیگری نیز که از روابط دکتر مصدق با آمریکائیها دارم این است که ترومن رئیس جمهور آمریکا در اواخر دوران ریاست جمهوری خود، اللهیار صالح سفیر ایران را در آمریکا برای رساندن پیغام محرمانه‌ای به دکتر مصدق به کاخ سفید دعوت می‌کند و به او می‌گوید که ماههای آخر زمامداری او آخرین فرصت برای حل مسئله نفت در چهارچوب منافع ملی ایران است و با روی کار آمدن آیزنهاور سیاست آمریکا نسبت به ایران دگرگون خواهد شد. اللهیار صالح برای ابلاغ این پیام و اعلام نظرات شخصی خود با اولین پرواز راهی تهران می‌‌شود، ولی دکتر مصدق این هشدار را جدی نمی‌گیرد و حتی چند ماه پس از روی کار آمدن آیزنهاور در اوایل خرداد ماه 1332 ضمن‌ نامة‌ مفصلی به عنوان رئیس جمهور جدید آمریکا که بعدها متن آن فاش شد می‌نویسد «ما امیدوار بودیم در زمان حکومت جنابعالی توجه و عنایت بیشتری به اوضاع ایران مبذول گردد. ولی بدبختانه چنین به نظر می‌رسد که تاکنون هیچ تغییری در رویة دولت آمریکا نسبت به ایران حاصل نشده است… باید متذکر شوم که در نتیجة اقداماتی که از طرف شرکت سابق نفت و دولت انگلیس به عمل آمده است ملت ایران با مشکلات اقتصادی و سیاسی عظیمی روبرو شده است. اگر این وضع ادامه یابد نتایج وخیمی از نظر بین‌المللی به بار خواهد آورد و اگر کمک فوری و مؤثری به این کشور نشود، اقداماتی که فردا برای جبران اهمال و سهل‌انگاری امروز به عمل آید خیلی دیر خواهد بود.»

عکس نادری از دکتر مصدق هنگم مصاحبه با روزنامه نگاران ة محسن موحدُ خبرنگار روزنامه اطلاعات و محمد علی سفری، خبرنگار باختر امروز در این عکس شناخته می شوند
عکس نادری از دکتر مصدق هنگم مصاحبه با روزنامه نگاران ة محسن موحدُ خبرنگار روزنامه اطلاعات و محمد علی سفری، خبرنگار باختر امروز در این عکس شناخته می شوند

آیزنهاور در یک ماه بعد، روز 29 ژوئن 1953 (هشتم تیر 1332) به نامة‌ دکتر مصدق پاسخ داد و ضمن آن نوشت «عدم موفقیت ایران و انگلستان در رسیدن به نوعی توافق دست دولت آمریکا را در کمک به ایران بسته است. در ایالات متحدة‌ آمریکا، حتی در میان کسانی که احساسات بسیار دوستانه‌ای نسبت به ایران و مردم ایران دارند، این احساس قوی وجود دارد که وقتی ایران می‌تواند با توافق معقولی در مورد پرداخت غرامت به شرکت نفت انگلیس و ایران، نفت خود را در مقیاس وسیعی در بازارهای جهانی به فروش برساند، افزایش کمک اقتصادی امریکا به ایران تحمیل غیرعادلانه‌ای بر دوش مالیات‌دهندگان آمریکائی خواهد بود. همچنین بسیاری از شهروندان آمریکائی با خرید نفت ایران از طرف دولت آمریکا، بدون حصول توافقی برای حل مسئله نفت به طور جدی به مخالفت برخواهند خاست.»

همزمان با ارسال این نامة مأیوس‌کننده از طرف آیزنهاور به دکتر مصدق، مقدمات اجرای طرح براندازی حکومت مصدق فراهم گردیده و یکی از مأمورین عالیمرتبة سازمان سیا به نام«کرمیت روزولت»[3] مأمور اجرای آن شده بود. کرمیت روزولت که بیشتر به نام مخفف کیم روزولت معروف شده است، روز شانزدهم تیر ماه 1332 با یک گذرنامة‌ ساختگی و نام مستعار «جیمز لاکریج» وارد ایران شد و از اواخر تیرماه برای اجرای طرح براندازی مصدق که با همکاری انگلیسیها تهیه شده بود به فعالیت پرداخت. کیم روزولت که اخیراً فوت کرده چند سال قبل در یک سریال تلویزیونی «بی‌.بی.سی» دربارة‌ فعالیتهای سیا در نقاط مختلف جهان فاش کرد که بزرگترین مشکل سیا در اجرای این طرح جلب همکاری و موافقت خود شاه بوده زیرا شاه از دست‌زدن به هر اقدامی علیه مصدق هراسان بود، تا این که سرانجام پس از اطمینان از پشتیبانی جدی آمریکا و انگلیس از این اقدام به این کار رضایت داد.

سخنرانی در جلسه افتتاحیه شورای امنیت ملل متحد ۱۵ اکتبر ۱۹۵۱
سخنرانی در جلسه افتتاحیه شورای امنیت ملل متحد ۱۵ اکتبر ۱۹۵۱

در این ‌جا اشاره به نکته‌ای را در رابطه با نقش کرمیت روزولت در تهیة مقدمات اجرای طرح براندازی مصدق و همچنین نقش «بی‌بی‌سی» در این ماجرا بی‌مناسبت نمی‌دانم. کرمیت روزولت چند سال بعد از انقلاب کتابی دربارة‌ کودتای 28 مرداد منتشر کرد که ترجمة‌ فارسی آن هم تحت‌عنوان «کودتا در کودتا» منتشر شده است. کرمیت روزولت در این کتاب ضمن شرح ماجرا که قسمت عمدة آن واقعیت دارد، لاف و گزاف و افسانه‌هائی هم به هم یافته و از آن جمله مدعی شده است که از طریق برادران رشیدیان مقدمات ملاقات محرمانه‌ای را با شاه فراهم کرده و در کاخ سعدآباد، در حالی که شاه در صندلی پشت اتومبیل خود را زیر پتو مخفی کرده بود؛ با او ملاقات نموده و موافقت او را برای صدور فرمان برکناری مصدق جلب کرده است. چند سال قبل یکی از محارم برادران رشیدیان در مقاله‌ای که به تقاضای من، برای درج در کتابی که دربارة‌ مصدق در دست تهیه داشتم، نوشت واقعیت این ماجرا را از زبان اسدالـله رشیدیان فاش کرد و از جمله‌ نوشت «حقیقت این است که روزولت در آن روزها هرگز با شاه در کاخ سعدآباد ملاقات نکرده بود.چه در آن شرایط حساس نه شاه ترسو حاضر می‌شد با روزولت در کاخ ملاقات کند و نه خود روزولت با مأموریت خطیری که برعهده داشت جرأت می‌کرد چنین بی‌احتیاطی خطرانگیزی را بپذیرد. به علاوه شاه در برابر آن همه چشمان باز سربازان و افسرانی که بعداً آشکار شد بعضی از آنها از اعضای سازمان نظامی حزب توده هستند، چگونه می‌توانست خود را در داخل اتومبیل، آن هم جلو پلکان کاخ مخفی کند و یک مذاکرة‌ حساس و نسبتاً طولانی را با روزولت انجام دهد؟ این‌ها سراپا افسانه‌سازیها و دروغ‌پردازیهای روزولت است. حقیقت چیز دیگری است. بعد از انقلاب اسلامی روزی در لندن به اسدالـله رشیدیان گفتم (البته هنوز کتاب روزولت منتشر نشده بود) این کودتای 28 مرداد مثل این که بیش از صد نفر پدر و مادر و طراح و مجری ایرانی و خارجی داشته است. بیدرنگ گفت همه‌اش خودم بودم! شاه آن‌قدر مي‌ترسید که گاهی من خنده‌ام می‌گرفت. من ناچار بودم ترتیب ملاقات او را با روزولت بدهم (روزولت در آن موقع زنده بود و با همین اسدالـله رشیدیان شرکت عظیمی داشتند که مقادیر معتنابهی اسلحه در زمان شاه معامله کرده بودند و سر و صدای کمیسیون‌های سنگینی که گرفته بودند در کنگرة‌ آمریکا هم پیچیده بود و تحقیقاتی در جریان بود). به شاه پیغام دادیم که ملاقات بسیار سری با یک رابط خارجی که شما او را می‌شناسید لازم است انجام گیرد. بنابراین در ساعت نه و نیم شب در اواسط جادة‌ نیاوران منتظر خواهیم بود و من چراغهای کوچک‌ اتومبیلم را روشن نگاه می‌دارم دو لازم به یادآوری است که در آن زمان خیابان فعلی پاسداران که به جادة‌ نیاوران معروف بود به این شکل نبود. جادة‌ باریکی بود که در دو طرف خاکریز داشت. ساختمان‌هائی هم وجود نداشت و به نیاوران وصل می‌شد) شاه با اتومبیل که خودش می‌راند رسید و در گوشة‌ دیگر جاده کمی دورتر پارک کرد و به سرعت خودش را به داخل اتومبیل من ‌انداخت و با روزولت روبرو شد. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که یک اتومبیل که با نور بالا حرکت می‌کرد از روبرو ظاهر شد. شاه آن‌قدر ترسید که خودش را از اتومبیل به پائین خاکریز انداخت و من برای این‌ که بیشتر نترسد پتو را رویش انداختم و گفتم «اعلیحضرت نگران نباشید خطری به وجود نخواهد آمد.»

photo-48

نویسندة این مقاله پرویز اعتصامی پس از نقل مستنداتی در تأئید مطالب فوق از اسناد محرمانة‌ انگلیس، اضافه می‌کند. «اسدالـله رشیدیان به من گفت شاه اصرار داشت که بهتر است آقای آیزنهاور و آقای چرچیل، ولو به طور رمز از تصمیم مشترکشان مرا مطلع کنند. روی این اصل ناچار شدیم که از طریق فرستنده‌‌های خودمان از قبرس بخواهیم که این خواستة شاه هم عمل شود. جملة رمز را هم خود شاه تعیین کرد. در تأیید ادعای اسدالـله رشیدیان «بریان لارپینگ» نویسندة‌ کتاب «سقوط امپراتوری» که هم از آرشیوهای محرمانه  انگلیس استفاده کرده و هم با دست‌اندرکاران انگلیسی کودتا مصاحبه به عمل آورده است می‌نویسد «پخش دو علامت رمز در لابلای برنامه‌های رادیوئی بی‌بی‌سی، ایراد نطقی از طرف پرزیدنت آیزنهاور و برنامة‌ مخصوصی در بخش فارسی بی‌بی‌سی علامت قطعی این معنی بود که دولتین آمریکا و انگلیس به طور جدی از نقشة موردنظر حمایت می‌کنند.»[4]

در برنامه‌های مربوط به هفتادمین سالگرد بی‌بی‌سی در اشاره‌ای به این موضوع گفته شد که ادعا می‌کنند در برنامة‌ بی‌بی‌سی در رأس ساعت 12 شب جمله رمزی پخش شده که علامت موافقت دولت انگلیس با طرح کودتا بوده، در حالی که بی‌بی‌سی فارسی ساعت 12 شب برنامه‌ای نداشته است. در مطالبی که نقل شد به این موضوع اشاره نشده که قرار بود در برنامة‌ فارسی بی‌بی‌سی در ساعت 12 شب عبارت رمزی پخش شود و در جای دیگری هم چنین مطلبی را نخوانده‌ام.

 

ایران در خاطرات دو رئیس جمهور سابق آمریکا

از کتابهای بحث‌انگیزی که در اواخر سال 2010 میلادی منتشر شده. کتاب‌های خاطرات دو رئیس‌جمهور پیشین آمریکا کارتر و بوش است که تقریباً همزمان در ماههای اکتبر و نوامبر 2010 انتشار یافت. انتشار کتاب خاطرات بوش مورد انتظار بود، زیرا اکثر رؤسای جمهور آمریکا پس از پایان دورة‌ ریاست جمهوری خود خاطراتشان را منتشر می‌کنند، که البته غالباً به قلم خود آنها نیست و در واقع مطالبی است که آنها تقریر کرده و دیگران نوشته‌اند و یا با استفاده از یادداشت‌هایشان به صورت کتاب تنظیم شده است. ولی انتشار کتاب خاطرات کارتر پس از سی سال که از پایان دوران ریاست جمهوری او می‌گذرد قابل تأمل و بحت‌انگیز بود. زیرا کارتر اندکی پس از پایان ریاست جمهوریش نیز کتاب خاطراتش را منتشر کرده بود و کتاب تازه‌اش تحت‌عنوان «یادداشت‌های روزانة‌ کاخ سفید»[5] به نوعی تکرار همان مطالب به شمار می‌آمد.

در هر دو کتاب که در سفر اخیر به آمریکا مطالعه کردم بخش‌هایی نیز به ایران اختصاص داشت: در کتاب کارتر مسائل مربوط به ایران در زمان انقلاب عنوان شده و در کتاب بوش مسائل مربوط به ایران در دهة‌ اخیر مورد بحث قرار گرفته است. در مقایسة‌ مطالب دو کتاب می‌توانم بگویم که کارتر صداقت بیشتری در تشریح مسائل مربوط به دوران ریاست جمهوری خود به خرج داده و بوش بیشتر به دفاع از عملکرد خود و توجیه و لاپوشانی اشتباهات و اعمال غیرموجه خود پرداخته است. من کتاب خاطرات قبلی کارتر تحت‌عنوان KEEPINE FAITH راهم خوانده‌ام و می‌توانم نکات برجستة مطالبی را که دربارة‌ ایران نوشته است در این چند جمله خلاصه کنم:

کارتر در نخستین قسمت یادداشت‌های خود دربارة ایران به اولین ملاقاتش با شاه در کاخ سفید اشاره کرده و می‌نویسد من در مذاکرات خصوصی و رودررو با شاه نظرات خود را دربارة لزوم رعایت موازین حقوق بشر با او در میان گذاشتم، ولی به سخنان او هم گوش دادم و با او به تفاهم رسیدیم. کارتر مدعی است که شاه در اقداماتی که برای ایجاد فضای باز سیاسی در ایران به عمل آورده به ابتکار خود عمل کرده و او مسئول اشتباهات شاه در این جریان نیست.

تصویری از تظاهرات مردم مصر که خواهان دموکراسی اند
تصویری از تظاهرات مردم مصر که خواهان دموکراسی اند

کارتر اعتراف می‌کند که ضعف سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و گزارش‌های سیا در تابستان سال 1978 مبنی بر این که «ایران نه در یک وضع انقلابی و نه حتی در شرایط پیش از انقلاب نیست» او گمراه کرده است.

کارتر می‌گوید وقتی اوضاع ایران به یک مرحلة‌ بحرانی رسید او پیامی برای شاه فرستاد و ضمن آن تاکید کرد که از هر تصمیمی که وی برای مقابله با بحران اتخاذ نماید، حتی تشکیل یک دولت نظامی پشتیبانی خواهد کرد. ولی شاه به جای نشان دادن قاطعیت با تردید و دودلی عمل کرد و دولت نظامی که او تشکیل داد، یک دولت نظامی به معنی واقعی نبود. (کارتر توضیح بیشتری در این مورد نمی‌دهد. ولی در خاطرات دست‌اندرکاران دیگر رژیم گذشته به این موضوع اشاره شده است که قرار بود ارتشبد دویسی به ریاست دولت نظامی برگزیده شود و طرحهائی هم برای مقابله با انقلاب داشت. ولی شاه در آخرین لحظه تصمیم خود را عوض کرد و ازهاری را به ریاست دولت نظامی برگزید)

در مورد کنفرانس گوادلوب کارتر تاکید می‌کند که نه فقط او بلکه رهبران سه کشور دیگر شرکت کننده در این کنفرانس به این نتیجه رسیده بودند که دیگر شاه قادر به کنترل اوضاع نیست. ولی تصمیم به خروج شاه از ایران در این کنفرانس گرفته نشد. شاه قبل از تشکیل این کنفرانس تصمیم به خروج از ایران گرفته بود.

بوش رئیس جمهور سابق آمریکا در کتاب خاطرات خود تحت‌عنوان DECISION POINTS که می‌توان آن را «مقاطع تصمیم» یا «لحظات تصمیم» ترجمه کرد، بیشتر به توهم خطر دست یافتن ایران به سلاح اتمی پرداخته و همان ادعاهای گذشتة‌ مقامات آمریکائی را در این مورد تکرار می‌کند. تنها نکتة‌ قابل ذکر در نوشتة او این است که می‌گوید «ما به نقطة سازش و حل این مسئله با ایران نزدیک شده بودیم که با انتخاب احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری ایران این امیدها بر باد رفت». مفهوم دیگر این ادعای بوش این است که اگر رقیب احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری ایران می‌رسید مشکل اصلی آمریکا با ایران، که همان مسئله اتمی است، حل شده بود.

تصویری از تظاهرات مردم مصر که خواهان دموکراسی اند
تصویری از تظاهرات مردم مصر که خواهان دموکراسی اند

از ماندلا تا مبارک

نقش شخصیت در تاریخ و این که تاریخ را شخصیت‌ها می‌سازند، یا این که رویدادها و تحولات تاریخی شخصیت‌ها را به وجود می‌آورد، از مباحث عمدة علوم سیاسی و تاریخ است. به اعتقاد من هم شخصیت‌ها در ایجاد حوادث و تحولات تاریخی مؤثرند و هم تحولات و رویدادهای تاریخی و شرایط زنان و مردان در ایجاد شخصیت‌ها تأثیر گذارند. به طور مثال شرایطی که پس از جنگ جهانی اول در آلمان به وجود آمد در پیدایش شخصیتی مانند هیتلر موثر بود و متقابلاً این هیتلر بود که ماشین جنگی آلمان را در سالهای دهة 1930 به وجود آورد و موجبات جنگ جهانی دوم را فراهم ساخت. یا ضعف شخصیت نیکولای دوم آخرین تزار روسیه و شکستهای روسیه در جنگ اول جهانی زمینه را برای انقلاب روسیه فراهم ساخت، ولی این لنین بود که از آشفتگی اوضاع روسیه پس از انقلاب و استعفای تزار، زمینه را برای انقلاب دوم روسیه در سال 1917 فراهم ساخت و حکومت بلژیکی روسیه را که هفتاد سال دوام یافت، به وجود آورد.

در تاریخ خودمانو زمان نزدیکتر، جسارت و بیباکی رضاخان و ضعف ؟ احمدشاه موجبات انقراض قاجاریه و سلطنت پهلویها را فراهم ساخت. و باز اشتباهات محمدرضا شاه در طول سلطنت 37 ساله‌اش، به خصوص در سالهای پایانی سلطنت، زمینه‌ساز اصلی انقلابی بود که به سقوط او و انقراض سلطنت در ایران انجامید. در بررسی نقش شخصیت‌ها در تاریخ آیت‌الله خمینی نمونه بارزی است. زیرا بدون نفوذ کلام و قدرت و بیباکی او یا انقلابی در ایران رخ نمی‌داد. و اگر انقلابی هم به وقوع می‌پیوست چنین گستره‌ای نداشت که پس از گذشت بیش از سی سال منطقه جهان را تحت‌ تأثیر خود قرار داده است.

غرض از این مقدمه اشاره‌ای به تحولات اخیر کشورهای عربی است که از توسن سرچشمة‌ گرفته و هنگام نثارش این سطور در اوایل بهمن‌ ماه 1389 مصر و کشورهای دیگر عربی را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است. توسن استقلال خود را مدیون مبارزات حبیب‌ بورقیبه؟؟ بود که از بدو استقلال این کشور در سال 1956 و یک سی سال زمام امور توسن را در دست داشت. حبیب بورقیبه؟ در سال 1987 با یک کودتای نظامی از کار برکنار شد و رهبر این کودتا زین‌العابدین بن علی که با استفاده از نارضائی مردم توسن در اواخر حکومت بورقیبه قدرت را به دست گرفته بود. دیگر حاضر نشد از مسند قدرت پائین بیاید و در مدت بیست و سه سال حکومت، او و خانواده‌اش منشاء چنان مفاسدی شدند که سرانجام ؟ صبر مردم توسن لبریز شد و زین‌العابدین بن علی به دنبال یک قیام مردمی از کشور خود گریخت.

پیروزی قیام و انقلاب مردم توسن. پیش از هر کشور دیگر عربی در مصر اثر گذاشته است. که رئیس جمهور خودکامة‌ آن حسن مبارک. از سال 1981 که به دنبال قتل انورسادات رئیس جمهور سابق مصر به قدرت رسیده، حاضر به ترک این مقام نشده و بعد از قریب سی سال که در مسند ریاست جمهوری باقی‌مانده است باز هم برای انتخابات سال 1911 ؟ مزد احراز این مقام کرده و حتی شایع شده بود که اگر خودش خواهان تمدید دورة ریاست جمهوریش شود، پسرش جمال مبارک را برای جانشینی خود در نظر گرفته است. در مقام مقایسه با حسنی مبارک و زین‌العابدین بن علی، به یک رهبر دیگر آفریقائی نلسون ماندلا اشاره می‌کنم که وقتی پس از رهائی از زندان به ریاست جمهوری آفریقای جنوبی انتخاب شد. در پایان چهار سال دورة اول ریاست جمهوری خود داوطلبانه از این سمت کناره گرفت و به مقام یک رهبر معنوی و مشاور جانشینان خود در مقام ریاست جمهوری اکتفا کرد. آفریقای جنوبی امروز یکی از پیشرفته‌ترین و باثبات‌ترین کشورهای جهانی به شمار می‌آید و رهبری سالخوردة آن نلسون ماندلا نه فقط در کشور خود، بلکه در سطح بین‌المللی از نفوذ و اعتبار فوق‌العاده‌ای برخوردار است.

هنگام نگارش این سطور دهم بهمن 1389ـ حسنی مبارک هنوز در برابر قیام مردمی که شعار مشترک همة‌ آنها برکناری وی از مقام ریاست جمهوری است، مقاومت می‌کند. ولی ظواهر امر نشان می‌دهد که حتی اگر بتواند تا پایان دورة فعلی ریاست جمهوریش در چند ماه آینده در مقام خود باقی بماند دیگر داوطلب احراز مقام ریاست جمهوری نخواهد شد و آرزوی ریاست جمهوری پسرش نیز بر باد رفته است.

ملاقات اورل هریمن نماینده آمریکا با استوکس مهردار سلطنتی انگلیس در ملاقات با دکتر مصدق درباره نفت

حسنی مبارک می‌توانست، نه مانند ماندلا فقط چهار سال، بلکه ده سال یا پانزده سال و حتی بیست سال بر سر قدرت باقی بماند و در این مدت زمینه را برای استقرار و دمکراسی و انتقال قدرت به جانشینی خود فراهم آورد و نام نیکی از خود به یادگار بگذارد. امروز او به هر کیفیتی که از کار برکنار شود، از احترام و اعتباری در کشور خود برخوردار نخواهد شد و چون که مجبور شود مانند زین‌العابدین بن علی سرانجام از کشور خود بگریزد و باقیماندة‌ عمر خود را در گوشه دیگری از جهان به سر آورد. بسیاری از دیکتاتورها و رهبرانی خودکامة‌ دیگر جهانی هم سرنوشتی بهتر از او نخواهند داشت.

[1]) HENRY GRADY

 

[2]) LOY HENDERSON

 

[3]) KERMIT ROOSEVELT

 

[4]) اسرار ناگفته‌ای از کودتای مرداد 1332- به قلم پرویز اعتصامی (نقل از کتاب مصدق در پیشگاه تاریخ صفحات 241 تا 244)

 

[5]) THE WITH HOUSE DIARY