به وطن بازآمده ایم/ لنزی پیترز/ ترجمۀ پرویز امین زاده

لِنري‌ پيترز  Lenrie Peters ، شاعر گامبيايي‌، به‌ سال‌ 1932 در «باثوژست‌  Bathurst » به‌ دنيا آمد.

در «فريتآون‌  Freetown » و دانشكدة‌ «ترينيتي‌  Trinity » درس‌ خواند و در 1959 دانشنامة‌ پزشكي‌ گرفت‌. اكنون‌ در «گيلاد فورد  Guildford » به‌ كار طبابت‌ اشتغال‌ دارد.

نخستين‌ مجموعه‌ اشعارش‌ به‌ سال‌ 1964 در «ايبادان‌ Ibadan » منتشر شد.

به‌ وطن‌ باز آمده‌ايم‌

از جنگي‌ بي‌خونريزي‌

با دلهاي‌ خسته‌ و شكسته‌

چكمه‌هامان‌ پُرغرورـ

از مسلخ‌ بي‌امان‌ روح‌

آنگاه‌ كه‌ پرسيده‌ايم‌:

«چه‌ بهايي‌ دارد

دوستمان‌ بدارند و وانهندمان‌؟»

به‌ وطن‌ باز آمده‌ايم‌،

و ره‌آوردمان‌ ميثاقي‌

نوشته‌ با رنگ‌هايِ رنگين‌ كمان‌

بر پهنة‌ آسمان‌ ـ براي‌ تدفين‌

اما زمان‌ آن‌ نيست‌

تا نثار كنيم‌ حلقه‌هاي‌ گل‌

بر مزار جنايات‌ ديروز

شب‌ تهديد مي‌كند

زمان‌ ذوب‌ مي‌شود

و پيوندي‌ نيست‌

با فردا

طبل‌هايِ دمان‌

بازمي‌تابد ستاره‌ را

جنگل‌ به‌ زوزه‌ درمي‌آيد ـ

و از لابلاي‌ درختان‌

خورشيد تاريك‌ برمي‌آيد.

به‌ وطن‌ باز آمده‌ايم‌

آنگاه‌ كه‌ سپيده‌دمان‌ به‌ لرزه‌ درمي‌آيد

با آوازهاي‌ يكدست‌ دياران‌ ديگر

شيپور مرگ‌

فرو مي‌پيچد در گوشهامان‌

و ما آگاه‌ از تمامي‌ باورها و اشكهامان‌

با چرخش‌ سكه‌اي‌ رقم‌ مي‌زنيم‌ تقديرمان‌ را

به‌ وطن‌ باز آمده‌ايم‌

به‌ كوهپايه‌هاي‌ سرسبز

تا بنوشيم‌ از آوايِ

گرم‌ و شورانگيز مرغكان‌

باز آمده‌ايم‌ به‌ كرانه‌هاي‌ داغ‌

آنجا كه‌ قايقها به‌ دريا مي‌روند

و درو مي‌كنند خرمن‌ اقيانوس‌ را

و مرغان‌ هياهوگر دريايي‌،

سبكبال‌ فرود مي‌آيند

و رگبار بوسه‌ مي‌زنند بر خيزابها.

به‌ وطن‌ باز آمده‌ايم‌

آنجا كه‌ در هيابانگ‌ برق‌ آذرخش‌

و باران‌ تندر

طاعون‌، خشكسالي‌ و قحطي‌

روح‌ سودائيمان‌

درنگ‌ مي‌كند بر جادة‌ ماسه‌اي‌

و بر دوش‌ مي‌كشيم‌ پاره‌هاي‌ شكنجه‌ شدة‌

تن‌ را

و روح‌ ما كه‌ ترحم‌ و احساني‌ نمي‌طلبد

از جهان‌

جز همتي‌ بلند.

بخارا 74، بهمن و اسفند 1388