نگاهی گذرا به زندگینامه نویسی/ فرشته مولوی
آنچه امروز «زندگينامه» يا «سرگذشت» يا «شرح حال» ميناميم، در گذشتة اسلامي «ترجمة حال» و در گذشتة ايراني «كارنامه» ناميده ميشد. ميدانيم كه پيشينة زندگينامهنويسي را ميشود در خداينامه و كارنامة اردشير بابكان دوره ساساني پي گرفت. از اين دورتر هم البته ميشود رفت تا در سنگنبشتههاي هيروگليفي پرستشگاهها و آرامگاههاي مصري، يا سنگنبشتههاي ميخي كاخهاي آشور، و يا كتيبههاي بيستون سررشتة اين نوع از نوشتار را يافت. پر پيداست كه در آن دورههاي باستاني هدف آن نوشتهها، بيش و كم، بزرگانگاري هرچه تمامتر فرمانروايان و بزرگان ميبود. بر پاية چنين هدفي عيار واقعيت اين نخستين زندگينامهها چندان بالا نبوده است.
در پهنة اسلام رديابي زندگينامه ما را به كتب سير ميرساند كه ريشه در صدر اسلام دارند و بر پاية اخبار جاهليت و احاديث صحابه و تابعين رسولالله شكل گرفتهاند. در اين كتابها كه در سير تاريخي به مناقب و مقامات عرفا و اوليا (نمونههاي برجستهاش: اسرارالتوحيد در شرح ابوسعيد ابوالخير به فارسي و نيز تذكرةالاوليا ي عطار به فارسي) و سيرة سلاطين ميرسند، بنا به حال و هواي زمانه، چه زندگي انبيا و اوليا و عرفا محور ميبود و چه زندگي خلفا و حاكمان، نگارندگان روي واقعيت را به بزك افسانه ميآراستند. در ميان زندگينامههاي فرمانروايان كتاب تذكرة شاه طهماسب (يا تاريخ شاه طهماسب ) به روايت خودش به زبان فارسي نامآور است. برخي از انديشمندان و دانشمندان مسلمان ايراني نيز به نگارش شرح حال خود پرداختهاند. براي نمونه ميشود از المنقذ من الضلال محمد غزالي نام برد كه از جنس اعتراف و خويشتننگاري به شمار ميآيد . همچنين ابوعبيد جوزجاني رسالهاي دربارة ابنسينا دارد كه بخش نخست آن را از قول خود ابنسينا نقل ميكند.
در زندگينامههاي يوناني قديم، به پيروي از باورهاي يونانيان، اين سرنوشت است كه كانون ميشود و نه فرد؛ با اين همه، در آنها هم ميبينيم كه واقعيت و خيال درهم آميختهاند. رد زندگينامه را در كارهاي ايسوكراتس و گزنفون در سدة پنجم پيش از ميلاد ميتوان گرفت و رنگ و لعاب مديحه را در آنها ديد. از زمرة نخستين زندگينامههاي مردم عادي ميشود از «گفتگوهاي افلاطون» در سدة چهارم پيش از ميلاد و «انجيلهاي عهد جديد» در دو سدة اول ميلادي نام برد كه گرچه به نيت شكوهبخشي نوشته نشدهاند، از همترازي نقادانه، چندان كه بايد، بهره نبردهاند.
پلوتارك يوناني در سدة دوم ميلادي با كتابش به نام زندگيهاي همرو ــ يا به بيان دايرةالمعارف مصاحب: زندگيهاي مقايسه شده ــ معيار تعادل را به كار ميآورد. او در اين كتاب به روشي قياسي به شرح حال بزرگان يونان و روم ميپردازد و رابطة ميان معيارهاي اخلاقي و دستاوردهاي دنيوي را به سنجش ميگيرد تا سرِ آخر به نتيجهاي اخلاقي و آموزنده برسد. دو سده بعد قديس آوگوستينوس در «اعترافات» خود، با سنجش رفتار و كردار خود پيش از گرويدن به مسيحيت و پس از آن، به داوري باريكبينانة خويش مينشيند.
عبدالله مستوفی نویسندۀ کتاب « شرح زندگانی من»
در اروپاي سدههاي مياني نوشتن زندگينامة شهيدان و قديسان رونق ميگيرد؛ اما همچنان سادهلوحي و زودباوري مبناست و اصل باورپذيري ناديده انگاشته ميشود. در اين حال كژيهاي انساني و رويدادهاي واقعي ناگفته ميمانند تا صحنه دربست در اختيار محاسن و معجزات قديسان باشد. با اين همه در اين دوران تك و توك شرح حالهاي نامذهبي (مثل زندگي شارلماني اثر آينهارد در سدة نهم) يافت ميشوند كه با بيان زنده از شخصيتها و رويدادها به كالبد اين نوع از نوشتار جان ميبخشند. در سالهاي پاياني سدههاي مياني زندگينامههاي شاهان و سلحشوران و جباران هم بازاري مييابند. از زمرة اين كارها ميتوان به شهسواران ميزگرد اثر تامس مالوري اشاره كرد.
رنسانس (كم و بيش از سده چهارده تا شانزده يا هفده) با خود دلبستگي به قدرت دنيوي و ميل به ابراز وجود را به ارمغان ميآورد. نوشتن دربارة شاعران و هنرمندان باب ميشود و جورجو وازاري، نقاش ايتاليايي، زندگي هنرمندان (1550) را مينويسد. در همين دوره خودزندگينامه ي بنونوتو چليني، Benvenuto Cellini ، پيكرساز و فلزكار و نويسندة سدة شانزده فلورانس، نمونهاي بارز از بيان و نمايش خويشتن به شمار ميآيد. خاطرات سن سيمون با پرداختن به دربار لويي چهاردهم در ورساي در سدة هفدهم بيانگر تأثير قدرت مطلق سلطنت بر زندگي مردم ميشود. در همين سدة هفده در انگلستان نيز آثار نويسندگاني چون سميوئل پيپس (Samuel Pepys) و جان اولين (Evelyn) و آيزك والتن (Izaak Walton) بيان نارسمي و خودماني را در شرححالنويسي به كار ميبندند.
به اين ترتيب با فرارسيدن سدة هفده و هژده و دميدن سپيدة عصر روشنفكري يا روشنگري كه سنجههاي دقت و درستي را به كار ميآورد، كار زندگينامهنويسي دگرگوني چشمگيري به خود ميبيند. اين دگرگوني در كارهاي برتر آن زمان، چون زندگي سميوئل جانسن (1791 ميلادي) اثر جيمز بازول (Boswell) كه نخستين زندگينامة مدرن به شمار ميآيد، يا در خود زندگينامة بنجمين فرانكلين امريكايي كه واقعبيني آن چشمگير است، و يا اعترافات ژان ژاك روسوي فرانسوي (برگردان فارسي در 1328) كه ركگويي آن زبانزد است، به چشم ميآيد.
در سدة نوزده روند زندگينامهنويسي شتاب ميگيرد و نوشتن زندگينامههاي گروهي هم رواج مييابد. از ميان انبوه كارهاي اين سده ميتوان به شعر و حقيقت گوته، يا كارهاي تامس كارلايل انگليسي، و يا زندگي عيسا ي ارنست رنان اشاره كرد. بد نيست يادآوري شود كه كارلايل زندگينامه را بخشي از تاريخ ميانگاشت و نگرش او بر كار نخستين زندگينامهنويسان امريكايي تأثيرگذار بوده است. در آغاز سدة بيست به بركت حضور فرويد كه بحث ناخودآگاه را پيش كشيد، روانكاوي به زندگينامهنويسي راه مييابد. كار خود فرويد به نام لئوناردو داوينچي (1910) و نيز روزنوشتها ي آنائيس نين، Anais Nin ، (1944 ـ 1931) از همين مقوله به شمار ميآيند. در اين حال ليتن استريچي (Lytton Strachey) با نوشتن آثاري جنجالبرانگيز چون ويكتورياييهاي برجسته (1918) و ملكه ويكتوريا (1921) انقلابي در كار زندگينامهنويسي تاريخي پديد ميآورد و آن را از قيد مديحهگويي و شلختهگري ميرهاند. گفتني است كه در اين سده شمار شاعران و نويسندگاني كه به نوشتن زندگي ديگران و يا خود پرداختهاند، بسيار است ــ براي نمونه: كارل سندبرگ، لوئيس آنترماير Louis Untermeyer) ، يكي از كتابهايش به نام آفرينندگان جهان نو در 1372 در تهران چاپ شده)، آندره موروا، اشتفن تسوايگ، اميل لودويگ، ايروينگ استون، رومن رولان، سيمون دوبوار، آندره مالرو، و رولان بارت.
توان دگرگونسازي سدة بيست، روشن است كه، در ايران هم به كار ميافتد و تكاني به سنت زندگينامهنويسي ميدهد. همراه با وزش نسيم بيداري از خواب غفلت و آگاهي يافتن از دستاوردهاي جهان مدرن، سالهاي پاياني دورة قاجار و دورة مشروطهخواهي شاهد روي آوردن فرهيختگان و دست به قلمان ايراني به تاريخ و تاريخنگاري و ثبت رويدادهاي اجتماعي سياسي است . روشن است كه اين توجه از اقتضاي زمانه و نياز به كوشش در بازشناسي خود به انگيزة دستيابي به هويت اجتماعي و ملي آب ميخورد. جلوهاي از اين گرايش آشكار و تازه در فزوني سرگذشتنويسي و يادنگاري باز ميتابد و كتابهاي بسياري به قلم دولتمردان و انديشمندان در قالب زندگينامه و با يادنگاشت (خاطره) نوشته ميشوند . برخي از پرآوازهترين اين كتابها چنيناند: خاطرات اعتمادالسلطنه ، خاطرات تاجالسلطنه ، شرح زندگاني من به قلم عبدالله مستوفي (1255 ـ 1329 ش)، و زندگاني من از احمد كسروي (1324 ش). سپس نيز، چنان كه افتد و دانيد، زمينه و انگيزه براي گرايش به يادنگاري زندان و جنگ جرياني را به راه مياندازد كه همچنان رو به گسترش دارد. اما سواي انگيزههاي اجتماعي سياسي كه ماية رونق بازار زندگينامه و يادنوشت ميشوند، بيترديد سوكسة جهاني زندگينگاري و بهويژه شاخة يادنگاري آن نيز در رواج اينگونه كتابها در بازار كتابهاي فارسي سهمي به سزا دارد. بر اين روال شمار كتابهايي كه برچسب زندگينامه، خودزندگينامه، و يادنوشت ميخورند ــ چه آنها كه در ايران منتشر شدهاند و چه آنها كه در بيرون از ايران ــ بسيار است و بسيارتر نيز ميشود. روشن است كه كيفيت اين آثار يكسان و يكدست نيست. در حالي كه بسياري از آنها از هر گونه ارزش ادبي بيبهرهاند، برخي نيز بر پاية اصول مدرن زندگينويسي نوشته شدهاند و در ميان آثار معتبر پژوهشي و يا حلقة آثار ناداستاني آفرينشگر جايگاهي يافتهاند. از زمرة پرآوازهترين كتابها در اين زمينه ميشود از خاطرات علم ، معماي هويدا (عباس ميلاني)، لوليتا خواني در تهران (آذر نفيسي)، داد بيداد (ويدا حاجبي)، پرسپوليس (مرجان ساتراپي)، زنداني تهران (مارينا نمت)، و دا (خاطرات سيده زهرا حسيني به قلم سيده اعظم حسيني) نام برد.
ناگفته پيداست كه در پي دگرگونيهاي بنيادي سدة بيست در زمينههاي گوناگون، سنت زندگينامهنويسي نيز چندوچوني بس ديگرگون يافته است. سواي افزايش پرشتاب شمار زندگينامهها، ميبايست به رواج زندگينامههاي مردمپسند و بيبهره از ارزش ادبي اشاره كرد. اين دسته از زندگينامهها، برآمده از زمانة توليد انبوه كالا و فراگير شدن خواندن، به نيت پاسخگويي به كنجكاوي عوامانة خوانندگان نوشته و روانة بازار ميشوند تا در كتابفروشيها و كتابخانهها در كنار زندگينامههايي كه ارزش ادبي دارند، خودنمايي كنند. دگرگوني چشمگير ديگر روي آوردن زنان به زندگينامهنويسي و نيز حضور پررنگ آنان در زندگينامههاست كه بيترديد با گسترش و رشد فمينيسم پيوند دارد. همچنين از ويژگيهاي برجستة زندگينامهنويسي اين زمان تحول و تنوع شكل و قالب ارائة آن است كه به يمن پيشرفتهاي فنآورانه صورت ميگيرد و امكان زندگينامة چندرسانهاي را فراهم ميآورد. سينما و تلويزيون با عرضة فيلمهاي مستند و نيمهمستند دربارة شخصيتهاي نامدار تاريخ و ادب و هنر و يا حتي بتهاي مردمي چهرة تازهاي به زندگينامه بخشيدهاند. چه بسا بشود گفت كه پيدايي و پرهواخواهي شبكههاي تلويزيوني ماهوارهاي «كانال سرگذشت» و «كانال تاريخ» نشانة پيشافتادن زندگينامة چندرسانهاي از زندگينامة كتابي است. بازار فيلمهاي سودآور و پرفروش پيرامون زندگي نامآوران نيز پيداست كه گرم است. شكل ديگري كه رايج است و بيشتر در قالب گفتگو يا مصاحبه صورت ميگيرد، به جاي پرداختن به واقعيتهاي زندگي فرد، بر ارائة تصويري از سرشت و شخصيت و آثار او تكيه ميكند. گسترش پروژههاي تاريخ شفاهي نيز نوع ديگري از زندگينامة مدرن را رقم ميزند. تازهترين فرم زندگينامه را هم در اين زمانة چندرسانهاي در ديسكهاي فشرده و در شبكة جهاني به صورت مجموعهاي از متن و تصوير و نماهنگ (= نماآهنگ) ميتوان يافت.
بخارا 74، بهمن و اسفند 1388