تازه ها و پاره های ایرانشناسی(65) / ایرج افشار

1483 ـ اسپ‌ در شرق‌ و ايران‌

سيصد و هفتاد و هشتمين‌ نشرية‌ آكادمي‌ علوم‌ اطريش‌ مجموعه‌اي‌ است‌ از بيست‌ و دو مقاله‌ به‌ زبان‌هاي‌ انگليسي‌ و آلماني‌ كه‌ به‌ عنوان‌ فرعي‌، چهل‌ و ششمين‌ دفتر مي‌شود از انتشارات‌ خاص‌ ايرانشناسي‌ (ايرانيستيك‌). گردآورندگان‌ آن‌ چهار تن‌ بوده‌اند: برت‌  B. Fragner  ، رالف‌ كاوز  R. Kauz  و رودريك‌ پتك‌  R. Ptak  و آنجلا شوتن‌ هامر  A. Schottenhammer  (وين‌ 2009).

نام‌ كتاب‌ به‌ زبان‌ انگليسي‌ چنين‌ آمده‌ است‌:

Horses in Asia : History, Trade and Culture.

كتاب‌ بخش‌بندي‌ شده‌ است‌ به‌ :

مطالعات‌ كلي‌ و مقدماتي‌ كه‌ دو مقاله‌ است‌ يكي‌ از برت‌ فراگنر دربارة‌ مدار و آيين‌ اسب‌داري‌ در شرق‌ نزديك‌ با نگاه‌ خاص‌ به‌ اسب‌هاي‌ آخالي‌. ديگري‌ از  Th. Druml است‌ در شناخت‌ اسب‌هاي‌ مغولي‌ و هندي‌ و چيني‌ در دنياي‌ قديم‌.

بخش‌هاي‌ تحقيقي‌ كتاب‌ دربارة‌ دنياي‌ ايراني‌ و غرب‌ آسيا با دو مقاله‌ آغاز مي‌شود. درين‌ بخش‌ گفتاري‌ مفصل‌ و تركيب‌بندي‌ شده‌ از دكتر نصرت‌الله‌ رستگار دربارة‌ اسپ‌ و اسپ‌داري‌ براساس‌ محتويات‌ شاهنامه‌ آمده‌ است‌ كه‌ با آوردن‌ اسامي‌ مختلف‌ آن‌ در فارسي‌ آغاز مي‌شود. (ص‌ 19 ـ 26).

گفتار آنتونيو پاناينو  A. Panaino  مختص‌ جنبة‌ اساطيري‌ اسب‌ ميان‌ ايرانيان‌ نخستينه‌ است‌ با توجه‌ به‌ جنبة‌ تاريخ‌ اجتماعي‌ فرهنگي‌. (27 ـ 32)

سومين‌ گفتار به‌ قلم‌ جيورجيو روتا  G. Rota  با عنوان‌ اسب‌هاي‌ شاهي‌ دربر گيرندة‌ ملاحظاتي‌ است‌ دربارة‌ تشكيلات‌ اصطبل‌ در دربار شاهان‌ صفوي‌ براساس‌ مندرجات‌ سه‌ دستورالعمل‌ موجود مربوط‌ به‌ تشكيلات‌ دولتي‌: تذكرة‌الملوك‌ ـ رسالة‌ القاب‌ و مناصب‌ ـ دستورالملوك‌) (33 ـ 42).

قواعد تجارت‌ دربارة‌ اسب‌ ميان‌ عثمانيان‌ به‌ قلم‌ ريندل‌ كيل‌  H. Reindl-Kiel . (43 ـ 49). كاش‌ هوشمندي‌ هم‌ دربارة‌ همين‌ گونه‌ مواضع‌ درباره‌ ايران‌ عصر صفوي‌ نوشته‌ بود. زيرا آن‌ دوران‌ خروج‌ اسب‌ از ايران‌ آزاد نبود و قواعدي‌ خاص‌ داشت‌. در بياض‌ صفوي‌ (كتابخانة‌ مجلس‌ ـ روضاتي‌) ذكر آن‌ هست‌ كه‌ در بندرعباس‌ از خروج‌ چند اسب‌ كه‌ تجار انگليسي‌ مي‌خواستند خارج‌ كنند ممانعت‌ شده‌ بود تا اينكه‌ اجازة‌ مخصوص‌ شاه‌ موجب‌ رفع‌ ممنوعيت‌ شد (43 ـ 49).

معرفي‌ كتاب‌ فروسية‌ النبوية‌ مقالة‌ بعدي‌ است‌ از استفن‌ كنرمن‌  Conermann  (51 ـ 59).

در بخش‌ مقالات‌ آسياي‌ مركزي‌ و مناطقي‌ كه‌ امروزه‌ بر آنها نام‌ جادة‌ ابريشم‌ اطلاق‌ مي‌شود و مغولستان‌، نخستين‌ مقاله‌ از جان‌ ماسون‌ اسميت‌  J.M. Smith  مربوط‌ به‌ عمليات‌ سواري‌ در بخش‌ يوان‌ (چين‌) براساس‌ منابع‌ شرقي‌ ترجمه‌ شده‌ كتبي‌ مانند ماركوپولوست‌ (63 ـ 73).

مقالة‌ بعد به‌ قلم‌ اولف‌ ياگر  U. Jager  ملاحظاتي‌ است‌ دربارة‌ اسپ‌ در دنياي‌ قديم‌ همان‌ محدودة‌ جادة‌ ابريشم‌ (قرون‌ سوم‌ تا هشتم‌ ميلادي‌) براساس‌ آثار هنري‌ گندهارا تا حوضة‌ طاريم‌ (75 ـ 82).

مقالة‌ كوتاه‌ بعد به‌ اصول‌ صاحب‌ شدن‌ اسب‌ در يوان‌ قديم‌ (بخشي‌ از چين‌) اختصاص‌ براساس‌ موردي‌ از سال‌ 1238. اين‌ مقاله‌ به‌ قلم‌ يك‌ چيني‌ است‌ ليو لينگ‌ شنگ‌  Liu Yingsheng  و گنگ‌ هايفنگ‌  Gong Haifeng  (83 ـ 86).

اسب‌ در تجارت‌ ميان‌ چين‌ و ايران‌ در روزگار سلطة‌ مغولان‌ به‌ قلم‌  Yokkaichi Yasuhiro  است‌ (87 ـ 97). در آن‌ مسئلة‌ تبادل‌ اسب‌ با نقره‌ مطرح‌ است‌. ضمناً نسخه‌اي‌ خطي‌ به‌ نام‌ «دفتر المظفريه‌» تأليف‌ محمد عبدالرحمن‌ جازم‌ معرفي‌ مي‌شود كه‌ به‌ تازگي‌ شناخته‌ شده‌ و آن‌ كتاب‌ به‌ نام‌ سلطان‌ ملك‌ مظفر اليوسف‌ از سلاطين‌ رسولي‌ تأليف‌ شده‌ و از آن‌ برداشت‌ شده‌ است‌ كه‌ امتعه‌ و ظرائف‌ چيني‌ را با اسب‌ معاوضه‌ مي‌كرده‌اند.

«مغولان‌ و اسب‌هاي‌ سحرآميزشان‌» عنوان‌ گفتاري‌ است‌ از  Veronika Veit  در بيان‌ اثرگذاري‌ اسب‌ها در داستان‌هاي‌ حماسي‌ مغولي‌. طبعاً با كتاب‌ مشهور  تاريخ‌ سرّي‌ و مطلب‌ خود را آغاز كرده‌ است‌.

بخش‌ بعدي‌ به‌ مقالاتي‌ اختصاص‌ دارد كه‌ وضع‌ اسب‌داري‌ را در اقيانوس‌ هند، جنوب‌ شرقي‌ آسيا و دنياي‌ دريانوردي‌ دربر مي‌گيرد.

نخستين‌ مقاله‌ از  Velijar Sadouski  است‌ با عنوان‌ «دربارة‌ اسبان‌ و چهارچرخه‌ها در هند باستاني‌ و نام‌هاي‌ ايرانيان‌ در اوستايي‌ و فارسي‌ باستان‌.

دومين‌ مقالة‌ اين‌ بخش‌ به‌ قلم‌ رالف‌ كاوز  R. Kauz  مربوط‌ مي‌شود به‌ صادرات‌ اسب‌ از سواحل‌ خليج‌ فارس‌ تا آمدن‌ پرتغاليها به‌ منطقه‌ زيرا عمدة‌ از هرمز بود كه‌ اين‌ تجارت‌ انجام‌ مي‌شد. در منابع‌ چيني‌ از اسب‌هاي‌ كوهي‌ (كوه‌هاي‌ شمال‌ شرقي‌ هند)، تاتاري‌ (ماوراءالنهر) و بحري‌ (دريايي‌) نام‌ رفته‌ است‌ و به‌ آنچه‌ «بحري‌» گفته‌ مي‌شد آنها بود كه‌ از خليج‌ فارس‌ و شبه‌ جزيرة‌ عربستان‌ به‌ چين‌ برده‌ مي‌شد. تجارت‌ اسب‌ در دورة‌ ايلخاني‌ گسترش‌ گرفت‌ مخصوصاً در دوران‌ هولاكو و قوپيلاي‌. نوشته‌هاي‌ رشيدالدين‌ فضل‌الله‌ همداني‌ و وصاف‌ الحضرة‌ شيرازي‌ هم‌ مؤيد مي‌باشد. رشيدالدين‌ گفته‌ كه‌ هر اسب‌ دويست‌ و بيست‌ دينار ارزش‌ داشت‌. اين‌ اسبها را از خليج‌ فارس‌ به‌ معابد مي‌برده‌اند (شرق‌ هند).

پس‌ از آن‌ مقالة‌ ر.م‌. لوره‌ ايرو  R.M. Loureiro  آمده‌ است‌ با عنوان‌ اقدامات‌ پرتقاليها در تجارت‌ اسب‌ از راه‌ درياي‌ عرب‌. آنها از بندر گوا اسبهايي‌ را كه‌ از ايران‌ و عربستان‌ به‌ آنجا برده‌ مي‌شد خارج‌ مي‌كردند و از زماني‌ كه‌ در هرمز استقرار يافتند هرمز مركز آن‌ كار شده‌ بود. اين‌ نويسنده‌ در تقسيم‌ بندي‌ اسبها به‌ جز بحري‌، تاتاري‌، كوهي‌ كه‌ كاوز نام‌ برده‌ بود از اسب‌هاي‌ بلدستي‌ ياد مي‌كند كه‌ مربوط‌ به‌ ناحيه‌ شمال‌ غربي‌ پنجاب‌ بود.

عنوان‌ مقالة‌ بعد نقش‌ واسطه‌ها تا سال‌ 1300 نوشتة‌  R. Chakravarti  است‌. (145 ـ 159)

مقالة‌ گنوف‌ واده‌  G. Wade  «اسب‌ در شمال‌ غربي‌ آسيا تا سال‌ 1500» عنوان‌ دارد. (161 ـ 177)

بخش‌ پاياني‌ دربر گيرندة‌ مقاله‌هاي‌ اسب‌ در چين‌، درياهاي‌ آسياي‌ شرقي‌ و آسياي‌ شمال‌ شرقي‌ است‌. نخستين‌ مقالة‌ اين‌ بخش‌ از شينگ‌ مولر  Sh. Muller    گوياي‌ معرفي‌ و معاملات‌ اسب‌ در ميان‌ اقوام‌ مغولي‌ و منچوري‌ است‌ ميان‌ سال‌هاي‌ 300 تا 600 ميلادي‌ كه‌ سواركاراني‌ به‌نام‌ بوده‌اند. نام‌ آن‌ منطقه‌ به‌  Xinabeis  مصطلح‌ مي‌باشد.

مقالة‌ ديگر از ولفگانگ‌ كوبين‌  W. Kubin  به‌ تجارت‌ اسب‌ در زمان‌ سونگ‌ در چين‌ اختصاص‌ دارد (203 ـ 217).

مقالة‌ ديگر باز دربارة‌ تجارت‌ اسب‌ است‌ در دورة‌ سونگ‌ تا اوايل‌ سينگ‌ (219 ـ 228).

اين‌ مجموعه‌ را كه‌ ديدم‌ حيرت‌ كردم‌ و حسرت‌ خوردم‌ كه‌ چرا مجامع‌ پژوهشي‌ و اختصاصي‌ در ايران‌ به‌ چنين‌ موضوع‌هاي‌ مهم‌ و فراموش‌ شده‌ نمي‌پردازند و ما براي‌ تاريخ‌ اسب‌ فروشي‌ خود بايد منحصراً به‌ چنين‌ كتابي‌ مراجعه‌ كنيم‌.

1484 ـ جايزة‌ بنياد مصدق‌

بنياد مصدق‌ و كتابخانة‌ ايرانشناسي‌ (ژنو) جايزة‌ سال‌ 2010 مصدق‌ (دكتر محمد مصدق‌) را به‌ مناسبت‌ كتابي‌ كه‌ از فخرالدين‌ عظيمي‌ با عنوان‌  The Quest for Democracy  در سال‌ 2008 توسط‌ دانشگاه‌ هاروارد انتشار يافت‌ به‌ ايشان‌ تخصيص‌ داد و روز بيست‌ و پنجم‌ دي‌ 1388 مراسم‌ اهداي‌ آن‌ انجام‌ شد.

كساني‌ كه‌ عظيمي‌ را براي‌ مفتخر شدن‌ بدين‌ آوازه‌ برگزيده‌اند چه‌ درست‌ تشخيص‌ داده‌اند زيرا نوشته‌هاي‌ عظيمي‌ هماره‌ در پوية‌ تجسسات‌ دانشگاهي‌ و در قلمرو متانت‌ عقلاني‌ و روشن‌ بيني‌ و روش‌مداري‌ تدوين‌ شده‌ است‌.

متن‌ مشروحه‌اي‌ كه‌ از سوي‌ بنياد درين‌ باره‌ نوشته‌ شده‌ است‌ نقل‌ مي‌شود تا به‌ يادگار بماند.

«اعطاء جايزه‌ بنياد مصدق‌ به‌ دكتر فخرالدين‌ عظيمي‌

بنياد مصدق‌ با خشنودي‌ اعلام‌ مي‌كند كه‌ امسال‌ (1388 / 2010) جايزة‌ اين‌ بنياد كه‌ هر دو سال‌ يك‌ بار اعطاء مي‌شود، به‌ كتاب‌ جديد دكتر فخرالدين‌ عظيمي‌، استاد تاريخ‌ دانشگاه‌ كانكتيكات‌ در ايالات‌ متحده‌ امريكا، تعلق‌ گرفته‌ است‌.

ترجمه‌ فارسي‌ عنوان‌ اين‌ كتاب‌ چنين‌ است‌:  در پي‌ مردم‌سالاري‌. كشاكش‌ صدساله‌ با خودكامگي‌ در ايران‌ ، انتشارات‌ دانشگاه‌ هاروارد. عنوان‌ اصلي‌اش‌ اين‌ است‌:

The Quest for Democracy in Iran: a Century of Struggle against Authoritarin Rule (Harvard University Press. 2008).

به‌ اعتقاد هيأت‌ گزينشگر بنياد مصدق‌، كتاب‌ فوق‌الذكر دستاوردي‌ ممتاز و اثر تحقيقي‌ ارزنده‌اي‌ در زمينة‌ تاريخ‌ ايران‌ است‌. احاطه‌ بر ديدگاه‌هاي‌ نظري‌ و بر منابع‌، دقت‌ نظر محققانه‌، سبك‌ شيواي‌ نگارش‌، و داوري‌هاي‌ سنجيده‌ و منصفانه‌ از خصوصيات‌ متمايزكنندة‌ اين‌ اثر است‌.

همچنين‌ اين‌ كتاب‌ به‌ سبب‌ تأكيد بر سابقه‌ و عمق‌ علايق‌ دموكراتيك‌ در ايران‌ از آغاز انقلاب‌ مشروطه‌ به‌ اين‌ طرف‌ اثري‌ بي‌مانند است‌. مؤلف‌ بي‌آنكه‌ از توجه‌ كافي‌ به‌ موانع‌ تحقق‌ مردم‌سالاري‌ خودداري‌ كند نشان‌ مي‌دهد كه‌ چرا و چگونه‌ علاقه‌ به‌ چنين‌ حكومتي‌ ريشه‌هايي‌ عميق‌ در آرزوهاي‌ جمعي‌ ايرانيان‌ دارد.

دكتر عظيمي‌ كه‌ فارغ‌التحصيل‌ دانشگاه‌هاي‌ تهران‌، لندن‌ و اكسفورد است‌ حدود دو دهه‌ پيش‌ با انتشار كتاب‌ بحران‌ دموكراسي‌ در ايران‌ ، 1320 ـ 1332، كه‌ اولين‌ كتاب‌ او بود در شمار مورخان‌ پيشگام‌ تاريخ‌ جديد ايران‌ جاي‌ گرفت‌. آن‌ كتاب‌ كه‌ بر تحقيق‌ دقيق‌ در بايگاني‌ها، به‌ويژه‌ بايگاني‌ راكد اسناد دولتي‌ انگلستان‌، و تفحص‌ در منابع‌ درجه‌ اول‌ ديگر مبتني‌ بود، دورة‌ بسيار حساسي‌ از تاريخ‌ ايران‌ را در بر گرفته‌ است‌.

دكتر عظيمي‌ روشمندي‌ و دقت‌ نظر يك‌ مورخ‌ حرفه‌اي‌ را با بصيرت‌هاي‌ ناشي‌ از علوم‌ سياسي‌ و جامعه‌شناسي‌ تاريخي‌ درآميخت‌ و سياست‌ و نظام‌ پارلماني‌ آن‌ دوره‌ مهم‌ را تحليل‌ كرد. اين‌ كتاب‌ كه‌ به‌ زودي‌ چاپ‌ جديدي‌ از آن‌ با برخي‌ تجديدنظرها منتشر خواهد شد، به‌ كتاب‌ مرجع‌ در مورد ايران‌ در بين‌ سال‌هاي‌ 1320 تا 1332 تبديل‌ شده‌ است‌. عنوان‌ چاپ‌ جديد كتاب‌ چنين‌ است‌:

Iran: The Crisis of Democracy, from the Exile of Reza Shah to the Fail of Musaddiq (I.B. Tauris, 2009)

به‌ دنبال‌ اين‌ كتاب‌ دكتر عظيمي‌ كتاب‌  حاكميت‌ ملي‌ و دشمنان‌ آن‌ : پژوهشي‌ در كارنامه‌ مخالفان‌ بومي‌ و بيگانة‌ مصدق‌ (نشر نگاره‌ آفتاب‌، تهران‌ 1388) را منتشر كرد. اين‌ كتاب‌ فشرده‌ اما پرمايه‌ با نثري‌ فصيح‌ زمينة‌ كودتاي‌ مرداد 1332 را براساس‌ تازه‌ترين‌ اسناد بررسي‌ مي‌كند و ارتباط‌ نيروهاي‌ خارجي‌ و عوامل‌ داخلي‌ كودتا را تحليل‌ مي‌نمايد.

اين‌ كتاب‌ و كتاب‌ ديگري‌ كه‌ در حال‌ حاضر از دكتر عظيمي‌ در دست‌ انتشار است‌، به‌ اضافة‌ تعدادي‌ زياد مقاله‌ به‌ زبان‌هاي‌ انگليسي‌ و فارسي‌، اكثراً به‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ مشروطيت‌ و دموكراسي‌ در ايران‌ اختصاص‌ دارد. اين‌ آثار موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ دكتر عظيمي‌ در ميان‌ كساني‌ كه‌ به‌ تحقيق‌ دربارة‌ نهضت‌ دموكراسي‌طلبي‌ صد ساله‌ ايران‌ پرداخته‌اند منزلتي‌ خاص‌ پيدا كند و مورخي‌ مبتكر و پيشگام‌ شناخته‌ شود.

هدف‌ از اعطاء جايزه‌ مصدق‌ قدرشناسي‌ از دستاوردهاي‌ عمده‌ در حوزة‌ تحقيقات‌ مربوط‌ به‌ ايران‌ است‌. بنياد مصدق‌ خرسند است‌ كه‌ جايزه‌ را اين‌ بار به‌ نشانه‌ قدرشناسي‌ از تحقيقات‌ ممتاز و ماندني‌ دكتر عظيمي‌ به‌ ايشان‌ اهدا مي‌كند.»

1485 ـ ساسانيكا (3) ـ همنشيني‌ علمي‌ ساساني‌ شناسان‌

تورج‌ دريايي‌ سومين‌ خبرنوشت‌  (Newsletter)  ساسانيكا را منتشر ساخت‌ و آن‌ تازه‌هايي‌ را كه‌ دوستداران‌ تمدن‌ ساساني‌ مي‌بايد از كوشش‌هاي‌ خودش‌ و ديگران‌ در آن‌ قلمرو بدانند عرضه‌ داشت‌.

از جمله‌ يادداشتي‌ كوتاه‌ است‌ مربوط‌ به‌ سفري‌ كه‌ به‌ قفقاز يعني‌ البانيهاي‌ قديم‌ و بلاساغان‌ رفته‌ و ياد از دورة‌ پادشاهي‌ شاپور اول‌ كرده‌ است‌. بخش‌ ديگري‌ يادآوري‌ است‌ از چهار تجمع‌ متخصصان‌ تاريخ‌ دوره‌ ساساني‌ و جامعه‌ شناسان‌ و مورخان‌ ديگر (20 ـ 24 نوامبر در بوستون‌) با عناوين‌ زير:

1. تشكيلات‌ قانوني‌ ايران‌ با شركت‌ سعيد ارجمند به‌ عنوان‌ (و مباحث‌) و پروانه‌ پورشريعتي‌ (رئيس‌):

هاله‌ عمراني‌. حقوق‌ خانوادگي‌ در جوامع‌ ديني‌ اواخر دورة‌ ساساني‌ و اوائل‌ اسلام‌.

ريچارد پين‌  (R. Payne)  خانواده‌هاي‌ روشن‌بين‌ در بحران‌.

ماريا ماتسوخ‌  (M. Macuch) : مبحث‌ مالكيت‌ در قراردادهاي‌ ازدواج‌ به‌ زبان‌ پهلوي‌.

ياكو المان‌  (Y. Elman) : سالشمار كتاب‌هاي‌ حقوقي‌ ساساني‌ و سقوط‌ امپراطوري‌.

2. مشكلات‌ محدود سازي‌ سالشمارانه‌ با شركت‌ التون‌ دانيل‌  (E. Daniel)  (مباحث‌) و استنفيلد جانسن‌  R. Stanfield – Johnson  (رئيس‌):

پروانه‌ پورشريعتي‌: سالشمار تجديدنظري‌ نسبت‌ به‌ فتوحات‌ عرب‌.

تورج‌ دريائي‌: دوره‌بندي‌ پايان‌ عصر ساساني‌.

غزال‌ دبيري‌: نهضت‌ شعوبي‌ و مورخان‌ قرن‌ نهم‌ مسيحي‌.

آصف‌ خلداني‌: دورنماي‌ دوران‌ تاريخ‌ ايران‌.

3. نظاميگري‌ و مباحث‌ تقدسي‌ با شركت‌ ماريا ماتسوخ‌ (رئيس‌) و وستا سرخوش‌ كورتيس‌  (Curtis)  (مباحث‌):

حسين‌ كمالي‌: اسواران‌

جورج‌ والكر  (J. Walker) : پوشاك‌هاي‌ مرواريدين‌ و جواهرات‌ زنانه‌.

ابوالعلاء سودآور: جوامع‌ ميترائي‌: نظام‌ برادروارانه‌ و استوار ايراني‌.

ماسيو كانپا  (M. Canepa) : پيدايش‌ و تجربيات‌ اوستايي‌

4. شهرسازي‌، كشاورزي‌ و اداره‌ با  M. Morony  (مباحث‌) و غزال‌ دبيري‌ (رئيس‌):

ريچارد بوليت‌  B. Buliet  : كشتزارهاي‌ پنبة‌ ساساني‌ و تبدّل‌ آن‌ به‌ اقتصاد اسلامي‌.

ه. كندي‌  (Hugh Kennedy)  ميراث‌ اداري‌ ساسانيان‌ در عراق‌ عرب‌.

خداداد رضاخاني‌: اقتصاد ايران‌ در عصر ساساني‌.

محمد قزوینی

1486ـ نظر قزويني‌ دربارة‌ دزي‌ Dozy و كرنكو Krenkow

دزي‌ از اسلام‌شناسان‌ نام‌آور زمان‌ خود بود. مخصوصاً دربارة‌ اندلس‌ و مغرب‌ تحقيقات‌ متنوع‌ دارد. از جمله‌ كتاب‌ ابن‌ عذاري‌ مراكشي‌ را با مقدمة‌ كشافي‌ چاپ‌ كرده‌ است‌. قزويني‌ مقدمة‌ آن‌ را خوانده‌ و فوائدي‌ از آن‌ را در مسائل‌ پاريسيه‌، جلد چهارم‌ (دفتر  X ) نقل‌ و ضمناً نسبت‌ به‌ نوشته‌هاي‌ او چنين‌ اظهار نظر كرده‌ است‌:

ص‌ 18: «شرحي‌ از مورخين‌ دربار سلاطين‌ در اندلس‌ و اينكه‌ ايشان‌ موالي‌ بودند و اينكه‌ ايشان‌ در تحت‌ «سانسور» سلاطين‌ بوده‌اند. الحق‌ دزي‌ خيلي‌ مكثار و مهذار  است‌. در سر هر موضوعي‌ احكام‌ قطعية‌ بتّيه‌ با طول‌ و تفصيل‌ زياد و شاخ‌ و برگ‌ بسيار و آب‌ و تاب‌ غريبي‌ ذكر مي‌كند كه‌ خواننده‌ از سرعت‌ او در حكم‌ و در استنباط‌ يك‌ كوهي‌ از يك‌ پر كاهي‌ هم‌ خنده‌اش‌ مي‌گيرد و هم‌ خسته‌ مي‌شود.

در هر صورت‌ بسيار بسيار «ورّاج‌» و پُرچانه‌ و غالب‌ مهمل‌گو و حاطب‌ ليل‌ است‌.»

«براي‌ همين‌ مطلب‌ مختصر قريب‌ بيست‌ صفحه‌ روده‌درازي‌ مي‌كند و متصل‌ مثل‌ آقا علي‌ اكبر بروجردي‌ پيشنماز مدرسة‌ معيرالممالك‌ از يك‌ مطلبي‌ بواسطة‌ يك‌ ادني‌ مناسبت‌ بسيار كوچكي‌ به‌ مطلب‌ ديگر مي‌جهد و در آن‌ مطلب‌ ثاني‌ نيز بسط‌ و اشباع‌ بسيار تمام‌ مي‌دهد. باز در اثناي‌ آن‌ مطلب‌ ثاني‌ به‌ ادني‌ ادني‌ ادني‌ مناسبتي‌ به‌ يك‌ مطلب‌ ثالث‌ مي‌جهد و هكذا.» (ص‌ 379 مسائل‌ پاريسيه‌ جلد 4).

ص‌ 32 «بعد در صفحات‌ بعد، به‌ تفصيل‌ و اشباع‌ زياد كه‌ بسياري‌ از آنها بكلي‌ حشو و زوايد و اطناب‌ محمل‌ است‌.»

محمد قزويني‌ به‌ مناسبت‌ ديدن‌ متني‌ كه‌ فريتز كرنكو  F. Krenkow  از ديوان‌ ابودهبل‌ الجهمي‌ در ژورنال‌ آزياتيك‌ سال‌ 1910 چاپ‌ كرده‌ و اغلاط‌ زياد داشته‌ است‌ از جا در مي‌رود و در صفحة‌ 197 جلد چهارم‌ مسائل‌ پاريسيه‌ مي‌نويسد: «… بسيار غلط‌ و بعضي‌ غلط‌ خيلي‌ فاحش‌ دارد و بسيار جاها هم‌ خود طابع‌ اصل‌ متن‌ را درست‌ نتوانسته‌ بخواند و از پيش‌ خود تصحيح‌ (يعني‌ تغليط‌) كرده‌ كه‌ في‌الواقع‌ معركه‌ شده‌ و بكلي‌ اشعار اين‌ شاعر قديم‌ فصيح‌ شيرين‌ را خراب‌ و بي‌معني‌ كرده‌ است‌.

اي‌ اروپا ، چقدر تو به‌ علم‌ و فلسفه‌ و ادبيات‌ مشرق‌ ضرر زدي‌ و مي‌زني‌! حيف‌ كه‌ در جنب‌ علماء بزرگ‌ متبحّر متعمق‌ مثل‌ نولدكه‌ و كاترمر و دساسي‌ و فرايتاغ‌ نيم‌عالم‌هاي‌ كم‌عمق‌ سطحي‌ شارلاتان‌ هم‌ هست‌ بلكه‌ عدد اينها خيلي‌ بيش‌ از آنهاست‌. ده‌ بر يك‌ بلكه‌ بيشتر.»

1487ـ ترجمة‌ قديمي‌تر از تاريخ‌ انقلاب‌ براون‌

در كتابخانة‌ دانشگاه‌ پرينستون‌ نسخة‌ خطي‌ ترجمه‌اي‌ از كتاب‌ انقلاب‌ ايران‌ تأليف‌ براون‌ ديدم‌. نام‌ مترجم‌ ميرزا محمد علي‌ خيامي‌ است‌. آن‌ را در 1310 شمسي‌ در تبريز ترجمه‌ كرده‌ و در 1315 كه‌ مقيم‌ اهواز بوده‌ بر روي‌ ورقة‌ جلد آن‌ نوشته‌ است‌ كه‌ براي‌ چاپ‌ بايد دوباره‌ بدان‌ نگريست‌. براي‌ آگاهي‌ جان‌ گرني‌ يادداشت‌ شد.

از كتاب‌ براون‌ دو ترجمه‌ چاپ‌ شده‌ است‌ يكي‌ از احمد پژوه‌ كه‌ نخستين‌ بار به‌ سال‌ 1329 انتشار پيدا كرد. ديگر ترجمه‌اي‌ است‌ از كه‌ در اين‌ سالها نشر شد.

1488ـ مداد و مركب‌ در بلاد اسلامي‌

به‌ معرفي‌ دوست‌ دانشمند دكتر محسن‌ ذاكري‌ از نشر كتابي‌ تأليف‌ دانشمندي‌ آلماني‌ دربارة‌ تاريخ‌ مركب‌ و مداد و جوهرهاي‌ خاص‌ نوشتن‌ كه‌ در بلاد اسلامي‌ مخصوصاً عربي‌ در قرون‌ وسطي‌ مرسوم‌ بوده‌ است‌ مطلع‌ شدم‌. نام‌ آن‌ را مي‌آورم‌. پيش‌ از آن‌ دانشمندي‌ فرانسوي‌ (حدود چهل‌ سال‌ پيش‌) كتابي‌ در همين‌ مواضع‌ منتشر كرده‌ بود.

ادوارد براون‌

Armin Schopen:

Titen und Tuschen des arabischen – islamischen Mittelalters. Vandenhoeck und Ruprecht, 2006. 2 p.

چون‌ بهاي‌ آن‌ نزديك‌ يكصد و سي‌ ـ چهل‌ دلار بود از خريدش‌ منصرف‌ شدم‌. اينجا يادداشت‌ كردم‌ كه‌ مگر كتابخانة‌ ملي‌ مملكت‌ به‌ صرافت‌ خريدنش‌ بيفتد.

ادوارد براون

1489ـ نام‌ مطول‌ يكي‌ از ترجمه‌هاي‌ گلستان‌ به‌ تركي‌

يكي‌ از چند ترجمة‌ گلستان‌ به‌ تركي‌ از آن‌ قرن‌ دهم‌ هجري‌ است‌ كه‌ نسخه‌اي‌ خوش‌ طرح‌ از آن‌ مربوط‌ به‌ سال‌ 961 در شمارة‌ 40 سال‌ هشتم‌ (2002) مجلة‌  Thauscripta Orientalia (ص‌ 3 ـ 20) معرفي‌ شده‌ است‌ (مقالة‌  (I. Zaytser .

نام‌ اين‌ ترجمه‌ چنين‌ است‌:  نگارستان‌ شهرستان‌ درختستان‌ سبزستان‌ .

1490ـ سفر كتاب‌

در گذر زمان‌ شايد كتاب‌ بيش‌ از هر چيز ديگري‌ (خوردني‌، پوشيدني‌) پراكندگي‌ مي‌يافت‌. زيرا خوردني‌ و پوشيدني‌ بيش‌ از يكي‌ دو دست‌ نمي‌گشت‌. به‌ شرق‌ مي‌رفت‌ و به‌ غرب‌ بازمي‌گشت‌. كليات‌ سعدي‌ كتابخانة‌ ملي‌ وين‌ كه‌ ظاهراً كار هرات‌ است‌ روزگاري‌ در خيوه‌ بوده‌ است‌ و اكنون‌ در وين‌ است‌. اكثر نسخه‌هاي‌ خطي‌ فارسي‌ و عربي‌ و تركي‌ موجود در كتابخانه‌هاي‌ اروپا به‌ تدريج‌ از بلاد اسلامي‌ نقل‌ مكان‌ كرده‌اند. خط‌ اسدي‌ طوسي‌ در وين‌ است‌ و نسخه‌اي‌ از جالينوس‌ به‌ عربي‌ كه‌ روزي‌ در دست‌ ابن‌ سينا در بخارا يا همدان‌ بوده‌ است‌ اكنون‌ در پاريس‌ است‌.

1491ـ نفت‌ از زبان‌ داور

علي‌ اكبر داور وزير ماليه‌ در جلسة‌ 15 آذر 1313 مجلس‌ به‌ هنگام‌ صحبت‌ ماليات‌ نفت‌ گفت‌: «ساكنين‌ قراء و قصبات‌ در حال‌ حاضر نفت‌ استعمال‌ نمي‌كنند (صحيح‌ است‌، صحيح‌ است‌). شما اگر از يك‌ رعيت‌ سؤال‌ كنيد به‌ شما جواب‌ خواهد داد كه‌ اول‌ شب‌ شام‌ مي‌خورم‌ و مي‌خوابم‌ و هرگاه‌ هم‌ بخواهيم‌ قدري‌ بنشينيم‌ روغن‌ چراغ‌ محصول‌ خودمان‌ را مصرف‌ مي‌كنيم‌. ندرةً اگر در خانة‌ كدخداها نفتي‌ يافت‌ شود.

1492ـ قلم‌ خودنويس‌ (يادداشت‌ عارف‌ نوشاهي‌)

يادداشت‌ شما (شمارة‌ 1409) را دربارة‌ «خودنويس‌ در شعر فارسي‌» در مجلة‌ بخارا خواندم‌. بر حسب‌ تصادف‌ امروز يك‌ سند ديگر در اين‌ مورد پيدا كردم‌ كه‌ البته‌ به‌ نثر است‌.

اين‌ سند از كتاب‌  ثواقب‌ المناقب‌ تأليف‌ محمد ماه‌ صداقت‌ كنجاهي‌ (نگارش‌ كتاب‌ به‌ سال‌ 1125 ه ، وفات‌ مؤلف‌ به‌ سال‌ 1148 ه) گرفته‌ شده‌ است‌. صداقت‌ هم‌عصر آرزو، و در شاهجهان‌ آباد، با آرزو محشور بوده‌ است‌. دربارة‌ صداقت‌ و كتابش‌ دو مقاله‌ در «مقالات‌ عارف‌» دفتر اول‌ دارم‌.

سند اين‌ است‌:

«سالك‌ روشندل‌ چون‌ آيينه‌ خورشيد نمدپوش‌ نبود و محقق‌ كامل‌ چون‌  قلم‌ فرنگي‌ به‌ صوف‌ سياه‌ نرود.» (ثواقب‌ المناقب‌، ص‌ 172، نسخة‌ خطي‌ الف‌ نزد عارف‌ نوشاهي‌).

اگر اشعار شعراي‌ شبه‌ قاره‌ در قرن‌ 11 و 12 هجري‌ تفصح‌ شود، اشعاري‌ زياد دربارة‌ پديده‌هاي‌ فرنگي‌ به‌ دست‌ مي‌آيد، چون‌ در آن‌ زمان‌ شبه‌قاره‌ با غرب‌ ارتباط‌ تجاري‌ پيدا كرده‌ بود و حتي‌ قبل‌ از آن‌، چنانكه‌ در مجالس‌ جهانگيري‌ نشان‌ داده‌ام‌ ــ  عارف‌ نوشاهي‌ .

علی اکبر داور

پس‌ از اينكه‌ اين‌ يادداشت‌ سودمند از عارف‌ نوشاهي‌ رسيد به‌ برگردان‌ يادداشت‌هاي‌ خود نگريستم‌ براي‌ آنكه‌ ببينم‌ نكتة‌ ديگري‌ در اين‌ زمينه‌ هست‌ يا نه‌.  اتفاقاً ديدم‌ دو يادداشت‌ برداشته‌ام‌ كه‌ آن‌ هر دو از جلد دوم‌ مقالات‌ عارف‌ است‌ (تهران‌ 1386).

از اين‌ دو يادداشت‌ برمي‌آيد كه‌ ادباي‌ هند با قلمي‌ كه‌ در خود مركب‌ داشته‌ است‌  آشنا بوده‌اند و آن‌ را با نام‌ قلم‌ فرنگي‌ در نوشته‌ها مي‌آورده‌اند (از نيمة‌ دوم‌ قرن‌ دوازدهم‌).

يك‌ مورد نوشتة‌ رنگين‌ آنندرام‌ متخلص‌ به‌ مخلص‌ است‌ در رسالة‌ پريخانه‌ تأليف‌ سال‌ 1144 يعني‌ ديباچة‌ مرقعاتي‌ كه‌ خود گردآورده‌ بود به‌ اين‌ عبارت‌:

«غزالانة‌ چشمش‌ بس‌ كه‌ داد سياهي‌ داده‌ خامه‌ را هنگام‌ تحرير تعريفش‌ چون‌  قلم‌ فرنگي‌ به‌ مركب‌ احتياج‌ نيفتاده‌ (2: 759).

مورد دوم‌ بيتي‌ است‌ از سراج‌الدين‌ خان‌ آرزو در گذشتة‌ سال‌ 1169 مندرج‌ در همان‌ مجموعه‌ (2: 260)

محتاج‌ سرمه‌ نبود مژگان‌ حرف‌ سازش‌ دارد مداد از خود چون‌  خامة‌ فرنگي‌

آقاي‌ عارف‌ نوشاهي‌ در جلد دوم‌ مقالات‌ خويش‌ (تهران‌، 1386) رسالة‌ پري‌ خانه‌ نوشتة‌ انندرام‌ مخلص‌ (درگذشت‌ 1164) را به‌ تجديد چاپ‌ رسانيده‌ و فايده‌بري‌ از آن‌ را بيشتر كرده‌اند. اين‌ رساله‌ در حقيقت‌ مقدمه‌اي‌ است‌ كه‌ مخلص‌ بر «مرقع‌ تصاوير» گردآوردة‌ خود نوشت‌ تا اهميت‌ زيبايي‌ آن‌ را بنمايد (سال‌ 1144). انندرام‌ نزد بيدل‌  عارف‌ نوشاهي‌ دهلوي‌ (شاعر نامور) و آرزوي‌ اكبرآبادي‌ (اديب‌ و ناقد سخن‌ سنج‌) شاگردي‌ كرد و بر فنون‌ ادبي‌ و تصويرشناسي‌ مهارت‌ داشت‌ و درين‌ ديباچه‌ گفته‌ است‌ از سن‌ سي‌ و هفت‌ سالگي‌ به‌ نقش‌پردازي‌ و گردآوري‌ آنچه‌ در نوجواني‌ كرده‌ بود پرداخت‌.

خود ديباچة‌ «مرقع‌ تصويرها» بمانند نوع‌ اين‌ گونه‌ مقدمه‌نويسي‌ مطرز است‌ به‌ اصطلاحاتي‌ كه‌ با خط‌ و تصوير مناسبت‌ دارد مناسب‌ دانست‌ كه‌ آن‌ اصطلاحات‌ را استخراج‌ كند و اين‌ است‌ آنچه‌ او به‌ قول‌ خود به‌… شجيع‌ در رساله‌ مندرج‌ ساخته‌ است‌ و اغلب‌ همان‌ كلماتي‌ است‌ كه‌ ميان‌ اديبان‌ فارسي‌ زبان‌ ايران‌ هم‌ رواج‌ داشت‌.

1493 ـ هومت‌ / Humata

مجله‌ مانندي‌ است‌ در قلمرو مطالعات‌ ايران‌ باستان‌ كه‌ از سوي‌  Center for Ancient Iranian Studies  تاكنون‌ سيزده‌ شماره‌ نشر شده‌ و دو شمارة‌ 12 و 13 مربوط‌ به‌ چهارمين‌ سال‌ آن‌ است‌. يادم‌ رفت‌ يادداشت‌ كنم‌ كه‌ در كدام‌ اقليم‌ چاپ‌ مي‌شود.

مديران‌ مجله‌ فرهنگ‌مهر و كيخسرو ايراني‌اند. درين‌ شماره‌ مقالة‌ داريوش‌ كارگر به‌ عنوان‌ «بازسپيد در آتشكدة‌ گمشدة‌ جاماسپ‌» تازگي‌ دارد (ص‌ 8 ـ 32)

نيمي‌ از مقالات‌ هومت‌ به‌ زبان‌ انگليسي‌ است‌ و در آن‌ ميان‌ مقاله‌اي‌ از  David Yeagley  به‌ عنوان‌  Dariush and David, Essay on Ancient Internationalism  ديده‌ مي‌شود.

1494ـ شاعران‌ استاد به‌ اعتقاد مردم‌ اديب‌ هند

به‌ اعتقاد هند از اهل‌ سخن‌ در انگيختن‌ خيال‌ و پرداختن‌ معني‌ چهار كس‌ استادند:

اول‌                   رضي‌الدين‌ نيشابوري‌

دوم‌                  كمال‌ صفاهاني‌

سوم‌                  اميرخسرو دهلوي‌

چهارم‌               سلمان‌ ساوجي‌

در كلام‌ رضي‌ و كمال‌ تشبيه‌ بسيارست‌، و در كلام‌ سلمان‌ ايهام‌ بي‌شمار، و در گفتار خسرو هم‌ تشبيه‌ از قياس‌ بيرون‌ است‌ و هم‌ ايهام‌ از حد شمار افزون‌.

غرض‌ كه‌ اميرخسرو سرآمد همه‌ است‌ به‌ سه‌ دليل‌ يكي‌ آنكه‌ اشعارش‌ چون‌ موي‌ سر در شمار نمي‌آيد، دوم‌ آنكه‌ در همه‌ اقسام‌ سخن‌ موشكافي‌ كرده‌.

(شايد از مقالات‌ عارف‌)

1495ـ احمد خاتم‌ آقا ولي‌زاده‌

شاعري‌ بوده‌ است‌ از اهالي‌ بسني‌ درگذشته‌ به‌ سال‌ 1168. از او ديواني‌ به‌ فارسي‌ بازمانده‌ و تاكنون‌ پنج‌ نسخة‌ آن‌ شناخته‌ شده‌. قديمي‌ترين‌ آنها نسخه‌اي‌ است‌ متعلق‌ به‌ سال‌ 1170.

خانم‌  Sabaheta Gacanin  كه‌ خود بسنوي‌ است‌ و اكنون‌ در دانشگاه‌ آنجا به‌ تدريس‌ فارسي‌ اشتغال‌ دارد، دربارة‌ آن‌ ديوان‌ زير نظر برت‌ فراگنر رسالة‌ دكتري‌ نوشته‌ است‌:

Linguistylistic Analysis of Persian Diwan by Ahmad Khatem Agowalizadeh.

1496ـ تقي‌زاده‌ و دوشيزة‌ قزويني‌

دوست‌ شيرين‌بيان‌ شادروان‌ دكتر عباس‌ زرياب‌ مي‌گفت‌ سوزان‌ قزويني‌، دختر علامه‌ محمد قزويني‌، از ايتاليا نامه‌اي‌ دربارة‌ مشكلات‌ مستمري‌ مصوبه‌ دربارة‌ پدرش‌ (كه‌ به‌ آن‌ دختر و مادردختر مي‌بايست‌ برسد) نوشته‌ و تقي‌زاده‌ از زرياب‌ خواسته‌ بود كه‌ به‌ فلان‌ مضمون‌ پاسخي‌ تهيه‌ كند تا به‌ امضاي‌ تقي‌زاده‌ برسد و فرستاده‌ شود.

زرياب‌ «خطاب‌» نامه‌ را «دوشيزة‌ گرامي‌…» نوشته‌ بود. تقي‌زاده‌ چون‌ از خواندن‌ پاسخ‌ فراغ‌ مي‌يابد رو به‌ زرياب‌ مي‌كند و با لحن‌ جدّي‌ مي‌گويد شما چه‌ مي‌دانيد ايشان‌ دوشيزه‌اند. هميشه‌ سعي‌ كنيد الفاظ‌ را به‌ جاي‌ خود به‌ كار ببريد. بهتر است‌ بنويسيد صبية‌ مرحوم‌ قزويني‌ يا بانوي‌ گرامي‌.

(اين‌ دفتر بي‌معني‌)

1497ـ كنت‌ دو گوبينو در زبان‌ انگليسي‌

به‌ تازگي‌ بخشي‌ از نوشته‌هاي‌ گوبينو دربارة‌ ايران‌ توسط‌  Daniel O’Donoghuel  از فرانسه‌ به‌ انگليسي‌ درآمده‌ و به‌ نام‌  Comte de Gobinau and Orientalism  با عنوان‌ فرعي‌  Selected Eastern Writings  به‌ سال‌ 2009 در نيويورك‌ توسط‌ نشر  Routledge چاپ‌ شده‌ است‌.

اين‌ مجموعه‌ برگرفته‌ است‌ از دو كتاب‌ گوبينو و در دو بخش‌: نخست‌ بخش‌هايي‌ است‌ از سفرنامة‌ معروف‌ او به‌ نام‌  سه‌ سال‌ در ايران‌ ـ كه‌ عباس‌ اقبال‌ آشتياني‌ هم‌ آن‌ را به‌ ترجمه‌ و نشر درآورد. ديگر زبده‌اي‌ است‌ از كتاب‌ مشهور گوبينو به‌ نام‌  اديان‌ و انديشه‌هاي‌ فلسفي‌ در آسياي‌ مركزي‌ .

ترجمة‌ دانيل‌ دونوگوئل‌ توسط‌  Geoffrey Nash  ويراستاري‌ و يادداشت‌هاي‌توضيحي‌ بر آن‌ افزوده‌ شده‌ است‌. سلسله‌اي‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ را در بر گرفته‌  Culture and Civilisation in the Middle East   نام‌ دارد.

مترجم‌ چنانكه‌ به‌ من‌ نشان‌ داد (او را در لوس‌آنجلس‌ ديدم‌) كتاب‌  سه‌ سال‌ در دربار ايران‌ را سراسر نيز ترجمه‌ كرده‌ است‌ و ظاهراً «مزدا» ناشر آن‌ خواهد بود.

کنت دوگوبینو

1498ـ صورت‌ ناصرالدين‌ شاه‌ عمل‌ خانزاد جعفر

در ميان‌ اوراق‌ بازمانده‌ از الله‌ قلي‌ خان‌ قاجار معروف‌ به‌ ايلخاني‌ در سازمان‌ اسناد ملي‌، عكس‌ نقاشي‌ جعفر از ناصرالدين‌ شاه‌ قاجار كه‌ بر اسب‌ سفيد سوارست‌ به‌ دست‌ آمد. شوربختانه‌ مشخص‌ نيست‌ اصل‌ اين‌ پردة‌ نقاشي‌ موجود باشد و چه‌ بسا كه‌ از ميان‌ رفته‌ است‌. در عكس‌ آثار پارگي‌ ديده‌ مي‌شود.

دربارة‌ جعفر نقاش‌ كه‌ خود را خانزاد دستگاه‌ ناصرالدين‌ شاه‌ ناميده‌ است‌ شرحي‌ در كتاب‌ احوال‌ و آثار نقاشان‌ قديم‌ ايران‌ تأليف‌ محمد علي‌ كريم‌زادة‌ تبريزي‌ چاپ‌ لندن‌، 1985 (2: 130) مندرج‌ است‌ و چهار پردة‌ نقاشي‌ كار او شناسانده‌ شده‌. ميرزا جعفر تربيت‌ شدة‌ مدرسة‌ دارالفنون‌ و شاگرد صنيع‌الملك‌ بوده‌ است‌ عكس‌ آن‌ نقاشي‌ چاپ‌ مي‌شود تا مگر كسي‌ بداند كه‌ اصل‌ نقاشي‌ كجاست‌.

دوستم‌ آقاي‌ بهمن‌ بياني‌ كنجاوانه‌ از كاخ‌ گلستانيها پرسيده‌ است‌ كه‌ آيا خبري‌ دارند. آنها گفته‌اند كه‌ در گوشه‌اي‌ از آن‌ كاخ‌ ديده‌ مي‌شود.

1499ـ منابع‌ فارسي‌ دربارة‌ همايون‌ بابري‌

از ويلر تاكستون‌  Wheeler M. Thackston  استاد پيشين‌ دانشگاه‌ هاروارد، فارسي‌دان‌ پركار ــ كه‌ تاكنون‌ هفت‌ هشت‌ متن‌ فارسي‌ مانند سفرنامه‌ ناصرخسرو را به‌ زبان‌ انگليسي‌ ترجمه‌ و نشر كرده‌ ــ كتابي‌ تازه‌ را كه‌ انتشارات‌ مزدا (در كاليفرني‌) به‌ چاپ‌ رسانيده‌ است‌ دريافت‌ كردم‌ با نام‌ «سه‌ يادگارنامه‌ از همايون‌»  Three memoirs of Homayun . اين‌ مجموعه‌ دربر گيرندة‌ سه‌ كتاب‌ ناموري‌ است‌ كه‌ در زمان‌ همايون‌ بابري‌ پادشاه‌ هند به‌ رشتة‌ تحرير درآمده‌ و در هريك‌ حوادثي‌ از زندگي‌ و پادشاهي‌ او درج‌ شده‌ است‌.

1) همايون‌ نامه‌: رسالة‌ كوچكي‌ به‌ قلم‌ گلبدن‌ بانو دختر بابر (طبعاً خواهر همايون‌) كه‌ از آن‌ جز يك‌ نسخه‌ برجاي‌ نيست‌ و نخستين‌ بار توسط‌ آنت‌ بوريج‌  A. Beveridge  در لندن‌ به‌ فارسي‌ و انگليسي‌ منتشر شد (1902). يك‌ چاپ‌ ديگرش‌ آن‌ است‌ كه‌ با نام‌ «گلبدن‌ نامه‌» در تهران‌ (1384 جزو انتشارات‌ موقوفات‌ دكتر محمود افشار) انتشار يافت‌. نامش‌ گلبدن‌ نامه‌ گذاشته‌ شد ازين‌ روي‌ كه‌ از گلبدن‌ خواسته‌ شده‌ بود خاطرات‌ خود را دربارة‌ پدرش‌ و آنچه‌ مرتبط‌ با سرگذشت‌ خويشتن‌ است‌ بنويسد. در حقيقت‌ خاطرات‌ گلبدن‌ است‌. ازين‌ متن‌ ترجمه‌اي‌ هم‌ به‌ ازبكي‌ در سال‌ 1959 (تاشكند) توسط‌  Sabahet Azimjonova  به‌ چاپ‌ رسيد.

2) تذكرة‌ الواقعات‌: تأليف‌ جواهر آفتابچي‌ كه‌ هم‌ از واقعة‌ وفات‌ بابر آغاز مي‌شود و به‌ جلوس‌ جلال‌الدين‌ اكبر پادشاه‌ سرانجام‌ مي‌گيرد. نسخه‌اش‌ متعلق‌ است‌ به‌ مجموعة‌ اينديا آفيس‌ (لندن‌) به‌ شمارة‌ 16711  Add  كه‌ شارل‌ استوارت‌  Sh. Stewart  آن‌ را ترجمه‌ و چاپ‌ كرد (در 1972 در دهلي‌ تجديد چاپ‌ شد).

3) تذكرة‌ همايون‌: نوشتة‌ بايزيد بيات‌ كه‌ متنش‌ را عالم‌ هندي‌… به‌ نام‌… در سال‌ (…) به‌ چاپ‌ رسانيد از سلسلة‌ انتشارات‌  Bibliotheca Indica . تاكستون‌ از نسخة‌ شماره‌ 216 اينديا آفيس‌ استفاده‌ كرده‌ است‌.

تاكستون‌ متن‌ فارسي‌ اين‌ هر سه‌ را همراه‌ ترجمة‌ انگليسي‌ به‌ چاپ‌ رسانيده‌ و مشخص‌ است‌ كه‌ از ميان‌ اين‌ سه‌ متن‌ يكي‌ «تذكرة‌ لبواقعات‌» تاكنون‌ به‌ چاپ‌ نرسيده‌ بود.

ايشان‌ براي‌ صحت‌ چاپ‌ از توانايي‌ عليرضا كرانگي‌  Korangy  در خواندن‌ نمونه‌هاي‌ چاپي‌ بخش‌ فارسي‌ بهره‌مندي‌ يافته‌ و از او تشكر كرده‌ است‌.

اين‌ كتاب‌ يازدهمين‌ مجلد است‌ از سلسله‌اي‌ كه‌ با نام‌  Bobliathea Iranica (Intelectual Traditions Series) ، و دو جلد است‌ كه‌ در يك‌ مجلد منتشر شده‌ و جمعاً 821 صفحه‌ است‌.

در چاپ‌ فارسي‌ متون‌ طبعاً مواردي‌ ازين‌ گونه‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ وقوع‌ آنها در چاپ‌هاي‌ خارج‌ از ايران‌ دور از انتظار نيست‌.

چنوع‌ (ص‌ 72) به‌ جاي‌ چه‌ نوع‌.

پنجشش‌ (ص‌ 2  (G  دوبار.

اما تبديل‌ فروذ (= فرود) در متنها به‌ فروز از موارد نادرست‌ است‌.

كلمه‌ مرزا (= ميرزا) كه‌ در همايون‌ نامة‌ خطي‌ سراسر به‌ صورت‌ مرزاست‌ مي‌بايست‌ عيناً نگاه‌داري‌ شده‌ بود و در صورت‌ اقتضا فقط‌ در ترجمة‌ انگليسي‌  Mirza  آورده‌ مي‌شد.

در ص‌ 72 همايون‌ نامه‌ «خانان‌ و سلطانان‌» ديده‌ مي‌شود. در حالي‌ كه‌ زحمت‌ متن‌پردازي‌ و ترجمه‌ سازي‌ آن‌ بسيار بيش‌بهاست‌ و نوع‌ اشكالاتي‌ كه‌ ياد شد مواردي‌ نيست‌ كه‌ از ارزشمندي‌ كار بزرگ‌ تاكستون‌ بكاهد. اين‌ كتاب‌ بمانند ترجمة‌ فارسي‌ دوغلات‌ (تاريخ‌ رشيدي‌)، پادشاه‌ نامه‌ و با برنامه‌ و جهانگيرنامه‌، گلستان‌ سعدي‌، قصص‌ الانبياي‌ كسائي‌، گوي‌ و چوگان‌ بسيار مغتنم‌ است‌.

در زمينة‌ ترجمه‌ از زبان‌هاي‌ عربي‌ لبناني‌، تركي‌ عثماني‌، سرياني‌، اوزبكي‌، لري‌ و كردي‌ تأليفاتي‌ متعدد از وي‌ شده‌ است‌ همچنين‌ گرامر عربي‌ و زبان‌آموز فارسي‌.

1500 ـ نشريه‌هاي‌ جزوه‌اي‌ كتابخانة‌ مركزي‌

دوستي‌ از من‌ مي‌پرسيد از نشريه‌هاي‌ كتابخانة‌ مركزي‌ در سال‌هاي‌ 1343 تا 1358 بگو كه‌ چه‌ها بوده‌ است‌. ايشان‌ به‌ دنبال‌ آن‌ بود تا از آنچه‌ دربارة‌ رجال‌ فرهنگي‌ و ادبي‌ چاپ‌ شده‌ بود آگاه‌ شود. چون‌ ممكن‌ است‌ ديگري‌ هم‌ روزي‌ ــ در مقولة‌ ديگري‌ ــ به‌ مشخصات‌ آن‌ انتشارات‌ بخواهد دست‌يابي‌ پيدا كند اين‌ صورت‌ را كه‌ ميان‌ اوراق‌ «اين‌ دفتر بي‌معني‌» يافته‌ام‌ درين‌ جا به‌ چاپ‌ مي‌رسانم‌.

1) 1346 (16 دي‌): مجموعة‌ كتب‌ خطي‌ و چاپي‌ و اسناد و عكس‌ اهدا شده‌ به‌ دانشگاه‌ تهران‌ (از حسنعلي‌ غفاري‌ معاون‌الدوله‌) 160 ص‌.

2) 1348 (11 ـ 16 آبان‌): رشيدالدين‌ فضل‌الله‌ همداني‌ به‌ مناسبت‌ انعقاد مجلس‌ تحقيقي‌ و علمي‌ دربارة‌ احوال‌ و آثار او، 36 ص‌.

3) 1350 (مهر): نمايشگاه‌ نسخه‌ها و اسناد خطي‌ كتابخانه‌ مركزي‌ و مركز اسناد دانشگاه‌ تهران‌ به‌يادگار دوهزار وپانصدمين‌ سال‌ بنيانگذاري‌ شاهنشاهي‌ ايران‌. 146 ص‌.

4) 1350 : دو گفتار از محمد علي‌ فروغي‌. به‌ مناسبت‌ سي‌امين‌ سال‌ درگذشت‌ محمد علي‌ فروغي‌. 14 ص‌.

5) 1351 (29 آبان‌): يادگار صدمين‌ سال‌ تولد حسن‌ پيرنيا مشيرالدوله‌. 18 ص‌.

6) 1352 : اسناد مربوط‌ به‌ روابط‌ تاريخي‌ ايران‌ و جمهوري‌ و نيز از دورة‌ ايلخانان‌ تا عصر صفوي‌ (فهرست‌ نمايشگاه‌) با همكاري‌ قدرت‌الله‌ روشني‌.  78+XXIII  + 44 ص‌.

7) 1352 (27 ـ 30 بهمن‌ 1352): نگاهي‌ به‌ زندگي‌ قائم‌مقام‌ فراهاني‌. به‌ مناسبت‌ دويستمين‌ سال‌ ولادت‌ (سالشمار و شجره‌نامه‌) 8 صفحة‌ تاشده‌.

8) 1352 (21 اردي‌بهشت‌): نمايشگاه‌ آثار چاپ‌ نشدة‌ بديع‌الزمان‌ فروزانفر. 8 صفحه‌.

9) 1353 (13 دي‌): برنامة‌ معرفي‌ افكار و اشعار سيد اشرف‌الدين‌ گيلاني‌، 4 ص‌.

10) 1353 (12 ـ 14 بهمن‌): مجلس‌ بحث‌ تحقيقي‌ دربارة‌ ابونصر فارابي‌ (و سرگذشت‌ او از والترز و فهرست‌ آثار او در كتابخانه‌ مركزي‌ از محمد شيرواني‌) 24 ص‌.

11) 1353 (8 ـ 15 بهمن‌): نمايشگاه‌ چاپ‌ سنگي‌، تصاوير كتاب‌. 8 صفحه‌.

12) 1354 (تير): گزارش‌ سال‌ 1353 كتابخانة‌ مركزي‌ و مركز اسناد دانشگاه‌ تهران‌. 54 ص‌.

13) 1354 : راهنماي‌ كتابخانة‌ مركزي‌ و مركز اسناد دانشگاه‌ تهران‌. 16 ص‌.

14) 1354 (27 ـ 29 دي‌): ابياتي‌ از مولانا صائب‌ برگزيده‌ شده‌ توسط‌ حبيب‌ يغمايي‌ به‌ مناسبت‌ «مجمع‌ بحث‌ در افكار و اشعار صائب‌» به‌ همراه‌ برنامه‌.

15) 1354 (13 ـ 16 دي‌): مجمع‌ بحث‌ و مطالعه‌ دربارة‌ مسائل‌ كتابخانه‌هاي‌ دانشگاهي‌ زير نظر دانشگاه‌هاي‌ اصفهان‌ و تهران‌. (برنامه‌) 11 صفحه‌.

16) 1354 (15 بهمن‌): سخناني‌ دربارة‌ فروغي‌. تجديد چاپ‌ خطابه‌هاي‌ ايراد شده‌ در كتابخانه‌ مركزي‌ و مركز اسناد دانشگاه‌ تهران‌ در آذرماه‌ 1350 به‌ مناسبت‌ نام‌گذاري‌ تالار سخنراني‌ كتابخانه‌ مركزي‌ و مركز اسناد به‌ نام‌ فروغي‌. 50 صفحه‌.

17) 1354 (12 بهمن‌): محمد علي‌ خان‌ سديدالسلطنه‌ كبابي‌ بندرعباسي‌. نمايشگاه‌ و سخنراني‌ (مجتبي‌ مينوي‌ و احمد اقتداري‌ و نوشتة‌ ايرج‌ افشار). 12 ص‌.

18) 1354 (21 بهمن‌): بيستمين‌ سال‌ وفات‌ عباس‌ اقبال‌ آشتياني‌. نوشتة‌ ايرج‌ افشار. 24 ص‌.

19) 1355 (8 اردي‌بهشت‌): ابراهيم‌ پورداود به‌ مناسبت‌ افتتاح‌ رسمي‌ تالار رشيدالدين‌ فضل‌الله‌ همداني‌ و استقرار كتابخانة‌ ابراهيم‌ پورداود در آن‌. 4 ص‌.

20) 1355 (مهر): گزارش‌ سال‌ 1354 كتابخانة‌ مركزي‌ و مركز اسناد دانشگاه‌ تهران‌، 47 ص‌.

21) 1354 (19 ـ 22 اردي‌بهشت‌): مجبتي‌ مينوي‌: زندگي‌نامه‌ و فهرستنامه‌ به‌ مناسبت‌ مجلس‌ معرفي‌ خدمات‌ علمي‌ مينوي‌. نوشتة‌ ايرج‌ افشار، 24 صفحه‌.

22) 1356 : رصدخانة‌ مراغه‌ تأليف‌ عليقلي‌ ميرزا اعتضادالسلطنه‌. چاپ‌ نسخه‌ برگردان‌ با يادداشت‌ ايرج‌ افشار، 24 ص‌.

(اين‌ دفتر بي‌معني‌ ـ پيوستها)

1501ـ نامه‌اي‌ از پرنس‌ ملكم‌ خان‌

در ميان‌ اسناد الله‌ قلي‌خان‌ ايلخاني‌ قاجار كه‌ سازمان‌ اسناد ملي‌ در سال‌ 1387 خريداري‌ كرد نامه‌اي‌ دوستانه‌ و شوخانه‌ از ملكم‌خان‌ به‌ او ديدم‌ و عكس‌ آن‌ از سوي‌ آن‌ سازمان‌ به‌ من‌ داده‌ شد.

اينكه‌ درين‌ نامه‌ اشاراتي‌ به‌ دوستان‌ عثماني‌ ايلخاني‌ شده‌ به‌ مناسبت‌ آن‌ بوده‌ است‌ كه‌ الله‌ قلي‌خان‌ ساليان‌ درازي‌ در استانبول‌ زندگي‌ مي‌كرد و به‌ لژ فراماسونري‌ عضو شده‌ بود و حوالي‌ سال‌ 1290 به‌ ايران‌ بازگشت‌ و به‌ حكومت‌ قزوين‌ و زنجان‌ رسيد و مكرراً در ركاب‌ ناصرالدين‌ شاه‌ به‌ سفر رفت‌ و شاه‌ پيرمرد را به‌ خوشمزگي‌ وامي‌داشت‌. سرگذشت‌ خوبي‌ ازو در كتاب‌ مهدي‌ بامداد مندرج‌ است‌. محل‌ زندگي‌ او در طهران‌ در «باغ‌ ايلخاني‌» بود. محلي‌ كه‌ اكنون‌ بيمارستان‌ بانك‌ ملي‌ در آن‌ قرار دارد.

نامه‌اي‌ هم‌ از محمد علي‌ قرخلوي‌ مقيم‌ لندن‌ (كه‌ ممكن‌ است‌ عضو سفارت‌ ايران‌ بوده‌ است‌) درين‌ اسناد به‌ دستم‌ آمد كه‌ متنش‌ نقل‌ مي‌شود. شايد اشاره‌اي‌ كه‌ در آن‌ به‌ ملفوفة‌ ملكم‌ خان‌ شده‌ است‌ مراد همين‌ نامه‌اي‌ باشد كه‌ ملكم‌ در تاريخ‌ 12 جمادي‌الاول‌ 1304 نوشته‌ بوده‌ و بعد كه‌ به‌ لندن‌ آمده‌ بوده‌ است‌ آن‌ را به‌ محمد علي‌ قرخلو مي‌دهد و او در 21 ربيع‌الثاني‌ 1305 به‌ ايران‌ مي‌فرستد. موسي‌ و عيسي‌ كه‌ نامشان‌ در نامه‌ ديده‌ مي‌شود پسران‌ الله‌ قلي‌ خان‌ ايلخاني‌ بوده‌اند.

فدايت‌ شوم‌. در يك‌ مهمانخانة‌ ويانه‌ ـ 12 جمادي‌الاول‌ 1304. نشسته‌ام‌ و اول‌ روزي‌ است‌ كه‌ في‌الجمله‌ فراغتي‌ دارم‌. اين‌ سفر بنده‌ به‌ طهران‌ خيلي‌ خوش‌ بود. اما از اول‌ تا آخر دو عيب‌ بزرگ‌ داشت‌ يكي‌ اينكه‌ نه‌ از براي‌ دولت‌ نه‌ از براي‌ دوستان‌ و نه‌ از براي‌ خودم‌ هيچ‌ فايده‌ نبخشيد و دوم‌ اينكه‌ همه‌ جا بيش‌ از حساب‌ خودم‌ معطل‌ شدم‌. در اسلامبول‌ هم‌ از هر جهت‌ خيلي‌ خوش‌ گذشت‌.

سعيد پاشا دوست‌ سي‌ سالة‌ ما وزير امور خارجه‌ بود و انصافاً زياده‌ از انتظار من‌ انسانيت‌ و محبت‌ كرد.

رضابيك‌ ما كه‌ حالا پاشا و از همه‌ كس‌ پيش‌ سلطان‌ مقرب‌تر است‌ در روز ورود بنده‌ تا دقيقة‌ حركت‌ در نهايت‌ صفا و مهرباني‌ مواظب‌ احوال‌ من‌ بود.

صدراعظم‌ حاضر هم‌ بسيار معقول‌ و با اطلاع‌ و خوش‌ اطوار و خيرخواه‌ است‌.

بيش‌ از همة‌ اينها خود سلطان‌ كه‌ مرد زنده‌ و عميق‌ و از همه‌ جا آگاه‌ و زياده‌ از وصف‌ مؤدب‌ است‌ نسبت‌ به‌ بنده‌ التفاتها فرمود. جميع‌ دوستان‌ قديم‌ را يك‌ به‌ يك‌ به‌ اتفاق‌ جناب‌ معاون‌ الملك‌ ملاقات‌ كرديم‌ و همه‌ مكرر آمدند و مفصل‌ صحبتها كرديم‌. همه‌ از روي‌ كمال‌ اشتياق‌ جوياي‌ احوالات‌ نواب‌ والا بودند. نامق‌ پاشا كه‌ با هيچ‌ كس‌ ملاقات‌ نمي‌كند در سراي‌ سلطان‌ آمد پيش‌ من‌ و پس‌ از خصوصيت‌ زياد به‌ تفصيل‌ از احوالات‌ سركار پرسيد و همچنين‌ احمد وفيق‌ پاشا كه‌ خيلي‌ خيلي‌ اظهار محبت‌ كرد و از مجالس‌ كه‌ با سركار شبها و روزها داشتند يادها كرد.

و همچنين‌ رضاپاشا و سايرين‌. موقعي‌ نبود كه‌ مضايق‌ و دقايق‌ حضور عالي‌ را به‌ خوشي‌ ذكر نكنند.

مزه‌ در اين‌ جاست‌ كه‌ همه‌ چنان‌ مي‌دانند كه‌ والي‌ يك‌ ولايت‌ بزرگي‌ هستيد و ماليات‌ همة‌ آن‌ ولايت‌ را به‌ سركار بخشيده‌اند. و تعجب‌ مي‌كنند كه‌ با چنان‌ وسعت‌ مداخل‌ خود به‌ اين‌ سمتها سفر نمي‌كنيد.

بعضيها به‌ اعتقاد خود سببش‌ را يافته‌اند. مي‌گويند دولت‌ ايران‌ هر قدر ماليات‌ ولايات‌ به‌ ايلخان‌ حضرتلري‌ ببخشند باز پول‌ ايشان‌ نه‌ به‌ خانه‌ خواهد رسيد نه‌ به‌ سفر اسلامبول‌.

خلاصه‌ همه‌ صبحت‌ ايلخاني‌ از غياب‌ حضرتلري‌ و تأسف‌ ايشان‌ بود. هيچ‌ نمي‌دانستم‌ كه‌ در اسلامبول‌ اين‌ قدر دوست‌ با وفا جمع‌ كرده‌ايد.

علاوه‌ بر عثمانيها جمعي‌ از انگليسها و فرنگيها نيز كارها و اقوال‌ و مزه‌هاي‌ اطوار سركار والا را به‌ ميل‌ و محبت‌ ياد مي‌كردند و مزه‌ در اين‌ جاست‌ كه‌ همه‌ خيال‌ مي‌كنند كه‌ در ايران‌ اين‌ قدر غرق‌ عيش‌ و بزرگي‌ شده‌ايد كه‌ همه‌ را از روي‌ تكبّر فراموش‌ فرموده‌ايد.

من‌ هم‌ عمداً اين‌ سهو حضرات‌ را تقويت‌ مي‌كردم‌. زيرا كه‌ بهتر است‌ كه‌ همت‌ و بخشش‌ بندگان‌ اقدس‌ شاهنشاه‌ روحي‌ فداه‌ را هر قدر ممكن‌ باشد به‌ پاية‌ اعلي‌ بدانيد.

در جنب‌ اين‌ تصورات‌ خوش‌ آيا حقيقت‌ حالت‌ سركار اين‌ روزها چه‌ طور است‌. آن‌ روزهاي‌ حركت‌ بنده‌ خيلي‌ و بيجهت‌ افسرده‌ بوديد. از آن‌ وقت‌ نگران‌ هستم‌. انشاءالله‌ رفع‌ پريشاني‌ شده‌ است‌.

موافق‌ قاعده‌ بايد در موكب‌ همايون‌ و در گيلان‌ باشيد. انشاءالله‌ باز بر پريشاني‌ ايام‌ غلبه‌ كرده‌ايد و باز دماغ‌ خوشي‌ داريد.

دو چيز بايد سركار عالي‌ را هميشه‌ خوشدل‌ نگاه‌ بدارد: يكي‌ اينكه‌ مسلماً ذات‌ مقدس‌ همايون‌ شاهنشاه‌ روحنا فداه‌ به‌ شخص‌ شما يك‌ التفات‌ خاصي‌ دارد و ديگر اينكه‌ شما خودتان‌ يك‌ عالم‌ درويشي‌ داريد كه‌ از بسي‌ غمها نواب‌ والا را آسوده‌ مي‌سازد.

بايد الان‌ بيرون‌ بروم‌. باز هم‌ صحبت‌ خواهم‌ كرد. عرض‌ ارادت‌ بنده‌ به‌ دوستان‌ محول‌ به‌ التفات‌ عالي‌ است‌، علي‌الخصوص‌ به‌ جناب‌ جلالتماب‌ سفيركبير تشكر جميع‌ مجتها و التفاتهاي‌ اسلامبول‌ را بايد از ايشان‌ نمايم‌ حقيقةً وجود خيرخواه‌ و نجيب‌ و دانا است‌. قدر ايشان‌ را در طهران‌ بايد خوب‌ دانست‌. به‌ ايشان‌ شرح‌ مخصوص‌ خواهم‌ نوشت‌. زياده‌ فداي‌ سركار. ملكم‌

هوـ تصدق‌ حضور مبارك‌ شوم‌

چندي‌ قبل‌ پاكتي‌ كه‌ به‌ عنوان‌ جناب‌ اشرف‌ ناظم‌الدوله‌ در لفّ دستخط‌ حضرت‌ والا روحي‌ فداه‌ صادر ابلاغ‌ و تحصيل‌ جواب‌ آن‌ به‌ عهدة‌ فدوي‌ محول‌ شده‌ بود اينك‌ ملفوفه‌اي‌ از جناب‌ معظم‌اليه‌ در جواب‌ بندگان‌ ملازمان‌ والا دريافت‌ و انفاد آن‌ را به‌ حضور مبارك‌ فوز عظيم‌ دانسته‌ وسيلة‌ عريضه‌ نگاري‌ قرار داد. اميدوار است‌ كه‌ ان‌شاءالله‌ بي‌عيب‌ از نظر انور گذشته‌ و مطابق‌ مأمول‌ بندگان‌ حضرت‌ والا باشد.

چون‌ چند روز قبل‌ عريضه‌ به‌ حضور مبارك‌ معروض‌ افتاد و ديگر تازه‌اي‌ قابل‌ عرض‌ حضور سراسر نور والائي‌ باشد نبود به‌ همين‌ اختصار جسارت‌ اكتفا كرد.  ] خدمت‌ [ اميرزادگان‌ معظم‌ سركار آقاي‌ موسي‌ خان‌ و آقاي‌ عيسي‌ خان‌ روحي‌ فداه‌ عرض‌ چاكري‌ دارد و هميشه‌ منتظر توجهات‌ مخصوص‌ حشرت‌ والا روحي‌ فداه‌ است‌. بيست‌ و يكم‌ ربيع‌الثاني‌ 1305 از لندن‌ غلام‌ فدوي‌، محمد علي‌ قرخلوي‌

1502ـ Journal of Persianate Studies

سال‌ دوم‌ مجلة‌ «مطالعات‌ قلمرو پارسي‌ زبانان‌» با انتشار دو شماره‌ به‌ دوران‌ بايستگي‌ و پايداري‌ رسيد. اينك‌ انتشارات‌ «بريل‌» ناشر آن‌ است‌ و سعيد اميرارجمند (استاد دانشگاه‌ در نيويورك‌) مبتكر تأسيس‌ و مدير فعلي‌ آن‌. روش‌ مجله‌ طبعاً علمي‌ و دانشگاهي‌ است‌.

مندرجات‌ دو شماره‌ از آن‌ را كه‌ در دفتر تورج‌ دريايي‌ ديدم‌ عبارت‌ است‌ از:

در شمارة‌ كه‌ خاص‌ مناسبات‌ ايران‌ و گرجستان‌ است‌:

شمارة‌ 2 ج‌ 1 (ويژة‌ گرجستان‌)

والريان‌ گاباش‌ ويلي‌: جريان‌هاي‌ اجتماعي‌ خاورميانه‌ در قرون‌ 9 ـ 13 (ميلادي‌). بيشتر دربارة‌ عياران‌ و اوباش‌ و اخلاف‌ و اجامره‌ و شطاران‌. (باب‌ دندان‌ مهران‌ افشاري‌)

جورج‌ سنيكيدزه‌: روابط‌ تاريخي‌ ايران‌ در قرن‌ نوزدهم‌.

فاريمام‌ گولسياني‌: مفهوم‌ ايراني‌ «خورنه‌» پيش‌ از هخامنشيان‌ و در پادشاهي‌ گرجيها

م‌. ر. سحاب‌: نقشه‌هاي‌ كهن‌ و تاريخي‌ گرجستان‌ و ايران‌

گريگل‌ برادزه‌: تبليسي‌ در احاديث‌ شيعه‌

هيروتاكه‌ ماده‌آ: مأموران‌ گرجي‌ در دستگاه‌هاي‌ حكومتي‌ صفوي‌

ايرن‌ ناچكبيا: ژوزف‌ روسو و طرح‌ ديدارش‌ از هند (1807)

ايرينا گشوريدزه‌: دو قصر سلطنتي‌ قرن‌ هجدهم‌ در گرجستان‌ و ارمنستان‌

ناتيا رستيا شويلي‌: دو قرابة‌ چيني‌ موجود در چيني‌خانة‌ اردبيل‌

مارينا الكسيده‌: ايرانيها در گرجستان‌ (1801 ـ 1921)

شمارة‌ 2 سال‌ 2:

سعيد اميرارجمند: تحولات‌ قلمرو فارسي‌ زباني‌ و هندوستان‌

اينگا كلادزه‌: ترجمة‌ گرجي‌ ويس‌ و رامين‌: نمونة‌ كهن‌ از هرمنوتيك‌

پل‌ لُنسكي‌: پيش‌ آورد بر سمپوزيوم‌ ضعف‌ دنياي‌ قلمرو فارسي‌ زباني‌

سنيل‌ شارما: از عايشه‌ تا نورجهان‌ (دو شاعره‌)

رجيو كيرنا: خاطرات‌ فرهنگي‌ داراشكوه‌

ماثيو اسميث‌: مناسبات‌ ادبي‌: سبك‌شناسي‌ ملك‌الشعرا بهار و بازگشت‌ ادبي‌

مانا كيا: نگاهي‌ تطبيقي‌ ميان‌ سفرنامة‌ خاطراتي‌ حزين‌ لاهيجي‌ و عبدالكريم‌ كشميري‌ (مراد بيان‌ واقع‌ است‌).

1503ـ جشن‌ نامة‌ شروُ

Prodsoktor Skjaervo ، اين‌ دانشمند ايران‌شناس‌ متولد سال‌ 1944 در شهر Stienkjer  نروژ است‌ ولي‌ عمر دانشگاهي‌ خود را در امريكا گذرانيد. استاد شناخته‌ و متشخص‌ دانشگاه‌ هاروارد بود و صاحب‌ كرسي‌ مشهور كه‌ پيش‌ ازو سال‌هاي‌ دراز ريچارد فراي‌ بر آن‌ مسند علمي‌ تكيه‌ زده‌ بود. شروُ اينك‌ بازنشسته‌ است‌.

جلد نوزدهم‌  Bulletin of the Asia Institute  (سال‌ 2005) به‌ مقالاتي‌ اختصاص‌ دارد كه‌ دوستان‌، همكاران‌ و شاگردان‌ شروُ به‌ نام‌ او نوشته‌اند.

1504ـ نامه‌هاي‌ دكتر مصدق‌ به‌ مباشر موقوفات‌ نجميه‌

گرامي‌ عزيز آقاي‌ سعيد نوروزي‌ سرزده‌ آمد و نشست‌ و گفت‌ چون‌ شما مقاديري‌ از نامه‌هاي‌ دكتر مصدق‌ به‌ اشخاص‌ مختلف‌ را چاپ‌ كرده‌ايد آمده‌ام‌ كه‌ نامه‌هاي‌ آن‌ مرحوم‌ به‌ پدرم‌ را به‌ شما بسپارم‌. معلوم‌ شد سعيد با دوست‌ ديرينم‌ داريوش‌ آشوري‌ پسرخاله‌اند. پدر سعيد بيست‌ سال‌ مباشر امور موقوفات‌ بيمارستان‌ نجميه‌ بود و دكتر مصدق‌ طبق‌ وقفنامه‌ متولي‌ آنجا.

نامه‌ها مربوط‌ به‌ سال‌هاي‌ 1338 تا 1340 است‌. يعني‌ از زماني‌ كه‌ طبعاً مصدق‌ نمي‌توانست‌ با اشخاص‌ حتي‌ شايد با مباشر خود ملاقات‌ داشته‌ باشد.

چون‌ اين‌ نامه‌ها همه‌ دربارة‌ امور وقفي‌ و مسائل‌ اجاره‌اي‌ و ملكي‌ بيمارستان‌ است‌ بيمناكم‌ خوانندگاني‌ كه‌ منحصراً جوياي‌ نوشته‌هاي‌ سياسي‌ مصدق‌اند چين‌ بر جبين‌ بياورند كه‌ از چاپ‌ كردن‌ اين‌ گونه‌ نامه‌هاي‌ مصدق‌ چه‌ منظور داريد. و شايد بگويند چه‌ فايده‌اي‌ دارد.

اما اين‌ گونه‌ منوّران‌ يا مورّخان‌ توجه‌ ندارند كه‌ حيات‌ يك‌ مرد سياسي‌ جدا از گوشه‌هاي‌ ديگر زندگي‌ او نيست‌. به‌ هم‌ پيوستگي‌ دارد و يكي‌ بر ديگري‌ تأثير مي‌گذارد. در يافتن‌ روحيات‌ مختلف‌ آن‌ گونه‌ مردان‌ و مطلع‌ شدن‌ از درون‌ زندگي‌ و اشتغالات‌ فكري‌ آنها براي‌ نوشتن‌ سرگذشت‌ نامة‌ آنها اثر زياد دارد.

پس‌ از اين‌ گونه‌ نامه‌ها طرز رفتار مصدق‌ نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ با او در راه‌ بردن‌ زندگيش‌ شركت‌ داشته‌اند آگاه‌ مي‌شويم‌. همان‌ طور كه‌ خاطرات‌ آشپز دكتر مصدق‌ در دورة‌ تبعيد مصدق‌ به‌ بيرجند و قصه‌اي‌ كه‌ يكي‌ از اهالي‌ احمدآباد در مورد حمل‌ كاميون‌ گندم‌ به‌ تهران‌ و دادن‌ پول‌ به‌ پاسبان‌ به‌ منظور آنكه‌ بتوانند از خيابان‌ يك‌ طرفه‌ بگذرند برايم‌ گفته‌ بود گوياي‌ لطائفي‌ خاص‌ از زندگي‌ مصدق‌ است‌.

همراه‌ نامه‌هاي‌ مصدق‌ دو نامه‌ است‌ يكي‌ از آقاي‌ سعيد نوروزي‌ به‌ دكتر غلامحسين‌ مصدق‌ و ديگر از ايشان‌ به‌ پاسخ‌ نامة‌ آقاي‌ سعيد. باز به‌ همان‌ مناسبات‌ درج‌ شد.

-1-

7 فروردين‌ ماه‌ 1337

از شيريني‌ و نان‌ برنجي‌ شما بسيار ممنون‌ شدم‌. ان‌شاءالله‌ سال‌ به‌ شما مبارك‌ باشد و سالها درك‌ اين‌ اعياد را بنمائيد. چنانچه‌ عجله‌ در رفتن‌ نداريد اين‌ جا هم‌ در حكم‌ منزل‌ خودتان‌ است‌. چون‌ حال‌ خوشي‌ ندارم‌ بعد شما را ببينم‌ والا هرچه‌ زودتر…

(به‌ همين‌ شكل‌ ناقص‌ و بي‌ امضا است‌)

-2-

احمد آباد 30 اردي‌بهشت‌ ماه‌ 1338

آقاي‌ نوروزي‌

نامه‌ي‌ شما رسيد و از مندرجات‌ آن‌ اطلاع‌ حاصل‌ گرديد. دو سال‌ قبل‌ مشتري‌ 140 آمد اين‌جانب‌ موافقت‌ نكردم‌. حاليه‌ حق‌ به‌ شما مي‌دهم‌ كه‌ فروش‌ در صلاح‌ است‌ ولي‌ البته‌ به‌ ميزان‌ استعداد. اگر از ملك‌ خرابي‌ بهره‌ نبرند دليل‌ بر اين‌ نيست‌ اگر آباد شود بهره‌ نخواهد داد. چنانچه‌ زمينه‌ براي‌ معاملة‌ منصفانه‌ مهياست‌ چه‌ از اين‌ بهتر كه‌ بنويسيد و
اين‌ جانب‌ وقتي‌ براي‌ ديدار شما تعيين‌ كنم‌ و خيلي‌ ممنون‌ مي‌شوم‌ اگر محل‌ ديگري‌ را هم‌ در نظر داشته‌ باشيد براي‌ خريد كه‌ هر دو معامله‌ به‌ وسيلة‌ شما انجام‌ پذيرد.

دكتر محمد مصدق‌

-3-

احمدآباد 14 خرداد 1338

آقاي‌ نوروزي‌

نامة‌ شما رسيد و موجب‌ امتنان‌ گرديد. خوب‌ بود خريدار محترم‌ خانه‌ را به‌ جاي‌ 1500 تومان‌ در ماه‌ 3000 تومان‌ اجاره‌ فرمايند و در اجاره‌نامه‌ هم‌ مطابق‌ معمول‌ حق‌ فسخ‌ براي‌ اين‌جانب‌ بگذارند كه‌ ده‌ روز از هر ماه‌ اگر مال‌الاجاره‌ نرسيد اجاره‌ را فسخ‌ كنم‌.

خلاصه‌ اين‌جانب‌ از نظر احتياج‌ به‌ وجه‌ حاضر مي‌شوم‌ معامله‌ كنم‌ و معامله‌ ممكن‌ است‌ نقد و هم‌ نسيه‌ باشد. چنانچه‌ خريداري‌ با پول‌ نقد براي‌ معامله‌ حاضر شود معامله‌ صورت‌ خواهد گرفت‌.

دكتر محمد مصدق‌

-4-

احمدآباد 16 مردادماه‌ 1338

آقاي‌ نوروزي‌

نامة‌ 12 مرداد واصل‌ گرديد و قبل‌ از اين‌ هم‌ از شما نامه‌اي‌ نرسيده‌ كه‌ بلاجواب‌ مانده‌ باشد.

راجع‌ به‌ معاملة‌ يك‌ طبقه‌ اين‌ كار صرفه‌اي‌ ندارد و عملي‌ هم‌ نيست‌. بطوريكه‌ مذاكره‌ شد اگر معامله‌ روي‌ تمام‌ صورت‌ بگيرد موافقم‌ و از زحماتي‌ كه‌ شما نسبت‌ به‌ انجام‌ تقاضاي‌ اين‌ جانب‌ متحمل‌ شده‌ايد نهايت‌ امتنان‌ دارم‌. بيش‌ از اين‌ زحمت‌ نمي‌دهم‌.

دكتر محمد مصدق‌

-5-

احمدآباد 19 ديماه‌ 1338

آقاي‌ محمد نوروزي‌

نامه‌ي‌ 15 ديماه‌ واصل‌ و خبر كسالت‌ شما موجب‌ تأسف‌ گرديد. خواهانم‌ كه‌ چيز مهمي‌ نباشد و همه‌ به‌ درد اعصاب‌ گرفتاريم‌. چون‌ تهية‌ دوا با گراني‌ فوق‌العاده‌ براي‌ شما مقدور نيست‌ و داروي‌ امراض‌ عصبي‌ هم‌ فوريت‌ ندارد كه‌ چنانچه‌ دير برسد خطري‌ ايجاد كند نسخه‌هاي‌ خود را جوف‌ پاكت‌ به‌ آقا مهدي‌ بدهيد و پس‌ از چهل‌ و هشت‌ ساعت‌ به‌ شما خواهد رسيد كه‌ داروخانه‌ به‌ هديه‌ تسليم‌ كند و در حساب‌ بيمارستان‌ منظور دارد. در خاتمه‌ سلامت‌ شما را خواهانم‌.

دكتر محمد مصدق‌

-6-

احمدآباد 28 فروردين‌ ماه‌ 1339

آقاي‌ نوروزي‌

كاغذ شما رسيد. نسخة‌ دوا را نوشتم‌ داروخانه‌ بپردازد. ان‌شاءالله‌ كه‌ مؤثر خواهد شد و حال‌ شما بكلي‌ خوب‌ مي‌شود.

راجع‌ به‌ دكان‌، پيشنهاد شما به‌ صرفه‌ و صلاح‌ موقوفه‌ نيست‌. بايد فكري‌ كنم‌ كه‌ براي‌ موقوفه‌ مؤثر باشد. دكتر محمد مصدق‌

-7-

احمدآباد 15 اردي‌بهشت‌ ماه‌ 1340

آقاي‌ نوروزي‌

ان‌شاءالله‌ حال‌ شما خوب‌ شده‌ و معالجه‌ مؤثر واقع‌ شده‌ باشد.

طبق‌ اطلاعي‌ كه‌ به‌ اين‌ جانب‌ داده‌ شده‌ آقاي‌ رمضان‌ مقدم‌ مغازه‌ را كه‌ سابقاً بزازي‌ بوده‌ كفاشي‌ كرده‌ است‌. خواهانم‌ كه‌ شما اطلاعات‌ خود را راجع‌ به‌ اين‌ دكان‌ بنويسيد. آيا اين‌ دكاني‌ است‌ كه‌ سابقاً در اجارة‌ آقاي‌ حسين‌ سلامت‌ بوده‌ يا در اجارة‌ آقاي‌ مهدي‌ كلاهي‌، و نيز اجاره‌نامة‌ اين‌ دكان‌ در كدام‌ محضر تنظيم‌ شده‌ است‌.

دكتر محمد مصدق‌

-8-

احمدآباد 29 اردي‌بهشت‌ 1340

آقاي‌ نوروزي‌

فراموش‌ شد جواب‌ نامه‌ شما  ] را [  بنويسم‌. اكنون‌ اطلاع‌ شما مي‌رسانم‌ كه‌ دو روز قبل‌ كه‌ جمعه‌ بود آقاي‌ دكتر غلامحسين‌ مصدق‌ احمدآباد آمده‌ بود نسخة‌ شما را امضا كرد و طبق‌ آن‌ ده‌ شيشه‌ از داروخانه‌ خواهيد گرفت‌. خواهانم‌ مؤثر واقع‌ شود و ديگر احتياج‌ به‌ دوا نداشته‌ باشيد.

دكتر محمد مصدق‌

-9-

احمدآباد 19 مهرماه‌ 1340

آقاي‌ نوروزي‌

نامه‌ي‌ شما رسيد. بسيار خوشوقت‌ شدم‌ كه‌ در فكر آتيه‌ هستيد. اميدوارم‌ موفق‌ شويد و سالها از بناي‌ جديد استفاده‌ نمائيد.

راجع‌ به‌ اينكه‌ وجهي‌ به‌ عنوان‌ قرض‌الحسنه‌ به‌ شما بدهم‌ خيلي‌ مايل‌ بودم‌ در اين‌ موقع‌ لااقل‌ قدري‌ كمك‌ به‌ شما بكنم‌. ولي‌ خدا مي‌داند كه‌ خودم‌ براي‌ مخارج‌ يوميّه‌ گاهي‌ معطلم‌. خرج‌ زياد است‌ و ملك‌ هم‌ برخلاف‌ نظريات‌ بعضي‌ از هموطنان‌ چيزي‌ بيش‌ از مخارج‌ محلي‌ نمي‌دهد و شما خودتان‌ چندين‌ سال‌ از وضع‌ زندگي‌ اين‌ جانب‌ و درآمد ملك‌ اطلاع‌ كافي‌ داريد. بيش‌ از اين‌ زحمت‌ نمي‌دهم‌.

دكتر محمد مصدق‌

-10-

احمدآباد 29 اسفندماه‌ 1340

آقاي‌ محترم‌ محمد نوروزي‌

نامه‌ي‌ مورخ‌ 27 جاري‌ رسيد. از اينكه‌ سعادت‌ نصيب‌ شما شده‌ و به‌ عتبات‌ عرش‌ درجات‌ مشرّف‌ مي‌شويد نهايت‌ مسرّت‌ حاصل‌ گرديد. چه‌ سعادتي‌ از اين‌ بالاتر و چه‌ ايامي‌ از اين‌ پرافتخارتر.

خواهانم‌ كه‌ اين‌ مسافرت‌ را به‌ خوشي‌ گذرانيد و به‌ سلامت‌ مراجعت‌ كنيد. دستلاف‌ ناقابل‌ خود را به‌ وسيلة‌ چك‌ جوف‌ مي‌فرستم‌ و خواهانم‌ كه‌ سال‌ جديد به‌ شما مبارك‌ باشد.

دكتر محمد مصدق‌

-11-

احمدآباد 20 اسفندماه‌ 1341

آقاي‌ عزيزم‌ نامه‌ي‌ مفصل‌ شما رسيد و از اينكه‌ امور طبق‌ دلخواه‌ شما پيشرفت‌ نكرده‌ است‌ بسي‌ متأسفم‌ و فقط‌ چيزي‌ كه‌ موجب‌ تسلي‌ قلب‌ هر كسي‌ مي‌شود اين‌ است‌ كه‌ اكنون‌ هر كسي‌ به‌ دردي‌ مبتلاست‌ و به‌ مصداق‌ «البلية‌ اذا عمّت‌ ماتت‌» بايد سوخت‌ و ساخت‌.

خود اين‌ جانب‌ هم‌ در اين‌ ده‌ گرفتارم‌ و با اينكه‌ چندي‌ است‌ پيشنهاد فروش‌ داده‌ام‌ كه‌ از اين‌ رهگذر خلاص‌ شوم‌ هنوز نتيجه‌اي‌ نگرفته‌ام‌.

از اينكه‌ بواسطة‌ مشكلات‌ ملاقات‌ كه‌ در اين‌ ايام‌ سخت‌تر شده‌ است‌ نمي‌توانم‌ در ايام‌ عيد به‌ ديدار شما برسم‌ متأسفم‌ و با كمال‌ خجلت‌ دستلاف‌ معمولي‌ را به‌ وسيلة‌ چك‌ ارسالي‌ مي‌فرستم‌ و از قبول‌ آن‌ شاد مي‌شوم‌.

راجع‌ به‌ موضوع‌ كاري‌ در بيمارستان‌ چنانچه‌ موقعي‌ پيش‌ آمد كه‌ بتوانم‌ با نظر شما موافقت‌ كنم‌ البته‌ مضايقه‌ نمي‌كنم‌.

دكتر محمد مصدق‌

-12-

احمدآباد 23 اسفندماه‌ 1343

آقاي‌ محترم‌ محمد نوروزي‌

نامه‌ي‌ شما رسيد و تبريكاتي‌ كه‌ براي‌ سال‌ جديد اهداء نموده‌ايد موجب‌ نهايت‌ امتنان‌ گرديد.

خواهانم‌ كه‌ سال‌ بعد به‌ شما و خاندان‌ شما همگي‌ مبارك‌ و ميمون‌ باشد و سالهاي‌ بسيار در كمال‌ صحت‌ و خوشي‌ درك‌ اين‌ اعياد را بنمائيد.

دكتر محمد مصدق‌

-13-

احمدآباد 7 امردادماه‌ 1344

آقاي‌ محترم‌ محمد نوروزي‌

نامه‌ي‌ تسليت‌آميز شما رسيد. از اظهار لطفي‌ كه‌ نموده‌ايد نهايت‌ امتنان‌ حاصل‌ گرديد.

اين‌ مصيبت‌ مرا بسيار رنج‌ مي‌دهد و از خدا خواهانم‌ كه‌ مرا هم‌ زودتر ببرد و از اين‌ زندگي‌ رقت‌بار خلاص‌ شوم‌. سلامت‌ و صحت‌ شما را خواهانم‌.

دكتر محمد مصدق‌

-14-

متأسفانه‌ اجازة‌ ديدار ندادند. دستلاف‌ ناقابل‌ خود را مي‌فرستم‌ و خواهانم‌ كه‌ اين‌ سال‌ به‌ شما مبارك‌ و ميمون‌ باشد.

راجع‌ به‌ كار دكان‌ نمي‌دانم‌ چه‌ كرده‌ايد آيا نظرياتي‌ كه‌ داريد قابل‌ اجراست‌ يا اينكه‌ فكر ديگري‌ بايد بكنم‌.

(بي‌ امضا)

-15-

آقاي‌ نوروزي‌ عزيزم‌

كاغذ شما رسيد. من‌ هرچه‌ فكر مي‌كنم‌ شما مرضي‌ نداريد. بحمدالله‌ سلامت‌ ] ايد [  و همه‌ چيز شما خوب‌ است‌. تصور مي‌كنم‌ كه‌ قدري‌ عصباني‌ شده‌ايد، يعني‌ مرضي‌ كه‌ خود من‌ در مدت‌ عمر دارم‌ تازه‌ شما آن‌ را انتخاب‌ كرده‌ايد.

باري‌ حكيم‌ امراض‌ عصبي‌ امروز حناب‌ آقاي‌ دكتر ميرسپاسي‌ هستند كه‌ اگر مجال‌ پيدا كنند بايد ما همگي‌ را معالجه‌ فرمايند.

متأسفانه‌ ما همه‌ مريضيم‌ و طبيب‌ در اين‌ شهر يك‌ نفر. قرار شد آقاي‌ شرافتيان‌ شما را به‌ مطب‌ ايشان‌ هدايت‌ كنند و نسخه‌ و دوايي‌ كه‌ لازم‌ است‌ گرفته‌ به‌ شما بدهند.

اميدوارم‌ كه‌ با همين‌ يك‌ مرتبه‌ ديدار ايشان‌ حال‌ شما بكلي‌ خوب‌ شود و شما از نگراني‌ درآئيد.

و باز به‌ شما مي‌گويم‌ كه‌ هيچ‌ مرضي‌ غير از خيال‌ نداريد. اگر تصويب‌ كنند يك‌ مسافرتي‌ به‌ مشهد بكنيد بسيار مفيد است‌. در خاتمه‌ سلامت‌ شما را خواهانم‌.

(بي‌ تاريخ‌ و امضاست‌)

-16-

آقاي‌ محمد نوروزي‌

متجاوز از بيست‌ سال‌ يعني‌ از سال‌ 1314 تا 18 اسفند 1335 متصدي‌ قسمتي‌ از حسابداري‌ اين‌ جانب‌ بوده‌ و در ضمن‌ بدون‌ اخذ حقوق‌ از بودجة‌ بيمارستان‌ نجميّه‌ مال‌الاجارة‌ مستغلات‌ بيمارستان‌ را وصول‌ و احصائية‌ مرضاي‌ بي‌بضاعت‌ را همه‌ روزه‌ تنظيم‌ نموده‌ است‌ و جز صحّت‌ عمل‌ و درستي‌ چيزي‌ از ايشان‌ مشاهده‌ نشده‌ و اكنون‌ بواسطة‌ كسالت‌ مزاج‌ مي‌خواهد چندي‌ استراحت‌ كند. 18 اسفندماه‌ 1335

دكتر محمد مصدق‌

نامة‌ سعيد نوروزي‌ به‌ دكتر غلامحسين‌ مصدق‌ و پاسخ‌ آن‌

استاد ارجمند جناب‌ آقاي‌ دكتر غلامحسين‌ مصدق‌

كتاب‌ شما را خواندم‌. مصائب‌ و مشكلاتي‌ كه‌ آن‌ بزرگوار براي‌ رفاه‌ و سعادت‌ مردم‌ ايران‌ متحمل‌ شده‌ايد با جان‌ و دل‌ احساس‌ كردم‌ و از شما بايد سپاسگزار بود كه‌ همتي‌ كرديد و خاطرات‌ ارزنده‌ با پدر را به‌ صورت‌ كتابي‌ مدون‌ تدوين‌ و به‌ تاريخ‌ سپرديد تا آيندگان‌ بدانند كه‌ مرداني‌ در طول‌ تاريخ‌ زيسته‌اند كه‌ به‌ قدرت‌ مسلّط‌ زمانه‌ «نه‌» گفتند و محكم‌ و استوار براي‌ حفظ‌ سيادت‌ ملت‌ شرافتمند ايران‌ تا پاي‌ جان‌ ايستادند.

اين‌ خاطرات‌ ارزنده‌، خاطرة‌ پدرم‌ (محمد نوروزي‌) را در ذهنم‌ زنده‌ كرد كه‌ مدت‌ بيست‌ سال‌ به‌ عنوان‌ مباشر نزد پدر شما كار مي‌كرد و صداقت‌ و پاكي‌ و درستي‌ را منشأ زندگي‌ محقر خود ساخته‌ بود و با امكانات‌ آن‌ زمان‌ هيچ‌ زمين‌ و ملكي‌ را به‌ نام‌ خود و يا فرزندانش‌ به‌ ثبت‌ نرساند. چرا كه‌ اعتقادش‌ بر اين‌ بود كه‌ آن‌ بزرگوار از اين‌ قبيل‌ امور آزرده‌ خاطر مي‌شود. زيرا ارادتي‌ صادقانه‌ داشت‌. شيفتة‌ صفات‌ اخلاقي‌ پدر بود. مريدي‌ بود كه‌ به‌ مرادش‌ عشق‌ مي‌ورزيد.

سال‌هاي‌ زندان‌ و تبعيد «آقا» برايش‌ ناگوار بود و قدرت‌ تحملش‌ را نداشت‌ و در تنهايي‌ مي‌گريست‌. ولي‌ با مردم‌ شهر مغرورانه‌ حرف‌ مي‌زد.

من‌ در آن‌ زمان‌ طفلي‌ بودم‌ كه‌ در تعطيلات‌ تابستاني‌ مدرسه‌ بيشتر اوقات‌ همراه‌ او بودم‌ و براي‌ دريافت‌ مال‌الاجاره‌هاي‌ مربوط‌ به‌ موقوفات‌ بيمارستان‌ نجميّه‌ به‌ محله‌هاي‌ مختلف‌ شهر مي‌رفتيم‌ و نزديك‌ ظهر هم‌ براي‌ استخراج‌ آمار بيماران‌ رايگان‌ راهي‌ بيمارستان‌ نجميّه‌ مي‌شديم‌. تا جايي‌ كه‌ به‌ خاطر دارم‌ اين‌ امر ساليان‌ درازي‌ ادامه‌ داشت‌.

در سال‌ 1335 به‌ علت‌ كهولت‌ سن‌ و ضعف‌ اعصاب‌ به‌ حضور پدر در احمدآباد شرفياب‌ مي‌شود تا حلاليّت‌ بطلبد. «آقا» از جا برمي‌خيزد و پيشاني‌ پدرم‌ را مي‌بوسد و مي‌گويد اگر حقوق‌ من‌ تكافوي‌ مخارج‌ ترا نمي‌كند به‌ احمد بگويم‌ تا در شركتي‌ كه‌ دارد كاري‌ به‌ شما محول‌ كند. ولي‌ پدرم‌ ناراحتي‌ اعصاب‌ را پيش‌ مي‌كشد و عذر مي‌خواهد.

از آن‌ زمان‌ تا سال‌ مرگش‌، كاري‌ كه‌ بتواند زندگيش‌ را تأمين‌ كند در پيش‌ نمي‌گيرد و با گراني‌ هزينة‌ زندگي‌ عرصة‌ حيات‌ بر او تنگتر مي‌شود. تا اينكه‌ در بامداد صبح‌ روز دوم‌ فروردين‌ ماه‌ 1356 چشم‌ از جهان‌ فرو مي‌بندد.

انگيزه‌اي‌ كه‌ مرا وادار به‌ نوشتن‌ اين‌ نامه‌ كرد اين‌ بود كه‌ جا داشت‌ دستكم‌ نامي‌ از پدر من‌ در فصل‌ مربوط‌ به‌ پيدايش‌ و تغيير و تحول‌ بيمارستان‌ نجميّه‌ هم‌ برده‌ مي‌شد. شايد سپاسي‌ مي‌بود از سوي‌ شما بر اين‌ همه‌ صداقتي‌ كه‌ پدرم‌ در راه‌ پاسداري‌ از حقوق‌ حقة‌ خاندان‌ دكتر مصدق‌ به‌ كار برد.

من‌ كپي‌ متن‌ نوشتة‌ «آقا» را كه‌ به‌ عنوان‌ رضايت‌نامه‌ به‌ پدرم‌ داده‌ است‌ و سند افتخاري‌ براي‌ خانوادة‌ (نوروزي‌) است‌ حضورتان‌ تقديم‌ مي‌كنم‌ تا صحت‌ و درستي‌ گفته‌هايم‌ مورد تائيد جنابعالي‌ قرار گيرد و شما بهتر از هر كس‌ مي‌دانيد كه‌ آن‌ بزرگوار در نوشتن‌ اين‌ قبيل‌ نامه‌ها محتاط‌ بود و به‌ اين‌ سادگيها مدرك‌ كتبي‌ به‌ دست‌ كسي‌ نمي‌داد.

اميدوارم‌ كه‌ تقاضاي‌ اينجانب‌ در چاپ‌ بعدي‌ كتاب‌ مورد توجه‌ آن‌ جناب‌ قرار گيرد. از خداوند متعال‌ براي‌ شما و خانم‌ و فرزندان‌ سلامتي‌ آرزو مي‌كنم‌ و توفيق‌ شما را در ادامة‌ خدمات‌ ارزندة‌ پزشكي‌ آرزومندم‌.

با تقديم‌ احترام‌: فرزند ارشد محمد نوروزي‌، سعيد نوروزي‌ 19/3/1369

دوست‌ عزيز آقاي‌ سعيد نوروزي‌

كاغذ شما را دريافت‌ كردم‌. خيلي‌ خيلي‌ خوشحال‌ شدم‌. چونكه‌ من‌ پدرت‌ را مثل‌ برادر دوست‌ مي‌داشتم‌. بسيار مرد باشرف‌ و دوست‌ خوبي‌ بود و از فقدان‌ ايشان‌ نهايت‌ متأثر شدم‌.

در اين‌ مملكت‌ كه‌ اكثريت‌ با مردم‌ خراب‌ است‌ يك‌ نفر مثل‌ پدر شما كه‌ پيدا مي‌شود بايد روي‌ سر گذاشت‌ حلوا حلوا كرد. خداوند غريق‌ رحمتش‌ فرمايد. اميدوارم‌ شما هم‌ جانشين‌ پدر عزيزت‌ شوي‌.

عزيزم‌، راجع‌ به‌ كتاب‌ ـ اسم‌ اشخاص‌ را نمي‌شود زياد نوشت‌ براي‌ اينكه‌ اغلب‌ آدمهاي‌ خوبي‌ هستند گله‌مند مي‌شوند كه‌ اسمشان‌ در كتاب‌ نيست‌. به‌ همين‌ دليل‌ سعي‌ كردم‌ اسامي‌ اشخاص‌ زياد برده‌ نشود كه‌ جاي‌ گله‌گذاري‌ شروع‌ شود. اسم‌ پدر شما در دوسية‌ بيمارستان‌ نجميّه‌ براي‌ هميشه‌ محفوظ‌ است‌ و در قلب‌ ماجا دارد. از لطف‌ شما متشكرم‌. غلامحسين‌ مصدق‌

نمي‌دانم‌ عموي‌ شما چطور شد كه‌ سابقة‌ روز نامه‌ نويسي‌ داشت‌؟

1505 ـ پرسيكا Persica

نشريه‌اي‌ است‌ سالانه‌ كه‌ از سوي‌ انجمن‌ هلند و ايران‌ از سال‌ 1963 آغاز به‌ نشر كرد و در سال‌ 2008 بيست‌ و دومين‌ دفتر آن‌ انتشار يافته‌ است‌. مندرجات‌ اين‌ دفتر سه‌ مقاله‌ است‌ خاص‌ ديوارنبشت‌هاي‌ شهر طهران‌ در موقع‌ انقلاب‌ همراه‌ با نقد سه‌ كتاب‌:

Renate Wدrsch: Nizamis Schatzkammer der Geheimnisse, Eine Untersuchung zu Makhzan – al – Asrar. Wiesbaden, 2005  (ند از دوبروخن‌)

ـ تاريخ‌ ادبيات‌ كودكان‌ ايران‌ از محمد هادي‌ محمدي‌ و زهره‌ قايني‌ (نقد از علي‌ اصغر سيد غراب‌)

Mehr Ali Newid / Peter – Arnold Mumm. Persiche Lesebuch. Farsi, Dari, Tojiki. Wiesbaden. 2007 (ند از گابريل‌ فان‌ دن‌ برگ‌)

مندرجات‌ دفتر بيست‌ و يكم‌ را هم‌ نقل‌ مي‌كنم‌:

بهار رو در روي‌ پائيز:  J.T.P. de Bruijn

بهزاد و  P.de Bruijn : Centil Bellini

چين‌ تمتي‌ (واژة‌ سنسكريت‌) كه‌ در دانشنامة‌ ايرانيكا آمده‌:  Y. Kadoi

نصرالله‌ پورجوادي‌: مفهوم‌ عشق‌ پيش‌ عراقي‌ و احمد غزالي‌

حافظ‌ و شاعران‌ ديگر فارسي‌ در مؤلفات‌ تركها. نمونة‌ جالب‌ رازنامه‌  J. Schmidt

اسكندرنامة‌ منثور  E. Venetis

روبندة‌ زنان‌  G. Vogelsang – Eastwood

دو نقد كتاب‌:

نامة‌ اوحدالدين‌ رازي‌ تصحيح‌ نصرالله‌ پورجوادي‌ (تهران‌ 2005) توسط‌  Alice C. Hunsberger

ترجمة‌ فرانسوي‌ داراب‌ نامه‌ از  Marina Gaillard  توسط‌  Faustina Doufikar-Aerts كه‌ خود مترجم‌ اسكندرنامة‌ عربي‌ است‌.

1506 ـ ارداي‌ ويراف‌نامه‌

] روايت‌ فارسي‌ زردشتي‌ آن‌ [  تصحيح‌ داريوش‌ كارگر:

Arday-Viraf Nama. Iranian Conceptions of the Other World. Uppsala. 2009. 241 + p 79 (Studia Iranica Upsaliensia, 14)

متن‌ از روي‌ شش‌ نسخه‌ كه‌ قديميترين‌ مورخ‌ 896 يزدگردي‌ است‌ به‌ تصحيح‌ درآمده‌ و با ترجمة‌ انگليسي‌ و فوائد و حواشي‌ توضيحي‌ نشر شده‌ است‌.

بنا به‌ گفتة‌ كارگر ميان‌ دو متن‌ فارسي‌ و پارسيگ‌ تفاوت‌ است‌. او در مقدمه‌ نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ چه‌ كساني‌ پيش‌ ازو به‌ پژوهش‌ در اين‌ متن‌ همت‌ گذارده‌اند:  M. Haug  و  E.W. West  در 1872 (براساس‌ يك‌ نسخه‌ و ذكر نادرستي‌هاي‌ آن‌). ديگر محمد معين‌ و سپس‌ دكتر رحيم‌ عفيفي‌.

مقدمه‌ حاوي‌: پژوهشهاي‌ پيشين‌ ـ هدف‌ ـ روش‌ ـ منابع‌ ـ تاريخ‌ متن‌ و نگاه‌ گذرا ـ آن‌ هان‌ در ديگر متنهاي‌ ايراني‌ مانند سفرهاي‌ جمشيد، زردشت‌ و ويشتاسب‌، كردير (كرتير) و نيز پس‌ از اسلام‌ ـ پژوهشهاي‌ ديگر ـ نسخه‌ها و معرفي‌ آنها.

ترجمة‌ انگليسي‌ ـ تعليقات‌. تحرير فارسي‌ در تطبيق‌ با متن‌ پارسيك‌.

اردوايراف‌ نامه‌ از حماسة‌ شمني‌ به‌ روايت‌ زردشتي‌.

از جمله‌ فوائد خاص‌ اين‌ كتاب‌ فهرست‌ اصطلاحات‌ و كلمات‌ است‌. كوشش‌هاي‌ كارگر در زمينة‌ ايرانشناسي‌ خاص‌ پيش‌ از اسلام‌ سزاوار تحسين‌ است‌.

1507 ـ دنبالة‌ مرقع‌ همايون‌

در شمارة‌ پيش‌ بخارا (71 و 72) عكسي‌ چاپ‌ شده‌ بود كه‌ من‌ در سال‌ 1354 در خانه‌ شيخ‌ ابوالقاسم‌ هرندي‌ با همايون‌ صنعتي‌ انداخته‌ بودم‌ و هيچ‌ ندانستم‌ از كجا به‌ مجلة‌ بخارا رسيد. هرندي‌ در يزد تحصيل‌ علوم‌ قديمه‌ كرد و چون‌ به‌ تجارت‌ علاقه‌مند بود از يزد به‌ كرمان‌ هجرت‌ كرد و بدان‌ پيشه‌ پرداخت‌. از اشهر تجار زمان‌ خود در آن‌ شهر بود. خانه‌اي‌ مفصل‌ و تازه‌ ساخته‌ بود كه‌ مقر استراحت‌ رضاشاه‌ به‌ هنگام‌ خروج‌ از ايران‌ قرار گرفت‌. آن‌ خانه‌ اكنون‌ موزه‌ است‌. دوست‌ فاضل‌ ما مهندس‌ محمد حسين‌ اسلام‌ خواهرزادة‌ ايشان‌ است‌. آن‌ روز كه‌ مهمان‌ مرحوم‌ هرندي‌ بوديم‌ اسلام‌پناه‌ هم‌ حضور داشت‌.

اسلام‌پناه‌ به‌ من‌ گفت‌ بنا به‌ گفتة‌ شيرين‌ آگاه‌ دو اشتباه‌ در نوشته‌ام‌ ديده‌ است‌. يكي‌ اينكه‌ شيرين‌ زمان‌ فوت‌ پدرش‌ به‌ شوهر رفته‌ بود و صغير نبود. منظور من‌ هم‌ در بيان‌ الكن‌ خود اين‌ بود كه‌ همايون‌ صنعتي‌ بر شيرين‌ و برادرش‌ بهروز سمت‌ اشراف‌ داشت‌. اين‌ هر دو در سال‌هايي‌ كه‌ همايون‌ مقيم‌ كرمان‌ شده‌ بود هماره‌ از ياران‌ و معاشران‌ و دوستان‌ و مخصوصاً بهروز از معاضدان‌ نسبت‌ به‌ امور او بود.

ديگر اينكه‌ آن‌ نامة‌ واپسين‌ صنعتي‌ به‌ من‌ را همايون‌ خود به‌ شيرين‌ داده‌ و گفته‌ بود به‌ دست‌ من‌ برساند. چون‌ آن‌ نامه‌ را پس‌ از واريختن‌ مراسم‌ پرسه‌ همايون‌ ميان‌ شلوغي‌ جمعيت‌ به‌ من‌ داد درست‌ ملتفت‌ سخنش‌ نشدم‌ و آن‌ موقع‌ كه‌ نوشتة‌ خود را مي‌نوشتم‌ از وضع‌ يادداشتي‌ نوشته‌ همايون‌ تصورم‌ بر آن‌ رفت‌ كه‌ شيرين‌ خانم‌ آن‌ را در اطاق‌ خواب‌ او ديده‌ بوده‌ است‌. از دوستانم‌ عذر خواهم‌.

ضمناً چون‌ صحبت‌ از آخرين‌ نامة‌ همايون‌ شد بايد بنويسم‌ كه‌ در صورت‌ چاپي‌ آن‌ دو نادرستي‌ پيش‌ آمده‌ است‌:

در سطر دوم‌ شايد مصاحب‌ درست‌ باشد و تصاحب‌ غلط‌.

در سطر سوم‌ نرسد درست‌ است‌ به‌ جاي‌ برسد.

از فراموش‌ شده‌ها در نوشته‌ام‌ ذكر آن‌ است‌ كه‌ همايون‌ در سال‌ 1356 هفت‌ هشت‌ نسخة‌ خطي‌ كه‌ در اختيار داشت‌ براي‌ ماندگار شدن‌ به‌ بخش‌ نسخه‌هاي‌ خطي‌ كتابخانة‌ مركزي‌ و مركز اسناد بخشيد.

ديگر مساعدتي‌ بود كه‌ از آغاز انتشار مجلة‌  راهنماي‌ كتاب‌ بدان‌ مي‌كرد و تا سه‌ يا چهار سال‌ كاغذ مورد مصرف‌ مجله‌ را مي‌داد و دفتر مجله‌ تعدادي‌ از آنها را به‌ كتابخانه‌هاي‌ عمومي‌ شهرها مي‌فرستاد.

همایون صنعتی زاده

اكنون‌ كه‌ اين‌ يادداشت‌ را براي‌ الحاق‌ به‌ نوشتة‌ پيشين‌ مي‌نويسم‌ به‌ ياد آوردم‌ كه‌ از روابط‌ ميان‌ بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌ با فرانكلين‌ و نوع‌ همكاريها ذكري‌ نكرده‌ام‌ و اميدوارم‌ روزگاري‌ بدان‌ بپردازم‌ اما چون‌ بايد جزئيات‌ را به‌ ياد بياورم‌ و وقت‌گيرست‌، ناچار مي‌ماند براي‌ آينده‌. خواندن‌ نامه‌هاي‌ زياد مرتبط‌ به‌ بنگاه‌ ضرورت‌ دارد.

به‌ تدريج‌ نكته‌هاي‌ ديگري‌ از صندوق‌ حافظه‌ مي‌يابم‌ كه‌ بايد بنويسم‌ و به‌ آينده‌ موكول‌ مي‌شود.

بخارا 74، بهمن و اسفند 1388