نشریۀ مطالعات ایرانی/ یاسمین ثقفی

شماره اخير نشريه انجمن بين‏المللى مطالعات ايرانى در ماه سپتامبر 2009 (شماره 4 از مجلد 42) منتشر شده است. سردبير نشريه دكتر محمد على همايون كاتوزيان از دانشگاه آكسفورد و دستياران سردبير دومينيك بروكشاو از دانشگاه منچستر و حسين‏ شهيدى از دانشگاه امريكايى لبنان هستند.

عناوين و نام نويسندگان هشت مقاله به چاپ رسيده در اين شماره، به ترتيب، عبارتند از :

«سينماى ايران در قرن بيستم: تاريخچه‏اى حس يافتى»؛ نگار متحده / «انتقال‏اصلاحات: نمايندگان پارسيان [هند] در قرن نوزدهم براى ايجاد تغييرات در ميان زرتشتيان ايران»؛ مونيكا رينگر / «زرتشتيان ايرانى مقيم كانادا: هماهنگى هويت مذهبى‏و فرهنگى»؛ ريچارد فولتز / «مطالعات ايران باستان در قرن بيستم»؛ تورج دريايى  «مردانگى آواره: جنسيت و قوميّت در مردان ايرانى مقيم سوئد»؛ شهرام خسروى / «مطالعات ايرانى در دانشگاه تورنتو»؛ ريوان سَندلِر / «انتخابات مجلس هشتم در جمهورى اسلامى ايران: شكافى در صفوف محافظه‏كاران و سياست‏هاى ميانه‏روى»؛ كاوه سيروس سنندجى.

اينك مرور مطالب برخى از اين مقالات :

تاريخ سينماى ايران، همراه با عكس‏هايى از اولين تصاوير متحرك موجود در آرشيو سينماى ايران، اعلان‏هاى اولين فيلم‏هاى به نمايش درآمده مانند (دختر لر) و سپس عكس‏هايى از فيلم (باد ما را با خود خواهد برد) ساخته عباس كيارستمى، در مقاله سينماى ايران در قرن بيستم… شرح داده شده تا «چگونگى تلفيق دريافت‏هاى حسى در طول اين تاريخ و گسترش آن از طريق فن‏آورى فيلم‏سازى» مورد بحث قرار گيرد. نويسنده به اين نتيجه رسيده كه محتواى فيلم‏هاى ايرانى كه امروزه در فستيوال‏هاى جهانى مطرح مى‏شوند، بيشتر حاكى از پندارهايى‏ست درباره ناكجاآبادى به نام ايران. اين فيلم‏ها فاقد داستان و روايت هستند و پرداختن به امور مذهبى و سياسى در آنها دست‏كم در درجه دوم قرار دارد. از اين رو اگرچه اين فيلم‏ها محتواى ملّى‏گرايانه دارند، اما آن را مى‏بايست بيشتر مبتنى بر برداشت‏هايى حسى از مليّت ايرانى تلقى نمود تا روايت‏هايى واقع‏گرايانه.

مقاله انتقال اصلاحات…، پس از اشاره به برقرارى رابطه مجدد مابين مهاجرين زرتشتى‏تبار ساكن هند (پارسيان) و هم‏كيشان ايرانى آنان در نيمه قرن نوزدهم و تشكيل انجمنى از جانب پارسيان هند براى بهبود شرايط زندگى زرتشتيان در ايران، به اهميت نقش نماينده‏اى پرداخته كه براى به سرانجام رسانيدن هدف مزبور، در حدود سال‏هاى 60 – 1854 م، از هند راهى ايران مى‏شود. اين شخص كه مَنِكجى هاتاريا نام داشته‏« جامعه زرتشتيان ايران» را بنيانگذارى مى‏كند و فعاليت‏هاى متنوعى را از طريق آن آغاز مى‏نمايد، همچنين به ايجاد تغييراتى در مناسك و عقايد مذهبى زرتشتيان ايران دست مى‏زند. از مهمترين اقدامات او در زمينه حمايت از حقوق اجتماعى آنان مجاب نمودن حكومت وقت (قاجاريه) به توقف اخذ جزيه از زرتشتيان بوده است. تفكر اصلاح‏طلبانه هاتاريا و ارتباط كيش زرتشتى با هويت ايرانى كه در نوشته‏هاى به‏جا مانده از هاتاريا مطرح شده، محور اصلى اين مقاله است.

مطالب مربوط به زرتشتيان ايرانى مقيم كانادا… شايد به نوعى در ادامه موضوع مقاله قبلى باشد: «اگرچه تبعيد از برخى جهات موجب اتحاد ايرانيان و پارسيان در جنوب آسيا شده بود، اما زرتشتيان – پس از گذشت بيش از هزار سال زندگى در حوزه‏هاى جغرافيايى جداگانه و دورى از يكديگر كه گاهى على‏رغم اعتقاد به عبادتگاه‏هاى مشترك، موجب تفاوت‏هاى فرهنگى و اعتقادى آنان با يكديگر نيز شد – امروزه در كشور كانادا يكى از بزرگترين و فعال‏ترين مجامع زرتشتى جهان را به‏وجود آورده‏اند. زرتشتيان ايرانى مقيم كانادا در زمينه‏هايى با هم‏كيشان زرتشتى خود مشتركند، در برخى زمينه‏هاى اجتماعى با هم‏وطنان ايرانيشان مشاركت دارند، و در عين حال همراه با ساير شهروندان كانادايى فعاليت‏هاى مشتركى انجام مى‏دهند. اما به‏رغم همه اينها، در حد بسيار قابل توجهى به عنوان اجتماعى مستقل از هر سه گروه ياد شده، به حيات خويش ادامه مى‏دهند. روايت مترقى ايشان از زرتشتى‏گرى ساير مجامع زرتشتى در سراسر جهان و از جمله ايران را تحت تأثير قرار داده است. همچنين فعاليت‏هاى گسترده ايشان براى ترويج و شناساندن فرهنگ ايرانى باعث شده به عنوان «ايرانيان اصيل» شناخته شوند.»

مقاله مطالعات ايران باستان در قرن بيستم ابتدا تحولات به‏وجود آمده، در حوزه‏هاى متعدد علمى، طى قرن بيستم را كه موجب پيشرفت در مطالعات ايران باستان شده است، يك به يك بررسى مى‏كند؛ حوزه‏هاى فلسفه، اديان، باستان‏شناسى، و تاريخ. همچنين به اين موضوع مى‏پردازد كه اين دستاوردها چگونه نگرش ما را نسبت به ايران باستان تغيير دادند و بر شكل‏گيرى هويت مدرن ايرانى تأثير نهادند. بهره‏گيرى يا سوءِاستفاده‏هايى كه دولت‏ها از كشفيات به دست آمده از دوران هخامنشيان، ساسانيان، و اشكانيان صورت داده‏اند نيز از مباحث مطرح شده است. نويسنده معتقد است امروزه مطالعات ايران باستان در خارج از ايران به دليل محوريت داشتن تمدن اروپايى و تمايل به مطالعه تاريخ تمدن هلنى چندان مورد توجه قرار نمى‏گيرد و در داخل ايران نيز، چون طبيعتاً به دوران پيش از ورود اسلام به ايران مربوط است، چندان ارزشمند تلقى نمى‏شود تا امكانات لازم را به آن اختصاص دهند. بنابراين اين مؤسسات، محققان، و علاقمندان هستند كه مى‏توانند به اين حوزه كوچك مطالعاتى براى ارائه بخشى از دستاوردهاى خارق‏العاده خود درباره هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان يارى رسانند. چنين كارى براى درك نحوه شكل‏گيرى تمدن جهان ضرورت دارد، تمدنى كه نقش چشمگير ايرانيان در ايجاد آن همچنان ناشناخته مانده است.

تأثير متقابل قوميّت و جنسيت در مردان ايرانى مهاجر مقيم سوئد موضوع اصلى مقاله مردانگى آواره… است؛ جابجايى جغرافيايى كه باعث شده مفهوم مردانگى ايرانى از يك سو در برابر زنان ايرانى كه در پى آزادى هستند، زير سؤال برود و از سوى ديگر در جامعه ميزبان تعريف متفاوتى پيدا كند و در فرهنگ عمومى و رسانه‏هاى جمعى سوئد به مردانگى بدوى تعبير شود. نويسنده براى تشريح اين پديده اجتماعى از واژه Gaze ، معادل نگاه خيره، استفاده كرده و درباره كاربرد آن در كنش‏هاى ديدارى مى‏نويسد: «بعد ديدارى خنثى نيست. نگاه مجموعه‏اى از سلسله كنش‏هاى درهم تنيده‏اى است كه وجوه نژادى، طبقاتى و جنسيتى را در بر مى‏گيرد.» وى سپس به كاربرد اين واژه در نظريات سارتر و فرانتز فانون اشاره مى‏نمايد: «سوژه (كسى كه نگاه مى‏كند) ابژه (كسى كه نگريسته مى‏شود) را از نو مى‏سازد و بنابراين فرديت او در خارج از ذهنيت خود را ناديده مى‏انگارد.» به همين دليل «نگاه (Gaze) كنش غيرمغرضانه ديدن نيست؛ شناختى است تعيين‏كننده درباره اينكه چه چيزها و چه كسانى ديدنى و يا غيرقابل ديدن هستند.» نگاه ناشى از تفاوت‏هاى جنسيتى و نژادى از شناخته‏شده‏ترين انواع كنش اجتماعى ياد شده است؛ بنابراين همان‏طور كه نگاه مردانه قدرت هنجارگذارى و مشخص نمودن تعريف زن و بدن زنانه را در اختيار دارد و اصطلاح‏هايى مانند «چشم‏چرانى» در فرهنگ ايرانى حاكى از همين نگاه ناشى از تفاوت جنسيتى است، به‏كار بردن اصطلاحاتى نظير مردانگى بدوى، درباره مردان مسلمان يا ايرانى در جامعه سوئد، كه در رسانه‏هاى جمعى سوئد مطرح مى‏شود، نيز برخاسته از نگاهى است كه اين مردان را بدون در نظر گرفتن خصوصيات فردى و پيشينه تاريخى و فرهنگى آنان مورد قضاوت قرار مى‏دهد.

مراسم چهلمين سالگرد تأسيس انجمن بين‏المللى مطالعات ايرانى در دانشگاه تورنتو (ISIS) موقعيتى براى ارائه تحقيق و گزارش درباره رشته مطالعات ايرانى در دانشگاه تورنتو فراهم آورده است. در اين مقاله ابتدا به چگونگى تشكيل اين رشته، در سال 1961 م، به عنوان زيرمجموعه دپارتمان مطالعات اسلامى، اشاره شده و سپس چگونگى تبديل آن به بخشى از دپارتمان تمدن‏هاى خاورميانه و خاورنزديك شرح داده شده است. اين رشته هم‏اكنون داراى كادر علمى گسترده‏اى است كه در حوزه‏هاى متعدد ايران‏شناسى به تحقيق و تدريس مى‏پردازند. گرچه مباحث متعدد مربوط به مطالعات ايرانى در بسيارى از دانشگاه‏هاى سرتاسر كانادا، از ويكتوريا تا هاليفاكس، تدريس مى‏شود، تنوع دروس و موضوعات تحقيقاتى رشته ايران‏شناسى كه در دانشگاه تورنتو ارائه مى‏گردد، در كشور كانادا بى‏نظير است. سنت آكادميك دانشگاه تورنتو، بورسيه‏هايى كه به اعضاى اوليه هيأت علمى تعلق گرفته، و همچنين مهاجرت ايرانيان، از دلايل مؤثر در ايجاد رشته مطالعات ايرانى در تورنتو عنوان شده است.

از بين كتاب‏هاى بررسى شده در اين شماره مى‏توان به كتاب Reading Chubak (مطالعه چوبك) نوشته محمدرضا قانون‏پرور، اشاره كرد كه درباره آثار صادق چوبك و به‏خصوص سنگ صبور است و پل اسپارچمن آن را بررسى كرده است.

كتاب Exploring Iran (سياحت در ايران) مجموعه عكس‏هاى اريك اشميت به‏  كوشش گورسان سالزمن كه در سال‏هاى 1930 – 1940 م. گرفته شده، شاملG عكس‏هايى است از سايت‏هاى باستان‏شناسى دامغان، تپه حصار، و تخت جمشيد. على بهداد در مقاله نقد و بررسى اين كتاب نوشته كه عنوان اين كتاب به محتواى آن ربطى ندارد؛ عكس‏ها حاصل فعاليت‏هاى تخصصى اشميت به عنوان يك باستان‏شناس است، و نه يك سياح. اكثر عكس‏ها توسط دو عكاس لهستانى و روس به نام‏هاى بوريس دوبنسكى و استانيسلو نيدزويكى گرفته شده است كه جزو گروه اشميت بوده‏اند