تاریخ نشر کتاب در ایران(9)/ عبدالحسین آذرنگ
ترجمههای قاجاری و دقت در ترجمه
پیش از پرداختن به اوضاع نشر از 1300 ش/ 1921 م به بعد، به وضعیت ترجمه در آن سالها اشارهای میکنیم که بحث دربارة آن در مقالههای پیشین ناتمام مانده بود.
از بررسی آثاری که در دورة احمدشاه انتشار یافته، اینطور پیداست که روند ترجمة کتابها در ادامة همان گرایشهای پیشین بود: داستانهای تاریخی، تاریخ و سیاست، البته سیاست غیر مضر به حال حکومت، برخی داستانهای سبک و رمانتیک، سفرنامه و مضمونهای دیگری از این دست. برای نمونه به کتابهای زیر توجه کنیم که همة آنها در همان دوره منتشر شده است:
1328 ق.
|
سرگذشت معشوقة نقاب آهنپوش، ترجمة متینالسلطنه،
|
1328 ق.
|
تاریخ یونان، ترجمة میرزا علیخان بن نصرالاطباء.
|
1329 ق.
|
هزار و یک کابوس، الکساندر دوما، ترجمة سعدالملک مافی.
|
1329 ق.
|
دیار اشکبار، ترجمة ماطهووس ملیک یانس.
|
1330 ق.
|
سفرنامة شرلی، ترجمة مساعدالسطنه اُوانس.
|
1331 ق.
|
سفرنامة تاورنیه، ترجمة ابوتراب نوری (نظمالدوله).
|
1331 ق.
|
دورة تاریخ کبیر فرانسه، ترجمة یوسف مرتضوی تبریزی، انشاء و تصحیح [به اصطلاح امروز: ویرایشِ] جواد ناطق تبریزی.
|
1331 ق.
|
شرح تاجگذاری شاه سلیمان صفوی، ترجمة علیرضا امیر تومان (مترجمالسلطنه).
|
1333 ق.
|
تاریخ اقتصادی شرق یا محاربة روس و ژاپن، ترجمة محمدباقر منطقی تبریزی.
|
1333 ق.
|
ناپلئون و اسلام، ترجمة عباس خان (همة این کتابها در تهران منتشر شده است).
|
گذشته از این کتابهای فرنگی، چند اثر هم از عربی به فارسی ترجمه و منتشر شد. انتشار کتابهای مذهبی و ادبی هم به همان سبک و سیاق عصر ناصری و مظفری و به شیوة چاپ سنگی ادامه داشت. شماری اثر ترجمه شده در دورة قاجار هنوز هم به صورت خطی در برخی کتابخانهها و مجموعههای شخصی نگاهداری میشود که تا منتشر نشوند یا اطلاعات کتابشناختی آنها با آثار منتشر شده مطابقت داده نشود، دربارة آنها نمیتوان سخنی گفت که از دقت برخوردار باشد. آنچه مسلم است اینکه دورة قاجار، از زمان عباس میرزا تا پایان سلسلة قاجار، از دیدگاه ترجمه و نشر آنها و تأثیرهای مستقیم و غیرمستقیم و پیامدهای دیگر، دورة بااهمیتی است. بنا به برآورد ایرج افشار، در دورة قاجار حدود 5000 عنوان کتاب به فارسی ترجمه شده و شمار مترجمان کتاب حدود 130 تن بوده است.[1] این رقم درخور توجه است، گرچه در شماری از کتابها نام مترجم قید نشده است و شماری از مترجمان آن دوره را هنوز هم نمیشناسیم. دربارة آثار ترجمه شده، مجهولات دیگری هم هست که به تحقیق نیاز دارد، مانند نویسندگان، عنوان کتابهایشان در زبان اصلی، تفاوت عنوانهای فارسی با عنوانهای اصلی، و زبانهای مبدأ ترجمه. تطابق ترجمهها با متنهای اصلی و بررسی چند و چون، کیفیت، و سبکهای ترجمه در عصر قاجار، نیز مجهول دیگری است که به کوششهای چندین و چند مترجم و ویراستار زباندان نیاز دارد تا پس از مطابقة دستکم مهمترین آثار انتشار یافته، تصویر دقیقتری از سیر تحول و نشر آثار ترجمه شده در عصر قاجار به دست آید.
هدفها و کارکردهای ترجمه در دورههای مختلف تاریخی یکسان نیست. ما نمیتوانیم ارزشهای امروزی را به دورههای دیگر تعمیم بدهیم. یا کمال امروزی را نقص روزگاران دیگر قلمداد کنیم. ممکن است تقلید، اقتباس، یا تشبّه، از دیدگاه امروزی ضدّ ارزش تلقی شود، حال آنکه اینها در دورة قاجار ضدّ ارزش نبود. بررسی آثار مترجمان بزرگ عصر قاجار، کسانی چون میرزا حبیب اصفهانی، عبداللطیف تسوجی، ناصرالملک، محمدعلی فروغی (ذکاءالملک دوم) و بسیاری دیگر که فضل، دانش، زباندانی و تسلط آنها بر زبان و ادب فارسی با تائید همة صاحبنظران روبهروست، نشان میدهد که در ترجمهها عاملهای دیگری را با توجه به مخاطبان خود در نظر میگرفتند و در کار میآوردند. شناسایی و تعیینکردن آن عاملها به ما کمک خواهد کرد در بررسی تحول ترجمه در تاریخ معاصر ایران به نکاتی پی ببریم. مهمتر از همة عاملها، به طور قطع تحول زبان فارسی امروز است. زبان رایج در نشر امروز ما به تحول نثر فارسی در ترجمههای قاجاری وامدار است. با نثر درّة نادره و با زبان متصنعانه و متکلفانة منشیان پیش از قاجار و قاجاری چگونه میشد اندیشههای جدید، علوم جدید و ادبیات و هنر متحول شده در سدة 19 م را به مخاطبان انتقال داد؟ همان زبان متصنع و متکلف، با واژگان فقیر و مرده، در کلنجار رفتن میرزا حبیب اصفهانی و عبداللطیف تسوجی و محمد طاهر میرزا و امثالهم با ماجراهای داستانی، در کلنجار رفتن ناصرالملک با متنهای شکسپیری، در کلنجار رفتن محمدعلی فروغی با آثار فلسفی، و با کوششها و دقتورزیها، و نیز ذوقورزیهای مترجمان همتراز آنها، به زبانی تبدیل شد که امروز از عهدة مقاصد و بیان مفاهیم خود برمیآید.
کیفیت ترجمههای قاجاری را در طیف گستردهای از بدِبد یا خوبِ خوب، از وفادار تا خائن تمامعیار، از ترجمههای هنری مالامال از ذوق تا بیبهره از کمترین ملاحت، میتوان جای داد. علت و ریشههای این تفاوت چشمگیر را در ساختار نشر عصر قاجار باید جستوجو کرد. نشری که با اقتصاد خودش بتواند دخل و خرج کند، میتواند دو پایة اصلی پل ارتباطی خود را در کرانة آفرینندگان آثار و کرانة خریداران و خوانندگان برقرار، و ارتباط مناسب را جاری کند. انگیزة ترجمه در عصر قاجار متفاوت بود. شمار بسیار اندکی از مترجمان با انگيزههاي فردي كار ميكردند، چه سياسي و ضدحكومتي يا روشنگرانه، و چه با انگیزههای دیگر.
آن دسته که هدفهای بلند و آیندهنگرانهای را پی ميگرفتند، تحقق یافتن آن هدفها به انتخاب متن، زبان و بیان، مخاطب و رسانة ارتباطی وابسته بود. در نهادهای دولتی که مقامهای تصمیمگیرنده دربارة انتخاب متن، نوع پیام و مخاطب تصمیم میگرفتند، مانند تصمیمگیریها در دورة عباس میرزا، محمدشاه، در دارالطباعة ناصری، یا در مدرسة دارالفنون، انگیزهها و هدفها طبعاً با انگیزهها و هدفهای مترجمان بیرون از دستگاههای دولتی متفاوت بود. یا مترجمانی که از ظلالسلطان و دیگر شاهزادههای قاجاری سفارش ترجمه و مزد میگرفتند. با مترجمان آزادی که حتی نام خود را پنهان میکردند، تفاوت سبک و روش، و حتی تفاوت زبان داشتند. این تأکید به این سبب است که از خطای برخی نوشتهها و از تعمیم دادن بعضی جنبهها دربارة سیر تحول ترجمه در عصر قاجار بپرهیزیم، و به این راه خطا نرویم که گمان کنیم روند ترجمه در آن عصر، روندی یکسان بوده است.و بپنداریم که ترجمههای دارالطباعة ناصری و مدرسة دارالفنون را میتوان کنار ترجمههای امثال میرزا حبیب اصفهانی قرار داد، و دربارة آنها یکسان حکم کرد.
جنبش مشروطهخواهی که آغاز شد، در شماری از مترجمان انگیزههای تازهای برای ترجمه ایجاد گردید. حتی زبان ترجمه در دورة پسامشروطه با دورة پیشامشروطه تفاوتهایی کرد که جزئیات فنی آنها را ادیبان و زبانشناسان و متخصصان واژهشناس بهتر میتوانند بررسی کنند. جنبش که پس از بازگشت استبداد و سرکوب فرو خفت، و در پی آن بحرانهای ناشی از سوء مدیریت جامعه، تشدید تضادها و تنشهای درونی، وقوع جنگ جهانی، و بحرانهای اقتصادی ناشی از جنگ، رمق را از جامعه گرفت، و ایران را به یکی از پرادبارترین دورههای تاریخی خود گرفتار ساخت، انگیزههای ترجمه هم از میان رفت؛ گو اینکه انگیزههای تألیف هم از میان رفت و منحنی نشر که با منحنی انگیزههای تألیف و ترجمه همسوست، و همخوانی میان آنها را میتوان در همهجا و در دورههای مختلف دید، به ویژه نشر رسمی که در چارچوب اقتصادی بازار آزاد فعالیت میکند، رو به افول نهاد. همانطور که پیش از این هم اشاره شد، از 2 سال پس از انقلاب مشروطة ایران، یعنی از 1327 ق، در 2 دورة حکومت محمدعلی شاه و احمد شاه تا پایان حکومت قاجار، منحنی نشر، همراه با منحنی تألیف و ترجمه سیر نزولی طی کرده است. تألیفها و ترجمههای مطلوب در این دوره، در حکم استثناهای قاعده است، و انگیزههای مولفان و مترجمان آنها حتماً فردی وغیردولتی است.
دربارة دقت در ترجمههای قاجاری این نکته را در تکمیل مطلب پیشین بیفزاییم که گفته شد ارزشهای ترجمه ثابت و یکسان نیست و دستخوش چند تحوّل است. یکی از شاخصههای ارزشی ترجمه، دقت و کیفیت آن در کار ترجمه است. کریم امامی، از صاحبنظران ترجمه و ویرایش، و از کسانی که دقت در ترجمه و مطابقت تام و تمام ترجمه و متن را اصلی تخطیناپذیر میدانستند، معتقد است که برداشت از ترجمة دقیق در ایران، برداشتي جدید است. به برآورد او، این برداشت شاید از دورة محمدعلی فروغی عقبتر نرود.[2] البته شادروان امامی این نظرش را به قید «شاید» بیان کرده است. در ترجمههای قاجاری، از عصر عباس میرزا به بعد میتوان ترجمههایی یافت که مترجمان آنها بر پایة آنچه در زمان خود از مفهوم «دقت» برداشت میشد، سعی میکردند ترجمههایشان عین متن اصلی باشد. با این حال، حکم قطعیتر زمانی میسر خواهد بود که، همانگونه که پیشتر گفته شد. مطابقههای گستردهتری میان ترجمهها و متنهای آثار عمده به عمل آید. به نظر شادروان امامی، مترجمان دورة قاجار در ترجمه بیشتر نقل به معنا میکردند.[3] خود شادروان امامی در ترجمه از مکتبی پیروی میکرد که تناظر کامل و یک به یک واژگان متن و ترجمه از اصول بنیادین آن مکتب است. این نظر که آیا اصل مراعات تناظر و تطابق واژگانی، مصداق دقت است، و حتی اگر دقت با این اصل مراعات شود، میتواند تضمینکنندة کیفیت مطلوب ترجمه باشد یا نه، موضوع بحث نظریهپردازان و نظریهشناسان ترجمههاست.
ابوالقاسم سروش، از مترجمان عصر قاجار، در مقدمة یکی از ترجمههایش این عبارت را آورده است:
هر زبانی را ملاحتی و حلاوتی خاص است که به خود آن زبان اختصاص دارد، و چون [به] زبان دیگرش ترجمه کنند، آن چاشنی را نبخشد؛ خصوصاً اینکه زبان فرانسه با زبان فارسی تباین کلی دارد.[4]
ابوالقاسم سروش هم از جملة مترجمانی بود که برای برخوردار کردن ترجمه از «ملاحت» و «حلاوت»، تصرف مترجم را موجه میدانستند. داوری در اینباره که آیا در ترجمههای سروش، «ملاحت» و «حلاوت» متن اصلی با هنرهای ترجمانی به ترجمة فارسی وارد شده است، یا اینکه مترجم برای آنکه با توجه مخاطبان فارسی زبانش ترجمهاش را هم بانمک و هم شیرین کند تصرف خود را مجاز دانسته است، طبعاً به زمانی موکول میشود که مترجم و ویراستار فرانسویدانی ترجمههای سروش را با متن اصلی مطابقت بدهد. (ممکن است کسانی این مطابقتها را انجام داده و به داوری هم رسیده باشند، اما تا زمان نگارش این مطلب، نویسنده از مطلب چاپ شدهای در اینباره آگاهی ندارد).
سعدالملک مافی، یکی از مترجمان آثار آلکساندر دوما در عصر قاجار، در مقدمة هزار و یک کابوس با صراحت چنین گفته است:
مخفی نماناد که هر مترجمی اگر متصرف نباشد، آثار او نتیجة مطلوبه را نبخشد… پس اگر در اثنای مطالعة این کتاب، قارئین [= خوانندگان] محترم که تصنیف اجله را دیدهاند، پاره[ای] تصرفات ملاحظه فرمایند [و] ایراد انتقاد نمایند که چرا مترجم دخل و تصرف نمود، یا از فلان جمله کاست و بر دیگر افزود… مقصود، تفهیم مطلب است به عبارتی روشن که مقبول خوانندگان افتد.[5]
ظاهراً مبنای اصلی برای حق «تصرف» مترجمان قاجاری، همانا «تفهیم مطلب» است به مخاطبانی که مترجم در نظر داشت. پیداست که مترجمان، برداشتها و روشهای متفاوتی از «تفهیم مطلب» داشتند. در هیچ نوشتة قاجاری شاید نتوان مطلبی یافت که در آن به مشخصاتی از «تفهیم مطلب» اشارهای شده باشد. جز ذوقیات و تصمیم مترجم، مناط دیگری نمیتوانست وجود داشته باشد. در ضمن در نظر داشته باشیم که در عصر قاجار نه ویراستار مطابقهگری به معنای امروزی بود که نه با معیارهای امروزی ما، بلکه با حداقلی از معیارهای شناخته شدهای برای دقت، ترجمه را با متن مطابقت دهد؛ نه نشریهای بود که ترجمهها در آنها نقد و بررسی شود؛ و نه نظارتهای دیگری بر کار مترجمان وجود داشت که بالاخره نگاه دیگری جز نگاه مترجم را در کار آورد. البته میدانیم در مواردی ترجمهها «تحریر و انشاء»، یا به زبان و اصطلاح امروزی ما ویراستاری یا بازنگاری میشد. در آثار ترجمه شده در عصر عباس میرزا و محمدشاه و در دارالطباعة ناصری، و مدرسة دارالفنون، «تحریر و انشاء» در ترجمههایی به کار گرفته میشد که مترجمان آنها یا ایرانی نبودند، یا زبان فارسی را خوب نمیدانستند. «محرر» یا «منشی» (= ویراستار یا دبیر) ترجمه را با توجه به متغیرهایی ویرایش و بازنگاری میکرد، مانند متغیرِ مخاطب، متغیرِ پسند سفارشدهنده، یا متغیرِ ذوق و پسند رایج در میان افراد باسواد و تحصیلکرده، یا خود منشیان. شاید متغیرهای دیگری هم در کار بوده است که باید با تحقیقات بیشتر به وجود آنها پی ببریم. تصرفاتی که محرران و منشیان در ترجمهها میکردند، چه بسا که از تصرفات خود مترجمان کمتر نبوده باشد. بر اینگونه تصرفات هم ظاهراً نظارتی نبود، و اگر بود، ما از آن بیخبریم. حتی از توضیحات محمدحسین فروغی (ذکاءالملک اول) در مقدمهای بر ترجمة فرزندش محمدعلی فروغی (ذکاءالملک دوم)، که پیشتر به آن اشاره شد[6] توضیحی که نشان میدهد او ترجمة فرزندش را ویرایش کرده است، در واقع معنای محصلی به دست نمیآید. معلوم نیست نوع تغییرات او در ترجمه، و با توجه به تقسیمات امروزی ما، از چه نوعی بوده است. با آنکه محمدحسین فروغی از زعمای دارالترجمة ناصری و در ترجمه و تحریر [= ویرایش] پیشکسوت و زبردست بود، از توضیحاتش معلوم نمیشود که آیا او ترجمه را سطر به سطر با متن اصلی مطابقت داده و دقت ترجمه را تائید کرده، یا فقط به تغییرات و اصلاحات عبارتی در ترجمه اکتفا کرده است.
اینگونه ابهامها دربارة ترجمههای قاجاری زیاد است. شاید تنها جنبههای از ترجمههای آن عصر که تأثیر آن در زمان ما تدام یافته و پابرجاست، تحول نثر ترجمه و تأثیر آن بر زبان فارسی امروز از هر حیث است. همین جنبه به تنهایی ارزش بزرگی است که مطالعات گسترده دربارة آن جا دارد.
نشر از 1300 ش
حکومت قاجارها به سان بنایی از پی ویران، با کودتای نظامی سبکی با یک ضربه فرو ریخت، هر چند که حدود 5 سال، از 1299 تا 1304 ش، طول کشید تا سلسلهای جدید به طور رسمی جانشین قاجارها شد. ایران در آستانة 1300 ش، پس از پایان گرفتن جنگ جهانی اول و در پی از هم پاشیدگی اوضاع داخلی بر اثر اغتشاشات پسامشروطه و شکست آرمانهای آزادیخواهانه و استقلالطلبانة آن جنبش، ویرانی روستاها، و بحران اقتصاد شهری، کشوری ورشکسته به شمار میآمد. جمعیت ایران که در 1800 م/ 1215 ق، اوایل تاسیس سلسلة قاجار، حدود 5 تا 6 میلیون تن برآورد شده بود، پس از حدود یک قرن، تقریباً 2 برابر شد ودر 1300 ش/1920 م، یک سال پس از پایان جنگ جهانی اول، به حدود 12 میلیون تن رسید. از این عده، بیش از 2/1 در روستاها زندگی میکردند، حدود 4/1 چادرنشین بودند و زندگی ایلی ـ عشایری داشتند و تقریباً 5/1 جمعیت، شاید حدود 2.5 میلیون تن در شهرها زندگی میکردند. در 1300 ش، ایران از صنایع و راههای ارتباطی جدید بیبهره بود و در واقع در مرحلة پیشاصنعتی محض به سر میبرد.[7]
پس از استقرار حکومت جدید، برقرار شدن نظم و امنیت با استفاده از قوای قهریه و سرکوب، و تحولی در گردآوری و تمرکز درآمدهای دولتی، به تدریج برنامهریزیهای متمرکز برای توسعه آغاز شد. بر اثر روند تجدد و توسعه، که شماری از صاحبنظران آن را از نوع آمرانه از رأس هرم قدرت و گاه نیز نامتناسب با ویژگیهای جامعة ایران دانستهاند، ساختار اجتماعی ایران دستخوش تغییرهایی اساسی شد. صنعتها، حرفهها و شغلهای تازهای به وجود آمد، و بنا به قوانین شناخته شدة مهاجرتها، عدة بسیاری به جستوجوی در آمد از روستاها راهی شهرهای همجوار و کوچک، و عدة دیگری از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگتر مهاجرت کردند. پدیدة شهرنشینی شتاب گرفت، و آهنگ افزایش جمعیت تندتر شد. به موازات آن، مظاهر جدید تمدن و فرهنگ به زندگی شهرنشینی راه یافت، آموزش وسعت بیشتری گرفت، و طبقة متوسط رو به رشد نهاد.[8]
همانطور که بارها در این سلسله مقاله اشاره کردهایم، تا در جامعهای طبقة متوسط رشد نکند، نشر در آن جامعه رشد نخواهد کرد، و هر چه طبقة متوسط باسوادتر، بافرهنگتر و پردرآمدتر باشد، رشد نشر هم متناسب با آن خواهد بود. تحولات عمیق در این طبقه، نشر را هم متحول خواهد کرد. اما چون میان این طبقه و نشر، تعامل و تاثیر و تأثر وجود دارد، به محض آنکه طبقة متوسط بتواند بنیة اقتصادی نشر را تقویت کند، و نشر بتواند به بار بنشیند، فکر و اندیشه و احساس و عاطفه و آرمان و بسیاری چیزهای دیگر را به طبقة متوسط بازمیگرداند. این چرخه اگر با مانعها روبهرو نشود، به ویژه مانعهایی که معمولاً در کشورهای ناپیشرفته و در جهان سوم بسیار است، میتواند شکوفایی علمی ـ فرهنگی، ادبی ـ هنری، مدنی ـ تمدنی به بار آورد و دستاوردهای خود را به سایر طبقات اجتماعی هم انتقال دهد.
نشر کتاب در 1300 ش و حتی تا چند سال پس از آن، در تداوم سنتهای عصر قاجار بود. تحولات که آغاز شد، گفتمانها هم تغییر کرد، و تغییر گفتمانها به نشر دیگری نیاز داشت که در صورت و محتوا باید با نشر پیش از خود تفاوت میداشت. بنا به آماری که خانم شچگلووا در کتابش آورده است، در1304 ش هنوز در تهران، نیمی از کتابها در مطبعههای سنگی چاپ میشد.[9] نیاز به نشر بیشتر، که شیوة چاپ سنگی قادر به تامین آن نبود، سبب شد که چاپ حروفی و فنآوریهای وابسته به آن رواج بگیرد. مطبعههای سنگی که خانم شچگلووا از آنها نام برده است (نظم الفبایی مطبعهها از خانم شچگلووا نیست) عبارتند از: اتحاد، اقبال، حقیقت، خورشید، نزهت شرق، سعادت، صفا، عبدالرحیم، علمی، علمیه، مجلس، مصطفوی.[10] بنا به آمار رسمی دولتی، در 1305 ش جمعاً 84 چاپخانه در سراسر ایران برای بیش از 12 میلیون تن جمعیت، دایر بوده است، یعنی تقریباً برای هر 140 هزار نفر یک چاپخانه، که در مقایسه با استانداردها، رقم ناچیزی است. از این84 چاپخانه، 22 چاپخانه سنگی و 62 چاپخانه حروفی (یا: سربی) بوده است. آمار چاپخانهها در شهرهای بزرگتر از این قرار بوده است:
شهر
|
چاپخانه
|
سرجمع
|
|
حروفی
|
سنگی
|
||
تهران
|
22
|
4
|
26
|
تبریز
|
7
|
3
|
10
|
رشت
|
5
|
3
|
8
|
شیراز
|
4
|
3
|
7
|
کرمان
|
3
|
2
|
5
|
مشهد
|
3
|
1
|
4
|
یزد
|
1
|
2
|
3
|
کرمانشاه
|
2
|
–
|
2
|
در این شهرها هم یک باب چاپخانة حروفی دایر بوده است: اردبیل، ارومیه، انزلی، خرمشهر، قزوین، کاشان، همدان؛ و در این شهرها یک باب چاپخانة سنگی: اردبیل، ارومیه، انزلی، تربت حیدریه، خرمشهر، خوی، قزوین، کاشان و همدان.[11]
پس از حدود 7 سال، شمار چاپخانههای سنگی از 22 به 12 کاهش یافت، اما بر شمار چاپخانههای حروفی افزوده شد و تعداد آنها از 62 به 101 رسید.[12] روند کاهش شمار چاپخانههای سنگی در واقع از دورة جنبش مشروطهخواهی و پیدایش قشر اجتماعی جدیدی از خوانندگان، چه کتابخوان و چه روزنامه و مجلهخوان، آغاز شد. ورود فنآوری چاپ افست که گونهای چاپ همسطح و با چاپ سنگی از یک گونه است، و سرعت و کیفیتی که چاپ افست داشت، میدانی برای رقابت چاپ سنگی نمیگذاشت. چاپ سنگی به دلایل اقتصادی و فنی یارای رقابت با چاپ افست را نداشت، این نکته آشکار است. اما جنبههای دیگری هم هست که اکنون، پس از گذشتن حدود یک قرن، و در پرتو تجربههای متراکم و یافتههای جدید، توجه به آنها آغاز شده است. در اینجا به اختصار به آن اشاره میکنم. البته افول چاپ سنگی در ایران ماجرای مفصلی دارد و تدوین تاریخ مستقل تحول و زوال آن، با توجه به جنبههای اقتصادی، فنی، سیاسی، فرهنگی، هنری، و به ویژه با توجه به برداشتهای شتابزدة خام و نادرست از مدرنیته و نوسازی اندیشیده نشده، هم ضروری است و هم آموزنده.
تنی چند از چاپگران و ناشران باسابقه که تتمة چاپخانههای سنگی را پس از 1300 ش به چشم دیده یا در آنها کار کردهاند، در خاطرات پراکندهشان به آنها گذرا اشاره کردهاند. روایت عبدالرحیم جعفری، بنیادگذار موسسة انتشاراتی امیرکبیر، ناشر پیشکسوت، و از بزرگترین و برجستهترین ناشران کشور، از چاپ سنگی، حدوداً از دهة دوم 1300 ش به بعد، با وصفی زنده و جاندار، و نیز همراه با برخی جزئیات خواندنی در کتاب خاطرات او آمده است.[13] عبدالرحیم جعفری از شماری کتابهای پرفروش، در زمینههای مختلف، که در چاپخانة سنگی چاپ میشد نام برده، و گفته است که با هر سنگ میتوانستند 700 تا 750 ورق در ساعت چاپ کنند که حدوداً شمارگان معمول کتاب در زمان او بوده است.[14]
چاپ سنگی پس از 1320 ش هم در مقياسی محدودتر تا مدتی دوام آورد، و بعد به کلی منقرض شد. اگر به یاد داشته باشید، در مقالههای پیش گفتیم که چاپ سنگی در ایران، پس از چاپ حروفی (سربی) رایج شد؛ به عکس شماری از کشورهای دیگر، و چند دهه رقیب خود را از میدان به در برد. سهولت ابزاری، سادگی فنآورانه، ارزانی، قابلیت آموزشی سریع، امکان استفاده از خط نستعلیق و دیگر انواع خط پسند طبع ایرانی، امکان تصویرپردازی، حاشیهسازی، و کاربرد هنرهای صفحهآرایی در چاپ سنگی، از مزیتهای آن بود. اکنون، در زمان ما، که چاپهای سنگی هنری با استقبال بسیار روبهرو شده و بهرهمندی از فنآوریهای جدید و مواد و مصالح چاپی مناسبتر، کیفیتها و زیباییهای چاپ را ارتقا داده است، و حتی آموزش چاپ سنگی در برنامة درسی شماری از دانشگاههای معتبر و مراکز مشهور آموزش چاپ قرار گرفته است، معلوم میشود که گسیختن رشتة سنت چاپ سنگی در ایران و از یاد بردن فنها، صناعتها، هنرها، و تجربههای بومی شدة آنها چه زیان سنگین و جبرانناپذیری از جنبههای فرهنگی، هنری، اقتصادی و جز آن بوده است. آنچه اکنون به تحقیق و توسعه (آر اند دی)[15] معروف است. چیزی که همة صنعتها و فنآوریهای پیچیده در کشورهای پیشرفته به یاری آن گام به گام تحول و توسعه یافتهاند، اگر اندکی از اندیشهاش در دورة ورود و رواج مدرنیته در ایران وجود میداشت، نه تنها چاپ سنگی با هاله و حواشی آنها از میان نمیرفت، بلکه فنآوری آن را میشد در همة نقاط کشور، به ویژه نقاط دوردست، فقیر و فاقد امکانات، گستر ش داد، آن فنآوری را به تدریج بینقصتر، کاملتر، و کارآمدتر کرد، به یاری آن به نیازهای محدود محلی پاسخ گفت، هزینههایی را، از جملة هزینههای حمل و نقل، انبارداری، و پخشگری را حذف کرد یا کاهش داد، از قیمت کتاب و نشریات کاست، بر تقاضای آنها افزود، ذوقورزی خوانندگان را همراه آن ارتقا داد، شماری از هنرهای بومی را حفظ کرد و اعتلا بخشید، تاثیر فرهنگی را گستردهتر و عمیقتر کرد، و بسیاری تاثیرهای جنبی دیگر که متخصصان فرهنگی باید دربارة چند و چون آنها بحث کنند. اما به هر حال چنین نشد، چرا؟
ریشة این بیتدبیری، بیخردی و نگاه کوتاهبینانه را در پندار نادرست دربارة مدرنیته، در برداشت سبکسرانه از نوسازی و متجدد شدن، در بیبصیرتی و بیتوجهی به ارزشهای بومی و بومی شده، در خودباختگی، و فیالجمله در مجموعة سیاستهای دولتیِ شتابان، آمرانه، خودکامانه، و غیر مردمسالارانة رایج در دهههای اول و دوم 1300 ش بايد سراغ گرفت؛ سیاستهایی که پس از شهریور 1320 هم بازاندیشی و اصلاح نشد. سیاستهای فرهنگی به جنبههایی از توسعه توجه و بر آنها تاکید کرد، اما جنبههایی را نادیده گرفت. در نتیجه، تناسب و توازن در سیاستها از دست رفت و پیامدهای ناخواستة آن بعدها ویرانگرانه ظاهر شد.
مدرن کردن شهرها، به ویژه مدرن کردن پایتخت، یکی از سیاستهای اصلی همان دو دهه بود. شهرداری و شهربانی و برخی نهادهای دولتی دیگر، از سوی دولت مامور شدند سیاست شهری را با قوة قهریه اعمال کنند. شمار زیادی خانه تخریب شد و مالکان آنها مکلف بودند با هزینة شخصی آنها را بر اساس طرحهای پیشنهادی کمیسیون دولتی بازسازی کنند. دیوارهای کاهگلی جای خود را به دیوارهای آجری داد. شماری بسیار زیادی درخت کهنسال قطع شد، چون خیابان و گذرگاه جدید لازم تشخیص داده شده بود. بدون توجه به معماری بومی و قدیمی، تعدادی بنای قدیمی، ویران گردید. در جاهایی از شهر، بلهوسانه دستور داده شد بناهای یک طبقه را خراب کنند و ساختمانهای دو طبقه و چندطبقه بسازند تا بناهای شهری بلند (به نظر آنها: مدرن) جلوه کند. بنا به برآورد، در تهران 15 تا 30 هزار خانه تخریب شد.[16]
همهچیز باید «مدرن» به نظر میرسید و به الگوهای ناسنجیده اقتباس شده از غرب نزدیک میشد. نیازی به تاکید نیست که فقر و نکبت دورة قاجار که هر چه آن دوره به پایان خود نزدیکتر میشد، شدتش افزایش مییافت، قابل ادامه نبود. جامعة ایران، به ویژه از انقلاب مشروطه به بعد، عمیقاً خواستار تحول بود، اما تحول در نگاه دولت خودکامه، به چیزی تبدیل میشد که یکی از مصداقهای کاملاً محسوسش زیرورو کردن شهرها بر پایة الگوهای مغایر با مقتضیات فرهنگی جامعه بود. در سیاستگذاری دولت، چاپ و نشر هم باید متحول میشد. الگویی که در این عرصه، بهویژه در چاپ و نشر دولتی دنبال کردند و بعداً به آن میپردازیم و به جنبههای مثبت و تاثیرگذارش هم توجه میکنیم، نگرش دولتی را به خوبی نشان میدهد. در این نگرش، تحول و توسعه و تقویت چاپ سنگی به گونهای که اکنون مدّنظر ماست، و شاید شماری از ما با افسوس و دریغ از آن یاد کنند، هیچ جایی نداشت.
(ادامة مطلب در شمارة آینده)
[1]) افشار، ایرج، «آغازة ترجمة کتابهای فرنگی به فارسی»، ص 89.
[2]) امامی، کریم، از پست و بلند ترجمه (تهران، 1372)، ج 1، ص 48.
[3]) امامی، کریم، همانجا.
[4]) به نقل از: بابازاده، شهلا، تاریخ چاپ در ایران (تهران، 1378)، ص 55.
[5]) به نقل از: بابازاده، شهلا، همانجا.
[6]) نک: مقالههای پیشین در همین سلسله مقالهها.
[7]) برای اطلاعات بیشتر در اینباره، نک: اشرف، احمد؛ بنو عزیزی، علی، طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، ترجمة سهیلا ترابی فارسانی (تهران، 1387) ص 44 به بعد؛ غنی، سیروس، ایران: برآمدن رضاخان، بر افتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمة حسن کامشاد (تهران، 1377)، ص 415 به بعد، نیز نک: فصلهای 4 تا 6 در:
The Cambridge History of Iran. Cambridge UP, 1991, Vol.7.
[8]) همبلی، گاوین، «یکه سالاری پهلوی، رضاشاه (1320-1300)»، در: تاریخ ایران دورة پهلوی، ترجمة مرتضی ثاقبفر (تهران، 1388)، ج 7، دفتر 2، ص 32.
[9]) شچگلووا، تاریخ چاپ سنگی در ایران، ص 107.
[10]) شچگلووا، همانجا.
[11]) «خلاصة احصائیة کل مطابع ایران در 1350»، تعلیم و تربیت، سال 3، ش 9-10 (آذر ـ دی 1306)، ص 560-561.
[12]) شچگلووا همانجا.
[13]) جعفری، عبدالرحیم، در جستجوی صبح، ج 1، ص 115 به بعد.
[14]) جعفری، همان کتاب، ج 1، ص 121.
[15]) R& D = Research and Development.
تحقیق به قصد توسعه، یا: تحقیق به قصد برطرف کردن تدریجی نقصها وکاستیها و رسانیدن فعالیت به نقطة مطلوب. مثالی ساده: پیکان ایرانی و دوو ی کرهای تقریباً همسناند. پیکان، منقرض شد، دوو به خودروی با شهرت جهانی تبدیل شد. کارخانة دوو با استفاده از روش تحقیق و توسعه، کاستیها و عیبهای خودرو خود را فهرست، و سال به سال شماری از آنها را برطرف میکرد. عیبها و کمبودهای پیکان از اول تا آخر همچنان، یا تقریباً همچنان، باقی ماند و در نتیجه در رقابت با نسلهای جدیدتر خودرو از میدان خارج شد. این، شاید مثال ملموستری باشد، اما صنعتها و فنآوریهای بسیار دیگری، از جمله فنآوری چاپ سنگی که در این بحث مدّنظر است، بر اثر نبودن همین رویکرد تحقیق و توسعه، به زوال و نابودی گرفتار شدند.
در ضمن برخی از مباحث کتاب زیر به اینگونه نکات مربوط میشود و روشگرانه است: منصوری، رضا، ایران 1427: عزم ملی برای توسعة علمی و فرهنگی، چ 3 (تهران، 1380).
[16]) در این کتاب که به تازگی انتشار یافته است. گزارشهای دقیق و بسیار قابلتوجهی به قلم ماموران سیاسی آمریکا در ایران دورة رضا شاه آمده است: رضاشاه و بریتانیا بر اساس اسناد وزارت خارجة آمریکا، تدوین محمدقلی مجد، ترجمة مصطفی امیری (تهران، 1389). برای سیاست شهری و تخریب شهری: نک: ص 93 به بعد، زیر عنوانِ «مدرن کردن» شهرها.