ده دستور نویسندگی/ حسن کامشاد
اين نام كتابي است كه المور لئونارد (Elmore Leonard) اخيراً در انگلستان منتشر كرده است. روزنامة گاردين ، به پيروي از او، امر و نهيِ شخصي گروهي از نويسندگان ديگر را در كار نويسندگي پرسيده است. ابتدا فشردة پيشنهادهاي خود لئونارد:
- هيچ گاه با توصيفِ وضع هوا نوشته را آغاز نكن. اين اگر صرفاً براي فضاآفريني است و نه واكنش يكي از شخصيتهاي داستان به آب و هوا زياد طول و تفصيلاش نده. خواننده چهبسا ورق بزند و به سراغ آدمها برود. البته استثناهايي هم هست. مثلاً، اگر بري لوپز (Barry Lopez) باشي، كه بيش از هر اسكيمويي شيوههاي توصيف يخ و برف را ميداند و در كتابش رؤياهاي قطبي شرح ميدهد، ميتواني هرچه بخواهي گزارشِ وضع هوا كني.
- از مقدمه دوري جو: مقدمه غالباً آزارنده است، بهويژه مقدمهاي كه پس از يك پيشگفتار و يك پيشدرآمد بيايد. جاي اينها معمولاً در آثار غيرداستاني است. مقدمه در رمان نوعي قضيه فرعي است و ميتواني هر كجا بخواهي آن را بگنجاني. كتاب پنجشنبه شيرين جان اشتاينبك مقدمهاي دلپسند دارد، چون يكي از شخصيتهاي داستان مفهوم قواعد و دستورات را به زبان ميآورد. ميگويد «از گفتوگوي زياد در كتاب خوشم ميآيد ولي نميخواهم كسي قيافة گفتوگوكننده را برايم تشريح كند. ميخواهم خودم از حرفهايش قيافة او را حدس بزنم».
- براي تداوم گفتوگو هيچگاه فعلي جز «گفت» به كار نبر. خط سير گفتوگو از آنِ شخصيتهاي داستاني است، فعلها فضولي نويسنده است. با اين حال، «گفت» به مراتب كمزيانتر است تا «غُر زد»، «نفسش بند آمد»، «هشدار داد»، «به دروغ گفت». مري مكارتي جايي مكالمهاي را چنين به پايان ميرساند: «خانم الحاح ورزيد»، كتاب را زمين گذاشتم رفتم به سراغ فرهنگ لغت.
- براي تعديل فعل «گفت» هرگز ادات قيد به كار نبر… به شدت نكوهيد: كاربرد قيد به اين صورت (يا تقريباً به هر صورت) گناه كبيره است. نويسنده در واقع آبروي خود را ميريزد، واژهاي به كار ميبرد كه حواس خواننده را پرت ميكند و توازن گفتگو را بههم ميزند. در يكي از كتابهاي من زني تعريف ميكند چگونه داستانهاي تاريخي عاشقانه مينويسد: «پر از ادوات قيد و تجاوز جنسي».
- جلو علامتهاي تعجب را بگير. در هر صدهزار كلمة نثر مجاز نيستي بيش از دو يا سه علامت تعجب بياوري. ولي اگر مانند تام وولف (Tom Wolf) عقدة تعجب داشته باشي، ميتواني آنها را مشت مشت روي صفحه بريزي.
- از استعمال لغتهايي چون «ناگهان» يا اصطلاحهايي چون «قيامت شد» خودداري كن. اين دستور نياز به توضيح ندارد. من به تجربه دريافتهام نويسندگاني كه از «ناگهان» استفاده ميكنند علامت تعجب هم زياد به كار ميبرند.
- در كاربرد لهجههاي محلي اسراف نكن. اگر شروع كردي به نوشتن كلمهها به طرز آوايي گفتاري و صفحه را پر كردي از نشانههاي « »، ديگر جلودار آنها نخواهي بود. ببين اني پرولكس (Annie Proulx) در مجموعة داستانهاي كوتاهش، فاصلة نزديك ، چگونه حال و هواي صداهاي ويومينگ را به دست آورده است.
- از توصيف مشروح شخصيتهاي داستان، به تقليد از اشتاينبك، خودداري كن. در داستان «تپههاي چون فيلهاي سپيدِ» ارنست همينگوي، مرد امريكايي و دختري كه با اوست چه شكلياند؟ «دختر كلاه از سرش برداشت و روي ميز گذاشت». اين تنها اشاره به نوعي وصف در سرتاسر داستان است.
- تو مارگارت اتوود (Margaret Atwood) كه نيستي، تا بتواني مناظر را با زبان نقاشي كني، پس زيادي به توصيف جاها و چيزها نپرداز؛ مگر آن كه بخواهي اكسيون و جريان داستان را متوقف سازي.
- سعي كن بخشي را كه خواننده نخواهد خواند خودت حذف كني. خودت وقتي رماني را ميخواني چه قسمتهايي را ناخوانده ميگذاري: پاراگرافهاي سنگيني را كه زيادي لغت دارند.

مهمترين دستور كار من همة دستورهاي دهگانه را در بر ميگيرد و عبارت است از: وقتي نوشتهات را ميخواني اگر شكل نوشتاري دارد آن را دوباره بنويس.
و اما ابراز نظر ديگر نويسندگان: