یادی از منوچهر مصفا

 منوچهر صفا هم رفت. ما دوستان ديرينه او – كه اكنون در گوشه و كنار جهان پراكنده ‏ايم – ياد او را گرامى مى‏داريم و از ياد نمى‏بريم كه چه انسان يگانه و شريفى از ميان ما رفته است. منوچهر صفا – كه از نوجوانى، در دوران دولت دكتر مصدق، به «حزب زحمتكشان ملت ايران» پيوسته بود – تا پايان در شمار ياران خليل ملكى ماند. در سال‏هاى پس از كودتاى بيست و هشتم مرداد، با آن كه بسيار جوان بود، پس از ملكى شخصيت دوم فكرى «حزب نيروى سوم» و سپس «جامعه سوسياليست‏هاى نهضت ملى ايران» به شمار مى‏آمد. بسيارى از اعلاميه ‏هاى حزبى به قلم او بود. منوچهر صفا، با آن كه آموزش رسمى را در سال‏هاى آخر دبيرستان رها كرده بود، بسيار كتاب‏خوان بود و با خودآموزى، زبان انگليسى را به خوبى آموخته بود و از راه آن، در ادبيات سياسى و ديگر زمينه‏ها بسيار مطالعه مى‏كرد. نويسنده بسيار خوش قلم و با ذوقى بود. طنزنويسى‏هاى او نيز – كه در دهه چهل خورشيدى با امضاى «غ. داود»، در كتاب هفته كيهان، منتشر مى‏شد – با استقبال فراوان روبه ‏رو شد. انسانى فروتن و گوشه ‏گير بود. با آن كه ملكى به او به چشم جانشين خود مى‏نگريست، هرگز به پيشوايى سياسى تن نداد. دو سه سالى (در نيمه نخست دهه چهل) در زندان و تبعيد به برازجان گذراند؛ اما سركوب جريان‏هاى نيمه علنى سياسى، از جمله جامعه سوسياليست‏هاى نهضت ملى ايران، پس از مرگ ملكى انزوا پيشه كرد و براى گذران زندگى، ترجمه مى‏كرد. اما هيچگاه چيزى به نام خود منتشر نكرد: كتاب‏ها با نام مستعار منتشر مى‏شدند.

 بسيار شكيبا و مهربان و – اغلب – خاموش بود. روشن‏ بينى و انصاف او در داورى نمونه بود… و همين ويژگى‏ها او را از فضاى پرغوغا و از غوغاييان زمانه دور مى‏كرد. در سخن گفتن، نكته‏ سنجى و طنزآورى فراوان داشت. تا پايان عمر، حلقه‏اى از همان «رفقا»ى قديمى حزبى با او دمخور بودند و ماهى يكبار، در خانه او، جمع مى‏شدند. و ما افسوس مى‏خوريم كه چرا دهه‏ ها از ديدار و هم‏صحبتى دل‏نشينش دور بوده ‏ايم.

    مردادماه 1387

 داريوش آشورى، ناصر پاكدامن، امير پيشداد، اشرف حاج سيدجوادى (سياح پور)، على اصغر حاج سيد جوادى، منوچهر رسا، هوشمند ساعدلو، هوشنگ سياح پور، عباس عاقلى‏زاده، محمد على همايون كاتوزيان.