تاریخ نشر کتاب در ایران (3) / عبدالحسین آذرنگ
از تحولاتى كه در عصر ناصرى در زمينه نشر آثار ترجمهاى و تأليفى رخ داد، پيشتر ياد شد. پيدايش قشر تازهاى از كتابخوانان در طبقه متوسط و رشد تدريجى آن، رويداد ديگرى بود كه بر سير نشر در ايران تأثير گذاشت. سياستهاى دولتى در زمينه ورود فنآورىهاى جديد از غرب و مدرنسازى نظامات دولتى در وهله نخست، و فعاليتها و بخشهاى ديگرى از كشور، لاجرم بر چاپ و نشر تأثيرگذار بود. تحقق اين سياست در عين حال به قشرى اجتماعى وابستگى داشت كه با دانش و تخصصهاى جديد آشنا شده بود و ضرورت اجراى آن سياستها ايجاب مىكرد كه بر شمار آنها افزون شود. اين قشر كه شمارى از اعضاى آن از طبقات مختلف اجتماعى برخاسته بودند، در طبقه متوسطِ محدود در حال شكل گرفتن بود. تعارض ميان دو رويكرد متفاوت به پذيرش مدرنيته و پاسخ مناسب به آن، يا واكنش متناسب در برابر آن، يكى رويكرد حكومتى، آن هم حكومتى خودكامه كه به لازمههاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى ورود مدرنيته توجه نمىكرد، يا نمىخواست توجه كند، و ديگرى رويكرد قشر نوانديشى كه سياستهاى خودكامه حكومت ناصرى و قاجارى، آنها را به سمت دگرانديشىهاى تندروانهتر سوق مىداد، در بسيارى از زمينهها و فعاليتها، و از جمله در نشر آثار ترجمهاى و تأليفى، گاه حتى به گونه نمايانترى به چشم مىخورد. اين تعارض، كه گاه به تقابلهاى تندى انجاميد، در دو جريان جدا از همِ نشر دولتى و نشر غيردولتى (يا نشر آزاد و دگرانديشانه) جلوههاى متفاوتى دارد و در بحثهاى آينده به آنها اشاره خواهيم كرد. هر دو نشر از فنآورى چاپ به عنوان تنها محمل و بهترين محمل خود استفاده مىكردند، البته با كيفيتهايى متفاوت. زمانى كه جنبشهاى مشروطهخواهى و ضدِ خودكامگى گسترش يافت و نياز به اطلاعرسانى در مقياسهاى گستردهتر و محلى و ملى، به شيوههاى تكثير سادهتر، عملىتر و ارزانترى محتاج شد، فنآورىهاى چاپ بيش از پيش مورد توجه دگرانديشان قرار گرفت. از اين رو، آثارى در زمينه تاريخ چاپ و مطبوعات، كه سير چاپ در ايران را به سان سيرى يگانه و يكپارچه، و بدون توجه به تفاوتهاى محتوا و رويكرد و مخاطب و كاربرد آثار در نظر مىگيرند، طبيعتاً جنبههايى از واقعيت را هم از دست مىدهند. دو جريان عمده در نشر عصر ناصرى، در دو سو، جدا از هم، و گاه رو در روى هم حركت مىكرد. اگر رويارويى در سطح اجتماعى نبود، آن شكافها در جامعه قاجارى پديد نمىآمد، جنبش عدالتخواهى و ضدِ خودكامگى آغاز نمىشد و سرانجام با پيروزى انقلاب مشروطه و پىآمدهايش، به زوال و سقوط قاجارها نمىانجاميد. عاملهاى مؤثر ديگر به جاى خود، رويدادها با تعارض و تقابلى درون جامعه شكل مىگرفت كه نشر با محملهاى تكثير و توزيعش، منابع تغذيه انديشه، تحليل و طرز عمل آنها را تأمين كرد. پيش از پرداختن به اينها، اشاره به جنبههاى ديگرى از تحول نشر در عصر ناصرى لازم است. نخست به نهاد دولتى تأثيرگذارى بپردازيم كه پىآمدهايى چندگانه داشت.
محمد حسین فروغی ( پدر محمدعلی فروغی)
نهادى ويژه ترجمه، تأليف و نشر در عصر ناصرى
در عصر ناصرى، نهادى براى تأليف، ترجمه و نشر آثار شكل گرفت كه به تدريج وظايف ديگرى هم به عهده آن گذاشته شد. سياست دولتى را در زمينه انتخاب آثار و مضمونهايى را براى انتشار، در كارنامه اين نهاد مىتوان به گونهاى آشكار ديد. در 1287 ق، بيست و چند سال پس از آغاز سلطنت ناصرالدين شاه، تشكيلات پراكنده يا به ظاهر پراكندهاى، زير نظر محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، از افراد مورد اطمينان شاه، قرار گرفت. اين تشكيلات در مدت نسبتاً كوتاهى، حدود سه سال، گسترش يافت و در 1300 ق وزارت انطباعات نام گرفت و تا 1313 ق كه ناصرالدين شاه كشته شد، بسيار فعال بود. اعتمادالسلطنه در 1287 ق مسئوليت ادارهاى به نام اداره روزنامجات دولتى را به عهده داشت. يك سال پس از آن، مديريت دارالترجمه خاصّه دولتى هم به او سپرده شد كه وظيفه آن ترجمه بود. پس از ادغام اين ادارات در تشكيلاتى واحد، چهار اداره (= دايره؛ شعبه) در وزارت انطباعات تأسيس شد: 1) دارالترجمه مباركه دولتى كه با نام دارالترجمه خاصه همايونى هم از آن ياد شده است (با وظيفه ترجمه)؛ 2) اداره روزنامجات (اداره مطبوعات)؛ 3) دارالطباعه دولتى (چاپخانه دولتى)؛ و 4) مجلسِ تأليف نامه دانشوران ناصرى (مركزى براى تدوين اثرى دانشنامهاى با نام نامه دانشوران، اثرى دانشنامهوار درباره زندگىنامه بزرگان اسلام كه چندين جلد آن منتشر و سپس بر اثر توقف وزارت انطباعات، ادامه انتشار آن متوقف شد)[1]
دارالترجمه نخست زير نظر خود اعتمادالسلطنه و سپس محمد حسين فروغى (فروغى اول، پدر محمد على فروغى) فعاليت مىكرد. در اين اداره شمارى مترجم فرنگى و ايرانى كار مىكردند. پس از تأسيس مدرسه دارالفنون و گذشتن چند سالى از فعاليت آن، شمارى محصل زباندان، تربيت شده و به جرگه مترجمان پيوسته بودند. وظيفه دارالترجمه، ترجمه كردن كتاب، مقاله و گاه نيز مطالب ديگرى از برخى زبانهاى اروپايى، تركى عثمانى، عربى و هندى بود كه با نظر اعتمادالسلطنه انتخاب مىشد. او با توجه به علاقههاى مطالعاتى شاه، رأس حكومت، متنفذان دربار و مصالح سياسى، كه به مناسبت اوضاع و احوال و شناخت گستردهاش از روابط تشخيص مىداد، مطالب را براى ترجمه برمىگزيد. شمارى از اين ترجمهها به صورت كتاب منتشر شد كه فهرست آنها در كتاب اعتمادالسلطنه آمده است.[2] مقالههاى ترجمه شده بسيارى در جرايد مطبوعات دولتى چاپ مىشد، و تعداد نسبتاً زيادى از ترجمهها احتمالاً پس از استفاده لازم يا بدون استفاده، چاپ نشد و به صورت نسخه خطى باقى ماند[3]. بنا به صورتى كه خود اعتمادالسلطنه از مترجمان دارالترجمه آورده است، و منابع ديگر كراراً و به شكلهاى مختلف و گاه با حذف و تغيير از آن نقل كردهاند، مترجمان و زبان ترجمه آنان از اين قرار بودهاند:
نام مترجم زبان ترجمه
1 ميرزا رضاخان (معروف به مسيوريشارخان) فرانسوى؛ انگليسى وچندزبان ديگر
2 پروسكى خان فرانسوى
3 ميرزا مادروس خان فرانسوى؛ روسى
4 مسيو اُوانس خان فرانسوى؛ انگليسى
5 ميرزا آبكار روسى
6 ميرزا غياث اديب كاشانى عربى
7 ميرزا على خان (مترجمالممالك) زبان ذكر نشده
8 عارف خان تركى عثمانى
9 آقا سيد حسين شيرازى هندى
10 ميرزا عبدالرسول تركى عثمانى
11 ميرزا احمدخان قفقازى روسى
12 ميرزا سيد عبدالله روسى
از اين مترجمان، ميرزا غياث اديب كاشانى و عارفخان، منشى (به اصطلاح امروز: ويراستار) دارالترجمه هم بودند و ظاهراً سه منشى (ويراستار) ديگر نيز با دارالترجمه همكارى داشتهاند: آقا ميرزا محمد؛ ميرزا هدايتالله؛ ميرزا عبدالحسين.اعتمادالسلطنه در 1310 ق، سه سال پيش از كشته شدن ناصرالدين شاه و نيز پايان عمر خودش، در گزارشى كه به شاه داده، مدعى شده است كه دارالترجمه طىّ يك دهه فعاليت، بيش از 1000 (هزار) عنوان كتاب و كتابچه تحويل داده است.[4] او در جاى ديگرى مدعى شده است كه همه جرايد از همه نقاط دنيا به اداره روزنامجات در وزارت انطباعات مىرسيد، و مطالبى از ميان آنها از زبانهاى فرانسوى، روسى، انگليسى، آلمانى، ايتاليايى، تركى عثمانى، هندى، عربى و چند زبان ديگر به فارسى ترجمه مىشد. نيز مىگويد كه همه كتابهاى ترجمه شده را نزد شاه مىبرد و او كتابهاى دلخواه خود را برمىگزيد و مىخواند. ناصرالدين شاه به كتابهاى تاريخى و خاطرات و سفرنامهها علاقه داشت؛ موضوعهاى ديگرى هم مىخواند. كتابهاى پسند شاه را معمولاً خوشنويسى، تجليد و گاه تذهيب مىكردند[5] و كتابهايى از اين دست كه به زمان ما رسيده است، از آثار نفيس خطى عصر قاجار به شمار مىآيد.
ناصرالدين شاه گاه مترجمان دارالترجمه را به حضور مىپذيرفت و با آنها صحبت مىكرد. در گفتوگو با مترجمان، و حتى با شاگردانى كه دوره ترجمه را مىگذراندند، از ترويج زبانهاى خارجى حمايت كرد. در سياستى كه شاه به زعم خود براى مدرن كردن كشور و موافق با سليقه خود و سياستهاى دولتى در پيش گرفته بود، ترجمه را ركنى از اين سياست مىديد.[6] خود اعتمادالسلطنه هم زبان فرانسوى مىدانست، براى شاه روزنامههاى فرانسوى را مىخواند و ترجمه مىكرد و نام او به عنوان مترجم، روى بيش از بيست كتاب و شمار فراوانى رساله و مقاله آمده است؛ اگرچه از سهم حقيقى او در اين آثار اطلاع موثقى فعلاً نداريم. ترجمه حكايت طبيب اجبارى، اثر مولير منسوب به اوست. به هر تقدير چه اين آثار را خود اعتمادالسلطنه ترجمه كرده باشد، چه او در ترجمههايى دست برده و آنها را به نام خود كرده باشد و چه فقط نام او را بر آثار ترجمه شدهاى ثبت كرده باشند، اعتمادالسلطنه در ترجمه دولتى و سياستهاى دولتى در زمينه ترجمه در عصر ناصرى سهم تعيينكنندهاى داشته است[7] و حاصل كار، بازنماى سياست دولتى عصر ناصرى در توجه به آن بخشى از مدرنيته بود كه با طبايع شاه و زمامداران حكومت تعارضى نداشت.
وزارت انطباعات، ناشر شمارى اثر در زمينه تاريخ و ادب است كه نثر آنها نشان مىدهد منشيان (ويراستاران) مسلط به زبان و ادب فارسى در پيراستن آنها همكارى گسترده داشتهاند. از اين نهاد دستورالعملى باقى است با عنوان «اصول تنقيط يا رموز متداوله در محرّرات» [اصول نقطهگذارى يا نشانههاى متداول در نوشتهها]. از اين دستورالعمل قديمتر، نوشتهاى تاكنون درباره قواعد نقطهگذارى در زبان فارسى ظاهراً به دست نيامده يا تدوين نشده است. اين دستورالعمل كه در مقايسه با مجموعه قواعد نقطهگذارى رايج در زمان ما، نوشتهاى جامع، دقيق، و منسجم به شمار مىآيد، شايد نخستين راهنماى ويرايش صورى در زبان فارسى باشد. ممكن است منشيان (ويراستاران) وزارت انطباعات زير نظر مسئولان خود آن را تدوين كرده باشند.[8] هر چه هست، اين نوشته راهنما، از آشنايى و آگاهى آن نهاد در زمينه ويرايش صورى خبر مىدهد.
عبدالحسین آذرنگ ( عکس از علی دهباشی)
اعتمادالسلطنه در زمينههاى ديگر فعاليت وزارت انطباعات سعى به گسترش داشت. در جايى گفته است كه بيش از 4000 جلد كتاب به زبانهاى مختلف از بازارهاى كتاب فرنگ، مصر، قسطنطنيه و هند براى وزارت انطباعات خريده است.[9] به لحاظ آزادىهايى كه در آن زمان هم در هند وجود داشت، كتابهايى در آن شبهقاره به زبان فارسى منتشر مىشد و به نواحى فارسى زبان، از جمله ايران، مىآمد. بعضى از اين كتابها به مذاق حكومت خودكامه خوش نمىآمد و اعتمادالسلطنه كه نبض حكومت را در دست داشت، از طريق ادارات تابع وزارت انطباعات، دست به مقابله مىزد. با اين حال، سير رويدادها و رشد و گسترش انديشههاى جديد، در زمينههاى بسيارى در جهت موافق با نظر حكومت نبود. به همين دليل در دوره مديريت اعتمادالسلطنه، نخستين گام در راه سانسور رسمى دولتى برداشته شد و نظارت نابهجاى دولتى بر نشر محتواى كتابها و مطبوعات آغاز گرديد. در اداره روزنامجات، نظارت جديدى برقرار گرديد و چند سال بعد، كه در ادامه مقاله به آن اشاره خواهد شد، رئيس پليس كتابچهاى تدوين كرد كه نخستين متن مدون نظارت بر آثار چاپى و انتشاراتى و ابزار رسمى اعمال سانسور از سوى دولت بود.
وزارت انطباعات، بهرغم اين گونه جنبههاى منفى، در تأليف، ترجمه، ويرايش و چاپ و نشر آثار به طور اعم، و انتشارات موافق سياست دولتى به طور اخص، تأثير گسترده گذاشت. اين نهاد با مرگ اعتمادالسلطنه در 1313 ق و كشته شدن ناصرالدين شاه در همان سال، پشتوانههايش را از دست داد، و به تدريج فعاليتهايش كُند و كُندتر و پس از چند سال متوقف شد. مظفرالدين شاه (سالهاى حكومت:1313 – 1324 ق) نه علاقههاى پدرش را به ترجمه و نشر آثار داشت و نه قابليتهاى او را در نظارت و اداره امور دولتى. محمد باقر اديبالممالك، برادرزاده اعتمادالسلطنه، جانشين او در وزارت انطباعات شد، اما منشأ تأثيرى در آن نهاد قرار نگرفت و جمع كارآمدى كه در آن نهاد با تدبيرهاى اعتمادالسلطنه شكل گرفته بود، از هم پاشيد[10]. اين زوال، با فعاليتهايى مقارن شد كه در جبهه مخالف حكومت در حال رشد و گسترش بود.
دگرانديشان و نشر بيرون از نظارت دولت
از اطلاعات پراكنده درباره چاپ در عصر ناصرى اين طور برمىآيد كه در آن دوره بيش از چهل چاپخانه در سراسر كشور داير بوده و فقط پنج چاپخانه با مديريت دولتى اداره مىشده است. دستگاهها و روشهاى چاپ اين چاپخانهها عمدتاً سنگى و شمار اندكى هم سربى بوده است[11]. چاپخانهها عمدتاً در تبريز، شمارى در تهران و تعدادى هم در ساير شهرستانها فعال بودهاند. اين مراكز طبع با نامهاى مختلف، از جمله: «باسمه / باصمه / بصمه خانه»، «مطبع / مطبعه»، «طبعخانه»، «كارخانه»، «دارالطباع / دارالطباعه / دارالطبع / دارالانطباع»، «چاپخانه» و گاه با اسمى ديگر نامگذارى مىشدند. بر كتابهاى فارسى منتشر شده در شبه قاره هند در آن عصر، نام چاپخانهها، كه ناشر كتاب هم بودند، به صورتهاى «مطبع»، «مطبع ليتهوگراف»، «پرنطينگ» و «پريس» ثبت شده است.[12] در شمارى از نواحى فارسى زبان، كه اصول و فنون چاپ را از شبه قاره هند اقتباس كردند، براى مثال در برخى نقاط آسياى ميانه، از نامگذارى هندىها اقتباس مىشد.
میرزا آقاخان کرمانی
از چاپخانههاى دولتى در عصر ناصرى مىتوان از دارالطباعه دولتى يا دارالطباعه خاصه دولتى؛ دارالترجمه همايونى؛ مطبع دولت علّيه؛ مطبعه دارالفنون؛ اداره انطباعات ياد كرد كه در تهران داير و فعال بودند. از چاپخانههاى سنگى تبريز كه نام آنها به عنوان طابع و ناشر شمارى از آثار ثبت شده است، مىتوان از دارالطباعه مشهدى اسدآقا؛ دارالطباعه ميرزا محمد تبريزى؛ دارالطباع محمد بن مهدى؛ كارخانه حاجى ابراهيم تبريزى؛ كارخانه مشهدى حاجى آقا؛ كارخانه مشهدى اللهوردى؛ چاپخانه آقا ميرزا كتابفروش؛ چاپخانه سعادت براى نمونه ياد كرد.[13] همان طور كه پيشتر اشاره شد، مبلغان مسيحى در شهرهاى مختلف، از جمله در اروميه، چاپخانههاى اختصاصى براى چاپ و نشر آثار مربوط به خود داشتند. در اواخر دوره حكومت ناصرالدين شاه كه فعاليتهاى آزادىخواهانه آغاز شد و انجمنهاى سرّى مبارزان ضد حكومت خودكامه فعال و تكثير شدند، نوعى روش چاپ عملى و ساده به نام چاپ ژلاتينى رواج يافت كه براى تكثير شبنامهها و اعلاميههاى سياسى از آنها استفاده مىشد. اين روش بعدها جاى خود را به روش تكثير استنسيلى داد.[14] بر پايه اطلاعات موجود، گويا نخستين گروه سازمانيافتهسرّى عصر ناصرى كه جزوههاى مخفى و اعلانهاى ضدحكومتى پخش مىكرد، بابىها بودند[15]. در آن دوره به هر گونه نوشته تكثير شده مخفى اصطلاحاً«شبنامه» مىگفتند. شبنامههاى تكثير شده به شيوه چاپ ژلاتينى، بخش مهم از ادبيات سياسى عصر قاجار و شاخهاى مهم از فعاليت انتشاراتى است كه سرشت سياسى و پنهان آن، بسيارى از جنبههاى درخور توجه آن و جاذب براى بررسى را مكتوم نگاه داشته است. چاپ و نشر مخفى در انقلاب مشروطه ايران و رويدادهاى پس از آن وسعت بسيار گرفت و تأثيرهاى نگرشى و انگيزشى آن تداوم يافت و به سنتى نهان بهويژه در ميان شمارى از گروههاى سياسى تبديل، و در دورههاى مختلف بحران و برخوردهاى سياسى، كه تا انقلاب 1357 ش ادامه يافت، ظاهر و تأثيرگذار شد. چاپخش مخفى با ساز و كارهاى ويژهاش، گاه تنها ابزار اشاعه ديدگاهها و تحليلهاى دگرانديشان بود.
ازکتابفروشی های تهران در دوران احمد شاه قاجار ـ عکس از مجموعه محمد علی کریم زاده تبریزی
در عصر ناصرى، جدا از سياستهاى حكومتى، و گاه حتى در تعارض و در تقابل مستقيم با آنها، دگرانديشان راه تغيير و اصلاح امور را از چند مجرا، از جمله ترجمه آثار فرنگى و نشر آنها دنبال مىكردند. حتى در مواردى به نظر مىرسد كه از ديدگاه بعضى دگرانديشان، ترجمه و نشر آثار، مؤثرترين وسيله تغيير اوضاع بوده است. دگرانديشان قاجارى به سان همه دگرانديشان در همه جوامع، ناگزير بودند گفتمانهاى ديگرى را جانشين گفتمانهاى متداول كنند. اين جابهجايى، نه تنها روشها، نگرشها و تحليلها را تغيير مىداد، بلكه در زبان و بيان هم تأثير مىگذاشت. هر انديشه تازه و اصيلى به واژگان و اصطلاحات و تعبيرهاى تازه و به شيوه بيان تازه نياز دارد. اگر نثر فارسى جديد، بهرغم پيشگام شدن دولت و شمارى از دولتمردان قاجارى در وارد كردن جنبههايى از مدرنيته، نه از انتشارات دولتى، بلكه از انتشارات دگرانديشان تأثير گرفته است، علتش همين است. اگر نثر قائممقام از سرچشمههاى تحول در نثر جديد فارسى است، علتش درآميختگى انديشههاى اصلاحطلبانه و نوآورانه با صورتى از بيان بود كه براى تأثيرگذارى، قالبهاى متداول را فرسوده و بىرمق مىدانست. نگاه تازه، راه تازه مىجست و تحول نثر فارسى از نگاههاى تازه و تغيير گفتمانهاى سياسى – اجتماعى و فرهنگى آغاز شد.ميرزا ملكمخان ناظمالدوله (1249 – 1326 ق) از ارمنيان جلفاى اصفهان و تحصيلكرده فرانسه كه حدود ده سال از عمر خود را در عثمانى سپرى كرده و با تنظيمات (جنبش اصلاحطلبى عثمانى) از نزديك آشنا شده بود، زمانى كه به ايران بازگشت و وظيفه ترجمه مكاتبات دولتى را به عهده گرفت، رويكرد ديگرى به ترجمه داشت. او دقت تازهاى را در انتخاب و كاربرد واژگان اعمال مىكرد و توان زبان فارسى را در بيان تعبيرهاى جديد سياسى و اجتماعى سراغ مىگرفت. محمد تقى بهار (ملكالشعرا) در سبكشناسى مجموعه ويژگىهاى نثرى ميرزا ملكمخان را «مكتب ملكم» نامگذارى كرده است. [16]شايد امروزه به نظر برسد كه در اين نامگذارى قدرى غلو شده باشد و نثر ملكم به درجهاى نرسيده بود كه عنوان «مكتب» (مكتبى در نثرنويسى) برازنده آن باشد. شايد اين داورى ما با توجه به تحولاتى است كه از روزگار ملكم تا روزگار ما رخ داده است. بهار، نثر ملكم را با نثر پيشينيان و با نثر رايج زمان او مىسنجيد و تغييرات نثر او را به اندازهاى مىديد كه سزاوار مىدانست «مكتب ملكم» را در وصف ويژگىهاى نثر او به كار گيرد. ملكم نثر نوپديدش را، كه بارزترين ويژگى آن سادهنويسى و دور ريختن حشو زبانى بود، در خدمت ترويج انديشههاى ضداستبدادى و آزادىخواهانه و ترجمههاى تأملبرانگيز به خدمت گرفت و به يكى از سرچشمههاى تأثيرگذار در تحول نثر فارسى جديد تبديل شد.[17]
مبرزا ملکم خان ـ ناظم الدوله
. ميرزا عبدالرحيم طالبوف تبريزى (1250 – 1329 ق)، دگرانديش ديگر و ترويجگر علوم طبيعى و انديشههاى سياسى و اجتماعى جديد با زبانى مفهوم و ساده، و مترجم چند اثر از روسى به فارسى، محتواهاى تازهاى را به نشر ايران راه داد و بر روند دگرانديشى و تحولات تأثير گذاشت.[18]
ميرزا يوسف خان مستشارالدوله (درگذشته 1313 ق) از دولتمردانى بود كه بعداً مغضوب شاه و حكومتگران خودكامه شد. رساله يك كلمه، اثر معروف او، كه بيانيه آزادىخواهى و مشروطهطلبى قلمداد شده است، اقتباسى از قانون اساسى فرانسه است كه با مبانى شرعى اسلامى سازگار شده است. اين رساله او تأثير عميقى در محافل آزادىخواهان گذاشت و خودكامگان را چنان به خشم آورد كه گفتهاند در زندان، آن رساله را آنقدر بر سر مستشارالدوله كوبيدند كه چشمانش آب آورد. چندى بعد هم او در فقر و تنگدستى درگذشت. انتشار رساله يك كلمه از ديدگاه تاريخ نشر در ايران از چند حيث درخور بررسى است. اين رساله به انجمنهاى سرّى مشروطهخواهان راه يافت، به راهنمايى سياسى تبديل شد كه راهبرد عمومى جنبش را نشان مىداد. فعالان انجمنهاى سرّى مفاهيم آن را در ميان مردم تبليغ، و خفتگان را به يارى بيان مؤثر آن بيدار مىكردند. تأثيرهاى انتشار و ترويج اين رساله به اينها محدود نشد، بلكه بعدها در تدوين قانون اساسى مشروطه و تأسيس دادگسترى جديد به كوشش وزير اصلاحطلب و ترقىخواه، على اكبر داور، و حتى در تدوين «نقشه اقتصادى» (طرح و برنامه) در برنامههاى نوسازى در دوره پهلوى اول، يا الهامبخش يا مستقيم و غيرمستقيم تأثيرگذار بود.[19] رساله يك كلمه به تنهايى، پديدهاى است كه از منظر تأثيرهاى گسترده اثرى انديشهبرانگيز در جامعهاى استبدادى، جنبههاى درسآموز دارد. انتشار آثار تأثيرگذار به ايجاد راههاى تازهاى مىانجامد كه جامعه مخاطب آن در واكنشهاى خود ابتكار مىكند. قدرت نشر و راههاى نفوذ آن را در جامعه، و تأثيرگذارى بر لايههاى مختلف مخاطبان را از راه روند انتشار اينگونه آثار، مىتوان به گونه محسوسترى پى گرفت.
تأثيرگذارتر از اين دو دگرانديش، آزادىخواه ديگرى است با استعدادهايى شگفتىانگيز كه عمر مفيد او از بيم استبداد قاجاريان، خارج از ايران گذشت. ميرزا حبيب اصفهانى (درگذشته 1311 ق)، مترجم خلاق حاجى باباى اصفهانى و سرگذشت ژيل بلاس و ترجمه منظوم گزارش مردمگريز كه با دقتورزىهاى چند تن از پژوهشگران حقوق ناشناخته و بدشناخته شدهاش به او اعاده شد، در عصر ناصرى از بيم جان به عثمانى گريخت و در استانبول اقامت كرد. او به ويژه از راه مطالعه شخصى و مشاهده، با تحولات جديد فرهنگى آشنا و با جديت با چند زبان آشنا شد. ميرزا حبيب توان آفرينشگرانهاش را در نثر ترجمه نشان داد و با ترجمه آزاد حاجى باباى اصفهانى از روى ترجمه فرانسوى آن به فارسى، حكايتى انتقادى و هجوآلود از اوضاع ايران در عصر فتحعلىشاه، كه نويسنده انگليسى آن، فقر و ادبار جامعه ايران را در آن دوره با قلمى مؤثر وصف كرده، و ضعفهاى گوناگون مردم، فساد ديوانيان، نيرنگ سياستمداران، ديانت ريايى و اخلاق رو به انحطاط جامعه را با طنز و هزل و هجو بىمحابا به سخره گرفته و از هيچ نيش و زخم و طعنهاى در حق طبقات ملت فروگذار نكرده است، ضربهاى تكاندهنده بر پيكر استبداد بر ايران وارد آورد. افزون بر تأثيرهاى سياسى و اجتماعى و فرهنگى ترجمه فارسى حاجى باباى اصفهانى، نثر مترجم در اين كتاب كه از جمله شاهكارهاى نثر دگرانديشان عصر قاجار و از شاهكارهاى نثر فارسى به طور كلى و از سرچشمههاى مؤثر بر تحول نثر جديد فارسى است، نمونهاى بديع در ادبيات فارسى است كه كاربرد زبان طنز و هزل و هجو در آن، و درآميخته با هنر و ادب، با مقاصد سياسى – اجتماعى به خوبى همراه شده است. در تاريخ نشر ايران كمتر اثرى مىتوان يافت كه در آن، چندين عامل، اين سان هنرمندانه با هم جمع شده باشد، و در سير تحولات بعدى حتى اگر جنبههايى از ديدگاه جامعه دور يا كماهميت بماند، جنبه ديگرى از آن برجستهتر و لاجرم تأثيرگذارتر مىشود. ترجمههاى ميرزا حبيب اصفهانى، بهويژه ترجمه حاجى باباى اصفهانى، چند وجهى و چند ارزشى است و به همين دليل جايگاه وجوه مختلف آثار او به مناسبتهاى مختلف تغيير مىكند. جنبهاى از ترجمه ميرزا حبيب اصفهانى كه در دوره مبارزات مشروطهخواهى بيشتر در كانون توجه قرار مىگرفت، بهويژه با ترجمه حاجى باباى اصفهانى، انتقادهايى بود به اوضاع و احوال زمان كه مخالفان وضع موجود و دگرانديشان بر آن تأكيد داشتند. انتشار كتاب از منظر تاريخ نشر، بهويژه از اين نظر هم شايسته بررسى است كه اثرى مىتواند در دورههاى مختلف، مخاطبان و كاربردهاى متفاوتى داشته باشد. بحث درباره ميرزا حبيب اصفهانى و آثار و كارهاى او بحثى است داير و پژوهشهاى بيشتر در اين باره به طور قطع به يافتههاى تازهترى خواهد انجاميد.[20]
ميرزا جعفر قراجه داغى (زاده 1250 ق)، از پركارترين مترجمان عصر قاجار، بهويژه در زمينه ترجمه نمايشنامه، كه ترجمههايش ضد خرافهپرستى، ضد جهل، انتقاد از اوضاع و احوال اجتماعى، و در عين حال مضمون آنها عمدتاً كمدى بود، مسير تازهاى را در نشر آثار گشود. عصر مشروطه در ايران از ميان گونههاى ادبى، از گونه نمايشنامه بيشتر استقبال مىكرد و نمايش تئاترى بر مخاطبان، تأثيرى به مراتب بيش از گونههاى ديگر ادبى داشت. ترجمههاى ميرزا جعفر در زمان خود، خوانندگان بيشترى به سوى خود جلب كرد، اما گستره تأثير نشر آثار او را در قلمرو نمايش بايد دنبال كرد.[21]
ميرزا آقاخان كرمانى (1270 – 1314 ق)، نويسنده، شاعر، منتقد اجتماعى، مترجم و انديشمند، در 1303 ق از كرمان به استانبول رفت و در آنجا چند زبان آموخت و با انديشههاى جديد آشنا شد. گويا چند سالى هم در خانه ميرزا حبيب اصفهانى ساكن بود و با او همكارى داشت. به نظر مىرسد كه ميرزا آقاخان ترجمههاى ميرزا حبيب را به اصطلاح امروز ويرايش مىكرده است. ميرزا آقاخان دگرانديشى پرمايه، چند وجهى، پيشگام، جسور، نوآور و تأثيرگذار بود و از مصداقهاى بارز پديدآورندگانى كه نشر با آثار آنها چرخش مىكند و تغيير جهت مىدهد. ميرزا آقاخان انتظار داشت كه انديشهها از راه ترجمهها در تحول جامعه تأثير بگذارد، و با اين چشمداشت بود كه سراغ آثار مىرفت و آنها را براى ترجمه برمىگزيد.[22] او با عشق و مايه جان كار مىكرد و همراه با مترجمان ديگرى چون ميرزا حبيب، به دور از نظارت دولتى و بىبهره از يارانههاى حكومتى، در پى مخاطبانى بودند كه تغيير و تحول بخواهند. كوششهايى كه به كار مىبستند، انديشههاى تازهاى كه معرفى مىكردند، زبان ديگرى كه به كار مىگرفتند، و برخورد ديگرى كه با مخاطبان كتابخوان داشتند، در خواستاران تجدد و تحول اثر مىگذاشت. و پىآمدهاى اين تأثيرها را در زمينههاى مختلف مىتوان ديد.
(مطلب ادامه دارد)
تهران – تابستان 1388
[1] – اعتمادالسلطنه، محمد حسن، چهل سال تاريخ ايران (المآثر و الآثار)، به كوشش ايرج افشار (تهران، 1363 – 1368 ش)، ج 1، ص 409 – 410؛ افشار، ايرج، «آغازه ترجمه كتابهاى فرنگى به فارسى»، ايرانشناسى، سال 14، ش 1 (بهار 1381)، ص 91 – 93
[2] -اعتمادالسلطنه، همان
-[3] – صورتى از اين گونه آثار خطى را مىتوان در اين منبع ديد:
انوار، سيّد عبداللّه، فهرست نسخ خطى كتابخانه ملى ايران (تهران، 1365 ش -)؛ بهويژه در مجلدات نخستين اين فهرست
[4] - . اعتمادالسلطنه، محمد حسن، روزنامه خاطرات (تهران، 1345 ش)، ص 963
[5] – افشار، ايرج، «آغازه ترجمه كتابهاى فرنگى به فارسى»، ص 93
[6] – روزنامه ايران، ش 88 (صفر 1289)، ص
[7] – براى اطلاعات تفصيلىتر درباره اعتمادالسلطنه، بهويژه در اين زمينهها، نك: قاسمى، سيد فريد، مشاهير مطبوعات ايران: اعتمادالسلطنه (تهران، 1379 ش
[8] – . براى متن كامل اين اصول، نك: قاسمى، سيد فريد، سرگذشت مطبوعات در ايران (تهران، 1379 ش)، ج 1، ص 233 – 237.
[9] – . براى متن كامل اين اصول، نك: قاسمى، سيد فريد، سرگذشت مطبوعات در ايران (تهران، 1379 ش)، ج 1، ص 233 – 237.
[10] . افشار، ايرج: «نخستين شركت ملى طبع كتاب»، در : مهدوى نامه (تهران، 1378 ش)، ص 58
[11] – پروين، ناصرالدين، تاريخ روزنامهنگارى ايرانيان و ديگر پارسىنويسان (تهران، 1377 ش)، ج 1، ص 23 و 120.
[12] – پرنطينگ» برابر Printing و «پريس» برابر Press در زبان انگليسى، پس از رواج اين زبان در هند. براى صورتى از چاپخانههاى منتشركننده آثار فارسى در شبه قاره هند، نك: نوشاهى، عارف، فهرست كتابهاى فارسى چاپ سنگى و كمياب كتابخانه گنجبخش (اسلامآباد، مركز تحقيقات فارسى ايران و پاكستان، 1365 ش –
[13] . براى صورت مفصلى از نام چاپخانههاى سنگى و سربى تهران و تبريز، نك: هاشميان، هادى (گردآورى)، فهرست كتابهاى چاپ سنگى و سربى كتابخانه تربيت تبريز (تهران، 1386 ش)، ص 715 – 730؛ براى صورتى از چاپخانههاى تبريز از دوره عباس ميرزا تا جنگ جهانى دوم، نك: «يادداشتهاى فرهنگى محمد على زينى در تبريز»، تعليقه و حواشى از هادى هاشميان، پيام بهارستان، دوره 2، سال 1، ش 3 (بهار 1388)، ص 832 – 833. نظر و اطلاع شخصى محمد على زينى در مواردى با روايتهاى ديگر درباره تاريخ چاپ و چاپخانه در تبريز، تفاوتهايى دارد
[14] -پروين، ناصرالدين، تاريخ روزنامهنگارى ايرانيان…، همان جا
[15] – قاسمى، سيد فريد، سرگذشت مطبوعات ايران، ج 1، ص 460
[16] – بهار، محمد تقى (ملكالشعرا)، سبكشناسى (تهران، 1355)، ج 3، ص 374
[17] . براى اطلاعات تفصيلى درباره ملكم: نك: نورائى، فرشته، تحقيق در افكار ميرزا ملكمخان ناظمالدوله (تهران، 1352)؛ براى تحليل و نقد از ديدگاهى ديگر، نك: پارسىنژاد، ايرج، روشنگران ايرانى و نقد ادبى (تهران، 1380)، ص 155 و بعد. }
[18] – نك: پارسىنژاد، همان، ص 209 – 223
[19] . نك: آدميت، فريدون، فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت (تهران، 1340، ص 182 – 186؛ همو، انديشه ترقى و حكومت قانون در عصر سپهسالار، چ 2 (تهران، 1351)، ص 105
[20] . براى اطلاعات بيشتر درباره ميرزا حبيب و ترجمه او و منابع در اين باره، نك: مقالههاى «حاجى باباى اصفهانى» و «حبيب اصفهانى، ميرزا»، در: دانشنامه جهان اسلام، ج 12 (تهران، 1387)؛ نيز نك: ميرزا حبيب دستانِ بنى در آئينه پژوهش، به كوشش حبيبالله توفيقى و بابك زمانىپور (شهركرد، 1379). «دَسْتان» تخلص شاعرانه و بِنْ نام زادگاه ميرزا حبيب است، روستايى نزديك شهركرد كه اكنون به شهر تبديل شده و تنديس ميرزا حبيب در ميدان ورودى آن قرار داده شده است. اين كتاب، مجموعه مقالاتى است كه به مناسبت مراسمى در ستايش ميرزا حبيب برگزار شده است. تغيير دادن نام ميرزا حبيب و آوردن نامى ساختگى، بدون پشتوانه تاريخى و ادبى، با اعتراضهايى، از جمله با اعتراض ايرج افشار روبهرو شد. با اين حال، اين كتاب حاوى برخى نكات مهم و خواندنى درباره ميرزا حبيب اصفهانى است
[21] – براى اطلاعات بيشتر درباره قراجهداغى، نك: ملكپور، جمشيد، ادبيات نمايشى در ايران (تهران، 1363)، ج 1، ص 306 – 309. چاپ دوم اين كتاب در 3 جلد در 1385 منتشر شده است؛ نيز نك: مؤمنى، باقر، «آخوندزاده و نمايشنامه»، [مقدمه بر]: آخوندزاده، فتحعلى، تمثيلات، ترجمه ميرزا جعفر قراجهداغى (تهران، 1349)، ص 13 – 42
[22] – آدميت، فريدون، انديشههاى ميرزا آقاخان كرمانى (تهران، 1375 ش)، ص 1 – 68، 222؛ نيز نك: نصرى، عبدالله، رويارويى با تجدد (تهران، 1386)، ج 1، ص 215 – 229
بخارا 73-72 ؛ مهر و دی 1388